Page 16 - (کیهان لندن - سال سى و سوم ـ شماره ۲۱۴ (دوره جديد
P. 16

‫صفحه ‪ - Page 16 - 16‬شماره ‪۱۶۸۰‬‬
                                                                                                                                                                          ‫جمعه ‪ ۱۷‬تا پنجشنبه‪ ۲۳‬خرداد ماه ‪139۸‬خورشیدی‬

‫ما با این کارمان واقعا روی کارگرها‬                                                                                                                                          ‫=‌«اگر آرزومند آینده‬
                                                                                                                                                                            ‫خوبی هستیم‪ ،‬باید در‬
‫تاثیر گذاشته بودیم و درد دل آنها‬                                                                                                                                            ‫بیداری طبقات اجتماع‬
                                                                                                                                                                            ‫بکوشیم چون بیداری آنها‬
‫را م ‌یگفتیم‪ .‬اصولا حسن این نوع‬                                                                                                                                             ‫تنها کلیدی است که درهای‬
                                                                                                                                                                            ‫دنیای بهتری را به رویمان باز‬
‫شعرهای فکاهی– سیاسی– اجتماعی‬
‫این بود که برای اولین بار از زبان و‬                                                                                                                                                          ‫م ‌یکند‪».‬‬
                                                                                                                                                                            ‫=«اگر کسی بخواهد قلم‬
‫دیدگاه مردم‪ ،‬درد دلشان را منعکس‬                                                                                                                                             ‫خود را روی کاغذ بگذارد‬
                                                                                                                                                                            ‫و انتقاد بکند باید وابستگی‬
‫م ‌یکردیم‪ .‬یا به سادگی جنب ‌ههای‬                                                                                                                                            ‫به هیچ حزب و دسته‌ای‬
                                                                                                                                                                            ‫نداشته باشد چون اگر غیر‬
‫عق ‌بماندگ ‌یها را در باورهای خرافی‬                                                                                                                                         ‫از این باشد‪ ،‬تا می‌خواهد‬
                                                                                                                                                                            ‫قلم بزند باید بگوید چون‬
‫مردم به نمایش م ‌یگذاشتیم‪».‬‬                                                                                                                                                 ‫عضو این گروه هستم پس‬
                                                                                                                                                                            ‫نم ‌یتوانم از آن انتقاد کنم‪».‬‬
‫‌«من برای ساختن این شعرها با‬
                                                                                                                                                                            ‫فیروزه خطیبی ‪ -‬در خاطرات‬
‫مردم کوچه و بازار تماس داشتم‪.‬‬                                                                                                                                               ‫منتشر نشده پرویز خطیبی از قول‬
                                                                                                                                                                            ‫‌سیدعلی خان نصر مدیر و موسس‬
‫توی قهو‌هخان ‌هها م ‌یرفتم‪ .‬توی کافه‬                                                                                                                                        ‫اولین مدرسه هنرپیشگی در ایران‬
                                                                                                                                                                            ‫آمده است که‌«اوایل که ما عضو دولت‬
‫رستورا ‌نهای خیلی سطح پایین‬                                                                                                                                                 ‫و کارمند پست و تلگراف بودیم‪ ،‬اگر‬
                                                                                                                                                                            ‫شب تئاتر داشتیم باید دو سه هفت ‌های‬
‫م ‌یرفتم‪ .‬با شوفرهای اتوبوس‪ ،‬با‬                                                                                                                                             ‫مرخصی بگیریم و اداره نرویم چون‬
                                                                                                                                                                            ‫کارمندها به ما غر م ‌یزدند که‪«‌:‬آقا‬
‫درشک ‌هچی و هر تیپ آدم ‌یکه فکر‬                                                                                                                                             ‫حالا تو شدی مطرب و روی صحنه‬
                                                                                                                                                                            ‫م ‌یروی؟” به هر حال این غرولن ‌دها‬
‫کنید تماس داشتم و همیشه از تمام‬                                                                                                                                             ‫م ‌یشنیدیم ولی حالیمان نبود و به کار‬

