فضا در ایران امروز روز به روز برای سینماگران مستقل بستهتر و فشار بر آنها برای تن دادن به ارزشهای رژیم بیشتر میشود. در چند سال اخیر و به ویژه بعد از جنبش مهسا، سینمایی زیرزمینی شکل گرفته و تعدادی از فیلمهای زیرزمینی ساخته شده به جشنوارههای بینالمللی نیز راه یافتهاند. کیهان لندن در همین ارتباط با بهمن مقصودلو پژوهشگر سینما، مستندساز و تهیهکننده سینما گفتگو کرده است.
دکتر بهمن مقصودلو سالهای سال است که زنجیرهای از فیلمهای مستند درباره هنرمندان و چهرههای ادبی سرشناس ایران میسازد و در کشورهای مختلف به نمایش میگذارد. فیلمهایی که در حال حاضر امکان نمایش در ایران ندارند. مقصودلو مؤلف کتابهای پژوهشی زیادی در زمینه سینما از جمله «علف: داستانهای شگفت و ناگفته» به زبانهای انگلیسی و فارسی و «رآلیسم شاعرانه رنوار» است.
وی در آخرین کتاب خود با عنوان «افسون پرده نقرهای: سینمای جهان» به بررسی سینمای آمریکا و جهان میپردازد.
-آقای مقصودلو، وضعیت سینمای ایران را در سالهای اخیر چگونه توضیح میدهید؟
-تولید فیلم در میان هنرها بیشترین هزینه را دارد. ولی به دلیل بحران اقتصادی حاکم و تورم بالا در ایران و دستمزدهای میلیاردی ستارگان و نیز بالا رفتن هزینههای دیگر در عرصه تولید فیلم، کل هزینهی ساخت فیلم در ایران سر به فلک کشیده تا جایی که عرصه برای سرمایهگذاران مستقل خصوصی، به دلیل محدود بودن سرمایهشان، تنگ شده است. از سال ۲۰۰۰ به بعد تدریجا سازمان سینمایی «فارابی» و سازمان «اوج» که وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است و وابستگان به رژیم و رانتخواران در زمینهی تولید فیلم سینمایی به مرور فعالتر شدهاند. همزمان سانسور وارده بر فیلمهایی که موضوع و حرفی برای گفتن دارند سختتر و سختتر شده است. وزارت ارشاد ابتدا سناریو را باید بخواند و اجازهی ساخت بدهد و بعد از ساختن فیلم هم باید پروانه نمایش صادر کند. تازه در سالهای اخیر اگر فیلمی قرار است به جشنوارههای جهانی برود باید مجوز دیگری هم بگیرد. خلاصه به مرور با سختگیریهای دولت و تورم بالا، سرمایهگذار خصوصی و مستقل دیگر ریسک بالا را قبول نمیکند زیرا احتمال توقیف شدن فیلمها زیادتر و احتمال برگشت سرمایه کمتر شده و به دلیل محدود بودن سینماها، هیچ تضمینی هم وجود ندارد که فیلم ساختهشده امکان نمایش در زمان مناسب را پیدا کند و اساساً روی پرده برود.
افزون بر این، با سانسورهای اعمال شده امکان اینکه فیلم جذابیت خود را از دست بدهد زیاد است. حتی بعد از گرفتن پروانه نمایش هم تنها با اعتراض یک متعصب مذهبی دولت میتواند جلوی نمایش فیلم را بگیرد. در نتیجه در پنج شش سال اخیر سرمایهگذار خصوصی و مستقل بطور کلی سرمایهی خودش را از این عرصه بیرون کشیده است. اکنون تولید فیلم سینمایی در انحصار گروههای دولتی است. گروههایی که یا از رانت دولتی استفاده میکنند و یا خودشان سازمانهای دولتی هستند.
-وضعیت تولید سینما در ایران قبل از انقلاب چگونه بود؟
-قبل از انقلاب، پس از اینکه اسماعیل کوشان در پایان جنگ جهانی دوم به ایران بازگشت با پول مردم «میترا فیلم» را تاسیس کرد و فیلم «توفان زندگی» را ساخت که شکست خورد و سرمایهگذارها خودشان را عقب کشیدند. ولی کوشان راهش را ادامه داد و «پارس فیلم» را بنیان نهاد و تدریجاً فیلمهایش شروع به فروش کردند و در نتیجه استودیوهای دیگری شروع به کار کردند. به مرور با حضور سرمایههای خصوصی و شخصی وضعیتی مانند سیستم هالیوود آمریکا در ایران حاکم شد. به عبارت دیگر، قبل از انقلاب این استودیوها بودند که فیلم میساختند. در مقابل دولت فیلمهای اندکی میساخت؛ وزارت فرهنگ و هنر و تلویزیون ملی ایران بودند که اولی فیلم «گاو» را ساخت و تعدادی فیلمهای مستند کوتاه. تلویزیون هم «تل فیلم» را درست کرد که چند کار متفاوت هنری تهیه کرد ازجمله فیلمهای فریدون رهنما، «اوکی مستر» و «مغولها»ی پرویز کیمیاوی، «چشمه»ی آربی آوانسیان و «آرامش در حضور دیگران» از ناصر تقوایی و…
در ایران قبل از انقلاب سالی ۸۰ تا ۹۰ فیلم که اکثریت قریب به اتفاق آنها توسط سرمایهگذاران خصوصی و توسط سیستم استودیویی بودند تولید میشدند.
