Page 15 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۱۶۷ (دوره جديد
P. 15

‫صفحه ‪ 15‬ـ ‪ Page 15‬ـ شماره ‪167‬‬
‫جمعه ‪ 29‬ژوئن تا پنجشنبه ‪ 5‬ژوئیه ‪2018‬‬

‫کار به سوئد رفتم‪ .‬در این فاصله یکی‬          ‫گفتگو با شیرین اردلان در مورد کمپین یک میلیون امضا؛‬                                                                                              ‫=«نتوانستیم یک‬
‫دو بار برای دیدن بچ ‌ههایم به ایران‬                                                                                                                                                          ‫آمار مشخص و دقیق از‬
‫رفتم که در سال ‪ ۹۰‬هنگام ورود در‬       ‫جوانه م ‌یزنم به روی زخم بر تنم‬                                                                                                                        ‫امضاکنندگان جم ‌عآوری‬
‫فرودگاه‪ ،‬جلوی مرا گرفتند‪ .‬یکی دو‬                                                                                                                                                             ‫کنیم چون بخش بزرگی‬
‫ساعت تمام وسایلم را گشتند‪ ،‬یک‬         ‫شیرین اردلان؛ عکس از ‪Finn Christensen‬‬                                                                                                                  ‫از برگ ‌ههای امضاشده در‬
‫برگه دادند و گفتند‪« :‬هفته دیگه‬                                                                                                                                                               ‫یور ‌شهایی که به خان ‌ههای‬
‫به ساختمان وزارت اطلاعات در‬           ‫قبول کردم‪ .‬قرار شد متن سخنرانی‬         ‫مهمانی‪ ،‬عروسی‪ ،‬هر جا که فکرش او به اسفندماه ‪ ۱۳۸۶‬و دشوار ‌یهای‬            ‫خود نیز برای جم ‌عآوری امضا کمک‬       ‫ما شد از بین رفت و خودمان‬
‫پاسداران بیا»‪ .‬نزدیک دو سه ماه سفر‬    ‫پروین ضبط شود و نسخه ضبط‬                                                                                                              ‫م ‌یکردند‪».‬‬      ‫هم بعد از آمارگیری بخشی‬
‫من به سوئد با وقفه انجام شد چون‬       ‫شده را به محل مراسم ببرم‪ .‬پروین‬        ‫را بکنید اگر سه چهار تا خانم را دور حضور در مراسم جایزه اولاف پالمه‬                                             ‫از این برگ ‌هها را نابود کردیم‬
                                      ‫با خبرنگاران سوئدی تماس گرفت‪.‬‬                                                                                    ‫او به گفتگوهای رودرو با گرو‌ههای‬       ‫که به دست کسی نیافتد‪».‬‬
    ‫در کش و قوس بازجویی بودم‪».‬‬        ‫به هتل آنها رفتیم‪ .‬به دلیل مخالفت‬      ‫هم م ‌یدیدیم م ‌یرفتیم و سر حرف را نیز اشاره م ‌یکند‪« :‬به پروین گفته‬      ‫مختلف زنان و شهروندان برای آگاه‬       ‫=«بچ ‌ههای ما بارها موقع‬
      ‫سرود تغییر برای برابری‬          ‫متصدی هتل برای رفتن به اتاق‬                                                                                      ‫کردن آنها با تبعی ‌ضهای قانونی‬        ‫اطلا ‌عرسانی در جاهایی‬
                                      ‫خبرنگارها مجبور شدیم در لابی‬           ‫باز م ‌یکردیم‪« :‬راستی اینو شنیدید؟ بودند که م ‌یتواند با یک همراه برود‪.‬‬   ‫اشاره م ‌یکند‪« :‬یادم هست خانمی‌‬       ‫مثل مترو یا دانشگاه‬
‫از او در مورد پشت صحنه‬                ‫هتل فیلمبرداری را انجام دهیم‪ .‬اگر‬                                                                                ‫بود که حجاب سفت و سختی داشت‪،‬‬          ‫بازداشت شدند‪ .‬تعدادی‬
