Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و دوم ـ شماره ۷۲ (دوره جديد
P. 14
صفحه - Page 14 - 14شماره 72
جمعه 22تا پنجشنبه 28مردادماه 1395خورشیدی
تنها زاده سخن نیست بلکه قادر است حاجی بابا اصفهانی در انگلستان ()14 فصل نوزدهم
ُملکی را اداره کند و کسی است که
قدرت شمشیر دارد ،خواه بر مسیحیان در این شهر بدکردار ،هرگز خورشید طلوع نم یکند! چه گونه آنان نخستین شب
لندن را به صبح رساندند.
حکم راند یا بر هندوها. هیاهوی شبانه لندن متفاوت از ایران بود و با فرا رسیدن روز هم صداهای عجیب و غریب هیاهوی انگلیس متفاوت از
سفیر تمایل خود را برای دیدار م یشنیدیم که در شهرهای خودمان هرگز نشنیده بودیم ایران بود و وزیری به ملاقات
هرچه سریعتر شاه انگلستان به
منظور عرضه نامه و هدایایی که با برگرداند و ایران را با تصویری همانند یافت و ما بخشهایی از آن را در میلادی (برابر با 1224هجری قمری) جیمز موریه ،دیپلمات انگلیسی ،دو سفیر آمد
خود آورده بود ،ابراز داشت و متذکر دوران خاقان مغفور و حاجی بابای صفحه«خاطراتوتاریخ»نقلم یکنیم. از طرف فتحعلی شاه قاجار به عنوان بار در ایران مأموریت داشت ،بار اول از ما شب اول را بسیار بد به صبح
شد شاه شاهان به او فرمان داده، اصفهانی و ملاهای جهادگر به دنیای مترجم در مقدمه کتاب ،به این سفیر به دربار «سنت جیمز» اعزام 1808تا 1809میلادی و نوبت دوم از رساندیم .هر یک از ما تخت خواب
حتی به قیمت از دست دادن سرش نکته قابل تأمل اشاره میکند که شد و جیمز موریه در این سفر به عنوان 1811تا 1814به عنوان کاردار سفارت مستقلیداشتوپردههایاینتخ تها
هم شده ،ظرف سه روز بعد از ورود به قرن بیست و یکم معرفی کند. «کتاب ،طنزی است تلخ از شرایط مترجم و راهنما او را همراهی م یکرد. آن قدر زیبا بود که آرزو م یکردیم آنها
انگلستان ،حتماً به دیدار اعلیحضرت اجتماعی و سیاسی ایران و جای ماجراهای «حاجی بابای اصفهانی در انگلیس در تهران. را برای پیراهن ببریم و یا چون شال
حیرت است که پس از دویست سال انگلستان» فرآورده این سفر است و ضمناینمأموری تها،موریهکهعلاقه دور کمر ببندیم .اما ما عادت نداشتیم
شاه انگلستان نایل گردد. بسیاری از ویژگ یهای آئینی ایرانیان دیپلمات انگلیسی ،همانند کتاب اولش زیادی هم به تفحص در احوال و آداب زیر آن همه لحاف بخوابیم و زمانی
وزیر به سفیر اطمینان داد که در همچنان برجای مانده و نقدپذیر «ماجراهای حاجی بابای اصفهانی» ،با مردممشرقزمینداشت،باحاجیمیرزا نگذشت که دیدیم طاقت نم یآوریم
چهارچوب رسم و رسوم انگلیس یها، مینماید .حاجی بابای اصفهانی در طنزی خاص برخورد حاجی بابا را ـ ابوالحسن اصفهانی روابط نزدیکی به هم و پیراهن و شلوارمان بد طوری تحت
هر کاری که ممکن است انجام خواهد انگلستان در واقع آئین های است روشن که بعدا وزیر دول خارجه و صدراعظم رسانید و او را نمونه کامل عیاری از رجال فشار است .همه ما به این نتیجه
داد تا خواسته ایشان برآورده شود .اما و شفاف در برابر چهرهمان ،تا خود ایران شد ـ با دنیای کاملا متفاوت غرب سیاسی ایران در آن عصر و زمان یافت. رسیدیم که ملاف ههای سفیدی که
از آنجا که اعلیحضرت ،سرور او ،فقط را بازنگریم با تعمق و تأمل بیشتر». خلقیات و خصوصیات این دولتمرد در هر بسته قرار داده شده بود ،برای
طبق برنام ههای زمانبندی شده دیدار زمانی حج تالاسلام رفسنجانی گفت تصویر م یکند. دربار فتحعلی شاه را جیمز موریه در پیراهن جان م یدهد و تقی فراش
دارد ،متأسف است که شاید اندکی شاه م یخواست قم را تبدیل به تهران کتاب اخیر جیمز موریه ،برخلاف وجود «حاجی بابای اصفهانی» قالب که فقط یک پیراهن داشت ،تصمیم
