در نشریات آمده بود که روزنامه «ساندی تایمز» لندن نوشته است اوباما قرار است در سال ۲۰۱۶ به تهران سفرکند. این مطلب را به همین مناسبت نوشتهام که درعین حال ارتباطی هم دارد به سلسله نوشتههای «درگوشه و کنار تاریخ».
اگر چنین شایعهای درست باشد، باید آن را به فال نیک گرفت. در صورتی که این سفرصورت گیرد، به اعتقاد من، آثار بسیار مثبتی در روابط ناهنجار ایران و آمریکا بر جای خواهد گذاشت. روابطی که بین جمهوری اسلامی و آمریکا قطع شد که میتوانست هرگز این گونه نشده و اختلاف دو کشور را به این مرحله نرساند که نتایج آن واقعا سبب ضرر و زیان هر دو کشور شد. دو کشوری که حقیقتا به هم نیاز دارند و به اعتقاد من، آمریکا بین کشورهای جهان میتواند بهترین دوست و متحد ایران باشد و در اروپا نیز آلمان این رتبه و اهمیت را برای ما دارد، البته منهای جنبههای نظامی آمریکا.
به مناسبت این شایعه، یعنی سفر اوباما به ایران، بدنیست به اجمال نگاهی به سفرهای روسای جمهوری آمریکا به ایران بیندازیم.

فرانکلین رزولت، نخستین رئیس جمهوری آمریکا بود که به تهران سفر کرد. این سفر البته نه برای ملاقات با پادشاه ایران و به دعوت او، بلکه سفری بود بسیار محرمانه و غیرمترقبه که او برای شرکت درکنفرانس تهران درسال ۱۹۴۳ انجام داد و در محل سفارت روسیه تشکیل شد. علاوه بر رزولت که به سبب بیماری و ناراحتی پاهایش روی صندلی چرخداربود، استالین از شوروی و وینستون چرچیل نخست وزیر انگلستان نیز در این کنفرانس مهم شرکت داشتند و جالب آن که بخشی از خیابانی را که سفارت روسیه فعلی در آن قراردارد، به سبب امنیتی و حفاظتی، چادرکشیده بودند و رفت و آمد در این خیابانها نیز به کلی ممنوع شده و تحت مراقبتهای شدید امنیتی قرار داشت. نام خیابان را پس از کنفرانس تهران به «چرچیل» تغییر دادند که یک دیوار سفارت انگلیس و دیواری از سفارت شوروی در آنجا واقع شده است. برای آنکه تبعیضی پیش نیاید، خیابانی که قدری بالاتر، همین خیابان چرچیل را قطع میکرد و یکی ازادارات تبلیغات مطبوعاتی شوروی در نبش آن خیابان و نادری قرارداشت، به نام «استالین» تغییر نام یافت، که روبروی آن خیابان قوامالسلطنه در آن سوی خیابان نادری قرار دارد. کسی هم نمیدانست که سه سال بعد، با سفر بسیار مهم و تاریخی قوامالسلطنه به مسکو، برای حل مشکل آذربایجان و پیشهوری، این دو یعنی قوامالسلطنه و استالین، مانند همین خیابانها رو در روی هم قرار گرفته و استالین با گرفتن باجی به صورت امتیاز نفت شمال، موافقت خواهد کرد که قضیه آذربایجان به نحوی حل و فصل گردد.
اما خیابان تازه تاسیس را که در شمال تهران آن روز قرارداشت و ادامه خیابان سعدی بالا بود، به نام رزولت، رئیس جمهوری آمریکا نامیدند که این سه قدرت از این نظر امتیازی برابر از تهران و شهرداری آن گرفته باشند.
