Page 12 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۲۰۴ (دوره جديد
P. 12

‫صفحه ‪ - Page 12 - 12‬شماره ‪۱۶۷۰‬‬
                                                                                                                                                        ‫جمعه ‪ ۹‬تا پنجشنبه‪ ۱۵‬فروردی ‌نماه ‪139۸‬خورشیدی‬

‫تأملات بهنگام؛ این سیل َدمان پاسخ طبیعت است به‬                                                                   ‫دو قرن فراز و نشیب مطبوعات در ایران (‪)11۲‬‬
                   ‫غارت ایران‬
                                                                                                                 ‫احمد احـرار‬                            ‫( کیهان لندن شماره ‪) 129۳‬‬

‫هواخواهانش ترویج کرد‪ .‬استمرار‬         ‫از ماجرای فرار محمودرضا خاوری‬        ‫= واقعیت این است که‬                   ‫فلان خانم را حاضر کنید و خودم در‬       ‫انگلیس متوسل شده بود و بنا شد‬          ‫سید ضیاءالدین تقریرات خود را‬
‫چهل ساله‌ی حکومت اسلامی‪،‬‬              ‫مدیرعامل مختلس بانک ملی به‬           ‫اعضای ریز و درشت نظام‬                 ‫اتومبیلی که کاظم و مسعود آورده‬         ‫ملاقات در منزل هوارد (در سفارت‬                      ‫چنین ادامه م ‌یدهد‪:‬‬
‫موجب نهادینه شدن فرهنگ غارت‬           ‫کانادا‪ ،‬حکایت مدیران دوتابعیتی‬       ‫جمهوری اسلامی‪ ،‬هیچگاه‬                 ‫بودند سوار شدم و عمامه را برداشتم‬      ‫انگلیس) انجام شود‪ .‬فیروزمیرزا‬
‫در مدیران ارشد و میانی جمهوری‬         ‫نظام جمهوری اسلامی از پرده بیرون‬     ‫به ایران به چشم وطن‬                   ‫و کلاهی بر سر نهادم و با این هیأت‬      ‫دربارۀ تشکیل دولت قوی صحبت‬             ‫«در آن اوقات چند نفر در کار بودند‪.‬‬
‫اسلامی شد‪ .‬نتیج ‌هی این نهادینگی‬      ‫افتاده و دیگر کمتر کسی از ملت‬        ‫نگاه نکرد ‌هاند و هیچوقت‬                                                     ‫کرد و من خیلی به او بد گفتم که‬         ‫از یک طرف میرزا کوچ ‌کخان که آدم‬
‫اخلاق چپاول این شد که برای این‬        ‫فهیم ایران در این واقعیت شک دارد‬     ‫ا یر ا نز مین ر ا خا نه‌ی‬                 ‫تازه به طرف کرج روانه شدیم‪.‬‬        ‫چرا درصورتی که ما برای مصلحت‬           ‫بین قزاق‌ها فرستاده بود و از یک‬
‫جماعت‪« ،‬میهن» به هیچ وجه‬              ‫که بیشین ‌هی اصحاب جان بر کف‬         ‫همیشگی و ابدی خود‬                     ‫حالا صبح شنبه است و قوای پیاده‬         ‫مملکت عهدنامه‌ای را با انگلیس‬          ‫طرف هم فرمانفرما که م ‌یخواستند‬
‫مفهومی آشنا نیست و ایران تنها نام‬     ‫رهبر جمهوری اسلامی‪ ،‬پول غارت‬         ‫ندانست ‌هاند‪.‬ازهمینروست‬               ‫به کرج رسیده است و سوارها در‬           ‫لازم دانسته بودیم اینها رفته‌اند‬       ‫کودتا کنند و امور را در دست‬
‫محدود‌هی جغرافیایی اشغا ‌لشد‌های‬      ‫شده از خزان ‌هی مملکت را به سواحل‬    ‫که طی این چهل سال‬                     ‫مهرآبادند‪ .‬من به مهرآباد رسیدم و‬       ‫کثافتکاری کرد‌هاند و یکصدهزار لیره‬     ‫بگیرند‪ .‬انگلی ‌سها مصمم شده بودند‬
                                      ‫امن بلاد کفر منتقل کرد‌هاند تا ایام‬  ‫سراسر نکبت‪ ،‬تمامی منابع‬               ‫در آن قهو‌هخانه پیاده شدم و وارد‬       ‫از انگلیس گرفت ‌هاند و گفتم کار از ما‬  ‫از شمال ایران عقب بنشینند و بانک‬
    ‫است که باید منابعش را چاپید‪.‬‬      ‫بازنشستگی یا روزگار هرج و مرج‬        ‫و مواهب سرزمین ایران‬                  ‫اتاقی شدم و برای اولین بار با رضاخان‬   ‫گذشته و ما کثیف و آلوده شده‌ایم و‬      ‫شاهنشاهی شعبات خود را از چند‬
