امیر دَها – چرا اپوزیسیون جمهوری اسلامی با وجود دههها تجربه و فرصت، هنوز نتوانسته جبههای منسجم، قابل اعتماد و مؤثر ایجاد کند؟ در حالی که نارضایتی عمومی از حکومت در حد انفجار است و بحرانهای داخلی در حال تشدید، بدیلی فراگیر و سازمانیافته در افق دیده نمیشود.

این پراکندگی و تشتت مزمن دلایل گوناگونی دارد، اما یکی از عمیقترین آنها که شاید کمتر مورد بحث قرار گرفته، بحران روایت و حافظه تاریخی است. بخش بزرگی از اپوزیسیون، همچنان درگیر برداشتهای تحریفشده و ایدئولوژیک از تاریخ یکصد ساله ایران است؛ برداشتهایی که بیشتر بازتاب سلیقههای جناحی هستند تا بازخوانی منصفانه واقعیات تاریخی.
در این مقاله، ضمن بررسی ریشههای فکری و ساختاری انشقاق در صفوف اپوزیسیون، به نقش تاریخنگاری مغرضانه، به ویژه تاریخنگاری چپگرایانه در شکلگیری این وضعیت پرداخته میشود. همچنین نشان داده خواهد شد که چگونه جمهوری اسلامی آگاهانه این گسستها را تشدید کرده و آن را به یکی از ستونهای بقای خود تبدیل کرده است.
اپوزیسیون جمهوری اسلامی، از پادشاهیخواهان و ملیگرایان مصدقی گرفته تا چپگرایان و گروههای قومی، دهههاست که در دستیابی به همگرایی و تأثیرگذاری در تحولات سیاسی ناکام مانده است. یکی از ریشههای اصلی این انشقاق، ناتوانی در کنار آمدن با تاریخ گذشته ایران است. روایتهای تاریخی تحریفشده، مانند آنچه در کتاب «ایران بین دو انقلاب» نوشتهی یرواند آبراهامیان ارائه شده، با یکجانبهنگری و سادهسازی پیچیدگیهای تاریخی، به سوء تفاهمهای عمیقی بین گروههای اپوزیسیون دامن زدهاند. این روایتها نهتنها رژیم پهلوی را سیاهنمایی کرده و نقش مخرب حزب توده را برای تاثیرگذاری در فضای روشنفکری آنروز (و امروز) را نادیده میگیرند، بلکه تهدیدات واقعی کمونیستی دهه ۱۳۳۰ خورشیدی و ضعفهای مدیریتی رهبرانی مانند محمد مصدق را نیز کتمان و یا اساساً نفی میکنند. نتیجه این تحریفها، تداوم شکافهای ایدئولوژیک و مانعی جدی در برابر وحدت اپوزیسیون است. این مقاله با بررسی نقش روایتهای یکجانبه، مقایسه آنها با منابع متعادلتر، و تحلیل تأثیر «زندگی در گذشته» بر اپوزیسیون کنونی، به دنبال ارائه پیشنهادهایی برای گذار از تاریخ و دستیابی به همگرایی است.
زمینه تاریخی: پیچیدگیهای دهه ۱۳۳۰
دهه ۱۳۲۰-۱۳۳۰ خورشیدی یکی از پرتنشترین دورههای تاریخ معاصر ایران بود که در آن سه نیروی اصلی— رژیم پهلوی به رهبری محمدرضا شاه، جبهه ملی به رهبری محمد مصدق، و حزب توده با حمایت اتحاد جماهیر شوروی—در رقابتی پیچیده قرار داشتند. حزب توده با سازمان نظامی قدرتمند خود که شامل صدها افسر ارتش بود، تهدیدی بالقوه برای ثبات سیاسی محسوب میشد (مأخذ: م. مازیار، ۱۹۹۸). اسناد تاریخی نشان میدهند که این حزب آماده بهرهبرداری از هرج و مرج سیاسی برای کسب قدرت بود، به ویژه در شرایطی که دولت مصدق با بحرانهای داخلی و خارجی دست و پنجه نرم میکرد (مأخذ: آرشیو امنیت ملی، ۲۰۱۳).
