رفیق خوری (ایندیپندنت عربی) – طرح صلح دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا، قویترین برگ را از دست «حماس» گرفت و سختترین قید و بند یعنی گروگانها را از دست اسرائیل گشود.
پس از دو سال بزرگترین عملیات مقاومت و طولانیترین جنگ تاریخ اسرائیل که موجودیت آن را تهدید میکرد، پایان یافت و این پایان برخلاف آغازش رقم خورد. آنچه یحیی سینوار و محمد ضیف در «طوفان الأقصی» بر آن شرط بستند، فروپاشی سدّ دولتهای عربی در برابر «طوفانی» عربی و اسلامی بود که جاری شود و فلسطین را آزاد کند. در مقابل، بنیامین نتانیاهو بر جنگی تمامعیار شرط بست که غزه را نابود و «حماس» را ریشهکن سازد و زمینه الحاق کرانه باختری را فراهم آورد.
آنچه رخ داد نه «طوفان» بود و نه فروپاشی اسرائیل و دولتهای عربی بلکه حرکتی محدود و حسابشده از سوی بازوهای نیابتی رژیم ایران در «محور مقاومت» بود؛ حمایت لفظی که «حزبالله» از غزه اعلام کرد، به همراه چند موشک از سوی «حشد الشعبی» در عراق به سوی اهداف آمریکایی در سوریه، و پرتاب موشکها و تهدیدهای حوثیها در دریای سرخ کل توان «محور مقاومت» بود!
رفتار نتانیاهو در جنگ غزه و لبنان، و حملات او به صنعا و الحدیده با حمایت کامل آمریکا و مشارکت مستقیم واشنگتن در بمباران تأسیسات هستهای و نظامی در ایران، مسیر را برای اهداف بزرگتر این کشور هموار کرد؛ به ویژه پس از فروپاشی نظام بشار اسد، یعنی از دست رفتن پل سوریه برای تهران، و ضربات سنگین به «حزبالله» و «حماس»، اکنون هدف نهایی چیزی جز «تغییر خاورمیانه» نیست. اما اینبار پادشاه این تغییرات ترامپ است؛ و بازی اکنون نه فقط بر سر بازوهای اختاپوس، بلکه بر سرِ اختاپوس در تهران است.
طرحی که رئیس جمهوری آمریکا تهیه کرده و با موافقت رهبران عربی و اسلامی، «حماس»، دولت نتانیاهو، رهبران اروپایی، و با تأیید مسکو و پکن همراه شد، عملاً سه هدف را تحقق میبخشد: پایان دادن به جنگ نسلکشی در غزه، پایان دادن به طرح «حماس» برای آزادسازی نظامی فلسطین از غزه که از سال ۲۰۰۶ پس از کودتا علیه دولت خودگردان فلسطین آن را در اختیار دارد، و پایان دادن به پروژه منطقهای رژیم ایران که برای تداوم آن به در دست داشتن برگ «قضیه فلسطین» و تحریک گروههای ایدئولوژیک وابسته به سپاه پاسدارانش نیاز داشت.
نه «حماس» فقط برای غزه جنگید و نه نتانیاهو فقط در غزه و کرانه باختری و لبنان تا تهران حمله کرد؛ هر دو درگیر نبردی بودند که از منطقه فراتر رفت. امروز «حماس» که روزی بر خروج کامل اسرائیل و حفظ سلاح خود پافشاری میکرد، زیر سایه آتشبس مذاکره میکند؛ اما دامنه مانور آن بسیار تنگ شده است: نه امکان حفظ سلاح وجود دارد و نه مشارکت در اداره غزه. با این حال، «حماس» به عنوان ایده و اندیشه باقی خواهد ماند، چرا که هیچکس نمیتواند اندیشهای را نابود کند.
در حالیکه رژیم ایران اعلام میکند امروز از همیشه قویتر است و «حزبالله» همچنان بر سلاحش پافشاری دارد، اما از دست رفتن غزه، جنوب لبنان و سوریه، و تداوم صلح اسرائیل با مصر و اردن و بقای تشکیلات خودگردان و توافق «اسلو»، همه مرزهای پیرامون فلسطین را بر روی هرگونه «مقاومت» بسته است.
