آرمین لنگرودی – گُذار از پل «داوری» و تعلق به «دستچین»شدگان نیکوکار [۱]، راهی بود برای راهیابی ایرانیان زرتشتی به «پردیس». این بهشتی است، که آمالِ ایرانیان را از زندگی بیپایان، همیشه جوان، لذّتبخش، پرسُرور و همراه با لذّات مادی و جنسی، جلوهگر میکند. ایده مسیحیـ سُریانی بهشت، که به همراه عربها به ایران آمده بود، در طولِ اقامت طولانی آنها در ایران، با این باورهای «پارسی» غنیتر گردید.
در ایدههای اولیه مسیحیـ سُریانی، رَوان مؤمنین در فردوس[۲] با «انگورهای گِرد، رسیده، همیشهتازه و آبدار» تغذیه میگردند. در حالی که چشمداشت مؤمنین زرتشتی، که از روی «پل چینوَت» به همراهی «باکرهای از شرق»[۳]، به پردیس روانه میگشتند، بیشتر از پاداشی بود که مسیحیت سُریانی به آنها وعده میداد.
«بنا به عقاید زرتشتی، روان (فرد) درگذشته (مُرده) تا سه روز بر بالین تن حاضر و به آن متصل است و پس از آن در سپیده دم روز چهارم، روان برای داوری به سر پل چینوت میرسد و در آنجا در دادگاهی که به داوری ایزد مهر و با حضور ایزدانی چون سروش، رشن و اشتاد برگزار میشود، به حساب کارهای نیک و بد وی رسیدگی میشود. اگر پرهیزکار بوده، کفه ترازوی نیکی وی بر بدی سنگینی کند تیغه به پهنا میایستد و گزندی به او نمیرساند، سپس بادی خوش وزیده و در آن باد دختری زیبا (یک دوشیزه زیبا، پُرتوان و خوشبدن به همراه دو سگ / Vīdēvdād) که تجسم اعمال او است بر او ظاهر شده و به راهنمایی او از نردبان سه پلهای که نماد اندیشه، گفتار و کردار نیک است به گروتمان (بهشت برین) وارد میشود.» (ویکیپدیا فارسی: پل چینود).
این «باکره زیبا»، تجسم کُنش دنیوی و اَمیال مؤمن ایرانی بود و او این آمال را تنها با «خوردن انگور» جایگزین نمیکرد و انتظارش از بهشت بیشتر از این بشارت مسیحی بود. برای ترغیب ایرانیان زرتشتی به پذیرش باور جدید میبایستی مروجین مسیحی «حداقل»های آنها را تدارک میدیدند و برای این هدف، تدبیری نبود مگر آمیختن این دو ایده. اما برآیند این ساختار چگونه میتوانست باشد؟
نتیجه این ترکیب، ایدهی انحرافی «حوریان بهشتی» است، که در این نوشته بطور کوتاه به آن میپردازم.
پیش از آنکه بازشکافی این نکته را آغاز کنیم، بایستی به یک موضوع پایهای اشاره شود: زبان اولیه قرآنـ که در آغاز تنها بخشی از کتاب امروزی را تشکیل میدادـ نه زبان عربی، بلکه زبان آرامیـ سُریانی بود. این به این خاطر بود، که این «قرآن» در ابتداـ به عنوان یک «کُنِش» و برای مدت طولانیـ ترویج گُفتاری (قرائتی) کتاب مقدس (انجیل) در میان عربهای مسیحی بود که بعدها، به صورت کتبی به نگارش درآمد. برای همین هم، این کار را به زبان محلی سوری «قُرـءـآن/ Qur´an» به معنای «بازگویی/ نَقّالی» (کتاب مقدس) مینامیدند. این امر چیزی نیست که قرآن آن را کتمان کند، چرا که این کتاب خود سرچشمه آیات اولیهاش را در سورههای زیر اینگونه توضیح میدهد:
الر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ (در سوره ۱۲ آیه ۱)
-این آیههای کتاب روشنگر (انجیل) است.
آیه بعدی این سوره به روشی بسیار آشکار بر ترجمه قرآن به زبان “عربی” اشاره دارد:
إِنَّا أَنزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِیًّا لَّعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (در سوره ۱۲ آیه ۲)
-ما آن را به طریق (گفتار) عربی آوردیم که برایتان قابل فهم شود.
