«زن، زندگی، آزادی» پایانی بر ارتجاع سیاه در ایران و منطقه

- حکومت اسلامی ارتجاعی و سیاه بود، زیرا فردیت را از میان برد، ایمان را بجای خرد نشاند، تقسیم و کنترل متقابل قوای حکومت را از میان برداشت، «ماوراء طبیعت» را حاکم بر سرنوست ملت کرد و سپس به عنوان نماینده یک توهم، حکمرانی مطلق خود را بر مردم تحمیل کرد.

چهارشنبه ۱۱ آبان ۱۴۰۱ برابر با ۰۲ نوامبر ۲۰۲۲


پرویز دستمالچی – انقلاب دمکراتیک- ملی ایران با شعار «زن، زندگی، آزادی» با سرعت، شدت و گسترشی باورنکردنی پیش می‌رود و به همان تناسب حکومت دینی- ارتجاعی  ایران در حال فروپاشی است. زنان در این انقلاب آن کاری را می‌کنند که در انقلاب مشروطه ایران باید انجام می‌گرفت، اما به دلایل گوناگون نتوانست به انجام برسد، یعنی به دلایل تاریخی و شرایط اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی امکان چنین تحول بنیادی وجود نداشت. تاریخ نشان می‌دهد در اروپا راه برای پیشرفت و بیرون آمدن از تاریکی و تباهی قرون وسطایی هنگامی‌ باز شد که انقلاب فرانسه «کلیسا» را به زیر کشید، از آن سلب قدرت و مالکیت کرد و آن را برای همیشه به درون کلیسا فرستاد تا در اداره امور عمومی‌ جامعه دخالت نکند و بپذیرد که دین و ایمان امری شخصی است. منشاء حاکمیت یا «الله» است یا قوای حکومت ناشی از اراده ملی است.

انقلاب اسلامی ایران، انقلابی در سمت و سوی عکس تاریخ بود، انقلابی بود ارتجاعی، ما را به پیش از انقلاب مشروطه ایران و پیش از انقلاب فرانسه و دستاوردهای آن برد. «انقلاب» بود، زیرا تمام ساختارها و بافتارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و نهادهای حکومت را زیر و رو کرد، دستگاه سلطنت ۲۵۰۰ ساله را برچید و حکومت را دینی- اسلامی- شیعه و بر اساس شکل ویژه «ولایت فقیه» سازماندهی کرد. برای اولین بار در تاریخ ایران، در سده بیست، حکومت مطلق دینی برقرار شد.

انقلاب اسلامی، ارتجاعی بود، انقلاب بنیادگرایان اسلامی معمم و مکلا بود، زیرا، از نگر محتوا، کامل به عقب برگشت، به دوران پیشامدرن: انسان خودمختار قائم به ذات را کنار نهاد و مومن بی حقوق و مطیع امر الاهی را بجای آن نشاند. از ملت سلب کامل حق حاکمیت بر سرنوشت خویش کرد و امت را بجای آن نهاد، امتی که می‌بایست همچون گوسفند از سوی چوپان (امام یا رهبر منتصب خودخوانده خدا) هدایت شود. از ملت سلب حق قانونگذاری شد و آن را به فراز انسان، به الله، منتقل کردند، اما از آنجا که خودشان (ملایان، فقها و مجتهدان) حق تفسیر انحصاری کلام الاهی را داشتند، پس خود تفسیر کردند که خدا چه می‌گوید و چه می‌خواهد، برای همه تعیین تکلیف کردند که چگونه زندگی کنند. برای همه چیز از، پیش از تولد تا پس از مرگ، دستورات «الاهی» داشتند. خواست آنها مقدس تعریف شد و خلاف آن جنگ با خدا بود.

