Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و دوم ـ شماره ۶۳ (دوره جديد
P. 14

‫صفحه ‪ - Page 14 - 14‬شماره ‪63‬‬
                                                                                                                                                                                                               ‫جمعه ‪ 21‬تا پنجشنبه‪ 27‬خردادماه ‪1395‬خورشیدی‬

‫شاه با خوش طبعی پاسخ داد «بله»‬                               ‫حاجی بابای اصفهانی در انگلستان(‪)3‬‬                                                                                                                              ‫فصل چهارم‬
‫به سر شاه قسم بله‪ ،‬آسوده خاطرباش‬
‫و با اطمینان سر بر بالش بگذار که‬            ‫نامۀ شاه ایران به ملکۀ انگلستان‬                                                                                                                                     ‫در خصوص نوع رفتار یک‬
‫هرچه م ‌یخواهد واقع شود‪ .‬من یک‬                                                                                                                                                                                  ‫نماینده سلطنتی در ایران ـ‬
‫شاه هستم و پسرت را به دیده پسر‬          ‫باریابی سفیر ایران و کسب رهنمودهای شاهانه برای حفظ آبروی دربار در دیار کفار‬                                                                                             ‫نامه‌ای از شاه ایران به ملکه‬
‫خویش م ‌ینگرم و از این زمان پسرت‬
‫را یکی از بندگان درگاه خویش م ‌یدانم‬    ‫برگرداند و ایران را با تصویری همانند‬        ‫یافت و ما بخش‌هایی از آن را در‬            ‫میلادی (برابر با ‪ 1224‬هجری قمری)‬        ‫جیمز موریه‪ ،‬دیپلمات انگلیسی‪ ،‬دو‬                               ‫انگلستان‬
‫و زمانی که به سن رشد رسید م ‌یتواند‬     ‫دوران خاقان مغفور و حاجی بابای‬              ‫صفحه«خاطراتوتاریخ»نقلم ‌یکنیم‪.‬‬            ‫از طرف فتحعلی شاه قاجار به عنوان‬        ‫بار در ایران مأموریت داشت‪ ،‬بار اول از‬
‫در خدمت ما باشد و در حفاظت از ما‬        ‫اصفهانی و ملاهای جهادگر به دنیای‬            ‫مترجم در مقدمه کتاب‪ ،‬به این‬               ‫سفیر به دربار «سنت جیمز» اعزام‬          ‫‪ 1808‬تا ‪ 1809‬میلادی و نوبت دوم از‬         ‫موضوع مهم دیگری که قرار بود‬
‫بکوشد برو‪ ،‬برو‪ ،‬بیم به خود راه نده‬                                                  ‫نکته قابل تأمل اشاره می‌کند که‬            ‫شد و جیمز موریه در این سفر به عنوان‬     ‫‪ 1811‬تا ‪ 1814‬به عنوان کاردار سفارت‬        ‫انجام گیرد‪ ،‬نامه‌هایی خطاب به‬
 ‫و به آنان نیز بگو در آرامش باشند‪».‬‬            ‫قرن بیست و یکم معرفی کند‪.‬‬            ‫«کتاب‪ ،‬طنزی است تلخ از شرایط‬              ‫مترجم و راهنما او را همراهی م ‌یکرد‪.‬‬                                              ‫پادشاه انگلستان و وزرای انگلیس در‬
‫با این سخن دیگر بار میرزا فیروز‬                                                     ‫اجتماعی و سیاسی ایران و جای‬               ‫ماجراهای «حاجی بابای اصفهانی در‬                           ‫انگلیس در تهران‪.‬‬        ‫پاسخ نام ‌ههایی بود که سفیر انگلیس‬
‫زانو زد و پیشانی بر زمین سایید و‬                                                    ‫حیرت است که پس از دویست سال‬               ‫انگلستان» فرآورده این سفر است و‬         ‫ضمناینمأموری ‌تها‪،‬موریهکهعلاقه‬            ‫آورده بود‪ .‬این موضوع مهمی بود برای‬
