سیاوش پندار – جمهوری اسلامی به ویژه پس از تضعیف موقعیت منطقهایاش، تلاش میکند تا مذاکرات با ایالات متحده را به عنوان نشانهای از پذیرش مشروعیت خود در جامعه جهانی جلوه دهد. این روایت که از سوی برخی مقامات رژیم و رسانههای وابسته به آن ترویج میشود، این تصور را القا میکند که آمریکا و دیگر قدرتهای غربی دیگر تهدیدی برای بقای رژیم نیستند. اما این دیدگاه نهتنها با واقعیتهای سیاسی و استراتژیک همخوانی ندارد، بلکه میتواند به عنوان یک دام خطرناک برای آینده رژیم تلقی شود.
جمهوری اسلامی از ابتدای تأسیس خود، مذاکره با غرب، به ویژه ایالات متحده، را به عنوان یک ابزار دوگانه به کار برده است. از یکسو، برای کسب امتیازات اقتصادی و سیاسی در زمانهای بحرانی و از سوی دیگر، برای ایجاد روایتی داخلی که رژیم را به عنوان قدرتی مشروع و غیرقابلچالش معرفی کند. در شرایط کنونی که رژیم با مشکلات عدیده از جمله بحران اقتصادی، نارضایتی گسترده داخلی، و تضعیف نیروهای نیابتیاش در منطقه مواجه است، بزرگنمایی مذاکره با آمریکا به بخشی از استراتژی بقای رژیم تبدیل شده است. این روایت که رژیم را در جایگاه یک بازیگر پذیرفتهشده جهانی قرار میدهد، در تضاد آشکار با واقعیتهای ژئوپلیتیک قرار دارد. ایالات متحده، صرف نظر از اینکه چه دولتی بر سر کار باشد، به خوبی از ماهیت ایدئولوژیک و رفتار مخرب جمهوری اسلامی آگاه است. سیاستهای منطقهای رژیم، از حمایت از گروههای تروریستی گرفته تا برنامه تسلیحات هستهای و نقض گسترده حقوق بشر، مانع از آن میشود که هر مذاکرهای به معنای پذیرش مشروعیت رژیم تلقی شود. در حقیقت، مذاکرات بیشتر به عنوان ابزاری برای مهار رفتار رژیم یا کسب زمان برای اعمال فشارهای بیشتر در نظر گرفته میشود.
یکی از نکات کلیدی که باید در تحلیل مذاکرات احتمالی با جمهوری اسلامی در نظر گرفت، این است که رژیم در موقعیتی ضعیف قرار دارد. از دست دادن بخش عمدهای از نیروهای نیابتیاش در منطقه مانند حزبالله لبنان یا گروههای شبهنظامی در عراق و سقوط رژیم بشار اسد در سوریه، رژیم را در موضع دفاعی قرار داده است. در چنین شرایطی، خواستههای آمریکا و متحدانش از رژیم احتمالاً فراتر از توافقات سطحی، مانند محدودیت برنامه هستهای، خواهد بود. این خواستهها میتواند شامل تغییرات ساختاری در سیاست خارجی رژیم، توقف حمایت از گروههای تروریستی، صنایع موشکی و حتی اقدامات داخلی باشد. این شرایط رژیم را در یک دوراهی استراتژیک قرار میدهد. یا باید با خواستههای غرب موافقت کند که به معنای دست کشیدن از اصول ایدئولوژیک خود و در نتیجه از دست دادن ماهیت انقلابیاش است که آن را به سقوط نزدیکتر میکند، یا باید مقاومت کند، که میتواند به تشدید فشارهای بینالمللی، انزوای بیشتر و حتی درگیری نظامی منجر شود. پذیرش هر یک از این مسیرها برای رژیم به معنای نابودی است؛ یا نابودی هویتی از طریق تسلیم، یا نابودی فیزیکی از طریق تقابل.
این دوراهی نهتنها برای رژیم، بلکه برای تصمیمگیرندگان در واشنگتن نیز اهمیت دارد. مذاکره با جمهوری اسلامی، به ویژه در دوران ریاست جمهوری دونالد ترامپ، میتواند با دو سناریوی تاریخی مقایسه شود. مذاکراتی مانند توافق چمبرلین با هیتلر که به رژیم نازی فرصت بازسازی و گسترش داد، یا رویکرد قاطعانهای مانند آنچه چرچیل و روزولت در برابر نازیسم اتخاذ کردند که به نابودی یک تهدید جهانی منجر شد. تاریخ نشان داده است که مذاکره با رژیمهایی که ماهیت ایدئولوژیک و توسعهطلبانه دارند، به ندرت به صلح پایدار منجر میشود.