فردیت را از میان بردند، همه باید به عنوان حلقه‌ای بی نام نشان از امت واحد یک شکل و یک فکر و یک ایمان عمل می‌کردند. حکومت دینی، تقسیم ظاهری قوا را پذیرفت، اما در اساس با انحصار قدرت حکومت در دست فقها و مجتهدان و سپس انتقال آن به «فصل الخطاب»  نظام (رهبر) همه چیز را از میان برد، تمام دستاوردهای بشر برای ساختن جامعه‌ای انسانی، دمکراتیک و عادل. قوه قانونگذاری مستقل، قوه اجرایی مستقل، قوه قضایی مستقل از میان رفتند و هر سه بدل به ابزار حاکمیت مطلق نمانیدگان خودخوانده خدا و جانشین امام پنهان شد. رهبر مذهبی حکومت دینی نماد این وحدت سه قوه شد و تام‌گرایی مطلق حکومت اینبار با یک دین، با ایدئولوژی سیاسی شیعه توجیه شد. در این عقبگرد جهش‌وار «روشنفکران دینی» نقشی تعیین کننده داشتند. آنها جاده‌صاف‌کن یا نظریه‌پرداز ارتجاع شدند که هنوز بعضا نیز هستند، از شریعتی و سروش تا مطهری و طالقانی، از فداییان اسلام و جمعیت‌های مؤتلفه اسلامی تا نهضت آزادی و… مبلغان «احکام و موازین» شرع مقدس شدند و با کمک «علوم» مدرن به توجیه آنها پرداختند.

بنیادگرایان معمم و مکلا تلاش کردند پایه‌های حکومت خود را از راه سرکوب، زندان، شکنجه، ترور، اعدام‌های دستجمعی، تعطیلی رسانه‌ها، ممنوعیت احزاب مخالف، تعطیلی جوامع مدنی، سانسور و… تثبیت کنند که پس از حدود نیم سده نشد. برای حفظ قدرت و تاراج ثروتی که به آن دست یافته بودند، از خود قساوت، شقاوت و وقاحتی نشان دادند که در تاریخ ایران و جهان بی‌مانند است. اما باز هم ناموفق مانند و پایه‌های حکومت‌شان همچنان سست و لرزان ماند. حکومت بسته دینی در دوران اینترنت تنها می‌تواند یک توهم باشد. آنچه در توان داشتند با هدف مطیع و سر به راه کردن ملت کردند، اما پاسخ و نتیجه مناسب نگرفتند. پس، رهبر پیروان خود را «آتش به اختیار» کرد تا آنها بنا بر میل و صلاحدید شخصی خود علیه دیگران عمل کنند، و از این راه انحصار اعمال قهر در دست حکومت که دستاوردی تاریخی برای سلب اعمال قهر از سوی «هرکس» بود نیز از میان رفت و جنگ هر «کس» با دیگری بر اساس «حقیقت» و حقانیت فردی شروع شد و حکومت نفهمید که چنین امری به معنای جنگ داخلی است و بر خلاف تصورات حاکمان اساس و بنیان حکومت‌شان را از میان خواهد برد. حکومت بجای بی طرفی در حکومت و عدم دخالت در ارزش‌های متکثر و متنوع جامعه، یکسویه شد. می‌خواست «ام القراء» شیعه ولایت فقیهی درست کند تا با تکیه بر آن حکومت جهانی اسلامی- شیعه- ولایت فقیه بسازد. تلاش داشت تکثر جامعه را از میان ببرد، که نشد و جامعه قیام کرد، علیه حکومت و تمام ارزش‌های آن.

با امر به معروف حکومتی و آزاد گذاشتن دست پیروان خود در «ارشاد» دیگران به جنگ فرهنگی ارزش‌ها دامن زد، شهروند در برابر شهروند قرار گرفت. پیروان او، از لباس شخصی گرفته تا بسیج و… زور گفتند، تحقیر و توهین کردند، زیرا حکومت و نهادهای سرکوب‌اش در پشت سر آنها بود.

حکومت اسلامی ارتجاعی و سیاه بود، زیرا فردیت را از میان برد، ایمان را بجای خرد نشاند، تقسیم و کنترل متقابل قوای حکومت را از میان برداشت، «ماوراء طبیعت» را حاکم بر سرنوست ملت کرد و سپس به عنوان نماینده یک توهم، حکمرانی مطلق خود را بر مردم تحمیل کرد.