‫در همان حال وزرا با صدای بلند‬                                                       ‫بسیاری از ویژگ ‌یهای آئینی ایرانیان‬       ‫دیپلمات انگلیسی‪ ،‬همانند کتاب اولش‬       ‫زیادی هم به تفحص در احوال و آداب‬          ‫این که از زمانی که برخی از سلاطین‬
                                                                                    ‫همچنان برجای مانده و نقدپذیر‬              ‫«ماجراهای حاجی بابای اصفهانی»‪ ،‬با‬       ‫مردممشرقزمینداشت‪،‬باحاجیمیرزا‬              ‫فرنگستان را مورد خطاب قرار داده‬
    ‫م ‌یگفتند‪« :‬ماشاءالله‪ ،‬ماشاءالله»‬                                               ‫می‌نماید‪ .‬حاجی بابای اصفهانی در‬           ‫طنزی خاص برخورد حاجی بابا را ـ‬          ‫ابوالحسن اصفهانی روابط نزدیکی به هم‬       ‫بودیم‪ ،‬مدت مدیدی می‌گذشت و‬
‫آنگاه سفیر انگلیس معرفی شد‪.‬‬                                                         ‫انگلستان در واقع آئین ‌های است روشن‬       ‫که بعدا وزیر دول خارجه و صدراعظم‬        ‫رسانید و او را نمونه کامل عیاری از رجال‬   ‫دشوار به نظر م ‌یرسید که بدانیم تا‬
‫همراه با او جوان کافری بود که‬                                                       ‫و شفاف در برابر چهره‌مان‪ ،‬تا خود‬          ‫ایران شد ـ با دنیای کاملا متفاوت غرب‬    ‫سیاسی ایران در آن عصر و زمان یافت‪.‬‬        ‫چه حد پناه عالمیان حاضر است از‬
‫منصوب شده بود تا در سفارت ایران‬                                                     ‫را بازنگریم با تعمق و تأمل بیشتر»‪.‬‬                                                ‫خلقیات و خصوصیات این دولتمرد‬              ‫شکوه و عظمت خود درگذرد و در‬
‫درانگلستانحضور یابدونقش مترجم‬                                                       ‫زمانی حج ‌تالاسلام رفسنجانی گفت‬                                 ‫تصویر م ‌یکند‪.‬‬    ‫دربار فتحعلی شاه را جیمز موریه در‬         ‫پاسخ نام ‌هها فروتنی نشان دهد‪ .‬سفیر‬
‫را برعهده گیرد و در وقت ضروری‬                                                       ‫شاه م ‌یخواست قم را تبدیل به تهران‬        ‫کتاب اخیر جیمز موریه‪ ،‬برخلاف‬            ‫وجود «حاجی بابای اصفهانی» قالب‬            ‫از سوی شاه انگلستان با خود چندین‬
‫مهمانداری کند‪ .‬آنان اجازه یافتند تا در‬                                              ‫کند‪ ،‬خدا نخواست و موفق نشد‪ .‬ما‬            ‫کتاب اول او‪ ،‬در ایران شناخته‌شده‬        ‫ریزی کرده و در دو کتاب انعکاس‬             ‫نامه عجیب و غریب آوردهبودکه شکل‬
‫زیر سقفی قرار گیرند که پناه عالمیان‬                                                 ‫موفق شدیم تهران را به قم تبدیل کنیم‬       ‫نبود‪ .‬این کتاب که در سال ‪1986‬‬           ‫داده که در عین حال تصویرگر اوضاع‬          ‫و شمایل عجیب و غریبی داشت‪ ،‬با‬
‫حضور داشتند و دعوت شدند به حضور‬                                                                                               ‫توسط روبر په‌پن (‪)Robert Pepin‬‬          ‫و احوال عمومی سرزمین حاجی‬                 ‫خطی کج و معوج نوشته شده و به‬
                                                                                            ‫چون خواست خدا چنین بود‪.‬‬           ‫از انگلیسی به فرانسه ترجمه شد‪،‬‬          ‫باباپرور ایران در آن دوره است‪.‬‬            ‫طرز اعجا ‌بآوری مهر شده بود‪ .‬شکل‬
              ‫مبارک اعل ‌یحضرت‪.‬‬                                                     ‫گویا خواست خدا این نیز بوده است‬           ‫در سال ‪ 1379‬با ترجمه آقای مهدی‬          ‫حاجی میرزا ابوالحسن اصفهانی‬               ‫و شمایل این نام ‌هها با نام ‌ههایی که در‬
