Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و ششم ـ شماره ۲۳۵ (دوره جديد
P. 14
صفحه - Page 14 - 14شماره ۱۷۰۱
جمعه ۱۰تا پنجشنبه ۱۶آبا نماه 139۸خورشیدی
نداشتم .آنها از نقش منوچهر در این انديشه و تازيانه :خاطرات اكبر محمدي ()۲ حركت كرديم و رسيديم به طبقه
ماجراپرسیدند .گفتم:اصل ًامنمنوچهر سوم زندان .بعد مرا به سلول 623
را در کوی دانشگاه ندیدم و هیچ کدام در حالی که پاهایم بر اثر ضربات انتقال دادند ،قبل از اينكه او از آنجا دور
از دوستان منوچهر را هم نم یشناسم. کابل آش و لاش شده بود وادارم شود،گفت:تماممواردقانونيدربرگ هاي
در این موقع دوباره بازجوها عصبانی میکردندبالاوپائینبپرمتا زخمها به درب از داخل چسبانده شده است
شدند و گفتند :باعث تمام فتن ههای و اگر كوچكترين تخلفي از آنها كني
کوی دانشگاه و بعد از آن ،تو و برادرت چرک نکند! مجازات شديد در پي دارد .اين را گفت
منوچهر هستید .همینطور همراه و در سلول 1/5در 2متري را بست.
رفتن و شكنجه شدن و به هلاكت رسيدنش به را كه در سينه داشت پنهان نكرد .نوشت و به چاپ آن زمـان كه بنهـادم سـر به پـاي آزادي چشم من به آيين نامه و مقررات
بعضی از دوستانتان مثل رضا؟! دست جلادان ندهد. سپرد تا سندي باشد از جناياتي كه در اين دوره دست خود ز جان شستم ،در هواي آزادي آنجا افتاد .در بالاي برگه نوشته
درباره ایشان هم دوباره تکرار کردم که از تاريخ ايران و به نام اسلام و به دست مدعيان فرخي يزدي شده بود« :زندان ،دانشگاه است .امام
او دانشجویان را به آرامش دعوت میکرد! اما او بر تصميم خود استوار ماند .چاپ شدن اكبر محمدي ،شهيد راه آزادي ،فرمان قتل خود خميني!» بعد موارد آيي ننامه را نوشته
باز هم آنها عصبانی شدند و کیی كتاب همان بود و قرار گرفتن در مسير مرگ همانا. حكومت اسلامي صورت گرفته است و م يگيرد. را با نوشتن خاطرات زندان و به چاپ رساندن آن بودند و تا آنجا كه به ذهنم م يرسد
از آنها گفت :تو همه چیز را داری بخشي از كتاب «انديشه و تازيانه» را كه اندكي انتشار كتاب«انديشه و تازيانه» وصيت نامه
وارونه جلوه م یدهی! و برای چندمین قبل از كشته شدن اكبر محمدی در زندان انتشار اكبر محمدي و در عين حال حكم اعدام وي بود. در خارج از كشور امضا كرد. عبارت بود از:
بار ،مشت و لگد و سیلی زدنها شروع بستگان و دوستانش اصرار كردند كه از اين كار او نيز مانند زنده ياد سعيدي سيرجاني 1ـ اگر كوچكترين اعتراض يا
شد .در همین موقع بود که صدای يافت ،در چند شماره م يخوانيد. درگذرد و بهانه براي بازداشت مجدد و به زندان م يدانست كه با جان خود بازي م يكند ولي آنچه صدايي از شما بلند شود با برخورد
فریاد منوچهر را شنیدم و بعد از چند ناشر :شركت كتاب «كاليفرنيا»
دقیقه فریاد رضا بلند شد .آن دو را به شديدي روبرو خواهيد شد.
