آرمین لنگرودی – پانزدهم سپتامبر سالروز درگذشت روزنامهنگار پرآوازهی ایتالیایی اوریانا فالاچی را مناسبتی یافتم تا بر پایهی درونمایهی مصاحبهی پر ارزشی که او در سال ۱۹۷۹ با خمینی انجام داد، بار دیگر میزان درک عمومی فعالان سیاسی ایران را در کفهی ارزیابی گذارده و اینبار بر پایهی یک سنجهی قابل قبول جهانی به آن بنگرم.
برای این کار تنها لازم بود در آینهای بنگرم که اوریانا در بیش از چهل سال پیش در برابرمان گرفت تا چهرهی زشت و ناتراشیدهمان را در آن تماشا کنیم. او این آینه را در برابر کسی گرفت که سمبل و چهرهی پلیدی و عقبماندگی و پیکرهی توحش و بربریت مذهبی بود. کسی که با صلوات «عوام» و تحلیلهای کارشناسانهی «خواص» راست و چپ همراهی میشد و به راستی درک سیاسی جامعهی ایرانی را- از نواب صفوی گرفته تا جلال آلاحمد و حتا خسرو گلسرخی- آنگونه که سیاوش کسرایی آن را توصیف کرد، به گونهای شایسته «به زیر عبای وحدت» خود گرفته بود.
هنوز هم با دیدن تصویرهایی که در آن زمان از این مصاحبه(۱) منتشر شدند، احساس دوگانهای دارم: اول آنکه از دیدن زنی که سرافراز در مقابل سمبل و نماد مقدس یک دیکتاتوری نشسته و افکارش را بیپروا همچون سیلیهای پی در پی بر گونهی وی مینوازد؛ و احساس دوم احساس زبونی و خفّت است که بیاراده با دیدن چهرهی ریاکارانهی اطرافیان خمینی در من زنده میگردد. و این همزمان احساس سرافکندگی است چرا که این چهرهها، چهرهی همگی ماست؛ از راست تا چپ، از مذهبی تا به اصطلاح سکولار.
زمانی فیلسوف برجستهی اتریشی، کارل پوپر، در یک سخنرانی تحت عنوان «دربارهی معنی تاریخ»(۲) گفت:
«همانطور که تقاضا (برای یک کالا) میتواند بطرز بسیار سادهای به تولید و عرضه (آن) بیانجامد، به همین منوال هم تقاضا برای آمدنِ پیامبران، به یک تولیدِ انبوه از آنان (در تاریخ) انجامید».
به راستی خمینی کسی نبود، جز برآیشِ درک اجتماعی بازار تقاضای واپسگرایی ایرانی در پوششِ مدرن روشنفکرانه.
مصاحبهی اوریانا فالاچی با خمینی، تلاشی بود در راه از هم دریدن این پوشش ریاکارانه و زمانی انجام شد که هنوز خون اعدامهای خودسرانه و بیدادگرایانه بر پشتبام همان ساختمان کاملاً خشک نشده بود. این گفتگو در هنگامی انجام گرفت که در کنج همان خانه، نقشهی سرکوب زنان، دانشگاهیان و دگراندیشان کشیده میشد و در حضور و با مشارکت همان کسانی که بعدها پرچمداران و سردمداران این سرکوبها شدند. در چنین هنگامی یک زنـ که خود خاطرهی تازیانهی فاشیسم در کشور خود را هنوز در یاد داشتـ در برابر کسی نشست که نه تنها با افکار فاشیستی خود، مسلمانان آگاه و ناآگاه را محسور خود کرده بود بلکه دل روشنفکران به اصطلاح «مدرن، ملی و دمکرات» را نیز به تپش انداخته بود. اوریانا فالاچی که با دیدن جمعیت لگامگسیخته در خیابان به وحشت افتاده بود، نمیتوانست آرام بماند و از بیان آشکار پریشانی خود به خمینی خودداری کند. خمینی در اینباره پاسخی دارد که هنوز هم زبان حال اکثریت روشنفکران ماست:
«نه، به فاشیسم ربطی ندارد. به فاناتیسم ربطی ندارد. من تکرار میکنم که ملت فریاد میکشد به خاطر اینکه به من محبت دارند و مرا دوست دارند، به خاطر اینکه ملت حس میکند من خوبی آنها را میخواهم و برای خوبی آنها کار میکنم […] اسلام عدالت است. در اسلام دیکتاتوری بزرگترین گناه است. فاشیسم و اسلام دو تضاد غیرقابل سازشاند. فاشیسم در غرب در پیش شما تحقق مییابد، نه در بین مردمی با فرهنگ اسلامی!»
از این بهتر نمیتوانست کسی این پاسخ را فرموله کند: نه بنیصدر، نه یزدی، نه تودهای، نه فدایی، نه مجاهد و نه سایر چاپلوسان (همیشه) حاضر در صحنه. هیچکس! چرا که از دیدگاه اسلامگرایان و ضدامپریالیستها، فاشیسم یک نام است و نه درونمایه. حکومتی که به نام اسلام و یا مبارزهی ضدامپریالیستی به مردم خود دیکته میکند که چگونه بیاندیشند، چه بخوانند، چه بخورند، چه بنوشند، چه بشنوند، چه بگویند، به کجا بروند، چگونه همآغوشی کنند، چگونه به مستراح قدم بگذارند یا جهت نشستنشان در آنجا به کدامین سمت باشد، چه اتومبیلی سوار شوند، چه بر سر گذارند، چه در دست بگیرند، چه حیوانی را نوازش کنند، چگونه دوچرخهسواری کنند، وقت آزاد خود را چگونه سپری کنند، چگونه به دیگران نگاه کنند، به کدام سو بنگرند، با زنان خود چگونه رفتار کنند، چه کسانی را در خیابان بزنند، بگیرند، شکنجه کنند، بیدادگرانه بکُشند وهزاران باید و نباید دیگر، نمیتواند فاشیستی باشد، چرا که فاشیسم یک پدیدهی غربی است!
اینکه فاشیسم یک جنبش متکی بر فریاد مردم است را گویا کسی تجربه نکرده بود. کسی از تجربه رژیمهای موسولینی، هیتلر، استالین، مائو، خِمِرهای سرخ و… با آن پایگاههای مردمیشان چیزی نمیدانست. هربرت کرولی(۳) که در آغاز یکی از تحسینکنندگان موسولینی بود، فاشیسم را به عنوان یک تجربه سیاسی تحسین میکرد که «انرژی اخلاقی رو به رشدی را در کل یک ملت برمیانگیزد و کنشهای آنان را با ارائه یک هدف مشترک– که همگی خود را مطیع آن میکنند– ارج مینهد».
به راستی ملتی که چنین روشنفکرانی داشته باشد، دیگر به دشمن نیاز ندارد. روشنفکرانی که بجز تأیید کورکورانهی «نادانی عمومی» به زیر نام «ایدئولوژی، دین، امت، ملت و یا خلق» چیزی در چنته ندارند.
