بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مبارک زعیم الشیعه و سید الطائفه حضرت آیهاللهالعظمی آقای سیستانی (أدام الله ظلّه الوارف)
سلام علیکم
اما بعد، فقد جفّت الجنّات، وقحطت الثّمار، وقحلت الأرض، وخرفت الأشجار.
سیّدنا! اوضاع ایران، وخیم است؛ حکومت، مملکت را «علىٰ شفا جرف هار» قرار داده است. هم دنیای مردم را تباه کرده و هم دین و منتسبین به دین را بنحوی بیسابقه، منفور بسیاری از مردم– بالخصوص جوانان– نموده است. سکوت بزرگان شیعه در قبال جنایات اخیر، حکومت را متهوّر، بسیاری از مردم را نسبت به دین و منتسبین به دین، بیاعتماد و نومید و خشمگین، و زمینه را برای نزاع بین الفریقین و سوء استفادۀ بعض افراد از این شرائط، مهیا نموده است. برخی ثقات برایمان نقل کردهاند که حضرتعالی از اوضاع اخیر ایران، کاملاً مطلع هستید و آن را از اوضاع عراق، نگرانکنندهتر میدانید و از حکومت شدیداً گلایه دارید؛ چنانکه این را با عدم اذن به روحانیون حکومتی و مسؤولین حاکم بر ایران جهت ملاقات و نیز تخطئۀ بیسابقۀ موضع نسنجیدۀ وکیلتان در ایران، ابراز فرمودهاید؛ لذا حاجتی به ذکر جزئیات و مصادیق وخامت اوضاع و جنایاتی که روزانه در مکانهای مختلف، نسبت به افراد و اصناف متنوع، رخ میدهد، نمیبینیم؛ لکن از حضرتعالی استدعا و انتظار داریم واکنشی صریح در قبال این خونریزیها و پایمال کردن حقوق مردم و حدود الهی نشان دهید. ای کاش در اجتماعیات، از ابتدا خویش را مقیّد به عراق نمیفرمودید و امور ایران را به دیگران احاله نمیدادید [امری که حکومت ایران از بعد وفات مرحوم آیهاللهالعظمی آقای خویی (قدّس سرّه الشریف) با حملات ناجوانمردانه علیه شما، در پی آن بود و للأسف نهتنها بدان رسید، که در مواردی در جهت منافع خود، از اعتبار حضرتعالی سوء استفاده نمود و بعض منتقدینش را به کام مرگ کشاند]؛ چه آنکه اولاً مراجع و طلاب مستقل ساکن ایران، محدودیتها و محاذیری بیش از مراجع و طلاب مقیم نجف دارند و تحت نظارت و خفقان و سرکوب شدید هستند؛ بنحوی که ما پس از عمری تعلّم و تعلیم علوم آل محمد (صلوات الله علیهم)، در انتشار اسامیمان در ذیل نامه به حضرتعالی، شبهۀ انتحار داریم. ثانیاً مدتهاست که شوائبی نسبت به حجهالإسلام شهرستانی و مواضع سیاسی و تصرفات مالی ایشان در اذهان خلجان میکند و هرچه بیشتر میگذرد، قوت میگیرد. تام الاختیار بودن، ایشان را در ایران از «وکیل»، بدل به «اصیل» نموده است. رویه و مواضع ایشان و تشکیلاتشان، واضحاً با رویه و مواضع مستقیم بیت شما زاویه دارد و این زاویه، به واسطۀ پیوند خانوادگی با بعض خاندانهای صاحب قدرت و مکنت در ایران، روزبهروز بیشتر میشود و از قرائن برمیآید که برای نجف نیز برنامههایی دارند. حدّاقل، ضمّ ناظری مسلّمالاجتهاد – از فرزندان یا شاگردان مبرّزتان – به ایشان بسیار مطلوب خواهد بود. ثالثاً دین و مرجعیت، قلمرو بردار نیست و مقلدین و ارادتمندان شما در ایران، بیش از عراق نباشند، کمتر نیستند و بر مداخلۀ حضرتعالی در امور ایران نیز تالی فاسد تزاحم ولایات مترتب نخواهد بود، چه آنکه اولاً در ایران، فقیهی اعمال ولایت نمیکند و آنکه اعمال ولایت میکند فقیه نیست، ثانیاً مداخله و واکنش، اعم از اعمال ولایت است. مضافاً بر اینکه حضرتعالی بنا بر آنچه از تقریرات درستان منتشر شده، منکر ولایت عامۀ فقیه هستید؛ چه رسد به ولایت مطلقه، آنهم برای فردی نامقبول. بالجمله آنکه سکوت مرجعیت در قبال قتل عامها و کودککشیها و بازداشتهای گسترده و صدور حکم اعدام علیه معترضان از سوی قضات فاسق و جنایات دیگری که به نام شریعت و اجرای آن صورت میگیرد، ضربهای عظیم و جبرانناپذیر به دین و منتسبین به دین– بالخصوص مرجعیت– در ایران خواهد بود و چنانچه حکومت، بنحو مسالمتآمیز، تن به برگزاری رفراندومی تحت نظارت سازمان ملل ندهد، عاقبتی جز هلاکت متصور نیست. رجاء ایتام آل محمد (صلوات الله علیهم)– که در این ایام، در حرج و مضیقۀ شدید هستند– پس از حضرت حجت (عجل الله تعالی فرجه) به حضرتعالی است.
فالعجل العجل، ثمّ العجل العجل.
والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته.
جماعتی از مدرّسین حوزات علمیّۀ ایران
۳۰ آبان ۱۴۰۱ – ۲۶ ربیعالثانی ۱۴۴۴