«دین» و «آئین» یکی از نخستین اشکال تفکر و تلاش ذهنی بشر برای پاسخ دادن به پرسشها و هراسهایی است که ما را در جهان متمدن نیز با وجود اکتشافات و اختراعات به شکلی دیگر احاطه کرده! این نکته در ادیان طبیعیِ تمدنهای اولیه بیشتر بارز است.
همچنین «دین» یک تلاش برای پاسخ به پرسشی است که ممکن است همه انسانها از جمله «دکانداران دین» را به خود مشغول نکند، اما بسیاری دستکم یکبار به آن فکر کردهاند: معنا و هدف زندگی چیست؟! هیچ دین و پیامبری، هیچ دانش و دانشمندی و هیچ فلسفه و فیلسوفی برای این پرسش هیچ پاسخ قاطعی ندارد چه برسد به یک پاسخِ همهشمول!
هر اندازه ادیان طبیعی در توضیح و توجیه این معنی سیر میکردند تا وحشت از ناتوانی انسان را در برابر قهر و ناشناختههای طبیعت کاهش دهند، به همان اندازه دم و دستگاه عریض و طویل ادیان ابراهیمی که مدعی داشتن پاسخ برای همه پرسشها هستند، با سوء استفاده از قدرت بر این وحشت افزودهاند!
اینکه اعتقادات دینی و بیدینی و ضددینی، موضوعی کاملا شخصی است، در جهان و فرهنگ مدرن یک اصل است! این اعتقادات با درونیترین اندیشه و روحیات و نتیجهگیریهای فرد ارتباط دارند که صدالبته میتوان درباره همه آنها نقد و گفتگو کرد. اما وقتی به عنوان ابزار سیاسی استفاده میشوند، دیگر موضوعی شخصی نیست! به همین دلیل جدایی دین و حکومت یک اصل مهم برای همزیستی انسانهاست. آنان که خواسته یا ناخواسته از یک عقیده اعم از دینی و دنیوی و بیدینی، یک جریان سیاسی- عقیدتی به راه میاندازند بطور طبیعی بخشهایی از جامعه را علیه خود برمیانگیزند و اتفاقا با این کار به درگیریها و دخالتهای عقیدتی که ظاهرا در مقام مقابله با آنها هستند، یک درگیری و دخالت تازه اضافه میکنند!
راه همزیستی اما سادهتر از آنست که تصور میشود. هر کسی به نوعی در عمل به دنبال «معنا و هدف زندگی»ست و همین نیز محتوای زندگی وی را تشکیل میدهد! برخی آن را در ادیان مختلف و برخی در عقاید غیردینی مییابند. فقط باید توجه داشت که این «معنا و هدف»، چه دینی و چه غیردینی، محدود به زندگی فردِ خودِ ماست و نه زندگی دیگران و همه! یعنی یک زندگیِ محکوم به فنا، که به تصادف در جسم زن یا مرد، به صورت منحصر به فرد، در این یا آن موقعیت اجتماعی و در گوشهای از زمین به وجود آمده و با ما میمیرد! اما وقتی این اصل برای همزیستی صلحآمیز نه تنها از ما سلب شده بلکه توسط قدرت دولتی و با خشونت بر ما تحمیل میشود، آنوقت دیگر قدرت حاکم اعتقادات «شخصی» را به یک موضوع عمومی تبدیل کرده! برای برگرداندن این اعتقادات به حریم فرد و تأمین همزیستی شهروندان میبایست در برابر چنین حکومتی ایستاد!
در این ایستادگی، هر فردی به فراخور دانش و آگاهی و فرهنگ خود عمل میکند. در این میان، عکسبرگردان گفتار و رفتار جمهوری اسلامی بودن، به آن بیشتر کمک میکند تا به شهروندانی که علیه آن هستند. هزینههای میلیاردی برای سایبریهای رژیم از جمله این هدف را دنبال میکند که بگوید: مخالفان جمهوری اسلامی مثل خودش خشن، بیسواد، زشتگو و حتا بدتر از آن هستند! در حالی که این یک دروغ بزرگ است و باید در گفتار و رفتار ثابت کرد که آزادیخواهان و مدافعان جدایی دین و حکومت نه تنها هرگز مانند زمامداران حکومت اسلامی نبوده و نیستند، بلکه با دانش و استدلال و مستندات به بررسی و نقد همه چیز از جمله ادیان میپردازند و نوید و اطمینان میدهند «ایران آزاد فردا برای همه جا دارد».
