یوسف مصدقی – چند هفته پیش، مهدی فلاحتی و باقی عوامل برنامهی «خط قرمز» صدای آمریکا در خانهی شاهزاده رضا پهلوی حاضر شدند تا برنامهای متفاوت با حضور مهمترین چهرهی اپوزیسیون خارج از کشور تهیه کنند. محصول نهایی این حضور، هفتهی گذشته از صدای آمریکا پخش شد. گفتگوی حاصل از این ملاقات، حاوی نکات تازه و کهنهای بود که تکرار، تأیید و نقد آنها خالی از فایده نیست.
در این مصاحبه، رضا پهلوی همچون همیشه بر براندازی جمهوری اسلامی به دست مردم ایران از طریق نافرمانی مدنی و مبارزهی بیخشونت تأکید کرد و ضمن گفتگو برای چند دهمین بار اعلام کرد که از نظر او، اولویت نجات ایران است نه شکل حکومت آینده زیرا که مردم ایران به موقع خود دربارهی آن تصمیم خواهند گرفت.
این تأکید بر عدم خشونت، هر چند همواره از سوی بخشی از قربانیانِ خونبهدلِ فرقهی تبهکار حاکم بر ایران، مورد انتقاد واقع شده است اما از دید نگارنده نشاندهندهی بلوغ فکری و خردمندی رضا پهلوی است. او با درک اینکه پروندهی هواخواهان پادشاهی– برخلاف اسلامیون و چپگرایان- در این چهار دهه عاری از خشونت و جنایت بوده، سعی دارد تا این عدم سوء پیشینهی چهل ساله را برای دوران پس از جمهوری اسلامی هم حفظ کند. شک نیست که از خشونت چیزی جز خشونت زاییده نمیشود و ایران فردا بیش از هر چیز محتاج التیام زخمهای حاصل از توحش دوران جمهوری اسلامی است. رضا پهلوی همچون باقی عقلای اپوزیسیون و دلسوزان واقعی ایران، نیک میداند که اجرای عدالت ارتباطی با خشونتورزی ندارد.
او همچنین این گزارهی مشهور را دوباره عنوان کرد که سوگند پادشاهی ایشان در سن بیست و یک سالگی، به این جهت بوده که به مردم ایران یادآوری کند که هر چند آنها به پادشاهی بیعنایت شدهاند اما نهاد پادشاهی به مردم پشت نکرده است. برخی از افراد مسن و میانسال شاید به اهمیت تکرار این موضوع واقف نباشند و حتی تکرار این موضوع را بیوجه ارزیابی کنند اما اگر قدری بیشتر به طیف مخاطبان متنوع این مصاحبه بیاندیشیم، درخواهیم یافت که مخاطب اصلی این گفتار، جوانانی هستند که هیچ درک و خاطرهای از ماجراهای چند سال نخست پس از انقلاب ۵۷ ندارند و از اهمیت نمادین این حرکت بیخبر هستند.
شاهزادهی اکنون میانسالِ ما، در میانهی مصاحبه این نکته را هم روشن کرد که در موقع ادای سوگند پادشاهی، کمتجربه و بسیار جوان بوده و شرایط، تجربه و تواناییهایش در آن زمان به هیچ وجه قابل مقایسه با حال حاضر نیست. سپس اعلام کرد که اعتقادی الزامی و بیقید و شرط به هیچ کدام از دو گزینهی سلطنت یا جمهوری ندارد بلکه باور دارد که محتوای حکومت واجد اهمیت است نه شکل آن. اینجاست که میتوان انتظار داشت که بخشی از هواخواهان «سلطنت مطلقه» از شاهزاده دلخور شوند که چرا به عنوان نماد پادشاهی ایران، چنین ساده و بیقید و شرط از پافشاری بر «سلطنتطلبی» عقب کشیده و شکل حکومت را فرع بر محتوای آن دانسته است. پاسخ به این دوستان ساده است. رضا پهلوی در گذر زمان و با اندیشه و کسب تجربه دریافته است که سیاست عرصهی بهرهگیری از تمام امکانات است و تعصب آفتی است که فرصتها را پیش از رسیدن، نابود میکند. هدف از سرنگونی جمهوری اسلامی رسیدنِ ایران به دموکراسی است نه ارضای نفس بخشی از اپوزیسیون.
