پرویز دستمالچی – «… تصمیم درباره نابودی دگراندیشان و مخالفان رژیم در اختیار یک نهاد غیرقانونی به نام «شورای امور ویژه» است که به دستور رهبر مذهبی نظام تشکیل میشود… اعضای این شورا عبارتند از رئیس جمهور، وزیر اطلاعات و امنیت، وزیر امور خارجه، رؤسای نیروهای نظامیو انتظامی… و همچنین رهبر مذهبی نظام… دلیل و انگیزه ترورها صرفا سیاسی و مربوط به حفظ قدرت سیاسی است… قتل برلین نیز صرفا با انگیزه سیاسی و با هدف نابودی مخالفان رژیم انجام گرفته است. هدف اصلی رژیم ایران نابودی مخالفان فعال نظام در خارج از کشور است…» (از متن حکم دادگاه میکونوس).
دکتر شاپور بختیار و منشیاش سروش کتیبه در ششم اوت ۱۹۹۱، در خانه بختیار به قتل میرسند. فریدون بویر احمدی(۱) از همکاران نهضت ملی مقاومت و مورد اعتماد بختیار، به او گفته بود دو تن از افسران بلندپایه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی علاقمند به ملاقات با او هستند و بختیار موافقت میکند. پیش از این ترور موفق شاپور بختیار، دو طرح ترور ناموفق دیگر نیز علیه وی وجود داشته است.
اولین طرح ترور
در ۱۸ ژانویه ۱۹۸۰ یک تروریست لبنانی به نام انیس نقاش، با مأموریت از سوی ج.ا.ا. به جان شاپور بختیار سوء قصدی ناموفق میکند. بختیار زنده میماند، اما در پی آن یک زن که در همسایگی آپارتمان دکتر بختیار زندگی میکرد زخمی، یک مأمور پلیس کشته و یک مامور پلیس فلج میشود که در سال ۲۰۰۸ فوت میکند.
نقاش متولد ۱۹۴۸، لبنان، و آرشیتکت است. او سنی مذهب است و بعد به شیعه میگرود. نقاش در اوایل دهه هفتاد به جنبش فلسطین میپیوندد و در سال ۱۹۷۵، در رابطه با گروگانگیری وزرای اوپک در وین، از سوی سازمان الفتح، به عنوان ناظر، به وین فرستاده میشود.
در پی این ترور ناموفق، انیس نقاش دستگیر، محاکمه و محکوم به زندان میشود، اما پس از ده سال در پی تلاشهای ج.ا.ا.، از زندان آزاد میشود و به ایران میرود و اکنون نیز در آنجا زندگی میکند. او در مصاحبههایی(۲) که با او در ایران درباره این ترور ناموفق انجام گرفته است رسما به این سوء قصد اعتراف میکند. پرسش این است که اگر ج.ا.ا. در این ترور نقشی نداشته است، چگونه هیچگونه اقدام قضایی علیه شخصی که رسما اعتراف به ترور یک شهروند ایرانی میکند و مجرم است، انجام نمیدهد!
«… در تاریخ ۱۸ ژوئیه ۱۹۸۰، برابر با ۲۷ تیر ۱۳۵۹، یک گروه تروریست به رهبری انیس نقاش چریک، اهل لبنان، که برای ترور بختیار به پاریس گسیل شده بود، در ماموریت خود ناکام ماند. هشیاری یکی از خویشان بختیار که در را بر روی تروریستها باز میکند، اما زنجیر اطمینان آن را بسته نگه داشته بود، سبب نجات جان بختیار میشود… انیس نقاش که یک گروه تروریستی مرکب از پنج نفر را رهبری میکرد، در تاریخ دهم مارس ۱۹۸۲ محاکمه و همراه سه متهم دیگر به حبس ابد محکوم شد و نفر پنجم نیز بیست سال محکومیت گرفت. از آن زمان به بعد جمهوری اسلامی به هر وسیلهای دست زد تا فرانسه نقاش را آزاد کند… مطبوعات فرانسه مینویسند موضوع انیس نقاش با قتل سفیر فرانسه لوئی دالمار (۱۹۸۱) بیارتباط نبوده است. به هر حال برای آزادی نقاش بود که جمهوری اسلامی در سال ۱۹۸۵، کماندویی را مامور ربودن هواپیمای ایرباس شرکت ارفرانس در آسمان تهران کرد. عواملی که بمبگذاریهای سالهای ۱۹۸۵- ۱۹۸۶ در پاریس را انجام دادند نیز تقاضای آزادی «بختیارکُشها» را داشتند… سرانجام ، به دستور فرانسوا میتران که در انتخابات ریاست جمهوری بار دیگر پیروز شده بود، در تاریخ ۲۷ ژوئیه ۱۹۹۰ انیس نقاش بخشوده و آنچنانکه ج.ا.ا. تقاضا داشت به ایران فرستاده میشود…»(۳).
