آزاده کریمی، علی اشتیاق (+عکس) – سینمای ایران در شصت و ششمین دوره فستیوال فیلم برلین، با وجود داشتن چهار نماینده، دست خالی به خانه بازگشت. «اژدها وارد میشود» (مانی حقیقی) در بخش مسابقه بینالملل، «لانتوری»(رضا درمیشیان) در بخش پانوراما، «والدراما» (عباس امینی) و «رویای دم صبح» (مهرداد اسکویی) در بخش نسلهای برلیناله حضور داشتند.
به جز «اژدها وارد میشود» که با فضایی جنایی، پلیسی و اسطورهای قدم به تازهها گذاشته است، باقی آثار، مضامین اجتماعی چون اسیدپاشی، بزهکاری دختران نوجوان و شهروندان بدون شناسنامه را مدّ نظر قرار داده بودند.
«من نرو هستم» (رفیع پیتز) نماینده آلمان، مکزیک و فرانسه و «شلی»(علی عباسی) نماینده نروژ و سوئد در فستیوال فیلم برلین بودند. «من نرو هستم» در اندازههای جهانی و با پروداکشن عظیم حاضر شده بود و «شلی» کشف سینماگری در وادی سینمای وحشت و با رویکردی نو بود.
دختران در پهنه اجتماع
مستند بلند «رویای دم صبح» ساخته مهرداد اسکویی نیز در بخش نسلهای برلیناله به نمایش در آمد. اسکویی با این فیلم به عنوان یکی از شناختهشدهترین مستندسازان ایرانی، برای نخستین بار در فستیوال برلین شرکت داشت. «رویای دم صبح» آخرین فیلم از مجموعه سهگانهای با موضوع کودکان و نوجوانان در کانون اصلاح و تربیت است که دو قسمت قبلی آن درباره پسران زیر ۱۵ سال ساخته شده است.
در این مستند زندگی دخترانی به تصویر کشیده شده که به جرم قتل، سرقت یا قاچاق مواد مخدر محکوم به حبس در کانون اصلاح و تربیت هستند. اسکویی برای ساخت این فیلم نزدیک به ۷ سال منتظر کسب مجوز از وزارت ارشاد اسلامی بوده است.
این فیلم اگرچه در تلاش است تا تصویری مستند و واقعی از زندگی دختران جوان بزهکار ارائه دهد، اما به دلیل جنسیت کارگردان و محدودیتهایی که برای نزدیک شدن به سوژهها دارد، مخاطب امکان دست یافتن به عمق و درون افراد را پیدا نمیکند.
آنچه این دختران از خانواده، روابط عاطفی، مشکلات اقتصادی، اعتیاد، آزار و اذیت جنسی و خشونت میگویند، چنان تکان دهنده است که به نظر میرسد امنترین مکان برای این دختران همان کانون اصلاح و تربیت باشد. «رویای دم صبح» در حاشیه برلیناله، جایزه ویژه سازمان عفو بینالملل را به طور مشترک با فیلم «آتش در دریا» (جانفرانکو رزی)دریافت کرد.
جهان بدون مرز
فیلم سینمایی «من نرو هستم» ساخته فیلمساز ایرانی- انگلیسیتبار داستان پسر جوان مکزیکی به نام نرو است که برای کسب تابعیت آمریکا، به ارتش این کشور میپیوندد.
«من نرو هستم» به موضوع مهاجرت با تمرکز بر وضعیت اسفبار سربازانی میپردازد که فقط برای دریافت تابعیت آمریکا به ارتش میپیوندند. فیلم قصه آدمهایی است که در پی تعلق یافتن به یک سرزمین هستند، سرزمینی که بهای تعلق یافتناش جان آنهاست.
فیلم فراتر از مشخصا کشور آمریکا رفته و هوشمندانه این سوال را مطرح میکند که مرزها تا چه حد برای مردمان روی زمین مفید هستند و تا چه جایی باید مرزها را باور داشت؟ و اینکه این دیوارها تا چه اندازه میتوانند بزرگتر، گستردهتر و خطرناکتر شوند؟
با توجه به بحران پناهجویی و موج گسترده پناهجویان از خاورمیانه به سوی اروپا، «من نرو هستم» اثری کاملا بهروز و هشداردهنده است که انسانها باید تعریف تازه و امروزی از وطن، مرز و ملیت ارائه کنند.
بافت تصویری «من نرو هستم» عریان، خلوت و مسلط بر فیلم است و شخصیتها در این بافت بی پناه، ضعیف و بی سرانجام جلوه میکنند. برخی سکانسهای این فیلم، همچون یک فیلم کوتاه صاحب داستان، شخصیت و حتی سوژه ویژهای است و چگالی دارند که الزاما نبایست تا آخر فیلم ادامه یابد. رفیع پیتز پیش از این فیلم هم با فیلمهای «زمستان است» و «شکارچی» در برلیناله شرکت داشته است.
