Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۱۴۲ (دوره جديد
P. 14
صفحه - Page 14 - 14شماره 142
جمعه 1تا پنجشنبه 14د یماه 1396خورشیدی
بحث شود .م یپرسند پس چه کنیم؟ گذر عمر :خاطراتی از گذشت ههای دور خوانندگان عزیز ما با نام اشرف
جواب م یدهد «امام را آن بالا روی پزشکپور (ا.پ.تگزاس) و رشحات
دیوار بگذارید که هر دو طرف را پدر بزرگم از ترس آنکه مبادا پسرش کافر شود قلمی ایشان ـ بهقول قدما ـ
اجازه نداد پدرم برای تحصیل پزشکی به ایتالیا برود
بتواند ببیند!» آشنایی دارند.
لازم میدانم اضافه کنم همۀ اشرف پزشکپور در میان پدر و برادرانش آقای پزشکپور ،از صاحب
پزشکان حق استفاده از عنوان منصبان وزارت کشور و از آن
حکیمباشی را نداشتند و عناوینی جمله «جوانان سابق» است که
از این قبیل نظیر منجمباشی و گذر عمر خوشبختانه از ذهن فعال
منشیباشی ،منحصراً به اشخاصی و طبع وقاد ایشان چیزی نکاسته
داده م یشد که صلاحیت آنان مورد و شاهد آن ،علاوه بر مطالبی که
قبول عامه و مخصوصاً علما و اساتید گهگاه در «کیهان» نگاشتهاند،
زمان خود باشد و داشتن این القاب نیز دفتر خاطراتی است که با عنوان
از این جهت خالی از اهمیت نبود که
علاوه بر صدور فرمان از دربار ،امتیاز و «گذر عمر» ب هچاپ رساند هاند.
مقرر ویژه هم ب هنام مستمری به همراه بخشی از این دفتر ،به خاطراتی
داشته است .مثلا پدر بزرگم مرتباً از دوران خدمتشان بهعنوان
سالانه 24تومان مستمری نقدی و فرماندار همدان ،شهردار مشهد،
هفت خروار غله دریافت م ینمود که فرماندار تبریز و معاون استاندار
اگر امروز ب هنظر ناچیز م ینماید ،در آن آذربایجان و دیگر مأموریتهای
روزگار کارساز بود و این گذشت زمان دولتی اختصاص دارد و بخش دیگر
چه بر سر ارزش پول نه تنها در ایران، ـ که آن را ما برای مطالعۀ شما
برگزید هایم ـ به خاطرات جوانی و
بلکه در دنیا آورده ،بماند.
و اما طبابت آن زمان هم کیفیت دوران تحصیل.
خاص خودش را داشت .آن روزها در این قسمت ،نویسندۀ کتاب
هنوز دارو به صورت اسپسیالیته شما را با خود در فضای اجتماعی
وجود نداشت ،بنابراین غالب اطبا یا و فرهنگی ایران هفتاد سال پیش،
برای خود در مطب داروخانه داشتند در کوچه و خیابان تبریز و تهران
و هر طبیب یکی دو نفر نسخ هپیچ گردش میدهد و از مردم آن
داشت که بعد از معاینه و تشخیص روزگار ،از مدرس هها ،از معلمان ،از
بیماری بهدستور طبیب ،داروهای دانشکده حقوق و استادانی چون
تجویزشده را نسخه پیچی کرده، دکتر ولیالله خان نصر ،صدیق
به بیمار م یدادند .یا اگر داروخانه حضرت مظاهر ،ابوالحسن فروغی،
نداشتند ،نسخه را مینوشتند و شیخ محمد سنگلجی و ذکاءالدوله
بیمار اوایل از عطار یها و بعدها از
داروخان هها خریداری م یکرد .نکتۀ غفاری یاد م یکند.
مهم در این مورد ،تعیین قدر خوراک خاطرات ،از آن رو که با بیان
( ُدز) هر دارو بود که تشخیص آن به شیرین و نثر روان و نکتهها و
عهدۀ پزشک بود و این در تخصص تلمیحات همراه است ،خواننده
پزشکان آن روز بود و اطبای فعلی را به دنبال میکشاند .با هم
ب هگمان من آشنایی با آن طرز کار و
قدر خوراک هر دارو و میزان تجویز م یخوانیم...