‫شک ‌لگیری سرود «تغییر برای‬            ‫فیلم سخنرانی را در یوتیوپ ببینید‪،‬‬      ‫از این کمپین خبر دارید؟ م ‌یخواهید از من خواست و قبول کردم‪ .‬سفارت‬         ‫از او پرسیدیم‪« :‬تو م ‌یخواهی این‬      ‫از آنها هم در تظاهرات‬
‫برابری»‪ ،‬آخرین سرود کمپین‬             ‫متوجه صداهای اطراف و مثلا زنگ‬                                                                                    ‫حجاب را داشته باشی؟» م ‌یگفت‪:‬‬         ‫دستگیر شدند‪ .‬حاکمیت‬
‫جنبش زنان و شرایط اجرای آن‬                                                   ‫یکی از یک میلیون امضاکننده این سوئد برای ما بلیت پرواز ایرفرانس‬           ‫«آره انتخاب خودمه‪ ،‬دوست دارم‪».‬‬        ‫آن زمان شایع کرده بود که‬
‫در ایران م ‌یپرسم‪ .‬م ‌یگوید‪« :‬هر‬                    ‫تلفن هتل م ‌یشوید‪.‬‬                                                                                 ‫وقتی از او پرسیدیم‪« :‬دوست داری‬        ‫اینان خواستار ب ‌یبند و باری‬
‫بار که تظاهرات یا گردهمایی برگزار‬     ‫دو روز بعد از ممنوع شدن خروج‬           ‫کمپین باشید که به مجلس میره؟» گرفت‪ ،‬روی صندلی هواپیما نشسته‬               ‫شوهرت یک زن دیگه بگیره؟» گفت‪:‬‬         ‫و آزاد ‌یهای دوره گذشته‬
‫م ‌یشد یا سرود «یار دبستانی» را‬       ‫پروین از کشور‪ ،‬این بار با پرواز‬                                                                                  ‫«نه»؛ گفتیم‪« :‬در این دفترچه هم‬
‫م ‌یخواندیم یا «ای ایران»؛ بچ ‌ههای‬   ‫ایرا ‌نایر به استکهلم آمدم‪ .‬وقتی به‬    ‫پس از پایان جنگ ایران وعراق‪ ،‬زنان بودیم و کمربندها را بسته بودیم که‬       ‫همی ‌نها نوشته شده‪ .‬آن را بخوان و‬                      ‫هستند‪».‬‬
‫مرکز فرهنگی زنان هم سرود دیگری‬        ‫سوئد رسیدم سی دی فیلم سخنرانی‬                                                                                    ‫اگر با ازدواج مجدد مردان مخالفی‪،‬‬
‫خوانده بودند اما این زمان نیازمند‬     ‫پروین بلافاصله به دو زبان انگلیسی و‬    ‫بسیاری شوهرانشان را در جنگ از یک دفعه صدایمان کردند‪ ،‬مامور‬                ‫اگر نم ‌یخواهی بعد از طلاق فرزندت‬     ‫فیروزه رمضا ‌نزاده ‪ -‬شیرین‬
‫سرود جدیدی بودیم که یک حرکت‬                                                                                                                            ‫را از تو بگیرند‪ ،‬اگر م ‌یخواهی تو‬     ‫اردلان یکی از فعالین «کمپین یک‬
‫و انگیز‌های ایجاد کند‪ .‬از اردیبهشت‬                ‫سوئدی زیرنویس شد‪.‬‬          ‫دست داده بودند و در شهرهای امنیتی اجازه ورود به هواپیما نداشت‬             ‫هم به اندازه برادر‪ ،‬شوهر و مردان‬      ‫میلیون امضا برای تغییر قوانین‬
‫ماه ‪۱۳۸۶‬شروع کردیم برای پیدا‬          ‫سال قبل (‪ )۲۰۰۶‬کوفی عنان‬                                                                                         ‫خانواد‌هات حق نظر و انتخاب داشته‬      ‫تبعی ‌ضآمیز علیه زنان» در ایران‬
‫کردن یک سرود تازه به مناسبت‬           ‫جایزه اولاف پالمه را گرفته بود‪ .‬به‬     ‫کوچک بر روی زمی ‌نهای کشاورزی و ما این موضوع را نم ‌یدانستیم‪ ،‬بلند‬        ‫باشی‪ ،‬اگر م ‌یخواهی ارثت با برادرت‬    ‫بوده است‪ .‬او از تلا ‌شهای خود و‬
‫سالگرد تظاهرات ‪ ۲۲‬خرداد ‪۱۳۸۵‬‬          ‫من گفتند که آن سال فقط ‪۱۵ -۱۰‬‬                                                                                    ‫یکی باشه‪ ،‬اگر م ‌یخواهی بعد از‬        ‫خواهرش پروین اردلان برای جنبش‬
‫در این روز اولین تظاهرات زنان‬         ‫نفر در سالن حضور داشتند اما در راه‬     ‫کار م ‌یکردند‪ .‬ولی چون شوهر شدیم برویم که خلبان فرانسوی‬                   ‫طلاق بچ ‌هات را نزد خودت نگه داری‬     ‫برابر ‌یخواهانه و دستیابی به مطالبات‬
