پرویز دستمالچی – در جامعه باز و دمکراتیک «قانون مصوب نمایندگان منتخب ملت، در انتخاباتی دمکراتیک، آزاد و سالم، مقدم است بر هر قانون یا سنت (زمینی یا الاهی) و حقوق بشر چهارچوب لازم و ضروری برای قانونگذاری ملت است تا هیچ اکثریتی نتواند به خطا برود. حکومتی که «امر به معروف و نهی از منکر» کند، استبدادی، دیکتاتوری یا تامگرا (توتالیتر) است، زیرا میخواهد با «زور» و اقتدار حکومت(گران) شیوهای ویژه از نوع زندگی یا راهها و روشها را از بالا و با زور «سرنیزه»، یا از پایین توسط «آتش به اختیاران» خود بر دیگران (ملت) حقنه کند. چنین امری جامعه را چندقطبی خواهد کرد و بخشهای متفاوت ملت را در برابر هم قرار خواهد داد که حتا میتواند منتهی به اشکال کاملا قهر- و خشونتآمیز منتهی شود. حکومت(گران) با آتشی بازی میکنند که میتواند شیرازه جامعه و حلقه اتصال ملت را از میان ببرد و جامعه را به جنگ داخلی بکشاند.

پایه دینی- اعتقادی «امر به معروف و نهی از منکر» آیه ۱۱۰ از سوره آل عمران است، به ترجمه قمشهای: «شما (مسلمانان حقیقی) نیکوترین امتی هستید که بر آن قیام کردند که (برای اصلاح بشر) مردم را به نیکوکاری وادار کنند و از بدکاری باز دارند و ایمان به خدا آوردند و اگر از اهل کتاب همه ایمان میآوردند بر آنان در عالم چیزی بهتر از آن نبود لیکن برخی از آنها با ایمان و بیشتر فاسق و بدکارند.» (۱) با ترجمه ابوالقاسم پاینده: «بهترین دستهای که بر این مردم نمودار شدهاند شما بودهاید به نیکی وامیدارید و از بدی باز میدارید و به خدا ایمان دارید. اگر اهل کتاب مومن میشدند، برایشان بهتر بود بعضی از آنها مومنانند و بیشترشان، از دین برونشدگانند.» (۲)
و قانون اساسی جمهوری اسلامی در اینباره میگوید: «در جمهوری اسلامی ایران دعوت به خیر، امر به معروف و نهی از منکر وظیفهای همگانی و متقابل بر عهده مردم نسبت به یکدیگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت است. شرایط و حدود و کیفیت آنرا قانون معین میکند…» (اصل هشتم)
امر به «معروف» یعنی امر به اجرای آنچه از نگاه اسلام درست، و نهی از «منکر» یعنی امر به آنچه (باز هم) از نگاه اسلام نادرست است. علاوه بر جنبه شرعی آن به معنای وظیفه مومنان در هدایت و «راهنمایی» دگرباشان، بنا بر قانون (اساسی جمهوری اسلامی) «امر و نهی» به معروف و منکر میتواند از سوی فرد مومن، یا گروه مومنان نسبت به دیگران یا دولت نسبت به مردم باشد و جنبه قانونی دارد! همگی اما ناقض حقوق بشر و تعرض علیه حقوق شهروندان از سوی عدهایست که میپندارند از درستکارانند و دیگران گویا از «ارزشهای» الهی- حقیقی مورد قبول آنها منحرف شدهاند! آمران به «معروف» و ناهیان از «منکر» ایمانی راسخ دارند که انسان در اساس و ذات خود کافر و همواره نافی «حقیقت» است و به کژراهه میرود و مومنان مسلمان که «بهترین»اند (آیه بالا) باید آنها را به راه راست (صراط المستقیم) راهنمایی کنند. یعنی مومنان شرعا موظفاند کمک کنند انسان با تقوا، انسان متقی ساخته شود. و انسان متقی (از نگاه مومنان) گویا با امر به معروف و نهی از منکر، که هر دو امر به اصول و احکام اسلام ناب محمدی است (کدام یک از اسلام؟!) ساخته میشود، یکی به سبک وهابیان، یکی به شیوه ولایت فقیهیان و دیگری به شکل داعش و غیر.
