Page 12 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۱۴۶ (دوره جديد
P. 12

‫صفحه ‪ - Page 12 - 12‬شماره ‪146‬‬
                                                                                                                                                                                                    ‫جمعه ‪ 6‬تا پنجشنبه‪12‬بهم ‌نماه ‪1396‬خورشیدی‬

                                          ‫خود بر جای گذاشت که بنا بر شرایط‬       ‫داریوشهمایونروزنام ‌هنگاریبرجسته‪،‬‬    ‫دو قرن فراز و نشیب مطبوعات در ایران (‪)54‬‬
                                          ‫موجود در خاورمیانه‪ ،‬بسیاری از آنها‬     ‫نظری ‌هپردازی جستجوگر و نوجو‪ ،‬و‬
                                          ‫همچنان معتبرند و گویی همین امروز‬       ‫سیاستمداری مل ‌یگرا و میه ‌ندوست‬                                            ‫( کیهان لندن شماره ‪) 1235‬‬
                                          ‫نگاشته شده‌اند‪ .‬مقالات قدیم ‌یوی‬       ‫بود که بر نقش موثر ایران در مناسبات‬
     ‫داریوش همایون‬                        ‫در ده ‌ههای سی تا پنجاه خورشیدی‬                                                     ‫احمد احـرار‬                    ‫چماق بر سر و مغزشان م ‌یکوبیدند‬        ‫اسکار فون نیدرمایر‪ ،‬خاطرات‬
                                          ‫همچنین بازتاب مستند موقعیت‬                  ‫منطق ‌های و جهانی آگاهی داشت‪.‬‬                                          ‫پول م ‌یخواستند و تکرار می‌کردند‬       ‫خود را در زمینۀ عبور از خاک ایران‬
‫(‪۵‬مهر‪،۱۳۰۷‬تهران‪۸-‬بهمن‪،۱۳۸۹‬ژنو)‬            ‫سیاسی و اجتماعی ایران هستند‪.‬‬           ‫وی سال‌های طولانی در روزنامه‌های‬     ‫از برابر آنها غیر ممکن بود‪ .‬ناگزیر‬                                            ‫و برخورد با راهزنان مسلح چنین‬
                                          ‫از همین رو ما به بازنشر گلچینی از‬      ‫معتبر ایران قلم زد و از بنیانگذاران‬  ‫منتظر سرنوشت شدیم‪ .‬پیشقراول‬                        ‫«پی ِل بده‪ ...‬پی ِل بده»!‬
                                          ‫آثار داریوش همایون می‌پردازیم که‬       ‫اصلی روزنامه‌ی «آیندگان» بود‬         ‫سواران دستور توقف داد‪ .‬سپس مرا‬         ‫در میان این هیاهو‪ ،‬ما خودمان‬                              ‫ادامه می‌دهد‪:‬‬
                                          ‫در سال‌های تبعید پس از انقلاب ‪۵۷‬‬       ‫که صفح ‌ه‌ای نوین در تاریخچه‌ی‬       ‫که به دلیل ریش حنا بست ‌هام مس ‌نتر‬    ‫را به رئیس راهزنان که رفتاری‬           ‫«عجب این که دزدان همگی‬
                                          ‫با کیهان لندن نیز همکاری نزدیک‬         ‫روزنامه‌نگاری ایران گشود‪.‬همایون‬      ‫از دیگران ب ‌هنظر م ‌یرسیدم‪ ،‬فراخواند‬  ‫شوالیه‌وار از خود ظاهر می‌ساخت‬         ‫یکدیگر را حسن صدا می‌زدند و‬
                                          ‫داشت‪ .‬مقالاتی که در این ستون‬           ‫مهارت روزنامه‌نگاری و تسلط خود‬       ‫و نزد افسر فرمانده گروه برد‪ .‬در آنجا‪،‬‬  ‫رساندیم و نورالله میرزا گفت «جناب‬      ‫برای شناسایی بیشتر بر نام حسن‪،‬‬