با انقلاب ۵۷ که بخشی از این استودیوها تعطیل شدند ولی تعدادی از تهیهکنندگان خصوصی و مستقل ماندند که سرمایه میگذاشتند و اجازه میگرفتند و فیلم میساختند. ولی از سال ۲۰۰۰ به بعد میتوان گفت که استودیوهای خصوصی کاملا از بین رفتند. البته سازمان سینمایی «فارابی» هست که سیستم استودیویی دولتی است که دست به تولید میزند و «اوج» وابسته به سپاه پاسداران و حوزه هنری هم هستند که این آخری ۱۲۰ سالن سینما هم دارد. توجه کنیم که در سیستم دولتی کنترل و سانسور دولتی هم زیادتر میشود.
در ایران کنونی طبقه متوسط تقریباً دارد از بین میرود. بر اساس خود آمار دولتی ۷۰ درصد مردم زیر خط فقر هستند و درصد ناچیزی در آن بالا ثروت جامعه را کاملاً در دست دارند و از همهی مواهب زندگی هم برخوردارند. اکثر اینان وابستگان رژیم هستند. در چنین وضعیتی تعداد تماشاگران سینما هم رو به کاهش نهاده است.
-سینماگران مستقل در برابر این وضعیت چه واکنشی از خود نشان دادهاند؟
-سینماگران مستقل و باهوش در مقابله با این وضعیت به هر حال منفعل نماندهاند و ابتکارهای خودشان را شروع کردهاند. این ابتکارها با جعفر پناهی بعد از اینکه او را در سال ۸۸ گرفتند و سپس آزادش کردند شروع شد و در ادامه تبدیل به حرکتی شد که من آنرا «سینمای زیرزمینی نوین» یا «سینمای ناچار» مینامم. وقتی او را گرفتند و ممنوعیتهای زیادی بر او اعمال کردند، از آنجا که هنرمند خلاق و مبتکری است در خانه با یک دوربین دیجیتال فیلمی ساخت با عنوان «این فیلم نیست»؛ یعنی به تماشاگر میگوید فیلمی که تماشا میکنید در یک پروسهی متعارف و با امکانات حرفهای سینمایی از جمله با بازیگران حرفهای تولید نشده است، بلکه در یک محیط بسته با داستانی مینیمال و کم کاراکتر و با شرکت آدمهای معمولی ساخته شده است. این فیلم در ۲۰۱۱ به فستیوال کن راه یافت و در بخش «نوعی نگاه» نمایش داده شد. بعد پناهی فیلم «پرده بسته» را در ۲۰۱۳ به کن فرستاد و به دنبال آن «تاکسی» را در ۲۰۱۵ ساخت و آنرا به جشنواره برلین فرستاد که در آنجا جایزهی خرس طلایی را گرفت. به دلیل شهرت پناهی این فیلم خریداری شد و پخش شد و پولی هم برایش بازگرداند. پس از آن «سه رخ» را ساخت که در ۲۰۱۸ به کن رفت. اخیراً هم فیلم «خرس نیست» را ساخته که فیلم بسیار جالبی است. برخی منتقدان اروپایی از جمله خانم دارگیس منتقد سینمایی «نیویورک تایمز» این فیلم را یکی از ۱۰ فیلم برتر سال نامیدند.
بنابراین، این جریان با مختصاتی مانند بدون تحویل سناریو به مراجع رسمی و بدون اجازه گرفتن از آنها و با پرداختی ابتکاری و خلاق و با پرداختن به موضوعات و مشکلات اجتماعی پا به عرصه وجود گذاشت. الگوی سینمای زیرزمینی ایران، سینمای زیرزمینی آمریکاست که تقریباً از دهه پنجاه میلادی شروع شد و در دهه شصت اوج گرفت. این سینمایی آوانگارد بود که برخلاف سینمای جریان اصلی هالیوود جنبه قوی تجربی داشت؛ با سرمایهی محدود و مستقل شخصی ولی با ذهنیت یک کارگران با بصیرت و مبتکر و با پرداختن به موضوعهای اجتماعی مشخص میشد. سینمای زیرزمینی آمریکا نه در برابر سانسور که در آن زمان در آمریکا وجود نداشت بلکه در تمایز با سینمای جریان اصلی هالیوود شکل گرفت. به دنبال این سینما، از اواخر دهه ۶۰ و اوایل ۷۰ سینمای نوین آمریکا با فیلمهایی نظیر «ایزی رایدر» دنیسهاپر، فیلمهای فرانسیس فورد کاپولا و مارتین اسکورسیسی و هال اشبی و مازورسکی و دیگران شکل گرفت.