در دیداری که شاه جوان از آن سه در محل سفارت شوروی به عمل آورد، چرچیل مطابق رویه انگلیسیهای از خود راضی، چندان التفاتی نسبت به شاه ایران که جوانی ۲۴ ساله بود، نشان نداد. اما رابطه رزولت با شاه مهربانتر بود و حتا برای خوشآمد شاه به او گفته بود که پس ازبازنشستگی، بسیار علاقمند است که برای انجام فعالیتهای کشاورزی به ایران مسافرت کند. البته وی نتوانست آن دوره از ریاست جمهوری را که چهارمین دوره او بود، به پایان برساند و طبعا این سفر هم عملی نشد و این دوره را معاون او ترومن به پایان رساند.
پس از روزلت که دومین رئیس جمهوری آمریکا با این نام بود، دوره ریاست جمهوری را تنها به دو دوره محدود کردند و به این ترتیب فرانکلین رزولت تنها رئیس جمهوری آمریکا در تاریخ آن کشوراست که به سبب دوران جنگی که آمریکا نیز در آن وارد شده بود، بیش از دو دوره به ریاست جمهوری برگزیده شد.
نفر سوم شرکت کننده در این کنفرانس، یعنی استالین نسبت به شاه التفات بیشتری نشان داده، حتا در کاخ شاه به بازدید او آمده و ضمن این ملاقات نیز حاضر شده بود تحت شرایطی، مقداری توپ و تانک به صورت رایگان به ایران هدیه کند که البته شاه مینویسد از قبول آن سر باز زدم.
دومین رئیس جمهوری آمریکا که به ایران سفر کرد، ریچارد نیکسون بود که یک بار در زمانی که معاونت ریاست جمهوری آیزنهاور را داشت از ایران دیدن کرد که سفر او سوگمندانه، منجر به کشته شدن سه تن از دانشجویان دانشگاه تهران در تیراندازیهای نیروهای انتظامی در روز شانزده آذر شد (قندچی، بزرگ نیا وشریعت رضوی) و بار دیگر او در سال ۱۳۵۱ در اوج قدرت شاه و در بازگشت از سفر مسکو از شاه دیدن کرد.
بد نیست همین جا اضافه کنم که در فاصله دو دیدار نیکسون، لیندون جانسون نیز هنگامی که سمت معاونت پرزیدنت جان کندی را بر عهده داشت، به دیدار شاه آمده بود که او پس از کشته شدن کندی، جانشین وی شده و به ریاست جمهوری آمریکا منصوب شد. از قرار در همین سفر بین شاه و شهبانوی ایران و جانسون و همسر او خانم لیدی برد، دوستی صمیمانهای برقرار شده بود. در سال ۱۹۷۵ که من کنسول ایران در سرکنسولگری هوستون بودم، در ملاقاتی که با خانم «لیدی برد جانسون» در مزرعه (رنچ) ایشان در «ال بی جی رنچ» در نزدیکی دالاس داشتم، این زن بسیار مهربان به تصور اینکه من هم مانند ایشان و میهمانان بلندپایهاش، مرتب با شاه در تماس بوده و به آنان بسیار نزدیک هستم، بارها به طور خیلی خودمانی و صمیمانه پرسید: «خب، حال شاه چطوره، فرح چه میکند؟» یک بار هم اضافه کرد البته من دو سه روز پیش با ارشیر (مقصود اردشیر زاهدی سفیر آن موقع ایران در آمریکا) صحبت کرده و حال شاه را از او پرسیدم، اما تو هم به شاه خیلی سلام مرا برسان. من که تقریبا هاج و واج مانده بودم، یکی دو بار توضیح دادم که من هرگز در عمرم شاهنشاه ایران را ملاقات نکردهام اما او که در آن سالها خانم نسبتا مسنی هم بود، بدون توجه به این توضیح من، باز هم هنگام خداحافظی بار دیگر تاکید کرد که حتما سلام مرا به شاه و «کوئین فرح» برسان و من هم به ناچار گفتم اوکی! دستم به شاه که نرسید، اما اگر روزی روزگاری شهبانو را ببینم این پیام را شخصا میرسانم. ایشان فعلا همین پیام را به طور شفاهی امیدوارم از من بپذیرند تا یاد خیری از «لیدی برد» شده باشد!