                                          ‫م ‌یخوانید‪ ،‬از آرشیو کیهان لندن‬        ‫بر زبان فارسی را با اید‌ههای سیاسی‬   ‫به فارسی دست و پا شکسته از من‬          ‫اجل؛ دویست تومان پول نقد ما‬            ‫لقب پنج تیری و هفت‌تیری و‬
                                                                                 ‫خویش در هم آمیخت و از دهه‌ی ‪۳۰‬‬       ‫سؤالاتی کردند و م ‌یخواستند بدانند‬     ‫را گرفتند و کفش و لباس ما را‬           ‫ماوزری را می افزودند‪ .‬در این موقع‬
                                                             ‫انتخاب شده‌اند‪.‬‬     ‫خورشیدی به این سو‪ ،‬نوشته‌هایی از‬     ‫در چه نقط ‌های قرار دارند‪ .‬حتی نقشه‬    ‫هم به‌غارت بردند‪ .‬وضع ما طوری‬          ‫نورالله میرزا را دیدم که او نیز صدمه‬
                                                                                                                      ‫ستاد خود را به من ارائه کردند که‬       ‫است که روی گدایی و دست دراز‬            ‫خورده بود و از درد می‌نالید‪ .‬به من‬
‫شناختن گرهگا ‌هها و یافتن چار ‌هها *‬                                                                                  ‫برای راهنمایی خودم بسیار مفید بود‬      ‫کردن پیش دیگران نداریم‪ ،‬مرحمت‬          ‫گفت «حاجی‪ ،‬خدا را شکر که تو‬
                                                                                                                      ‫و وضعیت قشون‌کشی آنها را نشان‬          ‫فرمائید و مبلغی پول برای ادامۀ‬         ‫هنوز زنده‌ای»‪ .‬خودش زخم بزرگی‬
‫کیهان لندن شماره ‪ 27 - 1333‬آبا ‌نماه ‪1389‬‬                                                                             ‫می‌داد‪ .‬اما در برابر سؤالاتشان تنها‬    ‫مسافرتمان به ما بدهید» رئیس‬            ‫در سر داشت و سرش را بسته بود‪.‬‬
                                                                                                                      ‫کاری که از دستم برم ‌یآمد تظاهر‬        ‫دزدان جواب داد «الساعه می‌دهم‪،‬‬         ‫تمام لباسها و اثاثه‌اش را غارت کرده‬
‫نم ‌یتوان به فرو رفتن یکی از مل ‌تهای تاری ‌خساز جهان در ژرفائی که جمهوری‬                                             ‫به کری و نفهمی بود‪ .‬سر و کله‬           ‫ولی بدبختانه بیش از هشت قران‬           ‫و برده بودند‪ .‬سرانجام‪ ،‬همۀ ما را‬
     ‫اسلامی تنها یکی از جلو ‌ههای آن است نگریست و دستی برنیاورد‪.‬‬                                                      ‫زخ ‌مبند ‌یشد‌هام تا حد زیادی کمکم‬     ‫همراه ندارم» و آن هشت قران را به‬       ‫وادار کردند که روی زمین‪ ،‬ب ‌هپشت‬
                                                                                                                      ‫می‌کرد و وقتی انگشت خون‌آلود‬                                                  ‫بخوابیم‪ .‬رئیس دزدان و چند تن از‬