‫برگزارشد‪ ،‬ابتدا مجوز داشت ولی بعد‬     ‫ورود به سالن در خیابا ‌نهای اطراف‪،‬‬                                                                                                                     ‫زنان م ‌یگوید‪ .‬او فعالیت خود را از‬
‫مجوز آن را لغو کردند‪ .‬برای اولین‬      ‫ایرانیان و شهروندان سوئدی زیادی‬        ‫مرده بود برادر یا پدرشوهر یا حتی ایرفرانس جلو آمد وعلت را پرسید‪.‬‬                  ‫بیا این برگه را امضا کن‪».‬‬     ‫زمان شک ‌لگیری مرکز فرهنگی زنان‬
‫بار شاهد حضور پلی ‌سهای زن در آن‬      ‫را دیدم که مشتاقانه این مراسم را‬                                                                                 ‫البته که میزان سواد و تحصیلات‬         ‫و آشنایی با دیگر فعالان جنبش زنان‬
‫تظاهرات بودیم که در میدان هفت‬                                                ‫پسرانشان آنها را بیرون کرده بودند‪ ،‬پروین توضیح داد که ژورنالیست‬           ‫زنان در پیشبرد کار ما ب ‌یتاثیر نبود‬  ‫آغاز و با انتشار مطالب و چند داستان‬
‫تیر با یورش به تظاهرکنندگان از‬                         ‫دنبال م ‌یکردند‪.‬‬                                                                                ‫اما من زن ب ‌یسواد نانوایی را دیدم‬    ‫کوتاه در بولتن داخلی مرکز فرهنگی‬
‫اسپری فلفل و باتوم استفاده کردند‪.‬‬     ‫آن روز همه فعالان حقوق زن‪،‬‬             ‫آن زمان حتی از روی زمین هم به است و برای دریافت جایزه بنیاد‬               ‫که در کنار تنور نانوایی به سخنان‬      ‫زنان و بعدها در وبسایت «تغییر‬
‫تصمیم گرفته بودیم که سالگرد‬           ‫جرأت و حرکتی تازه پیدا کردند‪،‬‬                                                                                    ‫ما گوش داد و پس از چند پرسش‬
‫آن روز دوباره به خیابا ‌نها برویم و‬   ‫همان فیلم سخنرانی‪ ،‬صدای زنان‬           ‫زن ارثی نم ‌یرسید‪ .‬یکی از قوانین اولاف پالمه که امسال به خاطر‬             ‫کوتاه فرم را امضا کرد و گفت‬                      ‫برای برابری» ادامه داد‪.‬‬
‫م ‌یدانستیم که مجوزی هم صادر‬          ‫ایران را به گوش تمام دنیا رساند‪.‬‬                                                                                 ‫نم ‌یخواهم دخترانم هم به سرنوشت‬       ‫با تشکیل کمپین یک میلیون‬
‫نخواهد شد‪ ،‬این فکر پروین بود که‬       ‫همه فهمیدند که زنان ایرانی چه‬          ‫مندرج در کتابچه هم قانون ارث فعالی ‌تهای فمینیست ‌یاش به او تعلق‬          ‫من دچار شوند‪ .‬گاهی پیش م ‌یآمد‬        ‫امضا برای آگا‌هسازی زنان در مورد‬
‫سرودی برای آن روز داشته باشیم‬         ‫م ‌یخواهند‪ ،‬شاید اگر دریافت آن‬                                                                                   ‫که در یک جمع ‪ ۵‬نفره‪ ،‬قوانین‬           ‫قوانین تبعی ‌ضآمیز در تهران و‬
‫که وقتی به خیابا ‌نها م ‌یرویم با هم‬  ‫جایزه به روال عادی به پروین داده‬       ‫و دیه و شهادت زنان بود که تاکید گرفته به سوئد دعوت شد‌هایم‪ .‬خلبان‬         ‫را توضیح م ‌یدادیم شاید یک نفر از‬     ‫دیگر شهرهای ایران از اعضای فعال‬
                                      ‫م ‌یشد کمپین یک میلیون امضا تا‬                                                                                   ‫آنها امضا م ‌یکرد ولی ‪ ۵‬نفر را آگاه‬   ‫کمپین بود‪ .‬او همچنین در کنار آزاده‬
                        ‫بخوانیم‪.‬‬      ‫این حد در دنیا معرفی نم ‌یشد‪ .‬آن‬       ‫زیادی برآن داشتیم‪ .‬این بود که چرا گفت‪« :‬بروید بنشینید»‪ .‬مامور امنیت‬       ‫کرده بودیم و این مهم بود‪ .‬هرچند‬       ‫فرامرزی‪ ،‬سرود «تغییر برای برابری»‬
‫شعر را مازیارسمیعی سرود‪ ،‬پیانو‬        ‫شب بود که کمپین یک میلیون امضا‬                                                                                   ‫هیچوقت نتوانستیم به آن حد نصابی‬       ‫آخرین سرود کمپین یک میلیون‬
