Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۲۰۵ (دوره جديد
P. 14
صفحه - Page 14 - 14شماره ۱۶۷۱
جمعه ۱۶تا پنجشنبه ۲۲فروردی نماه 139۸خورشیدی
كماندويي جلوي مسجد ايستاده مشاجره رئيس قوه قضائيه و يك خبرنگار زن در وقتي «عذرا فراهاني» را م يبيني،
بودند. كنفرانس مطبوعاتي قبل از هرچيز چشمهايش تو را به
خود جلب م يكند .چش مهاي تيزبين،
م يخواستم به طرف بخش بانوان جناب آقاي يزدي! شنيد هام كه با برخي از متهمان پرونده شهرداري تهران كه اين روزها در زندان درشت ،ميشي رنگ و پراز شجاعتش.
مسجد بروم كه صدايي مرا به خود هستند ،برخلاف قوانين آيين دادرسي رفتار شده است اولا آيا شما از چنين موضوعي باخبريد؟ مهمترين ابزار خبرنگاري عذرا
همين چشمهاست .چشمهايي كه
خواند: ژیلا اشاره همواره و با دقت زياد اطراف را م يكاود
ـ آهاي .صبر كن ببينم. بنی یعقوب و هيچ چيز هم از تيررس نگاهش دور
و پيش از آن كه سرم را برگردانم، اين روزها كه روزنام هها بار ديگر در معرض يورش گسترده
صداي ديگري را شنيدم: ۱۵ حكومت قرار گرفت هاند و روزنام هنگاران ديگري طعم زندان نم يماند.
ـ ولش كن… كاري نداشته يا خانه نشيني و بيكاري را ميچشند ،تصويري كه ژيلا مصاحبه كردن با او برخلاف مهران
بن ييعقوب از اين حرفه و از روزنام هنگاران حرف هاي طي دوران كرمي ،خيلي آسان بود .عذرا خيلي
باش… بگذار برود. زمامداري خاتمي در كتاب خود به دست داده است رنگ و راحت پاسخ هر سئوالي را كه از او
و من هرچه گشتم نه صاحب م يپرسيدم ،م يداد .آنقدر سريع جواب
صداي اولي را پيدا كردم و نه صاحب جلايي ديگر دارد. م يداد كه تو فكر م يكردي سئوا لها
صداي دومي را .اما چشمهاي زيادي پسازمهرانكرمي،ژيلابن ييعقوبباعذرافراهانيبهگفتگو را از قبل م يدانسته و جوابهايش را
را ديدم كه هر حركتي را به دقت نشسته است ،زني جوان از نسل روزنام هنگاران دوم خردادي. آماده كرده است .اما نه! من سئوا لها
زير نظر داشتند .و نيز تحت كنترل كتاب «روزنامه نگاران…» نوشتة ژيلا بن ييعقوب تصويرگر را قبلا به او نداده بودم .او هميشه
اين نگاهها بودم .به جز همان چند اميدهاي برباد رفته روزنام هنگاراني است كه در جنبش اصلاح همين قدر راحت و صريح حرف
كماندو ،همه شان لباس شخصي بر طلبي درخشيدند و هنگامي كه دولت «اصلا حطلبان» در م يزند و جواب هر سئوالي را م يدهد.
تن داشتند .در دست برخي از آنها مسند قدرت جاخوش كرد قرباني مصالحه رئيس دولت با چه سئوال را از قبل بداند و چه نداند.
موبايل بود .چند نفرشان هم ب يسيم به نظر من ،بعد از جسارت،
داشتند… و تقريبا هيچ كدام تلاشي «محافظ هكاران» شدند. مهمترين ويژگي عذرا حاضرجواب ياش
براي پنهان كردن اسلح ههايي كه به كتاب «روزنام هنگاران» چاپ تهران ،نشر «روزنگار» است. است .اين دو ويژگي در كنار کيديگر
به كمك چشمهايش آمدهاند و از او
كمر بسته بودند ،نداشتند. سعيد امامي م يگذشت و من كه در دادرسي با آنها رفتار شده است. سر آقاي يزدي گذاشت هاي و اذيتش اينجا اسامي را بگوييد .بعد بياييد و
دهها سئوال به ذهنم هجوم آورد: ذهنم سئوالات زيادي نسبت به اين ـ اين حرفها كدام است؟ شما بايد كردهاي؟ به خود من بگوييد .من نم يخواهم خبرنگار خوبي ساخت هاند.