‫است که از هویت طلبی تا فدرالیسم‬           ‫شمار م ‌یرود ــ از همه بیشتر ب ‌هدلیل‬  ‫در جامعۀ ایرانی‪ ،‬در آنچه اندیشه‬      ‫خود را از روی نقشه برداشتم و سر‬                         ‫نورالله میرزا داد‪.‬‬    ‫آنان مراقب ما بودند‪ .‬بقیۀ دزدان‬
‫و حق تعیین سرنوشت «ملیت‌ها‬                ‫بی نیاز بودن از سربازگیری و گرد‬        ‫و دست این مردم بر این سرزمین‬         ‫بالا نگهداشتم و ابلهانه خندیدم‪،‬‬        ‫باری‪ ،‬دزدان که از غارت سیر‬             ‫به بازبینی زخمی‌ها و کشته‌شدگان‬
‫ـ مل ‌تها»ی «این نقشه» را در بر‬           ‫آوردن پیروان و رأی‌دهندگان‪ .‬از‬         ‫روا می‌دارد‪ ،‬تقریباً جائی نیست که‬    ‫افسر روسی هم به خنده افتاد‪ .‬بعد‬        ‫نمی‌شدند در آخر کار چارپایانی‬          ‫مشغول شدند و آنچه را که داشتند‬
‫م ‌یگیرد‪ ،‬در هشدارها‪ ،‬روشنگر ‌یها‬         ‫اینجاست که در شانزده‌ساله گذشته‬        ‫نیاز به بهکرد کلی نداشته باشد و‬      ‫از مدتی‪ ،‬نورالله میرزا به‌یاری من‬      ‫را که سالم مانده بودند با خود‬          ‫جمع‌آوری کردند‪ .‬بعد‪ ،‬به‌سراغ‬
‫و برطرف کردن مغلط ‌ههای تاریخی‬            ‫تاریخ حزب مشروطۀ ایران از هر‬           ‫فرهنگ و سیاست از همه بیشتر‪،‬‬          ‫رسید‪ .‬از افسر روسی یک سیگار‬            ‫بردند و الاغهای بی‌پالان را برای‬       ‫چهارپایان رفتند و پالان‌هایشان را‬
‫و اصطلاحات سیاسی‪ .‬در بخش ‪ ،4‬به‬            ‫فرصتی برای شناختن گرهگا‌ههای‬           ‫زیرا هرچه دیگر زیر تأثیر تعیین‬       ‫طلبیدم که او فوراً چند سیگار به‬        ‫ما باقی گذاشتند‪ .‬همین نیز جای‬          ‫بازرسی کردند‪ .‬در این فرصت‪ ،‬من‬
‫سوی جنبش سبز‪ ،‬سیزده سخنرانی‬               ‫ملی و یافتن چاره‌ها بهره گرفته‬         ‫کننده آنهاست‪ .‬برای من عرصه‬           ‫من داد‪ .‬از این دامگه نیز گذشتیم و‬      ‫شکر داشت زیرا در آن گرمای هوا‬          ‫توانستم با تردستی کمربند خود را‬
‫از سا ‌لهای ‪ 1999‬تا ‪ 2009‬پابرجائی‬         ‫شده است؛ در کمتر فرصتی به یاد‬          ‫فعالیت اجتماعی همواره میدان‬          ‫به ساوه رسیدیم‪ .‬ساوه تحت اشغال‬         ‫و زمین سوزان صحرا‪ ،‬پای برهنه‬           ‫که تعدادی سکۀ طلا در جوف آن‬
‫حزب را بر اصولی که امروز به نام‬           ‫هموندان نیامده است که هشتاد در‬         ‫نبردی برای تغییر بوده است ــ‬         ‫‪ 150‬نظامی روسی بود و از قوای‬                                                  ‫قرار داشت از کمر گشوده در گودالی‬
‫جنبش سبز شناخته می‌شود و‬                                                         ‫نه کمتر از همه در دورانی که‬          ‫ترک در آنجا اثری وجود نداشت‪.‬‬            ‫نمی‌توانستیم قدم از قدم برداریم‪.‬‬      ‫پنهان کنم‪ .‬دقایقی بعد‪ ،‬نوبت تفتیش‬
‫چکیده صد و بیست سال کشاکش‬                 ‫صد کار ما آموزشی و تنها بیست در‬        ‫سخنرانی‌های این کتاب را در‬           ‫از شدت درد و خستگی و سوزش‬              ‫بعد از آن که دزدان چند تیر‬             ‫بدنی من رسید‪ .‬آنچه را که داشتم‬
