Page 12 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۲۱۹ (دوره جديد
P. 12

‫صفحه ‪ - Page 12 - 12‬شماره ‪۱۶۸۵‬‬
                                                                                                                                                                                                                                        ‫جمعه ‪ ۲۱‬تا پنجشنبه‪ ۲۷‬تیر ماه ‪139۸‬خورشیدی‬

‫تأملاتبهنگام؛پدیدآمدناز«هیچ»وبینشآخرالزمانی‬                                                                                                          ‫دو قرن فراز و نشیب مطبوعات در ایران (‪)۱۲۷‬‬

                                                                                 ‫= بیشتر آ نچه نظم و‬                                                 ‫احمد احـرار‬                              ‫( کیهان لندن شماره ‪) ۱۳۰۸‬‬
                                                                                 ‫ساختارهای کنونی حاکم بر‬
‫دانشمندان انگلیسی بر ‌گهایی از قدیم ‌یترین نسخه قرآن را که در اختیار‬                                                                                 ‫رفقا را اصلا درستکار و وطن‌پرست‬          ‫را منظور ندارم و مراجعت من غیر‬            ‫دربارۀ علل ناکامی دولت صدروزه‪،‬‬
‫کتابخانه بیرمنگام است به کمتر از بیست سال پس از درگذشت پیامبر اسلام‬              ‫جوامع پیشرو امروز را شکل داده‪،‬‬                                      ‫می‌دانستم و از صمیمیتشان هم‬              ‫از این که در این موقع برای ایران‬          ‫سید ضیاءالدین خود روایت دیگری‬
                                                                                                                                                     ‫اطمینان داشتم‪ .‬این خودش خیلی‬             ‫اغتشاشاتی تولید کند ثمری نخواهد‬
                             ‫نسبت م ‌یدهند‬                                       ‫بعلاو‌هیتقریباهرچهدرعرص ‌هی‬                                                                                                                                            ‫به‌دست می‌دهد‪.‬‬
                                                                                                                                                                            ‫مهم بود‪.‬‬                                  ‫داشت‪».‬‬            ‫حسن مقدم‪ ،‬نویسندۀ نمایشنامۀ‬
‫جایگزینی اندیش ‌هی رومی‪ -‬یونانی شد‪.‬‬       ‫مردمانی به عرصه رسیدند که فرهنگی‬       ‫علم و فناوری نصیب نوع بشر‬                                                                                    ‫ک ‌مکم (به قول فرانسو ‌یها) یخی‬           ‫معر و ف « جعفر خا ن ا ز فر نگ‬
‫سلط ‌هی همه جانبه دستگاه کلیسا‬            ‫یکسر متفاوت با باقی همسایگانشان‬                                                                            ‫=آیا بین قدیم ‌‌یها یک نفر هم پیدا‬       ‫که در ابتدا میان ما بود شکسته شد‬          ‫برگشته»‪ ،‬راوی این روایت است‪.‬‬
‫بر هم ‌هی امور‪ ،‬نه تنها اجاز‌هی چون‬       ‫داشتند‪ .‬تمدنی که این مردم بنیان‬        ‫شدهاست‪،‬ریشهدرنگرشیونانی‬                                                                                      ‫و داخل بحث‌های مهمتری شدیم‪.‬‬               ‫او‪ ،‬به‌هنگامی که سید ضیاءالدین‬
‫و چرا در مضامین کتاب مقدس را‬              ‫نهادند‪ ،‬هر چند در جغرافیایی وسی ‌عتر‬                                                                                        ‫نم ‌یشد که بتواند‪...‬‬    ‫من شنیده بودم که سید ضیاءالدین‬            ‫پس از معزول شدن به اروپا رفت و‬
‫نم ‌یداد بلکه حتی ترجمه این کتاب‬          ‫از یونان امروز منتشر شد ولی در‬         ‫نسبتبهطبیعتدارد‪.‬ایننگرش‬                                                                                      ‫دچار یک نقص طبیعی است که مانع‬             ‫در مونترو «سویس» اقامت گزید‪ ،‬با‬
‫را به زبا ‌نهای دیگر ممنوع کرده بود‪.‬‬      ‫تاری ‌خنگار ‌یها به تمدن یونان باستان‬                                                                      ‫ـ ابداً‪ ،‬ابداً‪ .‬تمام قدیم ‌ی‌ها ب ‌هکلی‬  ‫از فصاحت زبان او م ‌یشود‪ .‬ولی دیدم‬        ‫وی دیدار کرده و شرح آن را چنین‬
‫صاحبان دکان الاهیات‪ ،‬محتوای کتاب‬          ‫مشهوراست‪.‬شایدمهمترینتفاوتاین‬           ‫هر چند نواقص فراوانی دارد‪ ،‬اما‬                                      ‫بی‌مصرف و مهم ‌لاند‪ .‬من تا روزی‬          ‫که برعکس‪ ،‬با متانت و روانی حرف‬