مصدق به عنوان رهبر نهضت ملی شدن نفت نیز با چالشهای متعددی مواجه بود: از یکسو، فشارهای بریتانیا و آمریکا برای حفظ منافع نفتی، و از سوی دیگر، اختلافات داخلی با متحدان مذهبی (مثل آیتالله کاشانی) و ناتوانی در مدیریت اقتصاد و امنیت (ماخذ: کاتوزیان، ۱۹۹۰). تصمیمات بحثبرانگیز او، مانند انحلال مجلس در سال ۱۳۳۱، به بیثباتی دامن زد و زمینه را برای رویداد ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ فراهم کرد. کودتایی که با حمایت آمریکا و بریتانیا انجام شد، اما در حقیقت نتیجه ترکیبی از عوامل خارجی (ترس از نفوذ شوروی) و بحران های داخلی بود (گازیوروفسکی، ۱۹۸۷). با این حال، روایتهای یکجانبهای مانند آنچه آبراهامیان ارائه میدهد، و آن را به یک توطئه صرف امپریالیستی تقلیل داده بیشتر مورد توجه محافل چپگرا قرار گرفته، که بالمآل به تفرقه کنونی در اپوزیسیون بیشتر دامن زدهاند.
نقد کتاب «ایران بین دو انقلاب»؛ روایت یکجانبه
کتاب «ایران بین دو انقلاب» (آبراهامیان، ۱۹۸۲) به عنوان یکی از منابع مرجع در تاریخ معاصر ایران، تأثیر عمیقی بر درک روشنفکران و فعالان سیاسی از گذشته ایران گذاشته است. با این حال، گرایش چپگرایانه آبراهامیان به یکجانبگی در تحلیل او منجر شده است. او با اختصاص دادن بخش بزرگی از کتابش به حزب توده، این حزب را به عنوان یک نیروی مترقی و با پایگاه مردمی گسترده به تصویر میکشد، اما به وابستگی آن به اتحاد جماهیر شوروی، نقش تفرقهافکن آن در جبهه ملی، و تهدید سازمان مخفی نظامیاش در دهه ۱۳۳۰هیچ اشارهای ندارد.
آبراهامیان حکومت پهلوی را به عنوان یک دیکتاتوری وابسته به غرب محکوم میکند و دستاوردهای نوسازی آن— مانند تحولات فرهنگی و اجتماعی، و توسعه زیرساختها، آموزش همگانی، اصلاحات ارضی، و ارتقای جایگاه ایران در پهنه جهانی- هیچ بروز و جلوهای در کتاب او ندارند و در مقابل کاستی ها و ضعفهای آن رژیم بسیار نمایان و بر جسته هستند. این سیاهنمایی با دیدگاه پادشاهی خواهان امروزی، که پهلویها را نماد پیشرفت و ملیگرایی میدانند، در تضاد است و به شکاف عمیق بین گروههای اپوزیسیون دامن زده است. همچنین، آبراهامیان با تقدیس مصدق و نادیده گرفتن ضعفهای مدیریتی او— مانند ناتوانی در حفظ ائتلاف با نیروهای مذهبی یا مدیریت اقتصاد—کودتای ۲۸ مرداد را صرفاً به دخالت خارجی نسبت میدهد. این روایت، که هم درجمهوری اسلامی ایران و هم در دانشگاههای غربی با گرایش چپ مورد استقبال قرار گرفت، به تقویت گفتمان ضد پهلوی و تقدیس مصدق در میان ملیگرایان و چپگرایان کمک کرده و مانع از بازنگری انتقادی آنها از تاریخ شده است.
خروجی این نگاه ایدیولوژیک به تاریخ همان شد که جریانات چپ، ملی گرایان مصدقی و اسلامگرایان مرتجعی که از آغاز با سیاستهای مدرنیزاسیون پهلوی ها سر جنگ و ناسازگاری داشتند، با یکدیگر همسو و متحد شدند تا فاجعه انقلاب ۵۷ تحقق پیدا کند.
منابع متعادلتر: بازخوانی تاریخ از منظری جامع
برخلاف روایت یکجانبه آبراهامیان، منابع دیگری دیدگاههای متعادلتری ارائه میدهند که میتوانند به کاهش سوء تفاهمهای تاریخی کمک کنند. فخرالدین عظیمی (۲۰۰۸) در «تلاش برای دموکراسی در ایران» به نقش مصدق به عنوان یک ملیگرا و دموکرات میپردازد، اما همزمان ضعفهای او در مدیریت بحرانها و اختلافات با متحدان مذهبی مانند آیتالله کاشانی را برجسته میکند. عظیمی نشان میدهد که کودتای ۲۸ مرداد تنها نتیجه دخالت خارجی نبود، بلکه عوامل داخلی مانند تفرقه در جبهه ملی و نفوذ و تهدید حزب توده نیز نقش داشتند.
