پرویز دستمالچی – آنچه میخوانید برگرفته از متن بازجوییهای مقام امنیتی فراری جمهوری اسلامی ایران، ابولقاسم (فرهاد) مصباحی، معروف به شاهد «C» در دادگاه میکونوس است که توسط دادستانی مسئول پرونده، مورخ ۲۵/۹/۱۹۹۶، ۲۶/۹/۱۹۹۶ و ۱۲/۱۲/۱۹۹۶، در شهر مکنهایم (Meckenheim)، به شماره پرونده ۲bJs295/95-8 انجام گرفتهاند. بازجویی به شکل پرسش و پاسخ است که: یکم، تمامی آنها برای سهولت در خواندن حذف شده و دوم، مطالب مربوط به یک موضوع از بخشهای مختلف در کنار یکدیگر قرار داده شده اند تا انسجام لازم به دست آید و خواننده بتواند آنها را به راحتی پیگیری نماید، بدون آنکه به اصل پاسخها خللی وارد شده باشد.
«… پیش از تأسیس واواک در سپتامبر- اکتبر ۱۹۸۵ یک سری باصطلاح گروههای بینامیوجود داشتند که ترورهای خارج از کشور را اجرا میکردند و تصمیمات خود را تنها با خمینی در میان میگذاشتند و او بایستی آنها را تأیید میکرد. بدون تأیید خمینی عملیات انجام نمیگرفت… پس از تأسیس واواک این گروه ها تحت نام «شورای عملیات ویژه» زیر نظر مستقیم وزیر اطلاعات و امنیت سازماندهی شدند… پس از آنکه در سال ۱۹۸۹ سید علی خامنهای رهبر نظام شد شورایی تحت نام «شورای امور ویژه» تأسیس شد که برفراز حکومت و دولت قرار دارد. وظیفه این “شورا…” تصمیم گیری درتمام امورمهم، یعنی درباره اموری است که خارج از حوزه اختیارات و وظائف ادارات دولتی است، زیرا در آنجا همواره رعایت جنبه های قضائی- دینی تصمیمات لازم است… اتخاذ تصمیم (در «شورا…») تنها مربوط به قتل دگراندیشان نمیشود، بل برای مثال شامل بستن دفتر نهضت آزادی (بازرگان) هم شد که درحوزه اختیارات ویژه وزارت کشور بود… تصمیمات «شورا…» نوعی تعیین وظیفه برای دولت است که هم مجلس وهم دولت باید به آنها توجه کنند. “شورا…” دارای اعضاء ثابت و متغیر است. غیر ثابت ها با توجه به موضوع مورد بررسی فرا خوانده میشوند. زمانیکه در کمیته موضوع یک قتل مطرح میشود، تصمیم باید بدون استثناء به تأیید مقام رهبری برسد و بدون دستور او هیچکس اجازه اقدام ندارد. اعضاء ثابت «شورای امور ویژه» عبارتند از:
- رهبر مذهبی نظام یا نماینده اش حجازی
- رئیس جمهور یا پسرش محسن (هاشمیرفسنجانی)، به عنوان نماینده او.
- در جلسات عادی «شورا…» معمولاً رهبر یا رئیس جمهور شخصاً حضور ندارند.
- مسئول امورسیاست خارجی، که ضرورتاً خود وزیر امور خارجه نیست، اما پس ازشروع کار رهبر (خامنهای) همان وزیر امور خارجه، ولایتی، است.
- وزیر اطلاعات و امنیت کشور، علی فلاحیان
- اولین وزیر واواک، ریشهری، که اکنون مسئول دستگاه اطلاعاتی رهبر واز افراد محرم او است که برای دفتر رهبر فعالیتهای اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی انجام میدهد.