اسطوره با طراحی صحنه و موسیقی
«اژدها وارد میشود» ساخته مانی حقیقی آخرین فیلم بخش مسابقه بینالملل فستیوال برلین بود که به روی پرده رفت. این فیلم در جشنواره فیلم فجر امسال، در چهار بخش کاندیدای جایزه بود ولی سیمرغی دریافت نکرد.
«اژدها وارد میشود» ترکیبی از رویا و واقعیتی است که تفکیک این دو از هم به عهده تماشاگر گذاشته شده است. اگر چه تماشاگر برلیناله به دلیل نمایش این فیلم در روزهای انتهایی فستیوال و فضای گیج کننده و نه چندان سادهاش، استقبال گستردهای از آن نکرد و حتی به نشانه تقدیر برایش دست هم نزد ولی فیلم در کنفرانس خبری با کامنتهای مثبت و تحسین کننده مواجه شد.
«اژدها وارد میشود» در چارچوب یک قصه پلیسی و جنایی، به گذشته بازگشته و با نگاهی شبهمستند قصد دارد تا داستان ارواح را برای تماشاگر تعریف کند.
سه جوان به گورستانی خالی از سکنه در جزیره قشم میروند تا پرده از راز ترس بومیها از این گورستان بردارند و در نهایت به یک حقیقت غیرقابل باور دست مییابند.
دوم بهمن سال ۱۳۴۳، «بابک حفیظی» کارآگاه جوان با شِورُلت ایمپالای نارنجی رنگ خود به جزیره قشم میرود تا گزارشی از خودکشی مرموز یک تبعیدی در یک کشتی به گِل نشسته، پرده بردارد. ۵۰ سال بعد شواهد و نوارهای بازجویی این کارآگاه به همراه بهنام و دو دوست دیگرش پیدا شده و دلایل دستگیری و سرنوشت نهایی آنها برای ما روشن میشود.
تماشاگر با فیلم قدم به قدم به پاسخ این پرسش نزدیک میشود که چرا هر بار با دفن یک جسد در گورستان، زمین دهان باز میکند و زلزله میشود. تماشاگر در مسیر خرافه، نقل قولها و کابوس را تجربه میکند.
فیلم اثری سرگرم کننده، پر جنب و جوش و محصولی هری پاتری از سینمای ایران در عرصه سینمای بینالمللی است که اگر چه ارجاعات بومی و ایرانی دارد ولی معماگونه بودنش در کنار طراحی صحنه بی نظیر و تصاویر بدیع جزیره قشم و موسیقی آسمانی کریستف رضایی، تماشاگر غیربومی را نیز جذب میکند. آنچنان که مانی حقیقی در کنفرانس خبری فیلم عنوان کرد، «اژدها وارد میشود» سینمایی حدفاصل مینی مالیسم «عباس کیارستمی» و واقعیتگرایی «اصغر فرهادی» است.
حضور چهرههایی چون مسعود بهنود، لیلی گلستان، تورج دریایی و خود کارگردان (در نسخه جشنواره فیلم فجر از مصاحبه مسعود بهنود استفاده نشد و سخنان صادق زیباکلام در فیلم آمد) برای مستندکردن داستان ترفندی است که برای تماشاگر غیرایرانی (به دلیل نشناختن این آدمها) کارکردی ندارد ولی قطعا کارگردان را در مسیر گیج کردن مخاطب یاری میکند. در «اژدها وارد میشود» بازیگران جوانی چون امیرجدیدی، همایون غنی زاده، احسان قدسی و کیانا تجمل بازی دارند.
کشف یک فیلمساز تازه
«Shelley» محصول کشور نروژ و سوئد و نخستین فیلم بلند«علی عباسی» در بخش پانورامای این دوره فستیوال برلیناله حضور پیدا کرد. فیلم در ژانر سینمای ترس و وحشت قرار میگیرد و مضامینی چون زهدان اجارهای و فقر و عدم تساوی اقتصادی در اروپا را طرح میکند.
«کوزمیاستقال» بازیگر رومانیایی و برنده نخل طلای بهترین بازیگر نقش مکمل زن در فستیوال کان ۲۰۱۲، الن دوریت و پیتر کریستفرسن در این فیلم بازی دارند.
«Shelley» داستان لوئیس و کاسپر، زن و شوهر دانمارکی است که در یک ویلای دورافتاده در وسط جنگل، فارغ از زندگی مدرن، تکنولوژی و حتی برق زندگی میکنند. رویای لوئیس مادر شدن است ولی قادر به بچهدار شدن نیست. در اوج ناامیدی لوئیس تصمیم میگیرد تا رحم زن جوانی به اسم «النا» را اجاره کند تا برای آنها فرزندی به دنیا بیاورد. اما رشد سریع جنین و نیروی شیطانی نهفته در روند بارداری باعث میشود تا وحشت و ترس وجود النا و زوج جوان را احاطه کند.