‫طبقات مختلف شعر م ‌یساختم‪ .‬شوفر‬                                                                                                                                                        ‫خود ادامه م ‌یدادیم…»‬
                                                                                                                                                                            ‫زمانی بود که یک نوازنده جرأت‬
‫تاکسی‪ ،‬بنا‪ ،‬عطار‪ ،‬کارگر‪ ،‬نجار…»‬                                                                                                                                             ‫نداشت سازش را از خانه بیرون‬
‫‌«مثلا من شعری دارم در مورد‬                                                                                                                                                 ‫بیاورد و آن را در چادری م ‌یپیچید‬
                                                                                                                                                                            ‫و به صورت بقچه حمام در م ‌یآورد‬
‫آهنگرها که در برنامه کارگران رادیو‬                                                                                                                                          ‫و م ‌یرفت سر کار خود و یا جایی که‬
                                                                                                                                                                            ‫م ‌یبایست م ‌یرفت‪ .‬تئاتر هم دست‬
‫پخش شد‪ .‬وزارت کار کسی را مسئول‬                                                                                                                                              ‫کم ‌ی از آن نداشت‪ .‬تئاتر هم به همان‬

‫این برنامه کرده بود به نام عبدالله‬                                                                                                                                                            ‫اندازه بدنام بود!‬
                                                                                                                                                                            ‫در سال ‪ ۱۳۱۸‬که هنرستان‬
‫عاطفی‪ .‬من و هنرمندان تئاتر گاهی‬                                                                                                                                             ‫هنرپیشگی تاسیس شد و تعدادی‬
                                                                                                                                                                            ‫جوان به آن راه یافتند‪ ،‬سیدعلی خان‬
‫آنجا نمایشنامه اجرا م ‌یکردیم و‬                                                                                                                                             ‫نصر هم به معاونت همان اداره پست و‬
                                                                                                                                                                            ‫تلگراف رسیده بود و ریاست هنرستان‬
‫گاهی هم شعرهای فکاهی باب دل‬                                                                                                                                                 ‫را بر عهده داشت و به همین جهت‬