اما، خود انیس نقاش در اینباره، در مصاحبهاش(۴) در تهران با ویژهنامه «رمز عبور» چه میگوید؟
«… پرسش: اگر مایل هستید درباره ماجرای ترور بختیار هم صحبت کنیم؟
انیس نقاش: چرا که نه! من از حرف زدن درباره این قضیه ترس و شرم ندارم. این جزو افتخارات من است… حکم اعدام بختیار صادر شده بود. من به بچهها گفتم که باید هرچه زودتر عمل کنید چون این آدم خطرناکی است… رفتم و کار شناسایی را انجام دادم… طرح مدونی برای اجرای حکم اعدام بختیار تهیه کردم و دست به کار اجرای آن شدم که متأسفانه آقای خلخالی مرتکب اشتباهی شد و در یک مصاحبه مدعی شد که برای اجرای حکم اعدام شاپور بختیار به پاریس کماندو فرستاده است. اینگونه شد که شاپور بختیار نه جواب تلفن میداد و نه وقت ملاقات، و محافظین او نیز افزایش پیدا کردند… یک اسلحه ۷ میلیمتر با صداخفهکن تهیه کردم و رفتم سراغ بختیار. اما اینها شک کردند و در ساختمان را به رویم باز نکردند. من هم بلافاصله تصمیم گرفتم با گلوله قفل در را بشکنم و بروم داخل. اما چون در دفتر بختیار ضد گلوله بود، هیچ کاری نتوانستم بکنم. یکی از دو گلولهای که به من خورد، متعلق به سلاح خودم بود که به در شلیک کردم و کمانه کرد و برگشت سمت خودم. بعد هم که با پلیس فرانسه درگیر شدم و یک گلوله دیگر هم خوردم و دستگیر و محکوم شدم… (پس از سالها زندان) تصمیم به اعتصاب غذا گرفتم… بعدش آقای رفیقدوست که وزیر سپاه بود به نمایندگی از ایران وارد فرانسه شد و طی ملاقاتی به من اطمینان داد که با دولت فرانسه گفتگو خواهد کرد. بعد از چند روز مذاکره قرار شد که من از اعتصاب دست کشیده و در عوض دولت فرانسه بعد از ۴ ماه من را آزاد کند. در این دیدارها آقای رفیقدوست قرآنی به من هدیه داد که در ابتدای آن دستخط حضرت امام وجود داشت…»
دومین طرح ناموفق ترور بختیار با سم
«… من (فریبرز کریمی) تا سال ۱۹۸۸ بطور مرتب با شاپور بختیار و سازمان او ارتباط نزدیک داشتم بیآنکه سمتی در سازمان داشته باشم. از این سال به اتفاق فریدون بویراحمدی و مهرداد ششبلوکی تصمیم گرفتیم از سه ایل، یک سازمان جوانان نهضت به وجود آوریم و من به عنوان مسئول این سازمان به نهضت معرفی شدم و به شورای عالی نهضت مقاومت راه یافتم. در سال ۱۹۸۸ منوچهر عکاشه مسئول سابق نهضت در کویت که با موافقت آقای بختیار به علت بیماری به ایران برگشته بود، نامهای به من نوشت و در آن یادآورشد که سعید فرازنده، داود عبدالهی، جهانشاه طاهری، فریدون بویراحمدی و من میتوانیم بدون هیچ نگرانی به ایران برگردیم. در آن زمان من این گمان را داشتم که او برای جمهوری اسلامی کار میکند. در ضمن میدانستم که عکاشه یکبار هم از ایران به سوئیس رفته و در آنجا با آقای بختیار ملاقات کرده است. آقای بختیار به من گفت که در این ملاقات عکاشه به او گفته که جمهوری اسلامی او (عکاشه) را مامور ترور ایشان کرده است. در اولین سه ماه ۱۹۸۹ بود که عکاشه از فرانکفورت به من تلفن زد و از من خواست به دیدن او بروم. نظر دکتر بختیار را خواستم. جوابی نداد. تصمیم گرفتم بیآنکه چیزی به فریدون بویراحمدی بگویم به فرانکفورت بروم. در آنجا عکاشه را همراه شخصی که فروشنده خاویار بود، دیدم. عکاشه به من پیشنهاد کرد دکتر بختیار را بکشم و علاقمندی خود را نسبت به جمهوری اسلامی نشان بدهم. او حتی به من گفت که سروش کتیبه با ما است و بویراحمدی هم یک مامور رژیم است. من هیچ جوابی به این پیشنهاد ندادم…»(۵).