همایون کاتوزیان (۱۹۹۰) در «مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران» ضمن تمجید از آرمانهای مصدق، به تصمیمات بحثبرانگیز او— مانند انحلال مجلس شورای ملی و نادیده گرفتن هشدارها درباره بیثباتی اقتصادی—اشاره میکند. کاتوزیان همچنین به نقش حزب توده در تضعیف دولت مصدق از طریق تحریک و تفرقهافکنی میپردازد، که برخلاف روایت آبراهامیان، تهدید این حزب را جدی میگیرد.
مارک گازیوروفسکی (۱۹۸۷) در مقالهای در International Journal of Middle East Studies با استناد به اسناد سازمان سیا، نشان میدهد که ترس از یک کودتای کمونیستی توسط حزب توده یکی از انگیزههای اصلی آمریکا برای حمایت از کودتای ۲۸ مرداد بود. این تحلیل با اسناد آرشیو امنیت ملی (۲۰۱۳) تأیید میشود که جزئیات برنامهریزیهای سازمان نظامی حزب توده را نشان میدهند. برخی منابع با استناد به اسم رمزی که برای عملیات انتخاب شده بود، اساساً کودتای ۲۸ مرداد را نه برای کنار زدن مصدق، بلکه اقدام پیشگیرانه ای برای جلوگیری از یک کودتای خونین کمونیستی در ایران میدانند. (اسم رمز TP = Tudeh Party بود به معنی پاکسازی حزب توده؛ TP-Ajax)
خاطرات خلیل ملکی (۱۹۸۱)، از رهبران جبهه ملی، نیز دیدگاه دست اولی از تنشهای داخلی دولت مصدق ارائه میدهد. ملکی به نقش تفرقهافکن حزب توده و ناکارآمدیهای مصدق در حفظ وحدت سیاسی اشاره میکند و برخلاف آبراهامیان، تهدید کمونیستی را واقعی میداند.
این منابع، با ارائه یک تصویر چندوجهی از تاریخ، میتوانند به اپوزیسیون کمک کنند تا از روایتهای سادهانگارانه عبور کرده و به درک مشترکی از گذشته برسند.
زندگی در گذشته اپوزیسیون را فلج کرده است
اپوزیسیون ایران همچنان در سایه تاریخ گذشته زندگی میکند، و این وابستگی به گذشته به چند طریق به انشقاق کنونی دامن زده است:
بدون بازخوانی منصفانه از تاریخ ایران، هیچ اتحاد ملی یا پروژه دموکراتیکی شکل نخواهد گرفت. اسلامگرایان و نیروهای مصدقی باید بپذیرند که بسیاری از اصلاحات دوره پهلوی، در راستای نوسازی ایران و منافع ملی بود. چپگرایان نیز باید گذشته خود را با شجاعت نقد کنند و از تحسین کورکورانه حزب توده و نادیدهگرفتن تهدید شوروی دست بردارند.
آشتی با تاریخ، نه به معنای تقدیس هیچ دورهای، بلکه به معنای درک پیچیدگیها و پذیرش واقعیات است. باید بتوان پذیرفت که رضاشاه، با همه ضعفهایش، از کشوری ازهمگسیخته و پارهپاره و گرفتار فقر و بیماری و ناامنی و خانخانی و زیر سلطه روس و انگلیس، کشوری متحد، و با زیرساختهای یک دولت مدرن ساخت. باید بتوان دید که محمدرضا شاه در دهه ۴۰ و ۵۰ دستاوردهای درخشانی داشت که قابل انکار نیست و رشک بسیاری از کشورهای منطقه بود، حتی اگر در شیوه حکومت و مدیریت کشور دچار اشتباه شده باشد.
تحلیل واقعگرایانه از وقایعی مانند ۲۸ مرداد نیز ضروریست. نباید با برچسب «کودتا» کل ماجرا را سادهسازی کرد. ماجرایی که نه با درگیری نظامی گسترده همراه بود، نه با خونریزی، و نه حتی با مقاومت از سوی حزب توده یا مصدق مواجه شد، نیازمند تحلیلی متفاوت از شعارهای مرسوم است.
اپوزیسیون ایران امروز بیش از هر چیز، گرفتار بار تاریخی است که پالوده نشده است. نه جمهوریخواهان مصدقی توانستهاند از کلیشههای ضدپهلوی خارج شوند، نه چپگرایان از نوستالژی شوروی. تا زمانی که این نگاههای تحریفشده به تاریخ اصلاح نشود، هیچ اتحاد سیاسی، اخلاقی یا عملی در کار نخواهد بود.