«علی عباسی» دو فیلم کوتاه در ایران ساخته و پس از مهاجرت به طور جدی کار فیلمسازی را پی گرفته است. این کارگردان ۷ فیلم کوتاه از جمله «پنج ثانیه با الکس»، «در تاریکی روشنایی است» و «ام برای مارکوس» را در خارج از ایران کارگردانی کرده و «Shelley» اولین فیلم سینمایی وی است.
عباسی در این فیلم، شاخصههای سینمای وحشت را به درستی رعایت کرده و در شرایطی که فیلمهای برلیناله اغلب مضامین اجتماعی و بشردوستانه را در مرکز قرار داده بودند، فضای تازهای آفرید. ضمن اینکه «Shelley»، نشان میدهد فیلمسازان ایرانی با در اختیار داشتن امکانات و بودجه، استعداد و توانایی ساختن فیلم در ژانرهای دیگری چون ژانر وحشت را دارند.
فرزندانی بدون شناسنامه
در بخش نسلهای برلیناله فیلم «والدراما» به کارگردانی عباس امینی نیز به نمایش در آمد. این فیلم که مجید برزگر سینماگر نامآشنای ایران آن را تهیه و تدوین کرده است، داستان پسر یتیمی از جنوب ایران را روایت میکند که به دلیل علاقهای که به کارلوس والدراما دارد، نام این فوتبالیست کلمبیایی را بر خود نهاده است.
والدراما نوجوانی بدون شناسنامه و هویت شهروندی است که فاقد هرگونه حقوق شهروندی و اجتماعی است. تلاش او برای تغییر شرایط خود، به فرار وی به تهران، شهری سختتر و بیمارتر، میانجامد.
نمایش معضلات جامعه ایران از جنوب تا شهر تهران، گستردگی و تفاوتها و تنوع خانه به خانه این مشکلات، روندی شبیه به دیگر فیلمهای اجتماعی ایرانی دارد ولی «والدراما» به واسطه شخصیت گرم و دوستداشتنی خود، کورسوی ایمان به آینده را در دل مخاطب پدید میآورد.
سکانس طولانی رقصیدن والدراما با دهان بسته و هیاهوی آدمهایی که سر برد و باخت او شرطبندی کردهاند، یکی از زیباترین سکانسهای فیلم است.
جستجوی آینده در شهری که آدمهایش برای درمان اعتیاد و گرسنگیشان، تن به فروش فرزند خود میزنند، غمانگیزترین امیدواری است ولی والدراما با دزدیدن نوزاد بدون شناسنامه، دوباره به شهر دیگری سفر میکند.
فیلم با استقبال بسیار از سوی مخاطبان برلیناله قرار گرفت. مضامینی چون ترافیک و شلوغی شهر تهران که به شدت در فیلم دیده میشود، استفاده از موسیقی عربی و دلایل نداشتن شناسنامه برای آنها جذاب و سوال برانگیز بود.
همچنان منتقد
«لانتوری» ساخته رضا درمیشیان در بخش پانورامای فستیوال فیلم برلین به نمایش در آمد. این فیلم دومین ساخته درمیشیان پس از «عصبانی نیستم» است که در برلیناله شرکت میکند. قصه فیلم درباره یک گروه خلافکار به نام لانتوری است که یکی از اعضایش عاشق یک روزنامهنگار و فعال امور اجتماعی میشود. نتیجه پاسخ منفی روزنامهنگار به این عشق، صورتی متلاشی شده و از دو چشم نابیناست.
فیلم انتقاد روشنی به حکم قصاص و پرداخت هزینههای جسمیدر برابر جرم است. سکانس اجرای قصاص (توسط پزشکی که برای سلامت انسانها سوگند یاد کرده) و لحظات پر تنش ریختن اسید در چشمان مجرم، دلخراشترین سکانس در مجموعه فیلمهای اجتماعی ایران است.
ضمن اینکه فیلم در روایت روند تشکیل گروه لانتوری به معضلات فقر، زورگیری، فساد اخلاقی و اختلاس نیز توجه نشان میدهد. فیلم ساختاری مستند- داستانی دارد و با دوربین دوم گزارشگر از سیر وقایع رخ داده و نیت درونی و انگیزه شخصیتها با تماشاگر سخن میگوید.
در این شیوه، فیلمساز در تلاش بوده تا گزارش ارائه شده را سیال و چندوجهی تصویر کند، آنچنان که راویان گزارشهایی متناقض و متفاوت ارائه میکنند.
استفاده از ابزارهای صوتی و تصویری در سکانسهای گزارشی فیلم، هول و هراس زندگی در جامعهای سرشار از مشکل را تشدید میکند و تحمل آن گاهی آنقدر سخت میشود که برخی تماشاگران حاضر در برلیناله سالن نمایش را ترک کردند. نوید محمدزاده، مریم پالیزبان، باران کوثری، رضا بهبودی، بهناز جعفری از بازیگران این فیلم هستند.