فریبرز کریمی اکنون ساکن ایالات متحده آمریکا است. آقای کریمی طی نامهای به دادگاه دکتر بختیار شهادت میدهد که او از سوی علی فلاحیان مأموریت داشته است بختیار را از راه مسموم کردن به قتل برساند. ایشان این ماجرا را برای خود من (پرویز دستمالچی)، در یک مصاحبه تلفنی در آمریکا (۲۰۰۷)، تعریف کرد و یکبار دیگر مورد تائید قرار داد. او در اینباره از جمله چنین میگوید:
«… منوچهر عکاشه (که در آن زمان عضو نهضت بود) در اواخر سال ۱۹۸۹ از آلمان با من تماس گرفت و خواست یکدیگر را در شهر فرانکفورت ببینیم. من این امر را با دکتر بختیار در میان گزاردم و او (بختیار) به من اجازه ملاقات داد. در نهضت نسبت به عکاشه شکی قوی وجود داشت که او مامور ج.ا. است. من (کریمی) به ملاقات عکاشه در فرانکفورت رفتم. دو نفر دیگر از دوستان عکاشه نیز حضور داشتند. عکاشه از من (کریمی) خواست به ایران برگردم و علیه دکتر بختیار تبلیغ کنم… در دیدار دوم ما در اتاق یک هتل، عکاشه من را به قرآن سوگند داد که درباره آنچه به من خواهد گفت با کسی سخنی نگویم و سپس ادامه داد که بختیار را کمی زودتر یا دیرتر ترور خواهند کرد و اگر من حاضر به انجام این کار باشم، علاوه بر اینکه خانهای درتهران به من خواهند داد، ، ۶۰۰ هزار دلار نیز خواهم گرفت. روز بعد علی فلاحیان، وزیر اطلاعات و امنیت ج.ا.ا.، تلفنی از تهران با من تماس گرفت و از من خواست بختیار را با ریختن سم در غذایش بکشم. سم را عکاشه به من داد… من (کریمی) به پاریس رفتم و داستان را به دکتر بختیار گفتم. بختیار از من خواست برای مدتی به خانه او بروم و در آنجا بمانم. در فکر امنیت جان من بود… پس از یک ماه و نیم به جای دیگری رفتم… مدتی گذشت که فرد ناشناسی تلفنی با من تماس گرفت و از من خواست سر ساعت یازده در تلفن عمومی نزدیک خانهام منتظر یک تلفن مهم باشم. فردی به نام حسین از ایران میخواهد با من حرف بزند. به آنجا رفتم. سر ساعت یازده تلفن زنگ زد، برداشتم و صدای علی فلاحیان را فورا شناختم. او از من خواست تعلل نکنم و کار را هر چه زودتر تمام کنم… من فورا با دکتر تماس گرفتم و همه چیز را برایش تعریف کردم. قرار شد من مقالاتی در نقد نهضت ملی مقاومت و دکتر بنویسم و آنها را در نشریات برون مرز به چاپ برسانم و آنها بعد (مثلا) من را از نهضت بیرون کنند. این کار انجام گرفت، و من «اخراج» شدم…»(۶). آقای کریمی در ۱۵ مِه ۱۹۹۱ به ایالات متحده آمریکا مهاجرت میکند و اکنون ساکن آنجا است.
سومین طرح: ترور شاپور بختیار و سروش کتیبه
در ششم اوت ۱۹۹۱، شاپور بختیار و منشیاش سروش کتیبه در خانه بختیار به قتل میرسند. فریدون بویراحمدی، از همکاران نهضت و مورد اعتماد بختیار، به او میگوید چند تن از افسران بلندپایه سپاه میخواهند کودتا کنند و برای آنها درخواست ملاقات میکند، بختیار موافقت میکند.
بویراحمدی در ششم آگوست ۱۹۹۱، ساعت ۵ بعد از ظهر، به همراه دو تن از افراد وابسته به ج.ا.ا. به نامهای محمد آزادی (نامهای مستعار: ناصر نوریان و کیا) و علی وکیلی راد (یا امیرکمال حسینی، نام حقیقی کوثری)، هر دو از افسران ارشد سپاه، به خانه بختیار میروند و پس از کشتن بختیار و منشیاش سروش کتیبه حدود ساعت شش، بدون اینکه مورد سوء ظن محافظان بختیار قرار گیرند، محل را ترک میکنند.
در۷ آگوست محمد آزادی و وکیلی راد با دو گذرنامه جعلی ترکیه، با اسامی جعلی موسی کوثر و علی حیدرکیا به سوئیس میروند، اما در مرز فرانسه و سوئیس مأموران مرزی سوئیس متوجه میشوند که پاسپورت آنها تقلبی است و آنها را برمیگردانند. آنها دوباره در ۱۲ آگوست، اینبار با اتوبوس به سوئیس، شهر ژنو میروند و در آنجا از هم جدا میشوند. محمد آزادی به احتمال بسیار قوی در ۱۵ آگوست موفق به فرار از سوئیس میشود. بنا بر اسناد و مدارک دادستانی فرانسه و دادگاه بختیار او افسر عالیرتبه واحد اطلاعات سپاه پاسداران وعضو عالیرتبه واحد «ویژه قدس» است. وکیلی راد در ۲۱ اوت در ژنو دستگیر و تحویل فرانسه میشود. فریدون بویراحمدی چند روزی در پاریس مخفی میماند و سپس ناپدید میشود.