اشارهی وی به این حقیقت که تا همین یک سال پیش هنوز تفکر اصلاحطلبی و لاس زدن با اصلاحطلبان در میان مخالفین جمهوری اسلامی حاکم بود و این مانع بزرگی در راه تغییرات اساسی در ایران بود، نشان از درک و قضاوت درست رضا پهلوی از شرایط حاکم بر اپوزیسیون جمهوری اسلامی دارد. فهم این موضوع که جان به لب رسیدن بیشتر مردم ایران در مرحله نهایی و انفجاری است نیز نکتهای است که او همچون همهی هوشیاران مقیم داخل و خارج کشور از آن سخن میگوید.
آنچه اما بیش از همه چیز مهم است، گذار مردم از استمرارطلبان و اقبال بخش جوان جامعه به پهلویگرایی است. رضا پهلوی با درک این اقبال است که از ورود بازیگران جدید و امروزی به صحنهی تغییرات سیاسی ایران حمایت میکند تا چهرههای قدیمی و آلودهی استمرارطلب امکان حضور در تغییرات پیش رو را نداشته باشند.

صاحب این صفحهکلید چندی پیش و در دو مقالهی مرتبط («پهلویگرایی، پشتوانهی یک حزب فراگیر» و «تأملات بهنگام؛ پهلویگرایی و یاری برونمرزی، دو کابوس استمرارطلبان») به تحلیل مفهوم «پهلویگرایی» پرداخت و در بخشهایی از آن دو مقاله بر این نکته تأکید کرد که اقبال به پهلویگرایی لزوما به معنی بازگشت سلطنت به ساختار سیاسی ایران نیست. اصول سازندهی پهلویگرایی، در هر ساختار سیاسی پیشرو قابل اِعمال است. به همین روش است که شاهزاده رضا پهلوی در این گفتگو منکر وجود خون پادشاهی در رگهایش میشود و تلویحی خود را از شرّ ماجرای نطفهی مقدس رها میکند. او ضمنا به این نکته اشاره میکند که: «… کیست که با جمهوریت مخالف باشد؟ در اساس شاید جمهوریخواه هم باشم. پدربزرگ من- رضاشاه که مردم میگویند روحت شاد- میخواست جمهوری به پا کند».
در اواخر گفتگو، رضا پهلوی به نقد بتسازی رایج در میان هواداران سلطنت میپردازد و به درستی بر این نکته انگشت میگذارد که فرهنگ بتسازی ما را بیچاره کرده است. در نهایت، او خاطر نشان میکند که مخالف این فرهنگ است زیرا آسیب اصلی به محمدرضاشاه از اینجا ناشی شد که از مقام پادشاه مشروطه به قدرت اجرایی کشور نزول پیدا کرد و اقدام به تصمیمگیری در همهی امور خرد و کلان مملکت کرد. شاهزاده، آگاهانه خواهان اجتناب از این مخمصه است و برای همین به صراحت اعلام میکند به دنبال حکومت نیست و اعتقاد دارد که در آیندهی ایران نباید هیچ مقام مسئولِ غیرمنتخبی وجود داشته باشد.

آنچه در بالا آمد از دید نگارنده نقاط قوت مصاحبهی شاهزاده با برنامهی «خط قرمز» بود. این گفتگو اما نکات قابل نقدی هم داشت که شاید مهمترین آنها بیتوجهی رضا پهلوی به هستهی اصلی هواداران اُرتدوکس و وفادار به سلطنت پهلوی است. از دید بسیاری از این خیل وفاداران، خون پادشاهی مسئلهای فرعی است و آنچه اصالت دارد موضوع میراث و وزن نام پهلوی است که شاهزاده رضا پهلوی مسئول نمایندگی آن است و هنوز بسیاری از ایرانیان در داخل کشور و برونمرز به آن از صمیم قلب باور دارند.