شاید اوریانا فالاچی از پاسخها و واکنش اطرافیان و مترجمان خمینی- که احتمالاً در چهرهی ریاکارانهشان به صورت لبخندی شیطانی نمایان گشته بود- بیشتر شوکه شده بود تا آنچه واقعاً در خیابان اتفاق میافتاد. شاید هم گمان میکرد که این حضار، یا بنا بر پیروی از آیهی صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لَا یَرْجِعُون قرآنی هیچ چیز نمیدانند و یا آنگونه که شاید از چهرهی آنها برمیآمد همین دیروز از «پشت کوه» آمدهاند و تا کنون در اینباره چیزی نشنیده و یا نفهمیدهاند! هرچه باشد، اوریانا فالاچی یک زن متمدن است و از دیدگاه او ندانستن عیب نیست. اینگونه بود که او با صبری شگفتانگیز به توضیح دربارهی پدیدهی «فاشیسم» میپردازد:
«شاید یکدیگر را در مورد مفهوم کلمه فاشیسم نفهمیدهایم. من از فاشیسم به عنوان یک پدیده تودهای صحبت میکنم. همانکه ما در ایتالیا داشتیم، وقتی که مردم برای موسولینی ابراز احساسات میکردند، همانطور که برای شما میکنند، و از او اطاعت میکردند، همانطور که از شما اطاعت میکنند».
تو گویی اوریانا فالاچی این پدیده را برای یک بچهی دبستانی توضیح میدهد و یا برای کسی که پس از دورهی ابتدایی به حوزه علمیه رفته و یا آن «ضدامپریالیستی» که در طول زندگیاش در خانههای تیمی و یا در دوران تحصیل دانشگاهیاش بجز چند شعار چیز دیگری نیاموخته است. به راستی دلیل اینکه در آن زمان کسی این گفتهها را نفهمید چه بود؟! و آیا واقعاً چند درصد از روشنفکران امروزی این کلمات را، حتا پس از چهار دهه، فهمیدهاند؟! و این تفاوت سطح فهم بین یک ژورنالیست اروپایی و روشنفکران ایرانی (اکثراً تحصیلکرده خارج) واقعاً در چه نهفته است؟ کسانی که هنوز هم حکومت اسلامی در ایران را برآمده از آرای مردم مینمایانند و این واقعیت را کتمان میکنند که این حکومت حتی از روز نخست هم با وجود داشتن بیشتر از ۹۰ درصد آرای «مردم» نمیتوانست یک حکومت مردمی یا ملی باشد چرا که این رژیم خود را تنها به خرافات «اسلام شیعه»، به عنوان تنها مخرج مشترک موهوم «مردم» ایران، محدود میکرد. این حکومت، همانطور که خود، خویش را مینامید، همواره یک «حکومت اسلامی» بوده است: نه یک کلمه بیشتر و نه یک کلمه کمتر:
«کلمهی اسلام احتیاج به صفتی مثل صفت دموکراتیک ندارد، به خاطر اینکه اسلام همه چیز است، اسلام همه معنایی را در بر دارد. برای ما تأسفآور است کلمه دیگری را در کنار کلمه اسلام بگذاریم. چونکه اسلام کامل است.»
https://kayhan.london/1397/04/21/%D8%AE%D8%A7%D8%AA%D9%85%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D8%A7%D9%8E%D8%AF%DB%8C%D8%A7%D9%86%D8%9B-%D8%B1%D9%88%D8%A7%D9%86%DA%A9%D8%A7%D9%88%DB%8C-%DB%8C%DA%A9-%D8%B0%D9%87%D9%86%DB%8C%D8%AA-%D8%B9%D9%82%DB%8C
نوشتن یک پاسخ در مورد بسیاری از فرازهای این مصاحبه شاید ضرورت خود را دیگر از دست داده باشد: دربارهی اینکه «دیکتاتوری از دیدگاه اسلام بزرگترین گناه است» (همانگونه که دروغ گفتن و یا ساختن بمب اتمی هم گناه هستند) و یا اینکه «عشق به خمینی به معنی عشق به دمکراسی است» و یا «فاشیسم و اسلام دو متضاد غیرقابل سازشاند» و غیره. اگر کسی یک آگاهی پایهای از گذشتهی ایران میداشت، میدانست که این سخنان را تنها میتوان در آرشیو «چرندیات تاریخی» بایگانی کرد.
ولی در اینجا این پرسش باقی میماند، که چرا کمونیستها این پیام خمینی را، که نه در لفافه بود و نه رمزگذاری شده، دریافت نکرده و نفهمیدند؟! زمانی آناستاس ایوانوویچ میکویان (Anastas Mikojan) یکی از بلندپایهترین سیاستمداران دوران استالین و خروشچف، تعریف میکرد که والنتین برِشکُف (Valentin Breshkow) مترجم استالین یکبار در یک میزگرد گفت(۴): «به نظر من اگرچه استالین و هیتلر هرگز یکدیگر را ندیدند، ولی بین آنها یک رابطه شخصی وجود داشت. زمانی که در آلمان فجایع (قتلعام مخالفین) معروف به «شب دشنههای بلند»(۵) اتفاق اُفتادند، استالین در اولین نشست کمیته مرکزی حزب پرسید «شنیدید که چه اتفاقی افتاده؟ این هیتلر آدم با حالی است(۶). اینطور باید با مخالفین خود رفتار کرد»!
این خاطره شاید پاسخ کافی به پرسش بالا باشد. آنها از چه چیزی میبایستی انتقاد میکردند؟ از محتوای ایدئولوژی خود؟!
خمینی در این گفتگوی فالاچی با وی، با تعریف یک داستان از دوران ساختگی حکومت علی، مبنی بر اینکه چگونه «علی» در برابر یک «یهودی» کوتاه میآید، نگاه شوینیستی و تحقیرگرانهی اسلامی خود را نسبت به سایر ادیان نمایان میکند! و زمانی که فالاچی به او یادآور میشود که «دموکراسی مفهومی خیلی بیش از این دارد»، پرخاشگرانه میگوید: «اصلاً این موضوع به شما مربوط نیست!»
https://kayhan.london/1397/06/08/%d8%af%d8%b1-%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d9%87-%d8%af%d9%85%da%a9%d8%b1%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d9%88-%d8%b4%d9%8f%d8%a8%d9%8e%d9%87%d8%a7%d8%aa-%d9%81%d8%b1%db%8c%d8%a8%d9%86%d8%af%d9%87%e2%80%8c%db%8c-%d8%a2
خمینی در همین مصاحبه (و همیشه در برابر اعتراض فالاچی) گفت که مجازات «زنا، فحشا و یا لواط» اعدام است. اینکه اگر «زن آبستن ۱۸ سالهای به جرم زنا اعدام میشود»، «حقش» بوده و میخواست که اوریانا فالاچی از ادامهی این بحث پرهیز کرده و دیگر از ماجرای «مردی که با او (زن آبستن ۱۸ ساله) زنا کرده تنها با خوردن صد ضربه شلاق آزاد میشود» صحبت نکند.