«… غمانگیزترین روز دادگاه، روزی است که پزشک قانونی چگونگی قتل را شرح میدهد. او میگوید: غیرممکن است یک نفر به تنهایی توانسته باشد آقای بختیار را بکشد و ادعای وکیلی راد که محمد آزادی به تنهایی دکتر بختیار را کشته، مردود است. برای قتل حداقل دو نفر لازم بودهاند، یکی ذهن او را مشغول کرده و دیگری ضربهای شدید به گلویش زده است. ضربه چنان شدید بوده که تارهای صوتی دکتر بختیار از بین رفته و بیهوش شده است. بعد از بیهوشی دکتر بختیار، او را از روی کاناپه به زمین انداختهاند و یکی از آنها (احتمالا آزادی که قویتر بوده) بختیار را خفه کرده است. پس از آن با چاقوی دندانهدار نانبُری گلو و مچ دست او را بریدهاند. با آن عمقی که زخمها دارد، در حالی که کارد هم تیز نبوده، قاتلان نیروی زیادی برای ایجاد چنان زخمهایی صرف کردهاند. زخمهای بختیار بعضیها سه سانتیمتر طول و چهار سانتیمتر عمق دارد. بعضیها دو و نیم سانتیمتر طول و پنج و نیم سانتیمتر عمق دارد. زخم شماره پنج بیشتر از هفت و نیم سانتیمتر عمق دارد. یک طرف گلو به کلی شکافته شده است. صورت دکتر بختیار کبود بود. به سینهاش ضربات متعدد وارد کرده بودند و به نظر میرسد که یکی از قاتلان روی سینه او نشسته و قفسه سینه را شکسته است… در مورد سروش کتیبه مرگ به وسیله خفگی انجام گرفته است. یک نفر با دست از پشت دهان او را گرفته و خفهاش کرده است. سپس سیزده ضربه چاقو بر او وارد کردهاند. ضربات چاقو به سینه و کتف او فرود آمده و با آخرین ضربه، تیغه چاقو در ران چپ او شکسته است. دهان وچشمان سروش به طرز عجیبی باز مانده است…»(۸).
محمد آزادی و فریدون بویراحمدی فرار میکنند و تنها کسی که گرفتار قانون میشود، علی وکیلی راد است. روشن است که او در بازجوییها و نیز دادگاه «گناه» را بر گردن دو دیگر بیاندازد. او پس از دستگیری، در بازجویی مورخ ۲۷ اوت ۱۹۹۱ ، صحنه قتل را چنین تشریح میکند:
«… سه ماه پیش اکبری در ایران با من تماس گرفت. محمدحسین خان طاهری نیز با او بود. از من خواستند تا به اتفاق محمد آزادی برای ملاقات با آقای بختیار به پاریس بروم. بیژن اکبری مرا استخدام کرد. قرار نبود آقای بختیار را بکشیم. یک روز قبل از آن اتفاق، فریدون در هتل جریان را به من گفت که باید بختیار را ترور کنیم. من از هتل بیرون رفتم و از تلفن عمومی به بیژن اکبری در ترکیه تلفن زدم و جریان را گفتم. بیژن گفت راه دیگری نداری و یادت باشد که زن و بچهات در ایران هستند. هرچه به تو گفتند انجام بده و با بختیار از طرح انفجار پالایشگاه صحبت کن. در پاریس فریدون به من یک کراوات سیاه داد که وقت ملاقات با آقای بختیار ببندم. فردا که به خانه بختیار رفتیم پلیس از ما بازرسی به عمل آورد. سروش کتیبه از ما استقبال کرد. آقای بختیار در سالن بود. کتیبه به صدای بلند گفت دوستانی که قرار بود آن طرح را به شما نشان بدهند، آمدهاند. من حالم خوب نبود. تمام تنم خیس عرق بود. فریدون که متوجه شده بود گفت چیزیش نیست، گرمش شده است. کتیبه و بویراحمدی به طرف آشپزخانه رفتند. ما در سالن با آقای بختیار ماندیم. من طرح را به او نشان دادم و همینطور نامهای را که محمدحسین خان طاهری به او نوشته بود و قبل از مرگ برای او گذاشته بود. در آن لحظه چیزی به آقای بختیار گفتم که واقعیت نداشت و آن اینکه اهل کازرون هستم. فریدون بویراحمدی از من خواسته بود خود را اهل کازرون معرفی کنم. آقای بختیار ناسیونالیست بود وعلاقه شدیدی به مردم آن ناحیه داشت. من همانطور که فریدون گفته بود، نقشه را روی میز کوچک پهن کردم. در این وقت بود که محمد آزادی به آقای بختیار حمله کرد و به من گفت پنجره را ببند. من وحشت کرده بودم. کتیبه و فریدون در آشپزخانه بودند. میبایست به آشپزخانه بروم و کتیبه را صدا کنم. حالم خیلی بد بود بطوری که کتیبه از من پرسید چهات شده؟ گفتم چشمم درد میکند. کتیبه به طرف سالن دوید بعد فریدون به آشپزخانه برگشت و گفت دنبال چاقو میگردم. یک چاقوی دیگر به من بده. چاقو و دستس غرق خون بودند. از من خواست به دنبال او بروم.د اما من مات شده بودم… وقتی به سالن برگشتم کتیبه روی زمین ناله میکرد و بختیار روی کاناپه افتاده بود… وقتی از آنجا خارج شدیم بویراحمدی ما را به یک پارک بزرگ برد. در آنجا لباس عوض کردیم. یادم نمیآید آیا گذرنامههای ایرانی ما را گرفت یا نه، ولی ما را جلوی مترو گذاشت و گفت خودش به شهر نانسی خواهد رفت و دیگر او را ندیدیم…»(۹).