‫مقدس را حقیقت مطلق و پرسش‬                 ‫مردمان با باقی باشندگان سرزمی ‌نهای‬                                                                        ‫که آنها را حبس نکرده بودم نفهمیده‬        ‫م ‌یزند‪ .‬فقط وقتی که عصبانی م ‌یشد‬                             ‫آورده است‪:‬‬
‫ناپذیر فرض کرده و با چماق تکفیر و‬         ‫اطرافشان‪ ،‬در رهیافتی بود که به‬         ‫تا به امروز‪ ،‬دستاوردهایش بارها‬                                      ‫بودم تا چه اندازه مهمل و پوچ و‬           ‫قدری زبانش م ‌یگرفت و تکلم برایش‬          ‫در اواخر ماه دسامبر گذشته که‬
‫تفتیشعقاید‪،‬هرگونهدگراندیشیرادر‬                                                                                                                                                                                                          ‫از سویس م ‌یگذشتم چند روزی در‬
‫میادین شهرها و دهات‪ ،‬بسته به تیرک‬                           ‫طبیعت داشتند‪.‬‬        ‫بیش از کاست ‌یهایش بوده است‪.‬‬                                                        ‫ب ‌یعرضه هستند‪.‬‬                             ‫دشوار می‌شد‪.‬‬           ‫لوزان ماندم‪ .‬چون می‌دانستم آقای‬
‫مجازات و زبان بریده‪ ،‬میان هیم ‌ههای‬       ‫وجه تمایز نگاه یونانی به طبیعت‪،‬‬                                                                                                                     ‫هرچند که من دارای هیچ اهمیت‬               ‫سید ضیاءالدین نزدیک آنجا در‬
‫هیزم‪،‬بهآتشخشمالهی‪،‬م ‌یسوختند‪.‬‬             ‫در این بود که یونانیان عهد باستان‪،‬‬     ‫= وجه تمایز نگاه یونانی به‬                                          ‫=اگر ب ‌یسواد و مهمل باشند‪ ،‬اقلا‬         ‫سیاسی نبودم و سابقه‌ای هم با او‬           ‫مونترو منزل دارد‪ ،‬خواستم ملاقاتی‬
‫نزد ارباب دین در این دوران‪ ،‬اراد‌هی‬       ‫برخلاف باقی اهالی تمدن‌های‬             ‫طبیعت‪ ،‬در این بود که یونانیان‬                                                                                ‫نداشتم‪ ،‬ولی ب ‌هطوری که حس کردم‪،‬‬          ‫از او بکنم‪ .‬جویای آدرسش شدم‪ ،‬ولی‬
‫قادر متعال نه تنها آفرینش از هیچ را‬       ‫معاصرشان‪ ،‬به « َخلق از عدم»‪ ،‬باور‬                                                                                 ‫بعضی از آنها باتجربه هستند‪.‬‬       ‫در مکالم ‌های که با هم داشتیم سید‬         ‫هیچکس آن را نمی‌دانست‪ .‬عاقبت‬
‫ممکن م ‌ینمود بلکه این دنیای برآمده‬       ‫نداشتند؛ یعنی عقلشان قبول نم ‌یکرد‬     ‫عهد باستان‪ ،‬برخلاف باقی اهالی‬                                                                                ‫ضیاءالدین عقاید و افکار و شرح‬             ‫از ادارۀ پلیس پرسیدم‪ .‬گفتند «بله‪،‬‬
‫از هیچ را به سوی آخرالزمان راهبر بود‪.‬‬     ‫که از «هیچ»‪ ،‬چیزی به وجود بیاید‪ .‬این‬                                                                       ‫ـ خیر‪ ،‬خیر‪ .‬تجربه هم ندارند‪.‬‬             ‫کودتا و زمامداری خود را برای من‬           ‫روحانی‌نام ایرانی در فلان مهمانخانه‬
‫مفاسد حاصل از چنین باوری‪ ،‬به مرور‬         ‫ناباوری به آفرینش از هیچ‪ ،‬آغازگر نگاه‬  ‫تمد ‌نهای معاصرشان‪ ،‬به « َخلق‬                                       ‫جوانها خبط بزرگی می‌کنند که‬              ‫تا انداز‌های آزادانه نقل کرد‪ .‬برای این‬    ‫مونترو منزل دارد‪ ».‬به آن مهمانخانه‬
‫آنچنان جوامع اروپایی و کلیسای حاکم‬                                                                                                                   ‫اینها را داخل آدم فرض می‌کنند‬            ‫که اظهارات او را واضح برای شما بیان‬       ‫تلفن کردم‪ .‬آقای روحانی پای تلفن‬
‫برآنهارادربرگرفتکهمغر ‌بزمینراتا‬                    ‫فلسفی آنان به جهان شد‪.‬‬       ‫از عدم»‪ ،‬باور نداشتند؛ یعنی‬                                         ‫و با اهمیت م ‌یدانند‪ ،‬و به خویشتن‬        ‫کرده باشم‪ ،‬این مکالمه را به طرز‬           ‫آمد‪ .‬معلوم بود که انتظار فارسی‬
‫لب ‌هیپرتگاهفناپیشبرد‪.‬درهمینایام‪،‬‬         ‫نخستین فیلسوفان یونان‪ ،‬در قرن‬                                                                              ‫شک‌دار و ظنین هستند‪ .‬امروز‬               ‫سؤال و جواب‪ ،‬بدون این که شخصاً‬            ‫شنیدن نداشت‪ .‬گفتم‪« :‬من یک نفر‬
‫نخست ضرباهنگ ُسم ستوران مغول و‬            ‫ششم پیش از میلاد مسیح در شهر‬           ‫عقلشان قبول نمی‌کرد که از‬                                           ‫هرکدام از جوانهای تحصیلکردۀ ایران‬        ‫اظهار عقیده‌ای بکنم‪ ،‬ذیلا م ‌ینگارم‪.‬‬      ‫ایرانی هستم‪ ،‬تازه از ایران آمده‌ام و‬