‫هم توسط ثمین باغچ ‌هبان اجرا شد‪.‬‬                                             ‫زن نباید از شوهرش ارث ببرد؟ آن پرواز همراه با دو مامور امنیتی دم در‬
‫به دلیل ممنوع بودن ت ‌کخوانی زنان‪،‬‬                        ‫جهانی شد‪».‬‬                                                                                              ‫که م ‌یخواستیم برسیم‪.‬‬              ‫امضا را در تهران اجرا کرد‪.‬‬
‫قرار شد من و آزاده فرامرز ‌یها آن را‬         ‫بازجویی و اخراج از کار‬          ‫زمان این قانون در مجلس اصلاح شد هواپیما ایستاده بودند‪ .‬آنها به خلبان‬      ‫البته بسیاری از زنان باسواد هم‬        ‫شیرین اردلان برای شرکت در‬
‫بخوانیمکهاگرپخششدبهت ‌کخوانی‬          ‫شیرین اردلان پس از بازگشت به‬                                                                                     ‫بودند که امضا نم ‌یکردند‪ .‬من با زنی‬   ‫مراسم دریافت جایزه بنیاد اولاف‬
‫صدای زن ایراد گرفته نشود‪.‬‬             ‫ایران از کارش اخراج شد‪ .‬وی ادامه‬       ‫و این مسئله موفقیت بزرگی در آن گفتند‪« :‬این خانم ممنو ‌عالخروجه‬            ‫صحبت کردم که باسواد بود وقتی‬          ‫پالمه در سال ‪ ۲۰۰۸‬بجای خواهرش‬
‫من و آزاده چند بار سرود را تمرین‬      ‫م ‌یدهد «در بازجوی ‌یهای پروین‪،‬‬                                                                                  ‫قوانین را برایش توضیح دادم گفت‪:‬‬       ‫پروین که هنگام سفر در فرودگاه‬
‫کردیم‪ ،‬روز ضبط‪ ،‬قرار شد به یک‬         ‫عکس اورا در کنار همسر اولاف‬            ‫زمان برای ما محسوب م ‌یشد‪ ».‬باید بیاد‪ ».‬خلبان پرسید چرا؟‬                  ‫«قانون خداست‪ ،‬شوهر من خونه‬            ‫توسط نیروهای امنیتی ایران از سفر‬
‫استودیو ضبط برویم‪ ،‬هر کدام از ما‬      ‫پالمه نشانش داده بودند و گفته‬                                                                                    ‫داره‪ ،‬ماشین داره‪ ،‬خب بره یک زن‬        ‫بازمانده بود به سوئد رفت‪ .‬وی پس‬
‫یک بخش از نشانی استودیو را دنبال‬      ‫بودند‪« :‬خودت نرفتی خواهرت رو‬           ‫«حجاب اجباری» و «حق گفتند‪« :‬پاسپورتش جعلیه!» خلبان‬                                                              ‫از بازگشت به ایران کار خود را پس‬
‫کردیم‪ ،‬من کوچه‪ ،‬آزاده شماره و‬         ‫فرستادی‪ .‬حالا با جایز‌هات چکار‬                                                                                     ‫دیگه هم بگیره چه اشکالی داره!»‬      ‫از ‪ ۱۲‬سال سابقه در حوزه طراحی‬
‫آن دیگری خیابانش را م ‌یدانست‬         ‫کردی؟» من آن زمان جایزه نقدی‬           ‫پاسپورت پروین را گرفت‪ ،‬ورق زد و‬    ‫انتخاب پوشش»‬                           ‫از شیرین اردلان م ‌یپرسم آیا‬          ‫داخلی ساختمان از دست داد‪ .‬سه‬
‫به این دلیل که حتی پای تلفن هم‬        ‫را نگرفتم‪ .‬فقط لوح یادبود مراسم را‬                                                                               ‫آمار مشخصی از تعداد امضاهای‬           ‫سال بعد در سال ‪ ۲۰۱۱‬با ویزای‬
‫نم ‌یتوانستیم در این مورد حرف‬         ‫گرفتم‪ .‬به او گفته بودند‪« :‬به موقع به‬   ‫او با اشاره به اینکه در کتابچ ‌ههای به مامور گیت پرواز که آنجا بود نشان‬   ‫جم ‌عآوری در دست است؟ م ‌یگوید‪:‬‬       ‫کار به سوئد رفت‪ .‬شیرین اردلان‬
‫بزنیم‪.‬همه مکالمات ما شنود بود‪،‬‬            ‫حساب خواهرت هم م ‌یرسیم‪».‬‬                                                                                    ‫«نتوانستیم یک آمار مشخص و‬             ‫در این کشور با تمرکز بر حوزه‬
‫ممکن بود اجازه ندهند این سرود به‬      ‫پیش از اینکه به ایران برگردم‬           ‫مورد نظر بحث «حق انتخاب داد‪.‬او گفت‪« :‬پاسپورت ایرادی ندارد‪،‬‬                ‫دقیق از امضاکنندگان جم ‌عآوری‬         ‫مشکلات زنان مهاجر و پناهجویان‬