تأخیر افتد تا ملاقات صورت پذیرد. کند ،خدا نخواست و موفق نشد .ما کتاب اول او ،در ایران شناختهشده ریزی کرده و در دو کتاب انعکاس گرفت وضعیت جام هدان خود را بهبود
میرزا فیروز از این سخن متحیر موفق شدیم تهران را به قم تبدیل کنیم نبود .این کتاب که در سال 1986 داده که در عین حال تصویرگر اوضاع بخشد .کلیه افراد خانه زودتر از آن که
شد و اظهار داشت که شاه ایران همه توسط روبر پهپن ()Robert Pepin و احوال عمومی سرزمین حاجی انگلیس یها فکر م یکردند ،از خواب
روزه به اتباع خود بار خاص م یدهد و چون خواست خدا چنین بود. از انگلیسی به فرانسه ترجمه شد، باباپرور ایران در آن دوره است. بیدار شدند ،اما محمدبیگ که بیش
پیش و پس از نماز ظهر ،مراسم سلام گویا خواست خدا این نیز بوده است در سال 1379با ترجمه آقای مهدی حاجی میرزا ابوالحسن اصفهانی از همه نگران وقت نماز بود ،چرا که
برگذار م یشود .بدین معنا که ایشان که عقربه زمان را دویست سال به عقب افشار (از انگلیسی به فارسی) انتشار معروف به ایلچی (سفیر) در سال 1809 صدای مؤذنی به گوش نم یرسید تا
به تخت مینشینند ،مقامات عالی زمان نماز را از مساجد اعلام کند و به
رتبه دربار پیش روی ایشان در کنار که قدرتش فراتر از همه فرماندهان م ینشستند .گفتیم« :چه تفاوتی بین آمد .این موضوع بر حیرت ما افزود و با ورود یکی از مقامات فرنگی قوت علاوه شبها آنقدر بلند بود که کسی
سایر کسانی که لازم است به حضور مغولان است ،کسی است که در یک وزرای شاه ما و این شخصیت وجود گفتیم« :آیا ممکن است این ملاقا تها بیشتری گرفت ،هنگامی که به سفیر عادت به بلندای شب نداشت و ما به
شاهانه شرفیاب شوند ،م یایستند و در چشم به هم زدن خورشید را به طلوع دارد؟» گفتم« :به به ،به به از وزرای بدون هیچ کشمکشی انجام پذیرد؟ این گفته شد که آن مقام از طرف شاه به این نتیجه رسیده بودیم که در این
آن موقعیت سفیر م یتواند هر روز که م یکشاند و ماه را با اشاره سر در هم ایرانی خودمان .م یبینید وقتی از خانه فرنگ یها باید از موقعیت والای خود و مهمانداری ایشان منصوب شده تا در شهر بدکردار ،هرگز خورشید طلوع
خود مایل باشد به حضور شاه شرفیاب م یشکند .آن شخص با دیگی بر سر، خارج م یشوند ،صد مستخدم و نوکر موقعیت شاه خودشان ب یخبر باشند که مدتی که در انگلستان اقامت دارند ،از نم یکند .ما ساعتها در تاریکی در آن
شود به شرط آنکه پیشگویان وقت به جای نشستن بر تخت ،بر صندلی پیرامون آنان را گرفت هاند ،عدهای مراقب به همین سادگی وقت ملاقات م یدهند ایشان پذیرایی کنند و گفته شد که آن خانه پرسه زده به انتظار زدن سپیده
نشسته و از کسی دیدار م یکند که کمترین چرخش سر ایشان هستند که در حالی که ملاقات مقامات یکی از مقام ،فارسی را سلیس و پاکیزه صحبت مانده بودیم تا سرانجام صداهایی از
ملاقات را سعد بدانند. کمتر از یکی از کفش نگهدارهای شاه نگاهشان با نگاه او تلاقی کند ،دیگران عمده مسایل مذاکرات ما را تشکیل م یکند و به نظر م یرسید که همه چیز خیابان به گوشمان رسید که نشانه
وزیر انگلیس در پاسخ گفت متأسف ماست .شاهی که خود شاهانی داشته پرشتاب م یدوند و م یخزند تا زانویش م یدهد .وقتی آخرین سفیر انگلیس ،به نوید خیر م یداد تا این مأموریت را به آن بود که ساکنان شهر از خواب
است که او باید به جهت بیادبی بیدار شدهاند .در سراسر شب با فاصله
ستارگان انگلیسی عذر بخواهد زیرا که شخص او به انتظار م یایستاده تا را ببوسند و دامنش را بگیرند تا تقاضای تهران آمد ،یک ماه تمام به درازا کشید فرجامی خوش رساند .آن مقام نه تنها زمانی چندی ،فریاد آنچه محافظان
