Page 13 - (کیهان لندن - سال سى و هقتم ـ شماره ۲۸۶ (دوره جديد
P. 13

‫صفحه ‪13‬ـ ‪ Page 13‬ـ شماره ‪1۷52‬‬
‫جمعه ‪ 6‬تا پنجشنبه ‪ ۱2‬نوامبر‪2۰2۰‬‬

‫به ُسخره میگیرند‪ .‬گفتند‪ :‬ای شیفتۀ‬    ‫خود ساختهاند‪ ،‬ازجمله به این لطیفه‬                         ‫روزنامه پیچید؟‬   ‫میگوید‪« :‬رفیق‪ ،‬تو شدیداً سرما‬           ‫شوخیهای‬                              ‫یک زن کشاورز که از باغ وحش‬
‫لایعقل‪ ،‬شتر را با تو چه مناسبت و تو‬                          ‫برخوردم‪:‬‬       ‫ـ بله‪ ،‬بهشرط آن که روزنامه حاوی‬     ‫خوردهای‪ .‬اتومبیل مرا بردار و هرچه‬                                            ‫مسکو دیدار میکند‪ ،‬برای نخستین‬
‫را با او چه مشابهت؟ گفت‪ :‬خاموش! که‬                                                                              ‫زودتر خودت را به بیمارستان برسان!»‬         ‫آغاز‬                              ‫بار چشمش به شتری میافتد و‬
‫اگر حسودان بهغرض گویند شتر است و‬     ‫در سال ‪ ۱۹۳۳‬گلهای از گوسفندان‬                   ‫سخنرانی خروشچف باشد!‬                                                                                    ‫میگوید‪« :‬وای‪ ،‬خدای من‪ ،‬ببین این‬
‫گرفتار آیم که را غم تخلیص من باشد‬    ‫به مرز شوروی رسیدند و نگران از‬                                                          ‫**‬                           ‫انقلاب‬                             ‫بلشویکهای از خدا بیخبر چه بلایی‬
                                     ‫استالین میخواستند فرار کنند و به‬         ‫از شوخیهای آلمان شرقی‬             ‫هیأتی از گرجستان به دیدار استالین‬
         ‫تا تفتیش حال من کند؟»‬       ‫خارج بروند‪ .‬یکی از افراد گارد مرزی‬                                         ‫میآیند‪ .‬با استالین گفت و گو میکنند‬         ‫اکتبر‬                                    ‫به سر اسب بیچاره آوردهاند!»‬
‫زندهیاد دکتر غلامحسین یوسفی‪،‬‬         ‫از آنها پرسید‪« :‬چرا میخواهید شوروی‬     ‫ـ چرا در آلمان شرقی رأیگیری‬         ‫و پس از مدتی اتاق کار استالین را ترک‬                                                      ‫**‬
‫در توضیحات پایان کتاب‪ ،‬آورده است‪:‬‬                                             ‫همیشه در دو روز برگذار میشود؟‬                                                    ‫نوشتۀ‪Ben Lewis :‬‬
‫«این حکایت سابقه دارد‪ :‬انوری آن را‬                      ‫را ترک کنید؟»‬                                                                   ‫میکنند‪.‬‬           ‫از کتاب‪Hammer and Tickle :‬‬         ‫دو تا پلیس رهگذری را متوقف‬
                                     ‫گفتند‪« :‬از ترس پلیس سیاسی‪.‬‬             ‫ـ برای این که هر شهروندی بتواند‬     ‫استالین دنبال پیپش میگردد‪.‬‬                                                   ‫میکنند و اوراق هویتش را از او مطالبه‬
                     ‫بهنظم آورده‪:‬‬    ‫استالین به آنها دستور داده تمام فیلها‬  ‫برای خود تصمیم بگیرد که روز جمعه‬    ‫کشوهای میزش را باز میکند و‬                  ‫ترجمۀ‪ :‬فریدون تنکابنی‬            ‫میکنند‪ .‬مرد فقط ورقۀ آزمایش ادرار‬
        ‫روبهی میدوید از غم جان‬                                                                                  ‫میبندد‪ .‬کاغذهای روی میز را این رو‬
                                                     ‫را بازداشت کنند‪».‬‬                  ‫رأی بدهد یا روز شنبه!‬   ‫و آن رو میکند‪ ،‬اما پیپ خود را پیدا‬     ‫مردم توضیح دهد که کمونیسم یعنی‬                              ‫همراه دارد‪.‬‬
          ‫روبه دیگرش بدید چنان‬       ‫ـ اما شماها که فیل نیستید‪ .‬ترستان‬                   ‫**‬                     ‫نمیکند‪ .‬به راهرو میرود و «بریا»‬                                     ‫چه‪:‬‬      ‫نخستین پلیس می خو ا ند ‪:‬‬
      ‫گفت‪ :‬خیرست‪ ،‬بازگوی خبر‬                                                ‫معلم انشا از یک دختر دانشآموز‬       ‫رئیس پلیس سیاسی را صدا میزند و‬                                               ‫نتیجهگیری‪:‬آلبومین؛منفی‪،‬قند؛منفی‪.‬‬
      ‫گفت‪ :‬خرگیر میکند سلطان‬                                ‫از چیست؟‬        ‫خواست که انشایی بنویسد به این‬       ‫به او میگوید‪« :‬بریا‪ ،‬پیپم گم شده‪ ،‬برو‬  ‫«وقتی کمونیسم مستقر شد‪ ،‬همه‬           ‫پلیس دوم‪ :‬قند ندارد‪ ،‬این نشان‬
   ‫گفت‪ :‬تو خر نیی‪ ،‬چه میترسی؟‬        ‫گوسفندها گفتند‪« :‬سعی کن این‬            ‫عنوان‪« :‬چرا شوروی را دوست دارم؟»‬    ‫دنبال این هیأت گرجی و ببین یکی از‬      ‫چیز بهفراوانی خواهید داشت‪ :‬خوراک‪،‬‬     ‫میدهد که این مرد محتکر نیست‪.‬‬