‫کارگران! با اینکه برنامه تحت کنترل‬                                                                                                                                            ‫شأن و مقام این کار کم ‌ی بالا آمد‪.‬‬
                                                                                                                                                                            ‫خطیبی که در آن زمان جزو هیات‬
‫دولت و زیر نفوذ وزارت کار بود‪ ،‬گاهی‬                                                                                                                                         ‫تحریریه روزنامه «توفیق» بود و‬
‫حر ‌فهایی م ‌یزدیم که م ‌یگفتند‬                                                                                                                                             ‫چندی بعد در ‪ ۱۷‬سالگی به سردبیری‬
                                                                                                                                                                            ‫همان روزنامه هم رسید در خاطراتش‬
‫اینها منظورهایی دارند و چیزهایینقش «پیش‌پرده» در تاریخ سیاسی‪ -‬اجتماعی ایران‬                                                                                                 ‫م ‌ینویسد‪«‌ :‬من خوب به یاد دارم‬
‫م ‌یگویند‪ .‬جواب من این بود که مگر‬                                                                                                                                           ‫مجید محسنی که با هم از کلاس‬
                                                                                                                                                                            ‫دوم تا ششم ابتدایی همکلاس بودیم‬
‫شما نم ‌یگویید وزارت کار و طرفدار‬                                                                                                                                           ‫و گاهی هم در مدرسه نمای ‌شهایی‬
                                                                                                                                                                            ‫روی صحنه م ‌یآوردیم‪ ،‬موقعی که‬
‫کارگر و حقوق او هستید؟ حرف ما‬                                                                                                                                               ‫هنرستان هنرپیشگی تاسیس شد با‬
                                                                                                                                                                            ‫من درد دل م ‌یکرد‪ .‬مجید که در یک‬
‫زمان برای دیدن این دو پی ‌شپرده م ‌یکرد‪ .‬گاهی هم در کنسر ‌تهای به سهم خود یک روانشناس است هیچگاه به عضویت حزب توده در هم حرف یک آهنگر است‪ .‬و خلاصه‬                          ‫خانواده مذهبی بزرگ شده بود و سید‬
                                                                                                                                                                            ‫هم بود م ‌یگفت‪«‌:‬من کار بازیگری را‬
‫مردم از شیراز و اصفهان و رشت گراندهتل و مثلا وقتی که قمرالملوک که در روحیه افراد اجتماع را مطالعه نیامدم اما دوستان زیادی از جمله دردسرهایی داشتیم‪ .‬حتی چند بار‬             ‫دوست دارم ولی م ‌یترسم اگر بروم و‬
                                                                                                                                                                            ‫در هنرستان هنرپیشگی اسم بنویسم‬
‫م ‌یآمدند‪ .‬یعنی ما‌هها و ما‌هها بعد از وزیری م ‌یخواند او وسط کنسرت کرده و از نقاط ضعف جامعه با وضع هنرمندان تئاتر و نویسند‌ههای مطرح پی ‌شپرد‌هخوا ‌نها از جمله عز ‌تالله‬  ‫خانواده مرا طرد کند‪ ».‬من به او گفتم‬
                                                                                                                                                                            ‫حالا چه لزوم ‌یدارد که تو بگویی‬
‫سقوط پیش ‌هوری این پی ‌شپرده اجرا شوخی م ‌یکرد و برنامه اجرا م ‌یکرد‪ .‬دلچسبی انتقاد م ‌یکند و به این آن زمان و غیره در میان اعضای این انتظام ‌ی روی صحنه حین اجرای‬          ‫دارم م ‌یروم هنرستان هنرپیشگی؟‬
                                                                                                                                                                            ‫بگو ش ‌بها کاری پیدا کرد‌هام که‬