اتاقک کابل زدن برده بودند و داشتند سرانجام بعد از 20دقیقه با کف پایی کیی از بازجوها گفت :اکبر ،امروز گذشته است! باز شروع به زدن کردند. ناگفته نماند كه اگر دست يا پا 2ـ اگر كاري با بازجو يا رئيس
آش و لاش ،بالا و پایین پریدن ،گفتند اعتراف میکنی ،وگرنه همین الان نزدکی به 30ضربه کابل زدند. را پايين م يآوردم با مشت و لگد و زندان داريد كارت خودتان را زير
شکنجه م یدادند. کافی است و دوباره مرا به اتاق بازجویی كشيده به جانم م يافتادند .من هم در م يگذاريد و نگهبان به ما اطلاع
من فریادشان را میشنیدم و از انتقال دادند .آنها دوباره همان سؤالات منوچهر محمدی جواب قبلي را تكرار م يكردم بعد از ميدهد ،اگر تشخيص داديم لازم
فرط ناراحتی دوباره قلبم گرفت و گذشته را شروع کردند که من نیز همان 3ساعت سرپا بودن گفتند كه روي
دیگر توان نشستن و نوشتن نداشتم. جوابها را تکرار کردم .بعد سؤالات عوض آدم حاضر است 100ضربه کابل دستور م یدهم ترا با کابل ادب کنند. يك صندلي بنشينم .و سپس برگ هاي است ،اجازه ديدار م يدهيم.
بازجو به تمسخر گفت :بچه ننه! قلبت شد که :چه زمانی وارد کوی دانشگاه به پشت بدنش بزنند ولی کی ضربه گفتم :هیچ حرف تازهای ندارم و از سئوالات قبلي را روي برگه بازجويي 3ـ غذا روي سه نوبت (شام ،ناهار و
م یگیره یا داری ما را مسخره میکنی؟ شدید؟ زمانی که شما وارد کوی شدید به کف پاهایش نزنند .چون تمام همان حرفهای دیروزی است! او جا نوشتند و به من دادند كه جواب آنها صبحانه) به اندازه نياز شما خواهد بود.
احتیاجی به این اداها نیست .ب هزودی خوابگاه در اختیار نیروی نظامی و مویرگهای عصبی وسط کف پا قرار خورد و دستور داد :این آدم فاسد ضد را بنويسم .اما پيش از اينكه جواب
خودت و منوچهر و رضا را اعدام انتظامی بود و نیروها داخل کوی بودند دارند .وقتی کی ضربه کابل یا تسمه سئوالات را بنويسم بازجو به من گفت: 4ـ دستشويي روزي 4نوبت.
میکنیم و دیگر هیچکس نم یتونه و آنها آرامش را برقرار کرده بودند ،شما به کف پا م یزنند تا مغز سر و تمام انقلاب را ببرید ،خوب ادبش کنید. ـ اكبر ،م يداني كجا هستي و توسط 5ـ حمام هفت هاي يك بار.
شما را نجات بده .حتی اربابتون آمرکیا چگونه و با چه کسانی و چه دانشجویانی استخوانهای بدن م یلرزند و اگر 1000 آنها دوباره مرا از اتاق بازجویی به
و اسرائیل! و همینطور در داخل هم سازماندهی کردید و توانستید با درگیری ضربه در روز به کف پا با کابل یا با تسمه اتاقی بردندکه شکنجه بدهند .این چه ارگاني بازداشت شدي؟ 6ـ هواخوري هفت هاي يك بار.
کسی نم یتونه شما خائنین به نظام و شدید نیروهای نظامی و انتظامی را از بزنند احساس ب یحسی نمیکنی و اتاق در میان سلولهای 100تا 200 گفتم :نم يدانم كدام زندان هستم 7ـ عوض كردن لباس (لباس كثيف
روحانیت و انقلاب را نجات بده .همین خوابگاه بیرون کنید؟ کی پیت بنزین اصل ًا پایت ب یحس نم یشود ولی اگر به بود .زیر پل ههای همکف نیز دو اتاق ولي م يدانم كه توسط وزارت اطلاعات
روزها تو و عده زیادی از شما اعدام دستت بود ،آن را از کجا فراهم کردی؟ پشت بدن ضرب های بخورد بعد از چند تودرتوی دیگر بود و داخل آن کی دستگير شدهام .چون بالاي برگه با لباس تميز) هفت هاي يك بار.