سومین رئیس جمهوری آمریکا که وارد ایران شد، جیمی کارتر بود که در سر راه بازگشت از سفر خاور دور و هند، در دی ماه ۱۳۵۶ شب ژانویه را در تهران گذراند و گیلاس خود را به سلامتی شاه بالا برده و از ایران به عنوان «جزیره ثبات» و آرامش در منطقه نام برد و اضافه کرد ما میدانیم شاه با درایتی که دارد چگونه میتواند بر این مشکل نیز پیروز شود. این حرف او در زمانی گفته میشد که در آن روزها مخالفان رژیم، در خیابانهای تهران مشغول تظاهرات بودند.
تمام این سفرها، سبب گرم شدن روابط دو کشور و آغاز و توسعه همکاریهای گوناگون آمریکا و ایران در زمینههای گوناگون شد، مگر سفر جیمی کارتر که هم به سرنگونی شاه منجرشد و هم کارتر در انتخابات دوره دوم به سبب معضل گروگانها، ناکام مانده مجبور به ترک کاخ سفید گردید و هم روابط جمهوری اسلامی و آمریکا در دوره همین جیمی کارتر، قطع شد که تا کنون نیز ادامه دارد.
اکنون اگر اوباما به این سفرکه شایعه آن در جریان است دست زند، که احتمال آن هم بعید به نظر نمیرسد، او چهارمین رئیس جمهوری آمریکاست که از ایران دیدن خواهدکرد. اوباما در دوران ریاست جمهوری خود، چند کار به یاد ماندنی و تاریخی صورت داده است، از جمله تجدید رابطه با کوبا پس از پنجاه سال. اگر سفر به ایران نیز صورت گیرد، این سفر هم قطعا در شمار یکی از سفرهای تاریخی رئیس جمهوران آمریکا به شمار خواهد آمد. مانند سفر کندی به برلین، سفر نیکسون به پکن و مسکو.
جالب آنکه من نیز چهار سال پیش در یکی از کامنتهایم که در نشریه «دیپلماسی ایرانی» انتشار یافت، به احتمال سفر اوباما به تهران اشاره کردم با این توضیح که شاید وی به منظور امضای قرارداد توافق اتمی دو کشور به ایران سفرکرده و خود شخصا این قرارداد مهم را امضاء کند. چندی بعد هم که روزنامه کویتی «الرای» در دی ماه ۱۳۹۱ از واشنگتن گزارش داد «اوباما آماده سفر به تهران و دیدار با آیتالله خامنهای است» در حاشیه همان مقاله که در دوم دی ماه آن سال در «دیپلماسی ایرانی» انتشار یافت نوشتم:
«سفر اوباما به تهران پیشبینی و پیشنهادی بود که من شش ماه پیش آن را نوشته و انتشار دادم که در پایان نیز با تاسف نوشته بودم اگر این پیشبینی و عمل توام با حسن نیت اوباما تحقق هم بپذیرد، متاسفانه به نتیجه مطلوب نخواهد رسید. حال امیدوارم این سفر هر چه زودتر روی دهد و مقامات ایرانی با به کار بردن درایت و موقعشناسی، کاری کنند که این پیشبینی منفی و بدبینانه من صورت تحقق به خود نگیرد». و بعد به صورت طنز اضافه کرده بودم در این صورت: «این اولین باری خواهد بود که من از عدم تحقق پیشبینیهایم بسیار خوشحال خواهم شد»!
اما گذشته از این مسائل، آنچه از نظر من اهمیت دارد، آن است که روابط ایران و آمریکا پس از سالها مناقشه و کشمکش و خط و نشان کشیدن نسبت به هم و طی دوران سردی، دوباره جان گرفته و این بار بتوانیم با این کشور روابطی همه جانبه در سطحی کاملا برابر، منصفانه و عادلانه برقرار کنیم. فراموش نباید کرد که در سیاست خارجی داشتن دویست کشور دوست، کم است و داشتن یک کشور دشمن بسیار زیاد وز یانبخش.