ـ اينها چه كساني هستند؟ آيا خودكشي داشتم ،نزد ايشان رفتم همين امروز به اينجا بياييد و اگر نام اين افراد از پشت اين تريبون با همين جسارت و حاضرجوابي
از دوستان سعيد امامياند؟ آيا به و پرسيدم كه حاج آقا! ميگويند نياييد برايتان احضاريه م يفرستيم. عذ ر ا با هما ن حا ضر جو ا بي بود كه در كنفرانس مطبوعاتي محمد
مجلس ترحيم سعيد امامي آمدهاند؟ سعيد امامي خودكشي نكرده ،او را فرداي همان روز جلوي در روزنامه هميشگ ياش پاسخش را داده بود كه خوانده شود. يزدي ،رئيس قوه قضائيه ،يك جنجالي
آيا آمدهاند كه براي او فاتحه بخوانند؟ كشت هاند… حتي بعض يها م يگويند سلام احضاري هاي را به دستش دادند «من سر به سر ايشان نگذاشتم ،ايشان عذرا در حالي كه از تريبون فاصله
يا براي برقراري امنيت به اينجا گسيل ممكن است اصلا كشته هم نشده كه به امضاي دبيرخانه قوه قضائيه م يگرفت ،با لبخندي عجيب و شاد خبري را به وجود آورد.
شدهاند؟ به بخش بانوان داخل شدم باشد… حاج آقا! يعني ممكن است سر به سر من گذاشتند». از رئيس قوه قضائيه تشكر كرد و حرفهايي كه آن روز در آن جلسه
و گوش هاي را براي نشستن انتخاب سعيد امامي زنده باشد؟ حاج آقا نگاه رسيده بود. خوئينيها با يك شوخي به اين به طرف صندلياش رفت .هنوز به بين عذرا و يزدي رد و بدل شد ،خبر
كردم .تا كه نشستم يك زن جوان با پرمعنايي به من كردند و گفتند اين پرسيدم: صندل ياش نرسيده بود كه يزدي با مهمي براي روزنام هها ساخت ،خبري
يك سيني خرما به طرفم آمد… و وظيفه من نيست كه به اين سئوال ـ عذرا! دليل احضارت را در احضاريه مكالمه پايان داده بود: كه از خود كنفرانس مطبوعاتي مهمتر
بعد هم شيريني و نوشيدني آوردند… جواب بدهم .اين وظيفه توست كه چه عنوان كرده بودند؟ ـ حالا شما زودتر خبرت را لحني آمرانه و خشك گفت:
و چند لحظه بعد يك دختر جوان يك به عنوان يك خبرنگار به دنبال اين ـ نوشته بودند با توجه به اين بنويس… تا نيامدهاند تو را به زندان ـ خانم! شما در حضور اين و جنجال يتر شد.
جلد قرآن به دستم داد .آيا منظورش سئوال بروي كه آيا او را كشت هايد يا كه قول داده بوديد مداركي را به خبرنگارهاي داخلي و خارجي به عذرا در آن كنفرانسي كه در يكي
اين بود كه براي سعيد امامي قرآن خودكشي كرده؟ زنده است يا كشته قوه قضائيه تسليم كنيد كه هرگز ببرند. دستگاه قضائي تهمت زدهايد .اگر از روزهاي اسفند ماه 1376با حضور
شده؟… اين حرف خيلي به من نكردهايد ،و اكنون با توجه به پايان دليل و مدركتان را ارائه نكنيد ،من تعداد زيادي از خبرنگاران ايراني و
بخوانم…؟ برخورد .معناي حرفشان اين بود كه مهلتي كه داشتيد ،قصد داريم اقدام مدارك من در زندانند! شما را تحت تعقيب قضايي قرار خارجي برگذار شده بود ،با اعتماد به
دو دختر پانزده ـ شانزده ساله در تا كنون بايد به دنبال اين موضوع لازم را به عمل بياوريم .خيلي عجيب خواهم داد .شما جلوي اين جمع به نفس هميشگ ياش پشت تريبون قرار
كنارم نشسته بودند .اما هر دو به من به ياد حرفهاي عليرضا علوي دستگاه قضائي تهمت زديد ،من هم
نقطهاي نامعلوم خيره شده بودند. م يرفتم. بود. تبار درباره موسوي خوئينيها جلوي همي نها م يگويم اگر دلايل گرفت و پرسيد:
گويا يادشان رفته بود كه قرآن را حرفهاي عذرا مرا با خود به يك روز ـ چه چيز؟ م يافتم .علو يتبار در يكي از جلسات مستند را ارائه ندهيد ،مورد تعقيب ـ جناب آقاي يزدي! شنيدهام كه
براي خواندن باز كردهاند .آنها به چه گرم تابستان كه دو سال از آن گذشته ـ همه چيز ،هم احضاريهاي كه چهارشنبه شب تحريريه صبح امروز با برخي از متهمان پرونده شهرداري
فكر م يكردند؟ چه نسبتي با سعيد فرستاده بودند ،هم متني كه در آن درباره اين روحاني بلندپايه انقلاب قرار م يگيريد. تهران كه اين روزها در زندان هستند،
فراهاني دوباره پشت تريبون قرار برخلاف قوانين آيين دادرسي رفتار
امامي داشتند؟ اسلامي ايران گفته بود: شده است اولا آيا شما از چنين
سر صحبت را با يكي از آنها كه ـ ايشان يكي از اصيلترين و موضوعي باخبريد؟ و اگر بله ،چه
شال مشكي و نازكي بر سر داشت ريشهدارترين روحانيون جمهوري اقدامي در اين زمينه انجام دادهايد؟
عذرا برايم گفت« :من به جاي واژة
باز كردم: شكنجه ،از «رفتار خلاف قوانين آيين
ـ شما از بستگان آقاي سعيد امامي دادرسي» در سئوالم استفاده كرده
بودم چرا كه نميخواستم از نظر
هستيد؟
ـ بله.