الاهه بقراط |توئیتر | اینستاگرام|
درود بربانوی عزیز وگرامی سرکارخانم الاهه بقراط که قلم روشنگری دارد،واقعا پس از چهل وسه سال حکومت دینی ثابت شد که حق همان بود که برای اولین بارازحلقوم شادروان شاپوربختیاربیرون آمد ،که درکمال شهامت واخلاق مداری ندای جدائی دین از دولت را درفضای تب آلود انقلاب فریاد زد وامروزه گرچه بسیاری ازهموطنان که خودرا الیت هم می خوانند وامروز راه علاج مشکلات را جدائی دین از حکومت می دانند اما متاسفانه هنوزشهامت اخلاقی ندارند که از این رجل سیاسی شجاع که درتاریخ این کشوراگرنتوان گفت بینظیر بلکه کم نظیربود که اینجا فقط به اظهارنظرزنده یاد دکترصدیقی این استاد بزرگ که خود نیزازمفاخر تاریخ است بسنده می کنم که فرمود : بختیار دارای آن چنان شجاعتی است که در این شرایط در زمانی که همه به فکر قهرمان شدن و کسب وجاهتند پا به میدان می گذارد.
ویژگی دوم او عشق و علاقه ای است که به میهن دارد. علاقه او به استقلال ایران مسئله ای است که در طول سالیان دراز هرگز دچار تزلزل نشده است. و فکر می کنم در این برهه از تاریخ این پیروزی ملت است که آدمی مثل دکتر بختیار مامور تشکیل کابینه می شود و بار دیگر نام بی زوال دکتر مصدق رهبر نخستین انقلاب شرق علیه استعمار انگلیس و عوامل و وابستگانش از دستگاه های ارتباطی که تا دیروز از اشاره به نام او وحشت داشتند عنوان می شود.
بختیار این شهامت را داشته که به میدان بیاید و وظیفه ما و همه رهبران ملی کمک به اوست. باید مملکت را نجات داد.
درود یاران جان
با تشکر از بانوی فرهیخته ای که عصاره کتابی قطور رادر ده سطربیان می کنند.
میدانیم که تخصص افراد از شخصیت وخلق وخوی او جداست.یک پزشگ حاذق
میتواند الکلی باشد یک خلبان ماهر بد اخلاق یا یک شاعر بزرگ تریاکی هم داشته ایم.
اصولن جز در افسانه هیچ گاه تمام نیکی ها دریک نفرنمیتواند جمع یشود .بگذریم از
نیکی امروز که ممکن است بدی هفته آینده باشد وعکس آن .
به فرض که دین مجموعه قوانین الهی است وحکمن حکمن همه بایداجرا کنند .چرا
پیام رسان الله که شناور در آداب و رسوم یک قبیله است .آن هم قبیله ای دور افتاده
از اجتماع که در محاصره کویرهم است را باید نعل به نعل اجرا کرد؟این که دیگردستور
الله نیست. ابوطالب که او وعلی را بزرگ کرده نه دینش را پذیرفت نه سبک زندگیش را
آیا وی این دونفر را نمی شناخت ؟چرا از نوع زندگی که اینان دوران جهلش نام می نهند دست
نکشید؟چرا متدینان هردم به آل محمد که اگر پدر علی و او جزیی از آن نباشند آل نیست
شبانه روز باید درود بفرستند ؟ (اخیرن شنیده شده در گوشه ای از جهنم بهشتکی برای
عمو وحامی وبزرگ کننده محمد وعلی ساخته شده که هم جهنمی شدن ابی طالب وهم
زحماتش برای پروردن این دو را الله بزرگتر پاداش در عین عذاب دهد!!!!)
اگر مسلمانان به ویژه شیعیان مطالعاتی در مورد دیگر ادیان (مسیحی یهودی وزرتشتی )
داشتند وبرایشان ممنوع نبود به وضوح میدیدند که بجز عادات و رفتار محمد وقریش
هیچ وهیچ چیز جدیدی در اسلام نیست واین بهترین وجامع دلیل برای عدم نیاز به دین
جدیدی که از خود هیچ ندارد است .شاید علت جلوگیری اسلام از پزوهش وتتبع همگانی
این باشد. تنها راه وچاره ادیان دست کشیدن از تاثیرات شخصی وقبیله ای وعادات ورسوم
بنیان گذاران وقبلیل است وگرنه به هیچ عنوان دارویی بر دردهای روانی در همه زمان ها
نخواهد بود بلکه خود درد بزرگی بر جان وروان انسان است.کافی است ایران عراق پاکستان
افغانستان وکشورهای عربی را بنگرید تا وسعت این درد را ببینید.