در جمهوری اسلامی، انسان که از نگر حقوق بشر تنها یک مقوله و دارای حقوق مساوی با دیگران بود، رسمی، قانونی و علنی به هفت مقوله تقسیم شد: از جانشینان الله (بهترین‌ها) تا واجب القتل‌ها. در نظم نژادپرست آفریقای جنوبی انسان به دو مقوله تقسیم می‌شد، سیاه و سفید. سیاهان محروم از حقوق بشر و حقوق شهروندی، و سفیدان بهره‌مند از همه. اقلیت‌های دینی، از اهل سنت (مسلمان) گرفته تا یهودیان، زرتشتیان و مسیحیان و… همگی از حقوق اساسی خود مبنی بر حق انتخاب شدن در اساسی ترین نهادهای پیش‌بینی شده تصمیم‌گیری در قانون اساسی محروم شدند: از شورای خبرگان رهبری، مقام رهبری، ریاست قوه قضایی، رییس دیوانعالی کشور، دادستان کل کشور، رییس جمهور، شورای نگهبان، مجمع مصلحت نظام و…، و زنان نیز از حق انتخاب شدن در این مقام‌ها محروم هستند.

«زن، زندگی، آزادی» نماد یک انقلاب فرهنگی- سیاسی متکی به حقوق بشر است. تیری است که از کمان مدرنیسم و سده بیست یکم رها شده و نه تنها قلب دین‌سالاران و حکومت دینی ایران را نشانه رفته است، بلکه تمام خاورمیانه و آسیای مرکزی را زیر و رو خواهد کرد. هدف، قلب ارتجاع سیاه هزار ساله، به زیر کشاندن حاکمان دین‌سالار و گشودن راه به روشنایی خرد و دوران مدرن، دوران انسان خردگرا، انسان خودمختار، تساوی حقوقی همه در برابر قانون،  دوران تساوی حقوقی زنان و مردان در برابر قانون و زدودن تبعیض‌ها است.  حکومت دینی با تحقق هریک از این ارزش‌ها سقوط خواهد کرد، با خودمختار شدن زنان، حاکم شدن آنها به جان و جسم خود. حکومت دینی دشمن انسان و زندگی و آزادی است. زندگی و آزادی دشمن مرتجعانی است که ملتی را در بند اسارت نگه میدارند تا سوار بر گُرده آنها خود خوب زندگی کنند. حکومت دینی دشمن آشتی‌ناپذیر آزادی است، هر جا آزادی هست، از حاکمیت آنها خبری نیست.

«زن، زندگی، آزادی» ایدئولوژی سیاسی نیست، جهانِ آن بسته نیست، هر سه مکمل یکدیگرند؛ این جنبش سیاسی- فرهنگی بر روی ارزش‌های مدرن و حقوق بشر بنا شده است، هر جا زنان آزاد باشند، جامعه باز و آزاد است، زیرا آزادی و حقوق مساوی زنان در برابر قانون دستاوردهای دوران مدرن، دوران خردگرایی، دوران تقدس‌زدایی، دوران حاکمیت ملت بجای دین‌سالاران، دستاورد دوران حقوق بشر است.  با «زن، زندگی، آزادی»، ایران به سوی یک جامعه دمکراتیک و باز در حال حرکت است. با پیروزی این جنبش ما به پایان تلاش‌های صد ساله از جنبش مشروطه به بعد برای به کرسی نشاندن نظمی‌ دمکراتیک، باز و آزاد نزدیک می‌شویم، نظمی‌ که در آن قانون مصوب نمایندگان منتخب آزاد ملت، با التزام به حقوق بشر، مقدم خواهد بود بر هر قانون و سنت دیگر. دوران حاکمیت دین و دین‌سالاران در ایران به پایان خود نزدیک می‌شود.

 

 

یکم نوامبر ۲۰۲۲

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=304159