برای کسانی که در معنی «انجیل» برای «کتاب مقدس» شک میکنند، در سوره ۳ (آل عمران) آیه ۳ قرآن این منابع را با نام یادآور میشود:
نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَأَنزَلَ التَّوْرَاهَ وَالْإِنجِیلَ
-او کتاب واقعی (اصلی) را بر شما نازل کرد که همانا تورات و انجیل است»
بر همین مبنا، بایستی قرآن را، بنا بر سبک نگارش و پیامی که در آن به خواننده منتقل میشود، به دو بخش تقسیم کرد:
-بخش اول ـ و یا به گفتهای پاره کُهن (antiquity) و هستهای آنـ بازگوییِ قسمتهایی بود از کتاب عهدِ عتیق (تورات) و عهدِ جدید، که به منظور ترویج کتاب انجیل و دین مسیح در بین عربهای ساکن غرب ایران به کار میرفت.
-قسمت دوم قرآن از سورههایی تشکیل شده که بعدها (تا قرن دهم میلادی و در جریان جدایی از مسیحیت) به متون اولیه اضافه شدند و به این ترتیب، کمتر رنگ و بوی یهودی و مسیحی در خود دارند.
بخش یاد شده نخست از قرآن را تنها میتوان با درک زمینههای یهودی و مسیحی آن فهمید. بسیاری از معماهای قرآنی، که مفسرین اسلامی آنها را به عنوان «اسرار» این کتاب مینمایانند و یا فهم آنها را با ارجاع به «روایات» و احادیث توضیح میدهند، به همین پیشزمینههای (گمشده) باز میگردند. برای همین است که نامهای موسی در قرآن ۱۳۶ بار، مریم (بخشاً حتی به فرم مسیحی آن ماریا) ۳۴ و عیسی ۲۴بار برده میشوند، در حالی که محمد را در آن (و آن هم نه به عنوان اسم، بلکه «مُسند» یا «صفت») تنها ۴بار میتوان یافت. یک شاهد دیگر بر این امر نام «ابراهیم» است، که در قرآن ۵۴ بار به همین شکل و ۱۵ بار به شکل مسیحی آن یعنی «آبراهام» آمدهاست (برای آگاهی بیشتر در این زمینه رجوع شود به کتاب «چگونه مسلمان شدیم؟» نوشته نگارنده ـ انتشارات فروغ).
وجود این دو بخش به حدی روشن و غیرقابل اِنکار است، که حتی تاریخنگاری اسلامی نیز به آن اِذعان داشته و به آنها نامهای «مَکّی و مَدَنی» دادهاست. من در کتاب یادشده در بالا به تفصیل به این موضوع پرداختهام، که هسته اولیه و مسیحی قرآن در مناطق «غربی» آسیا (همان عربی) یعنی در بینالنهرین تا سوریه و به زبان آرامی نگاشته و بعدها (توسط ایرانیانی مانند طبری و یا دستگاه نویسندگان منسوب به او) به عربی ترجمه شد، در حالی که قسمت دوم به احتمال بسیار زیاد در (بخشهای شرقی) ایران (در محدوده خراسان) و به زبان عربی به نگارش درآمد. ترجمه قرآن از آرامی به عربی، همراه با خطاهای فاحشی بود، که عواقب آن هنوز هم دامنگیر جامعه اسلامی است.
این اشتباهات از آنجا میآمدند، زیرا:
-اولاً؛ خط اولیه آرامیِ متن، به دشواری قابل خواندن بود (روشنگری بیشتر در زیر)
-دوماً؛ فرهنگی که قرآنِ آرامی در زمان نگارشش بیانگر آن بود، در زمان ترجمه آن (که در سدههای بعدی اتفاق افتاد) فراموش شده و یا ناخوشایند مینمود.
مفهوم «حوریان بهشتی» در قرآن نیز، آنطور که کریستُف لوکزنبرگ[۴] آن را میشکافد، از این اشتباهات مصون نماند. به گمان او این اشتباه از آمیختگی دو واژه «حور» و «عین» پدیدار گردیده است:
«کَذَلِکَ وَزَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِینٍ (سوره ۴۴؛ آیه ۵۵)
ترجمه قرآنی مرسوم: و ما به شما حوریان چشم دُرُشت برای زوجیت میدهیم.»
