Page 12 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۲۰۷ (دوره جديد
P. 12

‫صفحه ‪ - Page 12 - 12‬شماره ‪۱۶۷۳‬‬
                                                                                                                                                                   ‫جمعه ‪ ۳۰‬فروردی ‌نماه تا پنجشنبه‪‌۵‬اردیبهشت ماه ‪139۸‬خورشید‪۰‬ی‬

‫تأملات بهنگام؛ «تداوم انسان» و حکم زمان‬                                                                                     ‫دو قرن فراز و نشیب مطبوعات در ایران (‪)11۵‬‬

‫حکیم یونانی در قدیم ‌یترین متن بجا‬          ‫زیستی خود را ثبت و ضبط کنند‪.‬‬            ‫=آدمیان از زمانی که به‬                  ‫احمد احـرار‬                            ‫( کیهان لندن شماره ‪) 129۶‬‬
‫مانده در فلسف ‌هی غرب‪ ،‬در باب آغاز و‬        ‫مکتوبات و تصاویر حاصل از این‬            ‫ابداع زبان و سپس ابزار‬
‫انجام موجودات چنین م ‌یگوید‪« :‬از‬            ‫تلا ‌شها‪« ،‬تداوم انسان» را با انتقال‬    ‫نو شتن د ست یا فتند ‪،‬‬                   ‫ساکت شد ولی از طرف دیگر آقا سید‬        ‫ما شما را در هر لباسی که باشید خوب‬       ‫ادی ‌بالسلطنه سمیعی خاطرات خود‬
‫آنچه موجودات پیدا آمد‌هاند‪ ،‬در همان‬         ‫تجرب ‌هیگذشتگانبهآیندگانتسهیل‬           ‫همواره تلاش کرده‌اند تا‬                 ‫ضیاءالدینسخنگفتوبالحنیشدید‬             ‫م ‌یشناسیم‪ .‬بعد‪ ،‬رئیس اردو گفت چه‬        ‫را از شب کودتا چنین ادامه م ‌یدهد‪:‬‬
‫نیز به ناچار ناپیدا م ‌یروند‪ .‬حکم زمان‬      ‫کرده‌اند‪ .‬از غارنگاره‌های لاسکو تا‬      ‫تجربه‌ی زیستی خود را‬                    ‫و عصبانی به اولیای امور تهران تاخت‬     ‫فرمایشی دارید؟ گفتم پیا‌مهایی از شاه‬     ‫«دم پله عمارت برای ما دو دستگاه‬
‫است این؛ مجازا ِت بیداد به یکدیگر را‪،‬‬       ‫کتیب ‌ههای سومری و پاپیرو ‌سهای‬                                                 ‫و اظهار داشت که تهران مرکز فساد و‬      ‫و دولت داریم‪ .‬گفت‪ :‬بس ‌مالله‪ ،‬بفرمایید‪.‬‬  ‫اتومبیل حاضر کرده بودند‪ .‬کلنل هیگ‬
                                            ‫مصری‪ ،‬از گیل‌گمش‪ ،‬اودیسه‪،‬‬                       ‫ثبت و ضبط کنند‪.‬‬                 ‫خیانت شده و اسباب بدبختی مملکت‬         ‫من به معی ‌نالملک گفتم چون شما‬           ‫به ما گفت خوب است پیش از رفتن‬
              ‫بایست کشیدن‪*».‬‬                ‫شاهنامه و دیگر حماس ‌ههای منظوم‬         ‫=موجودات تمام تلاش‬                      ‫را فراهم کرده است و باید این تهران‪،‬‬    ‫حامل پیام اعلیحضرت هستید اول‬             ‫به مهرآباد پیش رئی ‌سالوزرا برویم‬
‫حال تصور کنید که حاکمان یک‬                  ‫و منثو ِر اقوام و ملت‌های مختلف‬         ‫خود را برای «همیشه‬                      ‫این تهران جانی‪ ،‬این تهران خیانتکار‬     ‫شما پیام خود را بگویید‪ .‬معی ‌نالملک‬      ‫و دستوری از ایشان بگیریم‪ .‬گفتیم‬