                                     ‫را به گوش پلیس سیاسی فرو کنی!»‬         ‫دخترک به خانه آمد و از پدرش‬                                                ‫پوشاک‪ ،‬وسایل زندگی‪ ،‬و میتوانید به‬
         ‫گفت‪ :‬آری‪ ،‬ولیک آدمیان‬       ‫نویسنده سپس توضیح میدهد که‬             ‫پرسید‪« :‬بابا‪ ،‬تو چرا شوروی را دوست‬              ‫آنها پیپ را برنداشته؟»‬                                                    ‫همشهری‪ ،‬بفرمایید بروید!‬
        ‫میندانند و فرق مینکنند‬       ‫اصل این داستان برمیگردد به شعری‬                                            ‫بریا بهسرعت در راهرو میدود و دور‬                       ‫خارج سفر کنید‪».‬‬                    ‫**‬
        ‫خر و روباهشان بود یکسان‬      ‫از شاعر بزرگ ایرانی‪ ،‬انوری که در‬                                ‫داری؟»‬     ‫میشود‪.‬استالین به جست و جو ادامه‬        ‫زن سالخوردهای میگوید‪« :‬آی‪ ،‬چه‬
     ‫زان همیترسم‪ ،‬ای برادر‪ ،‬من‬       ‫دورۀ سلجوقیان (قرن ششم هجری)‬           ‫پدر پاسخ داد‪« :‬من شوروی را دوست‬     ‫میدهد‪ .‬چند دقیقۀ بعد چشمش‬                                                    ‫بعد از انقلاب اکتبر‪ ،‬خدا سه تن از‬
       ‫که چو خر برنهندمان پالان‬                                                                                 ‫میافتد به زیر میز و میبیند پیپ آنجا‬          ‫خوب‪ ،‬درست مثل زمان تزار!»‬       ‫ملائکۀ مقرب را به روسیه میفرستد‬
                                                       ‫میزیسته است‪.‬‬                       ‫ندارم‪ .‬ازش متنفرم‪».‬‬                                                                                ‫که ببینند آنجا چه خبر است‪ :‬سنلوک‬
‫در دفتر پنجم مثنوی معنوی نیز‬         ‫سپس اصل شعر را ترجمه کرده و در‬         ‫دخترک همان پرسش را از مادر‬                                ‫افتاده است‪.‬‬             ‫دربارۀ استالین‬
                       ‫آمده است‪:‬‬     ‫کتاب خود آورده است که در آن سخن‬        ‫و برادرش پرسید و همان پاسخ را‬       ‫دوباره بریا را صدا میزند و میگوید‪:‬‬                                                   ‫(لوقا)‪ ،‬سنجرج‪ ،‬و سنپیتر‪.‬‬
                                     ‫از روباه گریزان است‪ .‬زیرا قرار است خر‬  ‫شنید‪ .‬سپس دختر به اتاق خود رفت‬      ‫«پیپم را پیدا کردم‪ .‬گرجیها را ول‬       ‫استالین دوست داشت خود را مردی‬         ‫آنها سه تلگرام برای خدا میفرستند‪:‬‬
  ‫آن یکی در خانهای درمیگریخت‬                                                                                                                           ‫مقتدر و در عین حال مهربان نشان‬        ‫من به دست چکا (پلیس مخفی)‬
     ‫زردرو و لبکبود و رنگریخت‬               ‫را به ُسخره (بیکاری) بگیرند‪.‬‬           ‫و انشایش را چنین آغاز کرد‪:‬‬                         ‫کن بروند‪».‬‬       ‫دهد‪ ،‬و شوخیهایی را میپسندید که‬
                                     ‫یادم آمد که این حکایت مشهوری‬           ‫«من شوروی را دوست دارم‪ ،‬زیرا‬        ‫بریا پاسخ میدهد‪« :‬رفیق استالین‪،‬‬        ‫این دو ویژگی او را نشان دهند‪.‬استالین‬                  ‫افتادهام ـ سنلوک‬
   ‫صاحب خانه بگفتش خیر هست‬                                                  ‫هیچ کس دیگری آن را دوست ندارد!»‬     ‫متأسفانهکمیدیرشده‪.‬نصفآنهااعتراف‬        ‫در اجتماع کارگران یک کارخانۀ بزرگ‬     ‫من بهدست چکا افتادهام ـ سنجرج‬
 ‫که همی لرزد تو را چون پیر دست‬                  ‫است در گلستان سعدی‪:‬‬                                             ‫کردهاند که پیپ تو را برداشتهاند و نصف‬  ‫سرگرم سخنرانی است‪ .‬میگوید‪:‬‬            ‫همه چیز رو بهراه و عالی است ـ‬
 ‫واقعه چون است‪ ،‬چون بگریختی؟‬         ‫«‪ ...‬گفتم‪ :‬حکایت آن روباه مناسب‬         ‫از سعدی و انوری تا لافونتن‬         ‫دیگر در جریان بازجویی کشته شدهاند!»‬    ‫«گرانبهاترین چیز برای ما در اتحاد‬
 ‫رنگ رخساره چنین چون ریختی؟‬          ‫حال توست که دیدندش گریزان و بی‬                                                                                                                                    ‫بازرس مالی چکا‪ .‬پتروف!‬
                                     ‫خویشتن‪ ،‬افتان و خیزان‪ .‬کسی گفتش‪:‬‬       ‫در کتاب بالا‪ ،‬که چنان که گفته‬                    ‫**‬                               ‫شوروی زندگی انسانی است‪».‬‬                    ‫**‬
       ‫گفت‪ :‬بهر سخرۀ شاه حرون‬        ‫چه آفت است که موجب چندین‬               ‫شد تحقیق دربارۀ شوخیهایی است‬        ‫ـ آیا میشود یک ماهی بزرگ را لای‬        ‫ناگهان یکی از شنوندگان شدیداً‬
