حنیف حیدرنژاد- شاهزاده رضا پهلوی در یک پیام ویدئویی که سهشنبه ۱۰ تیرماه (۱ ژوئیه) منتشر شد، از برگزاری یک «همایش ملی برای نجات ایران» در اروپا خبر داد و بار دیگر از همه «نیروهایی که به اصول سهگانهی تمامیت ارضی ایران، آزادیهای فردی و برابری همه شهروندان، و جدایی دین از حکومت باور دارند و به حق ملت ایران برای انتخاب شکل دموکراسی آینده احترام میگذارند» دعوت کرد در این همایش شرکت کنند.
متن این پیام چنین است: «هم میهنان، در کنفرانس مطبوعاتی اخیر در پاریس اعلام کردم که در ادامه فعالیتها و نشستهای پیشین، من به زودی میزبان یک همایش همکاری ملی برای نجات ایران خواهم بود. این همایش در اروپا برگزار خواهد شد و دعوتنامههای آن هماکنون در حال ارسال است. در اینجا یکبار دیگر از نیروهایی که به اصول سهگانهی تمامیت ارضی ایران، آزادیهای فردی و برابری همه شهروندان، و جدایی دین از حکومت باور دارند و به حق ملت ایران برای انتخاب شکل دموکراسی آینده احترام میگذارند، دعوت میکنم که در این همایش حضور یابند. هدف ما، گسترش همکاری ملی، و ارائه نقشه راه برای گذار دموکراتیک و بازسازی کشور است. پاینده ایران»
گامیمهم و ضروری
من سالهاست که چنین روزی را آرزو میکردم؛ اینکه رضا پهلوی فراتر از اعلام آمادگی برای اینکه «اگر دیگر نیروها بخواهند، من آماده هستم که با هم گفتگو کنیم»، به نقطهای برسد که از دیگر نیروها و شخصیتهای دموکرات «دعوت» کند تا در یک گردهمائی شرکت کرده تا با هم به تبادل نظر پرداخته و در مورد یک «برنامه راه» حداقلی به توافق برسند. او اینک این گام مهم را برداشته است.
با اینکه از رضا پهلوی حمایت کرده و سالهاست که او را «تنها گزینه دموکرات ممکن برای رهبری دوران گذار» معرفی میکنم، ولی به فراخوانی که داده، انتقاد داشته و آن را کافی نمیدانم. ولی از همین فراخوان نیز حمایت میکنم. چرا؟
در دنیای سیاست میتوان به عنوان فرد یا یک نیروی سیاسی آرمان، ایدهآل یا اهداف حداکثری داشت. اما در دنیای «واقعیتِ موجود و ممکن» باید با خرد و عملگرایی اندیشید و آماده مصالحه، سازش و کوتاه آمدن بود. به ویژه وقتی بطور واقعی و ملموس پای «نجات ایران» در میان باشد. برای درک بهتر موضوع چند نمونه از «مطلوبهای» سیاسی خودم را در ارتباط با ایران توضیح میدهم.
بخشی از خواستهها و ایدهآلهای سیاسی من برای ایران
– به لحاظ «رهبری سیاسی» حکومت و کشور، خواهان «رهبری جمعی» هستم. رهبری فردی را با توجه به سابقه سیاسی یکصد سال اخیر ایران، برای یک حکومت دموکرات مناسب نمیبینم. سیستمی که به «فرد» متکی است میتواند بر سر راه حاکمیتِ قانون و نهادهای دموکراتیک مانعتراشی کرده و نهایتا از استقرار یک حکومت دموکراتیکِ واقعی جلوگیری کند. سیستم رهبری فردی به مردم ایران (که عموما و از جمله به خاطر تربیت و میزان آگاهی و بلوغ سیاسیشان، گرایش به حکومت فردی و گرایش به «تقلید، پیروی و اطاعت» دارند)، فرصت بلوغ و رشد و پذیرش مسئولیت نداده و همچنان آنها را در دوره «نابالغی سیاسی- اجتماعی» نگه میدارد. چنین سیستمی بطور ساختاری مانع رشد و توسعه سیاسی و شکلگیری فرهنگ و نهادهای دموکراتیک میشود.