و:
«مُتَّکِئِینَ عَلَى سُرُرٍ مَّصْفُوفَهٍ وَزَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِینٍ (سوره ۵۲؛ آیه ۲۰)
ترجمه قرآنی مرسوم: و آنها به پشتیهای ردیف شده تکیه میدهند و ما به آنها حوریان چشم سفید (؟) برای زوجیت خواهیم داد.»
هر یک از این دو بخش («حور» و «عَین»)، به تنهایی و بدون یکدیگر شاید هیچوقت نمیتوانست این «انحراف» را سبب شود. برای فهم این دشواری و بیراههنوردی باید در گام نخست به برگردان رایج آنها بپردازیم.
واژه اول «حور» در زبانهای آرامی و عربی تنها به معنی «سفید» استفاده میشدهاست. قرآن همه جا «حور» را به عنوان اسم جمع فهمیده است (سفیدان) [۵]. واژه دوم «عَین» اما به غلط، به عنوان اسمِ جمع اسم مؤنث «عَیناء» گرفته شده، که به «چشم» ترجمه گردیدهاست. این کلمه در زبان اصلی سریانیـ آرامی به معنی «ظاهرِ زیبا» به کار میرفته، کما اینکه جمع آن «عیون» و مصدر «اَعیان» به معنی «خوشظاهر» نیز از آن میآیند [۶]. از آنجا که در قرآن این کلمه در ارتباط با «بَرّاق، شفاف و بُلوری» میآید، پس باید منظور از آن چیزی شبیه به «مُروارید» بوده باشد (همان ایده سریانی «انگور») [۷]. با این دید جدید میتوان این مفهوم قرآنی را دوباره و به معنای زیر ترجمه کرد:
سفیدان خوشمَنظَر (بَرّاق ، تازه و گِرد)!
نکته دیگری که به گیجی مترجمان قرآن کمک کردهاست، حرف اضافه «ب» در اول کلمه «بحور» میباشد، که آن را با «با» یکسان گرفتهاند. در حالی که در زبان آرامی این حرف، به معانی «بین» و یا «زیر» فهمیده میشده است.
حال اگر ما آیه نامبرده بالا را مجدداً به زیر ذرّهبین ببریم، یک اشتباه دیگر نیز بر ما نمودار خواهد شد و آن کلمه «زَوَّجْنَاهُم» است:
«کَذَلِکَ وَزَوَّجْنَاهُم بِحُورٍ عِینٍ (سوره ۴۴؛ آیه ۵۵)»
همانطور که ما میدانیم، در خط اولیه آرامیـ عربی نقطهگذاری و نشانهای زیر و زِبَر مرسوم نبودند. خواننده میتوانست بر حسب گمان خود یک کلمه را تجسم و تفسیر نماید (برای نمونه: کَبک؟، کَپَک؟، کُتَک؟، کِیک؟…). بنابراین، میتوان تصور کرد که پس از حذف نقطه «ز» و «ج» از کلمه «زَوَّجْنَاهُم»، فرمِ اولیه و اصلی آن یعنی «روحناهم» ظاهر میگردد که از ریشه «روح» به معنای «آرَمیدن» است!
حال با دانستن این نکات، معنی (رُمانتیک) این آیه با توسل به خواندن آرامیـ مسیحی آن چنین خواهد بود:
«و شما میتوانید در کنار (و یا در زیر) سفیدانِ خوشمنظر (انگورهای سفید گِرد و تازه) آرامش بگیرید!»
همینطور است ترجمه آیه:
«مُتَّکِئِینَ عَلَى سُرُرٍ مَّصْفُوفَهٍ وَروَّحنَاهُم بِحُورٍ عِینٍ (سوره ۵۲؛ آیه ۲۰)»
که ترجمه درست آن به اینگونه است:
«و آنها به پشتیهای ردیف شده تکیه میدهند و در کنار (در زیر) سفیدان خوش منظر (انگورهای گرد و پُرآب) میآرامند.»