‫کشور‪ ،‬بجای اندیشیدن به آینده‬                ‫دنیا تا مکتوبات پراکند‌هی حکمای‬         ‫ماندن» حتی به قیمت‬                      ‫را زیر و رو کرد و این دستهای ناپاک‬     ‫گفت اعلیحضرت همایونی فرمود‌هاند‬          ‫بسیار خوب‪ ،‬برویم‪ .‬همگی آنجا رفتیم‪.‬‬
‫و تلاش برای «تداوم انسان» در‬                ‫پی ‌شسقراطی و رسال ‌ههای نبو ‌غآسای‬     ‫جلوگیری از هستی یافت ِن‬                 ‫را از میان برداشت و مملکت را از این‬    ‫این نهضت و عزیمت ناگهانی اردوی‬           ‫چند تن از وزیران هم آنجا بودند‪.‬‬
‫جغرافیای سرزمینی که بر آن حکومت‬             ‫افلاطون‪ ،‬از «لزومیات» ابوالعلاء‬         ‫آیندگان‪ ،‬م ‌یکنند‪ .‬طبیعت‬                ‫مرگ و هلاکت که او را احاطه کرده‬        ‫قزاق به تهران موجب وحشت اهالی‬            ‫رئی ‌سالوزرا را به اتاق دیگر بردیم و‬
‫م ‌یکنند‪ ،‬تمام ه ّم و غ ّم خود را صرف‬       ‫َم َع ّری و «رباعیات» خیام تا غزلیات‬    ‫اما از چنین گناهی به آسانی‬              ‫است نجات داد و ما از این تصمیم‬         ‫شده است و لازم است از این عزیمت‬          ‫پرسیدیم چه دستوری م ‌یدهید که ما‬
‫«بیش از حد ماندن» کنند و در این‬             ‫حافظ و چامه‌های تروبادورهای‬             ‫چشم نمی‌پوشد پس به‬                      ‫که گرفته‌ایم دست‌بردار نیستیم و‬        ‫منصرف شوید و به قزوین بازگردید و‬         ‫با حضرات مذاکره کنیم؟ گفت مطلب‬
‫خیال خام از پرداخت هر هزین ‌های‬             ‫(‪ )Troubadours‬اهل پرووانس‪،‬‬              ‫مدد زمان‪ ،‬موجودات را‬                    ‫این حرفها و نصیح ‌تها به گوش ما‬        ‫ب ‌یدلیل مایۀ اضطراب عمومی را فراهم‬      ‫معلوم است و باید حت ‌یالامکان سعی‬
‫از میراث گذشتگان و سرمایه‌ی‬                 ‫از داستان‌های هزار و یک شب تا‬           ‫معدوم م ‌یکند‪ .‬نباید اصرار‬              ‫نم ‌یرود‪ ،‬حتماً باید به تهران بیاییم‬   ‫نکنید که در این موقع هیچ مناسب و‬         ‫کرد که از آمدن به تهران منصرف‬
‫آیندگان آن سرزمین دریغ نکنند‪.‬‬               ‫د ‌نکیشوت سروانتس‪ ،‬از تراژد ‌یهای‬       ‫به «بیش از حد ماندن»‬                    ‫و مرکز را از این کثاف ‌تها پاک کنیم‪.‬‬                                            ‫شوند‪ .‬از آنجا به طرف مهرآباد رفتیم‬
‫نتیجه چنین حکومتی‪ ،‬نخست‬                     ‫شکسپیر تا رما ‌نهای فلوبر‪ ،‬پروست‬                                                ‫حرفهای آقا سید ضیاءالدین که تمام‬                         ‫مقتضی نیست‪.‬‬            ‫و تقریباً ساعت ‪ 8‬بعدازظهر بود که به‬
‫ورشکستگی اقتصادی و اخلاقی و‬                 ‫و فاکنر‪ ،‬از دستورعمل تولید باروت‬                           ‫داشت!‬                ‫شد به کلنل هیگ گفتم خوب است‬            ‫همین که سخن معی ‌نالملک تمام‬             ‫مهرآباد رسیدیم و به مقدمۀ اردوی‬
‫سپس فروپاشی هم ‌هجانبه و نابودی‬             ‫و ساختن قط ‌بنما تا طب جالینوس‬                                                                                         ‫شد رئیس اردو با حالتی عصبانی و‬           ‫قزاق برخوردیم‪ .‬قراولان مانع از عبور‬