‫وقتی تعظیم و تکریمهای متعارف‬                                                        ‫که عقربه زمان را دویست سال به عقب‬         ‫افشار (از انگلیسی به فارسی) انتشار‬      ‫معروف به ایلچی (سفیر) در سال ‪1809‬‬         ‫ایران کاربرد دارد کاملا متفاوت بود‪ .‬به‬
‫صورت پذیرفت‪ ،‬شاه با لفظ مبارک‬                                                                                                                                                                                   ‫همان تفاوت صورت نرم و لطیف سفیر‬
                                        ‫برای اجرای حکم آورده شده نه کسی‬             ‫همتایان انگلیسی‌شان نوشته شد و‬            ‫چون فرشتگان آسمانی دراز باد‪ ،‬به‬         ‫را به خاطر آورم‪ ،‬اما آن یک بندی که‬        ‫با صورت ری ‌شدار وزیر اعظم‪ .‬در مورد‬
     ‫خود فرمودند‪« :‬خوش آمدید‪».‬‬          ‫که آمده بود تا خلعت سفارت برای‬              ‫طی آن به مسائل مورد علاه دو کشور‬          ‫آن بانویی که چون مشع ‌لهای فروزان‬       ‫ستایش همه حضار را به عنون قطع ‌های‬        ‫مهر و موم از چیزی استفاده کرده‬
‫اعل ‌یحضرت گفت‪« :‬ایلچی‪ ،‬اگر خدا‬         ‫یکی از بزرگترین حکومتهای جهان را‬            ‫پرداخته شد و نامه‌ها تحویل سفیر‬           ‫کلیساها‪ ،‬م ‌یدرخشد و انوار آسمانی را‬    ‫آکنده از بلاغت و فصاحت برانگیخت و‬         ‫بودند که در وهله اول فکر کردیم نوعی‬
‫بخواهد این روز خوشی برای منافع هر‬                                                   ‫گردید‪ .‬اکنون کار دیگری باقی نمانده‬        ‫تح ‌تالشعاع نور پربرکت خود م ‌یسازد؛‬    ‫از دهانی به دهان دیگر چرخید که این‬        ‫مرهم گران بها یا داروی شفابخش‬
‫دو کشور است‪ .‬شاه فرش خود را در‬                                 ‫به تن کند‪.‬‬           ‫بود که قبل از سفر انجام پذیرد‪ ،‬اما میرزا‬  ‫درود م ‌یفرستیم و وجودش پاینده باد‬      ‫اوج فصاحت است‪ ،‬یادم مانده‪ .‬آن بند‬         ‫است که اعجاب همگان را برانگیخت‪.‬‬
‫جایی جدید گسترده و امیدوار است‬          ‫شاه پرسید‪« :‬چرا سر فروافکند‌های؟ از‬                                                                                           ‫چنین بود‪«:‬وقتی گردش چشمان آن‬              ‫موم داخل صندوقچه زراندودی بود‬
‫که عزیمت سفیرش به انگلستان همراه‬        ‫عنایتی که شاه به تو فرموده آزرد‌های؟»‬       ‫فیروز باید به حضور شاه بار م ‌ییافت تا‬    ‫تا زمانی که ستاره چلیپاوش ستاره‬         ‫اعل ‌یحضرت بر گ ‌لهای باغ کلام نام ‌هها‬   ‫که روی آن تصویر موجودی غریب‬
‫با نیک‌بختی‌هایی باشد که چنین‬           ‫سه تن از وزرا یک صدا گفتند «بله‪،‬‬                 ‫اجازه سفر از شاه شاهان بگیرد‪.‬‬        ‫جوزا در آسمانها می‌درخشد‪ .‬اجازه‬         ‫طراوت و تازگی می‌بخشد و شمیم‬              ‫را نشان م ‌یداد که سواری در کار‬
                                        ‫بله» و در همان حال میرزا فیروز‬                                                        ‫م ‌یخواهیم به آن علیاحضرت مراتب‬         ‫جا ‌ننواز آن کلمات به مشام جان ایشان‬      ‫کشتن جانوری است‪ .‬فضلا و اهل‬
                ‫اقدامی م ‌یطلبد‪».‬‬       ‫آب در دیده گردانید و نزدیک بود‬              ‫با پیشگویان در باب پرشگو ‌نترین‬           ‫ارادت قلبی خود را ابراز داریم و بگوییم‬  ‫م ‌ینشیند‪ ،‬چه بخت خوشی درخشیدن‬            ‫خرد ما دعوت شدند تا در خصوص این‬
‫در قبال این سخن ایلچی تعظیمی‬            ‫که اشکش فروریزد‪ .‬وزیر گفت‪ :‬بله‪،‬‬             ‫ساعت برای شروع این اقدام مهم چه‬           ‫در آن لحظه پرشگون که لحظه پرشکوه‬        ‫می‌گیرد و زمانی که عطر کلام بر‬            ‫تصویر حک شده روی صندوقچه نظر‬