‫سپسصدایچکم ‌ههایین ‌یچر ‌یهای‬             ‫«ملطیه» (‪ )Miletus‬واقع در آسیای‬                                                                            ‫را که در نظر بگیریم‪ ،‬از تمام اینها‪،‬‬                                                ‫میل دارم حضرتعالی را ملاقات کنم‪».‬‬
‫عثمانی‪ ،‬بیرون درواز‌ههای اروپا شنیده‬      ‫صغیر ظهور کردند‪ .‬اولین آنها‪ ،‬تالس‬      ‫«هیچ»‪ ،‬چیزی به وجود بیاید‪ .‬این‬                                      ‫برای وزارت و حکومت و همه کارها‬           ‫=علتحقیقیسقوطکابینهچهبود؟‬                 ‫جواب داد‪« :‬همین امروز بفرمایید‪،‬‬
‫شد و نخبگان این بخش عال َم را از خواب‬     ‫(‪ )Thales Θαλῆς‬نامی بود هوشمند‬
‫گران آخرالزمان ‌یشان پراند‪ .‬بازگشت به‬     ‫و تاجرمسلک که هم راه ثروتمند شدن‬       ‫ناباوریبهآفرینشازهیچ‪،‬آغازگر‬                                              ‫صدمرتبه بیشتر لیاقت دارند‪.‬‬          ‫ـ این بود که رضاخان را از من‬                           ‫منتظر شما هستم‪».‬‬
‫اندیش ‌ههای ماقبل مسیحی و ستایش‬           ‫رانیکم ‌یدانستوهمدرعلوممحدود‬                                                                                                                        ‫ترساندند‪ .‬او هم با شاه بعضی‬               ‫من هم سوار ترن شدم‪ ،‬عصر به‬
‫از نگرش یونانی‪ -‬رومی به طبیعت‪ ،‬به‬         ‫زمان ‌هاشسرآمدبود‪.‬حداقل‪،‬دوقضی ‌هی‬      ‫نگاه فلسفی آنان به جهان شد‪.‬‬                                         ‫=بعضی اقدامات شما را هم به‬               ‫صحبت‌ها کرد که به‌گوش من‬                  ‫مونترو رسیدم‪ .‬چنانکه می‌دانید‬
‫مرور الاهیات دستوری را از عرص ‌هی‬         ‫مهم هندس ‌هی اقلیدوسی کشف تالس‬                                                                                                                      ‫رسید‪ .‬من رضاخان را دیدم و به او‬           ‫مونترو شهر کوچک خیلی قشنگی‬
‫عمومی زیست انسان غربی بیرون و‬             ‫هستند یا به بیان بهتر‪ ،‬به نام او در‬    ‫یوسف مصدقی‪ -‬کتاب مقدس‬                                               ‫عوامفریبی تعبیر کردند مثل منع‬            ‫ثابت کردم که خیالاتی که دربارۀ‬            ‫است در کنار دریاچه لمان و تا لوزان‬
‫در ساختما ‌نهای کلیسا محبوس کرد‪.‬‬          ‫تاریخ علم ثبت شد‌هاند‪ .‬همچنین او‬       ‫(‪ ،)THE HOLY BIBLE‬در میان‬                                                                                    ‫او به من نسبت می‌دهند صحت‬                 ‫نیم ساعت راه است‪ .‬مهمانخانه‌ای‬
‫جهان اسلام هم در همین ایام‬                ‫بود که برای نخستین بار زمان وقوع‬       ‫متوندینیرایج‪،‬ازحیثرابطهبامفهوم‬                                                           ‫استعمال الکل‪.‬‬       ‫ندارد‪ ،‬ولی در حالتی که اعتماد‬             ‫که به من نشانی داده بودند جایی‬
‫گرفتاریمشابهیداشتوپسازدور‌هی‬              ‫یک کسوف را به دقت پیش‌بینی‬             ‫«زمان»‪،‬جایگاهییگانهدارد‪.‬اینکتاب‪،‬‬                                                                             ‫یکی از مهمترین همکارانم از من‬             ‫کوچک و ساکت ولی تمیز و قشنگ‬
‫کوتاهی از شکوفایی‪ ،‬گرفتار جزمیت‬           ‫کرد و موجب شگفتی همشهریانش‬             ‫با شروع زمان و خلقت جهان‪ ،‬در‬                                        ‫ـ منع الکل نتیجۀ تعصب ب ‌یموردی‬          ‫سلب شده بود‪ ،‬دیگر نمی‌توانستم‬             ‫بود‪ .‬از دربان آقای روحانی را‬
‫پسی ‌نزمانی شد‪ .‬قدری که گذشت‪،‬‬             ‫شد‪ .‬مشهور است که به مدد دانشی‬          ‫«س ْفر پیدایش(تکوین)» (‪)Genesis‬‬                                     ‫نبود‪ .‬این یک مسأله بهداشت عمومی‬          ‫کار بکنم و فوراً استعفا کردم‪ .‬شاه‬         ‫خواستم‪ .‬گفت‪« :‬قالی‌فروش ایرانی‬
‫مهاجمین آسیای مرکزی و مغولان هم‬           ‫که اندوخته بود‪ ،‬با مطالع ‌هی اوضاع و‬   ‫آغاز م ‌یشود و با پی ‌شبینی حوادث‬                                   ‫است که پیغمبر ما قبل از همه و بهتر‬       ‫استعفا را قبول نکرد‪ .‬رضاخان هم‬            ‫را می‌خواهید؟» فهمیدم که آنجا‬
‫از رخوت مسلمانان استفاده کردند و‬          ‫احوال َج ّوی‪ ،‬میزان محصول زیتون‬        ‫آخرالزمان (‪ )Apocalypse‬و پایان‬                                      ‫از همه درک فرموده است‪ .‬و امروز‬           ‫که صمیمیت من برایش ثابت‬                   ‫ایشان را می‌شناسند‪ .‬گفتم‪« :‬بله»‪.‬‬