– در سیستم متکی بر رهبری فردی، رهبر معمولا بر گِرد خویش حلقههائی از افراد وفادار دارد که او را تقدیس کرده و به میزان وفاداری پُست و موقعیت و مَنصب میگیرند. بدین ترتیب حتی اگر رهبر چهرهای «ملّی» و ایراندوست بوده و «نیّتهای خوب» برای ایران و مردم داشته باشد، اما به دلیل یک ضعف و خطای ساختاری، به تدریج از درکِ واقعیتهای جامعه، تشخیص اولویتها، فهم خواستههای مردم و گروهها و اقشار مختلف با تمایلات و منافع متکثر دور شده و سیاستهایش به تدریج میتواند بجای در نظر گرفتن «منافع ملّی»، بر اساس سلیقه یا خوشایندهای شخصی- خانوادگی- گروهی یا حتی بر اساس منافع خود، خانواده و اطرافیانش تصمیمگیری کند. در سیستم متکی بر رهبری فردی حسابرسی حتی اگر در قانون هم آمده باشد، بسیار سخت و پیچیده و در عمل ناممکن بوده و فاقد شفافیت است.
– من خواهان حکومت سکولاردموکرات و خواهان یک نظام حکومتی جمهوری پارلمانی- فدرالیست هستم. نه یک فدرالیسم مبتنی بر قومیت/ اِتنیک، بلکه فدرالیسم اداری. چنین حکومتِ غیرمتمرکزی، ساختارهای تصمیمگیری و توزیع قدرت را به گونهای نهادینه میکند که پیشاپیش مانع شکلگیری یک حکومت متمرکزِ انحصارطلب که همه منابع و ابزارهای قدرت را در اختیار داشته باشد میشود. جمهوری آلمان فدرال نمونهای است که میتوان از آن آموخت. نظام جمهوری پارلمانی فدرالیست آلمان ۸۰ سال پس از جنگ جهانی دوم نشان میدهد که اگرچه تصمیمگیریهای دموکراتیک در این سیستم کُند انجام میشود، اما منافع همه اقشار مختلف مردم و همه ایالتها در آن رعایت میشود. مکانیزم عمل و اجرا در قوه قانونگذاری، قوه اجرائیه و قوه قضائیه در لایههای مختلف کنترل شده و مانع از تجمع و تمرکز قدرت در یک فرد یا در یک نهاد یا در یک حزب میشود. همچنین در این سیستم راههای مختلفی برای مشارکت مردم پیشبینی شده و «رای مردم» در عمل تاثیرگذار است. نهادهای نظارتی و انجمنهای غیردولتی نیز بسیار قدرتمند بوده و به همراه رسانههای آزاد نقش تعیینکنندهای در کنترل و مهار قدرت و جلوگیری از فساد سیاسی- مالی دارند. نظام جمهوری پارلمانی آلمان فدرال توانسته با قرار دادن «کرامت انسانی» در صدر قانون اساسی، در حدِ قابل قبولی رفاه و عدالت اجتماعی را تامین و در حد مناسبی از اقشار آسیبپذیر حمایت کند.
به باور من اگرچه تعیین شکل حکومت آینده ایران (پادشاهی یا جمهوری) به عهده مردم ایران است، اما نیروئی که ادعای آلترناتیو بودن دارد، بدون آنکه بخواهد شکل حکومت آینده ایران را از قبل تعیین کند، باید در کنار تاکید بر «تمامیت ارضی ایران»، بلافاصله بر برابرحقوقی همه شهروندان، حاکمیت قانون و برابر بودن «همه» در برابر قانون و بر «غیرمتمرکز بودن نظام حکومتی» آینده تاکید کند. به این ترتیب مردم بهتر میدانند و بهتر میفهمند از چه آلترناتیوی و با چه چشم اندازی حمایت میکنند.
حمایت از رضا پهلوی با وجود اختلاف نظر
با نگاه به مواردی که در بالا آورده شد، میتوان اختلافاتی را بین آنچه رضا پهلوی میگوید و فراخوان آن را داده با آنچه من آن را «مطلوب سیاسی» خودم میدانم مشاهده کرد. یقینا بسیاری از ایرانیها نیز در موارد متعددی میتوانند با دیدگاههای رضا پهلوی نزدیکی داشته و در مواردی نیز با او اختلاف داشته باشند. اما چرا با وجود اختلاف نظر با رضا پهلوی، همچنان از او حمایت میکنم؟ زیرا موضوع فراتر از خواست یا تمایل یا آرزوهای شخصی است. زیرا موضوع و مسئله اصلی «نجات ایران» عزیزمان است.