به راستی چه کسی میتواند امروزه ادعا کند، که او در آن زمان از «سرشت واقعی» و اهداف حکومتی خمینی شناختی نداشته است؟ این روزنامهنگار ایتالیایی که در اینجا خمینی را به نشان دادن چهرهی شیطانی، خشن، سنگدل خود مجبور کرده از او میپرسد:
«آیا هرگز کسی را بخشیدهاید؟ آیا گاهی در خود ترحم احساس میکنید؟»
خشم خمینی در این گفتگو به حدی بالا گرفت که به وی حملهور میشود و میگوید:
«زنانی که انقلاب کردهاند، زنانی هستند که پوشش اسلامی داشتهاند و یا دارند، نه زنان شیکپوش بزککرده مثل شما، اینور و آنور میروند بدون پوشش و یک دوجین مرد را دنبال خود میکشند. عروسکانی که بزک میکنند و به خیابانها میآیند و سر و سینه و موی و فرم بدن خود را نشان میدهند، بر ضد شاه قیام نکردند، هیچ کار مفیدی انجام ندادند، نمیدانند خود را چگونه مفید قرار دهند. نه به صورت اجتماعی، نه به صورت سیاسی و نه حتی به صورت حرفهای و تخصصی و این به این دلیل است که خود را به نمایش میگذارند…»
پرسش اکنون این است که جایگاه کسانی که هنوز در رویای دوران خمینی زندگی میکنند در تعیین آیندهی ایران کجاست؟ افرادی که در اینجا و آنجا از او به عنوان «باسوادترین» رهبر «ایران» سخن میگویند، کسانی که هنوز هم با تقسیم حکومت به جناحهای «خوب و بد» در بین مردم امید «اصلاح» در این سیستم سراپا فاسد را میپرورانند و یا با هر انتخابات فرمایشی، با انگیزهی «مبارزه علیه امپریالیسم» آنان را به سوی صندوقهای رأی میفرستند(۷)؛ همان کسانی که در سرشت رسالتشان برای بقای حکومت اسلامی– بخوان داعشی– هیچ تغییری ایجاد نشده است، جایگاهشان کجاست؟!
گفتههای خمینی در این مصاحبه مانیفست عریان فاشیسم اسلامی است. اعلامیهی ضد حقوق پایهای انسانی است. کتابچهی راهنمای حکومت او بر پایهی قوانین توحش و بردگی است. کتابچهای که بعدها توسط طالبان و داعش نیز مورد استفاده قرار گرفت و با آن نه تنها «جهان اسلام» بلکه تمامی جهان به آتش و خون کشیده شد. چگونه میتوان با اینهمه هنوز هم از برتری رژیم اسلامی در ایران بر دیگر رژیمهای قبل از آن و یا منطقه صحبت کرد؟
ولی اوریانا فالاچی نمیتوانست در برابر یک دژخیم پا پس بکشد و کنار رود. نه! این خمینی بود که پس از کشف حجاب اوریانا فالاچی در همان مصاحبه میدان را خالی کرد و رفت. توانایی این زن در این بود که به خمینی اجازهی تکرار اراجیف «انقلابی»اش را که آن زمان تحسین چپ و راست را برانگیخته بود، نداد. حرفهای او را که در آن زمان و به نشانهی نمود «بیخردی جمعی» در هر کوچه و خیابان و بر تمامی دیوارها نقش بسته بود از نمای عدالتطلبانهشان عریان کرد و بدینوسیله تلاش کرد به ما چهرهی واقعی حکومت اسلامی را- در همان آغازش- بنمایاند و آن را با نامی خطاب کرد که به راستی شایستهاش بود: فاشیسم! او به ما نشان داد که چگونه میتوان از روبنا عبور کرد و ماهیت واقعی شعارهای عدالتخواهانه و ضدامپریالیستی، صرف نظر از اینکه از کجا سرچشمه گرفته باشند، را شناخت. این امتیاز یک ژورنالیست دههی هفتاد سدهی بیستم اروپایی است بر روشنفکران ملی- مذهبی و یا ضدامپریالیست سدهی بیست و یکم ایران!
اوریانا فالاچی آینهاش را در برابر ما گرفت، به این امید که وحشت دیدن تصویر داخل آن ما را از خواب نادانی بیدار کند تا درسهایی از تاریخ جهان بیاموزیم. غافل از آنکه مردم جلوی آن آینه نه تنها نابینا بودند بلکه خود را نیز از این جهان نمیدانستند: درسهایی از جستار دمکراسی همچون گِردَکانی بر گنبد پر زرق و برق افسانههای شیرین فرهنگ ما بود. ما ترجیح دادیم با این افسانههای خودساختهی ایرانی به خواب رویم تا اینکه از خواب ناآگاهانهی خود بجهیم. خوابی که هنوز هم ادامه و ادامه و ادامه دارد…
زیرنویس:
۱)An Interview With KHOMEINI; The New York Times, October 7.th, 1979
۲)کارل پوپر؛ در بارهی معنی تاریخ، ترجمهی نگارنده.
۳)Herbert Croly; co-founder of the magazine The New Republic
۴)Achim Bühl, Der Hitler-Stalin-Pakt, Die Sowjetische Debatte; Köln 1989, S. 9
۵)Nacht der langen Messer
۶)Er ist ein toller Bursche!
۷)شگفتآور است، که شناخت ایندسته از «روشنفکران» ایرانی که بیشتر از شصت سال ادعای شناخت مناسبات سیاسی در ایران را دارند، کمتر از یک خارجی است که تنها چند سال در زندانهای حکومت اسلامی بسر برده است: نکاه کنید به «ژیو وانگ: نیروهای میانهرو و تندرو در ایران دو روی یک سکهاند».
خانوم و یا آقای ناشناس،
دنباله….
این را هم اضافه کنم که بیشتر کتابهای مخزن کتابهای تخصصی بودند و مورد استفاده دانشجویان دره دکترا و فوق لیسانس قرار میگرفتند. به همین جهت فقط بعضی از آن کتابها را میشد قرض کرد. بقیه را باید همان جا در کتاب خانه مورد مطالعه قرار داد. کتابهای ممنوعه که جای خود دارد. ولی در آن دوران با وجود دسترسی آسان به کتابهای ممنوعه حتا اگر قابل قرض کردن هم بودند، هیچ آدم عاقلی آنها قرض نمیکرد. خیالتان راحت باشد.
نخیر آقا یا خانوم ناشناس، شما اشتباه کردید که احتمالا با سن و سال کمتر ازمن میخواهید به من و امثال من درس بدهید. من برای کوتاه بودن کامنت خودم از خیلی از مطالب گذشت کردم. مخزن کتاب دانشکده حقوق خود یک کتاب خانه وسیعی بود یا هنوز هست که در آنجا خیلی چیزهای دیگر هم نگهداری میشد، از جمله نسخه کامل مذاکرات مجلس، ارشیو تمام روز نامهها و مجلات، سری کامل مجلههای تایم و نیوزویک، و دهها کتاب تخصصی حقوقی و سیاسی به زبان فارسی، انگلیسی و فرانسه. و همچنین رساله بعضی از “روحانیون” که جنبه حقوقی داشت. از جمله کتابهای ممنوعه آن جا، کتابهای صادق هدایت و همچنین آن هایی هم که در خارج از ایران چاپ شده بودند مثل “۲۳ سال” دشتی و یا “چشم هایش” بزرگ علوی در آن جا نگهداری میشدند. بنا بر این به احتمال زیاد کتابهای خمینی هم آن جا بودند ولی من به دنبال ترشحات فکری یک آخوند مرتجع نبودام.