‫تسمهاز ُگرد‌هیمسلمینبخ ‌تبرگشته‬           ‫کشاورزان ولایتش را برای سال آینده‬      ‫جهان در «کتاب مکاشفه» (‪Book‬‬                                         ‫می‌بینیم که یکی از متمدن‌ترین‬            ‫شده بود‪ ،‬به‌قدری اصرار در ماندن‬           ‫کارت خود را به خدمتکار دادم‪ .‬بعد‬
‫کشیدند‪ .‬فلاکت حاصل از این اوضاع‪،‬‬          ‫محاسبه کرد و به مدد همین اطلاع‪،‬‬        ‫‪ )of Revelation‬پایان م ‌ییابد‪ .‬از‬                                   ‫دولتهای دنیا یعنی آمریکا در این‬          ‫من کرد که عاقبت استعفا را پس‬              ‫از یک دقیقه مرا به اتاق پذیرایی‬
‫بجایآنکهمسلمانانراازخوابجزمیت‬             ‫انحصار تمام کارگا‌ههای روغ ‌نکشی‬       ‫نگاه مؤمنان به این کتاب‪ ،‬هر چه میان‬                                 ‫موضوع همین تصمیم را گرفته است‪.‬‬           ‫گرفتم‪ .‬ولی دیدم که دیگر مثل‬
‫بپراند‪ ،‬این خواب را سنگی ‌نتر کرد‪ .‬در‬     ‫در منطق ‌هی محل زندگ ‌یاش را‪ ،‬پیش‬      ‫این دو ماجرا رخ داده و م ‌یدهد‪ ،‬برای‬                                                                         ‫سابق نمی‌شود کار کرد و دومرتبه‬                                ‫هدایت کرد‪.‬‬
‫انتهایایندوران‪،‬باگسترششیع ‌هگری‬           ‫از فصل محصول‪ ،‬به ارزا ‌نترین قیمت‬      ‫آزمایش و آمادگی آدمیان برای اتفاقات‬                                 ‫=بعضی از تصمیمات دیگر را که‬              ‫ذهن شاه و رضاخان مشوب شده‬                 ‫در آن اتاق غیر از جوانی که‬
‫در دنیای اسلام به ویژه در سرزمین‬          ‫ممکن‪ ،‬به دست آورد و از این راه ثروت‬                                                                                                                 ‫است‪ .‬این بود که یک هفته بعد‬               ‫نزدیک بخاری نشسته بود و روزنامه‬
‫ایران‪ ،‬این خوا ِب گران‪ ،‬بیش از پیش‬                                                                 ‫آخرالزمان است‪.‬‬                                    ‫ب ‌هنام حفظ ملیت اتخاذ می‌کردید‪ ،‬از‬      ‫مجدداً استعفا کردم و حرکت کردم‪.‬‬           ‫می‌خواند کسی دیگر نبود‪ .‬این‬
‫به هذیا ‌نهای آخرالزمانی آلوده شد‪.‬‬                      ‫سرشاری کسب کرد‪.‬‬                ‫الف) گفت‪ :‬بشو؛ پس شد!‬                                                                                                                            ‫شخص لباس ساده‌ای پوشیده بود‬
                                          ‫بنا به روایت غالب در تاریخ فلسفه‪،‬‬      ‫سه آی ‌هی نخستین « ِسفر پیدایش»‪،‬‬                                    ‫دیدگاه سلب آزادی تنقید می‌کردند‪.‬‬         ‫=در تهران بعض ‌یها می‌گفتند که‬            ‫و مختصر ریش سیاهی داشت و‬
                       ‫تکمله‬              ‫تالسنخستینانسانیاستکهبهدنبال‬           ‫نخستینکتاباز«عهدعتیق»(‪OLD‬‬                                                                                                                              ‫بی شباهت به یک تاجر هندی‬
‫بیشترآنچهنظموساختارهایکنونی‬               ‫عنصر اصلی حیات (به یونانی آرخه‬         ‫‪ )TESTAMENT‬کتاب مقدس‪،‬‬                                               ‫مثلا به دارالمجانین فرستادن مدیر‬         ‫وزیر جنگ با شما دشمن شده بود و‬            ‫نبود‪ .‬اگرچه اول دفعه بود که سید‬
‫حاکم بر جوامع پیشرو امروز را شکل‬          ‫‪ )ἀρχή‬بود و در نهایت به این نتیجه‬      ‫چنین است‪ .۱«:‬در ابتدا‪ ،‬خدا آسما ‌نها‬                                                                                                                   ‫را ملاقات می‌کردم‪ ،‬ولی چون‬
‫داده‪ ،‬بعلاو‌هی تقریبا هر چه در عرص ‌هی‬    ‫رسید که همه چیز از آب به وجود آمده‬     ‫و زمی ‌ن را آفرید‪ .۲ .‬و زمی ‌ن ته ‌ی و بایر‬                         ‫گل زرد و برداشتن لوایح فرانسوی‬           ‫مستقیم ًا شما را مجبور به استعفا کرد‪.‬‬     ‫عکسهای او را در تهران دیده بودم‬
‫علموفناورینصیبنوعبشرشدهاست‪،‬‬               ‫است‪ .‬بر اساس همین سوابق‪ ،‬مورخین‬        ‫بود و تاریک ‌ی بر رو ‌ی لُ ّج ‌ه و رو ‌ح خدا‬                                                                                                           ‫فوراً او را شناختم‪ .‬تواضع کردیم‪،‬‬
‫ریشهدرنگرشیونانینسبتبهطبیعت‬               ‫تاریخ علم و همچنین تاری ‌خنویسان‬       ‫سط ‌حآ ‌بهارافروگرفت‪.۳.‬وخداگف ‌ت‪:‬‬                                   ‫از دکانها‪ ...‬هرچند این مسأله اخیر‬        ‫ـ این مسأله هیچ صحت ندارد‪ .‬تا‬             ‫دست دادیم و نشستیم‪ .‬من خودم را‬
