مشکلات روحی- اجتماعی ایرانیان پناه‌جو و پناهنده در آلمان (۶)

سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۹۴ برابر با ۲۵ اوت ۲۰۱۵


آنچه در چندین بخش می‌خوانید، پژوهشی است که حنیف حیدرنژاد مددکار اجتماعی در امور پناه‌جویان و مهاجرین و مشاور روحی- اجتماعی تهیه کرده و به دلیل ادامه مهاجرت ایرانیان که به دلایل مختلف سرزمین‌ خود را ترک کرده و به کشورهای دیگر، از جمله آلمان، پناه می‌برند، در کیهان لندن منتشر می‌شود.

[بخش یک]   [بخش دو]   [بخش سه]   [بخش چهار]   [بخش پنج]

۷. ارتباط بین رفتار نهادینه شده در فرد که ریشه در داخل کشور دارد با جهت‌دهی رفتار و روابط اجتماعی او در کشور جدید

همان طور که گفته شد، ریشه و علت مشکلات روحی- اجتماعی پناه‌جویان و پناهندگان را نباید تنها در شرایط محیطی و وضعیت اجتماعی کشور جدید جستجو کرد اگر چه مجددا تاکید می‌شود که این عوامل بیرونی، نقش اساسی و جهت دهنده دارند. اما توجه به عوامل تاثیرگذار«درونی»، در خود فرد پناه‌جو و اطلاع از چگونگی عملکرد این عوامل در کشور جدید نیز اهمیت زیاد، و در برخی موارد حتی اهمیتی تعیین کننده داشته و از همین رو شناخت آنها نیز بسیار ضروری است زیرا در ماه‌ها و سال‌های اولیه زندگی در کشور جدید، رفتارهای واکنشی و تاکتیکی پناه‌جو و پناهنده اساسا با اتکاء به آن چیزی که او در کشور خود یاد گرفته و در او نهادینه شده انجام می‌شود. حال آنکه با تغییر شرایط اجتماعی و محیط (ترک کشور و زندگی در خارج از آن)، در بسیاری موارد آن آموخته‌ها یا رفتارهای نهادینه شده نه تنها به فرد کمکی نمی‌کنند، بلکه در کشور و شرایط جدید برای او منشاء تولید مشکلات بیشتر می‌گردند.

Reuters©
یک اردوگاه پذیرش پناهندگان در آلمان، اوت ۲۰۱۵
Reuters©

برای درک عمیق‌تر مکانیزم و چگونگی تاثیرگذاری این رفتارهای نهادینه شده، به برخی از برجسته‌ترین حالات و ویژگی‌هائی که در ایرانیان به طورعمومی‌تری دیده می‌شود، اشاره می‌شود:

۷٫۱ چندگانگی رفتاری- شخصیتی

منظور از چندگانگی رفتاری آن است که یک فرد به دلایل مختلف شناخته یا ناشناخته در محیط و وضعیت‌های مختلف رفتارهای متفاوت یا حتی متضاد از خود نشان می‌دهد. توسل به این رفتارهای متفاوت در بزرگسالان در اساس آگاهانه بوده و با قصد حفظ خود یا دیگران در مقابل یک خطر، فشار یا اجبار بیرونی انجام شده، یا برای دسترسی به یک هدف مشخص، کسب یک امتیاز یا تامین یک نفع مشخص است. این رفتارهای متفاوت، در اساس به دور از میل شخصی و درونی فرد شکل می‌گیرد. در بسیاری موارد فرد باید خود را قانع سازد تا به انجام رفتاری خارج از میل خود اقدام کند.

چندگانگی رفتاری می‌تواند از طریق تربیت و یا پیروی از رفتار اجتماعیِ عموما غالب کسب شود. پیروی از انتظارات خانواده، فامیل، اجتماع و یا حاکمیت سیاسی می‌تواند «تن در دادن» به این چندگانگی را توجیه کند. فشار،  زور و اجبار مذهبی، اجبار اداری و «قانونی» یا حتی اجبار سیاسی و امنیتی می‌تواند آنچنان محیطی را فراهم کند که از همان ابتدای کودکی این «چندگانگی» امری بدیهی و نرمال به شمار آید. استمرار چندگانگی رفتاری می‌تواند به مرور زمان آن را در شخصیت فرد چنان جا انداخته و نهادینه کند که به چندگانگی شخصیتی منجر شود. تاثیر متقابل این دو (چندگانگی رفتاری- شخصیتی) بر  یکدیگر می‌تواند آنچنان این چندگانگی را عمق بخشد که حتی با تغییر محیط و شرایط اجتماعی (مثلا پس از ترک محیط  کشور خود و زندگی در کشور دیگر) این چندگانگی برای مدت‌های طولانی باقی مانده و ادامه پیدا کند. از همین رو در بررسی مسائل و مشکلات روحی- اجتماعی پناه‌جویان، پناهندگان و مهاجران باید عوامل تربیتی، خانوادگی، سیاسی و اجتماعی در کشور مبداء را مورد نظر قرار داد. همچنین باید با در نظر داشت پیوند فرد، حتی در خارج کشورش، با تحولات و رخداد‌های خانوادگی، اجتماعی و سیاسی در داخل کشورش، بر تاثیرگذاری آن عوامل ریشه‌دار در روندِ زندگیِ کنونی فردِ پناه‌جو، پناهنده و مهاجر در خارج از کشورش دقت نمود.