                                            ‫و «قانون» اب ‌نسینا‪ ،‬از «هنر جنگ»‬       ‫یوسف مصدقی‪ -‬چند هفته پیش‪،‬‬                 ‫شما هم اگر مطلبی دارید بگویید‪.‬‬       ‫لحنی خشن و عتا ‌بآمیز گفت خیلی‬           ‫شدند ولی بعد که فهمیدند ما ک ‌هایم‬
              ‫به حکم زمان است‪.‬‬              ‫سو ‌نتسو (‪ )Sun Tzu‬تا «شهریار»‬          ‫سردبیر کیهان لندن‪ ،‬در نخستین‬            ‫کلنل حرکتی به خود داد و با‬             ‫مایۀ تأسف است که اعلیحضرت‬                ‫و از کجا م ‌یآییم راه دادند و ما را به‬
‫نظام جمهوری اسلامی‪ ،‬برای ماندن‬              ‫ماکیاولی و «سرمایه» مارکس‪ ،‬از‬           ‫سرمقاله هفتگ ‌یاش در سال جدید‬           ‫همان لحن تمسخرآمیز این چند‬             ‫در یک چنین موقعی یک چنین‬                 ‫ایوانی که جلو قهو‌هخانه خراب ‌های بود‬
‫و استمرارش‪ ،‬با مصرف جنو ‌نآمیز‬              ‫شرح اعترا ‌فگیری و شکنجه در دوران‬       ‫خورشیدی‪ ،‬بجای نوشتن از ماجراهای‬         ‫کلمه را گفت‪ :‬آقای رئی ‌سالوزرا ما را‬   ‫فرمایشی م ‌یکنند و ما را از آمدن به‬      ‫بردند‪ .‬پرسیدیم رئیس اردو کجاست‪،‬‬
‫تمام منابع ایران و نابود کردن میراث‬         ‫انکیزیسیون تا توصیفات هولناک‬            ‫روزم ّر‌هی سیاست ایران‪ ،‬به موضوعی‬       ‫فرستاد‌هاند که از آقایان خواهش کنیم‬    ‫تهران منع م ‌یفرمایند‪ .‬مگر نم ‌یدانند‬    ‫م ‌یخواهیم با ایشان ملاقات کنیم‪.‬‬
‫بجا مانده از گذشتگان این سرزمین‪،‬‬            ‫«‪ ۱۲۰‬روز ُسدو ِم» مارکی‌دو‌ساد‪،‬‬         ‫بنیادین پرداخته بود که از دید صاحب‬      ‫از این عزم خود منصرف بشوند و به‬        ‫این اردوی قزاق چه‌قدر زحمت‬               ‫گفتند رئیس‪ ،‬عصر به ینگی امام رفته‬
‫به مانعی بزرگ بر راه «تداوم انسان»‬          ‫ا ز کا ما سو تر ا ی سانسکر یت تا‬        ‫این صفح ‌هکلید‪ ،‬پس از چند هفته‪،‬‬                                                ‫کشیده و در راه مملکت چه فداکاریها‬        ‫است و تا نیم ساعت دیگر خواهد آمد‪.‬‬
‫در جغرافیای ایران تبدیل شده است‪.‬‬            ‫پورنوگراف ‌یهای تولی ِد انبوه زمان ما‪،‬‬  ‫نه تنها همچنان شایسته‌ی تأمل‬                                ‫تهران نیایند‪.‬‬      ‫کرده و در این مدت با جنگل ‌یها و‬         ‫شما همین جا بمانید تا بیایند‪ .‬اتفاقاً‬
‫این فرق ‌هی تبهکار که در کا ِر ب ‌یتاری ‌خ‬  ‫و ب ‌یشمار مکتوبات و تصاویر ضبط‬         ‫است بلکه اندیشه در آن واج ‌بتر از‬       ‫به این بیان کلنل هیگ هیچ جوابی‬         ‫بلشوی ‌کها چه زد و خوردها داشته و‬        ‫هم هوا خیلی سرد بود و هم هیچ چراغ‬
‫کرد ِن ایرانزمین است‪ ،‬به واسط ‌هی‬           ‫شده‌ی دیگر‪ ،‬هر یک به نوعی در‬            ‫هر موضوع دیگری م ‌ینماید‪ .‬به این‬        ‫داده نشد و سکوت مطلق مجلس‬              ‫چ ‌هقدر تلفات داده است‪ .‬بعد از این‬       ‫و وسیلۀ روشنانی در آن قهو‌هخانه و‬