همین اشتباه «نقطهگذاری»، دلیل وعده دادن «پسرانِ جوان» (به زنها؟ یا مردها؟) در قرآن، جهت لذّات جنسی است، که در سوره ۷۶، آیه ۱۹ آشکار میگردد:
«وَیَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدَانٌ مُّخَلَّدُونَ إِذَا رَأَیْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤًا مَّنثُورًا»
در این آیه کلمه «مُّخَلَّدُونَ» به «پسرانِ جوان» ترجمه گردیدهاست: «و در آنجا (بهشت) پسران همیشه جوان در انتظارشان هستند. و وقتی آنها را ببینید، گمان میکنید که مرواریدهای پراکنده هستند» (تشبیه پسربچهها به مروارید؟!)
ولی این «مُّخَلَّدُون»، با تغییر مکان یک نقطه (تبدیل خ به ج)، به «مجلدون» تبدیل میگردد، که معنی آرامی آن «خُنَک و تازه» میباشد. «وَلَد» در این جمله (رمانتیک)، همان «فرزندِ» درختِ مو یا انگور (لُؤْلُؤً در آیه) ، یعنی شَراب است! تبدیل «شرابِ خُنک» به «پسرانِ جوان» برای خوشگذرانی مؤمنان، یکی دیگر از شاهکارها و یا به زبانی بهتر، ندانمکاریهای منسوب به آقای طبری است.
توجه داشته باشیم، که در «بخش کهن و مرکزی» قرآن، شراب یک «نعمت آسمانی» است (سوره ۱۶ آیه ۶۷) که بعدها در آیات به اصطلاح «مدنی» به مثابه «گناه کبیره» معرفی میگردد (سوره ۲ آیه ۲۱۹ و سوره ۵ آیه ۹۰). برای رفع تناقضات اینچنینی در قرآنـ که تعداد آنها آنچنان هم کم نیستـ تلاش شد با قانون «ناسخ و منسوخ» راهحلی پیدا شود، امری که ایده «الهی و آسمانی» بودن قرآن را بطور آشکاری به زیر سؤال برده و به چالش کشید. طبیعتاً مترجمان و مفسران قرآنی برای وفادار ماندن به آیات و معانی جدید اسلامی و در مقابله با مفاهیم موجود مسیحی، راهی بجز دخل و تصرف در ترجمه این قسمت از قرآن نمیدیدند. بعلاوه این ترجمان جدید یک فایده دیگر نیز داشت و آن این بود که مفهوم ابداعی جدید انتظارات مؤمنین زرتشتی را نیز ارضاء میکرد! تو گویی خیام در زمان سرودن این شعر خود از این «تقلب» قرآنی باخبر بوده است، وگرنه میبایستی تمامی فرازهای ادبیات پارسی در نمایش «رُمانتیک» بهشت بر روی زمین تنها یک تصادف ساده بوده باشد:
گویند کسان بهشت با حور خوش است
من میگویم که آب انگور خوش است!
اکنون بجاست، پس از دانستن این اشتباهات، این سؤال را مطرح کنیم، که آیا دلیل اصلی فساد اخلاقی روحانیت امروزی این نیست که قرآنـ به عنوان کتاب آسمانی آنهاـ این اعمال را با این آیات، «فیالنفسه» موجه جلوه میدهد؟ این تفسیر طبری تنها یک مغلطه (ادبی یا اخلاقی) او و یا نویسندگان زیر دستش بوده، کما اینکه از این نوع اشتباهات در جاهای دیگر قرآن نیز بارها تکرار میگردند:
ترجمه سوره ۳۷؛ آیات ۴۷ و ۴۹:
«وَعِندَهُمْ قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ عِینٌـ
با ترجمه فعلی: «و در مجاورتشان (حوریان) چشمدرشت قرار دارند، که (فروتنانه) به پایین میافتند»
و:
کَأَنَّهُنَّ بَیْضٌ مَّکْنُونٌ
با ترجمه فعلی: «چنان (بی عیب)اند، که گویی تخمهای (؟؟) محافظتشده میباشد» [۸]»
در واقع ترجمه این آیات آنطوری نیست که مردان شهوانی مسلمان (و همینطور مجاهدین فریبخورده در راه خدا) آرزویش را دارند، بلکه معنی درست آنها به صورت زیر میباشد:
«در اختیارشان (انگورهای) خوشمنظر هستند که به زیر آویختهاند، همچون جواهر، که گویی تخمهای (مرواریدهای) محافظتشده هستند.»