‫پس از گذشت چند روز از شروع‬            ‫پس از برافتادن فرق ‌هی تبهکار را در‬  ‫برای مافیای مذهبی حاکم‪،‬‬               ‫روبرو شدم‪ .‬عموماً مرا آقا خطاب‬         ‫برای مملکت دیگر نمی‌توانیم کاری‬        ‫نقطۀ شمال برچیده بود‪ .‬احمدشاه هم‬
‫قهر طبیعت‪ ،‬آنچه در مورد مقابله‬        ‫یکی از گریزگا‌ههای مهاجرپذیر عالم‬    ‫ُحکم اموال به غنیمت‬                   ‫م ‌یکنند‪ .‬با حضور مسعود و کاظم و‬       ‫بکنیم و اشخاص دیگری لازمند‪ .‬در‬         ‫خواسته بود پایتخت را به شیراز ببرد‬
‫با سیلا ‌بهای اخیر بیشتر به چشم‬                                            ‫گرفته شده را داشته که‬                 ‫رضاخان بنای صحبت را گذاشتیم و‬          ‫همان اوقات صحبت از این هم شده‬          ‫ولی کرزن گفته بود که باید اصفهان‬
‫می‌آید‪ ،‬ناآمادگی نهادهای کنترل‬                              ‫طی کنند‪.‬‬       ‫باید بنا به سنت غارتگران‬              ‫از اوضاع خراب حرفها زده شد‪ .‬گفتم‬       ‫بود که فرمانفرما رئی ‌سالوزرا بشود‬     ‫پایتخت شود و مشغول تهیۀ این کار‬
‫بحران کشور در مواجهه با این بلایا‬     ‫واقعیت این است که اعضای ریز‬          ‫تا سرحد امکان از آنها‬                 ‫اعلیحضرت شاه خیلی از این اوضاع‬         ‫ولی من در روزنام ‌ه هیاهو راه انداختم‬  ‫بودند‪ .‬برای بردن شاه به اصفهان‬
‫است‪ .‬اکنون بیش از هر زمان دیگری‬                                                                                  ‫ناراضی است ولی این اعیان و اشراف‬       ‫و ب ‌هعنوان «طوفان ارتجاع» سخت به‬      ‫محتاج قوا بودند و بنا شد که پانصد‬
‫م ‌یشود از این موضوع مطمئن بود که‬                                                    ‫بهر ‌هکشی کرد‪.‬‬              ‫فاسد و ب ‌یغیرت دور او را گرفت ‌هاند‬   ‫آنها تاختم‪ ،‬لذا از این خیال تا حدی‬     ‫نفر از قزاق‌های قزوین به تهران‬
‫در صورت وقوع یک فاجع ‌هی طبیعی‬                                                                                   ‫و نم ‌یگذارند بیچاره کاری بکند‪ .‬بنا‬                                           ‫بیایند‪ .‬در خود تهران هم عده‌ای‬
‫سراسری یا حتی یک زمین‌لرزه‌ی‬                                               ‫یوسف مصدقی‪ -‬میان وقایع‬                ‫شد قسم بخورم‪ .‬من به قرآن قسم‬                             ‫منصرف شدند‪.‬‬          ‫قزاق و ژاندارم بود که ازجمله صاحب‬
‫شدید در پایتخت‪ ،‬هیچ برنامه‌ی‬                                               ‫گوناگون این چند روز نخست سال‬          ‫خوردم که در راه مملکت و قانون‬          ‫خلاصه‪ ،‬در آن شب فیروزمیرزا‬             ‫منصبان آنها حبی ‌بالل‌هخان شیبانی و‬
‫کارآمدی برای مدیریت بحران وجود‬                                             ‫جدید‪ ،‬اخبار قهر طبیعت و سیل‬           ‫اساسی و شاه کار کنم و جانفشانی‬         ‫از من قول گرفت که اگر دولتی‬            ‫سی ‌فالل‌هخان شهاب بودند‪ .‬امیر موثق‬
‫ندارد‪ .‬تصور چنین وضعیتی‪ ،‬پشت هر‬                                            ‫جاری شده در بیشتر استان‌های‬           ‫کنم ولی رضاخان فقط اسم شاه‬             ‫تشکیل داد من ضدیت نکنم و من‬            ‫هم در قزوین و اسماً رئیس قوا بود‪ .‬با‬
                                                                           ‫مملکت‪ ،‬پررنگ‌تر از همه‌ی خبرها‬        ‫را آورد‪ .‬بعد از قسم خوردن گفتم‬                                                ‫او یک شب صحبت کردیم که مجری‬
      ‫صاحب وجدانی را م ‌یلرزاند‪.‬‬                                           ‫خودنمایی م ‌یکند‪ .‬پیش‌درآمد این‬       ‫میرپنج‪ ،‬حالا باید برای قزاقها و قوا‬                       ‫هم قول دادم‪.‬‬        ‫خیال ما شود و قوا را به تهران بیاورد‪.‬‬