- محسن رضائی، فرمانده سپاه پاسداران
- سپهبد رضا سیف اللهی، رئیس نیروهای انتظامی
- آیتالله خزعلی، عضو شورای نگهبان و مسئول امور مذهبی شورا
اعضای «شورای امور ویژه» در درجه اول مشاوران رهبر هستند. تصمیم نهایی را رهبر به تنهایی اتخاذ میکند که در اینجا به اصطلاح نقش قاضی را دارد. رئیس جمهور، رئیس قوه قضائی، رئیس قوه قانونگذاری، وهمچنین شورای انقلاب میتوانند نقش «ناجی» را بازی کنند، یعنی درخواست کنند از اجرای حکم قتل چشم پوشی شود. در رابطه با حزب دمکرات کردستان ایران مشخصاً میدانم که (آیتالله) خمینی خودش شخصاً فرمان قتل قاسملو را صادر کرده بود. (آیتالله) خامنهای، با تکیه به این فرمان (خمینی) دستو قتل دکتر شرفکندی را داد. دستور قتل در این مورد مشخصاً علیه شرفکندی بود و من نمیدانم بقیه قربانیان ترور ۱۷/۹/۱۹۹۲ (میکونوس) تا چه اندازه به نام مشخص شده بودند… حکم قتل صادر شده از سوی رهبر از نظر قضائی صِرف، به معنای پایه حقوقی و توجیه مذهبی قتل مورد نظراست، اما از نظر سیاسی تمام اعضاء «شورا…» از چنین تصمیمیپشتیبانی میکنند. اگر به غیر از این باشد، حکم قتلی هم صادر نمیشود، یعنی موضوع اصولاً با رهبر در میان گذارده نمیشود. در مورد رفسنجانی (رئیس جمهور) چنین است که حکم قتل میبایستی به تأیید او نیز برسد… من قبلاً گفتم که رهبر و رئیس جمهور معمولاً نمایندگان خود را به جلسات (“شورا …”) میفرستند، تکمیلاً باید بگویم که این امر تنها مربوط به جلسات تدارکاتی است و در نشستهای تصمیمگیری خودشان شخصاً حضور دارند… نهاد و نیز ترکیب اعضای «شورای امور ویژه» توسط قانون مشخص نشده و فعالیتهای آن صرفاً نتیجه «ولایت فقیه» است… کردستان و حزب دمکرات کردستان ایران از ابتدای درگیریهای پس از انقلاب هدف سیاستی بود که میخواست ساختار سیاسی و سازمانی کردها، و بیش از همه حزب دمکرات کردستان ایران، را متلاشی کند. حکومت با این سیاست میخواست از اتحاد فرامرزی کُردها جلوگیری کند، امری که با توجه به شخصیت قاسملو قابل تصور بود… فرمانده پاسداران درغرب ایران، کردستان، به مسئول اطلاعات وعملیات (آنجا) تیمسارغفوردرجزی گزارش داد که قاسملو قصد مذاکره دارد تا جوّ سیاسی را آرام کند. دولت نگران بود که قاسملو بتواند به این وسیله به یک عامل سیاسی جدی تبدیل شود و بعد از میان بُردن او مشکل شود. از اینرو تصمیم گرفت او را در همان ابتدای تلاشهایش از میان ببرد.
به دستور«شورای امور ویژه»، در سال ۱۹۸۷ یا ۱۹۸۸، دو نفر از اعضای بخش اطلاعات و عملیات سپاه پاسداران در کردستان به نامهای جودی و جعفری، که من شخصاً آنها را نمیشناسم، با محمدهادی هادوی مقدم، که وی را شخصاً میشناسم، برای بررسی این مسئله ملاقات و گفتگو کردند. هادوی در آن زمان در واواک مسئول کسب و جمع آوری اطلاعات درباره کردستان بود و امروز مدیر کل اجرایی یکی از شرکتهای واواک به نام صمصام کالا است. واواک گزارشی را که توسط یکی از این سه نفر تهیه شده بود در اختیار «شورای امور ویژه» قرار داد و شورا در سال ۱۹۸۸ قتل قاسملو را تصویب کرد که در ۱۹۸۹به اجراء گذاشته شد.