      ‫خر همیگیرند امروز از برون‬      ‫مخافت است؟ گفت‪ :‬شنیدم شتر را‬           ‫که مردم شوروی و اقمار آن دربارۀ‬                                            ‫سرفه میکند‪ .‬استالین میپرسد‪« :‬کی‬       ‫کشاورزان وقتی برای نخستین بار‬
   ‫گفت میگیرند کو خر‪ ،‬جان ع ّم‬                                              ‫رهبران حزب و اوضاع کشورهای‬                                                                                       ‫چشمشان به سکههای نقرهای شوروی‬
‫چوننهایخر‪،‬رو تورازینچیستغم؟‬                                                                                                                                          ‫دارد سرفه میکند؟»‬       ‫افتاد که دولت با آن بهای غلات را‬
 ‫گفت بس ِج ّدند و گرم اندر گرفت‬                                                                                                                                 ‫هیچ کس پاسخ نمیدهد‪.‬‬           ‫میپرداخت‪ ،‬به خود صلیب کشیدند‪.‬‬
    ‫گر خرم گیرند هم نَب َود شگفت‬                                                                                                                       ‫استالین میگوید‪« :‬بسیار خوب‪ ،‬ن‪.‬‬        ‫کشیش دهکده پرسید‪ :‬چرا به‬
      ‫بهر خرگیری برآوردند دست‬                                                                                                                                 ‫ک‪ .‬و‪ .‬د‪ .‬را صدا کنید بیاید‪».‬‬
   ‫ِج ّد ِجد تمییز هم برخاستهست‬                                                                                                                        ‫پلیس سیاسی استالین‪ ،‬با سلاحهای‬                  ‫خودتان صلیب میکشید؟‬
  ‫چون که بیتمییزیانمان َسر َورند‬                                                                                                                       ‫نیمهخودکار داخل میشود و همه را‬              ‫اینها سکههای شوروی است‪.‬‬
     ‫صاحب خر را بهجای خر برند‬                                                                                                                          ‫به رگبار میبندد‪ .‬فقط هفت نفر سر‬         ‫ـ بله‪ ،‬اما نقرهاش مال کلیساست!‬
‫سپس دکتر یوسفی از دو کتاب‬
‫عربی نقل میکند که حکایاتی شبیه‬                                                                                                                                               ‫پا میمانند‪.‬‬                  ‫**‬
‫حکایت بالا دارند و در آخر به ترجمۀ‬                                                                                                                     ‫استالین دوباره می پرسد‪« :‬کی سرفه‬      ‫بازرسی را برای بازرسی کارخانهای‬
‫فرانسوی گلستان میرسد که مترجم‪،‬‬                                                                                                                                                               ‫میفرستند‪ .‬از یکی از کارگران‬
‫این حکایت سعدی را شبیه یکی از‬                                                                                                                                                    ‫کرد؟»‬       ‫میپرسد‪« :‬تو اینجا چهکار میکنی؟»‬
      ‫داستانهای لافونتن یافته است‪.‬‬                                                                                                                     ‫یکیازآنهادستبلندمیکند‪.‬استالین‬
‫از آنجا که نقل تمامی آنها در اینجا‬                                                                                                                                                                                ‫ـ هیچ کار!‬
‫میسر نیست‪ ،‬خواستاران را به گلستان‬                                                                                                                                                            ‫از دیگری میپرسد‪« :‬تو اینجا چهکار‬
‫سعدی‪ ،‬تصحیحو توضیحدکتر یوسفی‪،‬‬
                                                                                                                                                                                                                    ‫میکنی؟»‬
                    ‫حواله میکنم‪.‬‬                                                                                                                                                                                  ‫ـ هیچ کار!‬