‫کرد و با گرمی و اشتیاق اظهار داشت‬       ‫لطف اعل ‌یحضرت شاه شاهان زمانی‬              ‫در خصوص افرادی که در این اقدام‬            ‫ارتباط جبرئیل و دم زدن اوست و در‬        ‫می‌خیزد و در حجره‌های ادراکتان‬            ‫دهند‪ .‬نزدی ‌کترین سخن به حقیقت‬
‫که آرزو م ‌یکند دوست ‌یها و مودتی‬       ‫که نصیب کسی شود‪ ،‬از هر آرزویی‬               ‫نقش داشتند و چه برای کشوری که‬             ‫لحظ ‌های که دم عیسایی زده شد‪ ،‬نامه‬      ‫جای م ‌یگیرد‪ ،‬در آن لحظه پربرکت‬           ‫بر این فرض بود که چه بسا این تصویر‬
‫که اکنون بین ایران و انگلستان برقرار‬                                                ‫منافعش در گرو این مبادلات سیاسی‬           ‫خواهر محبوب ما‪ ،‬بوی مشک و عبیر‬          ‫چه بسا تکیه زنید بر اورنگ سلامت و‬         ‫نمایا ‌نگرصحنهکشتندیوسفیدنامی‬
                                                               ‫فراتر است‪.‬‬           ‫بود مشورت گردید و آنان عید غدیرخم‬         ‫را به حرمسرای ما پراکند و جمع ما را‬     ‫رحمت و آرام گیرید بر متکای اندیشۀ‬         ‫به دست رستم باشد اما این فکر کنار‬
          ‫است برای ابد ادامه یابد‪.‬‬      ‫اعلی‌حضرت‪ ،‬خود میرزا فیروز را‬               ‫را تعیین کردند که روزی مقدس و شاد‬         ‫از نفس خواهر محبوبمان عطرآگین‬                                                     ‫گذارده شد به این دلیل که فرنگ ‌یها‬
‫شاه آنگاه اظهار امیدواری کرد که‬         ‫خطاب قرار داد‪ ،‬گفت‪« :‬درست است‬               ‫میان پیروان [حضرت] علی است‪ .‬در‬            ‫کرد و مشام ما را با بوی مس ‌تکننده‬                  ‫نیکو سامان گرفت ‌هتان‪».‬‬       ‫را چه به قهرمانان بزرگ ما و جز در‬
‫شخصی را که به ایلچ ‌یگری برگزیده‬        ‫که شما قرار است سوار کشتی شوید‪،‬‬             ‫روز پیش از حرکت به ما دستور داده‬          ‫عطر گ ‌لها نوازش داد‪ .‬مطالب متنوع‬       ‫اکنون کدام عقل سالم می‌تواند‬              ‫مازندران کجا دیو سفید وجود دارد؟‬
‫برای ملت انگلیس مقبول واقع شود و‬        ‫به دریا روید و در میان کافران زندگی‬         ‫شد از شاه اجازه سفر بگیریم و در‬           ‫آن نامه در عین حالی که از مراتب‬         ‫تصورش را هم بکند که این جملات‬             ‫تفسیری که فرنگیان خود داشتند این‬
‫از ایلچی خواست که به دولت انگلیس‬        ‫کنید‪ ،‬اما به خاطر داشته با شید در‬           ‫این شرف حضور‪ ،‬سفیر انگلیس نیز‬             ‫دوستی آن علیاحضرت خبر م ‌یداد‪،‬‬          ‫اراده معنا م ‌یکنند‪ .‬در حالی که تصور‬      ‫بود که این تصویر نمایا ‌نگر جئورجیو‬
‫اعلام کند که او فردی است که به‬          ‫این اقدام‪ ،‬حمایت شاه را در پشت سر‬           ‫دعوت شد تا حضور یابد‪ .‬برای هرچه‬           ‫خبردهنده از آن اندیشه خردورز خواهر‬      ‫نویسنده از آن همه کلمات این است‬           ‫یکی از پیشوایان مذهبی مورد علاقه‬
‫دولت سلطنتی انگلیس اعتماد دارد و‬        ‫خود دارید و آن وقت انشاءالله وقتی باز‬       ‫پرشگو ‌نتر کردن این اقدام‪ ،‬شاه تصمیم‬      ‫فرزان ‌همان بود‪ .‬با لطف الهی اتحاد و‬    ‫که امیدواریم این نامه زمانی به دست‬        ‫آنان است که در حال کشتن اژدهایی‬
‫آنگاه افزود‪« :‬خوشحال خواهید شد که‬       ‫م ‌یگردید روی شما از همه برکات سفید‬         ‫گرفت برای نخستین بار در سرسرایی‬           ‫وحدت بین دو کشور بسیار استوار و‬         ‫اعل ‌یحضرت برسد که ایشان در سلامت‬         ‫از انگلستان در انزوا مانده است که به‬
‫شما به برادرمان‪ ،‬شاه انگلستان اطلاع‬                                                 ‫که به تازگی ساخته شده بود بنشیند‪،‬‬         ‫مستحکم است‪ ،‬تا آنجا که تراوشات قلم‬                                                ‫شاه حمله م ‌یکند‪ .‬بنابراین‪ ،‬این تصویر‬