از آنجا که حتا با این اقدام هم حزب دمکرات کردستان متلاشی نشد، فلاحیان شخصاً در سال ۱۹۹۱ به هادوی (اندکی پس از تأسیس شرکت صمصام کالا و انتقال ظاهری او به آن شرکت) مأموریت داد تا در باره حزب دمکرات کردستان ایران اطلاعات جمع آوری کند و بر روی راه حلها کار کند. دلیل انتخاب هادوی، تجربیات پیشین او بود. هادوی برای انجام مأموریت، در تابستان ۱۹۹۱ به آلمان آمد، زیرا او میدانست و یا فکر میکرد بخشی از رهبری حزب دمکرات در اینجا ساکن است. او حدود دو یا سه ماه در آلمان ماند… و پس از انجام مأموریت به ایران بازگشت و گزارش خود را در اختیار فلاحیان میگذارد… پس از این گزارش بود که در همان سال ۱۹۹۱”شورای امور ویژه” تصمیم گرفت عملیاتی را که علیه حزب دمکرات در نظر داشت، در آلمان به اجرا در آورد.
برای اینکار یک شرکت پوششی دیگر واواک که نام آن را به یاد نمیآورم، وارد کار شد. کمالی مدیر اجرائی، و اصغر ارشاد، که من او را خوب میشناسم و دست راست فلاحیان است، عضو هیئت رئیسه این شرکت شدند. این دو نفر از اعضای عالی رتبه واواک هستند که حدود دو یا سه ماه پیش از ترور برلین همراه چند عضو دیگر واواک تحت پوشش یک هیئت تجاری به آلمان فرستاده میشوند. هدف آنها برنامه ریزی مشخص عملیات و ارائه گزارش به فلاحیان بود. هادوی در میان کُردها، حتا در آلمان، منابع شخصی داشت که مورد اعتماد کُردها بودند و به همین خاطر هادوی برای جمع آوری اطلاعات اولیه انتخاب شد. درباره کمالی میدانم که او سه سال پیش ۳۰۰ ماشین سواری، مرسدس بنز، مدل ۲۳۰E ، وارد ایران کرد… کمالی و ارشد پس از بازگشت به ایران شخصاً به فلاحیان گزارش دادند… فلاحیان، عبدالرحمان بنی هاشمیرا مأمور انجام ترور برلین کرد… خانواده بنی هاشمیدر نجف (عراق) با خمینی در تبعید بودند. آنها حداقل سه برادراند: عبدالحمید فرمانده سابق یک واحد سپاه پاسداران که در جنگ ایران وعراق کشته شد، عبدالمجید که او نیز عضو سپاه پاسداران است و در لبنان فعال و دارای رابطه با حزب الله است و سرانجام عبدالرحمان که فرمانده تیم عملیات میکونوس بود.
اعضای تیم او اروپا را خوب میشناسند، اما اکثراً در ایران زندگی میکنند… در زمانیکه تاریخ دقیق آن برای من ناروشن است، عبدالرحمان بنی هاشمیبه همراه تیم اش وارد آلمان میشود تا با شرایط و جزئیات، از جمله محل عملیات در رستوران میکونوس، آشنا شود و مقدمات اجرای عملیات را تدارک ببیند… اعضای تیم ضربت از ظاهر شدن در انظارعموم برای تهیه وسایل و محل سکونت پرهیز میکردند، آنها نه در هتل، بل در اماکنی که در اختیار آنها گزارده میشد، زندگی میکردند. مسئول این امور درهر جا، ایستگاه اطلاعاتی آن کشور است. ایستگاههای اطلاعاتی در آلمان، سرکنسولگری ایران درهامبورگ یا در فرانکفورت بودند. مسئول ایستگاه درسال ۱۹۹۲ سرکنسولگری شهر فرانکفورت بود. مسئول پُست ایستگاه اطلاعاتی، سرکنسول کنسولگری مربوطه است. سرکنسولها کارمندان واواک هستند… عبدالرحمان نام درست بنی هاشمیاست و من نام دیگری در ارتباط با ترور میکونوس نمیشناسم… ترور میکونوس با نام رمز “فریاد بزرگ علوی” اجرا شد… به معنای فریاد (خواست) رهبر انقلاب (بزرگ علوی، خامنهای)… عبدالرحمان بنی هاشمیو دو برادرش… در اوایل سالهای ۱۹۸۰ از بهترین کادرهای چمران وزیر دفاع سابق بودند.