                                                                                                                                                                                             ‫بازرسی در گزارشش مینویسد‪:‬‬
                                                                                                                                                                                             ‫«کارگر دوم بهخاطر کار غیر ضروری‬
                                                                                                                                                                                                   ‫موازی میتواند مرخص شود!»‬
                                                                                                                                                                                                          ‫**‬
                                                                                                                                                                                             ‫یکی از اعضای حزب میکوشد برای‬

    ‫‪1‬‬                                ‫‪52‬‬         ‫‪6‬‬

‫‪9‬‬      ‫‪38‬‬                                                                   ‫(سودوکو)‬
‫‪65‬‬     ‫‪۷‬‬
                                                                                                                ‫‪ 15 14 13 12 11 1۰ 9 8 ۷ 6 5 4 3 2 1‬عمودی‪:‬‬
‫‪9 68 2‬‬
                    ‫‪۷4‬‬                                                            ‫‪3‬‬                             ‫‪۱‬ـ ستاره تابناک آسمان شعر حماسی‬                                                                  ‫‪1‬‬
                                                                            ‫‪1‬‬                                                            ‫ایران‬
    ‫‪4 16‬‬                             ‫‪32‬‬            ‫‪63‬‬                                                                                                                                                            ‫‪2‬‬
‫‪4 92‬‬                                 ‫‪13‬‬                                     ‫‪56‬‬                                  ‫‪ 2‬ـ راز ـ سرپرست و کارگردان ـ‬
                                                               ‫‪4‬‬                                                                        ‫حادثه‬                                                                    ‫‪3‬‬

‫‪3 ۷4‬‬                                                                                                                 ‫‪ ۳‬ـ موثر ـ از بیماریهای چشم‬                                                                 ‫‪4‬‬
                                                                                                                ‫‪۴‬ـ تکرار یک حرف ـ از ابزار تولید‬
‫‪1 62‬‬                                                                                                                                                                                                             ‫‪5‬‬
                                                                                                                                      ‫ـ پیمان‬
‫‪ 8‬ـ دریاچهای در آسیا‬              ‫عمودی‪:‬‬        ‫‪11 1۰ 9 8 ۷ 6 5 4 3 2 1‬‬                                         ‫‪ ۵‬ـ حرفی به اول آن بیفزایید معنی‬                                                                 ‫‪6‬‬
 ‫ـ ازحرفههای سنتی‬                                                                                               ‫«رده» میدهد ـ «قرن» بیآغاز ـ‬
‫‪ ۹‬ـ مرکز عواطف انسانی‬   ‫‪۱‬ـ از آثار نظامی گنجوی‬                                                              ‫‪1‬‬                                                                                                    ‫‪۷‬‬
‫ـ نوعی پارچه گرانبها ـ‬  ‫‪2‬ـ زن بهشتی ـ خانه‬                                                                                       ‫جنگل کوچک‬
                                                                                      ‫‪2‬‬                         ‫‪ 6‬ـ رودخانهای در اروپا ـ حیوانی‬                                                                  ‫‪8‬‬