در میدان سیاست حیاتیترین تدبیر یک سیاستمدار حفظ هواداران وفادار است. رضا پهلوی وارث یک میراث بزرگ است و طبیعتا اگر به او اقبالی وجود دارد به خاطر این میراث است نه فعالیتهای شخصیاش. او از سرمایهی همین میراث رشد کرده، درس خوانده و قدر دیده است وگرنه بدون این میراث او هم دست بالا یک تکنوکرات معمولی بود مانند هزاران نفر دیگر که همین الان در بنگاههای کوچک و بزرگ اقتصادی آمریکای شمالی حکم چرخدندههای جایگزینپذیر را دارند.

شاهزاده رضا پهلوی اما جایگزینپذیر نیست و به همین خاطر است که موقعیت او در شرایط فعلی منحصر به فرد است و تعارفبردار نیست. اینکه وی در این مصاحبه میگوید جوانان ایران به خاطر افکارم هوادار من هستند، حرف دقیقی نیست زیرا بدون پشتوانهی میراث پهلوی، بسیاری از فعالان سیاسی مخالف جمهوری اسلامی، افکاری چه بسا پیشروتر و دانشی به درجات بالاتر از ایشان دارند اما اقبالی از سوی جوانان ایران به آنها نمیشود.
از چشمانداز بسیاری از اهل نظر، وضعیت کنونی ایران به گونهای است که در آیندهی نزدیک خطر فروپاشی همهجانبهی کشور بسیار محتمل است. در این وضعیت، نیاز به رهبری مقبول و مطلع برای آیندهی ایران، بایستی نقطهی کانونی همهی تلاشها برای نجات ایران باشد. بدون داشتن چنین رهبری، همهی تلاشها، رنجها و مبارزات این چند دهه بر باد خواهد رفت و ایران در دام هرج و مرج و تجزیه خواهد افتاد. بر هر چهرهی مقبولی واجب است که در این شرایط پا به میدان بگذارد و از آبروی خود برای نجات کشور خرج کند. در این میانه بسیاری همچون نگارندهی این سطور باور دارند که شاهزاده رضا پهلوی مناسبترین گزینه برای جلوگیری از فروپاشی ایران است. شک نیست که بر اساس قانون اساسی مشروطه او وارث پادشاهی ایران است. این وراثت حتی اگر از نظر بسیاری حق اوست اما اگر نیک به آن اندیشیده شود، بیش از آن که حق باشد، تکلیف اوست.
موضوع آخر اینکه هر چند تلاش شاهزاده برای جذب همهی مردم ایران ارزشمند و قابل درک است اما نباید از این نکتهی خردمندانه نیز غافل شد که معمولا کسی که بخواهد همه را راضی نگه دارد در آخر کار منفور همگان خواهد شد. نگارنده با توجه به خردی که در ایشان سراغ دارد، امید دارد که شاهزاده رضا پهلوی حقیقت را فدای وجاهت نخواهد کرد.
SHAHZADEE REZA
MAN ZANI IRANI VA YEHODI HASTAM KE 42SAL PISH BE ASRAEEIL MOHAJERAT NEMODAM VA BE SHOMA MIGOYAM
MAN TORA TA KAHKASHANHA MA TORA TA ASEMANHA HAMANANDE FARZANDANAM DOOST DARAM DOOST DARAM.
GORBANE CHANEVADE PAHLAVI
یکی از دوستان گلایه کرد که این طور به یقین و اطمینان نوشته ای سیستم در ماه های آینده فرو خواهد ریخت
کار ناشیانه ای است.
خب من فکر میکنم حرف ایشان صحیح است و هیچکس نمی تواند با قطع به یقین از آینده سخن بگوید.
مسلما من هم به اندازه یک اپسیلون از سیاست و تاریخ چیزی نمی دانم.
