پرویز دستمالچی – پیروان حکومت دینی و ولایت فقیهیان از همان ابتدای تشکیل حکومت دینی در ایران، در رویای ساختن جهانی اسلامی- شیعه- ولایت فقیهی، دست به دشمنی با «جهان» زدند و با سیاستهای خود تا توانستند برای ملت ما دشمن ساختند. سیاستهای راهبردی (استراتژیکی) که شکست آن را میشد از همان زمان پیشبینی و پیشگویی کرد. سوی دیگر این حکومت ارتجاعی، جنبههای سیاست درونی در زمینه ساختار حکومت، نظم اقتصادی و حقوق ملت است. آنها میخواستند «همه چیز» را اسلامی کنند، و کردند، اما بر سر اینکه «اسلام» واقعی چیست، دوباره جنگ «هفتاد و ملت»، مانند ۱۴۰۰ سال گذشته، شروع شد و هر یک از کلیدداران «اسلام ناب» مدعی شد که دیگری از اندیشه و عمل پیامبر محمد یا امامان فاصله گرفته است. در این دعوای ایمانی- اعتقادی، یا ابزاری با هدف گول زدن مردم، اما برای کنار زدن حریف و کسب قدرت، آن کس که بازنده اصلی شد مردم و منافع ملی ما بود.
پیروان حکومت دینی دو نسل (شاید هم سه نسل)، چهل سال، فرصت داشتند تا جامعه نمونه دینی خود را بسازند، و ساختند، و نمونه، اما نمونهای سراپا منفی. از اقتصاد تا سیستم بانکداری اسلامی جز خرابهای بیش نماند. روحانیانش که قرار بود «روحانی» بمانند و به مال و قدرت و ثروت دنیایی چشم نداشته باشند، دزد و فاسد و جنایتکار و تبهکار حرفهای شدند که برای کسب قدرت و انباشت هر چه بیشتر ثروت از هر مرز انسانی، اخلاقی یا قانونی عبور کردند، همگی به نام اسلام، اما برای جیب و اقتدار خود. هر کس بیشتر جنایت کرد، بالاتر رفت، نگاه کنید (برای نمونه) به پیشینهی رئیس قوه قضاییه امروزش، ابراهیم رئیسی. در این نظم «الهی» نه از حقوق بشر خبریست نه از حقوق شهروندی، نه از آزادی نه از دمکراسی و کرامت انسانی، اما سراسر پر است از تبعیض و نابرابری، فساد، ریا، فحشا، اختلاس، دزدیهای چندمیلیاردی، سنگسار، قصاص، بریدن دست و پا.
آنان که به دنبال انقلاب اسلامی رفتند، ندیدند که با «رای» خود، با انقلاب اسلامی، آزادانه به نظم تامگرایی رای میدهند که در آیندهای نه چندان دور تسمه از گرده آنها خواهد کشید و این اولین بار در تاریخ نبود که چنین اتفاقی میافتاد. ملت آلمان، در سال ۱۹۳۲، با رای خود نازیسم را بر سر کار آورد و در آن زمان رایدهندگان هنوز نمیدانستند که این رژیم بعدا ملت را به خاک و خون خواهد کشید. یکی با اراده و خواست آزاد خود رای به نظمی استالینی (چکسلواکی ۱۹۴۶)، دیگری به فاشیسم، سومی به نازیسم و چهارمی به حکومت دینی، به ولایت فقیه داد. چرا؟ چون درست فکر نکردند و استبداد را تنها در فرد خلاصه کردند. منطق نظم دمکراتیک در ساختن انسان نوین به عنوان انسانهای «اکمل» نیست، بل در ساختن ساختار و مناسباتی است که در آن از زیانهای انسان «غیراکمل» (که شامل همه شهروندان میشود) پیشگیری کند. انسان «اسلامی» واقعا موجود همینهایی است که از ج.ا تا طالبان و القاعده و… میبینیم. منطق نظم دمکراتیک، در ساختار دمکراتیک آن است تا کسی نتواند خودسری کند، تا حکومتگران بنا بر اراده ملت و با آراء آنها در یک انتخابات دمکراتیک، آزاد و سالم بیایند و بروند، بدون خشونت و خونریزی. منطق نظم دمکراتیک در حقوق بشر برای همه است.
