شکوه میرزادگی – انقلابیون اسلامی، از همان هنگامی که با پشتیبانی همهجانبهی کشورهای اروپایی و آمریکا، آماده میشدند تا بساط حکومت قرون وسطاییشان را در سرزمین بخت برگشتهی ما پهن کنند، تنها ترسشان از زنان ایران بود زیرا میدانستند زنان دشمنان خط اول جبهه یک حکومت مذهبیاند؛ نهفته یا آشکار.
انقلابیون اسلامی در رویارویی با این دشمنان، پیش از انقلاب، به «خدعه» و دروغ متوسل شدند* و سپس، بلافاصله پس از پیروزی سرکوب را شروع کردند؛ به کمک اراذل و اوباشی کف بر دهان آورده، با شعارهایی چون «یا روسری یا توسری» و تیغ کشیدن بر لبهای زنان.
و این سرکوب به شکلهای مختلف و روز به روز گستردهتر و وحشیانهتر ادامه پیدا کرد تا به امروز؛ زیرا حکومت اسلامی دشمنان اصلی خودش را خوب میشناسد.
حکومت اسلامی از ابتدا میدانست میتواند در میخانهها را ببندد که بست، میدانست میتواند رسانهها را بخرد و یا سانسور کند، که کرد، میدانست میتواند سر هر کوی و برزنی یک مسجد و حسینبه و تکیه بسازد که ساخت، میدانست که میتواند فرهنگ خردمدار، مهربان، شاد و روشن ایرانی را سرکوب کند و بجایش، بر زمینِ تاول زده از انقلاب، اشک و اندوه و بیداد و تاریکی بکارد، که کاشت.
حکومت اسلامی میدانست… میدانست … حتی میدانست میتواند خواستاران «عدالت اجتماعی» را بفریبد و دروغ «عدالت اسلامی» را به خوردشان بدهد؛ تا جایی که وقتی زنان، این دشمنان خط اول حکومتِ تازه به دوران رسیده، اولین تظاهرات عظیم خود در مخالفت با حجاب اجباری را به راه انداختند، بیشتر گروههای چپ از زنان عضو یا هوادارشان خواستند «به خاطر انقلاب»در این تظاهرات شرکت نکنند.
روشن است که حکومت اسلامی برخلاف بسیارانی از مردمان بیخبر، به خوبی این را هم میدانست: زنی که از چشمه انقلاب مشروطیت نوشیده، زنی که با همراهی رهبری چون رضاشاه از چاه کبود حجاب بیرون آمده و به مدرسه و دانشگاه رفته و انسانوار سر برآورده، و زنی که طی چهل و سه سال پس از آن و تا انقلاب اسلامی آموخته که چگونه از اعماق سیاه حرمسراها، سختی تخته چوبهای شلاق، زخم سنگسار و، درد از دست دادن کودکانی که به دنیایشان آورده ، و دهها بدبختی دیگر بگریزد، و خودش را به یک قدمی زنان غربیِ برآمده از رنسانس برساند، نمیتواند با حکومت اسلامی سرسازگاری داشته باشد. حتی اگر چند صباحی از سر نادانی، یا هیجان و یا زور سر به سازش فرود آورد.
حکومت اسلامی خوب میدانست که اگر تاکید بر «دیکتاتوری رضا شاه و محمدرضاشاه» برای فریفتن مردمانی سادهدل و ناآگاه، برای گذار به جهانی اسلامزده کافیست، برای زنانی که ۱۳۷۰ سال درد و زخم اسلام را بر جان و تنشان دارند، کافی نیست، زیرا آنها بسیار بهتر و بیشتر از مردها میدانند که بزرگترین و بیرحمترین دیکتاتوری برای زنها همانا یک دیکتاتوری مذهبی ست. و این دانستن است که به آنها این توان را داده که ۴۲ سال تن به سازش و سکوت ندهند.
و چنین است که هنوز حکومت اسلامی بیش از همهی دشمنانش از زنان ایران میترسد.
تعجبآور نیست اگر زنانی که صرفا برای ایستادن در بلندایی اندک فقط سخن از آزادی پوشش میگویند کارشان به شکنجه و زندان میکشد.
تعجبآور نیست زنانی که برای نجات محیط زیست تلاش میکنند و یا به حمایت از حیوانات میپردازند، و یا فقط از آثار تاریخی غیرمذهبی سرزمینشان عکس برمیدارند کارشان به زندان میکشد.
تعجبآور نیست زنانی که حتی با اجازه مقامات دانشگاه میخواهند بر اساس قوانین واپسگرای حکومتی، زنان را با حقوق خود آشنا کنند، کارشان به ده سال و پانزده سال زندان میکشد.
و تعجبآور نیست که هزارها زن سرشناس و گمنام به بهانهی دلایلی کاملا بیهوده و بیاساس بیشتر عمر مفید و زیبایشان را در زندانهای حکومت اسلامی میگذارنند.
هیچکدام از این زنها نه توپ و تانک و اسلحهای با خود داشتهاند و نه کلامی اهانتبار به پیامبر و امام غایب و حاضر گفتهاند. اما هر کدامشان به نوعی خواب راحت و خوش را از یک قبیله بربرصفت گرفتهاند.
