Page 12 - (کیهان لندن - سال سى و ششم ـ شماره ۲۴۷ (دوره جديد
P. 12
صفحه - Page 12 - 1۲شماره 1۷1۳
جمعه ۱۱تا پنجشنبه ۱۷بهمنماه ۱۳۹۸خورشیدی
تأملات بهنگام؛ پیران خام و افیون ارتجاع دو قرن فراز و نشیب مطبوعات درایران ()1۵۵
میآورد و خطر را از آنها دور میکند. «هنر» در چهار دهه اخیر بپردازیم، = حفظ انضباط ذهنی، احمد احـرار ( کیهان لندن شماره ) 1۳۳6
این روش ،دوراندیشی و واقعگرایی باید خاطرنشان کنیم که بیشتر این مانند بسیاری از مهارتهای
را بجای شلختگی و توهم ،تجویز طایفه ،طی این چهل سال سیاه ،نه زیستی دیگر ،همیشگی و مجلس را بهپایان برده انتخابات را عمومی برداشت میکنند ،از پرتو نفوذ «بهار» در تحلیل وقایعی که منجر
میکند .سن و تجربه ،لزوما انسان را تنها همواره بجای «بر قدرت بودن» نیست و اگر همواره برای با کفایت و درایت بهنفع حزب خود خود مداخلهای بزرگ میبرند وغیره... به استعفای مستوفیالممالک شد و
با این رو ِش اندیشیدن آشنا نمیکند. مشغول لاس زدن با صاحبان قدرت نگهداشت آن تمرین نشود، تمام کرده مجلس پنجم را دائر و شاه درصورتی که آن اوقات خزانۀ مملکت نیزتنقیدنطقوی،مینویسد«:صراحت
گذ ِر عمر و پیری حتی میتواند موج ِب بودهاند بلکه در بسیاری از مواقع به مرور تضعیف شده و را نگاهمیداشتند و سیاست مجلس خالی بود ،مالیات درست وصول لهجه بسیار خوب است .لیکن در ایران
کندذهنی و تعصب شود که این هر دو حساس و بحرانی تاریخ جمهوری از دست میرود .برای چهارم را دنبال میکردند ،عیبی نمیشد .ثروت بعد از جنگ در دست این صفت متأسفانه متداول نبوده و
خصوصیت ،موانعی جدی در راه دانایی اسلامی ،به یاری جنایتکاران حاکم مراقبت از این مهارت، نداشت .چه ،در سیاست هر کار و هر تجار و کسبۀ متفرق و در خانۀ مردم، نیست و عمدتاًموجب و مسبب کتمان
و پختگ ِی اندیشه هستند .در مقابل، آمدهاند و وظیفه بَ َزک کرد ِن چهره انسا ِن اندیشمند و پخته، عمل شنیعی که مقرون به بقا و قدرت از شهری و روستایی ،سیم و زر موج عقیده و سیاست استتار در طرز و روش
ذهن جوا ِن روشمند ،مراتب دانایی و کریه این حکومت تبهکار را به عهده هر از گاهی ،نیاز به ارزیاب ِی شخص یا جماعتی گردد رواست ،و در میزد ولی دولت پول نداشت و احدی رجال سیاستمدار و اولیای امور این
پختگی را به سرعت طی میکند و واقعبینانه از دانستهها و عرف ملکداری جایش هموار میشود نمیتوانست از دولت چیزی برباید.گواه
میتواند مشکلگشای مصائ ِب خود و گرفتهاند. تواناییهای ذهنی خود اما بدبختی آنجا بود که این نطق مهیج این معنی میزان متوسط ثروت رجال کشور بوده است.