به هر حال ورود به آن کتابخانه هم نه تنها چندان محدودیتی نداشت، بلکه دانشجویان دورههای فوق لیسانس و دکترا برای نوشتن پایان نامه خود مرتب به آن جا سر میزند و کتاب قرض میکردند. همان یکی دو باری که من خودم به آن رفتم، آن جا را چندان خلوت ندیدم.
شما هم لطف کنید و از این به بعد به کسانی که بیش تر از ۶۵ سال سن دارند با دقت بیشتری گوش فرا دهید و منظور را دریابید و در صدد مچ گیری نباشید. موفق باشید.
مقاله آقای لنگرودی به نکات مهمی پرداخته است و بنظرم موضوع روشنفکری و روشنفکران ایرانی یکی از آنهاست.
خیلی تلاش کردم معنی روشنفکری وطبقه روشنفکران را بیابم. فکر می کردم با کمی تسامح و تخفیف وسهل گیری بشود این دومفهوم را بترتیب معادل دومفهوم انگلیسی Intellectualism و Intelligentsia تعریف کرد.
با مراجعه به برخی منابع، پاره ایی خصوصیات اینتلیجنسیا را چنین یافتم:
تلاش برای رسیدن به آرمانهای اخلاقی زمانه
تحقیق و ژرف اندیشی و مطالعه در مورد موضوعات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی
فعالیت ذهنی و خود آموزی مستمر
میهن پرستی
خلاقیت خستگی ناپذیر و نواندیشی
آینده نگری
استقلال فکری و شجاعت اخلاقی
نقد مداوم حکومت مستقر
عشق نامشروط به آزادی و حقوق بشر
محکومیت مداوم هر نوع بی عدالتی، اقدامات ضد انسانی و ضد دموکراسی
اعتقاد راسخ به راست گویی و راست کرداری و اخلاق مداری
سکولار و در بسیاری موارد خداناباور
داشتن توان ذهنی و ضریب هوش بالاتر از حد متوسط جامعه
عدم اعتقاد به فرضیه جهان عادل Just World Hypothesis
با در نظر گرفتن این ویژگیها، بنظرم مفهوم روشنفکری و روشنفکر، مفاهیمی کاملا ایرانی -شیعی هستند و حتی با ۹۹ درصد تخفیف از نوع بلک فرای دی نیز نمی توان در فرهنگهای دیگر معادلی برای آنها یافت.
اکثریت قریب به اتفاق آنان،علی رغم داشتن تحصیلات دانشگاهی و زندگی در مغرب زمین، از طیفهای گوناگون توده ایی ، کمونیست، مصدقیست، جبهه ملی، ملی-مذهبی، مارکسیست اسلامی و نو اندیش دینی و حتی شبه لیبرال دموکرات جمهوری خواه، دارای این ویژگیها هستند:
عدم اعتقاد به آزادی وحقوق بشر
سنتگرا
وابستگی عاطفی وعقیدتی به خلافت شیعه به درجات مختلف
عدم اعتقاد به دستاوردهای عصر روشنگری و لیبرال دموکراسی
کم سوادی
عدم علاقه به مطالعه
افکار فاشیستی نسبت به طبقات فرودست جامعه
توان ذهنی و ضریب هوش پایین تر از حد متوسط جامعه ایران
اقتدارگرایی
شارلاتانیسم وقاحت آمیز
نژاد پرستی و یهود ستیزی
مذهبی و اعتقاد به مبانی تشیع اثنی عشری
آن عده قلیل هم که با لکنت زبان و با هزار بهانه می گویند اشتباه کردیم، از شجاعت اخلافی برای یک عذر خواهی ساده از مردم ایران برخوردار نیستند. غلط کردیم و یا ….. خوردیم، پیشکش!!!!!
بنظرم، طیفهای گوناگون براندازان و اپوزیسیون واقعی باید کمرویی و نزاکت سیاسی ومصلحت اندیشی و تعارفات را کنار گذاشته و با رویکردی رادیکال همه ابعاد گروه های روشنفکر ماب تشیع اثنی عشری را افشا نمایند.
آیا تا حالا کسی دیده یک روشنفکر شیعه اثنی عشری یا یک تحلیل چی بی بی سی یا یک استمرار طلب استاد دانشگاه کلمبیا و یا یک لابی گر فلان اندیشکده آمریکایی در ابراز عقاید فاشیستی ویهود ستیزانه و استمرار طلبانه و شیعه گرایانه و ولایت معاشانه خود ذره ایی تعارف و ادب و اخلاق را رعایت کند?!!
چی باید گفت وقتی خانم فرشته با تحصیلات دانشگاهی و احتمالا بالای ۶۵ سال سن هنوز نمیدونه چند کتابخانه در کشورهای مختلف هستند که هرکتابی با مجوزو شماره نشرو چاپ رو بعنوان مخزن چند جلد مستقیم بهشون ارسال شده و نگهداری میشن و یکی از راه های شناخت علاقمندان به کتابهای بقول خودشان ضاله برای دستگاههای امنیتی هم مراجعان به اون کتابخانه ها هستند؟! واقعا لیاقتی بیش از حکومت آخوندی داریم؟ والا زود بالله زود برن کنار آخوندا.
دروغ میگویند که شاه کتابهای خمینی را ممنوع کرده بود.
در سالهای اوایل دهه ۱۳۵۰ من در رشته علوم اجتماعی در دانشگاه تهران دانشجو بودم. برای نوشتن گزارش برای یکی از کلاسهایم در مورد لوطی گری در بعضی از محلههای تهران باید گریزی هم به شیعه گری میزدم. وقتی در کتاب خانه مرکزی دانشگاه تهران زیر عنوان شیعه گری کارت کتابها را یکی یکی ورق میزدم چشمم به دو کتاب از خمینی برخورد کرد. البته خیلی دقت نکردم که نام آن دو کتاب چه بود. زیرا من به دنبال یک کتاب تاریخی و تحقیقی بودم و با نام خمینی هم به خوبی اشنا بودم و میدانستم که یک آخوندی مرتجع بود مثل آخوندهای مرتجع دیگر. در نتیجه از کارت کتابهای او به سرعت رد شدم.
البته کتاب به درد بخوری هم پیدا نکردم ولی از استادم شنیدم که کتاب تاریخی در مورد ادیان و همچنین رساله بعضی از
” روحانیون ” (طبق گفته او البته ) در مخزن کتاب دانشکده حقوق نگهداری میشوند.
این را هم اضافه کنم که مخزن کتاب دانشکده حقوق در زیرزمین آن دانشکده بود وچون کتابهای ممنوعه هم در جا نگهداری میشدند ورود به آن جا با اجازه استاد مربوطه و رییس کتابخانه عملی بود. کتاب مورد نظرم را آن جا پیدا کردم. ولی دنبال کتابهای خمینی نگشتم چون اصلا راجع به کتابهای او کنجکاو نشدم. ولی شک ندارم که کتابهای او هم یا در کتابخانه مرکزی و یا در مخزن کتاب دانشکده حقوق موجود بودند.
