مشکلات روحی- اجتماعی ایرانیان پناه‌جو و پناهنده در آلمان (۴)

یکشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۴ برابر با ۱۲ ژوئیه ۲۰۱۵


آنچه در چندین بخش می‌خوانید، پژوهشی است که حنیف حیدرنژاد مددکار اجتماعی در امور پناه‌جویان و مهاجرین و مشاور روحی- اجتماعی تهیه کرده و به دلیل ادامه مهاجرت ایرانیان که به دلایل مختلف سرزمین‌ خود را ترک کرده و به کشورهای دیگر، از جمله آلمان، پناه می‌برند، در کیهان لندن منتشر می‌شود.

[بخش یک]   [بخش دو]   [بخش سه]

چندگانگی شخصیتی، تزلزل ارزش‌ها، افزایش سرخوردگی و رشد افسردگی

۵. پیامدها و تاثیرات فشارهای روحی- اجتماعی

تاثیرات روحی شرایط فوق کاملا روشن است؛ این شرایط در کشور جدید به مرور زمان پناه‌جو را منزوی می‌کند. امکان ارتباط او با محیط و جامعه را از او می‌گیرد. امکان ارتباط او با افراد فامیل و دوستانش را بسیار محدود و سخت می‌کند. او را برای کوچکترین کاری وابسته به کمک‌های دولتی یا دیگران می‌سازد. در چنین شرایطی، بسیاری از پناه‌جویان خود را فراموش شده می‌بینند. به همه اینها باید بی خبری آنها از فامیل و دوستان در کشورشان را هم اضافه کرد. افرادی که چه بسا جانشان در خطر است و پناه‌جوی تازه وارد در نگرانی از وضعیت آنها به سر می‌برد، اما به دلیل فشار مالی امکان تماس با آنها را ندارد یا این امکان بسیار محدود است. بسیاری از پناه‌جویان در چنین وضعیتی بسیار حساس و ناامید شده و با فشارهای وجدانی و اخلاقی درگیر می‌شوند و حتی ممکن است تصمیم خود برای خروج از کشور یا آمدن به آلمان را زیر سوال ببرند. برخی به رفتن از آلمان فکر می‌کنند و برخی نیز آشکارا می‌گویند که از زندگی “سیر شده” و امیدی برای خود نمی‌بینند.

بسیاری زیر چنین فشارهائی و برای خروج از این شرایط، به کارهائی که مایل نیستند فکر کرده یا به آن متوسل می‌شوند از جمله: کار “سیاه”[۱]. آنها در بسیاری موارد از سوی کارفرما مورد سوء استفاد قرار گرفته یا همان دستمزد ناچیز توافق شده نیز به آنها پرداخت نمی‌شود. این دسته از پناه‌جویان برای رفت و آمد و کار سیاه  دائما در ترس به سر برده و نگران کنترل توسط پلیس یا دیگر اداره‌ها هستند. برخی حتی به خرید و فروش مواد مخدر یا دیگر کارهای مجرمانه روی می‌آورند، برخی هم ناگزیر از تن‌فروشی می‌شوند. برخی نیز راه خروج از این شرایط را در یک “ازدواج مصلحتی” می‌بینند که البته در اکثر موارد شرایط بسیار تباه کننده‌ای را برای آنها به دنبال می‌آورد. به همه اینها باید رفتار توهین آمیز، تحقیرآمیز و یا تبعیض آمیز برخی از کارمندان اداره‌های خارجیان و به ویژه فشار آنها برای پرکردن فرم “بازگشت داوطلبانه”[۲] به کشور مبداء را هم اضافه نمود.

در چنین شرایطی پناه‌جو شاهد است که چگونه شأن انسانی او نادیده گرفته شده و یا زیر پا له می‌شود. او خود را در تونل سیاه و سردی می‌بیند که در آن کمترین نور خروجی دیده نمی‌شود و نمی‌داند که آیا این وضعیت اصلا پایانی هم دارد یا خیر؟ طولانی شدن این وضعیت برخی از پناه‌جویان را به فکر خودکشی انداخته و برخی هم این فکر را عملی می‌کنند.[۳] برخی نیز به فکر انتقام از کارمندان دولتی برآمده یا با خودسوزی و اعمال دیگر درصدد برمی‌آیند تا از این طریق فریادشان را به گوش دیگران برسانند.[۴]

۵٫۱ تمایل به «کار سیاه»، ندادن مالیات، عدم احترام به قانون در کشور جدید، دروغ  و فرار از مسئولیت‌پذیری اجتماعی

