Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و دوم ـ شماره ۶۰ (دوره جديد
P. 14
صفحه - Page 14 - 14شماره 60
جمعه 31اردیبهشت تا پنجشنبه 6خردادماه 1395خورشیدی
و زاری م یآمد و پیشخدم تها توی نگاهی به کتاب «زندگی و زمانۀ شاه» نوشتۀ غلامرضا افخمی()6 تا اواخر آبان 1357بیشتر
سر و صورت خود م یزدند .شماری کارشناسان وزارت امور خارجۀ ایالات
از آنها به تزده به فضای خالی چشم تصویر غ مانگیز کاخ سلطنتی در آخرین روزها متحدۀ آمریکا به این نتیجه رسیده
دوخته بودند .شماری خود را روی بودند که ایالات متحده باید خود را
پاهای شاه میانداختند و التماس نگاشتن روایتی جامع و واقع بینانه دربارۀ دورانی نزدیک به چهار دهه از تاریخ سیاسی و اجتماعی برای ایران پس از شاه آماده کند .در
م یکردند که نرود .شاه سعی کرد روز 18آبان سولیوان ،سفیر ایالات
به بهترین وجهی که م یتوانست آنها معاصر ایران کاری است بس دشوار و سترگ .تنها کسانی م یتوانند از عهدۀ انجام چنین مهمی آن متحده ،پیامی مبنی بر این فرستاده
را تسلا دهد و گفت« :دلیلی برای بود که ایالات متحده باید ک مکم آنچه
نگرانی وجود ندارد .ما برای استراحت گونه که بایسته است برآیند که از دانش ها و آگاهی های گسترده و از روحیۀ علمی و پژوهشی لازم را «تصور نکردنی است تصور کند».
م یرویم و بزودی باز م یگردیم ».این اگر معلوم شود که شاه دیگر قادر به
دلیل رسمی عنوان شده برای سفر او بهره مند باشند و به نگهداری جانب انصاف و دقت و صداقت نیز معتقد و متعهد .مؤلف کتاب حاضر فرمانروایی نیست ،ایالات متحده باید
بود ،ولی صورت و حالت وی ،همان چه راهی در پیش گیرد؟ این تلگرام
طور که از جلوی صف مات مزدگان عبور را به راستی م یتوان در شما ِر اندک چنین کسان شمرد .غلامرضا افخمی در سال های پیش از انقلاب تصویری خوشبینانه از ایران در دورۀ
م یکرد ،آن گفته را باطل م ینمود .آن پس از شاه ترسیم کرده بود :هم
اعتماد به نفس و وقار غرورآمیز قدیم اسلامی ،مسئولیت هائی چون تدریس علوم سیاسی در دانشگاه م ّلی ،معاونت دانشکدۀ اقتصاد و خمینی و هم نیروهای مسلح ایران
شاه از میان رفته بود ،همه غرق در مخالف کمونیسم و ضد شوروی
احساس شکست بودند .پیشخدم تها علوم سیاسی این دانشگاه ،دبیرکل ّی کمیتۀ م ّلی برنامۀ جهانی سوادآموزی و معاونت وزارت کشور را بودند؛ مجموعۀ افسران غربگرا
و نگهبانان که در فاصل های ب هحالت بودند؛ روحانیان احتمالاً از نیروهای
خبردار ایستاده بودند ،میدانستند برعهده داشت .در همین سال ها بود که او از نزدیک با شیوه های تصمیم گیری سیاسی در ایران و نظامی هواداری م یکردند؛ ارتش هم
که این آخرین باری است که پادشاه به نوبۀ خود از تمامیت ارضی ایران
را م یبینند؛ بازگشتی در میان نبود. آرمان ها و اهداف شاه و مشاوران نزدیکش آشنا شد. حمایت م یکرد؛ مناسبات اقتصادی
با غرب ادامه م ییافت؛ خمینی به
همین وضع در ساختمان تشریفات پس از ترک ایران ،کتابی که به انگلیسی ،در باره انقلاب ایران نوشت نخستین تحلیل جامع و واقع ایران باز م یگشت و نقشی گاند یوار
فرودگاه هم برقرار بود .هوا سنگین را به عهده م یگرفت؛ انتخابات هم
بود .فوجی از گارد شاهنشاهی بینانه از انقلابی بود که ابعاد پیامدهای فاجعه بارش برای ایران همچنان غیرقابل وصف و شمارش مانده به استقرار نوعی جمهوری اسلامی
بیهدف آنجا ایستاده بودند و این با گرایش شدید به غرب م یانجامید.