پذیرش تکثر سیاسی- اجتماعی و آمادگی همکاری نیروهای دموکرات، شرط لازم برای همبستگی ملّی
در ۴۷ سال گذشته انواع گروههای سیاسی مختلف برای سرنگون کردن یا به پائین کشیدن حکومت اسلامی حاکم بر کشورمان تلاش کردند، اما موفق نشدند. موفق نشدند زیرا از جمله حمایت و اعتماد مردم را به همراه خود نداشتند.
سازمان مجاهدین هم سلاح، هم پول، هم تشکیلات و هم حمایت خارجی را با خود داشت. دهها هزار هوادار و اعضای فداکار هم داشت، اما موفق به سرنگونی رژیم نشد.
احزاب کُردستانی نیز مبارزه و مقاومت فراوان کردند اما از خاک کردستان ایران رانده و امروز حتی در کردستان عراق نیز امنیت ندارند.
نیروهای موسوم به «ملی- مذهبی» نیز در برابر رژیم، تا حدِ «حیاتِ خفیفِ خائنانه» (آنگونه که مهندس بازرگان گفت) کوتاه آمدند، اما به هیچ جا نرسیدند.
نیروهای رنگارنگ «چپ» نیز بجز شعارهای پر سر و صدا و انشعابِ پشت انشعاب هیچ دستاوردی نداشتند. هرچند بخشی از این نیروها با رژیم همکاری کرده و چرخدندهی ماشین پروپاگاندا و سرکوب و جنایتاش را روغنکاری کرده و هنوز هم این کار را میکنند.
دستاورد «اصلاحطلبانِ» رژیم نیز پاشیدن خاک به چشم مردم و افزودن چند سال دیگر به عمر رژیم بود. آنها اگرچه از هسته مرکزی قدرت سیاسی رانده شدند، اما توانستند با «حضور در صحنه»، هرگاه که لازم باشد، امتیاز باقی ماندن در سیستمِ توزیع ثروت و رانت را همچنان برای خود محفوظ نگه دارند.
در کنار جریانهای سیاسی عمده که در بالا به آنها اشاره شد، شخصیتهای منفردِ مخالف رژیم و آنانی که به «روشنفکر» معروف هستند نیز متاسفانه کارنامه قابل دفاعی ندارند. ۴۶ سال کافی است تا جدا از هر حرف و هر برنامه و جدا از هر شعار و هر ادعائی، ادعای آنها را با دستاوردهای عملی شان سنجید.
۴۶ سال گذشته همچنین نشان میدهد مردم ایران به ویژه زنان ایرانزمین تسلیم رژیم و نیروهای سرکوبگرش نشدند. آنها روز به روز، ماه به ماه و سال به سال به صورت میلیمتری به جلو آمده و دشمن را به عقب راندند. دستگیر شدند، شکنجه شدند، مورد تجاوز قرارگرفتند، از کار و زندگی عادی محروم شده یا ناچار به ترک خاک میهن شدند، اما تسلیم نشدند.
۴۶ سال گذشته نشان داد، اعتراض، شورش و جنبشهای گاه و بیگاه نیز با همه شجاعتی که در آن نهفته و با آنکه حس احترام جهانی را نیز بر میانگیزاند، اما برای غلبه بر هیولای حکومت اسلامی حاکم بر ایران کافی نیست. سرکوب جنبشهای اعتراضی هربار برای مدتی بخشی از جامعه را به درون خود فرو میبرد. بخشی به قشر خاکستری میپیوندند. بخشی رادیکالتر شده و بخشی سرخورده میشوند. نتیجه همه این فعل و انفعالات این است که با وجود اعتراضهای عمیق و گسترده و با اینکه حدود ۹۰ درصد مردم ایران بر ضد این حکومت هستند، اما اعتراضات و شورشهای کور، شانسی برای بر زمین زدن حکومت ندارند.
۴۶ سال گذشته نشان داده، مردم ایران متکثرند، اختلافات فکری و سیاسی بین مردم و بین گروههای سیاسی با یکدیگر واقعی است. بی اعتمادی در بین نیروهای سیاسی با هم بالاست. نسل جدید ایران تجربه مبارزه سیاسی و کار تشکیلاتی ندارد. تجربه نشان میدهد که هیچ گروه یا نیروی سیاسی نمیتواند به تنهائی رژیم حاکم را سرنگون کند. همه تجارب این سالها ثابت کرد که مردمِ بدون سازماندهی و بدونِ تشکل به سرعت سرکوب شده و کشته میشوند.