‫بیدادش به حکم زمان «نیست»‬                   ‫«تداوم انسان» نقش داشت ‌هاند‪ .‬هم ‌هی‬    ‫سبب‪ ،‬نگارنده تصمیم گرفت تا به این‬       ‫را فراگرفت‪ .‬پس از لحظ ‌های چند‪،‬‬        ‫همه جانبازی‌ها و فداکاری‌ها حالا‬         ‫حول و حوش آن پیدا نم ‌یشد‪ .‬با‬
‫خواهد شد‪ .‬بر ما ایرانیان است که‬             ‫این آثار‪ ،‬تلاش مؤلفان و مرتکبا ‌نشان‬    ‫واجب عمل کند و در این جستار به‬          ‫رئیس اردو و سید ضیاءالدین ما را در‬     ‫که فراغتی یافت ‌هایم و م ‌یخواهیم به‬     ‫همان سرما و تاریکی در آن ایوان‬
‫نگذاریم وطن و میراث تاریخ ‌یمان‬             ‫را برای ماندگاری و غلبه بر زمان نشان‬    ‫موضوع محوری سرمقال ‌هی مورد اشاره‬       ‫قهو‌هخانه گذاشتند و بیرون رفتند و‬      ‫خان ‌ههای خود برگردیم ما را از آمدن‬      ‫ایستادیم و منتظر آمدن رئیس شدیم‪.‬‬
‫همراه این تبهکاران فنا شود‪« .‬تداوم‬                                                  ‫یعنی مفهوم «تداوم انسان» بپردازد‪.‬‬       ‫ما بلاتکلیف قدری ایستادیم و متحیر‬      ‫به تهران و دیدن زن و فرزند منع‬           ‫د‌هپانزده دقیقه بیشتر طول نکشید‬
‫انسان» در کشور ما‪ ،‬بدون عزم و‬                                      ‫م ‌یدهند‪.‬‬        ‫این شاید فتح بابی باشد برای چند‬         ‫که چه باید بکنیم‪ .‬پس از چند دقیقه‬      ‫می‌کنند و راضی نمی‌شوند که ما‬            ‫که دیدیم از پشت همان خرابه‌ها‬
‫عمل ما آدمیا ِن حاضر در زمان حال‪،‬‬           ‫طبیعت‪ ،‬اصرار بر «بیش از حد‬              ‫مطلب دیگر در دنبال ‌هی این جستار‬        ‫رفقای ما و ژنرال هیگ هم ما را‬          ‫نفس راحتی بکشیم و چند روزی‬               ‫چند نفری پیدا شدند و نزدیک ما‬
                                                                                                                            ‫ترک کردند و از اتاق بیرون رفتند‬        ‫خستگی خود را رفع کنیم‪ .‬این است‬           ‫آمدند ولی ایوان طوری تاریک بود‬
                   ‫ممکن نیست‪.‬‬                  ‫ماندن» را مجازات م ‌یکند…‬                  ‫در ایام آتی‪ .‬تا چه پیش آید‪.‬‬       ‫و ما دیگر آنها را ندیدیم و ندانستیم‬    ‫اجر زحمات و پاداش خدمات قزا ‌ق؟‬          ‫که ما نم ‌یتوانستیم یکدیگر را ببینیم‬
‫*نقل شده از ترجمه‌ی پرویز‬                   ‫از چنین چش ‌ماندازی‪ ،‬زمان مقید‬               ‫سنجش زمان و بار میراث‬              ‫کجا رفتند و چرا ما را ی ‌کدفعه بدون‬    ‫خیر‪ ،‬خیر‪ ،‬این تصمیمی است که‬              ‫و تشخیص بدهیم‪ .‬در تاریکی سلام‬
‫ضیاءشهابی از یک متن لاتین‌ در‬               ‫به مفهومی خاص می‌شود که آن‬              ‫الاهه بقراط در آن سرمقاله‌ی‬             ‫این که چیزی بگویند تنها گذاشتند‪.‬‬       ‫صاحبمنصبان گرفت ‌هاند و محال است‬         ‫و علیکی رد و بدل شد و از آن میانه‬