اما تجربه عملی نشان می‌دهد هر چقدر که چندگانگی رفتاری- شخصیتی نهادینه‌تر شده باشد و هر چقدر که  فرد نسبت به مکانیزم‌های عملِ آن ناآگاه‌تر باشد، به همان میزان نیز سخت‌تر و دیرتر از آن رها خواهد شد. به عبارت دیگر، تنها تغییرِ مکان جغرافیائی و فاصله گرفتن از محیط اجتماعی، پایان این چندگانگی رفتاری- شخصیتی را به همراه نمی‌آورد. تلاش آگاهانه ی فرد برای شناخت مکانیزم‌هائی که این چند گانگی‌ها براساس آن عمل می‌کنند، به ویژه آنجا که به بخش ناخودآگاه ضمیر انسان بر می‌گردد، یک شرط بسیار مهم و پایه‌ای به شمار می‌آید. در اغلب موارد شناخت این مکانیزم‌ها و پیچیدگی آنها به تنهائی امکانپذیر نبوده و کمک و مشاورۀ تخصصی را طلب می‌کند که متاسفانه بسیاری از این افراد با آن بیگانه بوده یا تنها در مراحل بحرانی به آن متوسل می‌شوند. یک شرطِ ضروری دیگر برای ایجاد تغییر در این چندگانگیِ رفتاری- شخصیتی، خواست و اراده لازم برای پایان دادن به آن و فاصله گرفتن از الگوهای رفتاری سابق است.

۷٫۱٫۱ مشخصات فرد و جامعه چند رفتاری- چند شخصیتی

فردی که رفتار و شخصیتی چندگانه دارد «خود»ش نیست و اغلب نمی‌داند که  کیست و چه می‌خواهد. بین دو قطب در نوسان دائم بسر می‌برد، بین خواسته‌های شخصی  یا برآورده کردن خواست و انتظارات بیرونی (همسر، کودکان، دوستان، خانواده، فامیل، محله، جامعه، محل کار، محل تحصیل، سیستم سیاسی حاکم و…). به طور روزمره ناگزیر به «حفظ چهره» است و دائما باید خود و شرایط زندگی‌اش را طور دیگری از آنچه هست نشان دهد. دروغ گفتن برای او  امری عادی وغیر قابل اجتاب می‌شود و در نتیجه، اعتماد به دیگران غیر ممکن شده و اعتماد متقابلی هم وجود ندارد. چنین فردی ناگزیر است که روزانه «نقش»‌های مختلفی را بازی کرده و بسته به نوع نقشی که دارد «ماسک» متناسب آن را به چهره می‌زند. مرور زمان، آنچنان این نقش‌ها و ماسک‌ها را در هم می‌تَند که دیگر جدا کردن آنها از هم و پیدا کردن ماسک و صورتک اصلی، حتی برای خود فرد نیز دشوار می‌شود. این وضعیت می‌تواند بحران هویت، و در پی  آن ناراحتی‌های روحی- روانی را به همراه بیاورد.