                                      ‫برایم ترک کار زده بودند‪ ،‬وقتی به‬                                                                                 ‫کنیم چون بخش بزرگی از برگ ‌ههای‬       ‫به ویژه پناهجویان افغان در ساخت‬
               ‫مرحله ضبط برسد‪.‬‬        ‫دنبال بیم ‌هام رفتم گفتند‪« :‬م ‌یتوانی‬  ‫پوشش» عنوان شده بود اما مشخصا امضا و مهر ویزا دارد‪ ».‬پاسپورت را‬           ‫امضاشده در یور ‌شهایی که به‬           ‫چند فیلم مستند با موضوع مهاجران‬
‫مسئول ضبط گفته بود «بیایید‬            ‫اختیاری خودت را بیمه کنی ولی‬                                                                                     ‫خان ‌ههای ما شد از بین رفت‪ ،‬خودمان‬
‫ببینم چه م ‌یخواهید ضبط کنید‪».‬‬        ‫هیچ حقی نداری»‪ ،‬بعد از یک سال‬          ‫به منع «حجاب اجباری» اشار‌های گرفت و به پروین داد‪ .‬با این وجود‬            ‫هم بعد از آمارگیری بخشی از این‬                    ‫مشارکت داشته است‪.‬‬
‫مبلغی را هم به عنوان دستمزد‬           ‫دوندگی بیم ‌ههای گذشت ‌هام را به‬                                                                                 ‫برگ ‌هها را نابود کردیم که به دست‬     ‫آشنایی با قوانین تبعی ‌ضآمیز و‬
‫خواسته بود‪ ،‬مثل گرو‌ههای پارتیزانی‬    ‫بیمه اختیاری تبدیل کردم تا دفترچه‬      ‫نشده بود توضیح م ‌یدهد‪« :‬یک ماموران امنیتی م ‌یگفتند «ما حکم‬              ‫کسی نیافتد‪ .‬بنابراین آمار میانگینی‬
‫سه نفری یکدیگررا پست به پست‬           ‫بیمه داشته باشم اما بجز چند کار‬                                                                                  ‫از تعداد امضاهای جم ‌عآوری شده‬               ‫گفتگوی رو در رو با زنان‬
‫دیدیم و از نشانی اولیه به خیابان دوم‬  ‫موقتی نتوانستم کار ثابتی پیدا کنم‪.‬‬     ‫سری از دوستان آن زمان ایراد داریم»‪ .‬خلبان هم گفت‪« :‬بروید و‬                ‫در دست نداریم‪ .‬ولی برای خیل ‌یها‬      ‫شیرین اردلان از تجربیاتش در‬
‫و از خیابان به کوچه و از کوچه به‬      ‫البته همان زمان که برای دریافت‬                                                                                   ‫توضیح دادیم‪ ،‬بسیاری از زنان‬           ‫حوزه جنبش زنان و فعالیت در‬
‫پلاک و بالاخره به طبقه دوم رفتیم ‪.‬‬    ‫جایزه به سوئد رفته بودم به من‬          ‫گرفتند که چرا در این دفترچ ‌هها حک ‌متان را بیاورید‪ ».‬خدمه پرواز‬          ‫آشنا شدند شاید بتوان گفت حدود‬         ‫کمپین یک میلیون امضا به کیهان‬
‫درآنجا مسئول استودیو ضبط گفت‬          ‫گفتند م ‌یتوانی برای ادامه تحصیل‬                                                                                 ‫‪۶۰۰‬هزار امضا جمع کردیم‪ .‬اما‬           ‫لندن م ‌یگوید‪« :‬وقتی با کمپین‬
‫«چند خ ‌طاش رو بخونید ببینم‬           ‫در اینجا بمانی‪ .‬اما قبول نکردم‪.‬‬        ‫به «حجاب» اشار‌های نکرده اید‪ .‬آن که خلبان را م ‌یشناختند به ما‬            ‫اطلا ‌عرسانی بالای یک میلیون نفر‬      ‫یک میلیون امضا آشنا شدم و‬
‫چیه» من و آزاده دو خط از شعر را‬       ‫پروین هم تا دو سال بعد از ایران‬                                                                                                                        ‫کتابچه آشنایی با قوانین تبعی ‌ضآمیز‬
‫خواندیم‪ .‬آن آقا پرسید‪« :‬این شعر‬                                              ‫زمان به «انتخاب پوشش» تاکید گفتند‪« :‬این خلبان اگر ‪ ۲۴‬ساعت‬                                            ‫بود‪».‬‬      ‫را خواندم‪ ،‬فرم درخواست تغییر‬
‫برای چه گروهیه؟» گفتیم «برای‬                              ‫بیرون نرفت‪.‬‬                                                                                  ‫م ‌یپرسم این اطلا ‌عرسان ‌یها چگونه‬   ‫قوانین را امضا کردم‪ .‬شیوه کار به‬
