فاطمه زندی – امروز روز جهانی زن است. من اصلاً از این روز خوشم نمیآید و منتظر روزی هستم که هشتم مارس روزی شود مثل بقیه روزها و روزگاری بیاید که نابرابریهای جنسیتی کاملاً به فراموشی سپرده شده باشد و نیاز نباشد که یک روز مشخص در سال برای یادآوری اینکه چقدر از آن برابری فاصله داریم وجود داشته باشد.
امروز در خبرها خواندم که خانم شیرین عبادی در مصاحبهای اشاره کرده که قانون اساسی ایران مهمترین مانع زنان برای دسترسی به حقوقشان است، اما به باور من، به عنوان یک شاهد معترض بر وضعیت زنان در همه عمرم، ریشه و بنیاد بسیاری از مشکلات زنان را ناشی از یک قانون اساسی درونی میدانم. بر این باورم که بسیاری مشکلات برساخته از این قانون اساسی درونی، ربطی به قانون اساسی ایران چه بعد از انقلاب و چه قبل از انقلاب ندارد و مال خودِ خود ماست. میدانم که از نقطه نظر جامعهشناسی یا روانشناسی میتوان دلایل متعدد و معتبری برای وجود این قانون نانوشته بین زنان بیان کرد، اما هیچ دلیل معتبری سراغ ندارم که پیروی زنان از این قانون را در روزگار امروزینمان و عدم بازنگری و بازنویسی آن را توجیه کند. همیشه شاهد بودهام که زنان ما از همین قوانین موجود و البته به شدت ناقص فعلی هم استفاده لازم را نکرده و نمیکنند، چرا که با این قانون اساسی شخصیشان در تعارض قرار میگیرد.
به نظر من ترس، مهمترین مشکلی است که زنان با آن دست به گریبان هستند. ترس از طرد شدن، تنهایی و مقبول و محبوب نبودن. قانون ترس، زندگی بسیاری از زنان ما را تحت کنترل خود دارد و بسیاری از تصمیمات، واکنشها و رفتارهای زنان را زیر چتر خود دارد. تا یک نسل قبل، ترس از تجرد برای دختران یکی از بزرگترین ترسها بود اما در نسل فعلی هر چند تجرد مثل گذشته ترسناک نیست اما چه بسیاری از زنان نسل فعلی، که ترسشان از طلاق، به دلیل از دست دادن همان رابطه مشکلدار و حضور و توجه نیمبندی است که از شریک زندگیشان میبینند و ترس از اینکه بعد از طلاق نتوانند مرد دیگری را وارد زندگی خودشان کنند. با وجود آنکه از نقطه نظر بسیاری از ایرانیان، زندگی در اروپا بسیار آزادتر و روشنفکرانهتر است، اغلب زنان ایرانی که از خوش حادثه در اینجا با آنان مواجه شدهام، با همین ترسها درگیر بودهاند و از این نظر هیچ تفاوتی بین زنان مقیم اینجا که از نظر اقتصادی هم مستقل هستند، با زنانی که در ایران میشناختم و میشناسم وجود ندارد.
مثال بارز قانون ترس، که قوانین فعلی و هر چند ناقص موجود را هم عقیم میکند، این است که اکثریت دختران ایرانی قبل از ازدواج جرأت نمیکنند که از همسر آینده خود بخواهند حقوقی مثل طلاق، سفر تنها، انتخاب محل زندگی، و سایر حقوق سلب شده از زنان بعد از ازدواج را، در غالب وکالتنامه قانونی به زنان برگردانند. اگر این وکالتنامه قانونی در ابتدای ازدواج از مرد دریافت شود، بسیاری از درگیریهای حقوقی احتمالی در آینده را منتفی میکند اما اغلب دختران با نگرانی از اینکه این تقاضا ممکن است شانس ازدواج آنها را پایین بیاورد، از طرح آن خودداری میکنند.
ترس از قضاوت شدن و یا طرد شدن از سوی خانواده، بستگان و دوستان و آشنایان در بسیاری از موارد کنترل کننده رفتار زنان است. چه بسیار دخترانی که به دلیل فشارهای خانوادگی ازدواج میکنند بدون اینکه آمادگی و علاقه لازم را داشته و یا اینکه با مرد دلخواهشان برخورد کرده باشند. چه بسیار زنانی که برخلاف تمایل شخصی، برای برآورده کردن نظرات خانوادهشان، بچهدار شده و برای نگهداری از فرزندشان از حق شغل و کار و در نتیجه استقلال مالی خود نیز میگذرند.
در ایران، زنان تحصیلکرده، شاغل و گاه با در آمدهای عالی و حتی بالاتر از همسرشان را میشناختم که فقط به دلیل ترس از طرد و تنهایی، در ازدواجهای دهشتناکشان باقی مانده بودند. نگرانی این گروه از زنان گاه باورنکردنی میشد، مثل نگرانی از خوشبختی همسرشان بعد از طلاق در کنار یک زن دیگر! ترس از قضاوت و محکوم شدن توسط دیگران و حتی توسط همان همسر دهشتناک، مانع اصلی جدایی برخی از آنها بود. زنی را در اینجا میشناختم که میگفت سالها با وجود رابطه بسیار مشکلی که با همسر سابقش داشته از او جدا نشده است چرا که او تهدید کرده در صورت جدایی، خانواده زن در ایران را مورد آزار قرار میدهد. زن دیگری را میشناسم که نگرانیاش این است که چون در ایران برخلاف مخالفت خانوادهاش ازدواج کرده، اگر در خارج از کشور از همسرش جدا شود، خانوادهاش او را بیش از پیش سرزنش خواهند کرد.
یک گروه دیگر از زنان هم هستند که تنها دلیل ادامه زندگی در کنار همسرشان حفظ رابطه جنسی است که نگران از دست دادن آن بعد از جدایی و طلاقاند. این ترس در بین همه این زنان ریشه یکسانی ندارد. برخی از این زنان، به دلایل مذهبی ارتباط جنسی را تنها در چارچوب ازدواج شرعی میپذیرند اما نگرانی عمده این گروه از طلاق، عدم جذابیت کافی برای داشتن شریک جنسی بعد از طلاق است.
به عقیده من یکی از مهمترین ریشههای قانون ترس، ناشی از عدم استقلال هویتی است که بر وجود بسیاری از زنان سایه انداخته. مثالهایی که به آنها اشاره شد نیز همگی نمایانگر این است که تمایل طبیعی به ارتباط با جنس مخالف در بین زنان ما، هویت زنان را به وجود مردان گره زده است. این روزها برای تبریک روز زن در اینجا و آنجا میخوانم که زنان، مادر، همسر، دختر و خواهر هستند و از همین رو شایسته احترام! و این مرا به شدت عصبانی میکند زیرا مشکل این نوع تعریف، این است که اساسا تعریف «زن» نیست بلکه تعریف نقشهای کاملا وابسته زنان، به مردان یا خانواده است. تا زمانی که ما زنان نتوانیم هویت خود را مستقل از هر چیز یا هر شخص دیگری تعریف کنیم، برای بیان و بقای خود نیازمند دیگرانیم و تا آن زمان قانون ترس، قدرت خود را به عنوان قانون اساسی ما از دست نمیدهد.
نورنبرگ