‫گاه صدای ا ّره کردن یک درخت جهت تصنی ‌فها و اشعار او گذشته حزب داشتم‪ .‬در همان روزها حسین برنامه از پاسبا ‌نها چک خوردند یا‬        ‫م ‌یشد‪».‬‬                                  ‫کار الکتریکی است در خیابان سپه‪،‬‬
                                                                                                                                                                            ‫م ‌یروم آنجا کار کنم‪ .‬بعد هم ساعت‬
‫پی ‌شپرده خوانی در مدت کوتاهی تنومند را تقلید م ‌یکرد که از شروع از جنب ‌ههای فکاهی دارای جنب ‌ههای خیرخواه از بازیگران تئاتر و از همکاران حتی دستگیر و برای مدتی زندانی‬    ‫‪ ۱۱‬یا ‪ ۱۲‬که خانه م ‌یروی بگو سر‬
                                                                                                                                                                            ‫کار بود‌هام‪ .‬او گفت فکر خوبی است و‬
‫وسیل ‌های برای معروفیت بسیاری از کار اره تا لحظ ‌های که درخت م ‌یافتد سیاسی و حاوی نکات مهم اجتماعی [عبدالحسین] نوشین به من گفت‪ :‬شدند‪».‬‬
                                                                                                                                                                                           ‫همین کار را کرد‪».‬‬
‫‌«شما هم بیایید با ما برویم آبادان‪ ».‬پرویز خطیبی در مقدمه کتاب‬          ‫هنرمندان آن زمان از جمله جمشید به قدری ماهرانه این تقلید را انجام نیز م ‌یباشد…»‬                    ‫‌«دو سالی گذشت و مجید دیپلم‬
                                                                                                                                                                            ‫خود را از هنرستان هنرپیشگی گرفت‪.‬‬
‫پی ‌شپرده یا طرح مسائل مردم نصرت کریم ‌ی هم با ما بود‪ .‬وقتی به ‌«مجموعه تصنی ‌فهای فکاهی»‬        ‫شیبانی‪ ،‬حمید قنبری‪ ،‬نصرت کریمی‌ م ‌یداد که غیرقابل باوربود‪».‬‬               ‫تئات ‌ر «دهقان» تاسیس شده بود و‬
                                                                                                                                                                            ‫م ‌یبایستی از بچ ‌ههای فار ‌غالتحصیل‬
‫آنجا رسیدیم دیدیم تمام کارگرها چاپ ‪ ۱۳۲۵‬م ‌ینویسد‪«‌:‬تنها تشویق‬          ‫و مرتضی احمدی شد‪ .‬بعدها در دوران ‌«بعد به یاد دارم در یکی از تئاترهای در فرم تئاتری و موزیکال‬       ‫مدرسه در صحنه استفاده کند‪ .‬اولین‬
                                                                                                                                                                            ‫بار که نام مجید محسنی در تئاتر‬
‫برنام ‌ههای صبح جمعه به نام‌«شما و معزالدیوان فکری‪ ،‬نب ‌یزاده که نواختن موفقیت پیش پرده ‌«دیشب چهارزانو روی زمین نشسته و در و ترغیب شنوندگان تصنی ‌فها مرا‬                  ‫اعلام شد‪ ،‬قوم و خوی ‌شهای او که‬
                                                                                                                                                                            ‫اهل تئاتر نبودند نم ‌یدانستند این‬
‫رادیو» هم هنرپیش ‌ههایی چون اکبر ویولن را هم م ‌یدانست در فاصله تو لال ‌هزار» و مجید محسنی در حال اعتصاب‪ ،‬سطح زمین را پوشانده وادار کرده است که روز به روز در‬               ‫همان مجید است و او کم کم شروع‬
                                                                                                                                                                            ‫کرد به پی ‌شپرده خواندن‪ .‬زمان جنگ‬
‫مشکین‪ ،‬علی تابش و عز ‌تالله مقبلی برنامه‪ ،‬آهنگی را که خودش ساخته زمان جنگ جهانی دوم‪ ،‬نه تنها بودند‪ .‬خیرخواه پشت میکروفن رفت این خدمت اجتماعی بیشتر مجاهدت‬                   ‫بود و حکومت نظامی‪ .‬مجید اولین‬
                                                                                                                                                                            ‫تصنیف فکاهی من به نام ‌«دیشب‬
‫در رادیو‪ ،‬اشعار کمدی پرویز خطیبی بود به عنوان پی ‌شپرده اجرا کرد و پی ‌شپرد‌هخوا ‌نهای دیگری چون و شروع کرد به نطق کردن و حمله کنم و در حالی که اینگونه خدمات‬               ‫تو لال ‌هزار» را که روی موزیک فرنگی‬
                                                                                                                                                                            ‫‌«فوکستروت» گذاشته شده بود برای‬
‫را به همان روال پی ‌شپرد‌ههای موضوع آن هم در مورد همسرش بود‪ .‬عز ‌تالله انتظامی‪ ،‬مرتضی احمدی شدیدی به شرکت نفت کرد و گفت‪ :‬بجز طعنه و کنایه از جانب کوت ‌هنظران‬               ‫اولین بار روی صحنه خواند و با همین‬