‫باب سخنان پراکنده‌ی بجا مانده‬               ‫را «تاریخ» می‌نامیم‪ .‬تاریخ‪ ،‬اینجا‬       ‫خواندنی‪ ،‬به درستی به این نکته‬           ‫حیرت و اضطراب ما د ‌مب ‌هدم فزونی‬      ‫که به این حرفها گوش دهند و از‬            ‫یکی گفت اینجا که تاریک است‬
‫از فیلسوفان پی ‌شسقراطی‪ .‬نگارنده‬            ‫مجموعه روایاتی است که «تداوم‬            ‫اشاره کرده که هر چند ما نو ِع بشر‬       ‫م ‌یگرفت و در تکلیف خود که بمانیم‬                                               ‫و ما نم ‌یتوانیم همدیگر را ببینیم‪.‬‬
‫این چند جمله را سا ‌لها پیش در‬              ‫انسان» را تصویر م ‌یکنند‪ .‬همانگونه‬      ‫کمابیش از این مسئله آگاهیم که‬           ‫یا برویم سرگردان بودیم‪ .‬سرانجام من‬                 ‫تصمیم خود برگردند‪.‬‬           ‫خوب است چراغی پیدا کنید و توی‬
‫کلاسی در دوره‌ی دکترای فلسفه‬                ‫که برشمرده شد‪ ،‬این روایت‌ها‬             ‫فردیّتی فناپذیر و مقهو ِر‌زمان داریم‬    ‫به معی ‌نالملک که خود را باخته بود‬     ‫رئیس اردو این سخنان را با کمال‬           ‫قهوه‌خانه بگذارید که آنجا برویم‪.‬‬
‫از ضیاءشهابی شنید و به خاطر‬                 ‫تنوعی شگرف و هوش‌ربا دارند‪.‬‬             ‫ولی با تدابیری ناکام‪ ،‬م ‌یکوشیم تا‬      ‫گفتم حالا که حضرات ما را در اینجا‬      ‫حرارت و البته در عین حال با کمال‬         ‫اگرچه صورت این شخص دیده‬
‫سپرد‪ .‬در نقل قول‪ ،‬سه واژه را برای‬           ‫از تقابل انسان با طبیعت و تلاش‬          ‫زما ِن تعری ‌فگریز و شناخ ‌تناپذیر را‬   ‫این طور بلاتکلیف گذاشته و رفت ‌هاند‬    ‫متانت بیان م ‌یکرد و همین که کلام‬
‫فهمیدن ‌یتر شدن متن تغییر دادم‪:‬‬             ‫برای بقا در بَ َدو ‌یترین شکل ممکن‬                                              ‫خوب است خودمان کسب تکلیف‬               ‫خود را در اینجا قطع کرد من رشتۀ‬
‫«آنچه» بجای «آنکه»‪« ،‬موجودات»‬               ‫تا اندیش ‌هورزی و تَ َفل ُسف‪ ،‬از کشف‬
‫بجای «هست‌ها» و «مجازات» به‬

‫جای «پادافره»‪ .‬بعدها ترجمه‌ی‬                ‫غرایز و تعمیق لذتجویی تا تلاش‬           ‫برای خود تا حدی قابل درک کنیم‪.‬‬          ‫کنیم و هرطور هست خود را از این‬         ‫سخن را ب ‌هدست گرفتم‪ ،‬گفتم این‬           ‫نمی‌شد ولی از لحن کاملا آمرانۀ‬
‫انگلیسی کتاب را یافتم( (�‪A Preso‬‬            ‫برای تبدیل تخیل ب ‌یپروا به هنر‪ ،‬از‬     ‫از این رو‪ ،‬واحدهای سنجش زمان را‬         ‫ورطه نجات بدهیم‪ .‬فوری بیرون رفتیم‬      ‫فرمایشات شما همه صحیح است ولی‬            ‫کلام او معلوم بود که خود رئیس اردو‬
‫‪cratics Reader: Selected‬‬                    ‫جن ‌گهای خونبار بر سر منابع حیاتی‬       ‫ابداع کرد‌هایم تا فانی بود ِن خودمان‬    ‫و این طرف و آن طرف را گشتیم‪ .‬یک‬        ‫در این میان یک اشتباه فرمود‌هاید و‬       ‫است‪ .‬یاللعجب‪ ،‬کسی چه م ‌یدانست‬
‫‪)Fragments and Testimonia‬‬                   ‫تا ترویج آیی ‌نها‪ ،‬ادیان و شرایع به‬     ‫را به استمرار انسانی ِت پس از خود‬       ‫نفر قزاق پیدا کردم و گفتم خواهش‬        ‫آن‪ ،‬این است که تصور فرموده‌اید‬           ‫که این شخص مرموز که در آن شب‬