Reuters©
یک اردوگاه پذیرش پناهندگان در آلمان، اوت ۲۰۱۵
Reuters©

در شرایط حاکم در داخل ایران دایره این وضعیت اما تنها در یک فرد محدود باقی نمی‌ماند و از آنجا که کل افراد جامعه در زیر چنین سقفی تنفس می‌کنند، این چندگانگیِ رفتاری-شخصیتی در ابعاد اجتماعی تولید و باز تولید شده و ضریب چندین برابر خورده و به صورتی غیر قابل تصور گسترش پیدا کرده و به یک بیماری اجتماعی تبدیل می‌شود. در چنین جامعه‌ای دیگر لازمه حل و فصل امور روزانه زندگی «دروغ و کلک، فریب و نیرنگ، خوش‌زبانی، رشوه دهی و رشوه‌گیری، رفیق‌بازی و پارتی‌بازی و …» است. گسترش فساد مالی و فساد اخلاقی سوء استفاده جنسی را به همراه خود می‌آورد. در چنین شرایطی از زنان انتظار «سرویس‌دهی» و عرضه کردن خود می‌رود. سکوت ناگزیر زنان در مقابل انواع آزار یا سوء استفاده‌های جنسی و حتی تجاوز، به تدریج عمومیت پیدا کرده و فراگیر می‌شود. بر پایه رابطه تاثیر متقابل، این وضعیت اجتماعی بر فرد و خانواده تاثیر گذاشته و بحران‌های خانوادگی را موجب می‌شود؛ بحران‌های فردی و خانوادگی دیگربار در جامعه سرریز کرده و این دور و تسلسل هر بار با ضریب بالاتری ادامه پیدا می‌کند.

۷٫۲ تقابل ارزش‌ها

ارزش را می‌توان مجموعه‌ای از باورهای نوشته و نانوشته‌ای دانست که چگونگی رفتار افراد، روش زندگی آنها و مناسبات بین انسان‌ها با همدیگر و نیز مناسبات بین انسان با اجتماع و طبیعت و محیط را مشخص و تعیین می‌کند. تعیین مناسبات فرد نسبت به دیگران (گروه، خانواده، جامعه و …) و برعکس، می‌تواند از طریق ابزارهای مختلفی به طور آشکار و یا ضمنی تعریف و تعیین شود. رعایت و پایبندی به ارزش‌ها، شاخصی برای سنجش میزان وفاداری شخص به گروهی که به آن تعلق دارد و پایه‌ای است که این ارتباط و هم‌پیوستگی بر روی آن بنا می‌شود. ارزش‌های موجود در یک جامعه وظایف و انتظارات فرد نسبت به دیگران (پدر، مادر، خانواده، گروه، جامعه، مذهب، کشور و…) و نیز وظایف و انتظارات دیگران نسبت به فرد را تعیین می‌کنند. به طور معمول کسب ارزش‌ها بیش از آنکه محصول انتخاب آگاهانه و آزاد یک فرد باشد، محصول و فرایند یک تربیت (خانوادگی، اجتماعی، مذهبی، سیاسی، گروهی و …) است. هرچقدر جامعه سنتی‌تر باشد، پایبندی به ارزش‌ها شدیدتر و انتظار وفاداری به آن ارزش‌ها نیز بیشتر است. هر چقدرجامعه سنتی‌تر باشد، «فردیت» بیشتر تقبیح شده و خواسته‌ها و انتظارات فرد از زندگی محدودتر گردیده و در مقابلِ آن، برآورده کردنِ انتظارات دیگران است که اهمیت بیشتری پیدا می‌کند، به نحوی که این موضوع  خود به یک «ارزش مثبت» تبدیل می‌شود. دوری یا عدم وفاداری و پایبندی به ارزش‌های موجود در یک جمع منجر به ارزش‌گذاری منفی شخص «خطاکار» شده و می‌تواند به منزوی کردن و یا طرد او بیانجامد. در گروه‌های به شدت سنتیِ مذهبی یا ایدئولوژیک، عدم وفاداری به برخی ارزش‌ها حتی می‌تواند مجازات مرگ را به همراه بیاورد.

در شرایط داخل ایران اما بسیاری از افراد اگرچه در ظاهر، خود را متعلق به یک نظام ارزشی می‌دانند، اما در درون خویش به آن ارزش‌ها باور نداشته و یا نسبت به آنها دچار شک و تردید هستند. برخی این شک و تردید را بیان کرده و نشان می‌دهند، برخی آن را بروز نمی‌دهند و یا حتی از بروز آن هراس دارند. برخی هم حتی شک به این ارزش‌ها را برابر گناه به شمار آورده و خود را لایق مجازات می‌دانند.