تفاوت نسلهای پیش از شورش ۵۷ ، نه انقلاب با نسل بعد ۶۰ در دو چیزه ،
اول انکه نسل پیش از شورش به نادانی خود اعتراف کرده و در تظاهرات شعار میدهد .
چه اشتباهی کردیم ، اگر انقلاب کردیم . ولی ترسو و اخته نبودن .
اما نسل بعد ۶۰ مثلا ، نسل اینترنت و اینفورماتیک ، بدونه اخلاق ، پر مدعا و ترسو و اخته شده
توسط چند اخوند دست نشانده و نوکر کنسرسیوم به رهبری انگلیس .
قهرمانانش ، استیو جابز ، بیل گیتس و برت پیت و انجلا جولی و کیم کارداشیان و شاهین نجفی و
محسن نامجو .
انوقت دیگران را به روضه خوانی متهم میکنند .
به مزدوران و یاوران جمهوری مارکسیست اسلامی ۱۴۴۴۰۰ نفر .
وز و وز . . . توده ای ، چرا شاه رساله خمینی را ممنوع کرد و نگذاشت ما بفهمیم که در
رساله ایات عظام اسلام عزیز مثل پدر بزرگ کیانوری ، شیخ فضلالله نوری ، سکس با نوزاد ازاد است .
اما ما نوکران عاشق رفیق استالین و نوع سبیل استالینی در همان زمان توانستیم بند بند کاپتیال مارکس
و قصه مادر مارکسیم گورکی و ابلوموف چوخوف را مثل طوطی حفظ بکنیم و با کمک ،
خسرو گلسرخی ها و علی شریعتی ها ، اش شله قلم کار مارکسیت اسلامیستی درست بکنیم تا در
دوبشقاب ، – فدائی و مجاهد – به خورد جوانان بدونه اطلاع از تاریخ خود ، با ادویه – بیژن
جزنی و حنیف نژاد و چه گوارا ، خسرو گلسرخی ، با گارسونی ، مسعود رجوی و فرخ نگهدار ،
بفروشیم .
انگار محمد رضا شاه میبایستی یک تنه مثل علی ابن ابی طالب کیسه بدوش بگیره و بره در تک تک
منازل ۳۰ میلیون ایرانی را بزنه و پس از ۱۴۰۰ بگه ، ملت ایران حواستان به شیخ فضلالله های
نوری بچه باز باشه .
پر روئی و بی شرفی و بی وجدانی ، از عناصر لازم برای توده ای شدن و ماندن است .
خجالت هم خوب چیزیه .
چند ماه پیش یکی از حاجیه خانمهای مورد علاقه مصدقی ها و کمونیستها و جمهوری خواهان و جبهه ملیون و ملی – مذهبی ها و روشنفکران دینی و همچنین چپهای غربی و آکادمی نوبل، در ادعایی مضحک و سخیف و وقیحانه گغته بود که اگر شاه توضیح المسایل خمینی را ممنوع نکرده بود ما از او گول نمی خوردیم.
این حاجیه خانم نماینده همه نخبگان واینتلیجنسیای وقیح شیعه اثنی عشری است که با بی شرمی انقلاب شکوهمند اشان را به گردن نظام پادشاهی می اندازند.
خمینی حداقل از سال ۴۲ افکار متخرفانه جنسی و عقاید سیاسی – اسلامی واپسگرایانه خود را به گوش طرفدارانش می رساند.
حتی در نوفلو شاتو نیز بر ضرورت برقراری حکومت اسلامی تاکید می کرد.
او نه خدعه ایی کرد و نه انقلاب را دزدید.
خریت و حماقت و بلاهت و جهالت و واپسگرایی و بی شرمی و رذالت و بی سوادی طیفهای رنگارنگ طبقه روشنفکر شیعه اثنی عشری را نمی شود با اینگونه ادعاهای مضحک و سخیف ماله مالی کرد.
آنها دنبال برقراری حکومت اسلامی بودند و در زیر عبای شپش آلود آخوندها اتوپیای متعفن مدینه النبی را جستجو می کردند که به آن رسیدند.
پ ن: ضمنا، مگر توضیح المسایل خمینی با توضیح المسایل های دیگر چه فرقی داشت و یا دارد. همه کپی پیست هم هستند با کمی تفاوت در احکام جماع ولواط و سکس با نوزاد و خاله و عمه و قضای حاجت و خلاصه هر چه که مربوط به جهاز هاضمه و جهاز مقاربت است. آن حاجیه خانم و دوستانش یک توضیح المسایل را رندوم انتخاب می کردند ومی خواندند، مطمئنا آب از لب و لوچه شان جاری می شد و کیفور از اینکه ای بابا حکومت اسلامی چقدر باحال است ، کاش زودتر انقلاب می کردیم!!!!
بنده بسیاری از بندهای این مقاله را دقیق میدانم و میپذیرم اما تعجب میکنم چرا نویسنده به تفاوت دیدگاه های نسل پیش از انقلاب و نسل دهه ۶۰ به بعد توجه نمیکند و سعی دارد ادامه دار بودن بلاهت مذهبی را القا کند. گویی روضه خوانی و ناامیدی ویژگی تازه روشنفکریست…
جالب اینکه حتی آرمین خان لنگرودی هم اصل مصاحبه را نخوانده اند چه رسد آنانکه تعریف و تمجید کردن از مقاله! اصل این مصاحبه آنجا بود که وقتی خانم فالاچی به خمینی میگوید شما در پاریس اینطور گفتید در مورد آزادی خانم ها و کمونیست ها و ……….پاسخ رک و صریح میدهد که ” خدعه کردم”! خوب وقتی داشتن و خواندن توضیح المسائلش جرم بزرگی بود از کجا باید میدانستیم که نوزاد میشد از نظر این آقایان سکس داشت و ……..مگر خود شاه نیامد در تلویزیون از این اقایان عذرخواهی کرد؟ بابا مطلب رو درست به نسل جوان منتقل کنید و سرنوشت یکبار دروغپردازی رو ببینید که چهل و چند ساله چه بلایی سر ملت ایران و بقیه مردم دنیا آورده و دست بکشیم از دروغگویی.
مگه دوستان به همین فالاچی پس از مصاحبه ش با زنده یاد آریامهر بدوبیراه نمیگفتند؟… ای بابا…
به قول بزرگ ترهای فامیل ما یک مشت کور و کچل صف کشیده بودند و امام امام میکردند و ملت ساده دل را هم به دنبال خود کشیدند. حالا پس از ۴۰ سال که فهمیدند چه دسته گلی به آب دادند از رو نمی روند و میگویند تقصیر شاه بود که مردم را با دمکراسی اشنا نکرد و…… حالا گیریم شاه چنین و چنان بود، تو چرا رفتی پشت عبای خمینی؟ تو که مثلا با دمکراسی اشنا بودی، تو چرا مردم را با دمکراسی آشنا نکردی؟ فقط هر چه خمینی گفت تو “روشنفکر” تکرار کردی، ولی تقصیر شاه بود!!!!