سخن گفتن از «مقاومت» برای آزادسازی فلسطین از عراق و یمن به فصل جدیدی از یک نمایش بیمعنا شبیه است. خلع سلاح «حزبالله» و اردوگاههای فلسطینی در لبنان به «تصمیمی» در شورای وزیران تبدیل شده و طرح آن توسط ارتش لبنان آماده است، و با فشار آمریکا، اروپا و جهان عرب گریزی از اجرای آن نیست تا نتانیاهو پس از «استراحت جنگجویانش» در غزه، به سراغ «تکمیل مأموریت در شمال» نرود و لبنان و سلاح «حزبالله» را نابود نکند. در این میان، «حماس» برای حفظ سلاح خود در اردوگاههای لبنان تلاش میکند، در حالی که در غزه از آن خلع شده است.
تردیدی نیست که «حماس» در جنگ روایتها و افکار عمومی تلاش دارد که بگوید بر اسرائیل پیروز شده است؛ اسرائیلی که حتی دوستان اروپاییاش نیز از خشونت آن بیزار شدهاند. جهان بطور یکصدا خواهان توقف فوری نسلکشی در غزه است، اما کمتر کسی از نتایج پس از جنگ شادمان است؛ چه در غزه و کرانه باختری و چه در چارچوب منطقهای گستردهتر. یک پرسش در اینجا مطرح است: حوثیها پس از ایفای نقششان در دریا و هوا چه خواهند کرد؟ نقشی که به خوبی انجام دادند و بیاعتنا به فقر و بدبختی جنگ در یمن از آن لذت بردند.
آنچه مسلم است، نقش فزاینده آمریکا در خاورمیانه است؛ گویی ایالات متحده تنها قدرت جهانی مؤثر بر مسیر منطقه است. همان کسانی که آمریکا را به دلیل حمایت از اسرائیل نکوهش میکردند، امروز ترامپ را میستایند و از او تضمین میطلبند، و در رأس این گروه اتفاقا رهبران «حماس» قرار دارند. اکنون مهمتر از پایان جنگ، صلح پس از آن است.
جان مینارد کینز اقتصاددان بزرگ درباره پیمان ورسای گفت که دوام نخواهد آورد، زیرا «دو شرط ضروری برای صلح، ثبات اقتصادی جهان و عدالت است». صلح ترامپ نیز اگر بدون توسعه و عدالت باشد پایدار نخواهد ماند و هیچ ثباتی در خاورمیانه بدون دولت فلسطینی بر اساس «راه حل دو کشور» ممکن نیست. این امر نیازمند فشار جدی بر واشنگتن است، که در مقالهای با عنوان «بازسازی خاورمیانه» چنین گفته میشود که به نظر میرسد ترامپ «به ضرورت یک استراتژی تازه در منطقه پی برده است؛ استراتژیای که با واقعیتهایی پیوند دارد که پیش از هفتم اکتبر نادیده گرفته بود».
نویسنده مقاله برای موفقیت طرح صلح ترامپ سه پیشنهاد اصلی داده است:
یکی، پیمان دفاعی با سعودی که نقش آن در منطقه و جهان رو به افزایش است؛
دوم، اقدام جدی پس از آتشبس در غزه برای حل سیاسی و ایجاد دولت فلسطینی، زیرا بزرگترین خطای آمریکا تصور نادیدهگرفتن مسئله فلسطین بود؛
سوم ترتیبی منطقهای که به آمریکا اجازه دهد تمرکزش را بر آسیا و اروپا یعنی رویارویی با چین و روسیه بگذارد.
اکنون مذاکرات با سرعت در جریان است، اما مسیر کوتاه نیست. هیچکس جرأت ندارد طرح ترامپ را متوقف کند، مگر آنکه بداند این توقف خود مقدمه جنگی بزرگتر برای صلح است، یا بخواهد دوباره وارد ماجراجوییهایی شود که همواره به شکست انجامیدهاند.
*منبع: ایندیپندنت عربی
*نویسنده: رفیق خوری
*ترجمه و تنظیم از کیهان لندن