ارزش‌هائی که یک فرد خود را متعلق به آن دانسته و یا از آن پیروی می‌کند، به طور مستقیم در شکل دادن شخصیت و هویت او نقش بازی می‌کنند. پشت کردن به ارزش‌های گذشته، نقد و زیر سوال بردن و یا نفی آنها برای بسیاری از افرادی که به باورها و ارزش‌های گذشته خود پشت کرده و یا آنها را نفی می‌کنند امر ساده‌ای نبوده و معمولا حاصل یک دوره طولانی شک و تردید بوده و با خود، تنش‌های زیادی را به همراه می‌آورد. تنش‌هائی که به لحاظ شخصیتی، رفتاری، عاطفی و روحی فرد را شدیدا درگیر کرده، از او انرژی بسیار می‌گیرد و گاهی نیز پایان آن نامعلوم است. این درگیری‌های درونی می‌تواند با علائم و واکنش‌های کاملا متفاوت و متضادی همراه باشد، از جمله: حساسیت و زود رنجی، عصبانیت، پرخاشگری و عصیان، کم طاقتی و کلافگی و یا درون‌گرائی، گوشه‌گیری، افسردگی و بحران روحی، بحران هویتی و یا حتی خودکشی.

خروج از کشور و زندگی در خارج از ایران (در اینجا آلمان) از همان آغاز با تجربه دنیائی جدید، با ارزش‌هایی کاملا متفاوت از آن چیزی شروع می‌شود که تا قبل از آن شخص تازه‌وارد با آن زندگی می‌کرده است. ورود به کشور جدید با شروع یک پروسه جدید در زندگی شخص همراه می‌شود که با زنجیره‌ای از سوال‌ها و چرائی‌ها ادامه پیدا می‌کند. سوالاتی که در بطن خود ارزش‌ها و باورهایی را که شخص تا آن زمان با آن زندگی می‌کرده است نشانه گرفته است.

برخی از این ارزش‌های نهفته در رفتار فرد، در زندگی عمومی‌او قابل دیدن هستند مانند نوع  پوشش، نوع آرایش، نوع معاشرت با دیگران- به ویژه (تا حدی) نوع ارتباط با جنس مخالف، رعایت یا عدم رعایت  قوانین رانندگی و نظم عمومی ‌و…

Reuters©
یک اردوگاه پذیرش پناهندگان در آلمان، اوت ۲۰۱۵
Reuters©

برخی از رفتار‌ها اگرچه «ارزش» تلقی نمی‌شوند، اما به جا آوردن یا نیاوردن آن و یا چگونگی به جا آوردن آن با ارزش‌های متداول در یک جامعه سنجش می‌شود. برای مثال نوع سلام و علیک و روبوسی و خداحافظی در یک جمع، نوع رفتار در یک مهمانی، رفتار در یک مغازه به هنگام خرید، رفتار با دوستان در خیابان و اتوبوس و قطار و … در تمام این موارد نوع رفتار و فرهنگ حاکم بر رفتار هر فرد از ارزش‌هائی تبعیت می‌کند که در او جا افتاده یا به عبارتی نهادینه شده است. به نحوی که اگر بر خلاف آن هنجارهای رایج، رفتاری از او سر بزند، عملی «غیر ارزشی” محسوب خواهد شد. مثلا در ایران و به هنگام ورود به یک میهمانی، نوع سلام و علیک و روبوسی و در پایانِ  میهمانی، خداحافظی افراد با هم، کاملا متفاوت از آن چیزی است که در آلمان وجود دارد. و یا نوع برخورد جوانان با ورود و خروج افراد سالمند در میهمانی‌های خانوادگی بسته به نوع فرهنگ و ارزش‌های حاکم در یک جامعه با هم متفاوت است.

فرد تازه وارد در کشور جدید در مواجه با فرهنگ و ارزش‌های جامعه ی جدید ابتدا نم یداند چکار باید بکند. مواجهه با رفتار و ارزش‌های متفاوت ابتدا، فرد را دچار سوال می‌کند که چرا “اینجا” اینطور است و “اینها” اینطوری اند و “ما” آنطوری؟ سپس این سوال مطرح می‌شود که کدام “درست” است؟ هر چقدر ارزش و رفتارهایِ زیر سوال رفته بنیادی تر و تعیین کننده تر باشند، مواجهه بین آن ارزش‌ها با ارزش‌های جدید عمیقتر شده و به تدریج این مواجهه، به مقابله ی ارزش‌ها  کشیده می‌شود. ادامه ی این از خود سوال کردن‌ها می‌تواند شک و تردید نسبت به ارزش‌های تاکنونی را موجب شود. در چنین حالتی یک عکس العمل احتمالی می‌تواند باقی ماندن بر همان ارزش‌ها و دفاع از آنها در مقابل ارزش‌های جدید باشد. باقی ماندن بر ارزش‌های گذشته به مرور زمان با نوعی سکون و “فیکس شدن” در زمان همراه می‌شود (مثلا دسته ای از پناه‌جویان یا پناهندگان و مهاجرانی که بیش از ده یا پانزده سال است که در آلمان زندگی می‌کنند، هنوز با همان ارزش‌های ده، پانزده سال پیش خود زندگی می‌کنند، همان فرهنگ و ارزش‌هائی که ده یا پانزده سال قبل تر به آن باور داشته اند. در حالی که در ده  یا پانزده سال گذشته در جامعه ی مادر- داخل ایران- آن ارزش‌ها ساکن نمانده و با تغییراتی مواجه بوده است. از این رو است که گفته می‌شود این دسته افراد به لحاظ حفظ فرهنگ و ارزش‌ها، در زمان  گذشته “فیکس” شده و بدون تغییری “ثابت” باقی مانده اند.)