همین اغتشاش در ترجمه به آنجا میانجامد، که در سوره ۷۸، در آیه ۳۳ (در بین آیات ۳۲ تا ۳۴)، یک پَرِش از «انگور» و «شراب» به «زنهای سینهبزرگ» انجام میگیرد:
«حَدَائِقَ وَأَعْنَابًا (۳۲): باغها و تاکهای انگور
وَکَوَاعِبَ أَتْرَابًا (۳۳): همسرانی با سینههای بزرگ!!
وَکَأْسًا دِهَاقًا (۳۴): و جامهای لبریز»
آیا منطقی نیست که «همسران سینهبزرگ» در آیه ۳۳، به «همنشینان (یارانی)، گرد و آبدار (که همان انگور باشند)» ترجمه شود؟ در سورههای اینچنینی، همه جا صحبت از میوهها، جویبارها و چیزهای لذیذ است. انگور نیز به همین مواهب تعلق دارد، کما اینکه در آیات زیر تجسم بهشت بر روی زمین اینگونه تشریح میگردد:
«وَقَالُوا لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ یَنبُوعًا؛
أَوْ تَکُونَ لَکَ جَنَّهٌ مِّن نَّخِیلٍ وَعِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهَارَ خِلَالَهَا تَفْجِیرًا (سوره ۱۷؛ آیات ۹۰ و ۹۱)
-و آنها خواهند گفت: ما باوَرَت نمیکنیم تا زمانی که تو از زمین چشمهای مُهَیا کنی، و (تا زمانی که) تو یک باغی از نخلها و درختان انگور داشته باشی و در میان آنها نهرهای آب جاری شوند.»
بعلاوه اگر «حور عین» به «چشم سفیدان» ترجمه شود- چنانکه در ترجمههای رایج اینگونه استـ باید گفته شود که «چشمِ سفید» در قرآن بارها به معنی «چشمِ کور» به کار رفته است و نه «چشمِ زیبا». مثلاً در سوره ۱۲، آیه ۸۴، آنجا که چشمانِ یعقوب در حُزن یوسف «سفید» میگردند:
«وَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ یَا أَسَفَى عَلَى یُوسُفَ وَابْیَضَّتْ عَیْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیم».
در اینجا شاید از سوی مؤمنین مسلمان این ایراد گرفته شود که، در قرآن اما از «زوج المُطَهره» سخن رفته، امری که به «باکرههایی که همیشه پاک هستند» تعبیر میگردد. آیا اینها «حوریان همیشه باکره» نیستند؟ مثلا در سوره ۲؛ آیه ۲۵:
«.. قَالُوا هَذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِن قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهًا وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَهٌ وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»
ما باید برای برطرف کردن این توَهُم به این امر توجه کنیم، که قرآن در بخشهای دیگر خود از «زوج» به معنی «نوع» یا «رگه» یاد میکند. مثلاً در سوره ۳۱ آیه ۱۰ به معنی «نوع اصیل و پاک»:
«خَلَقَ السَّمَاوَاتِ بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا وَأَلْقَى فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ أَن تَمِیدَ بِکُمْ وَبَثَّ فِیهَا مِن کُلِّ دَابَّهٍ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَنبَتْنَا فِیهَا مِن کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ »
و یا در سوره ۲۰؛ آیه ۵۳ به معنی «گونههای متنوع گیاهان»:
« الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَسَلَکَ لَکُمْ فِیهَا سُبُلًا وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّن نَّبَاتٍ شَتَّى»
این «زوج المُطَهره» چیزی نیست مگر «نوع پاک و اصیل»، کمااینکه ترجمه کامل آیه یاد شده در بالا ( آیه ۲۵؛ سوره ۲) چنین است:
«و به آنهایی که کار نیکو میکنند و مؤمن هستند، پیام (خوش یمن) بده، که باغهایی برایشان مُهَیّا شده، که در آنها نهرها جاری هستند. و هر گاه آنها میوههایی آنجا یافتند، خواهند گفت (نِق خواند زد): «این همان چیزی است که ما در گذشته هم داشتیم!» و گمان میکنند که همان نوع (از میوه) برایشان آورده میشود. ولی آنها در آنجا (هرچیزی را) از نوع “پاک (یا اصیل) آن» [۹] مییابند!»