‫این مسئله از همان زمان در ذهن من و نصرت کریمی‪ ،‬حمید قنبری و ‌«ای مردم این خوراکی را که به شما و آنهایی که فقط و فقط پایبند حرص‬    ‫محبوب اجرا م ‌یکردند‪.‬‬                                     ‫شعر معروف شد‪».‬‬
                                                                                                                                                                            ‫‌«کار به جایی کشید که واقعا زمانی‬
‫باقی ماند‪ .‬وقتی احمد دهقان به من جمشید شیبانی را توی کار آورد م ‌یدهند خوراک یک سگ انگلیسی و طمع و جهل و خودخواهی هستند‬                                                     ‫بود که پیش پرده را مردم بیشتر‬
                                                                                                                                                                            ‫برایش ارزش قائل بودند تا خود‬
‫پیشنهاد تهیه پی ‌شپرده را داد به او بلکه سرآغازی بود برای تمرکز بر هم نیست!» که ناگهان اعتصاب شدت نصیبم نم ‌یشود با حربه شوخی در‬  ‫آغاز کارپیش پرده خوانی‬                    ‫نمایشنامه را‪ .‬اگر جایی تئاتری بود ولی‬
                                                                                                                                                                            ‫پی ‌شپرده نبود مردم خیلی نم ‌یآمدند‬
‫پرویز خطیبی م ‌ینویسد ‌«کار گفتم بهتر است از برنام ‌ههای موزیکال روی ساختن پی ‌شپرد‌ههای انتقادی– گرفت‪ .‬خیرخواه گفت‪«‌:‬ای بابا این مقابل دیو پلید ارتجاع و خرافات و‬          ‫یعنی کم م ‌یآمدند‪ .‬به یاد دارم بعد از‬
‫پی ‌شپرده خوانی را من باب کردم‪ ».‬استفاده کنیم و دهقان هم پیشنهاد اجتماعی تند درباره نبودن قماش‪ ،‬تازه اول کار است‪ .‬ما م ‌یخواهیم فردا عواملی که دشمن نوع بشر هستند‬           ‫سقوط‌پیش ‌هوری معروف من دو شعر‬
                                                                                                                                                                            ‫در مورد او و غلام یحیی نوشتم که‬
‫‌«احمد دهقان یک روز به من مرا پذیرفت و پرسید‪«‌ :‬چگونه؟» نبودن قند و شکر و حتی راجع به شب تئاتر بگذاریم‪ .‬یک پی ‌شپرده عرض اندام نمایم‪ .‬در حقیقت توهین‬                        ‫رل پیش ‌هوری را عز ‌تالله انتظام ‌ی بازی‬
                                                                                                                                                                            ‫م ‌یکرد و با گریم خودش را به شکل‬
‫گفت‪ :‬ما در فاصله نمایشنام ‌ههای گفتم‪«‌ :‬مسائل اجتماعی مردم را هجوم متفقین به ایران که مشکلات در مورد همین استعمار کارگرها به و تحقیر و کارشکن ‌یهای پی در پی‬                ‫او درآورده بود و مرتضی احمدی هم‬
                                                                                                                                                                            ‫شده بود یحیی غلام دانشیان‪ .‬در آن‬
‫زیادی برای مردم ایجاد کرده بود‪ :‬وسیله دولت انگلیس باید بسازیم‪ ».‬بعضی افراد‪ ،‬تنها مشوق من در این‬  ‫سه پرد‌های دو تا ده– پانزده دقیقه مطرحم ‌یکنیم‪».‬‬