بیچاره سنگ پای قزوین اسمش بد در رفته!!
ساختار و زیربنای این ایدئولوژی یا دین اهریمنی توسط یک مشت وحشی جنایتکار بیابانگرد بوجود آمد و توسط جنایتکاران هولناکی چون تیمور لنگ گسترش یافت و توسط مخوف ترین تبهکاران دوران معاصر یعنی اسلامگرایان حاکم بر ایران یا سایر تبهکاران اسلامی خارج از ایران چون داعش،طالبانها،القاعده و بقیه با قتل و کشتارهای عظیم انسانها تداوم یافته است. اما براستی چرا خرد بشری و عشق او به روشنایی تا کنون نتوانسته است بر عفریت اسلام بیابانی پیروز شود؟ براستی چرا هنوز و همچنان اسلام اهریمنی جان میگیرد،نابود میکند و قسمت بزرگی از بشریت را در مخوفترین زندان هایش یعنی جهل و جهالت عمیق زندانی و در بند کرده است؟ چرا روشنایی بر این تاریکی ژرف و وحشت چیره نمیشود. آیا کشتار میلیونها انسان بدستور این دین اهریمنی نباید چشمان انسانها را باز کند؟ آیا رذالت بنیانگذاران این ایدئولوژی جنایت که حتی به کودکان زمان خود تجاوز می کردند و انسانها را سر میبریدند نباید انسانها را به ماهیت پلید این دین جهل و جنایت بیابانی آگاه کند؟ اگر ذهن انسان از کودکی محدود و کوچک نگه داشته شود در بزرگسالی آن انسان کوچک و حقیر خواهد بود و اگر به چنین انسان حقیری ابزار و قدرت داده شود جنایت های بزرگی انجام خواهد داد! اسلام ذهن انسان ها را از کودکی نابود و وقتی خرد را در زمان جوانه زدن نابود کرد آنزمان مغز را با جهل و جنایت پر بکند. خمینی،خامنه ای،بن لادن و سایر تبهکاران اسلامی محصول لابراتوار آن دین جنایت هستند.
تنها کسى که صداى دیکتاتورى نعلین را قبل از اوریانا فالاچى شنید وجرات ابراز انرا کرد شاپور بختیار بود !!
کشتی با دین بیش از حد را می بایستی ایرانیان می گرفتند. زود یا دیر این سرنوشتی بود که ما ایرانیان با آن رودرو می شدیم. کدامیک پیروز می شود هنوز بدرستی اشکار نیست . بگمان من ایرانیان در یک پاکسازی باوری رنج آوری هستند. بقول گوستاو یونگ ایرانیان با سایه سیاه و دهشتاک خود مواجه شده اند و آنهم ۴۱ سال است. تا به حال که همدیگر را مقصر دانسته اند و با ناسزا و آرزوی مرگ این پروسه را درازترمی کنند. اما اگر با درک و اندیشه و قبول مسئولیت از آن بیرون آمدند نجات یافته اند.
جمهوری اسلامی و به دست گرفتن فرمانروایی کشور باستانی به دست «سیدها» آغازی برای پایان, چیستی و نهاد character ما ایرانیان بوده و هست. می توان برای آن واژه Degeneration را به کار برد. این واژه در بیولوژی و پزشکی نیز بکار می رود که چم آن آسیب به سلولها بافت ها و ارگانهاست که نشانه یا effect پاد ارزشی به انگلیسی negative دارد. دانشمندان یک توده دژنراسیون شده را اینگونه شناساندن می کنند: مردمی یا شهروندانی که بدست فرومانرایان خود بسیار بد اداره میشوند سرمایه ها و دارایی آنها به چپاول و تاراج می رود و یا از آن کاربرد بد می کنند. مانند جمهوری دامن ننگین اسلامی که پول نان مردم را به تروریست های لبنان پلستین و دیگران می دهد. دیگر اینکه خدا در آن به فراموشی سپرده شده و یا از آن مانند ابزاری بهرمندی use می کنند.
مانند امروز که سران از کفتار پلید تر جمهوری اسلامی با نام الله (خدای خودشان) تبهکاری می کنند. چیستی و بودش نیاکانی در حال به زمین خوردن fall است. آن شکوه و بزرگی که نیاکان ما در زمان کوروش بزرگ و داریوش بزرگ داشت از آن رد پایی دیده نمی شود. پس مردم ما بسنده است که بدانند ما به کجا داریم می رویم و این گذرگاه مانند رودی از سال ۱۹۷۹ آغاز شد. کی پایان می پذیرد کس نمی داند.
William Shakespeare می گوید:« درد و رنجی که سخن نمی گوید, آنقدر آرام و آهسته به سوی دل heart خم می شود تا بشکند».
حقیقت این است که در جوامع اروپایی مردم برای دست یابی به علم و اطلاعات جدید مداوم در حال خواندن و یاد گیری هستند و در ایران درست برعکس. در جامعه ای مثل ایران که همواره متوسط وقت مطالعه سرانه چند دقیقه در روز است چگونه میتوان انتظار داشت روشنفکر وجود داشته باشد. چگونه میتوان افرادی را که از یک اخوند بی سواد مثل خمینی بت ساختند روشنفکر نامید. مهمتر این که پس از گذشت چهل و اندی سال از شورش ۵۷ نگاهی بیندازید به انها که در ایران و در کشورهای اروپایی و امریکا خود را روشنفکر ایرانی مینامند و عقایدشان تقلید مضحکی از عقاید شایع در ابتدای قرن بیستم میباشد!
با درود به جناب آرمین لنگرودی بابت مقاله ی ارزنده ی شان.
به قول بزرگ مردی که جدیدا مجسمه اش را نومارکسیست ها و بی ال ام های بی سواد به زیر کشیده اند :
Faith begins where reason sinks exhausted
ایمان از جایی آغاز می شود که خردگرایی و منطق و دلایل بشری کم بیاورد .نکته در تعادل این دو است .یعنی اگر بخواهند ایمان را از جایی که معنا بخش است خارج کنند و بخواهند با ایمان جامعه را به یک جامعه ی ” آرامانشهری” تبدیل کنند ، فاجعه ی رخ می دهد که در ایران ما رخ داد .
همان بزرگمرد این نکته را بیان کرده که به روی این “جهان سقوط کرده” که شیطان نقش خود را بازی می کند نمی توان و نمی شود به “آرمانشهر ” رسید .جدایی دین از دولت و سیاست باعث می شود شان ایمان از بین نرود و فرد فرد جامعه با ایمان و اعتقادی که در حد بضاعت شان هست ، بتوانند زندگی با معنا و با ارزشی برای خود داشته باشند.