زندگی در خارج کشور به تنهائی دلیلی نیست تا رفتارها وهنجارهای نهادینه شده طی سال‌ها زندگی در ایران به سادگی تغییر کند. شرط و لازمه تغییر، خواست و اراده خود فرد است. برخورد با سختی شرایط زندگی در آلمان از یک سو و بسته بودن راه‌های پیشرفتِ کاری و اجتماعی از سوی دیگر، بسیاری از پناه‌جویان، پناهندگان و مهاجرانی که سال‌های زیادی در آلمان زندگی می‌کنند را ناگزیر از توسل به شیوه‌های غیر قانونی و برخلاف هنجارهای جامعه جدید می‌کند. ازجمله آنها اشتغال به “کار سیاه” است. منظور از کار سیاه آن است که یا فرد بدون داشتن اجازه کار، به کار مشغول است یا آنکه وضعیت شغلی یا میزان درآمد خود یا کارگران و کارمندان تحت پوشش خود را کامل و دقیق به اداره‌های مربوطه اطلاع نمی‌دهد. در اساس دو دسته انگیزه مهم برای این رفتار قابل بیان است: اول: فقر و سنگین بودن هزینه‌های زندگی و یا بی اعتمادی به سیستم سیاسی حاکم. دوم: سود جوئی و کسب پول بیشتر از طریق نپرداختن مالیات، مبالغ مربوط به بیمه درمانی و بازنشستگی و… با هدف انباشت درآمد خالص بیشتر.

پدیده “کار سیاه” در بین خود آلمانی‌ها  و هم‌چنین دیگر ملیت‌های ساکن آلمان نیز وجود داشته و خاص یک کشور یا یک ملیت نیست. این پدیده در اشکال دیگری نیز به عنوان فساد مالی، فرار مالیاتی، رشوه دهی و رشوه‌گیری و یا سوء استفاده از قدرت در سطوح مختلف سیاسی، اقتصادی، اداری و یا در شرکت‌های خصوصی وجود دارد.

در مورد آن دسته از ایرانیان پناه‌جو و پناهنده و مهاجر ساکن آلمان که این موضوع به آنها مربوط می‌شود چند نکته حائز اهمیت است:

– بسیاری از این افراد از محل پول‌های کسب شده از این طریق در ایران یا کشورهای مجاورِ آن، تجارت و کسب و کار راه می‌اندازند. خرید و فروش خانه، خرید و فروش اتوبوس و کامیون، راه‌اندازی مغازه و فروشگاه، تاسیس آموزشگاه‌های مختلف (کامپیوتر، آرایشگری، ماساژ و بهداشت بدن و …).

– رابطه و وابستگی مالی آنها به تجارت در ایران این افراد را بسیار محافظه کار می‌کند و باعث می‌شود تا از هرگونه فعالیت سیاسی- اجتماعی فاصله بگیرند.

–  آن دسته از این افراد که نه به دلیل فقر، بلکه فقط با هدف سودجوئی بیشتر دست به این عمل می‌زنند، با این رفتارِ خود نشان می‌دهند که با وجود این که در آلمان اقامت محکم گرفته‌اند (و یا حتی تابعیت آلمانی کسب کرده‌اند)، به قانون احترام نمی‌گذارند. آنها تعهد شهروندی خود به رعایت قانون را زیر پا می‌گذارند، از مسئولیت‌های خود برای حفظ یک جامعه سالم فرار می‌کنند و با این رفتار خود، دیگر افراد خانواده، به ویژه فرزندان خود را به دروغ و کلاهبردای عادت می‌دهند. این افراد همان ارزش‌هائی را که در حاکمیت جمهوری اسلامی‌فراگیر شده در خارج کشور بازتولید می‌کنند و به شانس یک زندگی سالم، اما با قناعت، در آلمان پشت پا می‌زنند.

– گسترش این گونه تخلفات باعث بی اعتمادی نهادهای دولتی آلمان، به ویژه در ۱۲ سال اخیر، به بسیاری از ایرانیان تازه وارد به آلمان شده است. به نحوی که در بسیاری موارد اداره مهاجرت و پناهندگی، دادگاه‌های پناهندگی و اداره خارجیان یا تامین اجتماعی با شک بسیار با ایرانیان و خواسته‌های آنان برخورد می‌کنند. در ۱۲ سال اخیر و با ساده شدن شرایط کسب تابعیت آلمانی در سال ۲۰۰۰، به تعداد ایرانیانی که تابعیت آلمانی کسب کرده‌اند به طور چشمگیری اضافه شده است. مسافرت به ایران در بین بسیاری از افراد در این دسته، با هدف روابط تجاری و کسب و کار بسیار رایج است. بسیاری از این افراد قبلا گذرنامه پناهندگی داشته‌اند. با گرفتن تابعیت آلمانی اما، آنها این امکان را بدست می‌آورند که بدون از دست دادن امکان اقامت، خود به سفارت جمهوری اسلامی‌مراجعه و با دریافت گذرنامه ایرانی امکان مسافرت به ایران و کسب و کار را نیز به دست آورند. بخشی از این افراد با “بیکار” اعلام کردن خود در آلمان از اداره کار، حتی حقوق بیکاری ماهیانه برای خود و خانواده شان می‌گیرند. اما درآمد خالص خود از طریق “کار سیاه ” را از آلمان به ایران منتقل و در آنجا با به جریان انداختن این پول، درآمد خود را افزایش می‌دهند.