      ‫دوست «آدم»‬                    ‫ـ لحظه‬
     ‫‪۱۰‬ـ روز ـ آدرس‬     ‫‪۳‬ـ جزیرهای در اقیانوس‬                                         ‫‪3‬‬                                          ‫است ـ وحشی‬                                                                      ‫‪9‬‬
‫‪۱۱‬ـ از هنرپیشگان‬                                                                                                ‫‪ ۷‬ـ مترجم و روزنامهنگار صاحب نام‬                                                                 ‫‪1۰‬‬
‫معروف و قدیمی تاتر‬                    ‫هند‬                                             ‫‪4‬‬
                        ‫‪۴‬ـ دریافتن و پیبردن ـ‬                                                                               ‫و فقید معاصر ایران‬                                                                   ‫‪11‬‬
              ‫ایران‬                                                                   ‫‪5‬‬                                 ‫‪ 8‬ـ حاصل شدن ـ بیصدا‬                                                                     ‫‪12‬‬
                                 ‫میوهایست‬                                             ‫‪6‬‬                         ‫‪۹‬ـ از وسایل خانه ـ تفریق ـ تکرار‬
                        ‫‪۵‬ـ از نوشیدنیها ـ‬                                                                                                                                                                        ‫‪13‬‬
                                                                                      ‫‪۷‬‬                                              ‫یک حرف‬                ‫‪۱۳‬ـ امانت ـ شهری که‬
                                     ‫اطراف‬                                                                      ‫‪۱۰‬ـکشوریستـاتفاقوپیشآمدـشتر‬                ‫یک شبه ساخته نشد ـ‬                                    ‫‪14‬‬
                        ‫‪ 6‬ـ از چاشنیها ـ‬                                              ‫‪8‬‬                         ‫‪۱۱‬ـ گوشتبریانـکشوریستـشراب‬
                                                                                      ‫‪9‬‬                         ‫‪۱2‬ـ مجروح ـ از نخست وزیران‬                               ‫افسونگر‬                                 ‫‪15‬‬
                                    ‫مشهور‬                                                                                                                  ‫‪۱۴‬ـ بیآلایش ـ موجودی‬
                        ‫‪ ۷‬ـ از بستگان نزدیک ـ‬                                         ‫‪1۰‬‬                                           ‫پیشین هند‬               ‫افسانهای ـ از شهرهای‬                              ‫افقی‪:‬‬
                                                                                                                ‫‪۱۳‬ـ موسیقدان دربار ساسانی ـ از‬
                              ‫پیمانه ـ پایین‬                                                                                                                             ‫عربستان‬               ‫‪ ۱‬ـ از فاتحان نامدار تاریخ‬
                                                                                                                                  ‫ایلات آمریکا‬             ‫‪۱۵‬ـ دست ـ عدل ـ شراره‬             ‫‪ 2‬ـ خوراکی است سنتی ـ‬
                        ‫حل جدول شماره قبل‬                                             ‫‪11‬‬                        ‫‪۱۴‬ـ از اعضاء داخلی بدن انسان ـ از‬
                                                                                                                                                                         ‫ـ بهشت‬                             ‫تهنیت‬
                                                                                                                         ‫اعیاد مسلمانان ـ جواهر‬                                              ‫‪ ۳‬ـ از شعرای نوپرداز و صاحب‬
                                                                                                                     ‫‪۱۵‬ـ پایتخت کشوریست ـ روز‬
                                                                                                                                                                                              ‫نام فقید و معاصر ایران‬