‫حدود دو سال پیش‪ ،‬در میان‬                                                   ‫آهنگ هولناک از شمال کشور به‬           ‫نطقی بکنید و او نطق بسیار مهیجی‬        ‫پنجشنبه‪ ،‬در نیمه‌های شب قوا‬            ‫رسماً گفت من دل این کار را ندارم‪،‬‬
‫مناظره‌های مضحک به‌اصطلاح‬                                                  ‫گوش رسید و استان‌های گلستان و‬         ‫کرد‪ .‬من پیشانی او را بوسیدم و گفتم‬     ‫از قزوین حرکت کرد‪ .‬ما با کاظم و‬        ‫دور مرا قلم بگیرید‪ .‬کاظم هم گفت‬
‫انتخابات ریاست‌جمهوری‪ ،‬یکی‬                                                 ‫مازندران را در بر گرفت‪ .‬بارندگ ‌یهای‬  ‫از این پس رئیس دیویزیون هستید و‬        ‫مسعود قرار گذاشته بودیم که یکصد‬        ‫برای آوردن قزاق‪ ،‬می‌باید لباس‬
‫از کاندیداهای نخودی (مصطفی‬                                                 ‫کم‌سابقه همراه با سوء مدیریت‪ -‬یا‬      ‫نقشۀ کار را چیدیم که یک دسته به‬        ‫نفر ژاندارم هم که آنجا بودند همراه‬     ‫قزاقی بپوشم و این ننگ را من قبول‬
‫هاشمی‌طبا) که هیچ شانسی برای‬                                                                                     ‫کهریزک بروند که اگر خواستند شاه‬        ‫بیایند که درصورت لزوم حافظ من‬          ‫نم ‌یکنم و از این قبیل صحب ‌تها»‪.‬‬
‫کسب مقام ریاست‌جمهور نداشت‪،‬‬                                                                                      ‫را از آن راه فرار بدهند جلوگیری شود‬                                           ‫یادآور باشیم که بین قوای قزاق و‬
‫تنها حرف حساب کل مناظرات‬                                                                                                                                                         ‫باشند‪.‬‬        ‫قوای ژاندارم هرگز تفاهم و همکاری‬
‫کذایی را زد‪ .‬این آدم که سال‌ها‬                                                                                                                          ‫اینها آن شب را و فردا را هم که‬         ‫وجود نداشت‪ .‬قوای قزاق‪ ،‬پدیدۀ جنگ‬
‫در نظام اسلامی دارای پست و‬                                                                                                                                                                     ‫ایران و روس و قرارداد ترکمانچای بود‬
‫مقامات متنوع بوده و خود شریک‬          ‫اسد بیناخواهی ‪©kayhan.london‬‬                                                                                                                             ‫و قزاقخانه توسط افسران ارتش تزاری‬
‫بسیاری از تباهی‌های فعلی است‪،‬‬                                                                                                                                                                  ‫اداره م ‌یشد‪ .‬حال آن که ژاندارمری‬
‫در میانه‌ی یکی از مناظره‌ها‪ ،‬تلویحا‬   ‫و درشت نظام جمهوری اسلامی‪،‬‬           ‫به بیان درست‌تر فقدان مدیریت‬          ‫از راست‪ :‬سیدضیاءالدین‪ ،‬كلنل گلروپ‪،‬‬                                            ‫را افسران سوئدی اداره می‌کردند‬
‫اعتراف کرد که نگرش حاکم بر‬            ‫هیچگاه به ایران به چشم وطن‬           ‫بحران‪ -‬آسیب‌های هولناکی به‬               ‫ماژور مسعود کیهان و رضا خان‬                                                ‫و صاحب‌منصبان ژاندارم‪ ،‬ازجمله‬
‫جمهوری اسلامی‪ ،‬یکبارمصرف‬              ‫نگاه نکرده‌اند و هیچوقت ایرانزمین‬    ‫ساکنان این دو استان وارد کرد‪.‬‬                                                                                       ‫کلنل کاظم خان (سیاح) و ماژور‬
