Page 12 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۲۰۷ (دوره جديد
P. 12
صفحه - Page 12 - 12شماره ۱۶۷۳
جمعه ۳۰فروردی نماه تا پنجشنبه۵اردیبهشت ماه 139۸خورشید۰ی
تأملات بهنگام؛ «تداوم انسان» و حکم زمان دو قرن فراز و نشیب مطبوعات در ایران ()11۵
حکیم یونانی در قدیم یترین متن بجا زیستی خود را ثبت و ضبط کنند. =آدمیان از زمانی که به احمد احـرار ( کیهان لندن شماره ) 129۶
مانده در فلسف هی غرب ،در باب آغاز و مکتوبات و تصاویر حاصل از این ابداع زبان و سپس ابزار
انجام موجودات چنین م یگوید« :از تلا شها« ،تداوم انسان» را با انتقال نو شتن د ست یا فتند ، ساکت شد ولی از طرف دیگر آقا سید ما شما را در هر لباسی که باشید خوب ادی بالسلطنه سمیعی خاطرات خود
آنچه موجودات پیدا آمدهاند ،در همان تجرب هیگذشتگانبهآیندگانتسهیل همواره تلاش کردهاند تا ضیاءالدینسخنگفتوبالحنیشدید م یشناسیم .بعد ،رئیس اردو گفت چه را از شب کودتا چنین ادامه م یدهد:
نیز به ناچار ناپیدا م یروند .حکم زمان کردهاند .از غارنگارههای لاسکو تا تجربهی زیستی خود را و عصبانی به اولیای امور تهران تاخت فرمایشی دارید؟ گفتم پیامهایی از شاه «دم پله عمارت برای ما دو دستگاه
است این؛ مجازا ِت بیداد به یکدیگر را، کتیب ههای سومری و پاپیرو سهای و اظهار داشت که تهران مرکز فساد و و دولت داریم .گفت :بس مالله ،بفرمایید. اتومبیل حاضر کرده بودند .کلنل هیگ
مصری ،از گیلگمش ،اودیسه، ثبت و ضبط کنند. خیانت شده و اسباب بدبختی مملکت من به معی نالملک گفتم چون شما به ما گفت خوب است پیش از رفتن
بایست کشیدن*». شاهنامه و دیگر حماس ههای منظوم =موجودات تمام تلاش را فراهم کرده است و باید این تهران، حامل پیام اعلیحضرت هستید اول به مهرآباد پیش رئی سالوزرا برویم
حال تصور کنید که حاکمان یک و منثو ِر اقوام و ملتهای مختلف خود را برای «همیشه این تهران جانی ،این تهران خیانتکار شما پیام خود را بگویید .معی نالملک و دستوری از ایشان بگیریم .گفتیم
کشور ،بجای اندیشیدن به آینده دنیا تا مکتوبات پراکندهی حکمای ماندن» حتی به قیمت را زیر و رو کرد و این دستهای ناپاک گفت اعلیحضرت همایونی فرمودهاند بسیار خوب ،برویم .همگی آنجا رفتیم.
و تلاش برای «تداوم انسان» در پی شسقراطی و رسال ههای نبو غآسای جلوگیری از هستی یافت ِن را از میان برداشت و مملکت را از این این نهضت و عزیمت ناگهانی اردوی چند تن از وزیران هم آنجا بودند.