‫دهید سفیر از والاترین احتراماتی‬           ‫خواهد شد‪ ،‬دیگر چه م ‌یخواهید؟»‬            ‫حرکتی که همیشه خو ‌شیمن تلقی‬              ‫در باغ توافق‪ ،‬گلهای رنگارنگ وحدت‬                                  ‫باشند؟‬          ‫نماد این جادوی بزرگ و جاودانه‬
‫برخوردار است که یک تبعه ایرانی‬          ‫صدای انشاءالله‪ ،‬انشاءالله از سوی سه‬         ‫م ‌ی‌شد‪ .‬سرسرا به تازگی بازسازی‬           ‫را ترسیم م ‌یکند و شکوفه لبخند را بر‬    ‫بازهم مشکل دیگری وجود داشت‬                ‫است به صورت طلسمی برای همه‬
‫م ‌یتواند بهر‌همند شود و شخص شاه‬        ‫وزیر شنیده شد و در آن هنگام میرزا‬           ‫شده بود‪ .‬اعلی‌حضرت در گوشه‌ای‬                                                     ‫و آن پاسخ گفتن به نام ‌های بود که‬         ‫نوشت ‌هها و هر آن چه مرتبط با مقام‬
‫امروز یکی از جام ‌ههای خویش را به‬                                                   ‫جای گرفتند‪ ،‬تکیه داده بر کرس ‌یهای‬                            ‫لبها م ‌ینشاند‪.‬‬     ‫علیاحضرت ملکه انگلستان نوشته بودند‬        ‫سلطنت است به کار م ‌یرود و از این‬
                                            ‫فیروز زانو زد و زمین ادب بوسید‪.‬‬         ‫زردوزی شده و فرشی که در زیر پای‬           ‫برای تبادل سفیر با ‌بهای دوستی‬          ‫که به جهت ناآگاهی انگلیس ‌یها نامه را‬     ‫طریق کشور انگلستان از خطر درامان‬
            ‫ایشان اهداء م ‌یکند‪».‬‬       ‫شاه صدای خود را بالا برد و با لبخند‬         ‫داشتند مزین به انواع سن ‌گهای قیمتی‬       ‫گشاده است و از همه سوی گشاده‬            ‫برای ملکه ایران فرستاده بودند همراه‬       ‫م ‌یماند‪ .‬این مهر که با چند رشته نخ‬
‫آنگاه علامتی داده شد و پیشکاری‪،‬‬         ‫و لحنی شاد و آکنده از مهر و محبت‬            ‫بود‪ .‬وزیر اعظم و خزان ‌هدار و منشی در‬     ‫باقی خواهد ماند‪ .‬لازم است که بلبلان‬     ‫با هدی ‌های که شامل تصویری از ملکه‬        ‫ابریشمی به صورت منگول ‌های به نامه‬
‫جام ‌های از خز را آورد که در پارچ ‌های‬  ‫گفت‪« :‬تازه فکر کن چه شگفت ‌یهایی‬            ‫کنار اعل ‌ی حضرت ایستادند‪ .‬آنگاه میرزا‬    ‫قلم مکاتبت‪ ،‬در باغ محبت تفرسی‬           ‫در قابی بود که پیرامون آن الماس کار‬       ‫متصل بود‪ ،‬موضوع گفتگویی بین وزیر‬
‫پیچیده شده بود و مکررا توسط‬             ‫است که باید ببینی‪ ،‬به جای آن که‬             ‫فیروز که مرا به دنبال داشته وارد دربار‬    ‫کنند و غنچ ‌ههای اندیش ‌هها ما را در‬    ‫گذارده بودند و به زنجیری متصل بود‬         ‫اعظم و ایلچی شد‪ .‬ایلچی م ‌یگفت این‬
‫شخص شاه متبرک شده بود و آن‬              ‫افسار خرد را از دست بدهی‪ ،‬متوجه‬             ‫شد و در کنار حوض مرمرین مدتی‬              ‫بیان این نکته یادآور شوند که با امتنان‬  ‫که از گردن آویخته م ‌یشد‪ .‬حالا اگر چه‬     ‫منگوله به معنای آن است که شاه‬
‫جامه را فورا بر شان ‌ههای میرزافیروز‬    ‫باش که یکی از خوشبخ ‌تترین مردان‬            ‫بدون کفش منتظر ماند‪ .‬میرزا فیروز‬          ‫هدیه آن خواهر گرامی دریافت شد‬           ‫همسر اصلی شاه بانوی حر ‌مرا خوانده‬        ‫انگلستان اظهار فروتنی م ‌یکند‪ ،‬حال‬
‫افکند‪ .‬در مقابل این لطف میرزا یک بار‬    ‫روزگار هستی‪ .‬تو قرار است که زیباترین‬        ‫به نشانه حرمت خاص به اتاق دیگری‬           ‫و آن را بر گردن آویختم‪ .‬باشد که‬         ‫م ‌یشد‪ ،‬م ‌عهذا شرایط او نسبتی با ملکه‬    ‫آن که وزیر اعظم معتقد بود چنین‬
‫دیگر زانو زد‪ ،‬زمین را بوسید و در همان‬   ‫زیبای ‌یهای فرنگستان را ببینی‪ .‬قرار‬         ‫دعوت شد و در کنار وزیر جای گرفت‬           ‫خانه‌تان‪ ،‬زیستگاه محبت و دوستی‬          ‫انگلستان نداشت‪ .‬تفاوت بین ملکه ایران‬      ‫نیست و این مهر بدین معناست‬