‫فرض کردن ایران است‪ .‬او در ادامه‬       ‫را خانه‌ی همیشگی و ابدی خود‬          ‫فارس و خوزستان و بختیاری و‬            ‫و چند نفر هم برای حفظ درواز‌هها و‬      ‫جمعه بود‪ ،‬در راه بودند و چون دو‬        ‫مسعودخان (کیهان) تحصیلات و‬
‫هشدار داد که ایرانزمین در دوران‬       ‫ندانسته‌اند‪ .‬از همین روست که طی‬      ‫کرمانشاه و… هم مشمول قهر‬              ‫کاظم خان هم با پنجاه ژاندارم برای‬      ‫قسمت بودند‪ ،‬قسمتی پیاده و قسمتی‬        ‫تمایلات اروپایی داشتند‪ .‬به همین‬
                                      ‫این چهل سال سراسر نکبت‪ ،‬تمامی‬        ‫طبیعت شده‌اند و معلوم نیست که‬         ‫گرفتن نظمیه مأمور شدند و ما هم‬         ‫سواره به تهران نزدیک م ‌یشدند و از‬     ‫لحاظ نیز در جریان جنگ اول‬
‫جمهوری اسلامی آنچنان مصرف‬             ‫منابع و مواهب سرزمین ایران برای‬      ‫عمق فاجعه در این استان‌ها چقدر‬        ‫بنا شد وقتی شیپور می‌زنند همه‬          ‫آن جمله همین احمدآقاخان بود که‬         ‫جهانی‪ ،‬قزاقخانه طرف روسیه را‬
‫شده که امکان تجدید بسیاری از‬                                               ‫است‪ .‬نکویی سال نو از بهارش‬                                                   ‫حالا امیرلشکر است‪ .‬اسکندرخان از‬        ‫گرفت و با قوای روس همکاری‬
‫منابعش محال است و به این سبب‬          ‫مافیای مذهبی حاکم‪ُ ،‬حکم اموال‬        ‫پیداست و بعید به نظر می‌رسد با‬                           ‫حرکت کنیم‪.‬‬          ‫صاح ‌بمنصبان قزاقخانه و باقرخان‬        ‫م ‌یکرد و ژاندارمری ب ‌هنفع آلمان و‬
‫ملت ایران باید منتظر فاجعه‌ای‬         ‫به غنیمت گرفته شده را داشته که‬       ‫استمرار اوضاع حاضر‪ ،‬سال پیش رو‬        ‫در این میان صدای داد و بیداد‬           ‫هم همراه آنان بودند‪ .‬رضاخان واقعاً‬     ‫برضد روس و انگلیس موضع گرفته‬
                                      ‫باید بنا به سنت غارتگران تا سرحد‬                                           ‫بلند شد‪ .‬معلوم شد سه اتومبیل‬           ‫لیاقت فوق‌العاده ابراز داشته است‬
               ‫قریب‌الوقوع باشد‪.‬‬      ‫امکان از آنها بهره‌کشی کرد‪ .‬حال‬                ‫چندان میمنت‌اثر باشد‪.‬‬       ‫رولزرویس که راننده‌ها هم از‬            ‫اما من در تهرانم و سردار همایون‬                                    ‫بود‪.‬‬
‫از چنین چشم‌اندازی‪ ،‬می‌توان‬           ‫اگر این غنائم‪ ،‬در اثر زیاده‌روی و‬    ‫میان هیاهوی سیل‪ ،‬ماجرای‬               ‫صاحب‌منصبان انگلیسی هستند و‬            ‫نزد من آمده است که چه خبر شده‬          ‫باری‪ ،‬سید ضیاءالدین وقتی از‬
‫دریافت که مجموعه سیل‌های‬              ‫افراط نابود شود‪ ،‬چه باک! تبهکاران‬    ‫در مرخصی بودن استاندار معزول‬          ‫شاهزاده امان‌الله میرزا (جهانبانی) از‬  ‫است‪ ،‬این رضاخان که شما گفتید من‬        ‫جانب امیر موثق (بعدها سپهبد‬
‫اخیر در سراسر کشور‪ ،‬به وجهی‬           ‫ریز و درشت این فرقه‪ ،‬در جای‬          ‫گلستان‪ ،‬در روزهای نخست بیش از‬         ‫راه قزوین رسید‌هاند و عازم تهرانند‬     ‫او را فرمانده کنم حالا با دو هزار نفر‬  ‫محمد نخجوان) پاسخ منفی شنید‬
‫نمادین‪ ،‬خشم و خروش طبیعت به‬           ‫جای عالم برای خود و خاندان‌شان‬       ‫هر ماجرای دیگری به چشم اصحاب‬          ‫و نم ‌یخواهند ب ‌هحکم قوا بایستند‪.‬‬     ‫راه افتاده و دربار مشوش شده است‪.‬‬       ‫و کاظم خان و مسعودخان هم‬
‫تاراج رفته و مصرف شده‌ی ایران‬         ‫پناهگاه و عمارت‌های آنچنانی‬          ‫خبر آمد و چند روزی موضوع‬              ‫جلو آنها گرفته شد و از انگلیسی‌ها‬      ‫معلوم شد که شاه اوقات تلخی کرده‬        ‫حاضر نشدند لباس قزاقی بپوشند‬
‫را می‌نمایند؛ طبیعتی که سال‌ها‬        ‫خریده‌اند و نیک می‌دانند که به‬       ‫سخن دارندگان تریبون و میکروفون‬        ‫قول شرف گرفته شد که مطالبی‬             ‫است و سردار همایون هم گفته است‬         ‫درصدد یافتن مرد میدان برآمد‪«:‬از‬