‫جامعه ما با توسعه و تجدد است‬                           ‫صد تشکیلاتی است‪.‬‬          ‫بر می‌گیرد‪ .‬انقلاب و جمهوری‬          ‫شدید زخمهای سر چنان ناتوان‬             ‫هوایی شلیک کردند و رفتند‪ ،‬من‬           ‫از من گرفتند‪ .‬وقتی این مرحله نیز‬
‫نشان می‌دهد‪ .‬بخش ‪ ،5‬سخنرانی‌ها‬                                                   ‫اسلامی نشان داد که همه تحلیل‌ها‬                                             ‫به جایی که کمربند خود را پنهان‬         ‫به آخر رسید کاروانیان را با دشنام‬
‫در دفتر پژوهش ح‪.‬م‪.‬ای است در‬               ‫از همین جا نیز هست که این‬              ‫دربارۀ علت‌ها و عوامل تیره‌روزی‬                                             ‫کرده بودم بازگشتم‪ .‬در آنجا سه‬
‫پایان بحث هائی که برنامه سیاسی‬            ‫حزب بیشترین سهم را در تابو‬             ‫کنونی ما به کنار‪ ،‬مشکل اصلی‪،‬‬                                                ‫تن را کشته و تنی چند را مجروح‬
‫حزب را در پرتو بنیاد‌های نظری آن‬          ‫شکنی و تقدس زدائی از شخصی ‌تها‬         ‫بن‌بست سیاسی و اخلاقی و بینوائی‬
‫بررسی می‌کند؛ چاره‌جوئی‌هائی بر‬           ‫و رویداد‌ها داشته است و از توفان‬       ‫انتلکتوئل ملتی است که عناصر‬                                                 ‫اسکار فون نیدرمایر (نفر وسط) در کابل‬
‫بستر یک سلسله ایده‌های هماهنگ‬             ‫حملات و اعتراضات زندانیان وضع‬          ‫بزرگی را درخود دارد و همین‬
‫که زمانی به کار خواهد آمد‪ .‬دفتر‬           ‫موجود کمترین بیمی به خود راه‬           ‫تراژدی‌اش را دردناک‌تر می‌سازد‪.‬‬      ‫شده بودم که بناگزیر یک شبان ‌هروز‬      ‫یافتم که یکی از آنها در برابر چشم‬      ‫و کتک به وسط صحرا بردند تا بار‬
‫پژوهش با شرکت گروهی از هموندان‬            ‫نداده است‪ .‬چنانکه سخنرانی‌های‬          ‫می‌باید آنچه را که ناممکن شمرده‬      ‫در ساوه اقامت و استراحت کردیم‪.‬‬         ‫من جان سپرد‪ .‬چند شتر و الاغ هم‬         ‫دیگر با دقت تفتیش بدنی کنند‪.‬‬
‫از سه سال پیش در نشست‌های‬                 ‫گردآمده این کتاب نیر نشان م ‌یدهد‬      ‫می‌شده است ممکن گردانید‪ .‬نگاه‬        ‫بر اثر پیاد‌هروی بر روی سنگهای داغ‬     ‫در اطراف افتاده و سقط شده بودند‪.‬‬       ‫دزدان عقیده داشتند این اشخاص‬
‫انگاری ‪ virtual‬دوهفتگی تالار‬              ‫ما هیچ ملاحظ ‌های را برتر از روبرو‬     ‫این مردم را به خودشان پیش از‬         ‫بیابان‪ ،‬هر دو پایم تاول زده و ورم‬      ‫من بدون زحمت زیاد کمربند خود را‬        ‫که اجناس خود را در تهران فروخته‬
‫بحث آزاد هموندان حزب است که در‬            ‫شدن با حقیقت‪ ،‬سخت‌تر از همه‬            ‫هرچیز و به‌جای خودشان در جهان‬        ‫کرده بود ب ‌هنحوی که اغلب کاروانیان‬    ‫بازیافتم و خیالم تا حدی راحت شد‪.‬‬       ‫و چیز زیادی هم نخرید‌هاند حتماً‬
‫اختیار همگان قرار م ‌یگیرد‪ .‬بخش ‪،6‬‬        ‫حقیقت خود‪ ،‬از دست نداده‌ایم‪.‬‬           ‫دگرگون کرد‪ .‬این ترکیب خودستائی‬       ‫از مشاهدۀ آن به ر ّقت آمدند‪ .‬بالاخره‬   ‫در این موقع هوا تقریباً روشن شده‬       ‫پول زیادی به‌همراه دارند و نقدینه‬