قدرت «فاکت»ها، واقعیات موجود بیرون از ذهن، قویتر از تمام ناراستگوییها و رجزخوانیها است. از میان رفتن زیرساختها، جادهها، پلها، سدها و… و ناتوانی در مدیریت بحران سیل نشان داد که این خانه پوشالی است و بر روی ماسه و شن بنا شده. تاثیر این سیل ویرانگر، از جنبه روانی بر روی مردم، همچون تاثیر فاجعه نیروگاه اتمی چرنوبیل بر روی ملت اتحاد جماهیر شوروی است: فساد و ناتوانی نظام و فروپاشی قدرقدرتی حاکمان در ذهنیت مردم. در جمهوری اسلامی، مردم به چشم میبینند که نه الله، نه خاک پاک کربلا، نه امام زمان و نه نمایندگان خودخوانده او نمیتوانند کاری کنند. آنچه میتواند کاری کند، علم و خرد است که اینها همگی بیبهره از آنند. در حکومت دینی، در ولایت فقیه، دروغ و ریا و ناتوانی در اداره امور عمومی نهادینه و نهفته در سیستم است به گونهای که بیان حقیقت همواره دشنهای میشود به قلب نظام. حکومتی که میخواهد با آمریکا و اسرائیل و… بجنگد، با یک سیل تمام زیرساختهایش از میان میرود و ناتوان و درمانده از مدیریت و کمکرسانی به ملت، به نیروهای شبهنظامیتروریستی که معلوم نیست کیستند اجازه میدهد وارد خاک ایران شوند و به سیلزدگان «کمک» کنند. به سیلزدگان یا حاکمان؟ پس نیروهای نظامی و انتظامی و شبهنظامی و «هلال احمر» و سپاه و بسیج و جهاد سازندگی و ج.ا… کجا هستند، چه میکنند و چرا نمیتوانند یا نمیخواهند کمک کنند؟ مگر سیلزدگان به غیر نان و آب و دارو و چادر برای زندگی چه خواستهاند که حکومت «امام زمان» مستاصل مانده است؟
سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که ابزار اساسی حفظ و تحکیم قدرت ولایت فقیهیان، یک نظم تامگرای ارتجاعی است، همواره در تمام دوران حیات خود هم سرکوبگر آزادی و آزادیخواهان و دمکراسی در ایران بوده است و هم رد پای آن را در قتل دگراندیشان در درون و بیرون میتوان به راحتی مشاهده کرد. (مثال) علی وکیلی راد و محمد آزادی، قاتلان شاپور بختیار و سروش کتیبه، هر دو، بنا بر اسناد و مدارک ارائه شده به دادگاه، از افسران عالیرتبه واحد قدس سپاه پاسداران بودهاند. یا محمد جعفری صحرارودی و حاج غفور درجزی (امیر منصور بزرگیان اصل) و همچنین مصطفی مصطفوی (معروف به مصطفی تاریخ به دلیل تسلط او به تاریخ کردستان)، قاتلان عبدالرحمان قاسملو و یاران در حین مذاکره در وین، هر سه از افسران عالیرتبه سپاه بودهاند. اینکه سپاه بنا بر گفتههای فرماندهاش، محمدعلی جعفری، ۲۰۰ هزار شیعه پیروان حکومت دینی ایران را تعلیم ایدئولوژٰیک- نظامیداده است و آنها را تامین مالی کند، عملا اعلام جنگ به تمام کشورهایی است که این نیروها در آنجا حضور دارند. اگر این شبهنظامیان شیعه زیر فرماندهی سپاه نیروهای خودسر تروریستی نیستند، پس چه هستند؟ سپاه در کنار جنایتکاری چون اسد، که دستش به خون حدود پانصد هزار سوری آغشته است، از جمله به خون هزاران نفر از نیروهای دمکرات و آزادیخواه سوریه، به خرج ملت ایران، در این جنگ و جنایت سهیم بوده است. در نظامهای دمکراتیک، نظامیان را نمایندگان منتخب ملت در پارلمان کنترل میکنند، در ج.ا. سپاه برای همه تعیین تکلیف میکند و مخالفان را سر میبرد. سپاه نه نماینده مردم، که ابزار ولایت فقیهیان برای حکومت بر مردم، سرکوب آنها و برای ولایتگشایی یک حکومت دینی مرتجع است.