‫نجیبانه سکوت کرد‪ -‬تا معادن‪،‬‬           ‫مجرد پس‌شدن هوا‪ ،‬پس از گریز‬          ‫قرار گرفت اما با گسترش دامن ‌هی‬       ‫را که دیده‌اند به کسی نگویند و با‬      ‫که این کار ب ‌هدستور رئی ‌سالوزراست‬    ‫کاظم و مسعود پرسیدم در میان‬
‫جنگ ‌لها‪ ،‬کو‌هها‪ ،‬دش ‌تها‪ ،‬جلگ ‌هها‪،‬‬  ‫از ایران بلازده‪ ،‬مقام امن و خانه‌ی‬   ‫سیلا ‌بها‪ ،‬ماجرای استاندار معزول‬      ‫یک اتومبیل روانۀ تهران شدند و دو‬       ‫و رئیس‌الوزرا هم گفته است که‬           ‫صاح ‌بمنصبان آنجا کی قابلیت دارد‬
‫تالاب‌ها و دریاچه‌هایش به دست‬         ‫چند میلیون دلاری و اُتول لوکس‬        ‫از مرکز اخبار خارج شد‪ .‬از قرار‬        ‫اتومبیل دیگر توقیف شدند‪ .‬من هم‬         ‫من خبر ندارم‪ .‬خلاصه دارند دست‬          ‫که قزا ‌قها را به تهران بیاورد‪ .‬گفتند‬
‫فرق ‌هی تبهکار موعودگرای حاکم و با‬                                         ‫معلوم‪ ،‬زمانی که بارندگی هولناک‬        ‫فوراً یکی از آن دو اتومبیل را گفتم‬     ‫و پا می‌کنند که از ورود رضاخان‬         ‫رضاخان‪ .‬نظر ما این بود که ب ‌هجای‬
‫همدستی بخشی سودجو و حریص‬                  ‫آلمانی انتظارشان را می‌کشد‪.‬‬      ‫منجر به سیل در روزهای آخر اسفند‬       ‫تعلق به رئیس دیویزیون دارد‪ .‬در‬         ‫جلوگیری شود که با این قوا وارد‬         ‫‪500‬نفر قزاق ‪ 2000‬نفر بیاوریم و‬
‫از طبق ‌هی متوسط دلا ‌لمآب جامعه‪،‬‬     ‫چهار دهه حکومت تبهکاران بر‬           ‫گذشته تازه آغاز شده بوده‪ ،‬استاندار‬    ‫مجلس قسم و پس از نطق‪ ،‬رو به‬                                                   ‫ب ‌هجای آن که اجرای خیالات دولت‬
‫تا سرحد نابودی غارت شوند‪ -‬حال‬         ‫ایران‪ ،‬زوال احساس وطن‌دوستی‬          ‫وقت گلستان برای حل «مشکلات‬            ‫کاظم خان کردم و گفتم از آن پولی‬                            ‫تهران نشود‪.‬‬        ‫را بکنیم خودمان با کمک این قزاقها‬
‫به طغیان آمده است‪ .‬انگار که این‬       ‫و اندیشه‌ی ملی‌گرایی را میان‬         ‫خانوادگی»‌اش‪ ،‬بار و بندیل سفر‬         ‫که نزد شماست ده هزار تومان فوراً‬       ‫به سردار همایون گفتم کاری ندارد‪.‬‬       ‫شهر را بگیریم و کودتا بکنیم‪ .‬کاظم‬
‫سرزمین خسته از چپاول‪ ،‬با آخرین‬        ‫بسیاری از شهروندان و اتباع ایران‬     ‫بسته و با اذن وزیر کشور‪ ،‬راهی بلاد‬    ‫به رئیس دیویزیون بدهید که بین‬          ‫به سفارت انگلیس م ‌یگویم از ورود‬       ‫و مسعود مأمور حاضر کردن رضاخان‬
‫رمقی که برایش مانده از ساکنان و‬       ‫در پی داشته است‪ .‬مافیای مذهبی‬                                              ‫قوا قسمت شود‪ .‬اسباب تعجب آنها‬          ‫قزاقها جلوگیر شود‪ .‬سپس عرق و‬
‫دلبستگانش کمک م ‌یطلبد تا پیش‬         ‫جمهوری اسلامی‪ ،‬از همان روز‬                            ‫فرنگ شده بود‪.‬‬        ‫شد و پول داده شد و قسمت کردند‪.‬‬         ‫شطرنج به میان آمد و سردار همایون‬                                ‫شدند‪.‬‬
‫از فرو شدن‪ ،‬او را از کنار‌هی بحر فنا‬  ‫نخست‪ ،‬همزمان با زدودن تعلقات‬         ‫واضح است که عبارت کلی و گنگ‬           ‫قوای ما همه تفنگ داشتند ولی‬            ‫دیروقت‪ ،‬مست و خراب از خانۀ من‬          ‫در آن وقت رضاخان به کاظم و‬
                                      ‫ملی و جایگزینی آنها با باورهای‬       ‫«مشکلات خانوادگی» پوششی‬               ‫فشنگ خیلی کم بود‪ .‬پانزده‌هزار‬          ‫بیرون رفت‪ .‬من هم بدون آن که به‬         ‫مسعود و زما ‌نخان و امیر موثق سلام‬
                      ‫دور کنند‪.‬‬       ‫امت‌گرای شیعی‪ ،‬فرهنگ چپاول‬           ‫برای پنهان کردن این واقعیت است‬        ‫یا پنجا‌ههزار فشنگ به هزار زحمت‬        ‫احدی خبر بدهم صبح زود درشکه‬            ‫م ‌یداد ولی هروقت وارد اتاق دفتر آنها‬