‫دارد‪ .‬این نگرش هر چند نواقص فراوانی‬       ‫فلسفه‪ ،‬تالس را پدر علم و همچنین‬        ‫«روشنای ‌ی بشود‪ ».‬و روشنای ‌ی شد‪».‬‬                                                                           ‫آخر میان رضاخان و من خوب بود‪.‬‬             ‫معرفی کردم‪ .‬از اوضاع ایران پرسید‪.‬‬
‫دارد‪ ،‬اما تا به امروز‪ ،‬دستاوردهایش بارها‬                                         ‫پندار خداوند آفرینند‌هی ب ‌ینیاز از‬                                 ‫جزئی و ب ‌یاهمیت است‪ ،‬ولی اسباب‬          ‫حتی در موقع حرکت من‪ ،‬همه جور‬              ‫ولی دیدم که از من اطلاعاتش‬
                                               ‫نخستین فیلسوف لقب داد‌هاند‪.‬‬       ‫وسیله‪ ،‬از دین یهود به اسلام سرایت‬                                                                            ‫همراهی کرد‪ ،‬و اگر او نبود شاید من‬         ‫خیلی بیشتر است‪ .‬قدری از مسائل‬
    ‫بیش از کاست ‌یهایش بوده است‪.‬‬          ‫اما تفاوت تالس با عموم اهل زمان ‌هاش‬   ‫کرده و در عبارت « ُک ْن َف َیکو ُن» به‬                              ‫نارضایتی خارج ‌یهای تهران شده بود‪.‬‬       ‫از ایران به‌سلامت خارج نمی‌شدم‪.‬‬           ‫عمومی صحبت کردیم‪ .‬بعد از آن از‬
‫در مقابل‪ ،‬رقیب اصلی جهانبینی‬              ‫چهبودکهاوراچنینمرتب ‌هایبخشید؟‬         ‫معنای «باش‪ .‬پس موجود م ‌یشود»‪،‬‬                                                                               ‫بعد از حرکتم هم از دوستانم حمایت‬          ‫مشغولیات کنونی و خیالات آیندۀ‬
‫یونانی (غربی)‪ ،‬باورمندان به «خلقت‬         ‫پاسخ این است که تالس مشاهد‌هگری‬        ‫در هشت آیه از آیات سوره‌های‬                                         ‫مخصوص ًا فرانسوی‌ها که این اقدامات‬       ‫کرد‪ .‬اگرنه‪ ،‬آن آقایانی که من حبس‬          ‫ایشان پرسیدم‪ .‬گفت‪« :‬از وقتی که‬
‫از َع َدم» و هواداران گفتمان‌های‬          ‫توانا بود که به پیدا آمدن موجودات از‬   ‫مختلف قرآن‪ ،‬متجلی شده است‪.‬‬                                                                                                                             ‫من به سویس آمده‌ام‪ ،‬در همین‬
‫آخرالزمانی هستند‪ .‬طی یکصد سال‬             ‫هیچ‪ ،‬باور نداشت بنابراین از آنچه در‬    ‫مشهورترین این آیات‪ ،‬آی ‌هی ‪ ۸۲‬از‬                                    ‫را نسبت به خود غیر دوستانه تصور‬           ‫کرده بودم پوستشان را م ‌یکندند‪.‬‬          ‫گوشه به‌تنهایی زندگی می‌کنم و‬
‫گذشته‪ ،‬بسیاری از منتقدین مدرنیته‪،‬‬         ‫اطرافش م ‌یدید‪َ ،‬سر َسری نم ‌یگذشت‪.‬‬    ‫سور‌هی ‪(۳۶‬یاسین) است‪ « :‬إنَّ َما أَ ْم ُر ُه‬                                                                                                           ‫ماهها می‌گذرد که یک نفر ایرانی‬
‫از هذیا ‌نهای آخرالزمانی برای ترویج‬       ‫به علاوه‪ ،‬او برخلاف بسیاری از‬          ‫إ َذا أَ َرا َد َش ْی ًئا أَ ْن یَ ُقو َل لَ ُه ُک ْن َف َی ُکو ُن‬                            ‫م ‌یکردند‪.‬‬     ‫=آیا راست است که م ‌یخواستید‬              ‫ندیده‌ام‪ .‬ولی از ایران روزنامه و کاغذ‬
‫غر ‌بستیزی کمک گرفت ‌هاند‪ .‬نمون ‌های‬      ‫همعصرانش به شناختن آنچه به چشم‬         ‫»« چون به چیزى اراده فرماید‪ ،‬کارش‬                                                                                                                      ‫زیاد از دوستان می‌رسد‪ .‬اوقات روز‬
‫ملموس و متأخر از این غر ‌بستیزی‬           ‫م ‌یدید علاقمندتر بود تا نسبت دادن‬     ‫این بس که مى‌گوید‪« :‬باش»؛ پس‬                                        ‫ـ در این مسأله و در خیلی از‬                      ‫تمام این اشخاص را بکشید؟‬          ‫را طوری ترتیب داده‌ام که قسمتی‬
‫پسی ‌نزمانی‪ ،‬به عرصه رسیدن خمینی‬          ‫پدید‌ههای قابل مشاهده به امور موهوم‬    ‫[بى‌درن ‌گ] موجود مى‌شود‪(».‬ترجمه‪:‬‬                                   ‫مسائل دیگر حکم من عیناً اجرا‬                                                       ‫از آن را صرف نوشتن‪ ،‬قسمت دیگر‬
‫و تبهکاران موعودگرای اطرافش در‬            ‫و شناسایی‌ناپذیر‪ .‬تالس به همین‬                                                                             ‫نشده است‪ .‬بعضی اوقات اشخاصی‬              ‫ـ من قصد قتل آنها را نداشتم‪ .‬این‬          ‫را صرف خواندن روزنامه و کتاب‬
‫ایران بود‪ .‬به همین سیاق‪ ،‬غر ‌بستیزی‬       ‫سبب مشاهداتش را ثبت م ‌یکرد و با‬                    ‫محمدمهدی فولاوند)‬                                      ‫که مأمور اجرای احکام بودند از روی‬        ‫اشخاص مقصر بودند‪ .‬من م ‌یخواستم‬           ‫و قسمتی را هم صرف گردش‬
