خاطرات عبدالرضا انصاری، دولتمرد پیشین، که چندی پیش از سوی انتشارات Ibex در آمریکا انتشار یافت،عنوان «دهمین مجلّد از مجموعه توسعه و عمران ایران» را بر خود دارد.
جمشید آموزگار، در پیشگفتار این کتاب مینویسد «در میان خاطرات گونه گونهای که تا کنون پراکنده شده، خاطره عبدالرضا انصاری از امتیازی ویژه برخوردار است چرا که با اصالتی کم همتا، دقتی در خور تحسین و بینظری سزاوار تمجید همراه است».
به جهت علاقمندی نسل جوان به ریشهها و عوامل سازندگی ایران در دوران پهلوی کیهان لندن طی چند هفته به بازنشر خاطرات عبدالرضا انصاری در گفتگو با غلامرضا افخمی میپردازد.
*****
[بخش۱] [بخش۲] [بخش۳] [بخش۴] [بخش۵] [بخش۶] [بخش۷] [بخش۸]
در برخوردهای اولیه این مقامات با وارن، بیشتر مذاکرات برای آشنا کردن ایشان با مسائل و مشکلات سازمان مربوطه و میزان احتیاجات آن سازمان برای رفع کمبودهای اعتباراتی بود. در مقابل، جوابهای وارن هم تقریباً یکنواخت و غالباً توضیح درباره حد و حدود وظایف اصل چهار و لزوماً ارسال تقاضاها از طریق سازمان برنامه بود که باید تمام تقاضاها بطور رسمی در کمیته عالی وزرا مطرح و مورد تأئید قرار گرفته و بعد از آن به سازمان اصل چهار منعکس گردد. قبول این رویه در هفتههای اول برای مراجعهکنندگان زیاد خوشایند نبود و به سختی میتوانستند قبول کنند که راه دیگری برای رسیدگی به خواسته آنها وجود ندارد. بعد از مدتی متوجه میشدند این روش از طرف دولت اتخاذ گردیده و راه دیگری وجود ندارد، به تدریج این فرمول مورد قبول واقع شد و تعداد مراجعه کنندگان کاهش یافت. دفتری که تحت نظر آقای مهندس راجی تشکیل گردیده بود نیز به تدریج در کار خود تبحر یافته و پیشنهادات وزارتخانهها و سازمانهای دولتی را به نحو روشنی فرموله میساخت که بررسی آنها امکانپذیر بود. بدین صورت که هر طرحی که پیشنهاد میشد باید تمام سوابق آن بطور روشن منعکس شده و پیشنهاد سازمان مربوطه برای مشکلی که به دنبال رفع آن بودند، کاملاً مشخص باشد و عوامل و وسائل مورد نیاز برای اجرای طرح پیشبینی شود. پس از انجام این مرحله، پیشنهاد لازم برای بررسی به اصل چهار منعکس میگردید تا در صورتی که در چهارچوب موافقتنامه کلی قرار داشته باشد، دنبال گردد.
– غیر از سوء تفاهمی که در موقع امضای موافقتنامه کلی اشاره کردید آیا از نظر سیاسی هم بخصوص در جوّ آن روز، سوء تفاهمی راجع به هدف ایجاد اصل چهار و کارکنان آن وجود داشت؟ مثلاً این که پشت برنامه کمکهای فنی و عمرانی یک هدف سیاسی نهفته است.
– البته در کشورهایی مثل ایران با سابقه ذهنی نسبت به سیاستهای استعماری، همیشه این سوء ظن وجود داشته و دارد که خارجیها هر کاری میکنند پشتش یک هدف سیاسی نهفته است. بدین جهت کسانی که از طرف دولت ایران با مدیران و مسئولان اصل چهار مذاکره میکردند عملاً آنها را بهشکل میسیونرها و یا مأمورین دولتهای استعمارگر میدیدند و باورشان این بود که یکیک آنها مأموریت سیاسی دارند ولی ما ایرانیها که با کارشناسان تماس دائمی داشتیم میدیدیم این کارشناسان اهل سیاست نبودند. نه فکر سیاسی در سر داشتند و نه کار سیاسی بلد بودند. اینها آدمهای تکنیکی بودند و در کارهای فنی تخصص داشتند و در کادر برنامههای مشخص فنی و تکنیکی مانند اصلاح بذر، اصلاح نژاد دام، بهداشت، فرهنگ، راهسازی، ساختمانهای روستایی، صنایع و غیره انجام وظیفه میکردند. حال اگر دولت آمریکا از تخصیص بودجه و تأسیس اصل چهار هدفهای سیاسی داشت، آن به سیاست کلی و جهانی آمریکا مربوط میشد و امور سیاسی از طریق سفارت و آقای هندرسن انجام میگرفت و خیلی اوقات بین کارکنان اصل چهار و مأمورین سفارت تنشهایی وجود داشت.