عبدالرحمان بنی هاشمیپیش از خدمت در واواک در لبنان کار میکرد و پس از بازگشت به ایران مسئول یک تیم عملیاتی برای امور خارج از کشور شد… او در سرکوب مجاهدین بسیار موفق بود و از اینرو سرانجام به بخش عملیات با زمینه اطلاعاتی منتقل شد. بعد در ترور ژنو به عنوان رئیس تیم ضربت شرکت داشت (… مرادی طالبی، خلبان سابق که در ۱۰/۸/۱۹۸۸ در ژنو ترور شد) و مشهور شد و مقام و رتبه اش نزد رفسنجانی و خامنهای بالا رفت. از انجا که او فردی متعصب و در کارهایش موفق بود و کیفیت رهبری داشت، به عنوان یکی از فرماندهان دائمیتیم منصوب شد. مشخصات او:
- اکنون، حدود ۳۸ تا ۴۰ ساله
- قوی هیکل با عضلاتی ورزیده
- گردن کوتاه و انگشتانی چاق
- صورت گرد
- گونه های تقریباً برجسته
- ریش پُر و کامل، سیاه، تک و توک موهای سفید، مانند موهای سرش
- لب های کلفت، ابروهای پرپشت، چشمان و مژگان تیره، بینی متناسب با صورت، بدون علامت ویژه
- و …
… عبدالرحمان بنی هاشمی پس از ترور میکونوس از راه هوایی آلمان را از راه ترکیه به مقصد ایران ترک میکند. من این موضوع را در یک گفتگو شخصا از خود او شنیدم… من حدود سیزده ماه پیش با دو نفر از دوستانم به یکی از هتل های تهران رفتیم. هنگام ورود به هتل بنی هاشمیو پسر کوچکش در حال ترک هتل بودند. من تا این زمان شخصا او را ندیده بودم، اما دو نفر همراه من او را خوب میشناختند. آنها به او سلام و شروع به گفتگو کردند. بنی هاشمیبا ما به هتل برگشت. حدود نیم ساعت با هم نشستیم و قهوه خوردیم. در این میان گفتگو به مسئله کُردها در آلمان کشید. روشن بود که منظور دومین ضربه به رهبران حزب دمکرات کردستان ایران است. دو همراه من به او گفتند که میدانند او به خاطر شرکتش در این عملیات یک بنز ۲۳۰ پاداش گرفته است، اما بنی هاشمیتمایلی به صحبت در باره پاداش نداشت. گفتگو تمام مدت حتا تا خروجی هتل ادامه داشت و بنی هاشمیواقعاً با یک مرسدس آنجا را ترک کرد… بنی هاشمیدر معامله هایی که در سال ۱۹۹۱ شروع و در ۱۹۹۳ به انجام رسید و برای صدور تلفن های سیار شرکت نوکیا (Nokia) به ایران بود، شرکت داشت. مذاکرات در این باره در آلمان و فنلاند انجام شدند و تحویل کالا نیز از سوی این دو کشور بود.
به نظر من بنی هاشمیباید در سالهای ۹۱ و ۹۳ برای انجام امور این معامله به آلمان سفر کرده باشد. این معامله با مشارکت وزارت پُست ایران انجام گرفت که غرضی رئیس آن معمولاً برای واواک کارهای خدماتی انجام و به فعالیتهای آن پوشش میداد. من اطلاعاتم در این زمینه را به هنگام آن ملاقات ذکر شده در بالا با بنی هاشمیدر یکی از هتل های تهران، زمانی که همراهانم از او پرسش کردند، شنیدم … اطلاعات من در باره ترور میکونوس درمجموع از پنج منبع است که با توجه به خطرات زیاد برای آنها، در این جا با شماره های یک تا پنج از آنها نام میبرم، اما حاضرم تمام مشخصات این منابع و همچنین امکان تماس با آنها را در اختیار دادستان کل قرار دهم.