«پیام خوشیُمن» طبری در ترجمه غلط این آیه، وعده توخالیِ «زوجیت» با دختران سینهبزرگ و باکرهی بهشتی است. تصوری که در کُلیّت با مفهوم اخلاقی بهشت در تضاد میباشد. با در نظر گرفتن اینکه قرآن در بعضی از آیات خویش (مثلا سوره ۴۳؛ آیات ۷۰ تا ۷۳) از «زوجهای زمینی، که به اتفاق یکدیگر به بهشت میروند»، هم یاد میکند، بسیار بیمعنی و احمقانه خواهد بود که ما فرض را بر آن بگذاریم، که انسان با همسر زمینی خود به بهشت برود و در آنجا هریک از آنها، با زنها و مردهای دیگر به خوشگذرانی و همخوابگی مشغول شود:
«ادْخُلُوا الْجَنَّهَ أَنتُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ تُحْبَرُونَ؛ (سوره ۴۳ آیه ۷۰)
-با زوجهای خود به به بهشت وارد شوید و …»
آیا این همان افکار فاسدی نیست، که اسلام اِدعای مبارزه با آنها را بر روی زمین دارد؟ مردانی همچون طبری و اَسلاف خَلَف آنها یعنی آخوندهای امروزی، طبعاً در رها کردن تخیلات شهوانی خود بیپروا بوده و هستند. آنها با وعده دادن فساد در آخرت، اِدعای مَنعِ آن در روی زمین را دارند. امری که به فساد، مشروعیت پایهای میدهد.
زیرنویس:
۱.رجوع شود به: منصور شاکی، «انسکلوپدیا ایرانیکا»؛ جلد هفتم، صفحات ۲۷۹ – ۲۸۱ و (شادروان) دکتر احمد تفضلی: «پل چینود» در «انسکلوپدیا ایرانیکا»؛ جلد پنجم، صفحات ۵۹۴ – ۵۹۵.
۲.مُعَرَب «پردیس»: واژه مفرد «فَردیس» در زبان عربی از کلمه فارسی پردیس گرفته شدهاست و «جمع» آن «فردوس» میباشد. توجه خواننده را بر این امر جلب میکنم که در زبان عربی حرف «پ» وجود نداشته و برای همین؛ این حرف به «ف» تغییر مییابد. همینطور نام «فارس» مُعَرَب نام «پارس» میباشد.
۳.«توسط باکرهای از شرق، که بهتر از او را تا کنون ندیدهام»: از لوحه موبد موبدان «کرتیر» در سرمشهد؛ در کنار جاده باستانی از شوش به تختجمشید ـ رجوع شود به: Kartir در «انسکلوپدیا ایرانیکا».
۴.کریستف لوکزنبرگ؛ «قرآئت سریانی- آرامی قرآن»؛
Die syro-aramäische Lesart des Koran; Christoph Luxenberg – berlin 2000
۵.در فارسی به این «اسمِ جمع» مجدداً فرم «جمع» داده میشود: حوریان.
۶.همینطور در کتاب «لِسان» عربی، در همین زمینه توضیحاتی موجودند، که همین مفهوم را بازتاب میدهند: «عینالرجل ـ منظر» («عین» یک مردـ ظاهر مرد) و «عین» الشئـ النفیس منهُ («عین» یک چیزـ ارزش یک چیز)
۷.به عنوان مثال نگاه کنید به سوره ۵۶؛ آیه ۲۳ و سوره ۷۶ آیه ۱۹.
۸.در قرآن، در مکانهای مختلفی از «عَنَب» در بهشت صحبت میشود. همچنین در کتاب «لِسان» (عربی) مثالهای درستی در ارتباط با «عنب» آمده که به همین معنی هستند: «عنب ـ البیضه بالطائف ابیض عظیم الحب» (یک نوع انگور سفید با دانههای درشت در طائف)
۹.این مفهوم یک تاثیر از فلسفه یونانی «افلاطونی» در ایدههای پارسی است، که بنا بر آن، هر چیزی در زندگی، منشاء خود را از یک نوع «پاک و اصیل» (و منزه از شکل مادی خود) در دنیای خدایان میگیرد.