یکی از استدلالهایی که گاهی در دفاع از مذاکره با جمهوری اسلامی مطرح میشود، این است که معامله اقتصادی و سرمایهگذاری خارجی میتواند رژیم را به سمت اصلاحات و رفتار صلحطلبانه سوق دهد. اما تجربه دهههای گذشته، به ویژه پس از توافق هستهای ۲۰۱۵ (برجام)، نشان میدهد که چنین دیدگاهی بیش از حد خوشبینانه است. رژیم از منابع مالی حاصل از رفع تحریمها نه برای بهبود وضعیت اقتصادی مردم، بلکه برای تقویت ماشین سرکوب داخلی، گسترش نفوذ منطقهای و پیشبرد برنامههای نظامی خود استفاده کرد.
حتی اگر فرض کنیم که سرمایهگذاریهای خارجی به ایران سرازیر شود، ماهیت رژیم به گونهای است که از این منابع برای سیاستهای گروگانگیری، چه در داخل و چه در خارج، بهره خواهد برد. رژیم بارها نشان داده است که منافع ملی ایران و رفاه مردم برایش اولویت نیست. بنابراین هرگونه معامله اقتصادی با رژیم نهتنها به تغییر رفتار آن منجر نمیشود، بلکه میتواند به تقویت ساختارهای سرکوبگر و تداوم بحرانهای داخلی و منطقهای کمک کند.
در این میان، آنچه بیش از هر چیز اهمیت دارد، نقش مردم ایران در تعیین آینده کشور است. همانطور که شاهزاده رضا پهلوی بارها تأکید کردهاند، آینده ایران نه در مذاکرات قدرتهای خارجی، بلکه با دست ایرانیان رقم خواهد خورد. جنبش ملی پس گرفتن ایران، که شاهزاده سال جاری را سال اقدام نهایی برای آن نامیدهاند، بر این اصل استوار است که تغییر واقعی تنها از طریق اراده و اتحاد مردم ایران ممکن است.
ایرانیان با تکیه بر تاریخ غنی و هویت ملی خود، میتوانند با گسترش این جنبش، همانطور که در نوروز آغاز کردند، فشار لازم را بر رژیم وارد کنند و در عین حال پیام روشنی به جامعه جهانی، از جمله ایالات متحده، ارسال کنند. آینده ایران را نه رژیم، بلکه مردم تعیین خواهند کرد. این پیام میتواند سیاست خارجی آمریکا و دیگر قدرتها را نیز تحت تأثیر قرار دهد و آنها را از مذاکرات بیثمر با رژیم به سمت حمایت از خواست مردم ایران سوق دهد. برای تحقق این هدف، ایرانیان باید در سال جاری با سازماندهی و هماهنگی بیشتر، جنبش خود را تقویت کنند. مردم ایران باید بدانند که این قدرتهای خارجی هستند که باید تحت تاثیر فعالیت شما قرار گیرند نه اینکه شما منتظر اقدام آنها یا ناامیدی از تعلل آنها باشید.
از اعتراضات خیابانی گرفته تا فعالیتهای مدنی و سیاسی در داخل و خارج از کشور، هر گام میتواند رژیم را بیش از پیش تضعیف کند. در عین حال، اتحاد اپوزیسیون حول محور رهبر ملی ایران شاهزاده رضا پهلوی و تمرکز بر هدف مشترک سرنگونی رژیم، از اهمیت ویژهای برخوردار است.
مذاکره با جمهوری اسلامی نهتنها به معنای پذیرش مشروعیت آن نیست، بلکه میتواند بهعنوان یک دام استراتژیک برای رژیم عمل کند. رژیم در موقعیتی ضعیف قرار دارد و هر انتخابی که در برابر خواستههای بینالمللی داشته باشد، به نابودیاش منجر خواهد شد. اما این پایان رژیم نباید به دست قدرتهای خارجی، بلکه باید به اراده مردم ایران رقم بخورد. ایرانیان، با الهام از سخنان شاهزاده رضا پهلوی و با تکیه بر اتحاد و اراده ملی، میتوانند آیندهای آزاد و دموکراتیک برای ایران بسازند. سال اقدام نهایی، فرصتی است برای پس گرفتن ایران از چنگال استبداد و سوق دادن کشور به سوی پیشرفت و صلح. این وظیفه ماست که با عزم راسخ، این مسیر را هموار کنیم و به جهانیان نشان دهیم که ایران متعلق به مردم است، نه رژیم.
*سیاوش پندار استاد علوم سیاسی