۴۶ سال گذشته ثابت کرد ضرورت پیروزی بر این حکومت اتحاد و همبستگی ملی، سازماندهی و تشکیلات است. ایران امروز به آلترناتیوی نیاز دارد که اعتماد و حمایت بخش قابل توجهی از جامعه و مردم ایران و نیز جامعه بینالمللی را با خود داشته باشد. بتواند یک برنامه حداقلی قابل باور برای اداره جامعه در دوره گذار ارائه داده و نیز قادر باشد از هرج و مرجِ بعد از پایان جمهوری اسلامی جلوگیری کند.
هیچ گروه یا شخصیت سیاسی نمیتواند به تنهائی این اتحاد و همبستگی ملّی را ایجاد کند. تنها شخصیتی که نسبت به دیگر شخصیتها و گروههای سیاسی از بالاترین سطح اعتماد و احترام عمومی برخوردار بوده و در نتیجه در مقایسه با بقیه از حمایت اجتماعی بالاتری برخورادر است، رضا پهلوی است. آری! هیچ نظر سنجی علمی و میدانی وجود ندارد که این ادعا را ثابت کند، اما هر کدام از ما با نگاه به اطرافش میتواند این ادعا را بطور نسبی محک بزند.
رضا پهلوی، سرمایه ملی
به باور من «نجات ایران» و عبور کمهزینه از جمهوری اسلامی و جلوگیری از هرج و مرج و ناامنی بعد از پایان رژیم حاکم، به حمایت از رضا پهلوی وابسته است. هیچ فرد و نیرو یا گروه دیگری وزنه سیاسی- اجتماعی را که او در بین جامعه دارد ندارد. علاوه بر اینها او در گفتار و کردارش دموکرات بوده و نفرتپراکنی و انتقامجویی را تبلیغ نکرده است. شهرت اجتماعی او به دلیل کاراکتر و شخصیتاش و نیز اقبالی که بخش قابل توجهی از مردم به حکومت پهلوی نشان میدهند، همچنین سرشناس بودن او در جامعه جهانی، همه اینها او را به یک «سرمایه ملی» تبدیل کرده است.
در شرایط داخلی، منطقهای و جهانی که ایران گرفتار آن است، سناریوهای مختلفی برای آینده ایران قابل تصور است. با عشق به ایران و با احساس تعهد و مسئولیت به میهن و مردم، لازم است تا هر شخصیت یا نیروی سیاسی دموکرات، با هوشمندی سیاسی از خواستهای حداکثری خود کوتاه آمده و آگاهانه و مسئولانه بپذیرد که با وجود اختلافات کم یا زیاد با رضا پهلوی، «نجات ایران» را مبنای تصمیمگیری خود قرار داده و به دعوت و درخواست او برای شرکت در «همایش ملی برای نجات ایران» پاسخ مثبت دهد.
«همایش ملی برای نجات ایران» یک فرصت تاریخی
نظر به آنچه گفته شد و نظر به وضعیتی که ایرانِ امروز در آن قرار دارد، به ویژه نظر به تجارب مکرر مردم در داخل کشور که بارها از تحرکات نیروهای مخالف رژیم امید گرفته ولی بعد از مدت کوتاهی سرخورده و ناامید شدهاند، مهم است تا رضا پهلوی و تیم مشاورانش و همچنین همه آنانی که در «همایش ملی برای نجات ایران» شرکت میکنند به نقش تاریخی خود و تاثیر این حرکت سیاسی بر ایرانیان، به ویژه مردم در داخل کشور آگاه باشند. میلیونها ایرانی به آنها چشم دوخته و امیدوارند تا بنبست سیاسی سالهای اخیر در زمینه رهبری سیاسی، ایجاد آلترناتیو، سازماندهی و تشکیلات، ارائه برنامه و استراتژی، جلب حداکثری حمایت جهانی و… شکسته شده و بتوانند سرانجام پیشرفت ملموس و قابل سنجشی ببینند. این بر مسئولیت همه شرکتکنندگان در این همایش میافزاید. امید آنکه سازماندهندگان و برنامهریزان همایش، بطور شفاف دستاوردهای این همایش را (صرف نظر از مواردی که به لحاظ امنیتی نمیتوان آنها را علنی کرد) به اطلاع مردم برسانند. سرعت تحولات سیاسی- نظامی مرتبط با ایران بسیار بالاست. یک آلترناتیو مسئول و ملّی باید حداکثر تلاش را به عمل آورد که از درگیر شدن با حاشیهها خودداری و قبل از آنکه از روند تحولات عقب بماند، با تصمیم گیریهای مناسب ابتکار عمل را به دست بگیرد.