– این افراد برای آنکه تخلفات مالیاتی آنها در آلمان و کسب و کارشان در ایران برای اداره‌های آلمانی برملا نشود به طور مداوم در زندگی روزانه دروغ گفته و حرف‌ها و روابط اجتماعی‌شان به میزان زیادی عاری از حقیقت است. آنها ناگزیرند برای حفظ اسرار زندگی خود رابطه‌های اجتماعی‌شان را بسیار محدود کنند. این موضوع یکی از دلایل مهم، اما ناگفته، بی اعتمادی رایج  بین ایرانیان نسبت به یکدیگر است.

– در برخی از دعواهای حقوقی خانوادگی، به ویژه در زمینه طلاق،  زن و مرد‌ها از این “برگه‌ها” علیه طرف مقابل استفاده می‌کنند تا او را ناچار به کوتاه آمدن در مقابل خواست خود کنند.

۵٫۲ عدم آشنائی به زبان آلمانی والدین و فشار مضاعف آن بر روی کودکان

یکی از بزرگترین مشکلات پناه‌جویان ایرانی تازه وارد به آلمان مشکل عدم آشنائی آنها با زبان آلمانی است. یادگیری زبان آلمانی در حدی که فرد تازه وارد بتواند امور روزانه اداری، پزشکی، تحصیلی و بانکی خود را در حد شفاهی حل و فصل کرده و درحد اولیه بتواند نامه‌های اداری را مطالعه کند و بفهمد یا بتواند برخی ارتباطات تلفنیِ اداری را شخصا انجام دهد، آن هم برای افرادی با استعداد متوسط یادگیری زبان، به طور متوسط دو تا سه سال زمان نیاز دارد. این در حالیست که امکان دسترسی به کلاس زبان مناسب وجود داشته باشد و پناه‌جوی تازه وارد فارغ از دوندگی و اضطراب‌های روزانه برای حل و فصل امور پناهندگی و محل زندگی خود باشد. درعمل اما، برای اکثر پناه‌جویان (و نه پناهندگان) امکان دسترسی به کلاس زبان مناسب وجود ندارد، امور روزانه اداری و فشار‌های ادارات مختلف، از جمله اداره خارجیان یا سوسیال (تامین اجتماعی)، پناه‌جویان را با فشار روحی و فکری مداوم درگیر می‌کند و حتی اگر کلاس زبانی هم وجود داشته باشد، میزان یادگیری زبان به دلیل همین فشارها بسیار پائین می‌آید. برای افرادی که با خانواده آمده‌اند و بچه دارند پیدا کردن کودکستان یا مدرسه مناسب و مشکلاتی که بچه‌ها به طور روزانه با آنها درگیرهستند، (مشکل زبان بچه‌ها، پیدا کردن مدرسه مناسب، احساس غریبی بچه‌ها در مدرسه، صحبت با معلم و مدیر مدرسه در مورد وضعیت بچه‌ها، نیاز بچه‌ها به لباس مناسب و کیف و کتاب و تفریح و …)، این فشارها را چند برابر می‌کند.

تا زمانی که چشم انداز روشنی برای گرفتن جواب مثبت پناهندگی و اجازه کار و درآمد مستقل و زندگی در خانه‌ای مناسب و خارج از‌ هایم پناه‌جویان وجود ندارد، این شرایط کل خانواده را درگیر کرده و مشکلات خانوادگی، رابطه زن و شوهری، رابطه والدین با فرزندان و برعکس را به شدت تحت تاثیر قرار داده و متاسفانه در بسیاری موارد منجر به ضربات جدی به آنها می‌شود. در بسیاری موارد نیز نداشتن افراد قابل اعتماد، بستگان نزدیک یا دوستان قدیمی‌که بشود با آنها “درد دل” کرد موجب می‌شود تا این پناه‌جویان نتوانند مشکلات خود را با کسی مطرح کنند. به دلیل عدم تسلط به زبان آلمانی یا عدم آشنائی به مراکز مشاوره نیز این امکان که آنها کمک تخصصی جستجو کنند هم بسیار محدود می‌شود. همه این عوامل، شرایط اجتماعی‌ای هستند که فرد را در دایره خود محاصره کرده، به تدریج زمینه مشکلات روحی- اجتماعی، و در حالت شدیدتر، ابتلاء به مشکلات روحی- روانی، را فراهم می‌سازند.