دادستانی فرانسه، پس از کشف جرم، برای افراد زیر حکم پیگرد و دستگیری صادر میکند:
- فریدون بویراحمدی، مامور وزارت اطلاعات و امنیت ج.ا.ا.، جرم: شرکت در قتل
- محمد آزادی، افسر عالیرتبه واحد اطلاعات سپاه ، جرم: شرکت در قتل
- علی وکیلی راد، مامور وزارت اطلاعات و امنیت ج.ا.ا.، جرم: شرکت در قتل
- مسعود ادیب سوی، جرم: تهیه گذرنامه و امور تدارکات ترور
- حسین شیخ عطار که ده سال مدیر بخش ماهوارهها در وزارت پست و تلگراف و تلفن بوده است، جرم: تدارکات قتل
- مسعود هندی، جرم: تهیه ویزا برای قاتلان و شرکت در تدارک ترور. او از۱۹۸۰ تا ۱۹۸۴ مدیر دفتر تلویزیون ج.ا.ا. در پاریس بوده و در تظاهرات دفاع از انیس نقاش و آزادیش از زندان بسیار فعال بوده است.
- زین العابدین سرحدی، شرکت در تدارکات
- ناصر قاسمینژاد، شرکت در تدارکات
- غلام حسین شوریده شیرازی، شرکت در تدارکات.
رای دادگاه
دادگاه رسیدگی به قتل دکتر بختیار چند هفته بیشتر طول نکشید. هر چند دادگاه از ج.ا.ا.، مقامات و نهادهای آن نام نبرد، اما غیرمستقیم ترور دکتر بختیار را یک طرح از پیش آماده شده و سازمان یافته از سوی یک حکومت اعلام کرد. هیأت قضات، علاوه بر محکوم کردن علی وکیلی راد و مسعود سید هندی ، اعلام داشت:
قتل دکتر شاپور بختیار و سروش کتیبه با نیت قبلی انجام گرفته و از پیش برنامهریزی و سازماندهی شده است.
بعلاوه، گروهی در بین ماههای مه ۱۹۹۱ تا آگوست ۱۹۹۱ در تهران، خاک جمهوری اسلامی، ژنو (سوئیس)، استانبول، پاریس و سورن (فرانسه) برای ارتکاب این قتل تشکیلاتی جنایتکارانه به وجود آوردهاند که (از جمله) وکیلی راد و مسعود سید هندی نیز عضو آن گروه بودهاند.
دادگاه به این پرسش که: «آیا این جنایت در تهران، در ج.ا.ا.، تدارک دیده شده است»، با اکثریت آراء پاسخ مثبت داد. کیفرخواست دادستانی در پروند قضایی رسیدگی به قتل بختیار، برخلاف رأی دادگاه، بسیار روشن و شفاف است، زیرا در آنجا هم از وزارت اطلاعات و امنیت ج.ا.ا. و هم از وزارت پست و تلگراف و تلفن ایران نام میبرد و آنها را رسما متهم میکند که از جمله برنامهریزان و سازماندهندگان قتل بختیار و سروش کتیبه بودهاند. رأی دادگاه نیز بسیار گویا است: زیرا، یکم، دخالت مأموران عالیرتبه جمهوری اسلامی در وزارت اطلاعات و امنیت و نیز وزارت پست و تلگراف و تلفن اثبات میشود. و دوم، اثبات میشود که این قتل در ج.ا.ا. طراحی و برنامهریزی شده است و یک گروه برای انجام آن در ایران، ترکیه، سوئیس و فرانسه تدارک و سازماندهی کردهاند(۱۰).