‫آنتراکت داریم و دکور باید عوض محمود رجاء معاون اداره رادیو ‌«خوب به خاطردارم‪ .‬درسال ‌«من همان شب یک پی ‌شپرده محیط نامساعد بوده است‪ .‬با وجود‬

‫این تنها یک هدف دارم و آن اینکه‬

‫با اراد‌های خل ‌لناپذیر هنر و صنعت‬

‫خویش را دنبال نمایم‪».‬‬

‫خطیبی همچنین م ‌ینویسد‪«‌:‬من‬

‫صدای مردم کوچه و بازار شدم‪ .‬نه‬

‫تود‌های بود‌هام و نه کمونیست‪ .‬عد‌های‬

‫نم ‌یتوانند بفهمند که کار نویسنده‬

‫اصلا انتقاد کردن است‪ .‬یعنی برخلاف‬

‫جهت آب شنا م ‌یکند‪ .‬این طبعا نوعی‬

‫چ ‌پروی است و در چ ‌پروی هم آدم‬

‫حتما که نبایست وابستگی داشته‬

‫باشد به جایی‪ .‬کما اینکه من هیچوقت‬

‫نداشتم‪ .‬من با اینکه بهترین دوستانم‬

‫از جمله صادق هدایت و اکبر مشکین‬

‫در حزب توده بودند هرگز عضو این‬        ‫چپ‪ :‬عز ‌تالله انتظامی؛ نفر وسط‪ :‬پرویز خطیبی‬                ‫از چپ به راست‪ :‬جمشید شیبانی‪ ،‬پرویز خطیبی و حمید قنبری‬

‫حزب یا هیچ حزب دیگری نشدم‪.‬‬

‫در زمانی که شاه حزب رستاخیز را‬

‫کنیم‪ .‬وقت م ‌یگیرد و مردم خسته در خرداد ‪ ۱۳۲۵‬درباره پرویز ‪ ۱۳۲۵‬کارگرهای شرکت نفت ساختم که فرداشب نصرت کریم ‌ی آن درست کرد به من گفتند اگر اسمت را‬

‫م ‌یشوند‪ .‬ارکستر هم که بنوازد زیاد خطیبی نوشت‪« :‬پرویز خطیی در درخوزستان دست به اعتصاب بزرگی را خواند‪ .‬موضوع پی ‌شپرده هم این بود در این حزب ننویسی حقوق این برج‬

‫باب طبع مردم نیست‪ .‬م ‌یشود یک اغلب تصنی ‌فهای خود به خائنین زده بودند‪ .‬حزب توده جماعتی را که این آ ‌بهای کارون را که م ‌یبینید تو را نم ‌یدهند‪ .‬همین آقای حمید‬

‫سرگرم ‌ی برای مردم درست کنیم که و مسببین بدبختی ملت و مملکت به آنجا فرستاده بود تا آن اعتصاب کوسه دارد ولی یک کوسه گند‌هتری قنبری این مسئله را خاطرنشان‬

‫آنطر ‌فتر خوابیده که همین شرکت کرد‪ .‬گفتم‪« :‬ما نم ‌ینویسیم ببینیم‬                                                                  ‫کسی بیاید و چیزهایی را عنوان کند‬
‫پی ‌شپردهدعانویسکهتوسطپرویزخطیبیومرتضیاحمدیدردهه نفت انگلیسه و به کوس ‌هها م ‌یگویند چطوری نم ‌یدهند‪ ».‬چند روز بعد به‬
                                                                                                                                  ‫تا مردم سرگرم بشوند؟»‬
‫با اینهمه کار پی ‌شپرد‌هخوانی به ‪ ۴۰‬خورشیدی با ارکستر رادیو ایران بازسازی و از رادیو پخش شد‪«‌ :‬صاحب» (چون در جنوب ایران هم آمریکا به دیدن خانواد‌هام آمدم و بعد‬

‫به انگلی ‌سها م ‌یگفتند‌«صاحب» که از ‪ ۲۰‬روز به ایران برگشتم و حقوقم‬                                                               ‫صورت دیگری از سا ‌لها قبل سابقه‬

‫برگردان این شعر این بود که ‪«‌:‬اگر را هم گرفتم و هیچ اتفاقی هم نیافتاد!‬                                                            ‫داشت‪ .‬خطیبی م ‌ینویسد‌‪« :‬در‬

‫صاحب تویی‪ ،‬صاحب تویی‪ ،‬میخوام در همان زمان یکی از کارمندان‬                                                                         ‫سا ‌لهای قبل از دهه ‪ ۱۳۱۰‬که من‬

‫عالیرتبه رادیو تلویزیون به من گفت‪:‬‬    ‫نباشی…»‬                                                                                     ‫بچه بودم و تئاتر‌«مشدی عباد» را‬