‫زنان برابریخواه و هواداران کمپین‬      ‫بع ‌دها که پروین در سوئد بود چند‬       ‫م ‌یکردیم‪ .‬الان تعداد کسانی که هم طول بکشد تا مشکل حل نشود‬                ‫رودر رو انجام م ‌یشد؟ م ‌یخندد و‬      ‫این صورت بود که اگر علاقمند‬
                                      ‫بار برای دیدنش آمدم‪ .‬آخرین بار‬                                                                                   ‫ادامه م ‌یدهد‪« :‬کوچه به کوچه‪ ،‬کوه‬     ‫م ‌یشدی م ‌یتوانستی بلافاصله چند‬
               ‫یک میلیون امضا‪».‬‬       ‫یک نفر به من پیشنهاد ویزای کار‬         ‫به حجاب چادر اعتقاد دارند خیلی هواپیما را از باند بلند نم ‌یکند‪ ».‬آنها‬    ‫به کوه‪ ،‬همه در کی ‌فهایمان دفترچه‬     ‫کتابچه و فرم امضا را بگیری و تو‬
‫همانموقع گفت‪« :‬صبر کنید صبر‬           ‫در سوئد داد‪ .‬شش ماه بعد با ویزای‬                                                                                 ‫و فر ‌مها را داشتیم‪ ،‬دراتوبوس‪ ،‬پارک‪،‬‬  ‫نیز جم ‌عآوری امضا را شروع کنی‬
‫کنید» یک دفعه بلند شد‪ ،‬آنموقع‪،‬‬                                               ‫کمتر از آن زمان است‪ ،‬آن زمان به ما گفتند‪« :‬شما الان در خاک‬                                                      ‫‪ .‬هر کس علاوه براینکه مواد مندرج‬
‫هوا هم گرم بود رفت و پنجر‌هها را‬                                                                                                                                                             ‫در کتابچه را م ‌یخواند و فرم را امضا‬
‫بست و پرد‌هها را هم کشید و گفت‪:‬‬                                              ‫نم ‌یتوانستیم به راحتی در مجلسی فرانسه هستید همینجا م ‌یتوانید‬                                                  ‫م ‌یکرد خودش هم م ‌یتوانست به‬
                                                                                                                                                                                             ‫اگاه ‌یدهی و تبلیغ و جم ‌عآوری‬
      ‫«حالا دوباره از اول بخونید‪».‬‬                                           ‫که ‪ ۱۰‬نفرشان چادری هستند یا در درخواست پناهندگی بدهید و این‬                                                     ‫امضا بپردازد‪ .‬یکی از بزرگترین‬
‫وقتی خواندیم گفت‪« :‬باشه من این‬                                                                                                                                                               ‫موفقی ‌تهای کمپین نه جم ‌عآوری‬
‫رو براتون ضبط م ‌یکنم‪ .‬بعد از دوسه‬                                           ‫مترو و دانشگاه برویم بگوییم «بیا این ماموران نم ‌یتوانند شما را از پرواز‬                                        ‫امضا بلکه آگاه ‌ی دادن در مورد‬
‫بار تمرین در استودیو سرود را ضبط‬                                                                                                                                                             ‫قوانین بود ‪.‬معمولا از علاقمندان‬
‫کردیم‪ ،‬ساعت هشت شب‪ ،‬سرود‬                                                     ‫را امضا کن که از فردا روسری و چادر بیرون کنند‪ ».‬با این وجود پروین‬                                               ‫م ‌یخواستیم که ابتدا جم ‌عآوری‬
‫حاضر بود‪ ،‬به ما یک سی دی داد‪.‬‬                                                                                                                                                                ‫امضا را از خانه و اعضای خانواده‬
‫او قرار بود به ما یک فاکتور بدهد‪.‬‬                                            ‫را از سر برداریم!» یادم هست با گفت‪« :‬من که کاری نکرد‌هام‪ ،‬اگر‬                                                   ‫خود شروع کنند‪ .‬برای این کار هم‬