                                      ‫منابع عمومی و خصوصی را میان‬          ‫که تخم و ترک ‌هی استاندار معزول‬       ‫تهیه شده بود و دو عراده توپ و‬          ‫گرفتم و در بیرون دروازه پیاده شدم‬      ‫م ‌یشد آنها هم به او دست م ‌یدادند‬
                                                                           ‫گلستان‪ ،‬ساکن فرنگ هستند و‬             ‫تعدادی گلوله توپ‪ .‬لباسهای قوا‬          ‫و به نوکرم گفتم من کاری دارم‪،‬‬          ‫جز زما ‌نخان و به همین ملاحظه‬
                                                                           ‫احتمالا در این ایام نوروز مشتاق‬       ‫پاره و خراب و خود قوا همه خسته‬         ‫شما شب در فلان باغ شمیران‬              ‫هم رضاخان از او خوشش نم ‌یآمد‪.‬‬
                                                                           ‫دیدار ابوی زحمتکش ولای ‌ی و دشت‬                                              ‫اسباب عیش و نوش و فلان تارزن و‬         ‫رضاخان حاضر می‌شود که قزاقها‬
                                                                           ‫کردن عیدی از ایشان بوده‌اند‪.‬‬                         ‫و وارفته بودند‪» ...‬‬                                            ‫را به تهران بیاورد ولی درست ملتفت‬
                                                                           ‫استاندار مخلوع هم که به احتمال‬                                                                                      ‫مطلب نیست و همین قدر می‌داند‬
                                                                           ‫قوی‪ ،‬مثل بسیاری از مدیران خدوم‬                                                                                      ‫که سرکردۀ قزاقها خواهد شد‪ .‬برای‬
                                                                           ‫و پاکدست فرق ‌هی تبهکار‪ ،‬یا تابعیت‬                                                                                  ‫آمدن به تهران‪ ،‬دادن فرماندهی به‬
                                                                           ‫دوگانه دارد و یا کارت اقامت دائم‬                                                                                    ‫رضاخان که میرپنج بود در حالی‬
                                                                           ‫یکی از ممالک کافرخیز را برای روز‬                                                                                    ‫که بین صاحب‌منصبان قزاق در‬
                                                                           ‫مبادا در جیب مبارکش پنهان کرده‪،‬‬                                                                                     ‫قزوین سردار و غیره متعدد بودند‪،‬‬
                                                                           ‫بجای رتق و فتق اموری که بابت آنها‬                                                                                   ‫کار آسانی نبود‪ .‬از این رو من با‬
                                                                           ‫از بی ‌تالمال حقوق م ‌یگرفته‪ ،‬ترجیح‬                                                                                 ‫سردار همایون صحبت کردم و چون‬
                                                                           ‫داده تا برای رسیدگی به «مشکلات‬                                                                                      ‫می‌ترسید که سپهدار معزولش کند‬