آن را با توجه به مورد و سن و سال
خدمت ایشان و همراهانشان مرحومان استاد فرا می گیرد .دکتر کاستالدی را در کنف حمایت خود قرار م یدهد اشرف پزشکپور -پشت سر بنیه رو به ضعف میگذارد ،گوش
بیماران ندارند. دکتر مصطفی حبیبی و دکتر کاسمی ب هسبب علاق های که نسبت به پدر پیدا و کسی هم به این حاتمبخشیها
آن روزها ویزیت معمول نبود و و دکتر بیانی به تبریز رفتیم و افتخار کرده بود ،هنگام مراجعت به ایتالیا اعتراض نم یکند .گاهی فکر م یکنم را که مینگرم باورم نمیشود که نم یشنود ،پاها ب هاختیار آدم نیست،
بیماران ،ب هویژه آنان که از آباد یها پذیرایی از میهمانان را عهدهدار بودم. پیشنهاد م یکند که اگر خرج سفرش نکند ابوسعید ابوالخیر از مردم ینگی
و دهات مجاور م یآمدند ،سر قیمت را متقبل شود ،او را با خود به ایتالیا دنیا بوده! و یا اینان از تبار و اعقاب و من این راه دور و دراز را پیموده از چشم دیدش را دست داده ،روز و شب
چانه م یزدند .مثلا اگر دارو 18قران طبابت در ایران میبرد تا به ادامه تحصیل بپردازد. احفاد او هستند که به وصیتش عمل
بود ،بیمار م یگفت ب هاندازه دو قران پدر متأسفانه نتوانست از این فرصت م یکنند که گفته بود بر سرد ِر خان هاش خطرات و تصادفات و حوادث دوران ،چند بار باید قطرههای جورواجور در
بدهید ببرم ،اگر منفعت کرد ،م یآیم جمله معترضه بود و چون صحبت استفاده کند ،چون وقتی داستان را بنویسند« :هر که به این خانه آمد ،نانش
از طبابت پدر به میان آمد ،برای اطلاع برای استجازه به پدرش میگوید و دهید و از ایمانش نپرسید زیرا هر آنکه جان سالم بِ َدر بردهام و در حالی که چشم چکاند ،صبح و ظهر و شام با غذا
باقی را م یبرم!! نسل جوان از کیفیت کار طبابت در آن نظرش را جویا م یشود ،با مخالفت او نزد خدای تعالی به جان ارزد ،نزد ما به
پدر نقل کرد که در اوایل کار ،یک روزگار اشاره به این مطلب را ب یفایده مواجه م یشود زیرا پدرش معتقد بود نان ارزد ».درهای بیمارستانها به روی هیچ گاه سفر به آمریکا و رحل اقامت باید دوا خورد .ویتامین که دیگر حد
روز برای عیادت به بالین بیماری نم یدانم .پزشکی ،در خانوادۀ ما موروثی اگر پسرش به فرنگستان برود ،کافر همه باز است .حق ندارند از قبول بیمار
میرود .بیمار زن بود و در بستر بود ،پدر بزرگ من هم حکی مباشی زمان م یشود! سرانجام پدر برای تحصیل در چه دارا و چه ندار خودداری کنند .یاد افکندن در این قاره از مخیل هایم خطور و حصر ندارد و پادرد و استخوا ندرد،
بیماری و در پوشش کامل .پدر از خود بود .باید توضیح بدهم در آن زمان دارالفنون به تهران م یرود و وقتی به اورژان سهای خودمان افتادم که اگر
آن شخصی که به خان هاش رفته بود علم و دانش ب همصداق «العلم علمان تبریز برم یگردد ،با لقب طبی بالملک بیمار ولو در حال سکرات هم باشد ،تا نم یکرد ،خودم را دور از یار و دیار در اینها همه از قماش همان محاسن سن
م یپرسد خانم والده هستند؟ هنوز علمالادیان و علمالابدان» در شرق، به سمت چشمپزشک محمد حسن به نرخ آن روزها دویست سیصدهزار