بطور کلی موضوع محوری سینمای زیرزمینی ضد فرهنگ رایج و حاکم در یک کشور است. در ایران سینمای زیرزمینی در برابر مسئله حجاب احباری و ارزشهای متحجر دیگری که با زور تحمیل میشود و اعتراض به نبود آزادی بیان و سانسور شدید در مطبوعات و رسانهها شکل گرفته است. وقتی فیلمساز از فرهنگ حاکم راضی نیست، فیلمهای زیرزمینی خودش را میسازد و به موضوعهای اجتماعی و انسانی میپردازد.
الگوی سینمای زیرزمینی ایران، سینمای نئورئالیست ایتالیا بعد از جنگ جهانی دوم است. در آن زمان ایتالیا کشوری ورشکسته بود و سرمایهگذاری در سینما انجام نمیشد. ایتالیا ولی صاحب صنعت و سنت سینمایی قوی و در شمار دو سه سینمای اول دنیا در دوره صامت بود. بعدها موسولینی «چینه چینه تا» را ساخت و فستیوال ونیز را راه انداخت. ایتالیا دارای سینمای مهمی در دنیا بود. بعد از جنگ دوم چزاره زاواتینی که نویسنده بود، ویتوریو دسیکا و پیترو جرمی و روبرتو روسلینی و بسیاری از فیلمسازان دیگر به میدان آمدند. آنها دوربین سینمایی را به خیابان بردند و بدون هنرپیشهی حرفهای و بدون زرق و برق و با موضوع قرار دادن زندگی و مسائل مردم عادی با بازی خود مردم کوچه و بازار و با به کار بردن تکنیک ساده، از جمله بدون زوم و حرکتهای پیچیده با کرین و تنها با دوربین «آی لِول» Eye Level و خصوصیات مشابه دیگر به فیلمسازی پرداختند و مکتب نئورئالیسم را پایهگذاری کردند. این اصول را سینماگران مبتکر ایرانی به عنوان الگوی سینمای زیرزمینی ناچار خود قرار دادهاند و در فیلمسازیهای خود از دوربینهای ارزان و دیجیتال استفاده میکنند.
-کدام فیلمسازان ایرانی را میتوان در این جریان قرار دارد؟
-هنرمند پیشتاز دیگر در این زمینه محمد رسولاف است که فیلمساز فوقالعاده با استعدادی است. فیلمهای زیرزمینی او شامل «لِرد» ۲۰۱۷، «دستنوشتهها نمیسوزند» ۲۰۱۳ و «شیطان وجود ندارد»۲۰۱۸، هستند که راهی جشنوارههای بینالمللی شدهاند و در نتیجه رژیم محدودیتهای شدیدتری بر او اعمال کرده است. اما ابتکار این دو فیلمسار نشان میدهد که اگر شما پول هم نداشته باشی ولی استعداد داشته باشی میتوانی فیلم بسازی و حرف خودت را بزنی. این دو را میتوان آغازگران سینمای زیرزمینی ناچار ایران دانست.
به سعید روستایی هم می رسیم که فیلم «برادران لیلا» را با کسب پروانه ساخت. ولی این فیلم داد میزند که یک فیلم استعارهای دربارهی ایران و حکومت و وضع ناهنجار کنونی در ایران است. روایت نهایی فیلم را گویا در پاریس تدوین کردند. از آنجا که میدانستند به احتمال زیاد فیلم پروانه نمایش و اجازهی صدور به جشنوارهها را نخواهد گرفت و از همانجا مستقیم به قسمت مسابقه کن فرستادند که انتخاب شد و جایزه منتقدین بینالمللی را هم گرفت و بسیار هم درخشید. حالا کارگردان را برای ۶ ماه محکوم به زندان کردهاند و بعد از آزادی ظاهرا باید به دانشکده صداوسیمای شهر قم برود و هیچ ارتباطی هم با اهالی سینما نداشته باشد.