متاسفانه در جامعه ی ما دینی حاکم بوده که با سلاخی انسان ها قصد ایجاد “مدینه النبی” را دارد .مدینه النبی هم چندان جامعه ی ایده آلی نیست همین جامعه ای است که می بینیم . آرمانشهری که رهبرانش هر روز در حال تاراج کاروان ها و کشتار دگر اندیشان و سرکوب مردم هستند و شبها در حال نکاح با دختر بچه ها و کنیزها و برده های جنسی ای که در جنگ با ملت های دیگر (مخصوصا ملت ایران)بدست آورده اند .
راستی تا حالا دقت کرده ایم که این آرمانشهر چقدر با آرمانشهر حضرت مارکس (ع) و حضرت لنین (ص) و باقی کمونیست ها شبیه هست .
در مورد کمونیست ها اشاره ای زیبایی کردید .دقیقا باید حضرت استالین چنین حرفی را بزند در عشقش به مولایش هیتلر (آن ابرانسان نیچه ای که دین و مذهب و همه چیز را در آلمان برای ظهور ابرانسان قربانی کرد) .وقتی که بخواهیم ایمان را (ایمان به خدا و یا معنویت ) را کاملا از صحنه ی جامعه پاک کنیم باز تعادل میان ایمان و خرد را به هم زده ایم و جامعه را دچار استبدادی به مراتب هولناک تر و سیاه تر کرده ایم .همان کاری که کمونیست ها در گوشه گوشه ی جهان از چین و شوروی تا ونزوئلا و کوبا کرده و می کنند .و جالب تر اینکه تروریست های اسلامی-شیعی بهترین دوست های همین جنایتکاران هستند .
روزگاری بود که مردم پیرو پیامبران بودند اما حال از پیامبران رویگردان شدند. انسانی به سمت کاملترین انسان شدن است
اسد خان گل گفتی: کسی که بر سر محمد رسول الله خاکستر می ریخت زن یهودی نبود. او زن عموی پیامبر ابولهب بود که اینکار را می کرد. به این یاد سوره ۱۱۱ المسد آیه ۱- آیه ۵ را بیرون آورد که مانای mean آن به پارسی سره چنین است: بریده باد دو دست ابوالهب و مرگ بر او باد. دارایی و آنچه اندوخت سودش نکرد. بزودی در آتشی پر زبانه درآید و زنش آن هیمه کش[آتش فروز] بر گردنش تنابی از کیسه ساون خرماست. روزی در کانال تلویزیون آلمان که در آن حامد عبدالصمد مصری که پدرش از مفتی های آن کشور و خرده گیر سخت اسلامی است و در این باره چندین نسک Books نوشته و جان خود را در ترس و مرگ انداخته با یک بانوی آلمانی که اسلامگرایان مخ او را شتشو داده و او را مسلمان کرده بودنند هر دو در یک برنامه بودنند. آن بانو هم از داستان زن یهودی که افسانه ساختگی بیش نیست می گفت ولی Hamed Abdel-Samad آنرا خردمندانه رد کرد. همه تازی ها چادر نشین نبودنند. پیامبر اسلام خانه داشت و از ایوان آن یکی از دخترهایش پائین افتاد و مرد. یکی از دختر هایش که زن عثمان بود آنقدر از دست او کتک خورد که جان داد و محمد رسول الله دختر دیگری به او به همسری داد. دختر دیگرش هم زن علی امام نخست شیعیان شد. چنانکه می نگریم پیامبر اسلام فرزند پسری نداشت. آنوقت سیدهای مفت خوار و نماد اهریمن می گویند که فرزند محمد رسول الله هستند. اگر مردم پاک نژاد ما این سیدها و در سار و سر آنها خمینی نماد الله و اهریمن را می شناختند امروز کشور ما دست تازی ها نمی افتاد که تازی بنویسیم نام تازی داشته باشیم تازی بپوشیم و خدای تازی داشته باشیم و با زبان تازی نیایش کنیم!
مقاله بسیار آگاهی بخش و از یک وجدان پاک سرچشمه گرفته است.
از حزب توده (پدر خوانده همه جوجه کمونیست ها) پرسیدن که پس چی شد ارودگاه سوسیالیزم بهم ریخت و مثل امام زمان مان غیبش زد؟ جواب فرمودن “باعث فروپاشی اردوگاه سوسیالیرم اشتباه گروباچف و خیانت یلتسن بود”. اینا میخواهن از خواب بیدار شوند اینا روی سنگ پای قزوین را هم کم کردن.
با سپاس فراوان اما همه گناه بر گردن خمینی گجستک نبود ونیست یادمان باشد وقتی همه درها را میبندی فقط به توسعه اقتصادی فکر میکنی که البته جای سپاس دارد و ترس از چپ آسایش را از شما میگیرد و میدان به ملا وآخوند میدی و با اجازه مدرسه علوی و حوزه برپا میکنند وملتی را با خزعبلات آخوندی مثل کافی و راشد در رادیو سرگرم وقاتلان کسروی با سلام و صلوات بدرقه و آزاد میشوند باید از دل آن سیاست هیولایی خونریز آدمخواری مثل خمینی بیرون بیاید .دوران کودکی من با چه فرمان ایزد چه فرمان شاه هرگز فراموش شدنی نیست .امروزه که به گذشته نگاه میکنم علیرغم هم خدمات سیستم گذشته خیلی نقطه ضعف ها بود که یا فراموش میشد و سپاس گویان آن زمان پرده پوشی میکردن .و اما امروز باید به فکر چاره ای بود خود را رهانید .روشنفکر تاریخ نخوانده بود و شاه هم همچین .وعامه ملت که حالشان معلوم .
با تشکر از آقای آرمین لنگرودی برای این مقاله ایی روشنگرانه.
فاشیسم یک ایدئولوژی سیاسی مدرن است که در اواخر قرن نوزدهم در اروپا شکل گرفت. خصوصیات عمده آن عبارتند از : نوزایی اسطوره ایی، تمامیت خواهی پوپولیستی، ترس از سقوط اخلاقی جامعه، ملی گرایی افراطی، سنت ستیزی، فرهنگ گله وار، نژاد پرستی، راست گرایی افراطی، استثاگرایی فرهنگی Cultural Exceptionalism
که البته صفاتی همچون ضدیت با ماتریالیسم، ضدیت با خردگرایی، ضدیت با پوزیتیویسم، ضدیت با بورژوازی، ضدیت با دموکراسی، ضدیت با فرد گرایی، خشونت گرایی، احساس گرایی، ذهنیت گرایی را نیز به آن نسبت می دهند.
با این مقدمه،بنظرم نمی رسد مفهوم فاشیسم در مورد خلافت شیعه و بنیانگزاران و پایوران سیاسی و نظریه پردازان آن صدق کند.
فاشیسم یک پدیده اروپایی با مختصات و مفاهیم اروپایی است . اسلامگرایی و شیعه گرایی و حکومتهای خلیفه گری اسلامی پدیده ها و مفاهیم خاورمیانه ایی هستند.
البته اگر اصراری هست تا قرینه اروپایی برای خلافت شیعه یافت،بنظرم حکومت مسیحی چهار ساله کشیش جیرولامو ساوونارولا . Girolamo Savonarola در دولت-شهر فلورانس در دهه آخر قرن ۱۵میلادی، مناسب تر است.