حاکی از بینظمی حاکم بر کشور است .واقعیت این است که در سه دهۀ گذشته افخمی همواره در پی گردآوردن منابع و مآخذ معتبر
بود .هلیکوپتر شاه فرود آمد .شاه ترک وطن
و در پی وی ،شهبانو از هلیکوپتر پژوهشی برای توانا شدن به نگارش روایتی معتبر در بارۀ شاه و دورانش بوده است .تلاش وی برای
بیرون آمدند .دو افسر مأمور فرودگاه، در آذر ماه فشار روحی بر شاه و
ب یتوجه به شاه و شهبانو ،در فاصل های هرچه غنی تر ساختن آرشیو تاریخ شفاهی بنیاد مطالعات ،و ویراستاری 9تک نگاری پرمایه در بارۀ شهبانو نزدیک به اوج رسیده بود .اندوه
ایستاده بودند .زوج سلطنتی در در کاخ سلطنتی موج م یزد .مردان و
انتظار رسیدن نخست وزیر بودند، توسعه و عمران ایران در دوران پهلوی ،به مصاحبه های گسترده با شماری از مدیران ،برنامه ریزان زنانی که در کا خهای سلطنتی خدمت
که در مجلس و منتظر دریافت رأی م یکردند افرادی مذهبی بودند ،و بین
اعتماد بود .پیش از آن که شاه کاخ و سازندگان ایرا ِن آن دوران ،از سوئی ،و مخالفان و منتقدان شاه ،از سوی دیگر ،نیز پرداخته است. وفاداری به شاه و ایمانی که به رهبران
را ترک کند به او اطمینان داده بودند دینی خود داشتند ،گیر کرده بودند.
که این رأی صادر م یشود ،ولی این این همه را باید تنها بخشی از سرچشمه های آشنائی ژرف و گستردۀ او با رویدادها و دگرگونی های در محله همه م یدانستند که آنها در
روند بیش از انتظار به طول انجامیده کاخ شاه کار م یکنند ،نکت های که در
بود و نخست وزیر هنوز در ساختمان سیاسی ،اقتصادی و فرهنگی ایرا ِن آن دوران شمرد .منابع و مراجع دست اول و مصاحبه های متعدد گذشته افتخار بود و احترام به همراه
تشریفات نبود .هلیکوپتر دوم بر داشت .اکنون اوضاع فرق کرده بود.
زمین نشست ،ولی آن هلیکوپتر باقی با بسیاری از خویشان ،نزدیکان و دوستان محمدرضا شاه نیز از بن مایه های اصلی کتاب او بوده اند. در خیابان به آنها توهین م یکردند،
مسافران را از کاخ آورده بود .پادشاه راه را بر آنها م یبستند و کت کشان
به امیر اصلان افشار ،رئیس تشریفات، راستی که کتاب افخمی از باورها و گمان پرور یهای رایج در م یگذرد و برپایۀ منابع و اسناد معتبر م یزدند .آنها در بدبینان هترین لحظ هها
گفت به مجلس تلفن کند و ببیند آیا هم تصور این گونه توهینها را
نخست وزیر رأی اعتماد را دریافت روایتی ج ّذاب و جامع از دورانی مهم از تاریخ ایران را به دست م یدهد؛ دورانی که م یرفت سرنوشت نم یکردند .ک مکم و در زمانی که برای
کرده است یا نه .خطوط تلفن قطع آنها روشن شد شاه خود را برای ترک
بود .سرانجام نخست وزیر که با حالتی هرمز حکمت ایران و مسیر دگرگونی جوامع خاورمیانه را آرما نگونه رقم زند. کشور آماده م یکند ،نگران سرنوشت
پیروزمندانه از هلیکوپتر پیاده م یشد، خویش و خانوادههای خود شدند.