‫حال وزرا و ایلچی با گفتن مبارک است‬      ‫است چهره‌های همسران برادرم‬                                                            ‫و هماره پررونق باشد‪ .‬وظیفه دوستی‬        ‫و ملکه انگلستان‪ ،‬تفاوت بین ماده‬           ‫که شاه انگلستان برای خود حرمت‬
                                        ‫شاه انگلستان را ببینی‪ ،‬که ب ‌یتردید‬          ‫لکن شخص من همانجا سرپا ماندم‪.‬‬            ‫اقتضا م ‌یکند که از ابر قلم‪ ،‬گه گاه‬     ‫گاومیشی بود که در حصاری نگاه داشته‬        ‫فو ‌قالعاد‌های قایل است و سایر شاهان‬
       ‫میرزافیروز را ستایش کردند‪.‬‬       ‫مظهر زیبایی آن سرزمین هستند‪ .‬تو‬             ‫فیروز میرزا فکر م ‌یکرد که چنین‬           ‫قطراتی چند فروچکد تا سبزی و شکوه‬        ‫م ‌یشد تا شیرش را بدوشند و گوشتش‬          ‫را حقیر م ‌یشمارد‪ .‬ما اظهار داشتیم‬
‫شاه آنگاه نماینده شاه انگلیس را‬         ‫شگفت ‌یهایی خواهی دید که هیچ ایرانی‬         ‫رفتاری ضروری است و در واقع در‬             ‫دشت محبت فزونی گیرد‪ .‬باشد که آن‬         ‫را مصرف کنند و ماده گاوی که چون‬           ‫که این حق ماست که مهر شاه ایران‬
‫خطاب قرار داد و در کمال ادب از او‬                                                   ‫چنان موقعیتی اقتضا می‌کرد میرزا‬           ‫علیاحضرت و شکوهشان جاودانه ماند‪.‬‬        ‫هندوان او را م ‌یپرستیدند‪ .‬شاه‪ ،‬ممکن‬      ‫را در بالای نامه بزنیم‪ ،‬اما ایلچی این‬
‫پرسید آیا از هدایایی که برای دربار‬                   ‫تا کنون ندیده است‪».‬‬            ‫چهره اندوه به خود بگیرد که در آیند‌های‬                                            ‫بود به میل خودش‪ ،‬دستور قتل بانو را‬        ‫پیشنهاد را با خشم نپذیرفت با این‬
‫انگلیس فراهم آمده‪ ،‬راضی است؟ و در‬       ‫با این سخن میرزا فیروز قفل سکوت‬             ‫بسیار نزدیک از دیدار شاه کبیر و نشاط‬                    ‫فصل پنجم‬                  ‫صادر کند و بانوان دیگری را جایگزین‬        ‫توجیه که این شکل از نامه‌نگاری‬
‫قبال این پرسش‪ ،‬پاسخ چاپلوسان ‌های‬       ‫را از دهان برگرفت و اظهار داشت‪:‬‬             ‫این دیدار محروم خواهد شد و وقتی‬                                                   ‫سازد‪ ،‬در حالی که ملکه انگلستان مقام‬       ‫فقط در ایران به معنای نام ‌های از‬
‫دریافت داشت و گفت تنها یک چیز‬           ‫«انشاءالله که سایه لطف شاه شاهان‬            ‫ایستاد در پیش روی اعلیحضرت با سری‬         ‫سفیر شاه در انگلستان و‬                  ‫خود را حفظ م ‌یکرد‪ ،‬تا زمانی که دست‬       ‫مقام بالاتر برای مقام فرودست‌تر‬
‫نیاز هست تا آن هدایا را کامل کند‬        ‫هرگز از سر این حقیر کوتاه نگردد‪،‬‬            ‫فروافکنده و دستهایی به اطاعت برهم‬         ‫حاج ‌یبابا بار م ‌ییابند تا از پناه‬     ‫تقدیر او را در گور بخواباند‪ .‬در هرحال‬     ‫است‪ .‬سرانجام پیشنهاد کردیم مهر‬
‫و آن تصویری از شاه شاهان است تا‬         ‫انشاءالله که اعلیحضرت هزار سال عمر‬          ‫نهاده و پشتی خم شده از باب فروتنی‪،‬‬                                                ‫لازم بود که این نامه نیز پاسخ داده‬        ‫را در کناردست نوشته بزنیم‪ .‬با این‬
‫مردم انگلستان تصوری‪ ،‬از آن همه‬          ‫کنند‪ .‬م ِن کمتر از غبار راه آماد‌هام تا هر‬  ‫م ‌یشد تصور کرد که او مجرمی است که‬             ‫عالمیان اجازه سفر بگیرند‬           ‫شود و بعد از آن که چند تن ازمنشیان‬        ‫پیشنهاد نیز مخالفت شد‪ ،‬برای این که‬