در دوران محمد پیامبر مسلمانان، در میان امت اسلامی، در بیابانهای عربستان، با جمعیتی اندک و قبایلی کوچک، چیستی اسلام مشخص بود. یعنی اسلام و ایمان همان چیزی بود که محمد میگفت و «خوبان» همگی یار و پیرو او بودند، هر که با او نبود از دشمنان (کافر، ملحد، مشرک، منافق و…) بود که یا باید ایمان میآورد یا کشته میشد یا اهل کتابی که باید جزیه میپرداخت. آنچه را محمد در آنزمان به نام قانون الاهی بیان میکرد، عملا برگرفته از همان روابط و مناسبات و سطح تکامل قبایل اعراب بیاباننشین آن دوران بود و پس، تقریبا کم و بیش، مورد پذیرش امت (اندک) و اطرافیان محمد. آن قواعدی که در طول زمان بدل به «احکام و موازین شرع» و مقدس شدند هنوز نه با فرهنگهای دیگر درگیر بودند و نه مانند امروز با تمدن نوین و انسان نوینی که قائم به ذات و خردگرا و «فردیت» برای خویش است، انسانی که نمیخواهد عضوی بیچهره از یک امت یکدست و یک شکل و یک اندیشه با کرداری یکسان باشد. اسلام به زور «شمشیر» در سده بیست و یکم دیگر ممکن نیست.
از محمد تا کنون بیش از ۱۴۰۰ سال سپری شده و هر گروه مومنی «معروف و منکر» را به گونهای دیگر تعریف کرده، بسته به فرهنگ و نیاز، با ضرورتهای قدرت و حفظ آن، از وهابیان تا ولایت فقیهیان. به چه چیز باید امر به انجام و از چه چیزی نفی کرد؟! یکی امامزاده میسازد و دیگری حتا قبر پیامبر را هم تخریب میکند. یکی امامت را عین کفر میشمارد و دیگری امامت را اساس دین و مذهباش کرده است. یکی چون بوکو حرام اصولا خواندن هر نوع «کتاب» بجز قرآن حرام میداند و دیگری تنها خواندن کتابهای «دینی» را مجاز میشمارد. همه مدعیاند، از اهل سنت تا شیعیان، از پیروان مکاتب شافعی، مالکی، حنبلی تا زیدی، از خوارج تا پیروان پنج امامیان، هفت امامیان و دوازده امامیان، از وهابیان (منشعب از حنبلی) تا اصولیان (منشعب از دوازده امامی)… و صدها مکتب و دهها شاخه دیگر همگی خود را مسلمان واقعی و سایر مکاتب و مذاهب را کافران و مرتدان یا… مینامند. یکی ولایت فقیهی میشود، دیگری بوکو حرامی، یکی طالبان میشود و دیگری پیرو القاعده، همه با هم در حال جنگاند و کمر به قتل دیگری بستهاند، زیرا میپندارند معروف یا «حقیقت» مطلق تنها در نزد آنهاست و بس و دیگران باید نهی از منکر شوند. امر به معروف و نهی از منکر هر گروه با دیگری از «ارشاد» زبانی تا حذف فیزیکی پیش میرود. هر یک میخواهد دیگری را با امر به معروف (یعنی اعتقادات خود) و نهی از منکر (یعنی دست کشیدن از اعتقادات خودش) مجبور به پذیرش ارزشهای خود کند. همه همدیگر را ارشاد (اسلامی) میکنند، زیرا میپندارند آن دیگری جاهل و نادان و کافر یا از راه راست «منحرف» شده است، پس، باید ارشاد شود تا شاید متقی گردد و رفتارش بر اساس احکام و موازین «الاهی» گردد، اگر با اندرز نشد، با شمشیر! به یک نمونه به اصطلاح «مدرن» آن، یعنی به علی شریعتی نگاه کنید:
«… متاسفانه یک عده از روشنفکران مسلمان که میخواهند اسلام را با روح و زبان امروز بیان کنند، و به هر فکر و سلیقهای که روح زمان ما میپسندد و مد میشود رو میکنند، امروز صلح جهانی، همزیستی مسالمتآمیز، عدم تعصب، آزادی و احترام به همه افکار وعقاید مد شده است… آنوقت روشنفکران مسلمان ما یا مسلمانان تازه روشنفکر ما هم خود را برای لیبرالیستها و دمکراتها و اومانیستها، لوس میکنند که اسلام از سلم است و سلم یعنی صلح و صلح هم یعنی همزیستی مسالمتآمیز و سازشکارانه میان طبقات و مذاهب و افکار و عقاید… عجبا! اسلام صلح نیست، اسلام جنگ است… با بزک