‫لیبرالیسم از کجا آمد؟ سیر آزادی‬           ‫«سخنرانی»ها که مگر چند تائی‪،‬‬           ‫و احساس کوچکی؛ تقلید بی‌اختیار‬       ‫یک لیره طلا را که از تمام دارایی‬       ‫بود‪ .‬در تمام آن ناحیه یک قطره آب‬       ‫را در میان لباسهایشان یا در جوف‬
‫خواهی را از سده‌های بسیار مهم‬             ‫در همایش‌های حزبی ‪ 16‬ساله‬              ‫و میل به دستکاری و خراب کردن‬         ‫من باقی مانده بود با یکی دو مشت‬        ‫وجود نداشت که رفع عطش کنیم‬             ‫پالان الاغ و قاطر جاسازی کرده‌اند‪.‬‬
‫هفتم و ششم پیش از میلاد دنبال‬             ‫گذشته ایراد شده‌اند در این بافتار‬      ‫هر چیز‪ ،‬رابطه همیشگی مهر و‬           ‫پول سیاه معاوضه کردم و توانستم‬         ‫و زخمهای خود را بشوئیم‪ .‬من الاغ‬        ‫در صحرا‪ ،‬ما را دایره‌وار در کنار هم‬
‫م ‌یگیرد و تا امروز می‌کشاند‪ .‬یک‬          ‫می‌گنجند و از همین جاست که به‬          ‫کین با هم‌میهنا ن ؛ سو د جو ئی‬       ‫یک بالاپوش کهنه بخرم و از سرمای‬        ‫خود را به یک همسفر سالخورده‬            ‫نشاندند به طوری که صورتمان به‬
‫آفاق گردی ‪tour d’horizon‬‬                  ‫نظر رسید گردآوردن‌شان می‌تواند‬         ‫بی‌گذشت و فداکاری بی‌مرز‪ ،‬هر دو‬                                             ‫دادم که قادر به راه رفتن نبود‪ .‬از‬      ‫سمت درون دایره بود و حق نداشتیم‬
‫که به سهم مهم و نادیده ایران در‬           ‫به بحث سیاسی عمومی ما ــ که‬            ‫ویرانگر؛ ناباوری پدیده‌های آشکار و‬        ‫کشندۀ شب در امان بمانم‪»...‬‬        ‫آن پس من و نورالله میرزا با یک‬         ‫چشم از زمین برگیریم‪ .‬اگر کسی از‬
‫پیدایش لیبرالیسم اشار‌ههای لازمی‬          ‫از ملاحظات حزبی و مسلکی فرا تر‬         ‫زودباوری خرافات مذهبی و سیاسی‬        ‫در کتاب «پشت دروازه‌های‬                ‫الاغ طی طریق می‌کردیم‪ .‬گاهی‬            ‫این دستور تخلف می‌کرد یکی از‬
‫دارد‪ .‬بخش ‪ ،7‬چشم‌اندازها‪ ،‬دو‬              ‫است ــ کمک کند‪ .‬یک سودمندی‬             ‫و پدیده‌های بی‌پایه که منطق و‬        ‫هندوستان»‪ ،‬نیدر مایر به‌تفصیل از‬       ‫من سوار می‌شدم و گاهی او‪ .‬از این‬       ‫آن «حسن» ها با چماق محکم بر‬
‫سخنرانی است‪ ،‬یکی نگاهی کلی به‬             ‫کار حزبی انضباطی است که به‬             ‫خرد را از قضاوت بیرون می‌برند‪،‬‬       ‫دیگر ماجراهای این سفر خوف‌انگیز‬        ‫و آن نیز تکه‌های پارچه گرفتیم و بر‬
‫جهان امروز ما و دیگری نگاهی بر‬            ‫فرد فرد هموندان و توده حزبی بر‬         ‫همراه آسان‌گیری و کوتاه‌بینی در‬      ‫سخن می‌گو ید و می‌ا فز ا ید‬            ‫زخمهای سر و پای خود بستیم‪ .‬در‬                          ‫کله‌اش م ‌یکوبید‪.‬‬
‫تجربه‌ها و درس‌های یک زندگانی‬             ‫روی هم م ‌یدهد و بی آن از حزب‬          ‫حد ابتذال؛ بی‌اعتنائی به آینده‬       ‫«خوانندگان باید با کمال دقت‬            ‫حالی که از قوای بدنی رمقی بیش بر‬       ‫بعد از آن که ما همگی طبق امر‬