اینکه سپاه کارهای «خوب» هم کرده است، خب، کرده باشد. مگر سیاهجامگان فاشیست در ایتالیا، ضمن حمایت از فاشیسم و سرکوب تمام آزادیخواهان کاریهای «خوب» نکردند؟ مگر از میهن دفاع نکردند؟ کارهای «خوب» آنها هیچ تاثیری در ماهیت ضد آزادیخواهانه آنها ندارد. در آلمان نازی هم چنین بود. نیروهای اساس هم حین سرکوب مخالفان و آزادیخواهان، برای کشور (برای نازیسم) کارهای «خوب» انجام میدادند. اما نباید فراموش کرد که آنها همگی خدمتگزاران نظامهایی بودند که جنایتکار بوده و ملتهای خود را به خاک و خون کشاندند. نتیجه اعمال چنین نیروهایی نه صلح و امنیت و رفاه برای این جوامع، که فاجعه بود. اینکه ترامپ سپاه را وارد لیست تروریستی بکند، یا نکند، اینکه اوباما با آنها مماشات کند یا نکند و… تغییری در ماهیت ارتجاعی و تروریستی این نهاد ضدمردمی و ضدآزادی نمیدهد، نهادی که ابزار اصلی یک حکومت ارتجاعی دینی برای حفظ قدرت و توهمات کشورگشایی اسلامی- شیعه- ولایت فقیهی است که در چهل سال گذشته عامل اصلی سرکوبها بوده است.
جمهوری اسلامی ازهمان ابتدای تشکیل، آمریکا و اسرائیل، دو شیطان بزرگ و کوچک را، دشمن اعلام کرد و در حرف و عمل هر چه در توان داشت در این راه به کار برد و همواره (تقریبا هر هفته در نماز جمعهها، با- یا بیمناسبت) اعلام میکند که قصد نابودی آنها را دارد. اکنون این «دشمنان» تعارفات و زبان دیپلماتیک را کنار نهاده و شمشیر از رو بستهاند و میخواهند به شکل «دشمن» عمل کنند، و میکنند. مگر شما میتوانید به دشمن بگویید: چرا مثل دشمن عمل و از امکاناتت علیه من استفاده میکنی؟ خب، ج.ا. از امکاناتش استفاده میکند و آمریکا هم از امکاناتش. تفاوت در این است که توان و اعتبار «دشمنان» خودساخته ج.ا. از او بیشتر است. یعنی تحریمهای آمریکا (چه ما موافق باشیم یا مخالف، که اصولا هیچ تاثیری مثبت یا منفی بر روی اتخاذ چنین تصمیمات و پیامدهایش نداریم) در هر صورت کمر میشکند و اقدامات ج.ا. تنها رجزخوانی است، صرفا کلام و باد هوا است، شاید هم تنها برای ثبت در تاریخ باشد. و واکنش جهان همواره چنین است که کنار این دو «شیطان» میایستد و برای رجزخوانیهای ج.ا. «تره» هم خورد نمیکند. آمریکا بزرگترین قدرت اقتصادی، مالی، علمی و نظامیتاریخ است و ج.ا. چه هست؟ هیچ! تولید ناخالص ملی آمریکا و اتحادیه اروپا با هم ٪۵۰ کل تولید ناخالص جهان و سهم روسیه تنها ٪۱ است، آن هم نفت و گاز. از اتحادیه اروپا تا روسیه و چین نیز همواره نشان دادهاند که سر «بزنگاه» با دشمنان خودساخته ج.ا. رفتهاند. نگاه کنید به قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل متحد در رابطه با سیاستهای اتمی ج.ا. یا در همین یک سال گذشته که هر بار اسرائیل به مواضع سپاه در سوریه حمله کرد، اتحادیه اروپا و روسیه سکوت پیشه کردند و سرانجام برای اینکه خیال حاکمان کوتهبین و بیخرد ج.ا. را راحت کرده باشند، هر دو رسما اعلام کردند امنیت اسرائیل برای آنها مقدم است. سیاستهای ج.ا. تنها نمایش است، نمایشهایی که در درون نیز دیگر خریدار ندارد و مردم از این سیاستهای ایران بربادده خسته شدهاند. اما، آنچه از این سیاستهای کوتهبینانه میماند، هزینههای سنگین و میلیاردی برای ملت ما است. فقر و بدبختی و بیکاری و ورشکستگی اقتصادی و سقوط ارزش پول ملی و… همه آثار شوم چنین ماجراجوییهایی است که ملت را به خاک سیاه نشانده است.
