امید – «زن زندگی آزادی» تنها یک شعار نیست بلکه یک گزینش زیستیست حول محور زندگی بر دو ستون ناگزیر حیات: زن و آزادی!
در گذر زمان هرگاه یک تمدن به بنبست زیستی رسیده میبینیم اندیشمندانی پیدا میشوند که ایدهپردازی میکنند و آن فرهنگ را از بحران رهایی میبخشند. برانگیختن خرد به معنی به کار گرفتن برجستهترین ویژگی انسان هوشمند است که از این ابزار در طبیعت همیشه برای دوام زندگی استفاده کرده و آنچه را برای حیات لازم بوده به نام ایده و طرح ارائه داده است.

امروز ما ایرانیان نیز در یک بحران زیستی بسر میبریم.
حکومت جمهوری اسلامی یک بحران زیستی پدید آورده که جوانان و به ویژه نوجوانان پیام آن را دریافت کردهاند: پایانِ زیستن!
این بحران برخلاف دیگر بحرانهای تمدن بشری نه تنها یک بحران انسانی بلکه یک بحران زیستی همهجانبه است که از طبیعت شامل آب و هوا و دریاچه و تالاب و رودخانه و جنگل و مرتع و دار و درخت و گیاه تا جانداران اعم از حیات وحش تا جانوران خانگی را در خطر قرار داده است!
به سادگی میبینیم که زندگی اینبار خودش را به عنوان راهکار پیشنهاد میدهد و «زن» و «آزادی» را به مثابه دو اصل جداناپذیر از خود معرفی میکند.
نخست، آزادی به عنوان هرآنگونه که پدید آمدهایم و هستیم میبایست بتوانیم باشیم. و دوم، زن که نه تنها در کشور آزاد نیست بلکه به آسانی و بدون هیچ دلیلی کشته میشود و پایان مییابد.
نبود زن، مرگ زن، برابر با نبود و مرگ گونهی حیاتی ماست. بدون زن، زندگی نیست. نفی ویژگیهای زیستی ما چه در گونهی انسانی و چه در ساختار هستی، از تالابها تا گیاهان و جانوران، از بین بردن آزادی در حیات و زیست است! از این رو زندگی در خطر است! چه در ابعاد انسانی و چه در ابعاد زیستگاهی!
اینبار میبینیم که نوجوانان ما خرد همگانی را جایگزین خرد فردی کردهاند؛ نه اینکه اندیشمندی در کار نیست بلکه رشد خرد همگانی از خرد فردی پیشی گرفته و برای همین است که نیاز به «اندیشمند» و «رهبر» نداریم!
این گرایش به زندگی و نیروی حیات و زیست آزادانه است که در نوجوانان ما بیدار شده و تک تک آنان را به میدان میآورد. از همین روست که میبینیم یک دختر به تنهایی روسری از سر بر میدارد و چون پرچم آن را بر میافرازد و یا رقصکنان در آتش میاندازد و یا در حالی که آن را روی سر میچرخاند در اتوبان میان ماشینها میرود و میآید و شعار زندگی سر میدهد! چون این زن خود زندگیست که به حرکت در آمده! او ایستادنی نیست! متوقف نمیشود! زندگی را، زن را، آزادی را، نمیتوان کشت!
او نیاز به هماهنگی و سازماندهی ندارد؛ نیاز به گروه و احزاب و رهنمودهای آنها ندارد!
او دارد برای به دست آوردن آزادی زندگی میکند.
او را بکشید، یک دختر دیگر، یک زن دیگر، یک زندگی دیگر، به خیابان میآید.
سرخوردگی چند نسل در این چهل و اندی سال به او فهمانده ادامهی زندگی به این شکل ناممکن است! راه را به او نشان داده؛ او را برانگیخته تا برای آزادی، برای زندگی، برای زن، برای خودش، به میدان بیاید! او خود زندگیست. او بینشی است که در نسل من بیدار نشد و حالا پس از بیداری، دختر و مادر همه است!