‫جلال و شکوه و زیبایی شخص شاه‬            ‫خاکی را بر سر کنم تا سفیدروی نزدیک‬                                                    ‫نام ‌ههایی از سوی وزرای ایرانی برای‬     ‫دربار کوششهای خود را به عمل آوردند‪،‬‬       ‫این معنا را القا م ‌یکرد که صمیمیت‬
                                        ‫آن اعلیحضرت باز گردم و آماد‌هام تا هر‬                                                                                         ‫سرانجام این امر به منشی بزرگ وانهاده‬      ‫و دوستی بیش از حد است‪ .‬ایلچی‬
                    ‫داشته باشند‪.‬‬        ‫فلاکتی را در میان کافران تحمل کنم‪.‬‬                                                                                            ‫شد که در نگارش نامه به اعل ‌یحضرت‬         ‫پیشنهاد کرد مهر م ‌یتواند روی قطعه‬
‫شاه که در قبال این درخواست به‬           ‫من‪ ،‬سگ که باشم که از فرمان شاه‬                                                                                                ‫پادشاه انگلستان سربلند ظاهر شده‬           ‫کاغذ جداگان ‌های زده شود و در جوف‬
‫نشاط آمده بود‪ ،‬پاسخی مناسب داد‬          ‫شاهان گردن بپیچم؟ من فقط یک‬                                                                                                   ‫بود‪ .‬از آنجا که چنین نام ‌های در سراسر‬    ‫نامه رها شود‪ .‬با این پیشنهاد موافقیت‬
‫با این مضمون که خود نیز فارغ از‬         ‫تقاضا دارم تا قبل از ترک ایران در‬                                                                                             ‫امپراتوری ایران تازگی داشت‪ ،‬در زیر‬        ‫کردیم زیرا به گفته خود ایلچی این‬
‫این اندیشه که خواست ایلچی است‪،‬‬                                                                                                                                        ‫نسخ ‌های از این نامه را م ‌یآورم تا جهان‬  ‫مهر در جایی که باید قرار م ‌یگرفت‪،‬‬
‫نبوده و نقا ‌شباشی را دستور داده تا‬           ‫حضور اعلیحضرت بیان دارم‪».‬‬                                                                                               ‫دریابد که هنر نزد ایرانیان است و بس‪.‬‬      ‫جای گرفت‪ .‬چه ایلچی م ‌یپنداشت‬
‫تصویری نه تنها از شخص ایشان که‬          ‫در این لحظه سکوت اختیار کرد و‬                                                                                                                                           ‫مهر در پای نامه جای گیرد و ما معتقد‬
‫از شاهزادگان نیز بکشد و او اطمینان‬      ‫منتظر پاسخ شاهانه شد‪ .‬آنگاه پس از‬                                                                                             ‫نام ‌های از بانوی پادشاه ایران به‬         ‫بودیم مهر در بالای نامه جای م ‌یگیرد‪.‬‬
‫دارد برادرش شاه انگلستان این تابلو‬                                                                                                                                                    ‫ملکه انگلستان‬             ‫سرانجام نامه نوشته شد و‬
‫را به عنوان نشان خاص دوستی‬                 ‫دقیق ‌های سکوت شاه گفت‪« :‬بگو»‬                                                                                                                                        ‫منشی‌الممالک همۀ هنر و نبوغ‬
‫خواهد پذیرفت‪ .‬به نقا ‌شباشی آنگاه‬       ‫«تقاضایم این است که در مواجهه‬                                                                                                 ‫با سلام و ستایشی همسان با جامه‬            ‫خود را به کار گرفت تا آن نامه را‬