آنان خود را مخالف تمایلات سفیر خاک پای آنان را ببوسد. خود را عرضه دارند .آن وقت اگر تصادفاً قبل از آن که گام اول برای ملاقات بین فارسی صحبت م یکرد بلکه خط و ربط شب خوانده م یشود ،شنیده بودیم
در این مواقع نشان م یدهند و دیدار بیچارهای راه عبور او را ببندد ،خودشان فرنگی و ایرانی برداشته شود و سرانجام زیبایی چون بهترین منشیان داشت، که مانند کشی کچ یها روی دیوارهای
او را از اعلیحضرت طولان یتر از زمان محمد بیگ از اعجاب به فریاد گفت: با تمام خشونت کتکش میزنند! توافق برای دیدار در پی تلاشی بسیار او بسیاری از بهترین آثار ما را خوانده، ارک اعلام م یکردند که همه جا آرام
مورد علاقه سفیر به تعویق م یاندازند. «بنازم فلک هزار رنگ را؛ چه خوش وای که چطور شترانشان م یتازند یا و آن هم در منطقه ب یطرف شخص سعدی و حافظ را در آستین داشت و است ،اما صدایی که اینجا م یشنیدیم
اما به محض آنکه فرصت اقتضا کند به گفته است سعدی که زندگی انسان قاطرانشان و گله سگانشان به طویله ثالث به عمل آمد .در اینجا وزرا را در راستش را بخواهید متوجه شدیم که کامل ًاتفاوتداشت.ابتدافکرکردیمکه
چون مسافری در کوه قاف است .اگر یا آشیان ههایشان وارد م یشوند .ما در دهان ما م یگذارند ب یآنکه ما برای آنان سفیر آرزو م یکرد طرف چندان هم با مؤذنان ،اذان فرنگی خود را صلا دادهاند
دیدار ایشان نایل خواهند شد. در قله باشی پرتو طلوع خورشید را قبل مقامات این کشور هیچ ابهتی ندیدیم دهان باز کرده باشیم ».سرانجام به این سواد نباشد زیرا در آن صورت ناچار و ساکنان شهر را دعوت م یکنند که
این خبر موجب نومیدی سفیر شد از همه م یبینی ،اگر در کمرکش کوه که ارجحیتی به آنان ببخشد ».و تعجب نتیجه رسیدیم که ما ایرانی هستیم و م یشد تا هر چند گاه شرم را نشخوار برخیزند و نماز بگزارند .اما معلوم شد
و به محض اینکه وزیر رخصت خروج باشی ،فقط نیمی از طلوع را م یبینی ما زمانی بیشتر شد که به ما گفته شد در خصوص ایرانیان چنان است که چه که دچار خطا شدهایم و اگرچه با
طلبید ،سفیر این چنین سخن گفت: و اگر در دره باشی ،همه جهان تیره و و داروی تلخ جهل را مزمزه کند. لح نهای مختلف فریاد م یکشیدند،
«واه واه عجب بدبیار یای ،اگر وضع به با این حال به نظر نم یرسید کسی
همین منوال باشد ،جان من به خطر تار م ینماید». که این آدمی که به دیدار سفیر آمده، کسی تقدم ایرانیان را انکار م یکند؟ مهماندار به سفیر گفت که وزیر برای نماز خواندن به شیوه خودشان
م یافتد .من پیش چشم مردم ب یآبرو برق چشمانش و عظمت نگاهش، آدم کمی نیست .همان کسی است که وزیر در وقت مقرر آمد .او دو نفر را خارجه اعلیحضرت شاه انگلستان بنا برخیزد .ما همچنان متحیر بودیم و
م یشوم و زن و فرزندم را به ترکم نها موجب شد او را عی نالدوله بخوانیم تیپو سلطان را شکست داده ،فاتح شهر به همراه داشت که آزادانه در کنارش دارد با او دیدار کند و دیگر روز وزیر نم یدانستیم صداها از کجاست که
م یفروشند.آنمیرزاشفیعسنگدلآن و زبان روان و سلیسش نشان م یداد پرشکوه سرینگاپاتام است ،کسی است بودند و بدون اجازه در حضورش اعظم با نخست وزیر به دیدار او خواهند صبح کامل ًا دمید و محمد بیگ شادی
وقت مرا در چنگال خواهد داشت و بر کنان وارد شد و فریاد زد مؤذن ،مؤذن
قبر پدرم تغوط خواهد کرد و مادرم را به یکی از منارههایی که بر بالای بام
خواهد »...آنگاه خطاب به ما ادامه داد: همه خان هها بود اشاره کرد و گفت :ما
«آی بچ هها ،چه بکنیم؟ کجا برویم؟ در آنجا یکی از روحانیون خیابانی را
رویمان سیاه ،شاه ما شاه مستبدی دیدیم که با همه وجود فریاد م یکشید
است و سر آدمها برای او بیش از خاری
و مردم را به ایمان فرام یخواند.