وقتی ادا شد که دولت در شرف سقوط آن عهد است که امروز خوب میتوان علت آن هم پر واضح است :در
طرف مشاوره دیگران باشد. سالهاست که بسیاری از بهاصطلاح دارد. بود .چنان که ناطق شایسته ندید که مملکتی که از دیرباز دولت در برابر
روشنفکران ،اساتید و نویسندگان =در گفتمان ارتجاع سرخ بعد از نطق خود در مجلس توقف کند و آن را حساب کرده و بهشمار آورد. قوای ملی و روحانی میخواسته است
حفظ انضباط ذهنی ،مانند بسیاری ایرانی ،چنان به توهم چپگرایی و ارتجاع سیاه ،نه تنها از تأثیر گفتار خویش تمتع جوید ،بلکه دولت پول نداشت .بنابراین نه خودش با طرز ریاکاری زندگی کند ،و مخصوصاً
از مهارتهای زیستی دیگر ،همیشگی آلودهاند که تعصب ایمان به این اندیشه جایگاهی ندارد، مستوفی قسمتی از پایان نطق خود را میبرد و نه به دیگران میداد .تنها از وقتی که سیاست ایران در میان دو
نیست و اگر همواره برای نگهداشت آن مرام ،توانایی درک حداقل ِی بدیهیات بلکهدربسترایندوگفتمان در بین کرسی خطابه و د ِر خروجی گشادبازی دولتها ،دادن شهریه بود که دولت مقتدر همجوار با طرز و اصول
تمرین نشود ،به مرور تضعیف شده و را برایشان ناممکن کرده است. ارتجاعی ،تفکر اصولا ممکن اطاق مجلس گفت و با شتاب و عجله آن هم در آن اوقات درش تخته شده روزمره میخواسته است گذران کند و
از دست میرود .برای مراقبت از این شوربختانه ،این جماعت هر چه نیست .به بیان دیگر ،این دو بود...اما شهرت بردند ،خوردند! خوردند، با هر دو طرف راه برود ،ناگزیر این طرز
مهارت ،انسا ِن اندیشمند و پخته ،هر بیشتر پا به سن میگذارند ،به مدد مسلک منحط به گونهای بیرون تاخت! بردند! که از ناحیۀ جراید نشر مییافت
از گاهی ،نیاز به ارزیاب ِی واقعبینانه از افیون -چه حقیقی و چه مجازی- شکل گرفتهاند که مفهو ِم در این صورت میدانست که افتاده مورد قبول قزاقها و قزاقباشیها شد سیاست متداول شده است.
دانستهها و تواناییهای ذهنی خود بیشتر در عالم اوهام فرو میروند و اندیشیدن در آنها تعریف است و کار از کار گذشته ،پس چه ن ّیت و بهمحض آن که روی کار آمدند آن مستوفی الممالک یک عنصر ملی
در نتیجه ،آمادگی اعلام هر موضع نشده است .از آنجا که که و ارادهای او را وادار کرد که در برابر درسها را شروع کردند پس بدهند و و یک نفر عضو با حرارت حزب نبود
دارد. نابخردانه و نامردمی را -تنها به بیانات با نزاکت و نرم و ملایم مرحوم بردنبردن و خوردنخوردن آغاز گردید! که با اصول صراحت لهجه پرورش
استبداد رأی و خودشیفتگی ،آفات دلیل عداوت با «سرمایهداری» و مدرس این طور زبان به شتم و َقدح زیان دیگر که از این تشنج و مبارزۀ یافته باشد ،بلکه او پسر میرزا یوسف
و موانع این ارزیابی هستند .چیزی «امپریالیسم جهانی» -دارند .واضح حریفان برگشاید و آنان را بیرحمانه و شوم عاید مشروطهطلبان گردید مستوفیالممالک صدراعظم ناصرالدین
که بیشترین تأثیر را در بروز این نوع است که اتخاذ چنین مواضعی از برخلاف واقع به تهمت آجیل خوردن شهرتی بود که مؤسسان کودتای شاه بود و در طراز اول طبقۀ نجبا و
خودشیفتگی دارد ،همان فه ِم خطی از اعیان قرار داشت و در اقیانوس دربار
محمدتقی بهار و برخی از نمایندگان پنجمین دوره از مجلس شورای ملی در گفتوگو با رضاشاه
پختگی و کمال است .به بیان سادهتر، جانب این سالخوردگان متعصب، مؤمنان به این دو مسلک، و آجیل دادن آلوده نماید؟عصبانی شده ۱۲۹۹داده بودند و گفته بودند این بار آمده بود .با این مقدمات ،هرگاه
انسانی که به این نتیجه رسیده باشد موجب ناخرسندی بخش بزرگی از بنا به خصلت ایمانشان، رجال و زعما لایق اداره کردن کشور حقیقت و روشی را در ساعتی مخوف