کودکان و افراد سالخورده و بیمار در این شرایط در معرض آسیب‌های شدیدتری قرار داشته و به توجه خاص نیاز دارند. اما متاسفانه و در عالم واقع، کوکان نه تنها از توجه خاصی برخوردار نیستند، بلکه به دلیل آنکه با سرعت بیشتری زبان آلمانی را یاد می‌گیرند، به سرعت و ناگزیر به مترجمِ  پدر و مادر خود تبدیل می‌شوند. در بسیاری موارد پدر و مادر با تحکم از آنها می‌خواهند، و انتظار دارند، که بچه آنها برخی موضوعات سخت و پیچیده اداری را “مو به مو و لغت به لغت” برای آنها ترجمه کند و با آهنگ صدا و حرکتِ صورت و چشمِ خود به بچه می‌فهمانند که “همین را که گفتم بگو، فهمیدی!؟” و کودک یا نوجوان، باید پاسخ همین موضوعات پیچیده را به زبان آلمانی بفهمد و برای پدر و مادر خود ترجمه هم بکند. می‌توان تصور کرد که کودکان و نوجوانان در چنین شرایطی تا چه حد زیر فشار روحی قرار دارند. این فشار به ویژه در همراهی پدر یا مادر به نزد پزشک بسیار بسیارسنگین‌تر می‌شود، زیرا پدر و مادر باید از طریق بچه خود به سوالاتی پاسخ دهند که در شرایط عادی شاید مایل نیستند آن را در حضور بچه خود بگویند و از طرف دیگر کودک باید موضوعی را ترجمه کند که با خبر شدن از آن برای او بسیارسنگین است و شاید پدر و مادر مایل نباشند که فرزند آنها به این شکل در معرض آن اطلاعات قرار بگیرد، مثلا وقتی دکتر می‌گوید: “نتیجه آزمایش مادر شما این است که او سرطان رحم دارد”. این فشارها برای پدر و مادر و کودکان آنها آنقدر سنگین است که علاوه بر تاثیرات مختل کننده آن در زندگی روزانه، درسال‌های آینده نیز منشاء بسیاری اختلالات روحی خواهد بود.

در بسیاری موارد این وضعیت باعث می‌شود تا این کودکان و نوجوانان دوره کودکی و نوجوانی معمول خود را تجربه نکرده و در آینده، در “حسرت” آن بسوزند. این وضعیت هم‌چنین می‌تواند باعث شود تا در برخی موارد کودکان نقش والدین خود را به عهده بگیرند و برای مثال در مراجعات اداری به طور مسقیم از سوی کارمندان ادارات مورد سوال شفاهی یا تلفنی قرار بگیرند. بسیاری از کودکان و به ویژه نوجوانان در چنین شرایطی خود را زیر فشار دیده و گاه با بازی کردنِ نقش “بزرگترها”، تصمیم‌هائی می‌گیرند که مناسب سن و سال آنها نیست. تحت چنین شرایطی آنها به طور ناخواسته از همان کودکی و نوجوانی با مسئولیت پذیری سنگینی در قبال والدین و خانواده خود درگیر می‌شوند و برای سالیان دراز باید بار آن را به دوش بکشند.

۵٫۳ رشد تناقض در بین کودکان و نوجوانان به دلیل تربیت دو ارزشی،  تقابل بین فرزندان با والدین و برعکس، عدم شرکت فعال در برنامه‌های والدین با کودکستان و مدرسه