‫بیمارگون ‌هی موجوداتی چون احمد‬            ‫بررسی دید‌ههای ضب ‌طشد‌هاش‪ ،‬قوانین‬     ‫در انتهای «کتاب مکاشفه»‪ ،‬آخرین‬                                      ‫نفهمیدگی یا برای خودنمایی یا ب ‌ه‬        ‫که آنها قانونی محاکمه شوند و هر‬           ‫می‌کنم‪ ».‬پرسیدم چه می‌نویسد‪.‬‬
‫فردید و فرزند َخلَ ‌فاش جلال آ ‌لاحمد‪،‬‬    ‫طبیعت را کشف م ‌یکرد‪ .‬کشف این‬          ‫کتاب از «عهد جدید»( ‪NEW‬‬                                             ‫هر علت دیگر‪ ،‬از اختیاراتی که به آنها‬     ‫مجازاتی که محکمه معین می‌کند‬              ‫گفت‪« :‬کتابی تألیف کرده‌ام‪ .‬و اگر‬
‫ریشه در همدلی آنها با پندارهای‬            ‫قوانین موجب افزایش دانایی او م ‌یشد‬    ‫‪)TESTAMENT‬کتابمقدس‪،‬نیز‬                                              ‫داده می‌شد تجاوز می‌کردند‪ .‬و این‬                                                   ‫روزی این کتاب را به‌طبع برسانم‬
‫آخرالزمانی حاکم بر شیع ‌هگری و نفرت‬       ‫و به مدد دانش حاصل از تجربه و‬          ‫چنین آمده است‪ .۱۲«:‬و اینک‪ ،‬به زودی‬                                  ‫تقصیر من نبود‪ .‬زیرا که نم ‌یتوانستم‬                   ‫دربارۀ آنها اجرا شود‪.‬‬        ‫ایرانیان خواهند دید که من برای‬
‫آنها از نگرش یونانی به طبیعت‪ ،‬داشت‪.‬‬       ‫مشاهده‪ ،‬بیشترین سود و کمترین ضرر‬       ‫م ‌یآیم و اجرت من با من است تا هر‬                                   ‫همه چیز را شخصاً تفتیش کنم‪ .‬من‬                                                     ‫خدمت به مملکت چه کرده‌ام‪،‬‬
‫چون نیک بنگریم‪ ،‬بخش عظیمی از‬              ‫را کسب م ‌یکرد‪ .‬از زمان تالس تا ظهور‬   ‫کسی را بحسب اعمالش جزا دهم‪.۱۳.‬‬                                      ‫روزی شانزده ساعت کار می‌کردم‬             ‫=از ایراداتی که به شما م ‌یگرفتند‬         ‫چه‌ها می‌خواستم بکنم‪ ،‬و چه‌ها‬
‫شرایط مصیب ‌تبار و و هولناک کنونی‬         ‫مسیحیت‪ ،‬نگرش یونانی‪ ،‬به مرور بر‬        ‫من الف و یاء و ابتدا و انتها و ا ّول و آخر‬                          ‫و شخصاً به تمام کارهای دولتی‬
‫در ایران‪ ،‬ریشه در همین هذیا ‌نهای‬         ‫جغرافیایاطرافشغالبشدوبرایچند‬           ‫هستم‪ ».‬این پندار نیز در قرآن به اشکال‬                               ‫رسیدگی می‌کردم ولی باجود این‬             ‫یکی این بود که ظاهراً خود را ملی‬                     ‫که نگذاشتند بکنم‪»...‬‬
                                          ‫قرنبراحوالواندیش ‌هیاهلمغربعالَم‬       ‫گوناگون بازتاب یافته که شبی ‌هترین آن‬                               ‫به هر چیز جزئی نمی‌توانستم برسم‪.‬‬                                                   ‫سید ضیاءالدین با کمال سادگی‬
                 ‫پسی ‌نزمانی دارد‪.‬‬        ‫حکومت کرد و به برکت آن‪ ،‬آثار سترگی‬     ‫در آی ‌هی سوم سوره ‪(۵۷‬الحدید) است‪:‬‬                                  ‫مثلا در موضوع لوایح‪ ،‬من گفته بودم‬        ‫نشان می‌دادید و باطن ًا با کمک‬            ‫و بدون هیچ وقار رئیس‌الوزرامآبی‬
‫بیست و شش قرن پس از نخستین‬                ‫در هنر و فرهنگ غرب پدید آمد‪.‬‬           ‫« ُه َو ا ْلَ َّو ُل َوا ْلخ ُر َوال َّظاه ُر َوالْ َباط ُن‬         ‫که هر دکانداری را مجبور کنند که‬                                                    ‫صحبت می‌کرد‪ ،‬و هیچ کدام از‬
‫فیلسوفان یونان‪ ،‬هنوز هم یکی از‬            ‫ج) خوا ِب گران و هذیان‌های‬             ‫َو ُه َو ب ُکل َش ْی ٍء َعلی ٌم»«اوست اول‬                           ‫پهلوی لوحۀ فرانسوی یک لوحۀ‬                         ‫انگلیس ‌‌یها کار م ‌یکردید‪.‬‬     ‫احتراماتی را که من نسبت به او‬
‫کارآمدترین ملا ‌کها برای تشخیص‬                                                   ‫و آخر و ظاهر و باطن و او به هر‬                                      ‫فارسی هم بگذارد‪ ،‬و این را منطقی‬                                                    ‫از طرف خود واجب می‌دانستم‬
‫میزان عقلانیت آدمیان‪ ،‬ارزیابی باور‬                            ‫آخرالزمانی‬         ‫چیزى داناست» (ترجمه‪ :‬فولاوند)‪.‬‬                                      ‫و معقول م ‌یدانم که در مملکتی که‬         ‫ـ اشخاصی که از حقیقت اطلاع‬                ‫قبول نمی‌کرد‪ .‬بعد از صرف چای‪،‬‬
‫آنها به امکان آفرینش از هیچ است‪.‬‬          ‫از زمان پذیرش مسیحیت به عنوان‬          ‫اینکه صاحب این صفح ‌هکلید در‬                                        ‫زبان رسمی آن فارسی است اقلا این‬          ‫ندارند شاید این طور تصور کنند‪.‬‬            ‫با هم بیرون رفتیم و قدری کنار‬