برای اطلاعات بیشتر از وبسایت «کند و کاو» دیدن کنید.
جالب بود که نام فرشته سروش ترکی است به معنی بپرس و بهشت که گروتمان است یک کلمه ترکی با پسوند مان ترکی است که گروتما یعنی نجات دادن و محافظت کردن و گروت یعنی نجات دهنده و گروتمان یعنی جایی که نجات دهنده ها حضور دارند. پسوند مان در ترکی یک پسوند مناسب است.
آنها بعد از نشستن بر تخت پادشاهی ایران چند نفر از مغان غرب ایران را مأمور باز سازی وباز نویسی اصول فراموش شدهٔ «دین زرتشت» کردند وآنها شرایع دین خودرا که مخلوطی از شرایع ادیان سامی بود بنام زرتشت درکتابهائی بزبان «زند» نوشته وپایه های یک سیستم کلیسائی دولتی را در ایران بنا نهادند. تأثیر ادیان سامی بویژه کلدانی ویهودی دراین آئین باصطلاح زرتشتی بقدری زیاد بود که زبان آن زند را بعلت واژه های فراوان «آرامی» یا «هُُزوارش» که در آن بکار رفته بود کسی نمی فهمید ـ تاجائی که در اواخر دوران ساسانی ناچار شدند برای قابل فهم کردن متون دینی واژه های هُزوارش را از آن حذف کنند ودر زبانی پالایش یافته بنام «پازند» بنویسند.
پس ازهخامنشیان دردوران پانصد سالهٔ پارتها (اشکانیان) که اقوام ایرانی شمال خاوری ایران بودند در تماس نزدیک با یونانیها وآشنائی با خدایان آنها که از یک ریشهٔ مشترک « هند و اروپائی» نظیر خدایان دین قدیمی آریائی بودند ، حماسه های پهلوانی اوستا یعنی «یشتهای» بزرگ را بوجود آورد.
ساسانیان خود طایفه ای مذهبی از موبدان فارس بودند و کینهٔ شدیدی از پارتها و از اعتقادات مذهبی نزدیک به ادیان پاگانیستی یونانی ورومی آنها داشتند
در دوران هخامنشی خدایان اصلی دین قدیمی آریائی که زرتشت آنها را در مقام مهین فرشتگان (امشاسپندان» در آئین خود وارد کرده بود در زندگی معنوی جامعه باقی ماندند زیرا هردوی آنها, (دین آریائی وآئین زرتشت) ,از یک فلسفهٔ زندگی ایرانی برخاسته بود که «دین» را برای خدمت مردم میدانست ونه برعکس.
پس ازهخامنشیان دردوران پانصد سالهٔ پارتها (اشکانیان) که اقوام ایرانی شمال خاوری ایران بودند در تماس نزدیک با یونانیها وآشنائی با خدایان آنها که از یک ریشهٔ مشترک « هند و اروپائی» نظیر خدایان دین قدیمی آریائی بودند ، حماسه های پهلوانی اوستا یعنی «یشتهای» بزرگ را بوجود آورد.
در این نکته حق با شماست. آیین زرتشت در دوران ساسانیان با این آیین در دوران هخامنشیان یکی نیست. این امر همانطور که شما یادآور شدید، از تأثیرات ادیان بر یکدیگر نشأت میگرفت. شاید نقطه آغاز این تأثیر، فتوحات هخامنشیان در خاور نزدیک و شمال آفریقا بود، که در جریان آن تلاقی این ادیان نیز بوقوع پیوست.
شاید باور نکنید ولی حجاب در اسلام هم یک اشتباه ترجمه ای است. یک بخش از کتاب ٫چگونه مسلمان شدیم؟، یاد شده در نوشتار بالا به جستاری از این اشتباهات میپردازد.
در «گاتاها» که سروده های خود زرتشت اند هیچ اثری از مسائل جنسی یا «باکره ای ازشرق» نیست و سراسرستایش پاکی و نیکی وآزادگی وبهروزی مردم در جهان خاکی است. شاید منظور نویسنده از «دین زرتشتی» دین تحریف شدهٔ دولتی ساسانی است ، دینی که توسط مغان غرب ایران صاحب یک فقه کپی شده از ادیان کلدانی ویهودی شد.