پیامدهای مهاجرت، پناهندگی و تبعید برای کودکان، متفاوت از بزرگسالان است. تصمیم برای ترک کشور را والدین اتخاذ می‌کنند و در این مورد به ندرت از کودکان خود سوال کرده و اغلب، آنها را کوتاه زمانی قبل از خروج از کشور از تصمیم نهائی‌شان آگاه می‌سازند. در چنین شرایطی به یک باره کودکان و نوجوانان دوستان و هم‌فکران و هم‌بازی‌های خود و محیطی را که به آن خو کرده بودند از دست داده و به کشور و محیطی وارد می‌شوند که در آن کاملا غریب هستند. آنها اغلب نمی‌دانند چرا باید به این محیط جدید می‌آمدند و اغلب در ماه‌های اول با خاطراتِ خوش گذشته خود زندگی می‌کنند. آنها به شدت کمبود دوستان نزدیک و صمیمی‌خود را احساس می‌کنند و در محیط جدید جایگزینی برای آن نمی‌یابند. در بسیاری موارد، به ویژه در ماه‌های اول، تفاوت‌های فرهنگی و تربیتی و تفاوت دوست‌یابی انسان‌ها با هم در محیط جدید، باعث می‌شود تا آنها به سختی به محیط جدید عادت کرده و یا جذب آن شوند. آنها پیوسته در فکر خود با این سوال درگیر هستند که “چرا ما به اینجا آمدیم”؟ بسیاری از پدران و مادران توضیحات قانع کننده‌ای به فرزندان خود نمی‌دهند و اغلب با برجسته کردن “پیشرفت و خوبی‌های آلمان” یا وعده پیشرفت و آینده موفق‌تر، سعی دارند تا فرزندان‌شان را آرام کنند.

اگرچه با گذشت زمان این کودکان و نوجوان با سرعت بیشتری نسبت به بزرگسالان و والدینِ خود زبان آلمانی یاد گرفته و با محیط ارتباط برقرار کرده و مشغول درس و زندگی روزانه می‌شوند، اما در اعماق ذهن و روح‌شان هنوز سوالات بی پاسخ زیادی باقی می‌ماند.

برخی خانواده‌ها با فشار به فرزندان خود انتظار بازده درسی بالائی از آنها دارند. آنها پیوسته فرزندان خود را با دیگر کودکان مقایسه کرده و پیشرفت انها را به رخ فرزندان خود کشیده و با کشاندن فرزندان‌شان به یک رقابت ناسالم آنها را زیر فشار می‌گذارند.

در عالم واقع اما، پیشرفت این کودکان و نوجوانان با مشکلات جدی برخورد کرده و در اغلب مواقع والدین بدون در نظر گرفتن این مشکلات واقعی، “تقصیر” پائین بودن بازده تحصیلی فرزندان‌شان را به گردن خود آنها انداخته و آنها را سرزنش و یا تنبیه می‌کنند.

جدا از درگیری‌های ذهنی و عاطفی ناشی از ترک کشور و از دست دادن دوستان و محیط اجتماعی شناخته شده‌ای که در آن بزرگ شده‌اند و تاثیر آن بر اُفت بازده تحصیلی، مهم‌ترین موانعی که این کودکان و نوجوانان در کشور و محیط جدید با آن مواجه می‌شوند عبارتند از:

– مشکل زبان آلمانی: هر چقدر هم که بچه‌ها زبان جدید را سریع‌تر از بزرگسالان یاد بگیرند، آنها نیز برای یادگیری زبان جدید به زمان نیاز دارند. زبان گفتاری با زبانی که در کتاب‌های درسی تدریس می‌شود، متفاوت است و البته که یادگیری زبان تخصصی، زمان بسیار بیشتری نیز طلب می‌کند.

– یادگیری هم‌زمان چند زبان خارجی: در سیستم آموزش ابتدائی و متوسطه آلمان، زبان انگلیسی کاملا متفاوت از ایران تدریس می‌شود. در مدارس متوسطه علاوه بر زبان آلمانی، یک زبان خارجی، و از یک مقطع خاص به بالا، یک زبان دوم خارجی دیگر را هم باید انتخاب کرد. در کنار همه اینها استفاده از زبان لاتین را نیز باید اضافه نمود. بدین ترتیب ملاحظه می‌شود که کودکان و نوجوانان تازه به آلمان آمده، هم با یک سیستم آموزشی متفاوت روبرو هستند و هم در کنار یادگیری زبان آلمانی، باید یک یا دو زبان خارجی دیگر را نیز یاد بگیرند. بسیاری از پدران و مادران متوجه تاثیرات این فشار سنگین بر روی کودکان خود نبوده و آن را نمی‌بینند.

– تفاوت سیستم تدریس و آموزشی: روش و سیستم تدریس و آموزشی حاکم در کشورهای غربی با آنچه در ایران معمول است تفاوت زیاد دارد. برای مثال در آلمان کتاب‌های یک‌سان و یا روش تدریس یک‌سان وجود ندارد و هر ایالت و هر شهر و هر مدرسه به میزان زیادی در روش کار خود مستقل است. در این سیستم، حفظ کردن مطالب خیلی کم و به جای آن یادگیریِ فعال اولویت دارد. سطح وعمق یادگیری مطالب درسی با ایران متفاوت است.