‫بدون تعارف‪ ،‬باورمندان به چنین‬             ‫دین رسمی در امپراتوری روم شرقی‬         ‫شروع این ُجستار از کتب مقدس ادیان‬                                   ‫اثر ملی را از دست ندهیم‪ .‬ولی از قرار‬     ‫ولی اگر بدانند که تا پانزده روز بعد‬       ‫دریاچه قدم زدیم‪ .‬دیدم که ب ‌هتعقیب‬
‫امکانی‪ ،‬همواره مستعد دیدن چهر‌هی‬          ‫تا پایان قرون وسطا‪ ،‬نگرش یونانی‬        ‫سامیشاهدمثالآورده‪،‬نهازبابتَ َی ُّمن‬                                 ‫معلوم بعضی از آنها صاحب دکانها را‬        ‫از کودتا هنوز دولت انگلیس کابینۀ‬          ‫صحب ‌تهایی که پیش آمد‪ ،‬بی‌میل‬
‫هر شیادی بر سطح کر‌هی ماه‪ ،‬هستند‪.‬‬         ‫به جهان‪ ،‬حتی در زادگاه خود نیز به‬      ‫و تبرک است و نه بابت اظهار فضل یا‬                                   ‫مجبور کرد‌هاند که لوایح فرانسویشان‬       ‫مرا ب ‌هرسمیت نمی‌شناخت‪ ،‬آن وقت‬           ‫نیست‪ .‬شاید مدتی بود که فارسی‬
                                          ‫فراموشیسپردهشد‪.‬جها ‌نبینیجاری‬          ‫خودآزاری‪ .‬اشاره به آیات یادشده‪ ،‬تنها‬                                                                                                                   ‫حرف نزده بود و بدش نم ‌یآمد قدری‬
                                          ‫در کتاب مقدس‪ ،‬در تمام عال َم مسیحی‪،‬‬    ‫برای روشن کردن این موضوع است‬                                                      ‫را هم اصلا بردارند‪.‬‬                 ‫این حرف را نخواهند زد‪.‬‬
                                                                                 ‫که دین اسلام با الهام از آیین یهود و‬                                ‫‪ ...‬اینها که اهمیت ندارد‪ .‬من‬                                                               ‫از این مسائل سخن براند‪.‬‬
                                                                                 ‫مسیح‪ ،‬براینباوربناشد‌هکهتنهاعامل‬                                    ‫کارهای مهمی شروع کرده بودم‪.‬‬              ‫= پس چطور شد که سرانجام‬                   ‫پرسیدم‪« :‬در تهران روزی جراید‬
                                                                                 ‫بودن این جهان و خلقت عالَم‪ ،‬اراد‌هی‬                                 ‫حیف که نگذاشتند‪ .‬اگرنه بعد از‬                                                      ‫نوشتند که به بغداد آمده‌اید‪ ،‬روز‬
                                                                                 ‫ب ‌یواسطهوب ‌ینیازازوسیل ‌هیاللهمدینه‬                               ‫اندک‌زمانی ایران آباد می‌شد‪ .‬ولی‬                         ‫کابینه را شناختند؟‬        ‫دیگر در کشمیر هستید‪ .‬آیا خیال‬
                                                                                 ‫(رونوشت صحرانشین و ساد‌هسازی‬                                        ‫باوجود این که سه ماه بیشتر سر‬                                                      ‫مراجعت به ایران را ندارید؟» گفت‪:‬‬
                                                                                                                                                     ‫کار نبودم باز بیش از آنهایی که‬           ‫ـ انگلیسی‌های تهران باعث شدند‪.‬‬            ‫«تا این اوضاع دوام دارد‪ ،‬من از ایران‬
                                                                                              ‫شد‌هی «یهوه») است‪.‬‬                                     ‫قبل از من آمد‌هاند کار کردم‪ .‬یکی‬         ‫آنها می‌دانستند که برضد انگلیس‬            ‫ناامیدم‪ .‬حالا رفتن من به ایران چه‬
                                                                                 ‫این پندار‪ ،‬ریشه در باوری قدی ‌متر‬                                   ‫از دوستان نوشته بود‪« :‬قهوه‌چی‬            ‫هم من قصدی نداشتم‪ .‬دشمنی با‬               ‫فایده دارد؟ من که منافع شخصی‬
                                                                                 ‫دارد که پدید آمدن موجودات از‬                                        ‫خیابان ناصریه و درشک ‌هچی‌ای که‬          ‫انگلیس را من همیشه برای ایران‬
                                                                                 ‫«هیچ» را ممکن م ‌یداند‪ .‬این باور که‬                                 ‫از لال ‌هزار عبور م ‌یکند می‌گوید باز‬    ‫خطرناک و مضر دانسته‌ام‪ .‬بدون‬