رسید و به سوی شاه رفت .آنها چند ایران را ترک نم یکرد ،ارتش تسلیم را بر عهده داشت ،تلفن کرد تا دربارۀ داخل کاخ پرده بر نداشت .پس از عقیدۀ خودش هم بود .البته حالا ،در اندوهشان فضای کاخ را تیرهتر کرد
دقیقه خصوصی با هم صحبت کردند. نم یشد .شاید نیاز به تغییری چشمگیر تماس الیاسی شکایت کند .او گفت: مرگ شاه ،در یک یا دو مورد حر فهائی درون و بیرون دربار ،همه چیز فرق و به تشدید درماندگی حاکم بر تمام
سپس شاه به سوی هواپیما راه افتاد، وجود داشت ،ولی آن نیاز نباید به «چرا به جای سپهبد بدرهای یا آقای خبیثانه در باره شاه و خانوادۀ وی زده کرده بود .شاه این تغییر را م یفهمید
نه گارد احترامی وجود داشت که از نابودی قدرت اقتصادی و نظامی کشور افشار یا خود شما ،گروهبان الیاسی شد ،ولی این استثنا بود نه قاعده .از و چون م یدانست بازی را باخته است مناسبات انجامید.
آن سان ببیند و نه سرود ملی نواخته م یانجامید .خروج اعلیحضرت از کشور برای ابلاغ فرمانهای اعلیحضرت با سوی دیگر ،شاه از زمانی که تصمیم احساس ناامیدی م یکرد .شهبانو هم دید نفرات گارد هم تغییر کرده
شد تا منادی حضور او باشد .چهرۀ لازم نبود باعث این همه مصیبت و ذلت من تماس میگیرد؟ چرا او به من به ترک ایران گرفته بود به کسانی که از این وضع رنج م یبرد« :یک روز کنار بود ،هر چند انضباط ارتش مانع از
رن گپریدۀ او حکایت از پایان داشت. و خونریزی برای ایرانیان شود ».ا ّما م یگوید موضوع محرمانه است .جریان در کاخ خدمت م یکردند بدگمان شده پنجره ایستاده بودم و بیرون را نگاه بروز آن میشد .سرپیچیهای گاه و
افراد گارد برای آخرین بار به پای او زاهدی در این مورد «دوستان دمدمی از چه قرار است؟» البته ربیعی از رفتار بود .محمود الیاسی تنها فردی از میان م یکردم .به فکرم رسید که شاید تا بیگاه نشان از هرج و مرج پیش رو
افتادند و از او خواستند در کشور مزاج» شاه را سرزنش میکرد و نه شاه ناراحت بود و نم یدانست بعد چه پیشخدم تهایش بود که به او اعتماد چند روز دیگر مرده باشم .سپس فکر داشت .آتابای داستانی گویا را به
بماند .شاه لحظ های کنترل خود را م یشود .بدرهای هم که نم یدانست کامل داشت .الیاسی یکی از درج هداران کردم که مرگ پایان است و شاید آن خاطر میآورد .یک روز در بحبوحۀ
از دست داد و چش مهایش از اشک خود شاه را. چگونه این رفتار را به دیگران توضیح گارد و پیشخدمت شخصی شاه بود. قدرها هم بد نباشد .آن وقت احساس تظاهرات در تهران سرباز جوانی از
پر شد .او و نخست وزیر پشت سرش خروج خاندان سلطنتی از کاخ برای نفرات گارد سر ناهار از کوره در رفت
به هواپیما رسیدند و با عجله سوار و خواست عکس شاه را از روی دیوار
شدند .ب هگفتۀ افشار ،که شاهد این آنان و برای کسانی که سالها در دهد ،همین نگرانی را داشت. بر خلاف هر گونه رسم رایج ،در این آرامشی ب یسابقه کردم». پایین بیاورد .این سرباز از قضا پسر
صحنه بود ،شاه چند دقیقه با بختیار خدم تشان بودند ،تجرب های دهشتناک، پذیرش تصمیم شاه در مورد ترک دوره ،الیاسی فردی بود که تمام اوامر با وجود این ،کارمندان کاخ کم و مردی به نام حساسی بود که سا لها
صحبت کرد و زمانی که بختیار آماده بهگفته آتابای که شاهد آن صحنه کشور برای دوستان و حامیان وی شاه را به دیگران ،از جمله به فرماندهان بیش وفادار مانده بودند .یکی دو نفر ب هعنوان پیشخدمت مخصوص دفتر
م یشد تا او را ترک کند به او گفت: بود «دردناک» بود .پیشخدمتها دشوار بود ،بسیاری از آنها در آن زمان نیروها ،ابلاغ م یکرد .امرای ارتش از این آنها معلوم بود که برای مخالفان کار شاه در کاخ جهاننما خدمت کرده