‫دستور داده شد تا تصویر چهر‌های را‬       ‫باخطراتی که بر همه کس عیان است‪،‬‬                                                                                               ‫پاک مردم عذرا که مبرا شد از اتهام و‬       ‫با خوش‌ترین خط بنویسد‪ .‬چنین‬
‫که در واقع کوششی بزرگ و جاودانه‬         ‫از سفر در دریاها‪ ،‬گذر از توفانها و‬                                                                                            ‫با درودی راستین به شهادت عیسی‬             ‫شکوفایی زبانی بی‌گمان شادی و‬
‫در عرصه هنر بود‪ ،‬به نمایش بگذارد‬        ‫صخر‌هها و هیولاهای اعماق دریاها و‬                                                                                             ‫بر مادر بافضیلتش؛ به آن علیاحضرت‪،‬‬         ‫نشاط را به آن مناطق تاریک و ب ‌ینور‬
‫و این تصویر‪ ،‬شاه را در شکارگاه نشان‬     ‫خطراتی که هیچ ایرانی قادر به فکر‬                                                                                              ‫خواهر عزیرمان که دربارش به شکوه‬           ‫شمال م ‌یافشاند و این نکته را یادآور‬
‫م ‌یداد که نیزه در دست و سوار بر‬        ‫کردن آن نیست مگر آن که موی بر‬                                                                                                 ‫بهشت است و مروارید وجودش در‬               ‫می‌شد که مفاهیم تزکیه‌شده‌ای‬
‫اسب با سرعت و شتاب هرچه تما ‌متر‬        ‫اندامش راست شود‪ ،‬و در خطراتی که‬                                                                                               ‫صدف امن‪ ،‬به آن ونوس محبوب آسمان‬           ‫که در لای لای این گل و بت ‌هها و‬
‫در کار هدف گرفتن گوزنی است‬              ‫این بنده را ممکن است فروبلعد‪ ،‬این‬                                                                                             ‫عظمت‪ ،‬به آن عروس بریتانیای کبیر‪ ،‬به‬       ‫خوش‌نویسی‌هاست‪ ،‬بسیار دیریاب‬
‫و در همان حال شاه تاج بر سر و‬           ‫بنده امید بندد که بیت حقیر همچنان‬                                                                                             ‫آن موجود کامل زمان که آرزو م ‌یکنیم‬       ‫است مگر برای ذه ‌نهایی که بسیار‬
‫قیطا ‌نهای باشکوه بر آستین و لباس‬       ‫در ظل حمایت شاه شاهان است و نیز‬                                                                                               ‫در پیرامون سرش هال ‌های از شکوه و‬         ‫تیز و چابک است و هیچ انسان عادی‬
‫جواهرنشان تشریفاتی بر تن دارد‪،‬‬          ‫پسرم که هنوز کودکی بیش نیست‬                                                                                                   ‫جلال باشد و به آن بانویی که عمرش‬          ‫تاکنون نتوانسته به طور کامل دریابد‬
‫نقاش با نبوغی تقلیدناپذیر کوشیده‬        ‫انشاءالله ممکن است در سایه اورنگ‬                                                                                                                                        ‫که مفاهیم آنها چیست‪ .‬حافظۀ من‬
‫بود چهل تن از شاهزادگان ذکور‬            ‫شاهی جای داشته باشد این حقیر‬                                                                                                                                            ‫یاری نم ‌یدهد همه مندرجات آن نامه‬
‫را که مانند ستارگاه فلکی در بروج‬        ‫سخن خود را گفت و تقاضای خویش‬
‫مختلف‪ ،‬نور م ‌یافشاندند در تصویر‬
‫نشان دهد و از آنجا که تصویر بیش‬                           ‫را به پایان برد‪».‬‬
‫از این جا نداشت‪ ،‬نتوانسته بود چهره‬

     ‫بقیه شاهزادگان را تصویر کند‪.‬‬

‫ادامه در صفحه ‪15‬‬
   9   10   11   12   13   14   15   16