– در بین آمریکاییها که در اصل چهار خدمت میکردند قطعاً گفتگوهای سیاسی صورت میگرفت. آیا مسائل سیاسی مربوط به ایران و یا سیاست دولت دکتر مصدق در رابطه با آمریکا یا مسئله نفت و اوضاع داخلی هم در این گفتگوها مطرح میشد و اگر میشد به چه طریق؟
– برنامه اصل چهار در ایران هفت سال طول کشید و طی این مدت هم در داخل ایران تحولاتی رخ داد و هم در داخل اصل چهار. آمریکاییهایی که در زمان دکتر مصدق در اصل چهار کار میکردند عموماً افراد فنی بودند و اکثر آنها حتی از سیاستهای داخلی آمریکا بیاطلاع بودند و سرشان گرم کار تخصصی خودشان بود. بعضی از آنها مدیران و مربیان دانشگاههایی بودند که خود ما در آنها درس خوانده بودیم. مثلاً رئیس قسمت کشاورزی اصل چهار قبل از آنکه به ایران بیاید رئیس دانشکده کشاورزی دانشگاه یوتا بود. اینها اغلبشان آمریکاییهای معمولی بودند که فقط در رشته خودشان اطلاع و مهارت داشتند. البته بعد از ۲۸ مرداد و روی کار آمدن دولت سپهبد زاهدی وضع عوض شد و کار جنبه دیگری به خود گرفت و فراتر از کمکهای فنی رفت و رسید به کمکهای مالی؛ مثلاً آمریکاییها مراقب بودند که حقوق کارمندان دولت بهموقع پرداخت شود چون اگر یک ماه حقوقها عقب میافتاد دولت متزلزل میشد. در این زمان، طبعاً کمکهای مالی به دولت ایران اهمیت سیاسی پیدا کرد.
– آیا پس از امضای موافقتنامه کلی با دولت ایران، تغییری هم در کار شما پیدا شد؟
– از لحاظ کلی خیر؛ ولی از جهت حجم کار بار من سنگینتر شد زیرا به دنبال تصویب موافقتنامه کلی، کمیتهای به نام کمیته برنامه (program Comitee) در داخل اصل چهار تشکیل شد که تا ورود مسئول مربوط به این کار از آمریکا، وظیفه دبیری این کمیته به عهده من محول گردید و بنابراین مجبور بودم برای رسیدگی و تنظیم مطالبی که از طرف دولت ایران به اصل چهار احاله میشد، پیشنهادات رسیده را بهدقت مطالعه کرده و برای بحث و رسیدگی در کمیته آماده نمایم و هرچند این امر کار سنگینی بود ولی فرصت استثنائی در اختیار من قرار داد که به جزئیات کار و مسائل گوناگونی که دستگاههای دولتی با آن مواجه بودند، وارد شده و آشنایی پیدا کنم. علاوه بر این کار، شرکت در جلساتی که وارن با مقامات مختلف کشوری داشت و مذاکراتی که درباره مشکلات سازمانهای دولتی انجام میشد و شرکت در «کمیته عالی وزرا» و اطلاع از مسائلی که در سطح کشور مطرح بود، برای آموزش جوانی مانند من که فقط دو سال در دستگاههای دولتی کار کرده بودم و هنوز حال و هوای دانشگاهی داشتم، فرصتی بود بینظیر؛ لذا با اشتیاق و علاقه خستگیناپذیر روزی حداقل دوازده ساعت مشغول کار و مطالعه و نوشتن گزارش بودم.
در فاصله کمی از دفتر من نیز جوان ایرانی با شخصیتی که در گذشته یکبار او را بهعلت آشنایی با یکی از دوستانم در نیویورک دیده بودم، با سمت معاون امور مهندسی مشغول کار بود و میدیدم با همان علاقهای که من به کارها دارم او نیز با دقت و پشتکار کمنظیری برای پیشرفت امور برنامههای مربوط به امور مهندسی و بهداشت محیط زیست فعالیت میکند و این مسئله چندین بار از طرف مسئول آمریکایی آن واحد به وارن گوشزد شده بود. این فرد دکتر جمشید آموزگار بود که تحصیلات عالی خود را در دانشگاه کرنل که از معروفترین دانشگاههای آمریکاست به پایان رسانیده و پس از مراجعت به ایران، با سمت معاونت قسمت مهندسی و مسئول طرحهای بهداشت و محیط زیست از قبیل حفر چاههای غیرعمیق در اصل چهار خدمت میکرد.