کردن و امروزی وانمود کردن اسلام کاری از پیش نمیرود، حقیقت را باید آنچنان که هست شناخت، نه آنچنانکه میپسندند… اسلام جنگ حق و باطل است، از آدم تا انتهای تاریخ (آخرالزمان) است… این نکته نخست آموزنده و تاملآور است که از میان اصحاب پیغمبر اسلام حتی یک تن را نمیشناسیم که مجاهد مسلح و پیکارجوی واقعی و عملی نباشد، هر مسلمان بخودی خود در زندگی- نه در حالات و حوادث استثنائی- یک پارتیزان مسلح است. اسلام تنها مذهبی است که فقط به موعظه و پند و اندرز نمیپردازد بلکه خود برای تحقق کلمه، شمشیر هم میکشد. اگر بخواهند از پیغمبر اسلام مجسمهای بریزند باید در یک دستش کتاب باشد و در دست دیگرش شمشیر(۳)… پیغمبر ما… پیغمبری نیست که کلمات وحی را اعلام کند و خاموش بماند… (او) برای تحقق این پیغامها… شمشیر میکشد و به همه حکومتهای این جهان هم اعلام میکند یا تسلیم این راه بشوید یا از سر راه من کنار بروید… و هر کس نرفت به رویش شمشیر میکشم. پیغمبر مسلح است چون پیغمبر متعهد است. کسی نیست که به مردم آنچنان که هستند بخواهد خوش بگذرد، یک مصلح، یک تغییردهنده مردم و تغییردهنده جامعه است. اگر رأی فاسد است رأی را ملاک انتخاب و تعیین عقیده و راه خودش نمیکند، بلکه عقیده و مسیر او متعهد است که این رأی را عوض کند…» (۴)
ایمان یا رای (فردیت) اساس تفاوت اسلام با دمکراسی است. جامعه مدرن نه آمر به معروف دارد و نه ناهی از منکر، چه از سوی مومنان به دیگران، چه از سوی حکومت برای شهروندان. در دمکراسی در باره ارزشها میتوان به گفتگو نشست، اما تنها گفتگو، آنهم در صورت تمایل دو سو، اجباری در کار نیست. در دمکراسیهای پارلمانی متکی به حقوق بشر، حکومت نه وزارت ارشاد دارد و نه گشت ارشاد محسوس یا نامحسوس، زیرا حکومت هیچ ارزشی را بر دیگری ترجیح نمیدهد و مقدم نمیدارد، اگر چنین کرد، اصل اساسی دمکراسی، یعنی تکثر بر اساس حقوق فردی را زیر پا گذاشته است و حکومت تکارزشی و تامگرا خواهد شد. نظم دمکراسیهای مدرن بر اساس حقوق مندرج در اعلامیه جهانی حقوق بشر است. «ارشاد» از پائین یا از بالا تنها از ویژگیهای نظامهای غیردمکراتیک است تا شهروندانِ مطیع بسازند. در جوامع باز و دمکراتیک توافق در حقوق مساوی در برابر قانون است و نه تکارزشی کردن حکومت و جامعه تا همه یک نوع بیاندیشند، یک راه و روش زندگی داشته باشند و در نهایت «یکی» شوند، آنهم آنگونه که حکومتگران میخواهند.
برای امر به معروف و نهی از منکر، ابتدا باید روشن کرد که اصولا معروف و منکر کدامند. معروف و منکر حکومتگران در ایران، ارزشهای دین اسلام، مذهب شیعه دوازده امامی، مکتب اصولی (پیرو ولایت فقیه) هستند. و حتا در آنجا نیز توافق کامل بر سر معروف و منکر وجود ندارد، هر کس «ساز» خود را میزند.
اولین اشکال «امر به معروف و نهی از منکر» در این است که بخشی از شهروندان جامعه ما هرچند ایرانی، اما پیرو دین و مذهب دیگری بجز «مذهب رسمی» کشورند و دمکراسیها دین و مذهب رسمی ندارند. یعنی در جوامع باز هیچ دین یا مذهبی بر دین یا مذهبی دیگر برتری یا ارجحیت ندارد و همه از نگاه قانونی و ساختار حکومت در یک مقام حقوقیاند. وگرنه بیطرفی حکومت در ارزشها و یکسانی حقوقی شهروندان در برابر قانون خدشهدار خواهد شد. در دمکراسی تبعیض حقوقی به هر دلیل، از جمله دین یا مذهب، مجاز نیست.
دومین اشکال در این است که عدهای اصولا خداباور اما دینناباور یا حتا خداناباورند، یعنی کسانی که شهروندان ایران هستند و باید از نگاه حقوق بشر دارای حقوق شهروندی یکسان با دینباوران باشند.