‫چنانکه می‌بینید این چند سطر‬                 ‫مدد خطابه و شمشیر‪ ،‬همگی در‬              ‫گره بزنیم‪ .‬نتیج ‌هی چنین پیوندی‬         ‫م ‌یکنم خدمت رئیس اردو از قول من‬       ‫اعلیحضرت قدر خدمات و فداکاریهای‬          ‫تاریک با ما روبرو شده بود روزی زمام‬
‫در ترجمه انگلیسی قدری متفاوت‬                ‫شمول این روایات قرار م ‌یگیرند‪ .‬در‬      ‫این است که هر آنچه در طول زمان‬          ‫و آقای معی ‌نالملک بگویید که ما دیگر‬   ‫قزاق را نم ‌یدانند یا دولت نم ‌یخواهد‬    ‫کشور ایران را ب ‌هدست خواهد گرفت‬
                                            ‫تمام این روای ‌تها‪ ،‬واژ‌هی «تاریخ»‬      ‫از ناحی ‌هی هر فرد یا ملتی سر زده‬       ‫در اینجا کاری نداریم و خوب است‬         ‫که شما به خانمان خود برگردید و از‬        ‫و بر سریر شاهنشاهی ایران جلوس‬
                        ‫هستند‪:‬‬              ‫ُمضا ِف عرص ‌های از کوشش بشریت‬          ‫باشد– اعم از خیر و ش ّر‪ ،‬فاجعه و‬        ‫اجازه دهید به شهر بازگردیم‪ .‬قزاق‬       ‫دیدار خانواد‌ههایتان برخوردار شوید‪.‬‬      ‫خواهد کرد و آن همه تغییرات بزرگ‬
                                            ‫برای «تداوم انسان» شده است‪:‬‬             ‫دستاورد‪ -‬به حساب «بشریت»ی‬               ‫رفت و آمد و گفت فرمودند قدری‬           ‫درصورتی که این طور نیست‪ .‬رشادت‬           ‫در سراپای این کشور خواهد داد و ما‬
 ‫‪Whence things have their‬‬                   ‫تاریخ علم‪ ،‬تاریخ فلسفه‪ ،‬تاریخ هنر‪،‬‬      ‫نوشته م ‌یشود که فرد فرد ما جزئی‬        ‫صبر کنید‪ ،‬من خودم حالا پیش شما‬         ‫و شجاعت و فداکاری صاحب منصبان‬            ‫که آن شب از طرف شاه و دولت به‬
‫‪origin,‬‬                                     ‫تاریخ ادیان و… روایاتی هستند که‬         ‫از آنیم‪ .‬این بشریت در ملل و اقوام‬       ‫خواهم آمد‪ .‬واقعاً هم طولی نکشید‬        ‫و افراد قزاق همه وقت منظور نظر شاه‬       ‫رسالت نزد او رفته بودیم چند روز‬
 ‫�‪Thence also their destruc‬‬                 ‫کلا ‌نروای ِت «تداوم انسان» را شکل‬      ‫متنوع خود‪ ،‬صاحب میراث‌های‬               ‫که ایشان همراه سید ضیاءالدین‬           ‫و دولت بوده است و قدر خدماتی را‬          ‫دیگر جزو چاکران و فرمانبرداران او‬
‫‪tion happens,‬‬                               ‫م ‌یدهند‪ .‬شاید تنها تفاوت ما با دیگر‬    ‫متفاوتی است و از این رو هر یک از‬        ‫دوباره نزد ما آمدند‪ .‬رئیس اردو گفت‬     ‫که همه وقت و در هر مورد کرد‌هاید‬
 ‫;‪According to necessity‬‬                    ‫گون ‌ههای جانوری روی زمین‪ ،‬همین‬         ‫ما افرا ِد جامع ‌هی انسانی‪ ،‬بار میراثی‬  ‫چه فرمایشی دارید؟ من همان پیغام‬        ‫خوب م ‌یدانند و هرگز نخواست ‌هاند‬                            ‫خواهیم شد!‬