جمله تمام نشده بود که مریض مثل منحصر به طبابت و روحانیت بود و میرزا ولیعهد برگزیده م یشود .پدرم تومان و امروزها لابد پانصد ششصد هزار این دریای ناپیداکرانه م ییابم .ب هنظرم و سال(!) است .اما بیایید آن روی سکه
ترقه منفجر م یشود و ضمن بد و مرحوم پدر بزرگم علاوه بر این که در مردی بسیار مهما ندوست و د ِر خانه تومان در صندوق بیمارستان تودیع
بیراه گفتن به شوهر م یگوید مگر این دو رشته صاح بنظر و مورد توجه جای شکر و سپاس دارد زیرا رسیدن را بخوانیم .با تمام این شکوه و گله و غر
حکیم قحطی بود که این را آوردی. علما بود ،مطالعاتی هم در علم نجوم
پدر م یگوید دیگر جای درنگ نبود، و هیأت داشت و بعضاً پیشگوی یهایی به این سن و سال و پیمودن این راه زدنها ،مگر ب هاین آسانی هم م یشود دل
کیف را برداشته و فرار را بر قرار م یکردهکهبهحقیقت م یپیوست.مثلا
ترجیح دادم و از آن ب هبعد یاد گرفتم در حاشیۀ تقویم ،روز وفات مرحوم حاج دور و دراز و پر پیچ و خم و گذشتن از دنیا و زندگی کند .مگر آرزوهای دور و
که هر وقت به عیادت بیمار زن بروم، میرزا جواد آقا مجتهد را پی شبینی و
ولو عجوزهای هم باشد ،سؤال کنم یادداشت کرده بود که درست در همان از فراز و نشی بهای زندگی اگر نه یک دراز دست برم یدارند؟ یاد سرودهای از
روز اتفاق افتاد! باری ،آن مرحوم در
خانم صب ّیه هستند؟!! روزهای معین هفته مجلس ،و در واقع توفیق ،حداقل م یتواند مایۀ خوشدلی شادروان همائی م یافتم که م یفرماید:
این را هم بگویم که در سال 1312 ب هقول طلاب حوزۀ درس داشت که به
برای اولین بار یک قرص مل ّین ب هنام تدریس کتب طبی و فقهی که همه به باشد و اگرنه اندکی ب هوفق رضا بوده« ،مانده است دمی و آرزو ساز ـ من وعدۀ
حب دکتر راس آمریکایی به بازار زبان عربی نوشته شده بود ،م یپرداخت
ایران راه یافت و با تبلیغات زیاد و و طبعاً فرزندانش هم در آن جلسات اختصاص به من تنها ندارد .جای سال م یدهم باز» .این سرودۀ استاد
توزیع دفترچ هها و بروشورهای مزین حضور داشتند و کار به جایی رسید
به کاریکاتورها که بر پدر گران آمد. که بعدها جلسات درس را آنان اداره خردهگیری هم نیست ،گردش زمانه بزرگوار ،همیشه برای من این قول یا
بیشتر از این لحاظ که چرا باید چنین
داروی سادهای که از زمانهای قدیم م یکردند. را ب یشباهت ب هقول آن پرتقا لفروش مثل عربی را تداعی م یکند «یشیب
به دستور اطبا در عطاریها تهیه مرحوم عموی من اعزازالملک از
م یشد ،از خارج وارد شود .او تصمیم صاحب منصبان عالیرتبه گمرک که با دورهگرد ندیدم که تا دستم را دراز بن آدم و یش ّب فیه خصلتانالحرص
به ساخت حبی ب هنام حب سینا گرفت بلژیک یها کار کرده و مردی خو شذوق
که در اندک زمانی در سراسر ایران و روشنفکر بود ،در یادداشتهایی که از کردم درش تها را انتخاب کنم ،مچ و طو لالامل» (آدمی پیر م یشود و دو
شهرت یافت و دوستدارانش در مقام خود به یادگار گذاشته ،مطالبی نوشته
تحسین و تمجید از آن ،اشعار زیادی که نمودار ج ّو حاکم در آن روزگار دستم را گرفت و گفت «پدر ،از دم صفت در او جوان م یگردد ،حرص و آز
و میزان فهم و درک قشر خاصی از
سرودهاند .ازجمله: مردم در سطوح بالا و علما م یباشد. م یفروشیم» ،یعنی ریز و درشت و و آرزوهای دور و دراز).