راه بازسازی مشروعیت اپوزیسیون، از گفتوگوی بیپرده و صادقانه با تاریخ میگذرد. پالایش حافظه تاریخی، عبور از روایتهای ایدئولوژیک، و تمرین پذیرش چندصدایی، پیشنیازهای یک پروژه نجات ملی هستند.
۱. شکافهای ایدئولوژیک
روایتهای یکجانبهای مانند آنچه آبراهامیان ارائه میدهد، شکافهای عمیقی بین گروههای اپوزیسیون ایجاد کردهاند. سلطنتطلبان، که به رژیم پهلوی به عنوان دورهای از پیشرفت و ثبات نگاه میکنند، با ملیگرایان مصدقی و چپگرایان، که پهلوی را نماد دیکتاتوری و وابستگی میدانند، در تضاد هستند. (عزیزی، ۲۰۲۳).
ملیگرایان مصدقی تحت تأثیر روایتهایی مانند کتاب آبراهامیان، کودتای ۲۸ مرداد را صرفاً خیانت محمدرضا شاه و دخالت خارجی میدانند و تهدید حزب توده و نیز ناکارآمدی مصدق در مدیریت چالشها و بحرانهای آن روز را نادیده میگیرند. این دیدگاه، همکاری با سلطنتطلبان را برای آنها غیرممکن کرده است. چپگرایان نیز، با ارث بردن میراث فکری حزب توده، به گفتمان ضد امپریالیستی و ضد پهلوی پایبند ماندهاند و از هرگونه مصالحه با گروههای لیبرال یا پادشاهیخواه خودداری میکنند.
۲. تأثیر بر گفتمان عمومی و آکادمیک
روایتهای تحریفشده در کتابهایی مانند «ایران بین دو انقلاب» در محافل روشنفکری و آکادمیک ایران (جمهوری اسلامی) و غرب ریشه دواندهاند. در ایران پس از انقلاب۵۷، رژیم جمهوری اسلامی با ترویج این کتاب و مشابه آن، به تضعیف اپوزیسیون و سیاهنمایی رژیم پهلوی کمک کرده است. در غرب، گرایشهای چپگرایانه در دانشگاهها طی جنگ سرد باعث شد که تحلیلهای ضد امپریالیستی آبراهامیان مورد استقبال قرار گیرد (امانت، ۲۰۰۳). این نفوذ باعث شده که نسلهای جدید فعالان سیاسی و روشنفکران به روایتهای دوقطبی (مثل مصدق در برابر پهلوی) پایبند بمانند و از بازنگری انتقادی تاریخ خودداری کنند.
۳. دوری از نسل جوان
نسل جوان ایران اما، که با مشکلات اقتصادی، سرکوب سیاسی، و محدودیتهای اجتماعی دست و پنجه نرم میکند، کمتر به مناقشات تاریخی مانند کودتای ۲۸ مرداد یا نقش حزب توده علاقمند است. جنبشهایی مانند «زن، زندگی، آزادی» نشان دادند که مردم ایران به دنبال راه حلهای عملی و ارزشهای مدرن مانند برابری و آزادی هستند. با این حال، اپوزیسیون (عقبتر از تودهها) با گیر کردن در اختلافات تاریخی، نتوانسته زبان مشترکی با این نسل پیدا کند. روایتهای یکجانبهای که پهلوی را تخریب یا مصدق را تقدیس میکنند، برای نسلی که به آینده نگاه میکند، جذابیت چندانی ندارند. این نسل کارنامه برجای مانده از پهلوی ها را در مغایرتی آشکار با ادعاها و تبلیغات تا کنونی مخالفان پهلوی ارزیابی میکند.
۴. بهرهبرداری رژیم حاکم
رژیم جمهوری اسلامی بطور فعال از تفرقه اپوزیسیون سود میبرد و با ترویج روایتهای تحریفشده، به این تفرقه دامن زده است. بازنشر متعدد و گسترده کتاب آبراهامیان در ایران و میدان دادن به روایتگران ضد پهلوی بخشی از این استراتژی است. رژیم همچنین با انتشار اطلاعات گمراهکننده، فعالیت گسترده و پرهزینه در فضای مجازی و اتهامزنی به گروههای اپوزیسیون، تلاش میکند تا مانع هرگونه همگرایی و اتحاد در صفوف اپوزیسیون گردد.