حالت دیگر آن است که تقابل ارزش‌ها می‌تواند به مرور زمان به تجدیدنظر طلبی و تجدید نظرخواهی در باورها راه برده و در زمینه‌هائی همچون مذهب و اعتقادات فلسفی، نوع و روش زندگی، ازدواج و رابطه جنسی، باور به یک نظام سیاسی مشخص و … دگرگونی‌های جدی و بنیادینی را در فرد به همراه بیاورد. این تغییرات یک شبه نبوده و در یک دوره زمانی نسبتا طولانی به نتیجه می‌رسد. اما در طول زمانی که این تقابل و دگرگونی و شکل گیریِ “خودِ جدید” در جریان است. فرد، بالا و پائین‌های زیادی داشته و به لحاظ روحی و عاطفی حساسیت‌هایش زیاد می‌شود. این شرایط جدید می‌تواند در مورد یک دسته از پناه‌جویان دوره‌هائی همراه با افسردگی و گوشه گیری را بهمراه بیاورد و یا در مورد دسته ی دیگر رفتارهای افراطی یا “اِکسترم” را موجب شود (گرایش به آرایش غلیظ، مدل لباس‌های لوکس و متفاوت، رابطه‌های جنسی ماجراجویانه و کوتاه مدت، مصرف بی رویه مشروبات الکلی و …)

۷٫۳ سرخوردگی

احساس سرخوردگی حاصل برآورده نشدن انتظار، وعده، قول و قرار، و امیدی است  که فرد از دیگری یا دیگران (خانواده، گروه، جامعه، حزب، تشکیلات، مذهب و…) دریافت کرده، اما بی پاسخ می‌ماند. تکان دهنده‌تر از بی پاسخ ماندن انتظارات و وعده‌هایی که به آنها عمل نشده، احساس مورد سوء استفاده  قرار گرفتن یا احساس «خیانت» به اعتماد است. هر چقدر آن امید و آرزوها بزرگتر بوده باشد، احساس سرخوردگی و احساس مورد «خیانت» قرار گرفتن نیز گسترده‌تر و تاثیرات آن بر روح و روان فرد هم عمیق‌تر و طولانی مدت‌تر خواهد بود. اگر این احساس، یک احساس دسته جمعی باشد و در ابعاد گسترده، کل جامعه و کشور را شامل و در طول زمان بارها تکرار شود و استمرار یابد، و اگر مسبب این وضعیت (مثلا در ایران) رهبران سیستم سیاسی، و حاکمان کشور باشند، تاثیراتِ آن سرخوردگی بر فرد و کل جامعه بسیار عمیق‌تر شده و برای سال‌های طولانی بی اعتمادی را در لایه‌های مختلف جامعه، هم نسبت به آن سیستم و هم نسبت به یکدیگر، موجب خواهد شد.

احساس سرخوردگی می‌تواند احساسات و واکنش‌های متفاوت و حتی متضادی را به همراه بیاورد. از یک طرف می‌تواند واکنش‌های انفعالی همچون سکوت، بی عملی، کناره‌گیری، گوشه‌نشینی را موجب شود، از طرف دیگر می‌تواند واکنش‌های اعتراضی همچون فرار و گریز و پرخاشگری یا ترک باورهای قبلی را به همراه بیاورد و یا در سوی دیگر می‌تواند واکنش‌های مبارزه‌جویانه همراه با خشم و خشونت را شامل شود.

در شرایط سرخوردگی، ایجاد و برقراری فضای اعتماد و گفتگو و دیالوگ بین طرفین بسیار سخت و دشوار شده و برقراری ارتباط در مناسبات فردی، اجتماعی و سیاسی میتواند با سوء ظن، بدبینی و پیشداوری همراه شود.