‫هشتاد ساله (شاید بیش از یک‬                ‫نمی‌توان سخن گفت؛ و انگیزه‌ای‬          ‫و غرق شدن در گذشته و آن‬              ‫وضع مرا از افغانستان تا همدان‬          ‫جای نمانده بود‪ ،‬در زیر آفتاب سوزان‬     ‫رئیس دزدان روی زمین نشستیم‪،‬‬
                                          ‫است که به اندیشیدن در امور‬             ‫فرصت طلبی که مادر همه کژی و‬          ‫به‌نظر آورند که با لباس مبدل‬           ‫صحرا‪ ،‬تشنه و گرسنه پیش م ‌یرفتیم‬       ‫یک‌یک ما را برای تفتیش کامل‬
                      ‫زندگانی‪).‬‬           ‫عمومی م ‌یدهد ــ در آنچه به این‬                                             ‫سفر می‌کردم‪ ،‬هویت واقعی خود را‬         ‫تا خود را به دهکده‌ای رساندیم‪ .‬در‬      ‫فراخواندند‪ .‬از من و راهنمای من‬
             ‫***‬                          ‫کتاب ارتباط دارد‪ ،‬اندیشیدن برای‬                          ‫کاستی‌هاست‪.‬‬        ‫به‌عنوان یک افسر آلمانی در پشت‬         ‫آنجا مقداری نان و دو جفت جوراب‬         ‫دیگر نمی‌توانستند چیزی به‌دست‬
‫ا گر بخو ا هم نتیجه سلو ک‬                 ‫سخنرانی و در ضمن سخنرانی‪ .‬با‬           ‫و این نمایشی که در کشورداری‪،‬‬         ‫نقاب یک دهاتی بی‌سواد ایرانی‬           ‫پشمی کهنه خریدیم و پس از اندکی‬         ‫آورند زیرا هرچه در خورجین‌های‬
‫اندیشگی خود و حزب را در شانزده‬            ‫سخنرانی مانند رسانه‌های دیگر‬           ‫در اداره اقتصاد‪ ،‬پرورش و نگهداری‬     ‫پنهان می‌داشتم‪ ،‬مجبور بودم با‬          ‫استراحت‪ ،‬در اوایل شب به حرکت‬           ‫خود داشتیم قبلا گرفته بودند و‬
‫سال گذشته در دو جمله خلاصه کنم‬            ‫بسیار کا‌رها می‌توان کرد‪ .‬من آن را‬     ‫نیروی انسانی‪ ،‬بهره‌برداری و‬          ‫اشخاص چنان ساده‌لوحانه برخورد‬                                                 ‫از خورجین‌های خالی هم دیگر‬
‫یکی این سخن جرمی بنتام است در‬             ‫پس از نوشتن مؤثرترین رسانه برای‬        ‫حفظ منابع طبیعی و آثار تاریخی‬        ‫کنم که مرا فردی ساده‌لوح و بی‌آزار‬                         ‫ادامه دادیم‪.‬‬       ‫اثری نبود‪ .‬با آن که حتی کلاه و‬
‫خویشکاری (وظیفه وجودی) عمل‬                ‫عرضه داشتن و پروراندن ایده‌ها‬          ‫می‌دهیم؛ میلیون‌ها تنی که از‬         ‫و شایستۀ رحم و شفقت تلقی کنند‪،‬‬         ‫مشکل ما این بود که گرچه‬                ‫کفش مرا برده بودند چشم به شلوار‬
‫سیاسی‪ :‬بیشترین خوشبختی برای‬               ‫یافتم‪ .‬رسانه‌ای است مستقیم و‬           ‫ناچاری یا آزمندی‪ ،‬بی‌رحمانه بر‬       ‫در خواب و خوراک خود مراقب‬              ‫تعدادی سکه طلا از دست دزدان به‬         ‫سیاه من داشتند که مبادا در لیفۀ‬
‫بیشترین مردم؛ و دیگری‪ ،‬وظیفه هر‬           ‫لحظه‌ای‪ ،‬به این معنی که بازتاب‬         ‫سرزمین خود افتاده‌اند و آن را تاراج‬  ‫باشم مبادا رفتاری از من سر بزند‬        ‫در برده‌بودیم کسی حاضر نمی‌شد‬          ‫آن پولی پنهان کرده باشم‪ .‬یکی از‬
‫نسل رساندن جامعه خویش است به‬              ‫نیوشندگان ‪ audience‬را بلافاصله‬                                              ‫که تولید سوءظن کند‪ ،‬در قسمت‬            ‫پول طلا را با پول رایج عوض کند‪.‬‬        ‫دزدان طماع به این خیال در صدد‬