جغرافیای سرزمینی که بر آن حکومت افلاطون ،از «لزومیات» ابوالعلاء آیندگان ،م یکنند .طبیعت مرگ و هلاکت که او را احاطه کرده قزاق به تهران موجب وحشت اهالی رئی سالوزرا را به اتاق دیگر بردیم و
م یکنند ،تمام ه ّم و غ ّم خود را صرف َم َع ّری و «رباعیات» خیام تا غزلیات اما از چنین گناهی به آسانی است نجات داد و ما از این تصمیم شده است و لازم است از این عزیمت پرسیدیم چه دستوری م یدهید که ما
«بیش از حد ماندن» کنند و در این حافظ و چامههای تروبادورهای چشم نمیپوشد پس به که گرفتهایم دستبردار نیستیم و منصرف شوید و به قزوین بازگردید و با حضرات مذاکره کنیم؟ گفت مطلب
خیال خام از پرداخت هر هزین های ( )Troubadoursاهل پرووانس، مدد زمان ،موجودات را این حرفها و نصیح تها به گوش ما ب یدلیل مایۀ اضطراب عمومی را فراهم معلوم است و باید حت یالامکان سعی
از میراث گذشتگان و سرمایهی از داستانهای هزار و یک شب تا معدوم م یکند .نباید اصرار نم یرود ،حتماً باید به تهران بیاییم نکنید که در این موقع هیچ مناسب و کرد که از آمدن به تهران منصرف
آیندگان آن سرزمین دریغ نکنند. د نکیشوت سروانتس ،از تراژد یهای به «بیش از حد ماندن» و مرکز را از این کثاف تها پاک کنیم. شوند .از آنجا به طرف مهرآباد رفتیم
نتیجه چنین حکومتی ،نخست شکسپیر تا رما نهای فلوبر ،پروست حرفهای آقا سید ضیاءالدین که تمام مقتضی نیست. و تقریباً ساعت 8بعدازظهر بود که به
ورشکستگی اقتصادی و اخلاقی و و فاکنر ،از دستورعمل تولید باروت داشت! شد به کلنل هیگ گفتم خوب است همین که سخن معی نالملک تمام مهرآباد رسیدیم و به مقدمۀ اردوی
سپس فروپاشی هم هجانبه و نابودی و ساختن قط بنما تا طب جالینوس شد رئیس اردو با حالتی عصبانی و قزاق برخوردیم .قراولان مانع از عبور
و «قانون» اب نسینا ،از «هنر جنگ» یوسف مصدقی -چند هفته پیش، شما هم اگر مطلبی دارید بگویید. لحنی خشن و عتا بآمیز گفت خیلی شدند ولی بعد که فهمیدند ما ک هایم
به حکم زمان است. سو نتسو ( )Sun Tzuتا «شهریار» سردبیر کیهان لندن ،در نخستین کلنل حرکتی به خود داد و با مایۀ تأسف است که اعلیحضرت و از کجا م یآییم راه دادند و ما را به
نظام جمهوری اسلامی ،برای ماندن ماکیاولی و «سرمایه» مارکس ،از سرمقاله هفتگ یاش در سال جدید همان لحن تمسخرآمیز این چند در یک چنین موقعی یک چنین ایوانی که جلو قهوهخانه خراب های بود
و استمرارش ،با مصرف جنو نآمیز شرح اعترا فگیری و شکنجه در دوران خورشیدی ،بجای نوشتن از ماجراهای کلمه را گفت :آقای رئی سالوزرا ما را فرمایشی م یکنند و ما را از آمدن به بردند .پرسیدیم رئیس اردو کجاست،
تمام منابع ایران و نابود کردن میراث انکیزیسیون تا توصیفات هولناک روزم ّرهی سیاست ایران ،به موضوعی فرستادهاند که از آقایان خواهش کنیم تهران منع م یفرمایند .مگر نم یدانند م یخواهیم با ایشان ملاقات کنیم.
بجا مانده از گذشتگان این سرزمین، « ۱۲۰روز ُسدو ِم» مارکیدوساد، بنیادین پرداخته بود که از دید صاحب از این عزم خود منصرف بشوند و به این اردوی قزاق چهقدر زحمت گفتند رئیس ،عصر به ینگی امام رفته
به مانعی بزرگ بر راه «تداوم انسان» ا ز کا ما سو تر ا ی سانسکر یت تا این صفح هکلید ،پس از چند هفته، کشیده و در راه مملکت چه فداکاریها است و تا نیم ساعت دیگر خواهد آمد.
در جغرافیای ایران تبدیل شده است. پورنوگراف یهای تولی ِد انبوه زمان ما، نه تنها همچنان شایستهی تأمل تهران نیایند. کرده و در این مدت با جنگل یها و شما همین جا بمانید تا بیایند .اتفاقاً
این فرق هی تبهکار که در کا ِر ب یتاری خ و ب یشمار مکتوبات و تصاویر ضبط است بلکه اندیشه در آن واج بتر از به این بیان کلنل هیگ هیچ جوابی بلشوی کها چه زد و خوردها داشته و هم هوا خیلی سرد بود و هم هیچ چراغ
کرد ِن ایرانزمین است ،به واسط هی شدهی دیگر ،هر یک به نوعی در هر موضوع دیگری م ینماید .به این داده نشد و سکوت مطلق مجلس چ هقدر تلفات داده است .بعد از این و وسیلۀ روشنانی در آن قهوهخانه و
بیدادش به حکم زمان «نیست» «تداوم انسان» نقش داشت هاند .هم هی سبب ،نگارنده تصمیم گرفت تا به این را فراگرفت .پس از لحظ های چند، همه جانبازیها و فداکاریها حالا حول و حوش آن پیدا نم یشد .با
خواهد شد .بر ما ایرانیان است که این آثار ،تلاش مؤلفان و مرتکبا نشان واجب عمل کند و در این جستار به رئیس اردو و سید ضیاءالدین ما را در که فراغتی یافت هایم و م یخواهیم به همان سرما و تاریکی در آن ایوان
نگذاریم وطن و میراث تاریخ یمان را برای ماندگاری و غلبه بر زمان نشان موضوع محوری سرمقال هی مورد اشاره قهوهخانه گذاشتند و بیرون رفتند و خان ههای خود برگردیم ما را از آمدن ایستادیم و منتظر آمدن رئیس شدیم.