احساس سرخوردگی نه تنها افرادی را که مستقیم درگیر بوده‌اند شامل می‌شود، بلکه به دلیل آنکه احساس و عاطفه فرد را زخمی‌می‌کند، تاثیرات آن به عنوان یک تجربه تلخ و دردناک، از سوی فرد یا افراد مبتلائی که مستقیم درگیر آن شده اند، به دایره وسیع تری از افراد پیرامونشان (فرزندان، مناسبات اجتماعی و کاری و…) گسترش می‌یابد، به نحوی که تاثیرات آن تا سال‌ها و حتی در نسل‌های بعد بر جای خواهد ماند.

سرخوردگی عمومی‌مردم ایران از نظام جمهوری اسلامی‌و هیئت حاکمه و سیستم سیاسی حاکم بر کشور که خود را رهبران و مسئولان رسمی‌می‌خوانند بسیار عمیق است. فراتر از هیئت حاکمه سیاسی، سرخوردگی از احزاب و گروه‌ها و سازمان‌های سیاسی در درون سیستم یا در اپوزیسیون نیز به  میزان مشابه ریشه دارد. حاصل این سرخوردگی یک بی اعتمادی عمیق و توام با سوء ظن بوده است. این بی اعتمادی به مرور زمان فراتر از بی اعتمادی به سیاست و حاکمان یا احزاب سیاسی، در مناسبات اجتماعی و بین مردم با هم، و حتی بین اعضای یک خانواده نسبت به یکدیگر نیز گسترش پیدا کرده و به یک «بیماری» اجتماعی تبدیل شده است. آنانی که به هر دلیل راه زندگی درخارج کشور را بر می‌گزینند، این سرخوردگی و بی اعتمادیِ عمیق سه دهه گذشته را با خود به خارج کشور آورده و تا مدت‌های طولانی با همان عینک به دیگران می‌نگرند. به نحوی که این وضعیت برقراری ارتباط با دیگران (چه ایرانی یا حتی غیر ایرانی) را برایشان سخت و پیچیده و در بسیاری موارد همراه با سوء تفاهم می‌کند.

آنچه در بالا آورده شد بر عامل یا عوامل بیرونی (بیرون از فرد) ایجاد کننده  زمینه‌های سرخوردگی تاکید می‌کند. اما، سرخوردگی همچنین می‌تواند دلیل درونی (درون خود فرد) نیز داشته باشد. زمانی که انتظارات فرد از دیگری یا دیگران (دوست، همسر، فرزند، خانواده، همکار، گروه، حزب، کشور و…) نه بر اساس واقعیات، بلکه بر اساس آرزوها،  فانتزی‌ها و خواسته‌های غیر واقعی و غیر منطقی استوار شده باشد، و زمانی که آن فرد در عالم واقع و به یکباره و برخلاف آن انتظارات، خود را با وضعیت دیگری مواجه ببنید، نتیجه آن سرخوردگی خواهد بود.

تصور بسیاری از ایرانیانی که به عنوان پناه‌جو به آلمان میایند از واقعیت موجود در آلمان بسیار فاصله دارد. آنها اغلب بر اساس درک و برداشت یا تصورات خود از حقوق بشر، انتظار دارند به محض رسیدن به آلمان و درخواست پناهندگی، بهترین امکانات در اختیار آنها قرار گیرد. اکثر آنها از مراحل پناهندگی اطلاعی ندارند و نمی‌دانند که چه در انتظار آنهاست. اطلاعات آنها اغلب بر اساس شنیده‌های بی پایه و اساس از دیگران استوار بوده و هیچ منبع موثقی ندارد. آنها اغلب (و از نظر نگارنده، به حق) آرزو و انتظار یک زندگی راحت، درآمد بالا، تحصیل، سکونت و زندگی در هر کجا که دوست دارند، آن هم با بهترین امکانات را دارند. این انتظارات البته به خودی خود مشروع بوده و هیچ اشکالی ندارد، اما موضوع اینجاست که در عالم واقعیت، آنها پس از ورود به آلمان به ‌هایم (خوابگاه)‌های پناه‌جویان فرستاده می‌شوند که اغلب شرایط بسیار اسفناک و غیر انسانی داشته و بسیاری از این خوابگاه‌ها در موقعیت جغرافیائی بسیار پرت و دور افتاده قرار دارند. رسیدگی به درخواست پناهندگی آنها به طور معمول (حالت‌های استثناء به کنار) بین یک تا دو سال طول می‌کشد و اگر درخواست آنها رد شود تا تشکیل دادگاه و بررسی مجددِ درخواست آنها، یک تا دو سال دیگر نیز باید انتظار بکشند. به این وضعیت باید مشکل زبان، انبوه نامه‌های اداری، قوانین و سیستم کاملا بیگانه، محدودیت جابجائی و مسافرت، کمبود شدید مالی، نداشتن اجازه کار، عدم دسترسی به کلاس‌های زبان دولتی و محدودیت شدید در دسترسی به امکانات درمانی و پزشکی را نیز اضافه نمود. اگر پناه‌جو تنها نباشد و همسر و فرزند داشته باشد، پیدا کردن کودکستان و مدرسه و دبیرستان نیز سختی‌های خود را دارد. اگر هم فردی مایل باشد که خود در دانشگاه ادامه تحصیل دهد، تا روشن شدن وضعیت پناهندگی اش اجازه آن را دریافت نخواهد کرد.