اپوزیسون آزادیخواه و دمکرات ایران، در درون و بیرون، باید استراتژی خود را بر اساس منافع ملی تنظیم کند و نه سیاستهای این یا آن کشور دوست یا دشمن جمهوری اسلامی. روشن است که سیاستهای هر کشوری بر اساس علایق و تضمین منافع آنها برنامهریزی میشود. گرد و خاک کردنهای سیاسی و ناسزاگویی به آمریکا و اسرائیل گرهای از مشکلات ما نخواهد گشود. نباید معلول را بجای علت نشاند. مشکل ما در سیاستهای آمریکا نیست، در سیاستهای ایرانستیز و ضدمنافع ملی هیئت حاکمه جمهوری اسلامی است. اینکه ما موافق سیاستهای آمریکا باشیم یا مخالف، هیچ تاثیری بر ماهیت رژیم ارتجاعی و ضدمنافع ملی ما ندارد. چه ما موافق با اقدامات آمریکا یا… باشیم، چه مخالف با این سیاستها، هیچ چیزی که وضع را مثبت تغییر دهد حاصل نخواهد شد. واقعیت موجود در خارج از ذهن و توهمات ما («فاکت»ها) این است که تحریمها و سایر تدابیر (قرار دادن سپاه در لیست سازمانهای تروریستی یا…) همچنان ادامه خواهند داشت و هزینه آنها را ملت تا کنون پرداخته است و در آینده نیز باید بپردازد، چرا؟ زیرا ما با حکومتی روبرو هستیم که منطق کشورداری و سیاست در سده بیست را نمیفهمد، خارج از حوزه مناسبات بینالمللی، خارج از قانون و عرف جهانی عمل میکند، چنانکه در درون نیز با توهمات اسلامی خود جامعه را به ویرانی کشانده است. سایه جنگ (جنگ نعمت است، خمینی) در چهل سال گذشته هرگز ما را رها نکرد، چرا؟ به دلیل سیاستهای ج.ا.، یعنی تا زمانی که این سیاستها ادامه یابند، ما با چنین تدابیر و اقداماتی از سوی «دشمنان» روبرو خواهیم بود. و چنین سیاستهایی در نهاد و در سیستم این نظم تامگرا است، نظمی که قرون وسطایی است. ما هزینههایی بسیار سنگین برای ماجراجوییهای کسانی پرداختهایم که اوج دانش آنها همان رسالههای عملیه و توضیحالمسائلها هستند و چهل سال دروغ و تزویر و خرافات تحویل این ملت دادهاند.
ما باید در صلح و همزیستی مسالمتآمیز با جهان و همسایگان خود زندگی کنیم. به جغرافیای سیاسی ایران نگاه کنید، اگر خطری استراتژیک برای ایران وجود دارد، نه آمریکا یا اروپا یا اسرائیل، بل همسایگان شرقی با جمعیتی بیش از ۳۰۰ میلیون نفر متعصب و گرسنه، و حکومتهایی بیثبات هستند. تصور کنید ناتو از افغانستان بیرون رود و حکومت بیثبات پاکستان سقوط کند، چه کسانی در آنجا قدرت خواهند گرفت؟ بنیادگرایان طالبان و القاعده و داعش. در چنین حالتی دوستان ما چه کسانی خواهند بود؟ سیاست تنها بحث میان خوب و بد نیست، ارائه راه حل واقعبینانه برای مشکلات واقعا موجود است. نتیجه چهل سال «مبارزه» ج.ا. با آمریکا و اسرائیل چیست؟ آمریکا اکنون دور تا دور ایران نشسته است: از عراق تا آذربایجان، از ترکمنستان تا افغانستان و پاکستان و در خلیج فارس. و اسرائیلی که دوست و یار ما در منطقه بود، اکنون با کشورهای اسلامی- عربی اتحادی علیه ما درست کردهاند که هیچکس خواب آن را هم نمیدید. و این اتحاد تنها به دلیل سیاستهای بیخردانه ج.ا. ممکن شد. اتحادیه اروپا دوست مشترک و استراتژیک آمریکا و اسرائیل است و روسیه و چین هم همواره در لحظات تعیین کننده یا سکوت پیشه میکنند یا با دیگران مشترکا علیه ج.ا. قطعنامه امضاء میکنند. سیاستهای چهل ساله ج.ا.، ملت ما را در جهان منزوی و خوار کرده است.
مشکل ایران در این حکومت دینی است و تا زمانی که هست در بر روی همین پاشنه خواهد چرخید و مخالفتخوانیهای ما با سیاستهای جهانی تنها برای تسکین روح است. آنچه برای ملت میماند پیامدهای سنگین و کمرشکن سیاستهایی است که در تهران اتخاذ میشوند. تا کنون که چنین بوده است.
*تماس با نویسنده: [email protected]
فقط فقر و بدبختی و بیکاری و ورشکستگی اقتصادی و سقوط ارزش پول ملی و… نیست بلکه سقوط اخلاق و فرهنگ بیشترین خسارت را به ایران و ایرانی وارد کرده است و به قول شاهزاده رضا سی تا پنجاه سال زمان لازم دارد تا به حال طبیعی برگردد.