این هم از دفتر خاطرات یک همکار عزیز از دانشگاه تربیت مدرس که برایم ارسال کرد. تا شما چه بگویید و چه نظر دهید:
«از یاد داشت های دفتر خاطرات یک معلم دانشگاه
… اوایل تابستان سال ۱۳۸۶ بود که بعد از چند سال حضور تحصیلی در خارج از کشور به ایران بازگشتم. به بیرجند برای دیدار با مادرم رفتم . مادر از پا عاجر و درد زیادی داشت. برای درمان به تهران اوردمش و اقدامات درمانی منجر به عمل نخاع شد. پزشک معالج هم توصیه نموده که برای ایام نقاهت در تهران بماند. برای اینکه مادر از استقرار دائمی در یک اپارتمان خسته نشوند و بنده هم توفیق خدمت به ایشان داشته باشم , تور امام زاده گردی و زیارت که باب میل ایشون بود ترتیب دادم و پس از بازدید امامزاده های سطح شهرتهران راهی امازاده داود شدم. در انجام مسیر سواره به امامزاده به فرموده مسدود بود و زائران عمدتا پیاده و ناتوانان با اجاره قاطر به زیارت میرفتند. مادر هم که قادر به راه رفتن نبود سوار بر قاطر اجاره ای شد. پس از ساعتی زیارت به محل پارک ماشین برگشتیم. برای پرداخت هزینه قاطر و نارضایتی از رقم اعلامی در معیت قاطرچی به مسئول راه بند ارجاع شدم. با احترام و احتیاط به قبض ۵۰۰۰ هزار تومانی صادره اعتراض کردم که توسط آن مسئول با ادبیاتی از نوع قاطرچی های امروزی تفهیم شدم که این نرخ رسمی و تعیینی خدمات قاطری از قرار هر ساعت ۵۰۰۰ تومان است. رقم را پرداختم و با خود توجیهی مینی براینکه “حتما در این چندساله در ایران خیلی از اجناس و خدمات خاص تورم بالاتری داشته اند”. به خانه برگشتم.
چند روزی از این واقعه نگذشته بود که از حسابداری دانشگاه … چکی به مبلغ نزدیک به ۴۰۰ هزار تومان برای تدریس حدود ۱۸۰ ساعت دریافت کردم. چون اولین دریافتی ام از کسوت معلمی بود با حساسیت افزونتر حساب کتاب کردم و متوجه شدم که حق التدریس ما از قرار ساعتی حدود ۲۰۰۰ تومان پرداخت شده است. به حسابداری برگشتم و توضیح خواستم که فرمودند من پرداخت کننده ام و شما یاداشتی ضمیمه چک با عنوان دکتر … بکنید و بدید من تا بدم بازنگری کنند. عرض مختصری نوشتم مبنی بر اینکه “جناب دکتر …. بنده محمد ش… هستم همکار جدید حق التدریسی این دانشگاه. من تاکنون معلمی نکرده و از عدد و رقم رسمی حق التدریس استاد در دانشگاه اطلاعی ندارم . لیکن چند روز قبل در امامزاده داود مطلع شدم که حق الاجاره رسمی قاطر برای هر ساعت ۵۰۰۰ تومان است. چطور در دانشگاه شما حق التدریس استاد ساعتی ۲۰۰۰ تومان است. لطفا بازنگری بفرمایید …. ” چند روز بعد از طرف جناب دکتر احضار شدم که چرا خودم را با قاطر مقایسه کرده ام.!! نهایت اینکه ایشان با پذیرش معذرت بنده, وعده بازنگری دادند وخوشبختانه پس از مدتی چکی به مبلغ بالاتر دریافتم کردم و حسابدار توضیح داد که حق التدریس شما در بازنگری با اعمال مدرک دکترا به جای فوق لیسانس به ساعتی ۵۰۰۰ تغییریافته که پس از کسر ۵۰۰ تومان مالیات به میزان هر ساعت ۴۵۰۰ تومان در قالب این چک پرداخت میشود. اگر چه از اصلاح مبلغ و تغییر بیش از دو برابری آن خوش حال بودم ولی از همطراز حقوقی با قاطر و اینکه او بدون مالیات دریافتی دارد و من با مالیات کماکان حس خوبی نداشتم. در شروع ترم بعد متوجه شدم جناب دکتر … موضوع نامه من را از باب گلایه به یکی از اساتید پیسکسوت گروه مان که در مدیریت دانشگاه نفوذ و مرتبه ای خاص داشت سربسته منعکس نموده است. ایشون هم از من سوال کرد و من هم روایت کامل را بازگو کردم. ظاهرا استاد این روایت رو در جمع دانشجویان و یا اساتید تعریف می کنند و یکی از دانشجویان هم که آن زمان در فضای مجازی دستی داشته (وبلاک نویسی) روایت را در وبلاک اش با این تیتر که “حق التدریس استاد در دانشگاه ما از حق الاجاره قاطر در امامزاده داود هم کمتر است ” درج می کنه. من بعد از اطلاع از انتشار این مطلب در اینترنت به دنبال پیدا کردن و مشاهده بودم که به وب سایتی به نام گیله مرد که این روایت را باز نشر کرده بود برخوردم, ولی فردی در ذیل متن کامنتی با این مضمون گذارده بود:
” استادِ دانشگاهی که در قرن ۲۱ هنوز میره امامزاده داود زیارت، همترازی حقوقی با قاطر از سرش هم زیاده”»
.