آئین مزدائی زرتشت که در اصل یک پیام ساده برای دستیابی «کدبانوان وکدخدایان» به خوشبختی در دو جهان ؛ جهان خاکی و جهان مینوی بود ، در طول هزاران سال تماس با ادیان دیگرشاخ وبرگهائی رویش چسبید.
حجاب در بهشت
جناب نویسنده گرامی، ایکاش محبت کرده و توضیح میدادید که تکلیف ” حجاب و چادر ” در بهشت چگونه می شود؟ اینکه نمیشه که پدر و مادر، خواهر و برادر، اقوام و غریبه و …همه و همه…برهنه راه برند و با هم ور برند و لاس بزنند…خود حوری ها و غلمانها هم تازه میان و قاطی میشن…مگه مرض دارند که تو این دنیا با چادر و چاقچور و تو اون دنیا لخت و عور و پاپتی ول ول بگردند؟…تکیف اهل بیت آیات عظام و اهل بیت و غلمان های مراجع تقلید و…نه نه اصلن اینحوری نمیشه…کی بی خبران…راه نه اینست و نه آن!
امیدوارم هرچه زودتر حوریهای ۷۸ متری دمار از روزگار این آقایان در بیاره .
قران هـاى مختلفى در گذشته وجود داشته و این خودش قران کنونى را زیر سئوال میبرد. و ادیان هـمگى کپى بردار شده از یکدیگر هـستند با ترفندهـاى مختلف ?
اینکه با حذف نقطه ها بخواهیم معانی دیگری برای واژه ها قائل شویم کار درستی نیست. حتما نویسندگان آن زمان متوجه این خصیصه بوده و ترفندهائی را بکار می برده اند
ایراد بزرگ قرآن بازآرائی سوره ها بر اساس وزن آنها و نه زمان تالیف/نزول آنهاست. مثلا اولین کلمه قرآن (اقرأ: بخوان) در انتهای قرآن کنونی است! (سوره علق). و خیلی از مسلمانان هنوز سوره حمد را به نام «فاتحه» میشناسند. اگر قرآن را به عنوان یک رمان تاریخی در نظر بگیریم، چنین کاری یعنی از هم پاشاندن شالوده داستان (فصل های طولانی، در اول کتاب! )
با توجه به جایگاه سگ [سگستان، Scythian ، سجستان، سیستان] در آئین باستانی ایران و آوای آن (پارس) و همچنین کارکرد آن (پاس). شاید پارس ها بدین علت معروف گشته اند که وظیفه حراست و نگهبانی از این سرزمین را به دوش می کشیده اند (شاید هم ارتباطی بین فرس (اسب) عربی موجود باشد. زیرا ایرانیان سوارکاران و تیراندازان ماهری بوده اند)
قرآن، انجیل نیست ولی نسخه Upgrade شده آن است (مثل ورژن های ویندوز). از کجا معلوم شاید مهدی/مسایاح/سوشیانت با خود «قرآن» دیگری [نه الزاما با همین اسم] بیاورد.
اگر در بهشت خبری از حوری نباشد ترجیح میدهم در آتش جهنم بسوزم
شراب آسمانی عقل را زایل نمی کند و سردرد هم نمی آورد، ولی مست کننده حتما هست، زیرا «شراب» است!
بهشت جائی است که انسان «هر چه که بخواهد» می تواند داشته باشد. البته نه الزاما حوری و زنان زیبا و میوه های لذیذ.
در زبان عربی حرف «پ» وجود نداشته … / وجود داشته، در گذر زمان به /f/ تطور ماهوی پیدا کرده [نگاه کنید به عبری]. همانطور که الان عراقی ها حرف ق را با صدای /g/ تلفظ می کنند یا کلماتی از قبیل: جراحی/یراحی، کفیه/چفیه و … . مخترعین الفبا (بابلیان و فنیقیان) از اعقاب اعراب (سامی) بوده اند. و حرف /p/ (جفت آوائی /b/ ) یکی از اولین حروفی بوده که اختراع شده. [حرف حیاتی: Pem: P دهان]. برعکس روسها و ترکها که تمام کلمات حاوی صدای /f/ وام از بیگانه هستند.