                                                                                                                                        ‫حل جدول شماره قبل‬                                    ‫‪ ۴‬ـ تورم ـ نامبارک ـ از‬
                                                                                                                                                                                             ‫کشیدنیها ـ از سبزیجات‬
                                                               ‫و غوغا‬                      ‫افقی‪:‬‬                                                                                             ‫‪ ۵‬ـ ورقه ـ چهره ـ علامت‬
                                                ‫‪۱۰‬ـ نشانی ـ از ییلاقات‬
                                                                            ‫‪۱‬ـ از روزنامه نویسان مبرز‪،‬‬                                                                                           ‫جمع ـ حیوانی است‬
                                                            ‫دامنه البرز‬         ‫مشهور و فقید ایران‬                                                                                           ‫‪ 6‬ـ دوام ـ دردناک ـ از‬
                                                ‫‪۱۱‬ـ پایتخت کشوریست ـ‬
                                                                            ‫‪ 2‬ـ پستی و زبونی ـ دارایی‬                                                                                                      ‫مبهمات‬
                                                  ‫یک رنگی و بیآلایشی‬                   ‫‪ ۳‬ـ هویج ـ او‬                                                                                              ‫‪ ۷‬ـ از پادشاهان ایران‬

                                                                            ‫‪ ۴‬ـ جد ـ نگهبانی ـ دشت‬                                                                                                  ‫‪ 8‬ـ بانوی شعر ایران‬
                                                                            ‫‪ ۵‬ـ از فعالیتهای تولیدی‬                                                                                          ‫‪ ۹‬ـ طریق ـ از شهرهای ایران‬
                                                                                                                                                                                             ‫‪۱ ۰‬ـ پا یین ـ پا یتخت‬
                                                                                      ‫مرتبط به دام‬
                                                                              ‫‪ 6‬ـ عنوان خواجه حافظ‬                                                                                                ‫کشوریست ـ گزاف‬
                                                                            ‫‪۷‬ـ فرستادن ـ وسیله ارتباط‬                                                                                        ‫‪۱۱‬ـ دیوانه ـ سنگ بزرگ ـ‬
                                                                            ‫‪8‬ـ اقامت گزیدگان ـ حرفی‬                                                                                          ‫معمولا در همه خانهها‬
                                                                            ‫به آخر آن بیفزایید‬
                                                                                                                                                                                                        ‫پیدا میشود‬
                                                                                      ‫حیوانی است‬                                                                                             ‫‪۱2‬ـ صومعه ـ از پوشاک ـ از‬
                                                                            ‫‪۹‬ـ تکرار یک حرف ـ شلوغی‬                                                                                          ‫کارخانجات اتومبیلسازی‬

                                                                                                                                                                                                               ‫اروپا‬
   8   9   10   11   12   13   14   15   16   17   18