ـ همسرش كدام يكي است؟
موسوی خوئینی ها محمد یزدی
ـ همان كه آن روبرو نشسته و بود برد .روزي كه او را در مسجد جامع نوشته بودند .و عجي بتر از اين كه اسلامي است و به خاطر شخصيت گرفت و خيلي خونسرد گفت: حقوقي ايرادي متوجه سئوالم باشد».
گريه م يكند. ضرابخانه ديدم. من توسط دبيرخانه قوه قضائيه احضار محكم و استخوان دارش به راحتي ـ حاج آقا! من همين الان اسامي آيتالله يزدي وقتي سئوال عذرا
شده بودم كه اصلا حق نداشت كسي تحت تاثير اين و يا آن قرار نم يگيرد. را از پشت همين تريبون م يخوانم. فراهاني تمام شد ،خنده روي صورتش
به روبرويم نگاه كردم .چند زن را *** را احضار كند .حتي اگر من واقعا هم دوازده روز بعد ،محمد يزدي كه به ماسيد و با لحني كه عصبانيت در آن
ديدم كه به رديف نشسته بودند و آن روز [چهارم تيرماه ]1378 متهم بودم دبيرخانه در جايگاهي عنوان امام جمعه موقت تهران ،خطبه يزدي به او گفت كه:
همهشان هم گريه ميكردند .كدام به دنبال مسجد جامه ضرابخانه ـ نخير! لازم نيست. پيدا بود گفت:
يكي از آنها همسر سعيد امامي بود؟ م يگشتم .فقط گفته بودند :خيابان نبودكه بتواند مرا احضار كند. م يخواند ،گفت: ـ چرا نه؟ بگذاريد بخواهم. ـ خانم! شما داريد كار سياسي
پرسشم را كه تكرار كردم ،دقي قتر پاسداران… و هنگامي كه پرسيده عذرا همان موقع در يادداشت ـ خبرنگار روزنامه سلام در يك ـ نه! بعدا بياوريد و به من بدهيد. م يكنيد نه خبرنگاري! با هركدام از
نشان داد .همان بود كه بيشتر از بودم كجاي خيابان پاسداران؟ گفته كوتاهي كه تحت عنوان «يك پرسش مصاحبه مطبوعاتي از من پرسيد وقتي عذرا روي صندل ياش نشست، آنها بدرفتاري شده نامش را بگوييد.
ديگران صورتش را با چادر پوشانده بودند :مسجد معروفي است ،معتبر و اين همه غوغا» در سلام چاپ شد، كه آيا متهمان پرونده شهرداري بسياري از همكارانش با تحسن اينها [متهمان] چرا م يروند اين طرف
بود… و بعد هم دختر سعيد امامي را و معروف .معمولا مجلس ترحيم تهران شكنجه شدهاند كه من به او به او نگاه كردند .هنوز خوب روي
نشانم دادند كه آن سوتر نشسته بود. آدمهاي مهم و سرشناس را آنجا نوشت: گفتم مداركت را بياور كه هنوز هم صندل ياش جاگير نشده بود كه يزدي و آن طرف ضجه م يزنند.