– انواع مختلف مدارس متوسطه[۵]: در آلمان پس از اتمام دوره چهار ساله ابتدائی (در برخی ایالت‌ها این دوره پنج ساله است)، برای ادامه تحصیل در دوره متوسطه، انواع مختلفِ مدارس وجود دارد. انتخاب مدرسه مناسب بر اساس میزان بازدهی کودک در دوره ابتدائی انجام شده و توسط معلم کلاس مشخص می‌شود. بسیاری از فرزندان خانواده‌های مهاجر به دلیل پائین بودن سطح نمرات‌شان در دوره ابتدائی، به مدارس سطح پائین‌تری در دوره متوسطه تقسیم می‌شوند که بر روی جهت‌گیری آینده تحصیلی و شغلی آنها تاثیر دارد. بسیاری از والدین مهاجر بر سر این موضوع با مدارس درگیری دارند و سوال می‌کنند چرا فرزندان آنها که در کشور خود با استعداد بوده و از سطح درسی بالائی برخوردار بوده اند، نمی‌توانند بعد از دوره ابتدائی به مدرسه سطح بالاتری در دوره متوسطه راه پیدا کنند و چرا باید به مدارس پائین‌تری فرستاده شوند؟ در اکثر موارد اعتراض آنها به نتیجه‌ای نمی‌رسد و پس از طی مراحلِ تجدید نظر و گفتگو با مدیر مدرسه، اکثر این دسته از کودکان به همان مدرسه‌ای فرستاده می‌شوند که ابتدا تصمیم بر آن قرار گرفته بود.

– عدم آشنائی والدین با سیستم آموزشی آلمان: پدران و مادران این کودکان و نوجوانان خود در آلمان آموزش ندیده و با سیستم آموزشی و روش تدریس و انواع مدارس متوسطه در آلمان ناآشنا هستند و در نتیجه نمی‌دانند واقعا کدام سیستم برای فرزندشان مناسب‌تر است و نمی‌دانند که چگونه باید از مدت‌ها قبل خود و فرزندان‌شان را آماده کنند.

– ناتوانی والدین در کمک کردن به کودکان: اغلب والدین این کودکان و نوجوانان در کمک کردن به درس آنها نقش بسیار ناچیزی دارند، زیرا خود زبان آلمانی نمی‌دانند و سیستم درسی و امتحانی را نمی‌شناسند. حال آنکه در کشور خود چه بسا نقش مهمی‌در پشتیبانی از کودکان خود در  انجام تکالیف مدرسه و تمرین دروس ضعیف داشته‌اند.

– کاهش ارتباط والدین با مدرسه: والدین این کودکان و نوجوانان به دلیل مشکل زبان، بسیار کم در جلسه‌های “اولیا و مربیان” حاضر شده و اغلب آنها به دلیل “خجالت از فرزند یا معلم”، (به دلیل عدم آشنائی یا عدم تسلط به زبان آلمانی) از حاضر شدن بر سر این قرارها شانه خالی می‌کنند. بسیاری از آنانی هم که در این قرارها حاضر می‌شوند به سختی می‌توانند با معلم ارتباط برقرار کرده و به سختی از مشکلات فرزندان خود و روند رشد آنها در سیستم جدید با اطلاع می‌شوند.

۵٫۴ زمینه‌های شکل‌گیری بحران هویتی در کودکان و نوجوانان و پیامد‌های آن

 والدین کودکان و نوجوانان مهاجر، پناه‌جو و پناهنده، خود در کشور و شرایط جدید با انواع مشکلات مواجه هستند. آنها با وجود این که می‌خواهند به فرزندان‌شان کمک کنند، به لحاظ فکری به شدت درگیر مشکلات اداری روزانه خانواده هستند؛ نمی‌دانند که تکلیف پناهندگی آنها چه خواهد شد، در تلاش‌اند تا خانه مناسب پیدا کنند، مشکلات مالی به آنها فشار می‌آورد و… یک نکته بسیارمهم دیگر آنکه والدین این بچه‌ها با طولانی شدن دوره پناه‌جوئی و بلاتکلیفی، به تدریج در یک بحران روحی فرو رفته و دیگر حتی اگر بخواهند نیز به سختی می‌توانند به فرزندان‌شان به طور موثر کمک کنند. در چنین شرایطی بسیاری از پدران و مادران، به عنوان زن و شوهر دچار مشکل با هم شده و مشکلات آنها کل خانواده را درگیر خود ساخته و مشاجرات و اختلافات‌شان به تدریج بر بازده تحصیلی بچه‌هایشان نیز تاثیر منفی میگذارد. برخی از زن و شوهر‌ها در این مرحله یا از هم جدا شده و یا با وجود با هم بودن، در شرایط بسیار سختی زندگی را می‌گذرانند. کودکان آنها شاهد این فضای مسموم بوده و از آن آسیب جدی روحی می‌بینند. ادامه این شرایط رابطه فرزندان با والدینشان را به هم زده و روابط آنها را با تنش و اختلافات شدید همراه می‌کند. از سوی دیگر اما، بزرگ شدن بچه‌ها در مدرسه و جامعه ی جدید به تدریج سطح انتظارات آنها از والدین‌شان را بالا می‌برد.