‫بالا ترین سطح انسانیت روزگار خود‪.‬‬         ‫می‌توان دریافت‪ .‬از این گذشته‬                           ‫و ویران م ‌یکنند‪.‬‬    ‫شرقی مملکت‪ ،‬خود را اهل نواحی‬           ‫اهالی حتی پول نقره هم نداشتند‬          ‫برآمد شلوار را از پای من درآورد‪.‬‬
‫هر دو این فرایافت‌ها مبهم هستند‬           ‫کارکرد سریع و زیر فشار ذهن در‬          ‫از رژیم حکومتی‪ ،‬تا مبانی اخلاقی‬      ‫غرب و در قسمت غربی خود را اهل‬          ‫و تنها پول نیکل رواج داشت‪.‬‬             ‫با آن که مسلمانان از چنین عملی‬
‫ــ چه چیزی در انسان‪ ،‬و هزار بار‬           ‫سخنرانی م ‌یتواند به حال تفکر بسیار‬    ‫و رفتار سیاسی مردم ما نم ‌یتواند‬     ‫منطقه شرق معرفی کنم‪ ...‬در موارد‬        ‫نگهداشتن پول طلا هم درد سری‬            ‫اجتناب می‌ورزند ولی آن مرد طماع‬
‫دشوار تر‪ ،‬در جامعه‪ ،‬روشن و قطعی‬                                                  ‫همین که هست بماند‪ .‬نمی‌توان‬          ‫عدیده آن گونه خود را در فشار‬           ‫بود زیرا هر زمان امکان داشت با‬         ‫دس ‌تبردار نبود‪ .‬خوشبختانه رئیس‬
‫است؟ ــ ولی می‌توان آنها را حس‬                              ‫سودمند باشد‪.‬‬         ‫به فرو رفتن یکی از ملت‌های‬           ‫روحی و جسمی حس می‌کردم که‬              ‫دسته دیگری از دزدان روبرو شویم‬         ‫دزدان با دشنامی او را از این کار باز‬
‫کرد‪ .‬هر دو نیز سخت عملگرایند‪ .‬زیرا‬                     ‫***‬                       ‫تاریخ‌ساز جهان در ژرفائی که‬          ‫اکنون از توصیف آن عاجزم و تا‬                                                  ‫داشت و مرا از دست دزد بی‌شرم‬
‫بر زمینه دمکراسی لیبرال قرار دارند‪.‬‬       ‫بخش ‪ 1‬این کتاب زیر عنوان‬               ‫جمهوری اسلامی تنها یکی از‬            ‫خوانندۀ این خاطرات خود را واقعاً‬             ‫و از ما «پیل» مطالبه کنند‪.‬‬       ‫نجات داد‪ .‬وقتی کفشهای مرا از پایم‬
‫دمکراسی لیبرال میدان افراد انسانی‬         ‫حزبی برای دگرگونی‪ ،‬یازده سخنرانی‬       ‫جلو‌ههای آن است نگریست و دستی‬        ‫در جای من قرار ندهد و تفنگ‬             ‫تا شهر ساوه سه ساعت راه مانده‬          ‫درآوردند هرچه التماس کردم که‬
‫برابر و صاحب حق است‪ .‬نمی‌توان‬             ‫را در بر می‌گیرد که درونمایه اصلی‬      ‫برنیاورد‪ .‬از نوشتن و گفتن و هشدار‬    ‫دشمن را بیخ گوش خود احساس‬              ‫بود که از طرف مقابل یک دسته سوار‬       ‫لااقل کفش مندرسی به من بدهند‬
‫آنها را با افسار ایدئولوژ ‌یهای توتالیتر‬  ‫کتاب است‪ .‬در بخش ‪ ،2‬بازنگری‌ها‪،‬‬        ‫دادن‪ ،‬ازعمل سیاسی‪ ،‬از گذاشتن‬         ‫نکند نمی‌تواند دریابد چه رنجی را‬       ‫ظاهر شد‪ .‬با کمال وحشت دریافتیم‬         ‫مورد اعتنا واقع نشد‪ ...‬راهزنان ابداً‬
‫یا جاذبه شخصیت‌های فرهمند یا‬              ‫بار دیگر در سه سخنرانی به تاریخ‬        ‫سرمشق‌های رفتار‪ ،‬هر چه بتوان‬                                                ‫که نظامیان روس هستند‪ .‬در بیابانی‬       ‫به فریاد و فغان مجروحان و مضروبان‬