اگر چه حاضرم این تحلیل و تفسیر من غلط از آب در بیاید اما آنچه درست است برای ایران و ایرانی روی بدهد.
جناب آقای مصدقی مقاله بسیار خوب و به موقعی است. هرچه شاهزاده بگوید برایم قابل قبول است. من هم سال هاست که فکر می کنم تنها راه نجات ایران و پیشگیری از “ایرانستان شدن ایران” شاهزاده رضا پهلوی می باشند.
Cyrus is the most important unifying factor FOR Iranians as it showed in CYRUS THE GREAT DAY
The single most important matter that is missed in this article: we are the heir of CYRUS THE GREAT. IN ALL HUMANIYY HE IS THE ONLY ONE ACKNOWLEDGED BY FRIENDS AND FOE ALIKE.
“””اینکه وی در این مصاحبه میگوید جوانان ایران به خاطر افکارم هوادار من هستند، حرف دقیقی نیست زیرا بدون پشتوانهی میراث پهلوی، بسیاری از فعالان سیاسی مخالف جمهوری اسلامی، افکاری چه بسا پیشروتر و دانشی به درجات بالاتر از ایشان دارند اما اقبالی از سوی جوانان ایران به آنها نمیشود.””””
میشه لطفا یک نفر نام ببرید که این شرایط که شما گفتید رو دارا باشه و پیشرو تر از شاهزده باشه؟ یک نفر کافی هست.
برای هر ملتی که توانسته بر دشمن و دشمنان خود پیروز شود ، بجز یک محور و یک هدف چیز دیگری نبوده. برای ملت ایران نام سلسله پهلوی یک محور ایران گرایی است که رژیم اشغالگر اسلامی را بیشتر از حمله نظامی امریکا می ترساند. تمام چپ ها و کومنیستها و مصدقی ها و غیره که هنوز از شاه و رضاشاه متنفرند ، نتوانسته اند ملی گرایی و ایران گرایی سلسله پهلوی را انکار بکنند ولی متاسفانه استفاده از نام پهلوی را به عنوان ایران گرایی و ملی گرایی استفاده نکرده اند.
شاهزاده رضا پهلوی ، بهترین ابزاری که یک ملت میتواند از او بر اساس سابقه سیاسی و نام خانوادگی استفاده بکند ولی دوریالی خیلی از فعالین سیاسی نمی افتد که حتا از نام پهلوی نفرت داشتن دلیل بر عدم استفاده از ان نمی شود
آقای مصدقی با سپاس از شما . مثل همیشه نوشته ای گرانمایه و مستدل. امیدوارم شاهزاده رضا پهلوی این نوشته را بدقت بخواند و بویژه به بخش پایانی أن که انتقاد های مشفقانه و درست شما از اظهارات ایشان است توجه کند. ایشان نباید این فرصت را از دست داده و یا خراب کند بدون توجه به این واقعیت که محبوبیت کنونی ایشان زاییده از قدرشناسی مردم ایران از خدمات و میهندوستی پدر بزرگ و پدر ایشان و ابراز احترام به آن دو شخصیت تاریخی است . شاهزاده نباید پشتیبانان ۴۰ سال گذشته خود را برنجاند – و این بمعنای نفی نظرات دموکراتیک ایشان نیست.
درود بر شما اقای مصدقی. بهترین نقدی بود که شما به شاهزاده کردید. نقد شما انتقاد یک دوست واقعی است نه مثل انتقادات گروه های چپ بی بی سی سرشار از کینه و دروغ و عقده.
این جمله را باید طلا گرفت « کسی که بخواهد همه را راضی نگه دارد در آخر کار منفور همگان خواهد شد»
امیدوارم به دست شاهزاده برسد.
جناب مصدقی سپاس از این نوشتار خوب و تحلیل بجایی که کردید.