سومین اشکال این است که اهل سنت ایران (حدود ده تا پانزده میلیون) اصولا امامت و ارزشهای مطروحه از سوی مذهب شیعه را نمیپذیرند، هرچند در برخی از اصول دین با آنها مشترک هستند.
اگر از اشکالات اساسی شاخههای گوناگون مذاهب شیعه و نیز مکاتب اخباریان و شیخیان در میان همان مکتب دوازده امامی بگذریم، چهارمین اشکال در این است که در میان حتا همان شاخه حکومتگران نیز درک واحد و مشترکی از «معروف» یا «منکر» وجود ندارد و هرکس یا گروه تصورات شخصی- گروهی یا «خوانش»های خود را همان اصل و برداشت درست از کلام الاهی تعریف میکند. آنها توجه ندارند که اگر چیستانی کلام الاهی بستگی به «خوانش» یعنی میزان دانش وعلم خواننده یا مفسر داشته باشد، پس تعیین کننده در نهایت خرد انسان، آموزش و میزان علم و نگاه او است که خواهد گفت الله چه گفته است و نه متن مقدس! در نتیجه، خرد همهکاره خواهد بود و این امر تضادی است در پایه و مقدس کردن آن «چیزی» که بر فراز انسان قرار داده شده است.
برای نمونه توجه کنید به اموری چون حجاب کامل، مانتو و روسری و… یا موسیقی، تکخوانی زنان، موی سر و دهها مورد مشابه که هریک از مومنان تصوری متفاوت ارائه میدهند. چرا چنین است؟ زیرا جامعه امروز ما نه امت محدود و بسته دوران محمد است و نه جامعه بسته روستایی دیروز که در آن «فردیت»ها هنوز شکل نگرفته بودند. زن که (برای نمونه) پزشک شد و «مرد» را معالجه کرد، نشان میدهد که عقلش نیم عقل مرد نیست، به همین سادگی! یعنی موضوع بر سر امکانات و آموزش و پرورش است و نه ژن یا «خلقت»!
زنان چشم اسفندیار تمام نظامهای تام- و بنیادگرای اسلامیاند. نقش آنها همچون نقش گالیله در درهم شکستن اقتدار کلیسا است. به همین دلیل ولایت فقیهان با تمام قوا، و با شکست سیاستهای سی و چند سال گذشته خود علیه زنان، با هدف «اسلامی» کردن آنان، باز هم دست از مقابله و سرکوبی که شکست آن محتوم است بر نمیدارند، زیرا بنیادگرایان معمم یا مکلا با شکست محتوم از زنان، تمام اقتدار «علم الاهی» خود را از دست خواهند داد، چنانکه تا کنون گام به گام از دست دادهاند.
زمانی که در جامعه تکثر ارزشی (معروف و منکر) موجود است، هر ارزشی را حکومت به عنوان ارزش رسمیاش انتخاب کند، دیگران به درستی معترض خواهند بود، زیرا مخارج حکومت از ملت (مالیات یا ثروتهای ملی) تامین میشود و نمیشود منطقا از همه یکسان طلب کرد، اما عدهای را خودسرانه (به هر دلیل) بر دیگران ترجیح داد. اختلاف از همینجا شروع میشود. اگر (برای نمونه) رئیس جمهور باید مرد (رجل) پیرو مذهب رسمیکشور باشد (شیعه دوازده امامی مکتب اصولی)، تمام کسانی که شامل این اصل نمیشوند (زنان، اهل سنت، پیروان سایر ادیان و مذاهب، دینناباوران و… که تماما شهروندان ایران هستند) خود را مظلوم خواهند دید. زیرا به این کسان از سوی حکومت به گونه قانونی- رسمی- و علنی ظلم میشود و مورد تبعیض قرار میگیرند.
در جامعهای که «باز» است و به سوی امت یکدست و یکاندیشه و تکارزشی سوق داده نمیشود و تکثر را به عنوان اساس و پایه زندگی مشترک پذیرفته است، امر به معروف و نهی از منکر به ابزاری در دست مومنان بنیادگرا برای دخالت در امور شخصی- خصوصی دیگران خواهد شد، با کلام یا با «اسید». در چنین شرایطی، مومن بنیادگرا به خود حق خواهد داد ارزشهای گویا الاهی و مطلقا درست خود را به هر شکل ممکن بر کرسی بنشاند، زیرا در غیر اینصورت جامعه مومنان را در خطر میبیند، خطری که برای او منجر به «فساد روی زمین» میشود.