به این ترتیب وقتی پناه‌جو از همان آغاز در کشور جدید، خود را با کوهی از مشکلات روبرو می‌بیند، آن آلمان یا اروپائی که در تصورات  پناه‌جو در ایران یک «بهشت» به نظر می‌آمد، به یک باره به یک «جهنم» تبدیل می‌شود. نتیجه بلافصل این وضعیت و ترکیدن آن حبابِ «سرابِ بهشت‌گونه»، یک شوک شدید و سرخوردگی است. ریشه این سرخوردگی این بار نه در بیرون، بلکه در درون خود فرد و تصورات غیر واقعی و غیر دقیق او از شرایطی است که آن را نمی‌شناخته، بلکه آن را آن گونه انتظار داشته که در ذهن خودش ساخته و پرداخته بوده است. تصوری که با دنیای واقعیت کاملا بیگانه بوده است. حاصل این سرخوردگی، اغلب بروز بحران فردی و خانوادگی، عصبانیت و پرخاشگری است که اگر برای مدت طولانی به درازا بکشد، می‌تواند در مورد خانواده‌ها به جدائی و طلاق و رشد مشکلات بین فرزندان با والدین و یا برعکس همراه شود. درصدی از این دسته از افراد، پس از ترکیدن این حباب آرزو‌ها، یا آلمان را ترک و با قبول ریسک و خطر بالا به ایران باز می‌گردند و یا با قبول هزینه‌های سنگین، بطور قانونی یا غیرقانونی، به کشور دیگری می‌روند (مهاجرت در مهاجرت).

۷٫۴ افسردگی

افسردگی یک احساس عمیق غم و اندوه است که با درخود فرو رفتن عمیق فرد مبتلا همراه شده و معمولا با گوشه‌گیری فرد و عدم تمایل به حضور در جمع همراه است. طولانی شدن دوره افسردگی می‌تواند بر خواب و خوراک و سلامتی فرد تاثیر گذاشته و در شرایط حاد می‌تواند موجب بحران روحی- روانی در او شده یا بسته به علت افسردگی، بحران هویتی را موجب شود. در این دوره، بسیاری از مبتلایان به عنوان  یک مُسکنِ زودگذر به داروهای آرام‌بخش و یا حتی مواد مخدر گرایش پیدا می‌کنند که می‌تواند به دلیل مصرف بیش از حد یا خارج از کنترل، خطر مرگ را به همراه بیاورد. در مراحل شدید و زمانی که ناامیدی در فرد بیشتر و بیشتر رشد کرده و امید به تغییر شرایط از بین می‌رود، و زمانی که حس عجز، ناتوانی و بیچارگی تقویت شود، عشق به زندگی کاهش پیدا کرده و با تقویت حس پوچی، فکر خودکشی یا خطر اقدام به خودکشی افزایش می‌یابد.

اگر عوامل زمینه‌ساز افسردگی، سیاست‌گذاری‌های کلان از سوی حاکمان و سیاست‌گذاران یک کشور (مثلا ایران) باشد، تاثیرات آن تنها یک فرد یا گروهی از افراد را شامل نشده، بلکه به مرورِ زمان بخش‌های بزرگی از جمعیت یک کشور می‌تواند به «افسردگی اجتماعی» مبتلا شود. رشد این پدیده می‌تواند زمینه رشد بیماری‌های روان- تنی، ناراحتی‌های روحی- اجتماعی و یا در مراحل حادتر، بیماری‌های روحی- روانی در کل جامعه را فراهم کرده، خطر ابتلا به بیماری‌های مختلف گوارشی، قلبی و عصبی را افزایش داده و در بسیاری موارد موجب پیری یا مرگ زودرس شده و یا موجب افزایش موارد اقدام به خودکشی (موفق یا ناموفق) شود.