امید که ایران عزیز ما بزودی بدون برخورد با خطرات آنچنانی ، دیده به آزادی بگشاید و ایرانیان نیز با بکار گیری عقب سلیم و خرد جمعی مراقب احوالات کشور بوده و در عین حال فعال باشند
پرسید که این چه آشوب است ؟ گفتند : صدای کوس محمد مظفر است پاسخ داد عجب ابله مردکی است محمد مظفر ، که در چنین نوبهاری خود را و ما را از عیش دور می گرداند. این بیت از اسکندرنامه بر خواند و از بام فرود همان به که امشب تماشا کنیم چو فردا شود فکر فردا کنیم
اسحاق مقهور تاریخی بود که از متون بیرون زده بودند مبهوت شده ای که دیگر فکری نمانده بود که بخواهد برای امروزش بکند هر چه بود از آنِ گذشته های بود که به امروزش گره خورده بودند. اسحاق کم آورده بود.
این همان لحظه ای است که محمد مظفر از یزد بقصد ابواسحاق لشکر کشید به عیش بود که امرا, فغان کردند خصم رسید گفت هر کس از این نوع سخن در مجلس من بگوید او را سیاست کنم به نقل آنان موقع باریک و به زبان امرزوی ما بازه کوتاه بود او را بقصد تماشای بهار بر بامِ قصر بردند تا بلکه ببیند بشنود
دیگر واقعیتِ حاضر معنا ندارد, واقعیت آنجاست که مردم می پسندند مردم ذوق کنند. کلامِ واقع همان است که باب میل مردم باشد. مردم اند که روزمره اند مردم اند که رو به رو میشوند.تاریخ واقعیت را کمالِ آروزهای پیاده نظامش می بیند. تاریخ به مجموع زمان وزنش چنان سنگین میشود که به تکرار می افتد اینجاست که تاریخ تکرار میشود. دیگر تَکرار از آن هر روزه هایی خواهد بود که به گذشته پیوند خورده, تَکرار تقلا میشود. اینجاست که بگفته حافظ بازی چرخ به دور همیشگی اش به حرکت در آمده و بنیاد مکر و حقه استمرارش را بشکند بیضه در کلاه.
بنده از همان نسبیتِ اهل نظر خارج شده و به مطلق می گویم ماه های آینده قطع به یقین سیستم بمانند آلمان شرقی و شوروی فرو خواهد ریخت. چه مذاکره و توافق کنند چه نکنند. چه آمریکا و انگلیس بخواهد چه نخواهد.
این میزان از تَکانه ها نه نشانه بلکه اعلانِ فوران است. هنگامی که یک سیستم چهل سالی به درازا می کشد یعنی به تاریخ ورود کرده است. از اینجا به بعد حساب همان حساب های هر روزه نخواهد بود. دیگر اعداد, حد نمی شناسند. لگاریتم اعداد هم بی نهایت است . هر چه جمع کنند ضرب می شود هر چه کم کنند تقسیم میشود.
با نوشته شما موافق هـستم . شاهـزاده در کتاب نسیم دگرگونى به نهـاد پادشاهـى در ایران اینده اشاره کرده اند و نقش خود را مشخص کرده اند .رهـبریت شاهـزاده در این لحظه از تاریخ تکلیف تاریخى و ملى او میباشد
به قول قدیمی ها از اتش خاکستر بوجود میاید . از رضا شاه اول ، رضا شاه دوم بوجود امده است ؟!
و به قول داش مشتی های امروزی این …. بازی ها و …..گری ها دیگر چه ضیغه ای است که ایشان ولکن مطلب هم نیست .؟!
بی سانسور بگویم که مردم در سال ۵۸ میگفتند که چرا شاه مملکت با اشک و گریه و تعداد سیزده سگ به این راحتی گذاشت و رفت ؟! شاهزاده لطفا تاریخ را مطالعه کن و ببین در ایران کدام پادشاه و به چه علت و دلیل موفق و ممتاز بوده است .
با این اوضاع و احوال متاسفانه و متاسفانه بیشتر مردم نگران و بلاتکلیف هستند …..