منبع شماره یک در شورای امنیت ملی کار میکند… منبع شماره دو به آقای ریشهری بسیار نزدیک است… من توسط او اطلاع یافتم که فلاحیان از سوی “شورای امور ویژه” به عنوان مسئول اجرایی عملیات علیه رهبران حزب دمکرات کردستان ایران تعیین شده است… منبع سوم، یک مقام عالی رتبه واواک، مدیر کل و عضو سابق ایستگاه اطلاعاتی واواک در لبنان است… او با همین عنوان در سفارت ایران در بیروت کار میکرد… او در زمان ترور میکونوس به ایران باز گشته بود و در پُست فعلی اش کار میکرد. او از دوستان نزدیکی عبدالرحمان بنی هاشمیو یکی از دو نفری بود که در دیدارم درهتل با بنی هاشمیکه دیروز شرح دادم، همراه من بود… منبع چهارم من رابطه خانوادگی نزدیک با فلاحیان دارد، اما خویشاوند او نیست… در محافل مطلع تهران این یک سرّ آشکار است که این فرد آدم فلاحیان است… و همه میدانند حرفی که او میزندهمان حرف یا نظر فلاحیان است. این منبع در رابطه با ترور میکونوس، با ارشد و کمالی ارتباط داشته است. هرچه من در این مورد گفته ام از این منبع بوده است… منبع پنجم در ترور میکونوس دارای مسئولیتهایی، هر چند نه اجرایی بود… تمام این منابع از خروج من خبر دارند و پس از آن سعی کردند توسط مدیر دفترم در تهران با من تماس برقرار کنند.
آنها در مورد فرار من دو نوع موضع خواهند گرفت: موضع حقیقی و واقعی آنها مثبت است، زیرا آنها با من هم عقیده هستند که باید به این دیوانگی ها خاتمه داد. موضع علنی آنها، عدم اظهار نظر و با احتیاط است … من در ابتدا در این فکر نبودم که اطلاعاتی در باره ترور میکونوس دریافت کنم چون اهمیت خاصی برایم نداشت. از اطلاعاتی که به هر حال طی گفتگوهایم با منابع به دست میآوردم از این موضوع نیز مطلع میشدم. تاکنون، اصولاً ما عادت کرده بودیم که عملیات تروریستی ما در خارج با سکوت کشورهای مربوطه همراه باشد. در مورد میکونوس برای اولین بار بود که چنین واکنشی به وجود آمد… این اطلاعاتی که من در اینجا در اختیار شما گزاردم، در یک مدت طولانی و تکه تکه به من رسید و نه به صورت یک خبر منسجم… من هیچ نوشته ای در باره ترور میکونوس ندیده ام. امکان دارد هیچ نوشته ای هم وجود نداشته باشد. چون تمام مسایل شفاهی حل و فصل میشوند. تنها نوشته، فرمان قتل از سوی رهبر است و آن را تنها رئیس تیم میبیند. چون این فرمان برای او توجیه قضایی و مذهبی است.
خود من شخصا، در مورد دیگری، چنین فرمان قتلی را که با امضای خمینی بود، دیده ام، گرچه من فرمانده تیم نبودم… این مورد مربوط میشود به ترور خسرو هرندی (هادی خرسند) که در لندن زندگی میکرد. در آن زمان محمد موسوی زاده معاون ریشهری وزیر وقت واواک با یک فتوکپی از فرمان قتل به شهر دوسلدُرف آمد. در آنجا، من در حضور او با فرمانده مسئول این سوءقصد و معاونش ملاقات کردم. چون آنها هر دوعرب بودند و فارسی نمیدانستند، اما فرانسه صحبت میکردند، من در مذاکرات میان آنها با موسوی زاده مترجم بودم و فرمان قتل را ترجمه کردم. ما به زبان فرانسوی حرف میزدیم که من بر آن تسلط دارم… موسوی زاده در این گفتگو بیان داشت که فرمان قتل باید به اجرا در آید و هر تأخیری گناه است. من در تدارکات این سوء قصد شرکت داشتم. در اتریش، عکس فردی که باید ترور میشد (هادی خرسندی) و نیز پول لازم را سفارت ایران در وین در اختیار ما گذاشت که من آنها را به تیم سوء قصد کننده دادم. به علاوه، من در گرفتن دستور اجرای سوء قصد (نام رمزانجام عملیات) از واواک در تهران و انتقال آن به تیم همکاری کردم. به این صورت که در آن زمان- بازهم به دلیل زبانی- بنا بر در خواست فرمانده تیم کلمه به کلمه به تهران اطلاع دادم که “ما میخواهیم جشن را فردا به راه بیاندازیم”من خود شخصاً پاسخ را از موسوی زاده دریافت کردم و به تیم دادم ،”جشن بگیرید. امیدوارم خوش بگذرد”.