طبق تعریف فاشیسم؛ پان جرمانیسم و یا پان اسلاویسم و یا پان ترکیسم و یا پان تورانیسم و یا پان عربیسم و یا پان ایرانیسم یا انواع و اقسام پان های اروپایی و آسیایی دیگر، بیشتر حائز صفات فاشیستی هستند تا اسلامگرایی و یا شیعه گرایی که ریشه در فرهنگ اسلامی صحرای عربستان قرن هفتم میلادی و مدینه النبی دارند.
البته، در اکثریت تحصیلکردگان و نخبگان و اینتلیجنسیای شیعه اثنی عشری و همچنین بسیاری از طیفهای رنگارنک اپوزیسیون ساکن ینگه دنیا و فرنگ ، از کمونیست و مصدقی و ملی گرا وملی- مذهبی تا مارکسیست اسلامی و نو اندیش دینی و حتی شبه لیبرال و شبه سکولار می شود رسوبات فاشیستی را به درجات مختلف پیدا کرد. هیچیک از آنها برای حقوق بشر وآزادی اهمیتی قایل نیستند و به با یک تلنگر نرم در ورطه فاشیسم تمام عیار سقوط می کنند.
ناگفته نماند، اغلب با تسامح از واژه فاشیست بعنوان صفتی منفی در مورد انواع حکومتهای دیکتاتوری و دیکتاتورها نیز استفاده می شود که بحثی در آن نیست.
به هر روی ، خلافت شیعه را اگر بخواهیم با مفاهیم غربی نامگذاری کنیم، بنظرم ترکیب تئوکراسی دزدسالارانه kleptocratic Theocracy برای آن مناسب تر است و برای رهبران و پایوران اش، واژه جامع، مانع و کامل شیعه اثنی عشری کفایت می کند و نیازی به یک اصطلاح اروپایی نیست.
خلاصه سخن آنکه، خلافت شیعه، با تمام جنایات و تبهکاری و نکبت وفساد و فلاکت ناشی از آن ، خلافت شیعه است. خمینی یک شیعه اثنی عشری نائب امام زمان است و مجذو بان روشنفکر او نیزشیعیان اثنی عشری منتظر القائم و توضیح المسایل مانیفستی گویاتر و مهمتر از مصاحبه اوریانا فالاچی!!!
با سپاس از این مقاله بسیار پر مغز . با ید چند نکته را عرض کنم .
یکم – کسانی که دور آن یارو را گرفتند ، هم او را میشناختند ، و هم از نیتش آگاه بودند ، منتها تحلیلشان این بود که مانند آنها ضد شاه و از نظر فکری ایدئولوژیکی بیوطن و فرقه ای است و گام به گام ! خواهند توانست کشور را با کالت خود اشغال کنند ، ولی آن یارو بسیار حیله گر تر و خب ، با لشکری چند برابر ، سر همه آنها را زیر آب کرد .
دوم – داعش و ووووووو به گرد ملاهای حیله گر هم از بیرحمی و بیوطنی نمیرسند ! این را برای نخستین بار به یک هم محلی میگویم .
سوم – مشکل آمدن یک فالاچی و نشان دادن بلایی که می آید نبود ، ایرانیها از قرنها پیش از حیله و ریای آن کاریها آ’گاه بودند ، مشکل خلا ویران کننده علوم سیاسی و در کل سیاست در ایران بود ، به محض نبود شاه ، اینها با فرمانده مزورشان یک لشکر درست کردند و امام جای شاه نشست ! ( و فقط شاهنشاهی این فاجعه را به فاضلاب بر خواهد گرداند ، هنوز خلا سیاسی وحشتناک مصداق دارد ) .
چهارم – دوست گرامی ، نسل های پیش رو در ایران از اسلام گذشته اند ، ولی دعوایی هم با آن ندارند و میخواهند کنار برود و یک مذهب باشد و در کاری دخالت نکند . این را در هر حرکت و نوشته های جوانها میشود دید . اسلام در نسل های نو مرده است . آن را یک بازیچه تلخ میبینند که برنده ای جز کفتارها ندارد و میخواهند این بازی کثیف تمام شود . آیا بهتر نیست ما هم بر همین نکته تاکید کنیم ؟ اسلام ، چه شایعه یا چه سنی و یا هر شاخه ای کنار و شخصی ، و از سیاست و اقتصاد و حکومت بیرون ! همان هم صادق خواهد بود برای مذاهب دیگر . با سپاس
به مکاری و دو رویی آخوندها به هیچ وجه نباید شک کرد، اینها چند بار از طریق نوچههای خود گفته اند که اگر حتی امام زمان امروز ظاهر بشود برای حفظ این رژیم حاضر به کشتن او هستند. از همه بدتر آن گروه به اصطلاح روشن فکر هست که از خود شیفتگی خود چشمش کور و گوشش کر هست.
مقاله بسیار جالب و آگاهی دهنده بود چرا که خود من آنزمان به سبب عصبانیت از ملاقات بانو فالاچی با این جرثومه ننگ و بیسوادی و توحش و تفکر روستائی مصاحبه را که البته بسیار سانسور شده بود در مطبوعات نخوانده و نخوانده در مورد بانو فالاچی بد فکر کردم . در مورد این داستان یهودی و امام اول شیعیان علی هم باید یادآور شد از این دست داستانها که برای زمان قاجار و در شبها و روزهای چرت زدن ایرانیان توسط ملایان ساخته شده بود داستان دیگری هم هست که محمد پیغمبر هر روز از کوچه ای میگذشت و زنی یهودی بر سر وی خاکستر میریخت تا روزی که خاکستر نریخت و محمد پیگیر شد و فهمید که زن مریض است و به عیادتش رفت و زن اسلام آورد . البته شنونده پای منبر هیچگاه از خود سؤال نکرد که اعراب آنزمان عربستان در چادر زندگی میکردند و هیچ چادر پشت بام ندارد .
عالی بود ، عالی . باید بیشتر از این مصاحبه ،، تاریک فکرانی که بنام روشنفکر عوام را بر علیه حکومت ملی مشروطه شاهنشاهی پهلوی ایرانساز شوراندن و این فاجعه و فلاکت و تعفن جمهوری را بر سرزمین کورش کبیر برای غارت منابع ان به نفع اربابان مافیای غرب و شرق تحمیل کردند گفت و نوشت ،، چرا که این
خائنین برای نوعی دیگر از جمهوری برای ادامه غارت و فلاکت ایرانیان در حال نقشه کشیدن هستند.
چپ های که حتی نام جمهوری را به درستی نمیتوانند تلفظ کنند ،، و ان را جمبوری میگویند ،، تازه با کت و شلوار کروات با عنوان کارشناس در تلویزیونهای لندن نشین برای ملت فلک زده ۱۴۰۰ساله
تجویز سوسیالیسم و استالینیزم و فدرالیسم هم مینویسند و هر از گاهی ،، مثل خروس بی محل میخوانند ، نغمه اپوزیسیون و شورای گذار ،،
شرم و حیا و خجالت هم خوب چیزیه .
به یزدان گر خرد داشتیم ،، کجا این سرانجام بد داشتیم.
از ماست که بر ماست .