سیمرغ – بسیاری از مخالفان جمهوری اسلامی در فضای مجازی و غیرمجازی به حامیان حکومت و به ویژه کسانی که برای رای دادن به جمهوری اسلامی رفته بودند بودند، دشنام داده و حرفهای توهینآمیز نیز زدند که با واکنش برخی مواجه شد و این اقدام آنان را با بسیجیان مقایسه کرده و آن را نشانهای از استبداد برشمردهاند.
آیا به راستی چنین اقدامیضد دموکراسی است و مشابهتی میان عملکرد مخالفان رژیم با حامیان جمهوری اسلامی و بسیجیان وجود دارد؟
برای پاسخ به این پرسش مثال آورده میشود تا درک آن سادهتر شده و برای همگان ملموستر باشد.
مثال یک:
در یک کشور دموکراتیک، گروهی مافیایی که اقدام به کشتار مردم، قاچاق مواد مخدر و انسان، بمبگذاری، گروگانگیری و غیره میکنند، وجود دارد که پلیس با این گروه به شدت خطرناک به مقابله میپردازد.
پس از مدتی پلیس برخی از سران این گروه مافیایی و آدمکش را دستگیر کرده و به زندان میافکند و برای کسب اطلاع از عملیات تروریستی بعدیشان که جان صدها هزار نفر را به خطر میاندازد، آنان را تحت فشار قرار میدهد، و هنگامیکه این افراد جنایتکار را به زندان میبرد، دوستان و خانواده قربانیان و سایر افرادی که از جنایت این جنایتکاران به تنگ آمدهاند، در مقابل دادگاه تجمع میکنند و به آنان توهین میکنند و فریاد میکشند و دشنام میدهند.
آیا عملکرد پلیس و خانواده قربانیان ضد دموکراسی است؟ به جرأت میتوان گفت نه!
مثال دوم:
این گروه مافیایی که در مثال قبل اشاره شد، در یک عملیات کمین، برخی از نیروهای پلیس را دستگیر کرده و به زندانهای مافیایی خود میاندازند و اطرافیان این گروه مافیایی به آنان توهین میکنند.
آیا دستگیر کردن نیروهای سالم و خادم پلیس و توهین به آنها ضد دموکراسی است؟ به جرأت میتوان گفت بله.
گذشته از اینکه اساسا کاهش دادن مفهوم «دموکراسی» که یک روش ساختاری برای اداره و مدیریت جامعه است به رفتار شهروندان از جمله دشنام دادن یا ندادن، خلط مبحث است، با اینهمه مثال اول بیانگر عملکرد مخالفان رژیم است. مخالفانی که پیش از انقلاب ۵۷ جنایتکاران بزرگی مانند خمینی و خامنهای و خلخالی و رفسنجانی را به زندان انداخته بودند و امروزه نیز دوستان و خانوادههای قربانیان این گروه مافیایی که طی ۴۵ سال گذشته، جان صدها هزار جوان این مرز و بوم را گرفتهاند، به آنان توهین و اعتراض میکنند و دشنام میدهند.
اما مثال دوم همان جمهوری اسلامی است که بسیاری از روشنفکران و آزادیخواهان را به زندان افکنده و مزدوران آن چشم بر روی خون ریختهی جوانان و وضعیت فلاکتبار کشور میبندند و برای کسب پول و قدرت و اقامت کشورهای اروپایی به پای صندوق رای رژیمی میروند که به این حکومت داعشی، آنطور که مردم معترض در شعارهایشان فریاد زدهاند، مشروعیت بخشند.
شاید در ظاهر دو عمل (زندانی شدن جنایتکار و زندانی شدن پلیس) در «زندانی» شدن شبیه یکدیگر است، اما یکی در خدمت آزادی و امنیت و دیگری علیه آزادی و امنیت و عین جنایت است.
از سوی دیگر مخالفان جمهوری اسلامی که طرفداران پادشاهی بخش مهمی از آن را تشکیل میدهند، برای رسیدن به دموکراسی و آزادیهای فردی و اجتماعی خشم خود را ابراز میکنند ولی رفتار طرفداران جمهوری اسلامی برای مقابله با آزادی حتا به قیمت ریختن خون جوانان است. هیچ شباهتی میان این دو وجود ندارد و این مقایسه اشتباه و ترفند و سفسطه از سوی حامیان حکومت است.
آنکس که فرمان جنایت میدهد، با آنکه جنایت را انجام میدهد و آن کسانی که از این دو حمایت میکنند و به جنایت بیشتر تشویقشان میکنند، همگی در یک راستا گام بر میدارند و جرمشان مشابه است.
آیا میتوان به آنکس که به قاتل سارینای خردسال دشنام میدهد، برچسب ضد دموکراسی زد چون دشنام میدهد؟!
مزدورانی که برای رسیدن به پست و مقام و ثروت، چشم بر خون سارینا که در زمان مرگ هنوز به سن انتخابات هم نرسیده بود، میبندند و انگشت در خون آن میزنند، آیا مستحق دشنام و رسوا شدن نیستند؟
آیا نباید آن خانمی را که با سگ و بیحجاب به سفارت جمهوری اسلامی میرود تا به رژیمی رأی دهد که «سگگردانی» را ممنوع و حجاب اجباری را به زنان تحمیل کرده، رسوا ساخت؟
در هیچ جای دنیا برای داعشیان و آدمکشان فرش قرمز پهن نمیکنند و به آنان مجال عرض اندام نمیدهند.
باید مواظب بود که مجدد در دام انقلاب ۵۷ نیفتاد. دامی که خبرگزاریهای بین المللی برای مردم ایران افکنده بودند تا به وسیله آن مردم ایران را در بند کشند. در آن دوران خبرگزاریهای بین المللی جنایتکاران جمهوری اسلامی را به عنوان زندانیان سیاسی به مردم معرفی کرده و تحت عنوان ایجاد فضای باز سیاسی و حقوق بشر کارتری این افراد را از زندان خارج ساخته و به جان مردم ایران انداختند.
اینبار اما سال ۵۷ نیست و ایرانپرستان و انساندوستان با تمام قوا در مقابل خبرگزاریها و مزدوران جمهوری اسلامی میایستند و هر آنکس را که بخواهد به جمهوری اسلامی و جنایتهای آن مشروعیت ببخشد، رسوا میکنند.