 ‫‪For they give to each other‬‬                                                        ‫از گذشتگان خود را وابسته به جغرافیا‬     ‫را که توسط قزاق داده بودم تکرار‬        ‫و نمی‌خواهند که شما از دیدار‬             ‫باری‪ ،‬به‌طوری که امر داده بود‬
‫‪justice and recompense‬‬                                   ‫تاری ‌خ داشت ِن ماست‪.‬‬      ‫و فرهنگی که در آن به دنیا آمد‌هایم‪،‬‬     ‫کردم‪ .‬گفتند بسیار خوب‪ ،‬البته برای‬      ‫خانواده‌های خود محروم و ممنوع‬            ‫فوراً یک چراغ نی ‌مسوز از گوشه و‬
 ‫‪For their injustice‬‬                                 ‫حکم زمان است این!‬              ‫به دوش م ‌یکشیم‪ .‬آیندگان ما نیز بار‬     ‫بازگشت شما به شهر مانعی نیست‬           ‫باشید‪ .‬علتی هم ندارد که اینطور‬           ‫کنار پیدا کردند و بردند در طاقچۀ‬
 ‫‪In conformity with the‬‬                     ‫آنکسیماندر (‪Anaximander‬‬                 ‫میراث ما را به دوش خواهند کشید‬          ‫اما چون ممکن است مراجعت و عبور‬         ‫باشد‪ .‬ولی این که خواست ‌هاند شما در‬      ‫همان قهو‌هخانۀ خرابه که جز خاک‬
‫‪ordinance of Time.‬‬                          ‫‪ )Ἀναξίμανδρος‬از حکمای‬                  ‫و تا زمانی که «تداوم انسان» برقرار‬      ‫شما از میان اردو اسباب زحمت شما‬        ‫این موقع از آمدن به تهران منصرف‬          ‫و خشتی از آن برجا نمانده بود‬
                                            ‫یونا ِن پیش از سقراط‪ ،‬یکی از‬            ‫باشد‪ ،‬این زنجیر‌هی میراث– شوم یا‬        ‫بشود خوب است ب ‌هقدر نیم ساعت در‬       ‫شوید فقط برای این است که ب ‌هوسیلۀ‬       ‫گذاشتند و ما دسته‌جمعی به آن‬
‫ترجمه انگلیسی دیگری از سخن‬                  ‫ژر ‌فاندی ‌شترین اندیشمندان دوران‬                                               ‫همین جا بمانید تا من بفرستم و اردو‬     ‫اردوهای شجاع قزاق در سیل خطری‬            ‫قهو‌هخانه رفتیم و در روشنایی چراغ‬
          ‫آنکسیماندر چنین است‪:‬‬              ‫باستان بود‪ .‬او نابودی و زوال را‬                ‫خجسته‪ -‬برقرار خواهد بود‪.‬‬         ‫را از بازگشت شما مطلع کنم‪ ،‬آن وقت‬      ‫که از حدود شمال به طرف تهران‬             ‫با یکدیگر روبرو شدیم‪ .‬حاضران آن‬
                                            ‫تنها نتیج ‌هی تصادف و قهر طبیعت‬         ‫از آنجا که که نگارنده در گزار‌‌ههای‬     ‫بروید‪ .‬ما اظهار امتنان کردیم و آقایان‬  ‫جاری شده است جلوگیری شود‪،‬‬                ‫اتاق از طرفی من بودم و معی ‌نالملک‬
 ‫‪Whence things have their‬‬                   ‫نمی‌دانست بلکه «نیست‌شدن» را‬            ‫یادشده با سردبیر کیهان لندن‬             ‫ب ‌یدرنگ رفتند و ما به همان امید و‬     ‫چنان که تا حال شده است و چون‬             ‫و ژنرال هیگ و از طرف دیگر رضاخان‬
‫‪origin,‬‬                                     ‫حاصل تبهکاری و بزه موجودات‬              ‫همدل است‪ ،‬ب ‌یفایده نم ‌یبیند که‬        ‫انتظار آنجا ماندیم غافل از این که آن‬   ‫یگانه قوه برای جلوگیری از این خطر‬        ‫بود و سید ضیاءالدین‪ .‬چنانکه همه‬