م یشوید تا درس عبرتی باشه برای نقش منوچهر و دوستان تو و او چه بود؟ ضربه احساس ب یحسی دست میدهد هواکش بسیار بزرگ و قوی داشت بازجويي شما نوشته وزارت اطلاعات. 8ـ هيچ گونه حق صحبت كردن با
دیگران .و کسی به خودش جرأت نده هدف منوچهر و همدستانش چی بود؟ و همین طور کی تختخواب .دستور گفت:حالا م يداني توسط چه ارگاني زنداني جنبي را نداريد .هرگونه تماسي
که علیه نظام اسلامی و مسؤولین عزیز نقش رضا و هدفش چه بود؟ هدف تو بازداشت شدي و م يداني كه وزارت با سلول كناري يا صدا كردن ديوار
درباره سازمان دادن به دانشجویان چه بود؟ اطلاعات با هيچ كس شوخي ندارد
کشورمان و روحانیت شورش کند! در جواب گفتم :من ساعت نزدکی اگر با ما همكاري نكني روزگارت را مجازات شديد دارد.
بعد ادامه داد :شما چندهزار به 11صبح به کوی دانشگاه رسیدم و 9ـ استفاده از كتاب و روزنامه با
دانشجوی بچه مزلف میخواستید نقشی در آنجا نداشتم .چون هیچکس را سياه م يكنيم!
نظام را سرنگون کنید ،کور خواندید. هم نم یشناختم .درباره ظرفی که دست من شروع به نوشتن پاسخ سئوالات اجازه بازجو آزاد است.
ما پوست از کله همه این دانشجویان من بود ،آن گالن آب بود نه پیت بنزین كردم و همان جوابهايي را نوشتم كه 10ـ اجازه تلفن يا ملاقات با خانواده
درم یآوریم و نفسی تازه کرد و گفت: که بنزین داخل آن باشد .چون هوا گرم قبلا به طور شفاهي از من شده بود.
مجاهدین در سال 60تظاهرات کی بعد آنها را تحويل بازجو دادم .بازجو با اجازه بازجو خواهد بود.
میلیونی راه انداختند آن هم عده بود من برای دانشجویان آب م یبردم. بعد از خواندن به شدت عصباني شد. 11ـبههيچوجهحقنوشتنرويدرو
زیادیشون مسلح بودند .آنها از میدان بازجو گفت :دروغگو ،ما م یدانیم که گفت :من واقعيت را از شما م يخواهم ديواررانداريد.اگرچنينچيزيمشاهده
امام حسین تا میدان آزادی به حرکت آن پیت بنزین بود و داخل آن هم بنزین چرا دروغ نوشتي؟! و سپس خشمگين شود با شما برخورد شديد م يشود.
دراومده بودند و ما آنها را مثل سگ و برای ساختن کوکتل مولوتف بود و شد و چند بازجوي ديگر را صدا كرد. 12ـ حوله ،قاشق ،كاسه ،مسواك،
کشتیم .از زمین و آسمون به اونها شما و دوستانت با ساختن این کوکتلها آنها به شدت با من برخورد كردند و خميردندان را بايد در قسمت بيرون
حمل هور شدیم .وقتی عدهای کشته مرا زير مشت و لگد و سيلي گرفتند و در سلول در جايي كه تعيين شده
شدند بقیهشون توی سوراخ موش
رفتند و توانستیم تشکیلات قوی خوابگاه دانشجویان پس از حمله اوباش رژیم قرار بدهيد.
