نیویورک تایمز- به چه دلیل هزاران جوان مسلمان زندگی خود را در فرانسه، انگلستان یا آلمان رها میکنند و به صفوف حکومت اسلامی میپیوندند. و همه چیز را در گرو امیدی دور از دسترس و تا حدودی واهی، یعنی ایجاد یک خلافت اسلامی میگذرانند؟
پاسخ صادقانه و شرافتآمیز این پرسش آن است که ما نمیدانیم چرا بیست یا بیش از این، جوان انگلیسی با مدارک دانشگاهی در رشتۀ مهندسی کامپیوتر و یا یک جوان فرانسوی ساکن روستایی در منطقۀ نرماندی از نظر روانی به نقطهای میرسند که مسیر عادی زندگی خود را ترک کرده و از آن منحرف میشوند.
هرگونه تعصبی دشواری انتخابهای فردی را به سر سپردن جمعی در مقابل هدفی که با فداکاری صیقل پیدا کرده آسان میکند. در این صورت مأموریت شما پیشاپیش تعیین شده و آن همانا انجام وظیفهای بزرگ در مقابل پاداشی به عظمت مأموریتی است که انجام میدهید.
حکومت اسلامی (داعش) در بهرهبرداری از تنهایی و احساس بیگانگی بسیاری از مسلمانان جوان در محلههای پاریس و کوچه پس کوچههای برادفورد استاد است. این حکومت به زندگی فانی و جهان باقی جوانان واقعیتی فاقد اصالت میبخشد.
داعش از پشتیبانی مؤثر و عملی خطبا و سخنرانان مذهبی جهادی از طریق تلویزیونها و کمک ضمنی یا لااقل موافقتآمیز امامان جمعه در بعضی از مساجد برخوردار است. این گروه خشم جوانان مسلمان را علیه جنگهای آمریکا در عراق و افغانستان، علیه زندان ابوغریب (از زمانی که آمریکاییان برای زندانی کردن اسیران عراقی از آن استفاده میکردند) و گوانتانامو، و همچنین علیه قدرت یافتن شیعیان در خاورمیانه و بالاخره علیه زندگی سرد و بی پناهی که در حاشیه جوامع اروپایی به آن مشغولاند، برمیانگیزد.
با تمام این احوال، این توضیحات کافی نیست. چه بسیارند افرادی که دشواریهای بیشمار و یا نفرت بیجهت را به دیگران تحمیل میکنند و بدون آنکه تمایل داشته باشند کفار را گردن میزنند. به آسانی به دختران خردسال غیرمسلمان تجاوز میکنند و حتی آن را به صورت قانون رسمی میکنند. اینان خواهان استقرار قدرت خدا از سوی خلیفۀ منتخب او بر اساس شریعت اسلامی زیر لوای حکومت اسلامی هستند.
چه تلاشهای بیشمار که به ویژه از زمان حمله به برجهای نیویورک در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ برای پیشگیری فراگیر علیه این جهاد که موجودیت غرب را مورد تهدید قرار داده بود از طرف کشورها و جوامع غربی به عمل آمد و بدون نتیجه ماند. البته برخی از سازمانهایی که زاییدۀ آن نحوۀ تفکر بودند به دشواری افتادند ولی مرامی که پشت این ایدئولوژی وجود دارد و ریشه در به دور افکندن خشونتآمیز هر نوع تجددی داشت (ولی نه تمام این تجدد که بهترین نمونۀ این استثناء، استفادۀ داعش و دیگر گروههای ویرانگر و جهادیست از اینترنت است) همراه با تفسیر افراطی بعضی از تعالیم اسلام سنی مؤثر افتاد و موجب جذب انکارناپذیر برخی جوانان به آن گردید.
از یورکشایر تا رقعه در شرق سوریه راهی دراز است. با تمام این احوال، بسیاری از جوانان مسلمان انگلیسی رنج پیمودن این راه دراز را بر خود هموار میکنند. تعداد دیگری از این به خدمتگرفتهها از عربستان سعودی، روسیه، لیبی و استرالیا میآیند. حکومت اسلامی دستی دراز به سوی این جوانان گسترده است. این اقدام داعش، دستدرازی در ژرفای یک خوان نعمت است. شاید این خوان نعمت ریشۀ همان شوق بیحسابی باشد که جوانان برای رهایی از بار سنگین آزادی از خود نشان میدهند.