                                                                                 ‫زیربنای هرگونه اعتقاد به معجزه و‬                                    ‫خدا پدر سید را بیامرزد‪ .‬اقلا دو تا‬       ‫این که خود را تسلیم آنها بکنم تا‬
                                                                                 ‫َخرق عادت است‪ ،‬همچنان جایگاهی‬                                       ‫خیابان صاف کرد و چندتا چراغ در‬           ‫انداز‌های هم‪ ،...‬ولی آیا این را م ‌یتوان‬
                                                                                 ‫محکم در ناخودآگاه جمعی و زیست‬                                       ‫شهر یادگار گذاشت‪ ».‬این خود برای‬          ‫انگلی ‌سپرستی نامید؟ از این گذشته‪،‬‬
                                                                                 ‫اجتماعی مسلمین از جمله بیشین ‌هی‬                                                                             ‫اگر من برای انگلیس ‌یها کار م ‌یکردم‬
                                                                                                                                                          ‫من یک دلگرمی بزرگی است‪.‬‬             ‫چرا بزرگترین دوستان آنها را به‬
                                                                                                     ‫ایرانیان دارد‪.‬‬                                  ‫همه م ‌یدانند که من برای خودم‬
                                                                                 ‫ب) اندیش ‌هی یونانی‪ ،‬ناباور به‬                                      ‫کار نمی‌کردم و جز نفع ایران چیزی‬                          ‫حبس انداختم؟‬
                                                                                                                                                     ‫در نظر نداشتم‪ .‬حیف که نگذاشتند‪...‬‬
                                                                                              ‫پدید آمدن از هیچ‬                                       ‫موفق نشدن کابینۀ من ترقی ایران را‬        ‫=ایراد دیگری طرفدارانتان از شما‬
                                                                                 ‫در چند قرنی که میان تدوین «عهد‬                                      ‫سالها ب ‌هتأخیر انداخت‪ .‬در آن موقع‬
                                                                                 ‫عتیق» و «عهد جدید» فاصله افتاد‪.‬‬                                     ‫ایرانی‌ها این حقیقت را نفهمیدند‪.‬‬         ‫می‌گیرند‪ ،‬می‌گویند‪ :‬اغلب وزرایی که‬
                                                                                 ‫در اطراف مدیترانه و آسیای صغیر‪،‬‬                                     ‫بعدها خواهند فهمید و تأسف‬
                                                                                                                                                                                                   ‫انتخاب کردید‪ ،‬ب ‌یعرضه بودند‪.‬‬
                                                                                                                                                                       ‫خواهند خورد‪.‬‬
                                                                                                                                                     ‫ک ‌مکم غروب شده بود‪ .‬م ‌یخواستم‬          ‫ـ اعتراف می‌کنم که تا اندازه‌ای‬
                                                                                                                                                     ‫خداحافظی کنم و به لوزان بازگردم‪.‬‬         ‫این ایراد صحیح است‪ ،‬ولی چه بکنم‪.‬‬
                                                                                                                                                     ‫ولی سید نگذاشت و مرا برای شام نگاه‬       ‫کسی دیگر نداشتم‪ .‬البته اشخاص‬
                                                                                                                                                     ‫داشت‪ .‬باز مدتی با هم از این قبیل‬         ‫جدیتر و فعالتر در ایران بودند‪ ،‬ولی‬
                                                                                                                                                     ‫صحب ‌تها کردیم‪ « ...‬ادامه دارد»‬          ‫بدبختانه به آنها اعتماد نداشتم‪ .‬این‬
   7   8   9   10   11   12   13   14   15   16   17