آنهارو نابود کنیم تا نتوانند نظام ما را در ضمن بايد يادي از فرخ شفيعي
ب هخطر بیندازند .حالا شما چند هزار چه آتشی به پا کردید؟ این کوکتلها و دیگر درد را احساس نمیکنی. دادند که به شکم روی تخت بخوابم. فح شهاي ركيك م يدادند. بكنم كه نقش اساسي در كوي دانشگاه
دانشجو م یخواستید نظام مقدس ما در ضمن آدم باز حاضر است 100 من دراز کشیدم .ابتدا پاهایم را با دوباره بازجو همان سؤالها را نوشت داشت .او فوق ليسانس عمران از
باعث شد که نیروی نظامی و انتظامی از ضربه با تسمه به اعضای بدنش بزنند طناب به میله تخت بستند ،طوری که من هم باز همان جوابها را تکرار دانشگاه تهران بود و مدت 2سال
را سرنگون کنید؟! ولی کی ضربه با کابل (که از سیم بود که پاهایم حدود 10سانتیمتر از کردم .این سؤال و جواب چندین بار بعد از حادثه كوي دانشگاه تيرماه
من در جواب آنها گفتم :هیچ کسی خیابان مقابل خوابگاه عق بنشینی کرده برق است) نزنند چون درد کی ضربه میله تخت بیرون زده بود که بتوانند تکرار شد که هر بار هم مرا زیر ضربات ،78زنداني در زندان اوين بود .اين
ارباب ما نیست .اگر ما م یگوییم امرکیا کابل برابر است با 100ضربه با تسمه. به راحتی با کابل به کف پاهایم ضربه مشت و لگد خودشان قرار م یدادند تا خوزستاني مهربان از جمله كساني به
یا دیگر کشورها خوبند ،برای آن است و تا نزدکیی چهارراه شهید گمنام عقب بعد از این که برای اولین بار بزنند .بعد به دو دستم دستبند زدند این که نزدکی به اذان صبح شد که مرا شمار م يرفت كه خيلي صبور ،خوش
که در آنجا دموکراسی است .آزادی ضرب ههای کابل را نوش جان کردم، و دستبند دیگری را که به دستم زده
به مفهوم واقعی در آنجا به چشم بروند .شما با این موقعیتی که ایجاد دستبند و طناب پایم را باز کردند. شده بود به تخت وصل کردند که من به سلول انفرادی انتقال دادند. اخلاق ،شجاع و مبارز هستند.
میخورد ،مردم کشورشان امنیت، ولی چشمبند را همیشه باید م یزدیم هیچ گونه حرکتی نداشته باشم بعد ساعت نزدکی به 8صبح بود که د ِر بعد از نيم ساعت در سلول را باز
رفاه و آسایش دارند .از آزادی عقیده کردید موجب شدید که مردم امیرآباد شروع به زدن با کابل از پشت گردن سلول باز شد و نگهبان گفت :چشمبند كردند .داخل يك كاسه ،برنج و خورش
و آزادی بیان برخوردارند .آیا اگر ما جز در داخل سلول. ريخته بودند و با يك گرده نان به من
واقعیت کشور آمرکیا را میگوییم، نیز به دانشجویان بپیوندند .و همینطور گفتند :پاشو! ب هسختی برخاستم. تا پایین بدنم کردند. بزن ،بیا دنبال من! دادند و در را بستند .من اصلا اشتهايي
آنها دو دستم را گرفتند و از اتاق در همین حین کیی از بازجوها وقتی از سالن خارج شدم ،همان براي خوردن نداشتم و همچنان قلب
آمرکیا ارباب ما محسوب م یشود؟ دانشجویان دختر هم به متحصنین کوی بازجویی به محوطه زندان آوردند .بعد گفت :چرا به پشت گردن و پشتش بازجوی روز قبل را دیدم که گفت: درد شديدي داشتم كه آن هم به خاطر
باز سؤال شد و در جواب گفتم شما به من گفتند :حدود 20دقیقه باید بالا م یزنی؟ م یخواهی اثر بماند؟ به کف منوچهر بود .چون اين احساس به من
ما را خائن خطاب کردید ،باید بگویم دانشگاه بپیوندند .این خود باعث شد که و پایین جست و خیز کنی که پایت پا بزن! بعد شروع به زدن کف پای من بیا دنبال من! دست داده بود كه منوچهر را به زودي
من و برادر و دوستانم و دانشجویان، چرک نکند .و من هرگز توان آن را با کابل کرد .من مرتب فریاد م یزدم: از طبقه سوم که پایین م یآمدیم
ب هعنوان «منتقدان نظام و حاکمیت» تظاهرات گستردهتر و درگیریها شدیدتر نداشتم .هر زمانی که م یایستادم با چرا م یزنید؟ من که کاری نکردم، شروع به دادن فحشهای رکیک کرد. اعدام م يكنند.
هستیم و انتقاد و اعتراض طبق اصل مشت و لگد به جان من م یافتادند از این ناسزاها خیلی ناراحت شدم .به نگهبان دوباره در را باز كرد و گفت:
قانون اساسی حق هر ایرانی است. شود و همینطور شعارهای تندی علیه و م یگفتند تا 20دقیقه باید حالت من ب یگناهم! او گفتم :مرتیکه! کی ذره ادب داشته
اگر امروز ما دانشجویان از فساد و پرش داشته باشی وگرنه روزگارت را پس از لحظاتی ،بازجو گفت :اکبر، باش! او با تندی به من گفت :روزگارت چشم بند بزن و بيا بيرون.