                                                                           ‫خانواده» و تجدید قوا‪ ،‬تعطیلات نوروز‬                                                                                 ‫به او گفتم پیشنهاد من از طرف‬
                                                                                                                                                                                               ‫رئیس‌الوزراست‪ .‬عاقبت حاضر شد‬
                                                                                          ‫را در آنجا بگذراند‪.‬‬                                                                                  ‫حکم فرماندهی رضاخان را بدهد‬
                                                                           ‫طی سا ‌لهای اخیر‪ ،‬ب ‌هخصوص پس‬                                                                                       ‫ولی من با او شرط کردم که حکم‬
                                                                                                                                                                                               ‫فعلا مخفیانه باشد و در کتاب (دفتر‬
                                                                                                                                                                                               ‫احکام) هم ثبت نشود‪ .‬حکم صادر‬
                                                                                                                                                                                               ‫شد‪ .‬اسمارت و لابد انگلیسی‌ها‬
                                                                                                                                                                                               ‫می‌دانستند که اقداماتی در جریان‬
                                                                                                                                                                                               ‫است و صحبت از تشکیل دولتی‬
                                                                                                                                                                                               ‫قوی در بین است ولی از این که‬
                                                                                                                                                                                               ‫من رئیس خواهم شد و غیره خبری‬
                                                                                                                                                                                               ‫نداشتند‪ ...‬دو سه روز قبل از حرکت‬
                                                                                                                                                                                               ‫قزا ‌قها‪ ،‬فیروزمیرزا وارد تهران شده‬
                                                                                                                                                                                               ‫بود و همه‪ ،‬جز من به دیدن او رفته‬
                                                                                                                                                                                               ‫بودند‪ .‬از این رو به هوارد کنسول‬
   7   8   9   10   11   12   13   14   15   16   17