او درباره پدرش م ینویسد ...« :مرحوم دوران کهولت
مابین دو حب در این اواخر حکیمباشی پدرم از اجله علما و رسیده و نارس ،درهم!
دانشمندان زمان خود و مقبول علما
در کشور ما جدال و جنگ است و صاحبنظران همسن و سال خود بود گفتنی است که من هم همانند بحث پیری و عوارض ناشی از
و هر هفته در روزهای معین جلساتی
این یک ز وطن ب هاسم سینا داشتند که غالباً درباره نظرات و عقاید همۀ همسن و سالهای خودم ،هر کهولت به میان آمد؛ قولی است که
علما در مورد مسائل علمی و فلسفی
وان یک ز ممالک فرنگ است بحث م یکردند و اما بعضاً نیز از طلاب از گاهی که نگاهی به کارنامه دوران جملگی بر آنند ،اما باید ما ایرانیان
جوان و جویای نام در این جلسات
پرسید یکی عقیده از من حضور پیدا کرده و مسائل و مطالبی حیاتم م یافکنم ،متوجه اشتباهات شاکر و سپاسگزار باشیم که در این
را عنوان م ینمودند که در شأن این
گفتم که مجال عذر ،تنگ است مجلس نبود .مثلا آیا بول و غایط خودم م یشوم و با خود م یگویم ای دوران «چون نگه میکنم نمانده
امام پاک است یا نه؟ و از این قبیل
در ذائقه وط نپرستان مزخرفات .گاهی هم در بین این کاش آن روزها عقل امروزم را داشتم! بسی» در ینگی دنیا هستیم و شاید
بح ثها موضوعات خندهداری مطرح
این شهد مذاب و آن شرنگ است میشد .مثلا آیا امام پشت دیوار را اینجاست که یاد گفتۀ استاد این دعای عاقبت بهخیری پدران و
م یبیند یا نم یبیند ،خوشبختانه در
دیگری گفته بود: بین آنان یک عالم خو شفکری بود سخن سعدی علیهالرحمه میافتم مادران ماست که به اجابت پیوسته و
که غالباً ساکت م ینشست و حرفهای
ابن سینا گر نم یرفت از جهان موافق و مخالف را م یشنید و در بحث که فرموده است« :گر از بسیط زمین چنین سرنوشتی برای ما رقم خورده
شرکت نم یکرد .اما این بار طاقتش
حب سینا را خریدار آمدی طاق شد و گفت این چه کاری است عقل منعدم گردد ـ گمان به خود نبرد است و مایۀ خوشوقتی است زیرا درست
که شما م یکنید .چرا امام را پشت
آفرین گفتی طبی بالملک را دیوار میگذارید که منجر به ج ّر و هیچکس که نادانم» .جمله معترضه است که ما ایرانیان مقیم ینگی دنیا از
روح پاکش گر ب هگفتار آمدی بود ،اما این یک واقعیت است .کیست بد حادثه اینجا به پناه آمدهایم ،اما
کار به آنجا رسید که بر اثر استقبالی که مدعی حتی یک بار اشتباه ،آری ب همصداق از دوزخیان پُرس که اعراف
که از این فرآورده ب هعمل آمد ،لابراتواری فقط یک بار در زندگی نباشد ،حتی بهشت است باید قبول کنیم واقعاً این
ب هنام «لابو سینا» پا گرفت که هنوز هم شیخ اجل هم از این قاعده مستثنی کشور هم برای خود بهشتی است،
با عرضۀ داروهای دیگر ،به فعالیت خود نبوده و به همین جهت آرزوی عمر مگر نه این است که سعدی هم در
ادامه م یدهد. دوباره کرده است تا به یکی تجربه زمان خود مشکلاتی از آن قبیل که
ادامه دارد آموختن ،در دگری تجربه بردن به کار! ما در مملکت و در وطن خود داریم و
سخن به درازا کشید .صحبت از داشتیم یا به شکل و نحوۀ دیگر داشته و
اشرف پزشکپور و پدرش طبیب الملک عمر دراز به میان آمد .گرچه هستند بالاخره به این نتیجه رسیده که ممکن
افرادی که به طول توجه ندارند و است بهشت هم به همت مردان فرزانه