‫‌«کارگرهای شرکت نفت با این «مثل اینکه شما در حزب رستاخیر‬                                                                          ‫م ‌یدیدم‪ ،‬نظم و ترتیبی در کار تئاتر‬

‫ترانه دم گرفتند‪ .‬سالن داشت منفجر اسم ننوشت ‌هاید‪ .‬گفتم من مد ‌تهاست‬                                                               ‫نبود‪ .‬گاه در فاصله پرده اول و دوم‪،‬‬

‫م ‌یشد‪ .‬به یاد دارم در آن زمان آدم سیاسی دیگر نیستم! من اگر‬                                                                       ‫سه ربع‪ ،‬یک ساعت یا حتی بیشتر‬

‫مصطفی فاتح که هم ‌هکاره شرکت آدم ‌یبودم که به حز ‌ببازی اعتقاد‬                                                                    ‫طول م ‌یکشید تا دکور عوض کنند‪.‬‬

‫نفت بود آمد و دست به دامان من شد داشت‪ ،‬یقین بدانید که عضو حزب‬                                                                     ‫ما به خانه م ‌یرفتیم‪ ،‬شام م ‌یخوردیم‬

‫و گفت‌‪« :‬آقا اگر یکبار دیگر این شعر توده م ‌یشدم‪ .‬چون از نظر تشکیلاتی‬                                                             ‫و برم ‌یگشتیم و هنوز پرده دوم شروع‬

‫را بخوانید اینجا (باشگاه شرکت نفت) حزب خوبی بود و به این مسئله هم‬                                                                 ‫نشده بود و هنوز از پشت صحنه‬

‫را به آتش م ‌یکشند» و خیرخواه کار ندارم که خائن بودند یا هر چیز‬                                                                   ‫صدای تهیه و تدارک دکور م ‌یآمد‪».‬‬

‫گفت‌‪« :‬خیر‪ .‬ما خرابکاری نم ‌یکنیم دیگر‪ .‬چرا که معتقدم اگر کسی‬                                                                     ‫‌«در آن زمان مردی به نام‌نب ‌یزاده‬

‫ولی آنچه که بر ضد انگلی ‌سها باید بخواهد قلم خود را روی کاغذ بگذارد‬                                                               ‫از اولین کسانی بود که صدا‪ ،‬بخصوص‬

‫و انتقاد بکند باید وابستگی به هیچ‬     ‫بگوییم را م ‌یگوییم‪».‬‬                                      ‫صدای پرندگان را تقلید م ‌یکرد و ویدئو‬

‫‌«باید بگویم این پی ‌شپرده در حزب و دست ‌های نداشته باشد‪ .‬چون‬                                                                     ‫صدای اسب و الاغ و حیوانات را در‬

‫م ‌یآورد و به اسم «آقای طیوری» حمله کرده و بر ضد ظلم و جور طبقه را اداره کنند‪ .‬من که بعدها روزنامه آنجا چنان نقشی بازی کرد که به اگر غیر از این باشد تا م ‌یخواهد قلم‬

‫معروف شده بود‪ .‬در سا ‌لهای قبل از حاکم و وکلای تحمیلی و ارتجاع فکاهی– سیاسی‌«حاجی بابا» را به قول خیرخواه م ‌یگفت‪«‌ :‬اگر دوتا بزند باید بگوید چون عضو این گروه‬
‫تولد من (‪ )۱۳۰۲‬او درمحافل درباری مبارزه م ‌یکند‪ .‬اهمیت تصنی ‌فهای طرفداری از مصدق و نهضت ملی دیگر هم م ‌یساختیم همان روزها هستم پس نم ‌یتوانم از آن انتقاد‬

‫و مجالس رجال آن زمان برنامه اجرا او در این است که نشان م ‌یدهد او شدن نفت منتشر م ‌یکردم البته انگلی ‌سها را بیرون کرده بودیم!»… کنم‪».‬‬
   11   12   13   14   15   16   17   18