از نظر حقوق بشر و اخلاق و اندرز تجویزی ومنطق، تیتر سرمقاله خانم بقراط کاملا درست است.
اما، برابر احکام وشریعت اسلامی ،دین افراد به دین اسلام کاملا مربوط است.
فرض کنیم یک حکومت کاملا سکولار و دموکرات و لیبرال و حقوق بشری در ایران حاکم شود. یک نفر مسلمان دین خود را به مسیحیت تغییر می دهد و در کلیسای خانگی اش عبادت می کند، همسایه مسلمان او می فهمد که او مرتد شده است، طبق شریعت اسلام، قتل آن فرد مرتد واجب کفایی است. خب همسایه ، فرد مرتد را می کشد. اصلا فرض هم می کنیم که طبق قوانین ، قاتل به اعدام و یا حبس ابد محکوم شود. اما این نکته باقی می ماند که دین افراد کماکان به دین اسلام ربط خواهد داشت.
یک فرد مسلمان قبل از پابند بودن به قوانین عرفی و مدنی و حقوق بشر و اخلاق و فرهنگ جامعه، اسیر شریعت است.
اسلام ویروسی است که واکسنی ندارد و بیماری فرد مبتلا شده به آن درمان ناپذیر است.
از سویی دیگر، بنظرم در رابطه با همانند سازی تاریخ اروپا و جهان اسلام و ادیان مسیحیت و اسلام باید احتیاط کرد.
مسیحیت یک دین آنجهانی و رهبانی است و مجموعه ایی از الهیات و اخلاقیات و آیین هاست ( با درست یا نادرست بودن آن کاری نداریم) و در امور دنیوی و از جمله سیاست و حکومت دخالتی ندارد. ( دخالت پاپها در سیاست و حکومتهای آنها در دولت شهرهای ایتالیا یک انحراف بود و رفورمیسم برای اصلاح آن انحراف و بازگشت به اصل مسیحیت در فرن ۱۶ رخ داد)
انجیل متی:
بسپار به سزار آنچه را متعلق به اوست و بسپار به خداوند آنچه را متعلق به اوست.
عیسی نه جنگ سالار بود و نه جنگید و نه کسی را کشت و نه حکم قتلی را صادر کرد و نه حکومتی تشکیل داد و نه حتی ازدواج کرد. به پیروانش می گفت اگر سیلی خوردید، گونه دیگر خود را برای دریافت سیلی دیگر آماده کنید،
از آنسو، سکولاریسم برآیند جغرافیا و تمدن و فرهنگ و تاریخ پر فراز و نشیب اروپاست. جدایی حکومت وکلیسا separation of church and state که در فارسی به جدایی دین و سیاست ترجمه شده !!! محصول تفکرات فلسفی بنیانگزاران آمریکا و بویژه توماس جفرسون است که دلالت بر آزادی ادیان و پرستش و عدم دخالت حکومت در رفتار دینی شهروندان دارد( دخالت شهروندان در حکومت موضوعیت ندارد چون مسیحیت دینی رهبانی است) .
خب:
اسلام آنتی تز تمام مطالب فوق الذکر است، دینی است کاملا سیاسی و اصولا سیاست جدای از آن نیست ( از این نظر اسلام سیاسی یک مفهوم بلاموضوع است چون اسلام نیاز به مضاف الیه با واژه سیاسی ندارد) .
پایورانش جنگیدند، غارت کردند، کشتند، اسیر گرفتند، حکومت تشکیل دادند و غیره.
سیاست که سهل است، اسلام حتی در اعمال مربوط به دارالجماع و مطبخ و بیت الخلا نیز دخالت می کند و برای مسلمانان از گهواره تا گور و از اتاق خواب تا دبلیو سی احکام لازم الاجرا دارد،
فرق نواندیشان شیعه اثنی عشری-ایرانی قرن بیست و یکمی با رفورمیستهای اروپایی قرن شانزدهمی در این است که گروه اول می خواهند اسلام را مدرن کنند !!! اما گروه دوم تلاش کردند مسیحیت را به ۱۶۰۰ سال پیش از زمان خود بازگردانند.
خلاصه آنکه،
با دو جهان نه تنها متفاوت و نه تنها متضاد بلکه متنافر مواجه هستیم. هر دو آنتی تز یکدیگرند.
میان ماه من تا ماه گردون
تفاوت از زمین تا آسمان است
اسلام بذات دینی سیاسی و حکومتی است چون محمد پیامبر اسلام خود حکومت تشکیل داد لذا اسلام راه هرگونه حکومت عرفی را بسته است لذا تنها راه نجات کشور حذف دین اسلام است