در شب اجرای قتل، من به طور ناشناس، به پلیس انگلستان تلفن کردم و به صورت زیر سوء قصد جاری را اطلاع دادم: “فردا حدود ساعت شش صبح دو نفرعرب چاق، یکی از آنها بسیار چاق، پیاده خیابانی را که در آن خانه هرندی (هادی خرسندی) قرار دارد طی خواهند کرد (آدرس را دادم). آنها میخواهند حدود ساعت هشت هرندی را به قتل برسانند”. زمان سوء قصد حدود ساعت هشت تعیین شده بود چون هرندی همیشه تقریباً در این زمان از خانه خارج میشد. در این عملیات یک زن هم شرکت داشت. پلیس با مراقبت در ساعت شش به درست بودن اطلاعات پی برد و سپس سوء قصد کنندگان را در ساعت هشت دستگیر و اسلحه ها را نیز پیدا کرد. در مجموع هفت نفر دستگیر شدند. پنج نفر به طور مستقیم در رابطه با عملیات و دو نفر بعداً از جمله آن خانمیکه گفتم. یک ماه بعد، من به رئیس تیم که آزاد شده و در سوئد بود برخورد کردم. در این ملاقات او به من گفت که موضوع از سوی ایرانی ها لو رفته است… رئیس تیم (ترور) و معاونش تبعه فرانسه بودند. یکی الجزایری به نام گواسمیو دیگری مراکشی بود که نامش در خاطرم نیست…»
*برای اطلاعات بیشتر به کتاب «ترور به نام خدا» از پرویز دستمالچی، انتشارات شرکت کتاب، ۱۳۹۲، لس آنجلس مراجعه شود.
*تماس با نویسنده: [email protected]
More than a million,a correct number ,more than a million Iranians have been killed by Khomeini,s satanic dynasty so far and we all know a blood bath is waiting for us. These animals have no place to go. War,assassinations,hangings,drownings and bombings.More than a million innocent VICTIMS.The world is blind ,deaf and mute .Justice ? Good night my DEAR
تا زمانی که اپوزیسیون با یکدیگر متحد نشوند این اتفاقات به وفور رخ خواهد داد . دشمنی اپوزیسیون با هم باعث بروز این حوادث تلخ است . مشکل اصلی مردم ایران قبل از اخوندها سران مخالف حکومت در خارج از کشور میباشند که فقط و فقط میتوانند نوک دماغ خود را ببینند . این چهل این موضوع را برای اکثر مردم داخل کشور ثابت نموده است .
مردم میگویند بالاخره رهبر و هدایت کننده و لیدر انها از داخل کشور بلند خواهد شد …
دشمنان ایران چنان پر شمارند ودر جامعهٔ این کشور جای گرفته اند که تشخیص دادنشان از ایرانیان معمولی ممکن نیست ولی همهٔ آنها یا جزو روحانیون شیعه ویا نزدیکان وبستگان و همدستان تجاری آنان هستند. من بیاد دارم که در بازار تبریز در حجره های تجار بزرگ همیشه یکی دو آخوند مشغول چایخوری وصحبت با صاحب حجره بودند.