‫پادشاهان و فرمانروایان مستبد به‬           ‫همروزگار پرداخته شده است‪ ،‬جنبش‬         ‫دریغ نمی‌باید کرد‪ .‬نسل شکست‬                          ‫متحمل شده‌ام»‪.‬‬         ‫که یک چهارطاقی نیز برای پناه بردن‬      ‫وقعی نمی‌نهادند و در حالی که با‬
‫این سو و آن سو کشید‪ .‬سیاست در‬             ‫مشروطه و برنامه اصلاحات اجتماعی‬        ‫خوردۀ انقلاب‪ ،‬تا کنون بیشتر‬                                                 ‫و پنهان شدن وجود نداشت‪ ،‬فرار‬
‫عصر دمکراسی لیبرال هنر متقاعد‬             ‫محمد رضا شاه به نام انقلاب سفید‬        ‫در اندیشه نجات گذشته خویش‪،‬‬           ‫« ادامه دارد»‬
‫کردن گرو‌ههای هر چه بزرگتری از‬            ‫و واکنش جامعه «روشنفکری» آن‬            ‫واپسین فرصت خود را با شرکت در‬
‫مردمان است به اینکه سود شخصی‬              ‫زمان‪ .‬بخش ‪ ،3‬ملت ایران و اقوام‬         ‫باززائی فرهنگی و سیاسی جامعه‬
‫و گروهی خود را از راه‌های معینی‪،‬‬          ‫ایرانی‪ ،‬بر بحث‌هائی تمرکز یافته‬        ‫ایرانی خواهد داشت‪ .‬ولی بار اصلی‬
‫بهتر از راه‌های دیگر‪ ،‬پیگیری کنند‪.‬‬                                               ‫بر دوش نسل تازه‌ای است که تنها‬
‫این یعنی همان بهترین و بیشترین‬                                                   ‫آینده خود را برای نجات دادن دارد‬
‫خوشبختی و همان بالا ترین سطح‬                                                     ‫و بطور استثنائی برای چالش‌های‬
‫انسانیت همروزگار‪ .‬بهتر از این دو‬
‫راهنمای تفکر و عمل سیاسی به‬                                                                 ‫پیش روی آماده است‪.‬‬
‫نظرم نرسیده است و از بابت دومی‬                                                   ‫یک حزب سیاسی که بیش و پیش‬
‫بسیار شادمانم‪ .‬در این کتاب است‬                                                   ‫از قدرت به دگرگون کردن فرهنگ‬
‫که بیش از همه کاربر ‌دهای این دو‬                                                 ‫و سیاست جامعه بیندیشد غیرعادی‬
‫گ_زا_ر_ه_را_م_ی‌_ت_وا_ن_د_ی_د‪_________.‬‬                                          ‫می‌نماید‪ .‬ولی در شرایط ایران ما‬
                                                                                 ‫از کدام «عادی» می‌توانیم سخن‬
‫* پیشگفتار«نوآور ‌یهاوپیکا ‌رهای‬                                                 ‫بگوئیم؟ اصلا در بیرون ایران م ‌یشود‬
                                                                                 ‫جمعی پراکنده در جهان از قدرت‬
‫مشروطهنوین»مجموعهسخنران ‌یهای‬                                                    ‫سخن بگویند؟ ولی اگر حزب سیاسی‬
                                                                                 ‫در بیرون از بویه قدرت نیز‪ ،‬دور است‬
                    ‫داریوش همایون‬                                                ‫مناس ‌بترین عرصه پرورش اید‌هها به‬
   7   8   9   10   11   12   13   14   15   16   17