در خرداد سال ۴۲ (برای نمونه) خمینی بهرهمندی زنان از حق انتخاب کردن و انتخاب شدن را عین فحشا و فساد در روی زمین تعریف کرد. گذشته از اینکه بعدا خمینی برای تثبیت حکومت اسلامی به رأی همین زنان نیاز پیدا کرد و نظام در همه انتخابات نمایشی برای حضور زنان تبلیغ میند اما در خود جمهوری اسلامی نیز با انواع و اقسام و اشکال «امر به معروف و نهی از منکر» با هدف پاکسازی جامعه اسلامی از «فساد» روبرو هستیم! از مزاحمتهای حزبالله به ویژه برای زنان در رابطه با «حجاب» تا اسیدپاشی بر صورت «بدحجابان». هدف از این تعرضهای آشکار و پنهان به حقوق شهروندان از سوی حکومت(گران) یا عوامل محسوس و «نامحسوس» آنها که جیرهخواران بنیادگرایان مکلا و معمم هستند، ترساندن دگراندیشان است تا آنها از سر ترس به ارزشهای اسلامی مورد نظر بنیادگرایان تن دهند. اگر لازم شود، که شد، هم «قتلهای ناموسی» زنجیرهای انجام میشود و هم قتلهای سیاسی زنجیرهای!
این اندیشههای بنیادگرا چنان در میان اسلامگرایان رنگارنگ گسترده است که حتا (برای نمونه) «حزب اتحاد اسلامی ملت ایران» که تازه خود را «اصلاحطلب» هم میداند، بیانیه اعلام موجودیت خود را با آیه ۱۰۴ از سوره آل عمران شروع میکند: «باید که از میان شما گروهی باشند که به خیر دعوت کنند و امر به معروف و نهی از منکر کنند. اینان رستگارانند.» (۴) یعنی حزب از همان ابتدا اعلام میدارد که نماینده حقیقت و ارزش مطلق الاهی است و دیگران منحرفانی هستند که باید به راه راست هدایت شوند و نمیبیند که در سیاست موضوع بر سر ارائه یک راه حل مشخص برای یک مشکل مشخص اجتماعی- اقتصادی و… است و نه هدایت اخلاقی- ارزشی جامعه از سوی رهبران حزبی یا یک دولت. اداره کشور اصولا چه ربطی به ارزشهایی دارد که بر سر آنها بیش از هزار و چهارصد سال نزاع بیپایان تا نابودی فیزیکی دائمی وجود دارد؟! «حزب اتحاد اسلامی ملت ایران» نمیبیند امامت که برای او یک «معروف» مطلق است، برای اهل سنت عین کفر و شرک یا «منکر» مطلق است و عدالتش که همان به حاکمیت رسیدن امامان و اجرای احکام و موازین اسلام ناب محمدی است، برای سایر «هموطنان» عین بیعدالتی و در اساس سلب حق حاکمیت از ملت است و وحدت «اسلامیت» و «جمهوریت» مورد نظر آن در قانون اساسی که به آن تمکین میکند، یک حکومت ایدئولوژیک- دینی است که عملا منتهی به تامگرایی شده است.
دخالت مومن در امور افراد برای هدایت اخلاقی موجب تنش دائمی در جامعه است. اگر جامعه متکثر است، اگر فردیت بجای امت مینشیند، دیگر معیارهای واحد و ارزشهای یکسان برای تمام شهروندان بیمعنا میشود. در دمکراسی حقوق یکسان برای همه در برابر قانون تضمین است، اما ارزشها میتوانند به تعداد شهروندان باشند. یعنی حق انتخاب آزاد پوشش برای شهروند باید تضمین باشد تا هر کس بتواند نوع پوشش خود را آزادانه انتخاب کند: با حجاب، بدحجاب یا بیحجاب باشد، به هیچکس ربطی ندارد، نه به مومن و نه به حکومت! تساوی در حقوق، تکثر در ارزشها. امر به معروف و نهی از منکر از اساس تعرضی است به حق آزاد شهروند در انتخاب ارزشها و راه و روش زندگی و ممنوعیت دخالت در امور شخصی دیگران، از سوی هر کس که میخواهد باشد. یک لحظه تصور کنید که دیگران نیز بر مومنان بتازند و مرتب وقت و بیوقت بر آنها خرده بگیرند یا تهدید کنند که یا حجاب را بردارید یا بر صورت شما اسید پاشیده خواهد شد! یا به رسم بنیادگرایان، با امکانات آشکار و پنهان نهادهای وابسته به ولایت فقیهیان در «بیلبوردهای» بزرگ در شهر تبلیغ کنند که «خواهران محجبه، حجاب شما نشان واپسگرایی و عقبماندگی و ننگی برای ملت ایران است». چنانکه بنیادگرایان نسبت به دگرباشان انجام میدهند. تصور کنید که در شهرهای جوامع باز و دمکراتیک گشتهای ارشاد برقرار شوند تا آنهایی را که حجاب اسلامی دارند دستگیر و مجازات کنند!