همراه این تبهکاران فنا شود« .تداوم یعنی مفهوم «تداوم انسان» بپردازد. ما بلاتکلیف قدری ایستادیم و متحیر به تهران و دیدن زن و فرزند منع دهپانزده دقیقه بیشتر طول نکشید
انسان» در کشور ما ،بدون عزم و م یدهند. این شاید فتح بابی باشد برای چند که چه باید بکنیم .پس از چند دقیقه میکنند و راضی نمیشوند که ما که دیدیم از پشت همان خرابهها
عمل ما آدمیا ِن حاضر در زمان حال، طبیعت ،اصرار بر «بیش از حد مطلب دیگر در دنبال هی این جستار رفقای ما و ژنرال هیگ هم ما را نفس راحتی بکشیم و چند روزی چند نفری پیدا شدند و نزدیک ما
ترک کردند و از اتاق بیرون رفتند خستگی خود را رفع کنیم .این است آمدند ولی ایوان طوری تاریک بود
ممکن نیست. ماندن» را مجازات م یکند… در ایام آتی .تا چه پیش آید. و ما دیگر آنها را ندیدیم و ندانستیم اجر زحمات و پاداش خدمات قزا ق؟ که ما نم یتوانستیم یکدیگر را ببینیم
*نقل شده از ترجمهی پرویز از چنین چش ماندازی ،زمان مقید سنجش زمان و بار میراث کجا رفتند و چرا ما را ی کدفعه بدون خیر ،خیر ،این تصمیمی است که و تشخیص بدهیم .در تاریکی سلام
ضیاءشهابی از یک متن لاتین در به مفهومی خاص میشود که آن الاهه بقراط در آن سرمقالهی این که چیزی بگویند تنها گذاشتند. صاحبمنصبان گرفت هاند و محال است و علیکی رد و بدل شد و از آن میانه
باب سخنان پراکندهی بجا مانده را «تاریخ» مینامیم .تاریخ ،اینجا خواندنی ،به درستی به این نکته حیرت و اضطراب ما د مب هدم فزونی که به این حرفها گوش دهند و از یکی گفت اینجا که تاریک است
از فیلسوفان پی شسقراطی .نگارنده مجموعه روایاتی است که «تداوم اشاره کرده که هر چند ما نو ِع بشر م یگرفت و در تکلیف خود که بمانیم و ما نم یتوانیم همدیگر را ببینیم.
این چند جمله را سا لها پیش در انسان» را تصویر م یکنند .همانگونه کمابیش از این مسئله آگاهیم که یا برویم سرگردان بودیم .سرانجام من تصمیم خود برگردند. خوب است چراغی پیدا کنید و توی
کلاسی در دورهی دکترای فلسفه که برشمرده شد ،این روایتها فردیّتی فناپذیر و مقهو ِرزمان داریم به معی نالملک که خود را باخته بود رئیس اردو این سخنان را با کمال قهوهخانه بگذارید که آنجا برویم.