راهکارها برای گذار از تاریخ
برای رهایی از سایه تاریخ و دستیابی به همگرایی و تفاهم ذهنی، اپوزیسیون باید اقدامات زیر را در پیش بگیرد:
۱. پذیرش تاریخنگاری بیطرف
اپوزیسیون باید برای گذار از دگم های تاریخی، بجای روایتگران ایدیولوژیک، از منابع اصلی، از جمله پژوهشهای مبتنی بر اسناد، مانند اسناد آرشیو امنیت ملی آمریکا (۲۰۱۳) یا خاطرات سیاسیون متعادل و بیطرفی مانند خلیل ملکی (۱۹۸۱)،استناد کند و آنها را معیار قضاوت و داوری قرار دهد. پژوهشگران بیطرف میتوانند با بازخوانی تاریخ، و ارائه روایتهای متعادل ازعملکرد مصدق، رویداد ۲۸ مرداد، نقش حزب توده، و کارنامه رژیم پهلوی فضای مناسبی برای همگرایی نیروها فراهم کنند. روایتهایی که منعکسکننده هم نقاط قوت و هم ضعفهای بازیگران تاریخی باشد.
۲. تمرکز بر اهداف مشترک
بجای مناقشات تاریخی، اپوزیسیون باید بر ارزشهای مشترکی مانند تمامیت ارضی، سکولاریسم، حقوق بشر، و عدالت اجتماعی تمرکز کند. این ارزشها میتوانند گروههای مختلف— ازپادشاهی خواهان تا ملیگرایان و چپگرایا — را حول یک برنامه مشترک متحد کنند. تجربه جنبش «زن، زندگی، آزادی» نشان داد که تأکید بر خواستههای فراگیر میتواند حمایت گستردهای جلب کند.
۳. گفتگوی بینگروهی
برگزاری جلسات گفتگو بین گروههای اپوزیسیون، با حضور نمایندگان پادشاهیخواهان، ملیگرایان، و چپگرایان، میتواند به کاهش سوء تفاهمها کمک کند. این گفتگوها باید ضمن محکوم کردن هرگونه توهین و ناسزاگویی از هر سو، با شفافیت و احترام متقابل انجام شوند و از اتهامزنی پرهیز کنند.
نتیجهگیری
ناتوانی اپوزیسیون ایران در کنار آمدن با تاریخ گذشته، ریشه بسیاری از اختلافات کنونی آن است. روایتهای یکجانبهای مانند آنچه در ایران بین دو انقلاب ارائه شده، با تحریف تاریخ، نقش حزب توده و تهدید های آن، و سیاهنمایی رژیم پهلوی، به سوءتفاهمهای عمیقی بین پادشاهی خواهان، ملیگرایان مصدقی، و چپگرایان دامن زدهاند. این روایتها، که در ایران و غرب به دلیل همسویی با گفتمانهای سیاسی تقویت شدهاند، اپوزیسیون را در گذشته نگه داشته و از ارتباط با نسل جوان باز داشتهاند.
برای رهایی از این دام تاریخی، اپوزیسیون باید تاریخنگاری بیطرف را ترویج دهد، بر اهداف مشترک تمرکز کند، گفتوگوی بینگروهی را تقویت کند، و با نسل جوان ارتباط برقرار کند. گذار از تاریخ گذشته نهتنها برای وحدت اپوزیسیون، بلکه برای جلب اعتماد مردم ایران و ساختن آیندهای دموکراتیک ضروری است. تا زمانی که اپوزیسیون در گذشته زندگی کند، رژیم حاکم از تفرقه آن سود خواهد برد و آرمانهای مردم ایران برای آزادی و عدالت محقق نخواهد شد.
منابع:
-Abrahamian, E. (1982). Iran Between Two Revolutions. Princeton University Press.
-Amanat, A. (Ed.). (2003). Historiography and Ideology in Modern Iranian History. I.B. Tauris
-Azimi, F. (2008). The Quest for Democracy in Iran: A Century of Struggle Against Authoritarian Rule. Harvard University Press
-Azizi, A. (2023). “Iran’s Opposition and the Problem of Unity.” Journal of Democracy, 34(2), 45-58
-Gasiorowski, M. J. (1987). “The 1953 Coup in Iran.” International Journal of Middle East Studies, 19(3), 261-286
-Katouzian, H. (1990). Musaddiq and the Struggle for Power in Iran. I.B. Tauris
-Knapp, W. L. (Ed.). (1977). Iran Under the Pahlavis. Praeger Publishers
-Maziar, M. (1998). The Tudeh Party of Iran: A Political History. University Press of Florida
-Maleki, K. (1981). Khaterat-e Siyasi [Political Memoirs]. Entesharat-e Elm
-National Security Archive. (2013). The Battle for Iran: The CIA’s Secret 1953 Coup. George Washingon University. Retrieved from https://nsarchive.gwu.edu