بدترین جنبه «امر به معروف و نهی از منکر»، جنبه حکومتی آن است که حکومت را تامگرا خواهد کرد، با نیت (یا خوانش) خوب یا بد. تفاوت نمیکند کدام «خوانش» را انتخاب و شهروند را مجبور به رعایت آن کنیم. اگر حکومت بخواهد امر به معروف و نهی از منکر کند، با هر خوانشی از امر «مقدس» یا هر مرام و مسلک دیگر، با ارزشهای دینی یا غیردینی، محصول کارش عملا تعیین راه و روش زندگی و پندار و کردار شهروندان از بالا است که یکسویه و استبدادی خواهد بود. چنین کاری تعرض و تجاوز به حقوق بشر و تعرض به آزادیهای شهروندان است، به سود یک بخش و به زیان بخشی دیگر است.
آزادی شهروند دو جنبه اساسی- پایهای دارد: آزادیهای مثبت یا آزادی «برای» و آزادیهای منفی، یعنی آزادی «از». آزادی «از»، یعنی مصونیت از تعرضات حکومت، یعنی امنیت و مصون بودن فرد از تعرضات حکومت(گران). آزادی مثبت یعنی آزادی عمل شهروند در انتخاب یا انجام «چیزی» که میل به انجام آن را دارد، مثلا اینگونه یا آنگونه لباس یپوشد یا خود را آرایش کند. شهروند در پندار و کردار و گفتار خویش حق انتخاب آزاد دارد و کسی نباید از پائین یا بالا مزاحم او شود.
در نظامهای تامگرا، که بر اساس نفی حقوق فردی و مصلحت جمع بنا شدهاند، عدهای اندک (مثلا فقیه و مجتهد، یا تنها حزب مجاز و…) مدعی میشوند که گویا آنها نمایندگان خواست و اراده واقعی همگانی (ملت)اند. از روسو تا روبسپیر، از نازیسم تا فاشیسم، از ولایت فقیه تا داعش و… همگی از جمله اندیشهها یا نظامهایی هستند که بر اساس نفی حقوق فرد و گویا مصلحت عمومی بنا شدهاند. در جوامع باز، در دمکراسیهای پارلمانی متکی بر حقوق بشر، برخلاف جوامع بسته، میان حکومت کنندگان و حکومت شوندگان اینهمانی و یکسانی وجود ندارد، بلکه سیستم و جامعه متکثر است و احزاب نماینده بخشهای گوناگون جامعه با منافعی متفاوت تا متضادند. حکومتهای یکدست که بر اساس یک جمع واحد گویا مشترکالمنافع و مصلحت یکسان ملت متحدالشکل و گویا متحدالفکر با تکیه صرف بر روی اراده اکثریت و بدون تضمین حقوق دگراندیشان بنا میشوند، ساختارهای سیاسی مربوط به دوران کودکی دمکراسیاند، دورانی که ملت تازه صاحب رای برای حکومت شده بود و تفاوتها را نمیدانست.
اصل هژدهم اعلامیه جهانی حقوق بشر میگوید:
«هر کس حق دارد از آزادی فکر، وجدان و مذهب بهرهمند شود. این حق متضمن آزادی تغییر مذهب یا عقیده و همچنین متضمن آزادی اظهار عقیده و ایمان میباشد و نیز شامل تعلیمات مذهبی و اجرای مراسم دینی است. هر کس میتواند از این حقوق، منفردا یا جمعا، بطور خصوصی یا بطور عمومی، برخوردار باشد.»