او به روی همه باز بود .هرکس از وضیع نکند ،کسی به دادش نخواهد رسید و پهنای آن را م یپسندند ولی ب هقول و همدلی و همدردی و ب هدور از کینه
و شریف از هر کجا که میآمدند، ا یبسا که تا تریاق از عراق آورند و پولی
میدانستند که د ِر خانه به رویشان فراهم کنند که در نیم ههای شب برای معروف«سلقشلغاست»گروهیاین ،و عناد و فساد در دسترس باشد .ببینید
باز است و هرروز برای دوازده نفر کمتر کسی میسر است و چک و سفته
ناهار تهیه م یشد و غالب دوستان و را هم که مطلقاً قبول ندارند ،بیمار در گروهی آن پسندند و اما من به دور چه زیبا همۀ آرزوهای دست نیافتنی
آشنایان م یدانستند که پدرم دوست آستانۀ در اورژانس جان به جا نآفرین
دارد ناهار را با دوستان بر سر سفره تسلیم م یکند و از کسی هم بازخواست از این حرفها ،شخصاً اعتراف م یکنم را در این یک بیت خلاصه کرده است:
بنشیند .رجال و شخصی تهایی هم که
به تبریز م یآمدند ،اگر هم به خانه پدر نم یشود! ب هقول یکی از دوستان خو شذوقم که «بهشت آنجاست کآزاری نباشد ـ
وارد نم یشدند ،لااقل حتماً یک شب
پدرم طبیب بود در جواب برادر بزرگش که به او گفته کسی را با کسی کاری نباشد» .امروزه
میهمان پدر بودند.
یا د م هست پس ا ز خا تمۀ پدرم طبیب بود و گذشته از طبابت، بود« :حسن ،من هرروز در روزنام هها و به رأ یالعین م یبینیم که این گفته آن
غائلۀ پیشهوری در دولت قوام که از معاریف شهر هم به شمار م یرفت.
منصورالملک به استانداری آذربایجان در جوانی به ِسمت مترجم فرانسه آگه یها خبر مرگ دوستان و آشنایانم روز سعدی در مورد ینگی دنیا مصداق
منصوب شد ،یک روز دکتر اقبال وزیر دکتر کاستالدی از مردم ایتالیا طبیب
بهداری به من زنگ زد که فلانی قرار ولیعهد وقت استخدام شده و بالطبع را م یخوانم ،از قرار ،من از قلم افتادهام پیدا م یکند .هوای تمیز ،فضای سبز،
است من با هیأتی به آذربایجان بروم و در ضمن ترجمه حال و احوال بیماران
جناب فهیمی توصیه کردند که به منزل و نحوۀ مداوای دکتر و آشنایی با خواص و قسر دررفتهام» .میگوید« :بله فراوانی نعمت ،کسی را با کسی کاری
پدرتان وارد شویم .البته از این لطف داروها و موارد مصرف هر کدام ،ب هتدریج
ایشان استقبال کردم و روز موعود در علاقمند م یشود که از دانش و محضر داداش ،شما تأخیر وفات دارید!» من نیست ،همه با تو بیگان هاند ،اما وقتی
دکتر کاستالدی استفاده کند .به این
ترتیب مقدمات دانش پزشکی را نزد هم تأخیر وفات دارم! فرانسو یها مثلی با تو روبرو میشوند ،های و هویی
دارند ،میگویند هر سنی محاسن میکنند ،لبخند بر لب دارند و باز
خودش را دارد؛ این درست ،اما در جای شیخ اجل خالی است که ببیند
کنار محسنات باید اضافه م یکردند این عموسام هم از خزانۀ ملت شریف
مشکلات وگرفتاریهای خودش را آمریکا «گبر و ترسا وظیف هخور دارد»،
هم دارد .آدمی ،زمانی که پا به سن هر روز گروه گروه از ملی تها و نژادهای
م یگذارد آهسته آهسته به مصداق مختلف ،سپید و سیاه و از هر فرقه و
«من نع ّمره نن ّکثه» احساس ناتوانی جماعت راهی این دیار م یشوند ،همه
م یکند ،قوا ب هتدریج ب هتحلیل م یرود ،را با آغوش باز پذیرا م یشود و پیران