این انسانهای ظریف و هوشمندی که نه حق قضاوت دارند، نه حق دفاع از خودشان، نه اجازه قیمومیت بچههایشان را دارند و نه اجازه سر برداشتن مقابل پدر و برادر و همسران زورگویشان را، نه اجازه سفر و کار دارند و نه حتی اجازه انتخاب پوشششان را؛ اما هر کدامشان دلیرانه سینه سپر کردهاند و مقابل یک حکومت زمخت بیمغز هراسانگیز ایستادهاند.
*****
برای من و حتما بیشمارانی حیرتانگیز است اگر که هنوز بخش عظیمی از مردمان به ویژه اپوزیسیون ترس حکومت اسلامی از این زنان را نمیبینند و یا ندیده میگیرند.
میدانیم که تمام سازمانها و احزاب اپوزیسیون سیاسی حکومت اسلامی به وسیلهی مردها به وجود آمده و گردانندگان اصلیاش بیشتر مردها هستند. اما از آنجا که در ۴۲ سال گذشته زنان بیش از مردها در مقابل جمهوری اسلامی ایستادهاند، و آنگونه که در بالا اشاره شد، حکومت اسلامی از آنها بیشتر از مردها میترسد، اکنون وقتاش رسیده که زنان ایرانی سازمانها و احزابی خاص خودشان داشته باشند؛ نه اینکه این سازمانها فقط زنانه باشند، بلکه بهتر است سازمانهایی باشند که زنان با تجربه، متخصص و شایسته آنها را به وجود آورده و یا در گرداندن آن نقشی اساسی ایفا کنند.
من یقین دارم که برخلاف تصور برخی، ما زنان برجستهای در امور سیاسی داریم که اگر کارآ تر و شایستهتر از مردها نباشند هموزن مردها هستند، با این تفاوت که چون تجربه مبارزاتی زنها با حکومت اسلامی سختتر و بیشتر از مردهاست، طبعا راه و رسم فرو پاشیدن چنین حکومتهایی را بهتر میدانند. اما میبینیم زنهایی که قادرند کارهای سیاسی- تخصصی انجام دهند، از آنجا که نمیخواهند «ویترین» و یا «جنس دوم» باشند از ورود به سازمانهای سیاسی پرهیز میکنند.
اکنون به نظر میرسد که اپوزیسیون بیشتر مردانه ایرانی به نفعشان هست تا اجازه دهند زنان شایسته (این دشمنان خط اول مبارزه با حکومت اسلامی)، در تصمیمگیریهای حساس شرکت کنند، از تجربیات مبارزاتی، سیاسی و فمنیستی آنها استفاده کنند، و اگر زنان سازمان و حزبی تشکیل میدهند، به آنها بپیوندند و برکنار از غرورهای «مردسالارانه» همراه و یا پشتیبان آنها باشند.
در چنین فضایی ست که رهبران فردای ایران، (چه مرد و چه زن) با نظر و خواست زنان و مردان برجسته شناسایی و پیشنهاد شدهاند و نه فقط با نظر و خواست مردها.
*در شانزدهم آذر سال ۱۳۵۷ (کمتر از سه ماه قبل از پیروزی انقلاب) لس آنجلس تایمز گفتگویی با خمینی داشت و از او در مورد حد آزادی زنان پرسیده شد. و او مثل بیشتر حرفهایش، به قول خود خدعه کرد و گفت: «زنان در جامعه اسلامی آزادند و از رفتن آنان به دانشگاه و ادارات و مجلسین به هیچ وجه جلوگیری نمیشود. از چیزی که جلوگیری میشود فساد اخلاقی است که زن و مرد نسبت به آن مساوی هستند و برای هر دو حرام است.»
ایشان می فرمایند:
“حکومت اسلامی خوب میدانست که اگر تاکید بر «دیکتاتوری رضا شاه و محمدرضاشاه» برای فریفتن مردمانی سادهدل و ناآگاه، برای گذار به جهانی اسلامزده کافیست، برای زنانی که ۱۳۷۰ سال درد و زخم اسلام را بر جان و تنشان دارند، کافی نیست.”
اما نمی فرمایند که خودشان که قاعدتا ساده دل و نا آگاه نبودند چرا به همراه شوهر اول خود ابراهیم فرهنگ رازی و تنی چند از مارکسیستها قصد داشتند در سال ۱۳۵۲ به خاندان پادشاهی ( مشخصا ولیعهد و شهبانو) سوقصد جانی نمایند.
ضمنا، در مورد مداحی شوهر دوم خود اسماعیل نوری علا درباره خمینی در دوران شورش ۵۷ چرا هیچ سخنی نگفته اند.
بهتر نیست بجای قایم شدن پشت سد سیوند و پاسارگاد،کمی در مورد خود افشاگری نماید؟
متاسفانه طبقه روشنفکر ایرونی-شیعه اثنی عشری ( از مارکسیست و چپ تا خمینیست و راست) بطرز حیرت آوری ریاکار و فرصت طلب و دو دوزه باز و غیره هستند ( حتی ورژن پشیمان و توبه کار آنها !!!!)
خودشان انقلاب کردند وکشور را به دست ملایان جنایتکار سپردند و رفتند به دیار کفر و فرنگ و ینگه دنیا برای لنگر انداختن و چنگر خوردن و اکنون مردم فلاکت زده و نکبت زده را مقصر جلوه می دهند!!!!
خانم میرزادگی سپاس از نوشتۀ خوب شما و تقدیر از همۀ زنان و مردانِ مبارزِ ایران!