در آن زمان، ساعت کار اداری اصل چهار در پنج بعد از ظهر به پایان میرسید و دوستان و همکاران اداری ما برای گذراندن وقت در بعد از ساعت اداری، برنامههای مختلفی را ترتیب میدادند که از هر جهت جاذب بود ولی من به علت تراکم کار و علاقه به مطالعه کامل درباره موضوعاتی که به اصل چهار مراجعه شده بود و آشنایی با مسائل مملکتی هر شب تا ساعت هشت بعد از ظهر در اداره مشغول کار بودم و اغلب روزهای تعطیل را هم یا در اداره میگذراندم و یا این که گزارشهای واصله را برای مطالعه به منزل میبردم. شبیه این کار را هم دکتر آموزگار میکرد و چون منزل هر دو ما در تجریش بود لذا هر شب برای گرفتن آخرین اتوبوس که به تجریش میرفت به اول خیابان پهلوی میرفتیم و با پرداخت دو ریال از سرویس اتوبوسی که بهنام عدل نامیده میشد، استفاده میکردیم و به منزل میرفتیم. این تکرار همسفری هر شب و صحبت درباره کارهای روزانه در ضمن یک ساعتی که در راه بودیم، رفته رفته رشته الفت و دوستی را بین ما برقرار کرد. البته چون دکتر آموزگار حدود دو سال از من بزرگتر بود و مراحل تحصیلی عالیتری را گذرانده بود و هوش و حافظه کمنظیری داشت، طبیعتاً مرا تحت تأثیر قرار داد و به او مانند یک دوست و برادر بزرگوار دانشمند نگاه میکردم و او نیز در هر فرصتی که پیش آمد، از اظهار دوستی و لطف به من خودداری نمیکرد و در نتیجه در طی چند ماه آخر سال ۱۳۳۰ (ماههای اول سال ۱۹۵۲) که این ارتباط تقریباً هر شب تکرار میشد، دوستی ما هم قوام بیشتری پیدا کرد و بر همین پایه بود که در طی بیست و هشت سال بعد یعنی تا زمان انقلاب، روابط همکاری و احترام متقابل بین ما پایدار ماند و نظر به اینکه در طی سالهای قبل از انقلاب هر کدام از ما مسئولیتهای بسیار بزرگی را عهدهدار شدیم، حسن رابطه بین ما در پیشرفت امور مملکتی اثرات قابل توجه داشت.
به هر حال، دامنه فعالیتها روز به روز گسترش مییافت و هر هفته تعداد قابل ملاحظه کارشناسان آمریکایی در رشتههای مختلف عمرانی وارد ایران میشدند. بدیهی است این افراد که برای اولین بار به ایران میآمدند و هیچگونه آشنایی با اوضاع و احوال ایران نداشتند، حداقل چند ماهی طول میکشید تا محل سکونتی پیدا کرده و با محیط زندگی و کار آشنا شوند تا بتوانند پس از تماس با مقامات ایرانی و آشنایی با مسائل و مشکلات آنها، گزارشهای لازم را جهت توصیه به مقامات بالاتر، برای درخواست کمکهای مالی و تهیه وسایل لازم، آماده نمایند. از طرف دیگر، وزارتخانهها و سازمانهای دولتی که هر روز و هر ساعت با تقاضاهای مردم و مشکلات اجرائی روبرو بودند انتظار داشتند به محض ورود یک کارشناس آمریکایی به سازمان آنها، از روز بعد سیل پول و اتومبیل و ماشینآلات بهطرف آن سازمان سرازیر شود و هرچه زمان به جلو میرفت شدت این انتظارات بیشتر بود بطوری که پس از چند ماه از شروع فعالیت اصل چهار در ایران، در صحبتهای مقامات بالای دولت ایران، زمزمههای ناراحتی و نارضایتی از پیشرفت کند کارها بهگوش میرسید.
در این اوضاع و احوال، روزی آقای دکتر حسابی وزیر فرهنگ به من تلفن کردند و گفتند مایلند هرچه زودتر وارن را ملاقات کنند و چون موضوع جنبه فوریت دارد مایلند همان روز به دفتر ایشان بیایند. جریان را به وارن اطلاع دادم و قرار شد بعد از ظهر همان روز تشریف بیاورند.
چون آقای دکتر حسابی انگلیسی خوب صحبت نمیکردند وظیفه ترجمه بهعهده من بود. ایشان در ابتدای صحبت گفتند به آقای وارن بگویید من خودم عضو کمیته عالی وزراء هستم و میدانم تمام مطالب باید از آن طریق عنوان شود ولی موضوعی را که وزارت فرهنگ با آن مواجه است چنان اهمیت دارد که باید اولاً در باب آن هرچه سریعتر اقدامی صورت گیرد لذا نمیتوان انتظار تشکیل کمیته عالی را داشت. ثانیاً بحث درباره این موضوع در کمیته، ممکن است به طول انجامد و آن اولویتی را که دارد، بهدست نیاورد. بدین جهت است که من تقاضای این جلسه را کردهام و از ایشان میخواهم راهی پیدا کنند که با حذف تشریفات اداری غیرلازم هرچه زودتر اقدام مؤثری درباره پیشنهادی که دارم انجام شود.
[ادامه دارد]