 ‫�‪Thence also their destruc‬‬                 ‫برای «بیش از حد ماندن» م ‌یدید‪.‬‬         ‫قدری مبسو ‌طتر به آنها بپردازد تا‬                                              ‫همان قوه قزاق است بیم آن دارند که‬        ‫دیده بودند پیش از این واقعه آقای‬
‫‪tion happens,‬‬                               ‫آنکسیماندر عالم را عرصه‌ی ستیز‬          ‫این مفاهیم و نتایج حاصل از درک‬            ‫حرفها را فقط برای اغفال ما زدند‪.‬‬     ‫اگر این اردو موضع و استحکامات خود‬        ‫سید ضیاءالدین عمامۀ کوچکی بر‬
 ‫;‪As is the order of things‬‬                 ‫برای «بودن» م ‌یدید و عقیده داشت‬        ‫آنها‪ ،‬برای خوانند‌هی هوشمند قدری‬        ‫چون قهوه‌خانه ت ّل خاکی بیش‬            ‫را ترک کند و به تهران بیاید آن خطر‬       ‫سر داشت ولی در مسافرتی که چند‬
 ‫�‪For they execute the sen‬‬                  ‫که موجودات تمام تلاش خود را‬                                                     ‫نبود و هیچ چیز از فرش و نیمکت‬          ‫نیز به تهران نزدیک شود‪ .‬این است که‬       ‫روز پیش از کودتا به قزوین کرده بود‬
‫‪tence upon one another‬‬                      ‫برای «همیشه ماندن» حتی به قیمت‬                               ‫روشن شود‪.‬‬          ‫یا صندلی یا چیز دیگری که بتوان‬         ‫در بازگشت اردو و تعقیب متجاسران‬          ‫عمامه را به کلاه تبدیل کرده بود‪.‬‬
 ‫‪-The condemnation for‬‬                      ‫جلوگیری از هستی یافت ِن آیندگان‪،‬‬        ‫تاریخ‪ :‬روایات متنوع در خدمت‬             ‫روی آن نشست نداشت همان طور‬             ‫اصرار م ‌یورزند وال ّا هیچ نظر دیگری‬     ‫همین که به قهو‌هخانه رفتیم و در‬
‫‪the crime-‬‬                                  ‫م ‌یکنند‪ .‬طبیعت اما از چنین گناهی‬                                               ‫سر پا ایستادیم‪ ،‬در میان اتاق قدیم‬                                               ‫روشنایی چراغ ایستادیم آقا ب ‌یمحابا‬
 ‫‪In conformity with the‬‬                     ‫به آسانی چشم نم ‌یپوشد پس به مدد‬                        ‫یک کلا ‌نروایت‬          ‫می‌زدیم‪ .‬سرما هم حقیقتاً خوب‬                      ‫در میان نبوده و نیست‪.‬‬         ‫کلاه را برداشت و گفت اگر مرا‬
‫‪ordinance of Time.‬‬                          ‫زمان‪ ،‬موجودات را معدوم م ‌یکند‪ .‬این‬     ‫آدمیان از زمانی که به ابداع زبان‬                                               ‫رئیس اردو بعد از این بیانات من‬           ‫نم ‌یشناسید حالا بشناسید‪ .‬گفتم آقا‪،‬‬
                                                                                    ‫و سپس ابزار نوشتن دست یافتند‪،‬‬                            ‫خدمت م ‌یکرد‪.‬‬
                                                                                    ‫همواره تلاش کرده‌اند تا تجربه‌ی‬
   7   8   9   10   11   12   13   14   15   16   17