‫پول نقد هم پرداختیم تا مشک ‌لساز‬                                                                                                                                                             ‫فقط به تهران و شهرهای بزرگ اکتفا‬
‫نشود‪ .‬یادم هست تخفیف زیادی به‬                                                ‫خانم ‌ی در این مورد حرف زدم گفت‪ :‬نم ‌یگذارند نم ‌یروم‪ ».‬با پای خودش‬                                             ‫نکردیم‪ ،‬به برخی از شهرهای کوچک‬
‫ما داد‪ ،‬شاید نصف قیمتی که از روز‬                                                                                                                                                             ‫کردنشین مثل مریوان و قروه رفتیم‪.‬‬
‫اول گفته بود‪ ،‬گفت‪« :‬این هم هدیه‬                                              ‫«من با برادرم راحت نیستم که پام از هواپیما بیرون آمد‪ ،‬از خلبان تشکر‬                                             ‫خیلی از آنها با کمپین آشنا بودند‪.‬‬
‫من به کمپین شما» خودش هم فرم‬                                                                                                                                                                 ‫همینطور درشهرهای بزرگتر مانند‬
‫کمپین یک میلیون امضا را امضا کرد‪.‬‬                                            ‫ب ‌یجوراب باشه حالا بیام تو خیابون کرد و از مسافران هم بابت تاخیر‬                                               ‫کرج‪ ،‬رشت‪ ،‬گرگان‪ ،‬زنجان‪ ،‬اصفهان‪،‬‬
‫آن شب وقتی به آپارتمان ‪۴۰‬‬                                                                                                                                                                    ‫سنندج و … گرو‌ههای بسیار فعالی‬
‫متری پروین در میدان هفت تیر‬                                                  ‫روسری رو بردارم؟!» آن زمان شرایط عذرخواهی کرد‪ .‬با وجود اینکه‬                                                    ‫داشتیم که به جم ‌عآوری امضا‬
‫رفتیم بچ ‌هها در آنجا جمع و در‬                                                                                                                                                               ‫مشغول بودند‪ .‬هر جا م ‌یرفتیم‬
‫حال خواندن این سرود بودند‪ ،‬یک‬                                                ‫خیلی سخت بود؛ حالا به همت نسل مشکلی برای رفتن من وجود نداشت‬                                                     ‫کسی را م ‌یدیدیم که از کمپین‬
‫پیروزی بزرگ به دست آورده بودیم‪،‬‬                                                                                                                                                              ‫یک میلیون امضا چیزی شنیده و‬
‫سرود به سرعت برای همه جذابیت‬                                                 ‫جدید یک مقدار حرف زدن راجع به من هم همراه با پروین از هواپیما‬                                                   ‫یا حتی قبلا فرم آن را دیده و امضا‬
‫پیدا کرده بود‪ .‬آن روز‪ ،‬این سرود در‬                                                                                                                                                           ‫کرده بود‪ .‬بسیاری از امضاکنندگان‬
‫وبسایت “«تغییر برای برابری» در‬                                               ‫بیرون آمدم‪ .‬آن روز‪ ،‬پاسپورت پروین‬  ‫این موضوع آسانتر شده است‪».‬‬
‫سطح وسیعی بازپخش شد و میزان‬
‫بازدیدکنندگان آن به سرعت بالا‬                                                ‫دستگیری فعالان حقوق زنان و را گرفتند برگ ‌های به او دادند و گفتند‪:‬‬