از ضیاءشهابی شنید و به خاطر تنوعی شگرف و هوشربا دارند. ولی با تدابیری ناکام ،م یکوشیم تا گفتم حالا که حضرات ما را در اینجا حرارت و البته در عین حال با کمال اگرچه صورت این شخص دیده
سپرد .در نقل قول ،سه واژه را برای از تقابل انسان با طبیعت و تلاش زما ِن تعری فگریز و شناخ تناپذیر را این طور بلاتکلیف گذاشته و رفت هاند متانت بیان م یکرد و همین که کلام
فهمیدن یتر شدن متن تغییر دادم: برای بقا در بَ َدو یترین شکل ممکن خوب است خودمان کسب تکلیف خود را در اینجا قطع کرد من رشتۀ
«آنچه» بجای «آنکه»« ،موجودات» تا اندیش هورزی و تَ َفل ُسف ،از کشف
بجای «هستها» و «مجازات» به
جای «پادافره» .بعدها ترجمهی غرایز و تعمیق لذتجویی تا تلاش برای خود تا حدی قابل درک کنیم. کنیم و هرطور هست خود را از این سخن را ب هدست گرفتم ،گفتم این نمیشد ولی از لحن کاملا آمرانۀ
انگلیسی کتاب را یافتم( (�A Preso برای تبدیل تخیل ب یپروا به هنر ،از از این رو ،واحدهای سنجش زمان را ورطه نجات بدهیم .فوری بیرون رفتیم فرمایشات شما همه صحیح است ولی کلام او معلوم بود که خود رئیس اردو
cratics Reader: Selected جن گهای خونبار بر سر منابع حیاتی ابداع کردهایم تا فانی بود ِن خودمان و این طرف و آن طرف را گشتیم .یک در این میان یک اشتباه فرمودهاید و است .یاللعجب ،کسی چه م یدانست
)Fragments and Testimonia تا ترویج آیی نها ،ادیان و شرایع به را به استمرار انسانی ِت پس از خود نفر قزاق پیدا کردم و گفتم خواهش آن ،این است که تصور فرمودهاید که این شخص مرموز که در آن شب
چنانکه میبینید این چند سطر مدد خطابه و شمشیر ،همگی در گره بزنیم .نتیج هی چنین پیوندی م یکنم خدمت رئیس اردو از قول من اعلیحضرت قدر خدمات و فداکاریهای تاریک با ما روبرو شده بود روزی زمام
در ترجمه انگلیسی قدری متفاوت شمول این روایات قرار م یگیرند .در این است که هر آنچه در طول زمان و آقای معی نالملک بگویید که ما دیگر قزاق را نم یدانند یا دولت نم یخواهد کشور ایران را ب هدست خواهد گرفت
تمام این روای تها ،واژهی «تاریخ» از ناحی هی هر فرد یا ملتی سر زده در اینجا کاری نداریم و خوب است که شما به خانمان خود برگردید و از و بر سریر شاهنشاهی ایران جلوس
هستند: ُمضا ِف عرص های از کوشش بشریت باشد– اعم از خیر و ش ّر ،فاجعه و اجازه دهید به شهر بازگردیم .قزاق دیدار خانوادههایتان برخوردار شوید. خواهد کرد و آن همه تغییرات بزرگ
برای «تداوم انسان» شده است: دستاورد -به حساب «بشریت»ی رفت و آمد و گفت فرمودند قدری درصورتی که این طور نیست .رشادت در سراپای این کشور خواهد داد و ما
Whence things have their تاریخ علم ،تاریخ فلسفه ،تاریخ هنر، نوشته م یشود که فرد فرد ما جزئی صبر کنید ،من خودم حالا پیش شما و شجاعت و فداکاری صاحب منصبان که آن شب از طرف شاه و دولت به
origin, تاریخ ادیان و… روایاتی هستند که از آنیم .این بشریت در ملل و اقوام خواهم آمد .واقعاً هم طولی نکشید و افراد قزاق همه وقت منظور نظر شاه رسالت نزد او رفته بودیم چند روز
�Thence also their destruc کلا نروای ِت «تداوم انسان» را شکل متنوع خود ،صاحب میراثهای که ایشان همراه سید ضیاءالدین و دولت بوده است و قدر خدماتی را دیگر جزو چاکران و فرمانبرداران او
tion happens, م یدهند .شاید تنها تفاوت ما با دیگر متفاوتی است و از این رو هر یک از دوباره نزد ما آمدند .رئیس اردو گفت که همه وقت و در هر مورد کردهاید
;According to necessity گون ههای جانوری روی زمین ،همین ما افرا ِد جامع هی انسانی ،بار میراثی چه فرمایشی دارید؟ من همان پیغام خوب م یدانند و هرگز نخواست هاند خواهیم شد!