اگر چنین است، که هست، اگر آزادی فکر و وجدان و تغییر مذهب یا عقیده و… حق هر کس است، دیگر کسی یا حکومت مجاز نیست در این حق که آزادی به رسمیت شناخته شده پیشاحکومتی است دخالت کند. نمیتوان از یکسو مدعی پذیریش حقوق بشر بود و از سوی دیگر از مومن یا حکومت خواست دگراندیش را امر به معروف یا نهی از منکر کند یا به عنوان حزب سیاسی «اصلاحطلب» در پی چنین کاری بود. ولایت فقیهیان و حکومت(گران) از اساس با اصل هژدهم اعلامیه جهانی حقوق بشر مخالفاند، زیرا از نگاه آنها هرکس نمیتواند و مجاز نیست هر دینی را که خواست بپذیرد و رفتارهای فردی و راه و روش زندگیاش تنها مربوط به خودش باشد و هر کاری را که شخصا درست تشخیص داد انجام دهد، بلکه باید آن کند که «الله» گفته است، باید امر به معروف شود. از نگاه بنیادگرایان تغییر دین از اسلام به مرامی دیگر «ارتداد» است و مجازات مرگ دارد. و حقوق بشر تغییر عقیده و مرام و مسلک را حق هر کس میداند. از نگاه بنیادگرایان اسلامی آزادی اندیشه و آزادی در انتخاب دین و مذهب، حقوقی است که میتواند منتهی به شرک و کفر شود و شرک ۱۶۰ بار در قرآن آمده است. امر به معروف و نهی از منکر، تعرض و تجاوز به حقوق فردی به عنوان پایه و اساس نظم دمکراتیک و در خدمت جامعه یکدست و بیچهره امت- امامتی است.
مومنان و حکومت باید بپذیرند که انسان (برخلاف تصورات و پندارهای آنها) مجموعهای از جهل و کفر نیست که باید با ایمان متقی شود. از نگاه انسان مدرن امروز، خرد خلاق وجود دارد، نه عقل تابع. یعنی عقلی که تنها در خدمت فراگیری علم «کتاب» (وحی) باشد و از حدود تعیین شده از سوی الله بیرون نرود. یا بپندارد که «علم خدایی» را تنها کسانی میفهمند که در تبعیت عقلی محض از او و فرستادگانش باشند. انسان مدرن که محصول آموزش و آموزش و باز هم آموزش است تبعیت از وحی را نفی خلاقیت و قدرت آفرینش خود میداند. او «وحی» را که گویا باید بر چشمها و گوشها و قلبها بنشیند و نه بر خردها، با خرد و علم میسنجد. اصالت انسان یعنی اینکه او سرچشمه معرفت و شناخت است و حق تعیین سرنوشت دارد. و جهل او یعنی وابستگیاش به «عالمان» دین، به نمایندگان خودخوانده خدا بر روی زمین که گویا عالم به علم «غیب» هستند، یعنی تمکین انسان آزاد از نمایندگان خودخوانده الله بر زمین، یعنی حکومت دینسالاران. باید از تجربیات کلیسا در «غرب» آموخت.
تنها انسان مطیع تمکینکننده به دنبال حکومت مطلق میرود، زیرا عقل ایمانی او عقلی تابع و گیرنده فرمان است. انسان از این راه به دوران کودکی باز میگردد، به دوران نیاز به قیمومیت. چرا تمام بشریت باید قربانی عدهای مومن شوند و بر اساس معروف و منکر آنها زندگی کنند؟ دنیای انسانها، محدوده دانش و اطلاعات آنها است. تناسب ایمان با خرد، تناسب بیدانشی و دانش است. و برتراند راسل زمانی گفته بود «مشکل دنیا در این است که احمقها به خود و ایمانشان یقین کامل دارند، در حالی که دانایان همواره سرشار از شک و تردیدند.»
نباید فراموش کرد زمانی که «کتاب مقدس» مرجعی برای توجیه تبعیض، زورگویی و جنایت شود، دیر یا زود قیام علیه آن شروع خواهد شد. و در این وضعیت، هیچ نیرویی قویتر از «ایدهای» که زمانش رسیده باشد، وجود نخواهد داشت.