-آیا این جریان در ایران گسترش پیدا کرده است؟
-طبیعتاً جوانان فیلمساز با استعداد ایرانی که پول ندارند از این چهرههای الگو میگیرند و مستقل و زیرزمینی و بدون اجازه رسمی دست به تولید میزنند زیرا سناریوهایی که دردست دارند اساساً اجازه ساخت نخواهد گرفت. در همین سال ۲۰۲۳ میبینیم که ۴ فیلم زیرزمینی بیرون آمده و دارای مختصاتی هستند که گفتم؛ از جمله فیلمبرداری با دوربین دیجیتال و دارای موضوعهای اعتراضی مانند فقر، فحشا، اعتیاد، فساد و رشوه و نظیر اینها. امید این فیلمسازان جوان آنست که فیلمهایشان به جشنوارههای بینالمللی راه یابند و تقدیر شوند تا فیلم فروش برود و سرمایه و یا حداقل بخشی از آن برگردد و خلاصه در عرصه بینالمللی مطرح شوند تا احتمالاً برخی از آنها از کشور خارج شوند و به فیلمسازی بدون قید و بند بپردازند. یعنی رها از سازشها وعقب نشینیهایی که فیلمسازان در ایران مجبور به تن دادن به آنها هستند.
– لطفاً نمونههایی از این فیلمها بدهید…
-اولین فیلم «آیههای زمینی» است که تنها فیلم ایرانی بود که در کن برای قسمت نوعی نگاه انتخاب شد. دو کارگردان دارد، علی عسگری و علیرضا خاتمی که با الهام از اشعار فروغ فرخزاد فیلمشان را ساختهاند. آنها دوربین را جلوی شخصیتهایی گذاشتهاند و مصاحبههایی جالب و خلاقانه با آنها کردهاند که طی آن دربارهی مشکلاتشان صحبت میکنند. نوعی طنز هم در این مصاحبهها هست. فیلم در کن بسیار درخشید و منتقدان هم آنرا پسندیدند و شناخته شد. در جشنواره لوکارنو هم در قسمت اصلی آن، فیلم «منطقه بحرانی» ساخته علی احمدزاده نمایش داده شد. یادآوری کنم که تمام فیلمهای قبلی احمد زاده یا توقیف شده بودند یا روی پرده نیامدند. این فیلم طبیعتاً بدون اجازه از ایران خارج شد. کارگردانش را هم در ایران زیر فشار قرار دادند تا فیلم را از جشنواره بیرون بکشد و اجازه حضور در فستیوال ندادند. لوکارنو از ۱۰ جشنواره مهم دنیاست و این فیلم جایزه یوز پلنگ طلایی این جشنواره گرفت. فیلم بعدی با عنوان «من مریم و ۲۶ نفر دیگر» ساختهی فرشادهاشمی است که در بازار فیلم کن و نه قسمت مسابقه پذیرفته شد. در لوکارنو یک فیلم دیگر هم بود با عنوان «ماده تاریک» ساخته کریم لکزاده نمایش داده شد.
البته اینها فیلمهایی هستند که به جشنوارهها راه یافتهاند. ما نمیدانیم که در سینمای زیرزمینی ایران چند فیلم در یک سال گذشته ساخته شده و یا در حال ساخت است. تازه بسیاری از فیلمهای ارائه شده به جشنوارهها پذیرفته نمیشوند ولی خبرش منتشر نمیشود.
خلاصه اینکه موج سینمای زیرزمینی نو زاده شده است. ولی خصوصیت سینمای زیرزمینی ایران در آنست که برخلاف آمریکا، که در برابر جریان غالب سینمای هالیوود بود، در ایران در برابر سانسور شدید در حال شکلگیری است.
-بعد از جنبش مهسا وضعیت سینمای ایران را چگونه میبینید؟
-بعد از جنبش مهسا تغییرات اساسی در فضای سینمای ایران به وجود آمده. تعداد زیادی از بازیگران زن کشف حجاب کردهاند. دولت هم با بازیگران کشف حجاب کرده که نمیتواند فیلم بسازد. ولی در مجموع وضعیت سینمای رسمی در ایران چنان بد شده که موجی که با ابتکار پناهی، رسولاف و به دنبال آنها روستایی بلند شد، با جنبش مهسا قویتر شده و تعداد زیادتری به آن پیوستهاند. گفتم که زمینههای این سینمای زیرزمینی از سالهای پیش به وجود آمده بود ولی با جنبش مهسا قویتر شده است.
-در زمینه سینمای رسمی منظورتان آنست که کنترل دولتی شدیدتر شده است؟
-ببینید، اصلاً دیگر فیلم مستقل در ایران ساخته نمیشود! اساساً ریسک ساختن فیلم در همه جای جهان بسیار بالاست چه برسد به ایران که عوامل دیگری در شکست تجاری فیلم موثر هستند و این عوامل از سال ۲۰۰۰ به بعد بیشتر شده است. سینمای رسمی هم مشمول این وضعیت شده. سینماگران هم در برابر این وضعیت بد مقاومت میکنند و تلاش دارند که مسائل و مشکلات مردم را در فیلمهای خود بازتاب دهند که این امر در سینمای رسمی دیگر نمیتواند مطرح شود.