جوامع غربی در راه آزادی انتخاب هر چه بیشتر و آزادتر اتباعِٰ خود، با رهایی بخشیدن آنان از بندهای سنتها و یا مذهب، یا آزاد گذاشتن آنان برای ازدواج با هر کس که مورد پسندشان قرار گیرد و جدایی از یکدیگر در هر زمان و به هر صورتی که مایل باشند، رابطۀ جنسی داشتن با هر کس که بخواهند و آزادی کامل در پایان بخشیدن به زندگی خود و به طور خلاصه هر آنچه دلخواه آنان است راه درازی رفتهاند. اگر از اخلاق سنّتی رایج در گذشته در این جوامع اثری باقی مانده باشد به راستی ناچیز است.
در این زمینه، بخصوص اسلام تمامیتگرا به این جوانان وعدۀ رستگاری و نجات میدهد به این صورت که نحوۀ زندگی آنان و پایههای اخلاقی آن به دقت پا برجا شده، عادت روزانۀ زندگی آنان قبلا تعیین و رضایت خاطرشان درباره هر گونه نیاز روزانه تأمین شده و بالاخره طرد آزادی از سوی آنان علنی و انکارناپذیر است.
حکومت اسلامی با بازپس گرفتن آزادی و لجامگسیختگی از پیروان جوان خود که در حاشیۀ جوامع اروپایی به سر میبرند یک بار سنگین روانی را از دوش آنان بر میدارد.
مارک لیلا در شرحی که امسال در مجله «بررسی کتاب نیویورک» دربارۀ کتاب «تسلیم» از نویسنده فرانسوی میشل هولبک نوشته که در آن قهرمان داستان یک استاد برکنارشدۀ ادبیات است که بالاخره تصمیم به گرویدن به دین اسلام میگیرد، این نکتۀ مهم را بیان کرده است:
«آنچه هولبک در مناقب اسلام بیان کرده با آنچه از زمان انقلاب فرانسه، مسیحیت به جامعه اعطا کرده است از جمله استحکام خانواده، تربیت اخلاقی، نظم اجتماعی و مرگی پر از راز و رمز و از همه مهمتر، اراده برای پایداری و نگاهداری این اصول، تفاوت چندانی ندارد. وی با تفاهم بسیاری، دست راستیهای افراطی و رادیکالهای اسلامی را مورد بررسی قرار میدهد که هر دو گروه از نظر تاریخی واپسنگر هستند و به دنبال چیزی میگردند که به نظر آنان مفقود شده است.»
میشل هولبک نویسندۀ «تسلیم» کشور فرانسه را در چنگال بحرانی میبیند که قرنها قبل به وجود آمد و بر اساس آن، این تصور شکل گرفت که هرچه آزادی بشری را دامنهدار کنند مردم خوشبختتر خواهند بود. ولی این طرز تفکر، نادرست از کار درآمد. در نتیجه، قارۀ اروپا کشتی بیبادبان و راهگمکردهای را میماند که در برابر آنان که ادعا میکنند از جانب خداوند صحبت میکنند، سرگردان است.
در اروپای امروز آنان که دربارۀ خداوند با حرارت بیشتری سخن میگویند مسلمانانند. این در حالیست که اکثریت پیروان اسلام، نهضت چالشگر کنونی جهادیستها را خیانتی به معتقدات مذهبی خود میدانند. با این همه اما وسوسۀ جهادگرایانه فرار از آزادی و دنبالهروی از هر گونه حرکت تعصبآمیز همچنان وجود دارد و به این زودی از بینرفتنی نیست.
جالب است که یکی دیگر از رقبا و دشمنان غرب، ولادیمیر پوتین رییس جمهوری روسیه نیز با با همان استدلالی علیه فرهنگ تعصبگرای مذهبی سخن میگوید که غربیان. او نیز گروههای افراطی را دور از مذهب، منحط و در حال جهانشمول کردن باورهای نادرست و گمراهکنندۀ خود میشناسد.
پیروزی بزرگ سال ۱۹۸۹ [فرو ریختن دیوار برلین و فروپاشی اتحاد شوروی] ناشی از میل به آزادی بود. اما هر پیروزی، متضاد خویش را نیز به بار میآورد. اینک راهی که به سوی رقه [در سوریه] میرود نیز از مسوولیت سنگین آزادی منشعب میشود.
*مبنع: سرمقاله نیویورک تایمز، ۱۵ اوت ۲۰۱۵
*نویسنده: راجر کوهن
*مترجم: علی نوری