For they give to each other از گذشتگان خود را وابسته به جغرافیا را که توسط قزاق داده بودم تکرار و نمیخواهند که شما از دیدار باری ،بهطوری که امر داده بود
justice and recompense تاری خ داشت ِن ماست. و فرهنگی که در آن به دنیا آمدهایم، کردم .گفتند بسیار خوب ،البته برای خانوادههای خود محروم و ممنوع فوراً یک چراغ نی مسوز از گوشه و
For their injustice حکم زمان است این! به دوش م یکشیم .آیندگان ما نیز بار بازگشت شما به شهر مانعی نیست باشید .علتی هم ندارد که اینطور کنار پیدا کردند و بردند در طاقچۀ
In conformity with the آنکسیماندر (Anaximander میراث ما را به دوش خواهند کشید اما چون ممکن است مراجعت و عبور باشد .ولی این که خواست هاند شما در همان قهوهخانۀ خرابه که جز خاک
ordinance of Time. )Ἀναξίμανδροςاز حکمای و تا زمانی که «تداوم انسان» برقرار شما از میان اردو اسباب زحمت شما این موقع از آمدن به تهران منصرف و خشتی از آن برجا نمانده بود
یونا ِن پیش از سقراط ،یکی از باشد ،این زنجیرهی میراث– شوم یا بشود خوب است ب هقدر نیم ساعت در شوید فقط برای این است که ب هوسیلۀ گذاشتند و ما دستهجمعی به آن
ترجمه انگلیسی دیگری از سخن ژر فاندی شترین اندیشمندان دوران همین جا بمانید تا من بفرستم و اردو اردوهای شجاع قزاق در سیل خطری قهوهخانه رفتیم و در روشنایی چراغ
آنکسیماندر چنین است: باستان بود .او نابودی و زوال را خجسته -برقرار خواهد بود. را از بازگشت شما مطلع کنم ،آن وقت که از حدود شمال به طرف تهران با یکدیگر روبرو شدیم .حاضران آن
تنها نتیج هی تصادف و قهر طبیعت از آنجا که که نگارنده در گزارههای بروید .ما اظهار امتنان کردیم و آقایان جاری شده است جلوگیری شود، اتاق از طرفی من بودم و معی نالملک
Whence things have their نمیدانست بلکه «نیستشدن» را یادشده با سردبیر کیهان لندن ب یدرنگ رفتند و ما به همان امید و چنان که تا حال شده است و چون و ژنرال هیگ و از طرف دیگر رضاخان
origin, حاصل تبهکاری و بزه موجودات همدل است ،ب یفایده نم یبیند که انتظار آنجا ماندیم غافل از این که آن یگانه قوه برای جلوگیری از این خطر بود و سید ضیاءالدین .چنانکه همه
�Thence also their destruc برای «بیش از حد ماندن» م یدید. قدری مبسو طتر به آنها بپردازد تا همان قوه قزاق است بیم آن دارند که دیده بودند پیش از این واقعه آقای
tion happens, آنکسیماندر عالم را عرصهی ستیز این مفاهیم و نتایج حاصل از درک حرفها را فقط برای اغفال ما زدند. اگر این اردو موضع و استحکامات خود سید ضیاءالدین عمامۀ کوچکی بر
;As is the order of things برای «بودن» م یدید و عقیده داشت آنها ،برای خوانندهی هوشمند قدری چون قهوهخانه ت ّل خاکی بیش را ترک کند و به تهران بیاید آن خطر سر داشت ولی در مسافرتی که چند
�For they execute the sen که موجودات تمام تلاش خود را نبود و هیچ چیز از فرش و نیمکت نیز به تهران نزدیک شود .این است که روز پیش از کودتا به قزوین کرده بود
tence upon one another برای «همیشه ماندن» حتی به قیمت روشن شود. یا صندلی یا چیز دیگری که بتوان در بازگشت اردو و تعقیب متجاسران عمامه را به کلاه تبدیل کرده بود.
-The condemnation for جلوگیری از هستی یافت ِن آیندگان، تاریخ :روایات متنوع در خدمت روی آن نشست نداشت همان طور اصرار م یورزند وال ّا هیچ نظر دیگری همین که به قهوهخانه رفتیم و در
the crime- م یکنند .طبیعت اما از چنین گناهی سر پا ایستادیم ،در میان اتاق قدیم روشنایی چراغ ایستادیم آقا ب یمحابا
In conformity with the به آسانی چشم نم یپوشد پس به مدد یک کلا نروایت میزدیم .سرما هم حقیقتاً خوب در میان نبوده و نیست. کلاه را برداشت و گفت اگر مرا
ordinance of Time. زمان ،موجودات را معدوم م یکند .این آدمیان از زمانی که به ابداع زبان رئیس اردو بعد از این بیانات من نم یشناسید حالا بشناسید .گفتم آقا،
و سپس ابزار نوشتن دست یافتند، خدمت م یکرد.
همواره تلاش کردهاند تا تجربهی