طولانی شدن دوره افسردگی همچنین می‌تواند اختلافات خانوادگی را تشدید کرده و به ویژه امکان جدائی زوج‌ها را افزایش دهد.

دقیقا بر بستر چنین زمینه‌ای که در داخل کشور شکل گرفته و در وضعیتی بسیار حساس و شکننده است که بسیاری از پناه‌جویان ایرانی که تازه به خارج رسیده‌اند (در اینجا آلمان)، با دنیائی کاملا متفاوت مواجه می‌شوند. از آنجا که شرایط زندگی جدید و دوره گذار از دنیای قدیم به دنیای جدید به سرعت و در اغلب موارد خارج از کنترل فرد تازه رسیده رقم می‌خورد، این خطر وجود دارد که زندگی در شرایط جدید یک عدم توازن جدیدی را موجب شود که به موجب آن فرد نمی‌تواند در برخورد با سختی‌ها واکنش لازم را نشان داده و تحمل او نیز بسیار شکننده شده و پائین می‌آید. این احساس ناتوانی و وابسته شدن فرد برای حل و فصل مسائل روزانه به دیگران (از جمله به خاطر ندانستن زبان آلمانی و انجام امور اداری)، آن هم در مورد افرادی که در کشور خود توان بالائی داشته و مستقل بوده‌اند، به نوبه خود زمینه تشدیدِ ناراحتی روحی- اجتماعی و روحی- روانی را افزایش می‌دهد.

۷٫۴٫۱ پیامدهای افسردگی

از پیامد‌های افسردگی، بی عملی و گوشه گیری و یا سکوت و تن دردادن به شرایط و سیستم حاکم و یا حتی همکاری با همان افراد و سیستمی‌است که شرایط این افسردگی و چندگانگی رفتاری- شخصیتی را ایجاد کرده اند. آن دسته از افراد که بیشتر به “منافع و مصالح” خود می‌اندیشند، خود را قانع می‌کنند تا بجای تغییرِ شرایط، به آن تسلیم شده یا جزئی از آن شوند تا از آن طریق آینده خود و خانواده شان را تضمین نمایند.

در شرایط داخل ایران وقتی که یک فرد، سال‌های سال در وضعیتی که در بالا تشریح شد زندگی کند، وقتی که فرد از حال درونی و عدم رضایت خود و دیگر افراد پیرامونش از وضع موجود خبر دارد، اما خود را «ناچار» به تن در دادن به آن شرایط و خود را «عاجز و ناتوان» از تغییر آن ببیند، این وضعیت می‌تواند یک پتانسیل انفجاری را در درون او بپروراند که در شرایط مختلف، به ویژه در شرایط متشنج و احساسی و هیجان‌زده، رفتارهایی متاثر از شور و حرارت، رفتارهای آنی و لحظه‌ای و واکنشی را به دنبال می‌آورد (قتل، خودسوزی، فرار از خانه، دعوا و کتک‌کاری، و یا در ابعاد سیاسی اعتراض و تظاهرات و اعمال خشونت‌آمیز و …). آن دسته از این افراد که موفق می‌شوند پس از سال‌ها زندگی تحت چنین شرایطی از ایران خارج شده و زندگی‌شان را در خارج کشور (به هر نامی‌که باشد: پناه‌جو، پناهنده یا مهاجر) ادامه دهند، نمی‌توانند به سرعت از عواقب روحی- اجتماعی زندگی در ایران رها شوند. رفتار و روحیه شکل گرفته شده آنها در ایران و افسردگی‌های ناشی از آن و شخصیت چندگانه‌ای که در آنجا برای ادامه حیات و زندگی شکل گرفته بوده، برای آنکه در کشور و جامعه و شرایط جدید به نقطه «نرمال» برسد به زمان نیاز دارد.

[ادامه دارد]   [بخش یک]   [بخش دو]   [بخش سه]   [بخش چهار]   [بخش پنج]

برای امتیاز دادن به این مطلب لطفا روی ستاره‌ها کلیک کنید.

توجه: وقتی با ماوس روی ستاره‌ها حرکت می‌کنید، یک ستاره زرد یعنی یک امتیاز و پنج ستاره زرد یعنی پنج امتیاز!

تعداد آرا: ۰ / معدل امتیاز: ۰

کسی تا به حال به این مطلب امتیاز نداده! شما اولین نفر باشید

لینک کوتاه شده این نوشته:
https://kayhan.london/?p=21508