زندگی این کودکان و نوجوانان در دو دنیای متفاوت جریان دارد؛ خانه و خانواده، مدرسه و جامعه جدید. برخی از این کودکان و نوجوانان این زندگی دو فرهنگی را به یک نقطه مثبت تبدیل می‌کنند. با فرهنگی که با آن بزرگ شده مشکلی ندارند و فرهنگ جدید را نیز به خوبی جذب می‌کنند و با نقاط قوت و ضعف هر فرهنگ نیز غیر متعصبانه برخورد می‌کنند. والدین این کودکان در آموزش آنها برای یک رویکرد مثبت با این وضعیت نقش تعیین کننده‌ای دارند.

برخی دیگر از این کودکان و نوجوانان اما، با دو فرهنگی که با آن بزرگ می‌شوند مشکل پیدا می‌کنند. آنها نمی‌دانند که فرهنگ خانه و خانواده درست است یا فرهنگ مدرسه و جامعه؟ این دسته از کودکان و نوجوانان به ویژه شاهد هستند که فرهنگ مدرسه و جامعه از سوی والدین آنها به مسخره گرفته شده و یا به آن دشنام داده می‌شود و یا شاهدند که پدر ومادرشان دلیل وضعیت خراب زندگی خود را به گردن” آلمانی‌های فاشیست و ضد خارجی” می‌اندازند. وقتی این کودکان چنین رفتارهائی را از والدین خود ببینند، نمی‌توانند به راحتی نسبت به جامعه جدید احساس تعلق کرده و پیوسته خود را “خارجی” می‌بینند. وقتی خود را با دیگر بچه‌های هم سن و سال فامیل که در ایران هستند مقایسه می‌کنند، متوجه موفقیت‌های آنها شده و نمی‌دانند که چطور شد که حالا از آنها “عقب” افتاده‌اند. به دلیل همین دو گانگی بین فرهنگ خانه و خانواده از یک سو و جامعه جدید از سوی دیگر، این دسته از کودکان ممکن است زمانی که وارد دوره بلوغ می‌شوند، با بحران هویتی روبرو شوند. آنها نمی‌دانند که ایرانی هستند یا آلمانی، نمی‌دانند که پدر و مادرشان درست می‌گویند یا آنچه خود در مدرسه و جامعه دیده و تجربه کرده‌اند درست است؟

واکنش این کودکان و نوجوانان، به خصوص آنهائی که در حال گذراندن دوره بلوغ هستند، به این وضعیت متفاوت است. بسیاری از این کودکان و نوجوانان با پشت سرگذراندن دوره بحرانی، با شخصیتی قوی به عضوی فعال برای جامعه تبدیل می‌شوند. آنها ممکن است هنوز بسیاری سوالات پاسخ نگرفته داشته باشند، اما مصمم هستند تا بر روی پای خود زندگی‌شان را به طور مستقل به پیش ببرند. دسته کوچکتری از این کودکان و نوجوانان اما، موفق نمی‌شوند که دوره بحران هویتی را که با آن درگیر می‌شوند به سلامت پشت سر بگذرانند و ممکن است با وضعیت‌های متفاوتی روبرو شوند که برخی از مهم‌ترین آن عبارتند از:

– به هم خوردن نظم خواب و غذا

– گوشه‌گیری و افسردگی و در خود فرورفتن

– اُفت بازده تحصیلی

– کم کردن یا قطع کردن رابطه خود با دیگر کودکان هم سن و سال و رفت و آمد با آنها

– مشغول کردن خود با کامپیوتر، بازی‌های کامپیوتری

– به سر بردن مدت زیادی در بیرون از خانه

– کمتر حرف زدن با پدر و مادر خود

– درگیری لفظی با والدین و وارد بحث و جدل شدن با آنها

– حمله لفظی شدید به والدین و متهم کردن آنها که “باعث بدبختی من شما هستید”