ظلم حاکمان و حاکمیت حرف نزنیم مسؤولین نظام شنیده شد و تمام این اگر اقرار کنی کاری با تو نداریم! از داخل سالن گذشتم يك نفر جوان
و تماشاگر ظلم و بیدادگری باشیم سیاه میکنیم. من گفتم :حرف من همان حرفهای را امروز سیاه میکنم! كه حدودا 25ساله بود صدا زد كه:
چه کسی میتواند حق و حقوق بلواها زیر سر شماست. مرا به داخل ساختمانی بردند که اكبر دنبال من حركت كن! من همراه
ملت را بگیرد؟ خائن کسانی هستند من دوباره همه این اتهامات را رد داخل اتاق بازجویی حدود 5نفر بودند. او حركت كردم و مرا به يك ساختمان
که به ظلم و بیدادگری حاکمان کردم و گفتم :من فقط ب هعنوان کی بردند كه آن ساختمان مخصوص
ب یتفاوتند .بی تالمال به یغما م یرود دانشجوی مددکاری به دانشجویان بازجويي بود .مرا در داخل ساختمان
و شما ب هجای این که جلو راهزنان رو به ديوار ايستاندند و بازجويي از
سر گردنه را بگیرید ،یار و یاور یاغیان آب رساندم! من شروع شد .سئوالات اوليه از اين
و غارتگران به اموال ملت شدید و به در این موقع بازجوها چنان عصبانی قرار بود كه تو در كوي دانشگاه چه
سرکوب آزادیخواهان و دگراندیشان شدند که حدود کی ساعت مرا به زیر نقشي داشتي؟ با چه كسي بودي؟
مشت و لگد خودشان گرفتند و از آن روز و چه كارهايي انجام دادي؟ منوچهر
ادامه م یدهید؟! بود که از ناحیه کمر و پا ،درد شدیدی آنجا چه كاري م يكرد؟ كه من خود
درباره دیگر سؤال شما باید بگویم احساس میکردم و دیگر توان راه رفتن گفتم من هيچ كاري انجام ندادم جزو
که من هیچ گونه ترسی از مرگ دانشجويان بودم ،چون هوا خيلي گرم
ندارم .این درست است که جان خیلی بود آب سرد به آنها م يدادم و حتي
شیرین است ولی برای آزادی و برای به نيروي انتظامي هم م يرسيدم چون
دفاع از حق مردم ،مرگ برای انسان من دانشجوي مددكاري بودم و وظيفه
شیرین م یشود .همچنین باید به شما خود م يدانستم به انسانها كمك كنم
متذکر شوم که ممکن است با اعدام
دانشجویان مدتی رعب و وحشت را حتي به دشمن.
در جامعه حکمفرما کنید ولی بدانید ـ منظورت از دشمن چه كسي است؟
که روزی تمامی دانشجویان و مردم به ـ نيروي انتظامي كه به سركوب
انتقام خون ما دانشجویان ،روزگار شما دانشجويان پرداخت را من دشمن
را سیاه میکنند و مرگ این نظام را با
دست خودتان جلو م یاندازید .نه تنها خودم و ملت م يدانم.
ملت ایران تحمل این مسأله را ندارند بعد درباره منوچهر گفتم كه او
بلکه شما با فشار افکار عمومی مردم دانشجويان را دعوت به آرامش م يكرد
خارج از کشور هم روبرو م یشوید. و نديدم كاري انجام دهد.
دنباله دارد باز اين سئوالات را چندين بار تكرار
كردندبازهمينجوا بهاراازمنگرفتند.
آنهاسپسگفتند:دوتادس تهايترا
بالا ببر و همين طور يك پا را بالا بياور.
نزديك به 3ساعت اينطور بودم.
ديگر خسته و كلافه شدم فرياد زدم
من چه كاري كردم كه اين همه مرا
شكنجه م يكنيد.
بعد بازجو آمد و گفت :دستهايت
را پايين بياور و همين طور پايت را.