“… پیش از تأسیس واواک در سپتامبر- اکتبر ۱۹۸۵ یکسری به اصطلاح گروههای بینامی وجود داشتند که ترورهای خارج از کشور را اجرا میکردند و تصمیمات خود را تنها با خمینی در میان میگذاشتند و او بایستی آنها را تأیید میکرد. بدون تأیید خمینی عملیات انجام نمیگرفت… پس از تأسیس واواک این گروهها تحت نام «کمیته عملیات ویژه» زیر نظر مستقیم وزیر اطلاعات و امنیت سازماندهی شدند… پس از آنکه در سال ۱۹۸۹ سیدعلی خامنهای رهبر نظام شد شورایی تحت نام «شورای امور ویژه» تأسیس شد که بر فراز حکومت و دولت قرار دارد. وظیفه این «شورا…» تصمیمگیری در تمام امور مهم، یعنی درباره اموری است که خارج از حوزه اختیارات و وظایف ادارات دولتی است، زیرا در آنجا همواره رعایت جنبههای قضایی- دینی تصمیمات لازم است… اتخاذ تصمیم (در «شورا…») تنها مربوط به قتل دگراندیشان نمیشود، بل برای مثال شامل بستن دفتر نهضت آزادی (بازرگان) هم شد که در حوزه اختیارات ویژه وزارت کشور بود… تصمیمات «شورا…» نوعی تعیین وظیفه برای دولت است که هم مجلس وهم دولت باید به آنها توجه کنند. «شورا…» دارای اعضای ثابت و متغیر است. غیرثابتها با توجه به موضوع مورد بررسی فرا خوانده میشوند. زمانی که در کمیته موضوع یک قتل مطرح میشود، تصمیم باید بدون استثناء به تأیید مقام رهبری برسد و بدون دستور او هیچکس اجازه اقدام ندارد. اعضای ثابت «شورای امور ویژه» عبارتند از:
- رهبر مذهبی نظام یا نمایندهاش حجازی
- رئیس جمهور یا پسرش محسن (هاشمیرفسنجانی)، به عنوان نماینده او.
- در جلسات عادی «شورا…» معمولاً رهبر یا رئیس جمهور شخصاً حضور ندارند.
- مسئول امورسیاست خارجی، که ضرورتاً خود وزیر امور خارجه نیست، اما پس ازشروع کار رهبر (خامنهای) همان وزیر امور خارجه، ولایتی، است.
- وزیر اطلاعات و امنیت کشور، علی فلاحیان
- اولین وزیر واواک، ریشهری، که اکنون مسئول دستگاه اطلاعاتی رهبر واز افراد محرم او است که برای دفتر رهبر فعالیتهای اطلاعاتی و ضداطلاعاتی انجام میدهد.
- محسن رضائی، فرمانده سپاه پاسداران
- سپهبد رضا سیفاللهی، رئیس نیروهای انتظامی
- آیتالله خزعلی، عضو شورای نگهبان و مسئول امور مذهبی شورا…»(۱۱)
منابع و پا نویسها:
۱- فریدون بویراحمدی از افراد بسیار نزدیک دکتر بختیار بود و توانسته بود اعتماد بختیار را کاملاً به خود جلب کند. او به ایران رفت و آمد داشت و گویا همسر ایرانیاش در شهر یاسوج برای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کار میکرد (و میکند). افراد زیادی به فریدون بویراحمدی مظنون بودند که او برای دستگاه اطلاعات و امنیت ایران کار میکند. فریبرز کریمی در نامهاش به دادگاه دکتر بختیار از جمله مینویسد: «… در مورد بویراحمدی بعد از قتل دکتر برومند به نظرم رسید که کار باید کار فریدون باشد. به خانم کلانتری، به دکتر زرم آرا و به آقای داود عبدالهی خبر دادم که فریدون برای سرویس امنیتی ایران کار میکند (کتاب «در دادگاه بختیار…»، پری سکندری). متأسفانه این امر چندان جدی گرفته نشد یا شاید شد اما اقدامی جدی و عملی در پی نداشت.
۲- نگاه کنید به مصاحبه انیس نقاش با «پیام ایران» مورخ ۱۷ نوامبر ۱۹۹۱، شماره یک.