که شتری م یخورد ،ارزش ندارد». هرچه روز فراتر رسید ،صداهای
من با بیان این سخن ،او را آرام عجیب و غریبی که هرگز در شهرهای
کردم« :حق با شماست میرزا! سخن خودمان نشنیده بودیم ،به گوش
شما درست است و شما بدون رسید .در میان صداهای مختلف،
پی شنگری و محاسبه ،کاری را انجام صدای ناقو سها به گوش م یرسید
نم یدهید ،اما به جان فرزندتان مگر که آن صدا شبیه ناقوس کلیساهای
ما ایرانی و مسلمان نیستیم؟ و اگر در ارامنه جلفا و اچمیازین بود و دیگر
چنگال این نسل جاهل و پدرسوخته بار در یادمان زنده کرد که چه بسا
افتادهایم ،تقصیر کیست ،مگر تقدیر آوای این ناقوسها ،شیوهای برای
برای ما چنین رقم زده نشده؟ رئیس فراخواندن مردم فرنگ به ایمان
ملت ما شاهی مستبد است ،و تردیدی باشد ،اما بعدها آشکار شد که علامتی
نیست اما چندان نم یتوان در برابر برای پاکیزه سازی عمومی خان هها و
قدرتمندی چون او که در کتاب تقدیر درهای خان ههاست .این اقدام از جمله
برای او چنین نوشته شده ،ایستاد؟» کارهای زنانه بود و ما تصور م یکردیم
محمد بیگ گفت« :حاجی راست به نوعی با امور دینی مرتبط است،
م یگوید تقدیر همین است که رقم زیرا زنان به هنگام پاکیزه کردن
زده شده ،میخوریم ،میآشامیم، درهای خان ههایشان زانو م یزدند و
میخوابیم ،وارد میشویم ،خارج گویا اظهار توبه و پشیمانی م یکردند.
میشویم و عملی نیست که انجام سپس متوجه شدیم که در خانه
دهیم و از پیش مقدر نشده باشد و اگر خودمان نیز همین مراسم توسط
مقدر چنین است که شما شاه فرنگ زنانی اجرا م یشود که ب یتردید از
را در روز مشخصی نبینید ،این بنده طرف دولت گمارده شده بودند تا در
آنجا کار کنند و در زیر یک سقف با
خدا چه م یتواند بکند؟» ما خوابیده بودند .وظایف آنان همان
سفیر گفت« :و اگر تقدیر چنین
است که سر خود را از دست بدهم، وظایف فراشان ما بود.
سفیر که به لطف مشت و مالهای
چه م یتوان کرد؟» دلاک روحی های یافته بود ،در حال
محمد بیگ گفت« :اگر قرار است و هوای بهتری از خواب بیدار شد.
چنین شود چه م یتوان کرد؟ خدا به او گفت که دیشب خوابی دیده و
این خواب توسط محمدبیگ خیر
شما رحم کند». تعبیر شد ،که موجب گردید روحیه
سفیر گفت« :شکر خدا که من بنده سفیر قوت گیرد و دیگر غصه نخورد.
فرودستی بیش نیستم ،اما اگر قرار در خواب دیده بود که میرزا شفیع
باشد سر از تنم جدا کنند ،چرا نباید (صدراعظم) را روی فرش خوابانده،
تلاشی بکنم که سر را بر شانه خود پاهایش را بالا برده و چهار فراش او
حفظ کنم؟ برو برو ای آقای پیشگو، را فلک م یکنند و در همان حال پناه
یک کمی بیشتر یاد بگیر ،چه در غیر عالمیان (شاه) مشغول خوردن پلویی
این صورت چنین مقدر م یشد که است که دان ههای آن به جای برنج از
طلاست و این خواب نشانه قطعی
پایت را جای سرت بگذارم». نابودی سریع دشمنانش بود که اکنون
با مشاهده او در این وضعیت پر جز این آرزویی نداشت .روحیه سفیر
خشم ،ترکش کردیم و خوشحال
شدیم که سفارش قلیان داد ،چون
م یدانستیم قلیان مس ّکن خوبی است
و هرگاه آتش خشمش شعله کشد،
قلیان کوره قلبش را خاموش م یکند.
«دنباله دارد»