یا تمام انسانها، بدون در نظر گرفتن دین و مذهب یا مسلک، یا جنسیت و نژاد یا مقام و موقعیت اجتماعی و… در برابر قانون از حقوقی یکسان بهرمند خواهند بود و ارزشهای زندگی خود را مستقل انتخاب خواهند کرد یا نه. جمهوری اسلامی ایران حکومتی دینی است که انسان را بنا بر دین، بنا بر بیدینی، مذهب، جنسیت یا مقام و مرتبه شهروندان جامعه به خوب و بد و بد و بدتر و از همه بدتر تا واجبالقتل تقسیم میکند. بر کدام اساس و پایه؟ بر اساس «معروف»های خود. ارزشهای خودپسندیده را بجای حقوق شهروند نشاندهاند. از نگاه اینان انسان جاهل است و جاهل میماند، ارج او به ایمان (درست) او است. او باید جاهل بماند تا راهنمایی شود. انسانی که خودمختار و قائم به ذات است مستقل میاندیشد و نیازی به راهنمایی امام ندارد، خود، امام خویش است. حکومت، به ویژه حکومت دینی، نیازمند انسان جاهل است. و جاهل نباید عاقل شود، بلکه باید مومن بماند و از حقیقت پنهان پیروی کند. جهل انسان (از نگاه آنها) نادانی او به دلیل ناتوانی خردش در درک حقیقت ماوراء طبیعی است و نه کمبودی که بتوان آن را با آموزش و پرورش برطرف ساخت. در اسلام، در برابر جهل انسان، البته «علم» قرار دارد؛ اما علمی که در انحصار «الله» است، گنجیهای ثابت در کتاب مقدس و سنت پیامبر و امامان که دسترسی به آن تنها با ایمان و تقوا و تفسیر نمایندگان خودخوانده بر زمین میسر میشود.
نتیجه نهایی «امر به معروف و نهی از منکر» باید همان جامعه یکدست، یک فکر و یک شکل «دکتر» علی شریعتی با امامی در راس آن شود. جامعهای که در آن امت بجای فرد مینشیند و ارزشهای یکسان و یکدست بجای تکثر ارزشی. جامعهای که در آن یا همه افراد معروفها و منکرات دیکته شده از بالا را میپذیرند یا به روی آنها «شمشیر» کشیده میشود: «… امت… جامعهای (است) که افرادش تحت یک رهبری بزرگ و متعالی، مسئولیت پیشرفت و کمال فرد و جامعه را، با خون و اعتقاد و حیات خود حس میکنند و متعهدند که زندگی را نه در بودن به شکل راحت، بلکه در رفتن به سوی نهایت و به سوی کمال مطلق، دانایی مطلق، خودآگاهی مطلق، کشف و خلق مداوم ارزشهای متعالی، نماندن در هیچ منزلی و شکلی و قالبی… اُمت جامعهای است از افراد انسانی که همفکر، همعقیده، هممذهب و همراهند، نه تنها در اندیشه مشترکند، که در عمل نیز اشتراک دارند… افراد یک اُمت یک گونه میاندیشند و ایمانی همسان دارند و در عین حال در یک رهبری مشترک اجتماعی، تعهد دارند که به سوی تکامل حرکت کنند، جامعه را به کمال ببرند، نه به سعادت…، میان دو اصل به خوشی گذراندن و به کمال گذشتن، اُمت طریق دوم را میگزیند… حتی اگر این تکامل به قیمت رنج افراد باشد… اُمت یک جامعه متحرکِ مهاجر و دارای ایدهآل است…»(۶)
پیشرفت و کمال با خون و اعتقاد، رفتن به سوی بینهایت، دانایی مطلق، خودآگاهی مطلق و…، تماما سخنانی پوچ و بیمعنا! امر به معروف و نهی از منکر باید چنین جامعهای را بسازد، همه یکسان، یکشکل، یکفکر و یکعقیده، با رهبری چون چوپان برای گوسفندان. و چون چنین چیزی ناممکن است، پس وحشتناک نیز خواهد بود!
زیرنویسها:
۱- قرآن مجید، ترجمه حاج شیخ مهدی الهی قمشهای، موسسه چاپ و انتشارات محمد حسن علمی
۲- قرآن مجید، ترجمه ابوالقاسم پاینده، سازمان انتشارت جاویدان، چاپ سوم، نوروز ۱۳۵۴
۳- – علی شریعتی، ما و اقبال، مجموعه آثار ۵، ، شماره ثبت ۱۲/۸/۵۷، برگهای ۵۴، ۵۵
۴- علی شریعتی: علی(ع)، مجموعۀ آثار ۲۶، انتشارات نیلوفر، چاپ دوم، بهار ۱۳۶۲، چاپ پژمان، برگهای ۶۱۷ تا ۶۱۹
۵- ایلنا، خبرگزاری کار ایران، کد خبر ۲۷۳۴۰۱ ،متن بیانیه ۷ اردیبهشت ۱۳۹۴، بازبینی شده در ۲۹ مرداد ۱۳۹۴
۶- علی شریعتی، همانجا، علی(ع)، مجموعۀ آثار جلد۲۶، برگهای ۵۰۴، ۵۰۵، ۵۰۶، ۵۲۰، ۶۳۰