۳- در دادگاه متهمان به قتل بختیار، پری سکندری، انتشارات خاوران، چاپ دوم، پاریس- فرانسه، ۲۰۰۶، برگ ۳۵
۴- مصاحبه انیس نقاش با حسین جودوی، برای ویژهنامه «رمز عبور»، روزنامه ایران، دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸۹
۵- در دادگاه متهمان…، همانجا، برگهای ۲۱۵ و ۲۱۶
۶- گفتگوی تلفنی پرویز دستمالچی با آقای فریبز کریمی، ۲۰۰۷، و نیز نگاه شود به شهادت (غیرحضوری) ایشان در دادگاه بختیار و سروش کتیبه
۷- در دادگاه متهمان…، همانجا، برگهای ۲۱ و ۲۱۳
۸- گزارش پزشکی قانونی در دادگاه، «در دادگاه متهمان به قتل بختیار…»، همانجا، برگهای ۱۶۱ و ۱۶۲
۹- در دادگاه بختیار، همانجا، برگهای ۱۶۳ و ۱۶۴
۱۰- نگاه کنید به حکم صادره از سوی شعبه اول داسرای دادگاه استان، پاریس، ۲۱ مارس ۱۹۹۴، ترور دکتر بختیار، برگفته از وبسایت «بنیاد برومند»، کتابخانه، اسناد و مدارک
۱۱- برگرفته از متن بازجوییهای مقام امنیتی فراری ج.ا.ا.، ابولقاسم (فرهاد) مصباحی، معروف به شاهد «C» در دادگاه میکونوس، توسط دادستانی مسئول پرونده، مورخ ۲۵/۹/۱۹۹۶، ۲۶/۹/۱۹۹۶ و۱۲/۱۲/۱۹۹۶، شهر مکنهایم (Meckenheim)، شماره پرونده ۲bJs295/95-8
این هجویات در بالا فقط میتواند از مغز بیمار شخصی تراوش کند که جز تخم کین چیز دیگری نخواهد کاشت. تحریف تاریخ در دیکتاتوری گذشته رواج داشت و در این دستگاه مافیایی اسلامی جنایتکار نیز ادامه دارد.
اما وقتی صحبت از روش سیاسی ، تفکرات سیاسی ، عقاید سیاسی می شود نباید نه نفیا ، نه اثباتا ،به این دلیل که صاحب عقیده سلاخی ، ترور ، اعدام شده پس ما باید دربست کارنامه و روش او را بپذیریم ، یا رد کنیم . مستقل از خیانتی که به بختیار شد ، بختیاریسم که مورد نظر خود او هم نبوده ( مثل مارکسیسم و مارکس که یکی نیستند ) توسط همین کسانی پایه ریزی شد که بختیار را به عنوان بخشی از طرح بزرگ (جاسوسی ، نظامی ، امنیتی) شوروی در ایران ترور کردند ، کودتای نوژه او را لو دادند ( اعتراف عمویی سرکرده حزب توده در این مورد هست که شوروی انرا به حزب توده و انها به رفسنجانی دادند ، رجوع شود به ارشیو اخبار روز .) و امروز با ماسک نئو بختیاریسم از او برای حمله به سلطنت طلبان ، ملیون ، بنی صدر و تحت الشعاع قرار دادن شاهزاده رضا پهلوی ، و در اصل حفاظت از رژیم بعثی فقاهتی روسی استفاده میکنند . اما حقیقت تاریخ می گوید اگر سلطنت طلب واقعی و مشروطه خواه واقعی و ملی گرای واقعی هستید باید بدانید که نه تنها سنجابی و نزیه و شورای رهبری جبهه ملی اشتباه استراتژیکی کردند که کمک بزرگی به رفتن شاه و امدن خمینی کرد ، که بختیار هم بدتر از اینها هم در امدن خمینی و بیرون راندن شاه و بر سر دوراهی قرار دادن ارتش و بازی پشت پرده برای معامله نخست وزیری با خمینی ، هم بعدها با به خطر انداختن نظامیان وطن پرست نوژه و نابود کردن ارتش شاهنشاهی با طرح ناشیانه کودتای نوژه ، هم خوابگی با صدام ، کاملا موجب خطاهایی استراتژیک و غیر قابل بخشش در حد خیانت به شاه ، مشروطه ، ملی گرایی ، و ایران گردید . حب بختیار از بغض بنی صدر است و پیراهن عثمان توده ایها و فدائی ها و ملی مذهبی های دکتر پیمان وسحابی ویزدی ( نه شخص بازرگان و امیر انتظام که خیلی زود مثل جبهه ملی در برابر خمینی ایستادند ، لایحه قصاص ، و از قدرت بیرون رفتند و به شکر خوردن افتادند و تاوان دادند ) که عمده ترین نقش را در دگردیسی انقلاب ۵۷ به فرقه دموکرات و بعث و اسد و پوتین و ضد امریکایی گری افراطی تروریستی ایفا کردند . هنوز در همان خط ماله کشی و جوسازی ضد امریکایی هستند . اگر بخواهید منصفانه کسی را در جبهه ملی به لحاظ ایستادن در برابر ملاها و دفاع از مشروطه بستایید او کسی جز غلام حسین صدیقی نیست که گفت شاه باید بماند و سلطنت کند . اما بختیار که اصلا معتقد به کار جمعی و دموکراتیک نبود به او هم ضربه زد . امروز مشخص شده اگر شاه مملکت را ترک نمیکرد و حتی عده ای را کشتار میکرد ، ملاها نمی توانستند حکومت را بگیرند حتی با طرحهای ک گ ب و شوروی .