                          ‫رفت‪».‬‬                                              ‫«سه روز دیگه بیا و پاسپورتت را‬     ‫جایزه اولاف پالمه‬

                                                                             ‫در جریان جم ‌عآوری امضا برای تحویل بگیر‪ ».‬پیش از پایان سه روز‬

                                                                             ‫کمپین یک میلیون امضا تعداد به او زنگ زدند و گفتند‪« :‬پاس شما‬

                                                                             ‫زیادی از فعالان جنبش زنان اینجا نیست‪ ،‬نیا ما خودمون باهات‬

                                                                             ‫تماس م ‌یگیریم‪ ».‬آن زمان دوره دوم‬  ‫بازداشت و روانه زندان شدند‪.‬‬

                                                                             ‫شیرین اردلان در این مورد انتخابات حج ‌تالاسلام محمد خاتمی‬

                                                                             ‫م ‌یگوید‪« :‬بچ ‌ههای ما بارها موقع ‌بود‪ ،‬چند خبرنگار از تلویزیون سوئد‬

                                                                             ‫اطلا ‌عرسانی در جاهایی مثل مترو برای تهیه گزارش از حال و هوای‬

                                                                             ‫یا دانشگاه بازداشت شدند‪ .‬تعدادی از انتخابات به ایران آمده بودند‪ ،‬در این‬

                                                                             ‫آنها هم در تظاهرات دستگیر شدند‪ ،‬فاصله از طرف بنیاد پالمه با پروین‬

                                                                             ‫حاکمیت‪ ،‬آن زمان شایع کرده بود تماس گرفته و گفتند اگر نیایی‬

                                                                             ‫که اینان خواستار بی بند و باری و مجبور به لغو این برنامه هستیم و یا‬

                                                                             ‫آزاد ‌یهای دوره گذشته هستند‪ .‬م ‌یتوانی فرد دیگری را برای دریافت‬

                                                                             ‫وقتی به خانه خواهر من حمله کرده جایزه معرفی کنی‪ .‬پروین گفت کم ‌ی‬

                                                                             ‫بودند به همسای ‌هها گفته بودند اینجا زمان بدهید و مراسم را لغو نکنید‬

                                                                             ‫مرکز گلدکوئیست است‪ ،‬کسانی که شاید فکر دیگری کردیم‪.‬‬

                                                                             ‫پروین از من خواست و من هم‬          ‫نم ‌یدانستند هم باور م ‌یکردند‪».‬‬
   10   11   12   13   14   15   16   17   18