«حالا شما تمام قدرت و اعتبار لازم کنار دیواری که در انتهای آن معتقد بودند که اگر او نرود ،خمینی به وضع ناراحت بودند .ربیعی ،فرماندۀ میکنند .شعارهای ضد شاه روی بود .حساسی سرسپردۀ شاه بود و
را دارید .کشور را به شما و شما را به هلیکوپترهایی توقف کرده بودند که ایران باز نم یگردد .اردشیر زاهدی پس نیروی هوایی ،به آتابای ،که از زمان میز ناهارخوری شاه بود .ولی کسی این احساس را به شکلی تردیدناپذیر
خدا م یسپارم ».پس از آن ،نخست بنا بود شاه و شهبانو را به فرودگاه ببرند، از انقلاب گفت «این تصمیم ،نیروهای علم مسؤولیت تماس گرفتن با نیروی گناهکاران را نم یشناخت .حتی پس نشان داده بود .در روز 21فروردین
وزیر دست شاه را بوسید و از پل ههای صف کشیده بودند .همه جا صدای ناله مسلح را هم دلسرد کرد .اگر شاه هوایی در موارد نیاز دربار به هواپیما از سقوط رژیم هم کسی از اطلاعات ،1344زمانی که شاه برای نجات
هواپیما پایین آمد .شهبانو فرح در از گلولۀ قاتلی به دفتر خودش در
تبعید دربارۀ این لحظه و دربارۀ کاخ مرمر پناه برده بود ،حساسی
همسرش اندیشید« :مردی که به خود را سر راه ضارب به دفتر شاه
مدت سی و هفت سال ،تمام لحظات قرار داده و هر چند گلولهای به
زندگی خود را وقف کشور و ملتش بازویش خورده بود در را بسته نگاه
کرده بود ،مردی که این همه تلاش داشته و مانع از ورود ضارب به دفتر
کرده بود تا ایران را از عق بماندگی شده بود .پس از حادثۀ ناهارخوری،
نجات دهد و اکنون م یدید با این آتابای به حساسی ،که گاهی برای
ب یانصافی طرد م یشود ،در این لحظه او در دفترش چای م یآورد ،گفته
بود از آنچه در ناهارخوری رخ داده
چه در سر داشت؟» متأسف است و برای همدردی با این
پیشخدمت قدیمی با صدای بلند
شاه طبق معمول هدایت هواپیما حیرت خود را در این مورد ابراز
را به عهده گرفت .او از این هواپیما، داشته بود که چطور م یشود تصور
شاهین ،خوشش م یآمد .پس از در کرد که خمینی بتواند به کشوری
حدود یک ساعت پرواز ،زمانی که آنها مثل ایران فرمان راند .برخلاف
به خلیج فارس رسیدند ،شاه از اتاق انتظار او ،حساسی دلگیر شده بود.
فرمان بیرون آمد و از افشار خواست او به آتابای گفته بود که نباید به
دستور ناهار بدهد .ولی ناهاری در کار آیتالله توهین کند« .من سرسپردۀ
نبود .تدارکاتچ یها اجازۀ بردن غذا اعلیحضرت هستم ،ولی پیرو امام هم
به هواپیما را نداده بودند .بشقا بها، هستم .به هیچ کس اجازه نم یدهم
لیوا نها و کارد و چنگا لهای سلطنتی
را هم برده بودند .فقط افراد گارد در برابر من به امام توهین کند».
باقالی پلو داشتند که کبیری آشپز
دربار برای آنها آماده کرده بود. واکنش حساسی به تغییری عمیق
قابلمه را وسط میز گذاشتند و دور آن نه در فضای دینی بلکه در فضای
بشقا بهای کاغذی و دستمال کاغذی سیاسی اشاره داشت .حساسی همواره
چیدند ،و زوج سلطنتی و همراهان فردی مذهبی بود ،این واقعیت را همه
آنها ـ اصلان افشار و دکتر لیوسا پیرنیا میدانستند .ولی دین او مسألهای
ـ غذا خوردند .بعدها امیر اصلان افشار شخصی بود .یک سال پیش احتمالاً
گفت« :فقط شکسپیر م یتواند کاری مرجع تقلید او شریعتمداری بود،
را که ایران یها در آخرین روز اقامت نه خمینی .اگر در آن زمان کسی
پادشاه خود در کشور در حق او کردند، در حضور او م یگفت که روحانیان
زمامداران خوبی نیستند ،دلگیر
توصیف کند». نم یشد .در واقع ،ب هاحتمال زیاد این