ترور مرحوم شاپور بختیار مثل ترور تیمسار اویسی ، اعدام هویدا ، ترور کاظم رجوی ، سلاخی فروهر ها ، اعدام قطب زاده ، اعدام بانوی بیگناه خانم فرخ رو پارسا ، ترور مسعود خیابانی ، ترور فدائیان سیاه کلیست شورشی در ترکمن صحرا ، ترور مرحوم قاسملو ، ترور دکتر جامی ، ….. ترور بهشتی و باهنر و رجایی ، جملگی محکوم هستند . این اعمال ضد انسانی علیه مخالفین ( هر کس که باشند ، هر گروهی که باشند ، هر طرز فکری که داشته باشند ، هر خطای احتمالی که کرده باشند ) از سوی هر رژیمی ( پوتین در روسیه ، ارتگا و مادور در امریکای جنوبی ، ملاها در ایران ، عربستان سعودی ، اسد ، …. ) که باشد محکوم است . نه صرفا محکومیت از روی ژست و عوامفریبی با اشک تمساح ، بلکه به لحاظ حقوق بشر که در دموکراسی های لیبرال به ان اهمیت ویژه داده می شود . بلکه به این دلیل که همیشه اعدام و ترور علیه اسیب پذیرها ، کسانی که اقلیت هستند و یا جامعه نسبت به انها مغزشویی شده اند، انجام و بعد به من و شما هم میرسد .
براستی نقش جبهه ملیون ومصدقیون و بختیاریون در نکبت ۵۷ چه بود؟ عملکرد چهل ساله حکومت اخوندی نقش روی کار اوردن خمینی و حفظ مقام دشمنی با خاندان ایرانساز پهلوی . اگر این جماعت عقل درست و حسابی داشتند به گفتار دکتر صدیقی گوش میکردند . اینها هیچوقت ملی فکرنکردند بلکه بدنبال پست و مقام بودند که اخوندها ، پوزه شان را به خاک مالیدند . هنوزم دست بردار نیستند به دنبال مقام و وزرارت و تشکیل دولت هستند و ضد پهلوی و ضد ایرانیت شاهنشاهی هستند . رضا شاه روحت شاد .
از آن ابلهانه تر، این است که طرفداران اومی گویند، اگر جلوی ورود خمینی را می گرفت، مردم از او امام حسین دیگری می ساختند. به عبارت دیگر، برای جلوگیری از امام حسین شدن خمینی، موسیو بختیار به او اجاز داد تا وارد کشور شود تا ایران را نابود کند( یعنی امام حسین نشدن خمینی، به قیمت کربلایی شدن ایران) !!!! البته، تهی مغزان دیگری هم هستند که مدعی اند ایران یک حکومت اسلامی به آخوندها بدهکار بود ( توضیح نمی دهند چرا) . براستی نقش جبهه ملیون ومصدقیون و بختیاریون در نکبت ۵۷ چه بود؟
در مورد زندگی بختیار، فعالیت سیاسی او، عقایدش، ترورش و ماجراهای پس از ترورش مطالب بسیاری منتشر شده است. اما در مورد مهلک ترین خطا و یا اشتباه و یا حتی زد و بند پشت پرده او با شورشیان در رابطه با صدور مجوز ورود خمینی به ایران سخنی به میان نمی آید. طرفداران اسطوره پرور او، با حالتی ننه من غریبم و با فرار به جلو، ابلهانه می گویند که او چون انسان دوست بود، نمی توانست دستور ساقط کردن هواپیما را صادر کند( در حالیکه کسی این ایراد احمقانه را از بختیار نگرفته که چرا یک هواپیمای مسافربری با مجوز دولت شاهنشاهی را ساقط نکرد) .این استدلال جفنگ گونه، هرگز مشخص نمی کند که اصولا چرا مجوز ورود را صادر کرد.یعنی در مقام شخص اول حکومت نمی دانست با ورود خمینی شورش اوج می گیرد؟
مصاحبه شاهنشاه با روزنامه نگار خارجی : خبرنگار : هدف اپوزوسیون در ایران امروز چیست ؟ شاه فقید , نابودی اما مثل اغلب مورد مشابه نظر تروریسم در اروپا نمیدانم این اپزوسیون میداند میخواهد چه چیز را جایگزین نظم مستقر فعلی کند ؟
https://www.youtube.com/watch?v=O97FvgvvqtI
لازم به یاد آوری است که مخالفین شاه اگر مسلمان بودند در اردوگاه های تروریستی لبنان و چپیها در اردوگاه های آلبانی و و عراق و جرج حبش در لبنان و سازمان امل دوره های بمب گذاری و آدم کشی به بدترین شکل را میدیدند این آدمکشان خود را به صورت معصومان و شهیدان جلوه داده و با مظلوم نمائی منتظر فرصت برای این روزها بودند با یک پشتوانه دولتی و مالی مانند کشور ثروتمند ایران و ملت ایران در سال ۵۷ با نا آگاهی این فرست را در اختیار آنها قرار داد .
یاد هر دو آنها گرامی باد : محمد رضا شاه بزرگ و زنده یاد شاهپور بختیار که در تاریخ ماندگار خواهند ماند .