– درگیری فیزیکی با والدین

– مصرف پنهانی یا علنی الکل و مواد مخدر

– رابطه‌های جنسی پنهانی با عواقب پیش‌بینی نشده

– غیبت از مدرسه

– درگیری در مدرسه

– فرار از خانه

– ارتکاب به امور مجرمانه

– گرایش و ارتباط با گروه‌های سیاسی یا مذهبی افراطی به امید بازیافت هویت گم شده خود

– فکر خودکشی

– اقدام به خودکشی (ناموفق)

– خودکشی

 ۵٫۵ افزایش مشکلات جسمی و روحی در بزرگسالان

شرایطی که تا اینجا توضیح داده شد باعث می‌شود تا بسیاری از پناه‌جویان فشار و دردهای مختلفی را به طور شبانه روزی با خود حمل کنند و به طور دائم از این دکتر به آن دکتر بروند. با افزایش اضطراب و ناراحتی‌های عصبی و با به هم خوردن نظم خواب و پائین آمدن سیستم دفاعی بدن، بیمارهای شدید و قدیمی‌شدت گرفته و یا زمینه برای بروز بیماری‌های جدید ایجاد می‌شود. اما در بسیاری موارد، معاینات پزشکی نمی‌توانند برای درد و ناراحتی این افراد یک منشاء فیزیکی تعیین کنند. و این، آغاز یک دوره جدید و طولانی است که در آن فردِ مبتلا، به ناگزیر به مصرف انواع داروها روی می‌آورد. زندگی در محیط تنگ و کوچک خوابگاه پناه‌جویان نیز با تمام مشکلاتی که دارد جائی برای لحظه‌ای تنهائی و استراحت باقی نمی‌گذارد. ادامه این وضعیت آستانه تحمل و ظرفیت پناه‌جو را در مواجهه با مشکلات روزانه پائین آورده و رابطه او با دیگران را تحت تاثیر قرار می‌دهد. بدین ترتیب رابطه با همسر، کودکان و دیگر افراد فامیل بیش از دیگران در معرض آسیب دیدگی قرار می‌گیرد.

در چنین شرایطی بسیاری ازپناه‌جویان وضعیت کنونی خود را با گذشته مقایسه می‌کنند و نمی‌توانند باور کنند که امروز این چنین “درمانده و عاجز و وابسته به دیگران” شده‌اند. آنها گذشته خود را به یاد می‌آورند که “برای خود کسی بودند و کار و زندگی خود را اداره می‌کردند و حرفی برای زدن داشتند”. اما امروز این احساس را با خود حمل می‌کنند که “بی مصرف” به گوشه‌ای انداخته شده و هر روز باید تحقیر را تجربه کنند. رویاروئی با این واقعیت، آن هم در حالی که تصور می‌کردند که قرار بر این است که پناهندگی، شروع فصل تازه‌ای در زندگی‌شان شده و زندگی آنها را به نحو مثبتی تغییر دهد، آنها را هرچه بیشتر سرخورده و غم زده می‌کند. برای آن دسته که فرزند دارند، دیدنِ “پرپر شدن” آرزوهای فرزندانشان غم و دردشان را در حد غیر قابل تحملی شدیدتر می‌کند. کم نیستند پناه‌جویانی که در این شرایط، تنها به خاطر کودکان‌شان فکر خودکشی را عملی نمی‌کنند، اما با فرو خوردن و قورت دادن این دردها، زمینه بیماری‌های لاعلاجی را برای خود فراهم می‌کنند.

[ادامه دارد] [بخش یک]   [بخش دو]   [بخش سه]

[۱] Schwarzarbeit

[۲] freiwillige Rückkehr: بازگشت داوطلبانه به عنوان واژه «واژگونه» سال ۲۰۰۶ در آلمان اعلام شد

[۳] اقدام به خودکشی یک پناه‌جوی ایرانی در شهر پلتن برگ آلمان

در آلمان یک پناه‌جوی ایرانی بعد از خودسوزی درگذشت

خودکشی یک پناه‌جوی ایرانی (محمد رهسپار) در آلمان

اطلاعیه مطبوعاتی انجمن “یاری های پزشکی به پناه‌جویان” در شهر بوخوم آلمان در ارتباط با ایرانی پناه‌جوئی که در شهر انپتال واقع در ایالت نورد راین وستفالن آلمان اقدام به گروگانگیری چند کودک و نوجوان کرده بود

[۵] سیستم آموزش ابتدائی و متوسطه در آلمان تبعیض آمیز بوده و شانس برابر را از کودکان، بویژه کودکان خانواده های مهاجر سلب می‌کند

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=17882