يازده سال بيشتر نداشت .پيراهني برگذار م يكنند .از هركس كه بپرسي «آقاي يزدي! اگر من به عنوان يزدي مكثي كرده و ادامه داده بود:
سفيد پوشيده بود .با يك شلوار جين يك خبرنگار نتوانم از شما پرسش نياورده است. خطاب به او گفت: ـ نه! اصلا چنين چيزي نيست .اين
سبزرنگ… مقنع هاي سرم هاي هم بر نشانت م يدهند. كنم ،پس چه كس ديگري م يتواند اگر رئيس قوه قضائيه از ياد برده ـ شما يك هفته تا ده روز فرصت
سر داشت .مشغول صحبت با دختران و از خودم پرسيده بودم :آدمهاي بود كه فراهاني در پرسش خود از واژة موضوع صحت ندارد.
همسن و سالش بود .شايد هم در حال مهم و سرشناس؟ آيا اين بار نيز حرف بزند؟» شكنجه استفاده نكرده است بسياري داريد مداركتتان را به من برسانيد. عذرا در همين موقع به كاغذي
انجام يك نوع بازي نشسته بودند… مجلس ترحيم آدم سرشناسي در خبرنگاران در اعتراض به برخورد از خبرنگاران به ياد داشتند كه او آن روز وقتي به محل كارش، كه در دست داشت نگاهي انداخت.
دختر يازده ساله سعيد امامي هر از آنجا برگذار ميشد؟ آن روز براي قوه قضائيه با عذرا فراهاني بياني ههاي گفته «رفتار خلاف آيين دادرسي» روزنامه سلام بازگشت ،همكارانش به او اسامي چند نفر از متهمان پرونده
گاهي سر دم گوش هم سالانش فرو سعيد امامي به مناسبت هفتمين روز متعددي در حمايت از او صادر كردند شوخي و گاه جدي به او م يگفتند: شهرداري را در دست داشت .گفت:
م يبرد و چيزي م يگفت و بعد همه خودكش ياش مجلس فاتح هاي ترتيب و نه شكنجه. «الان يك اتومبيل جلوي در منتظر ـ من اسامي آنها را در دست دارم.
با هم م يخنديدند .البته يواشكي .آيا داده بودند .امامي معاون امنيتي وزير كه به ختم غائله منجر شد. هنوز چند روز از صحب تهاي يزدي
فرزند سعيد امامي ميدانست چه اسبق اطلاعات (فلاحيان) ،معروف به *** در نماز جمعه تهران نگذشته بود كه است تا تو را به زندان ببرد». م يخواهيد برايتان بخوانم؟
اسلامي كه آن روزها گفته ميشد از دفتر رئيس قوه قضائيه با او تماس عذرا وقتي اين حرفها را م يشنيد و بعد سكوت كرد .همه سكوت
اتفاقي افتاده؟ عامل اصلي قتلهاي زنجيرهاي است، عذراچناندربارهموسويخوئين يها از خودش ميپرسيد :چرا دوستانم كردند .حاضران در جلسه چند لحظه
آن روزها هرچه درباره پدرش آيا اينها براي سرشناس كردن يك سخن م يگويد كه تو م يفهمي احترام گرفتند و گفتند: اين حرفها را م يزنند .مگر چه اتفاقي
م يشنيدم ،ناخوشايند و منفي بود. و علاقه زيادي در اعماق قلبش نسبت ـ خانم! شما هنوز مدركتان را افتاده؟ من يك سئوال پرسيدم .فقط به عذرا نگاه كردند و بعد به يزدي.
اما اين مانع از آن نم يشد كه دلم فرد كافي نبود؟ اين ديگر براي رئيس قوه قضائيه
براي او كه با معصوميت كودكان هاش از خيابان پاسداران به يك خيابان به او احساس م يكند. نياوردهايد؟ همين. قابل تحمل نبود .اين خبرنگار
فرعي و از آنجا به يك خيابان فرع يتر ـ حاج آقا كمتر حرف ميزنند كه در پاسخشان گفته بود: عصر آن روز وقتي موسوي
در حال بازي بود ،نسوزد. داخل شدم .قبل از آن كه مسجد را و بيشتر سكوت ميكنند .اما حتي ـ مدرك من كه در جيبهايم خوئينيها ،مدير مسئول روزنامه م يخواست تا كجا پيش برود.
ببينم ،نيروهايي را ديدم كه با لباس سكوتشان هم پرمعناست و به ما نيست .مدرك من شهرداران هستند سلام ،عذرا را در تحريريه ديده بود، یزدی سعي كرد لبخندي بزند و
«دنباله دارد» چيزها ميآموزد .من بعضي از كه اكنون در زندان به سر م يبرند.
سوژههاي گزار شهايم را از حرفهاي همانهايي كه برخلاف قوانين آيين با خندهاي به او گفت: گفت:
او الهام گرفت هام .چند روز از خودكشي ـ شنيدهام امروز خيلي سر به ـ البته اين خيلي خوب است كه
شما اسامي را داريد .اما نم يخواهد