که برای همیشه از ایستگا ِه پختگی تحصیلکردگان جامعه ایران شده خود را بینیاز از پرسش بود؟شاید! نیستند .این سخن را مؤسس کودتا اظهار میکرد و پرده از روی کار
گذشته و این فضیلت را کسب کرده، و اندیشه میدانند ،اصولا گفت و رفت (اشاره به سید ضیاءالدین). جمعی که مشغول خیانتی یا درصدد
دیگر نیازی به ارزیابی دوباره خودش است. دچار شک نمیشوند تا اما کسی از مرد بزرگی چون او انتظار لیکن سردار سپه تا آن روز جرأت نکرده دسیسه و ضربتی بهکشور میبودند
نمیبیند و در نتیجه دچار جهل بخشی از این ناخرسندی از آنجا زحمت ارزیابی باورهایشان بود این سخن را بر زبان آورد ،چنان که برمیداشت ،چیزی بود .لیکن صحبت
ناشی میشود که همواره این باور در نداشت که عصبانی شود و درنتیجه، دیدیم هنوز نسبت به رجال مملکت و «آجیل خوردن» و اصطلاح «برهکشی»
مر ّکب میشود. عوام و خواص جامعه وجود داشته را به خود بدهند. رؤسای دولت و مجلس شورای ملی بهخلاف واقع کردن ،در واقع یک نوع
که باید بنا به حجم آثار ،سالمندی = بیشتر سالخوردگان بخلاف سیره و روش دیرین خود خضوع و خشوعی داشت ،اما از این اهانت و دشنامی بود که نسبت به افراد
ذوبشدگان در ارتجاع سرخ و و شهرت این چهرههای «فرهنگی» و شهیری که در ایام اخیر تاریخ رفتهرفته مشت رجال عالیمرتبۀ وطنخواه و رجال عالیمقام و نمایندگان
سیاه ،بارزترین گرفتاران این جهل «دانشگاهی» ،توق ِع رفتار شرافتمندانه برای مرگ قاسم سلیمانی و اسلافش سخن بگوید .بهویژه که ایران پیش سردار سپه باز شد .و نتیجه حقیقی مردم که آنجا نشسته بودند،
مرکب هستند .در گفتمان ارتجاع و همچنین قضاوت درست و پخته، تروریست مویه کردند و آن شد که بهزودی قوامالسلطنه را از روی خشم و حقد روا داشته بود
سرخ و ارتجاع سیاه ،نه تنها اندیشه از این جماعت داشت .آنچه بیش از سوگنامه نوشتند ،سابقهای همین مرد بزرگ چندی بعد از آن دستگیر کردند و به فرنگ فرستادند و این معنی از شخصیت آن مرحوم
جایگاهی ندارد ،بلکه در بستر این دو هر چیز موجب این توهم شده ،این ننگین و مفصل در دلدادگی و پیرنیا (مشیرالدوله) را از پشت میز بسیار بهدور بود .این عمل هم ضربت
گفتمان ارتجاعی ،تفکر اصولا ممکن موضوع است که از قدیمالایام ،در میان بههردوارتجاعکذاییدارند بهچشم خود دید که چه برهکشیها ریاست وزرا عذر خواستند و خود زمام دیگری بود که بعد از اهانتهای گذشته
نیست .به بیان دیگر ،این دو مسلک ایرانیان -همچون بسیاری از ملتهای و سالهاست چه در تهران و امور را بهرضایت احمدشاه در دست به شخصیت ملی و ح ّریت و اساس
منحط به گونهای شکل گرفتهاند که کهن -سپیدی مو و سالخوردگ ِی چه در ساحل شرقی آمریکا، و چه آجیلخوریهایی در کار است،
مفهو ِم اندیشیدن در آنها تعریف نشده آدمها ،دلی ِل تجربه و پختگ ِی آنها بوده از هیچ کوششی برای بَ َزک گرفتند! دموکراسی از طرف ایشان وارد شد.
است .از آنجا که که مؤمنان به این دو و هنوز هم دارنده این علائم ،صاح ِب کردن چهره کریه جمهوری و سکوت کرد و تا پایان عمر دم زیان دیگر ،ترس و وحشت احمدشاه در ضمن نطقهایی که بعد از رفتن
مسلک ،بنا به خصلت ایمانشان ،خود احترام و نفوذ میان خانواده و قوم و اسلامی ،فروگذار نکردهاند. بود .شاه میدید کسانی که صاحب مستوفی در مجلس ایراد گردید ،موارد
را بینیاز از پرسش و اندیشه میدانند، برنیاورد .فقط عقیدهاش نسبت به مسلک سوسیالیزم هستند با این مکرر از آجیل دادن دولت بیان شد
اصولا دچار شک نمیشوند تا زحمت قبیله است. یوسف مصدقی -این روزها ،میان شدت و خشونت به رجال کشور او و همچنین جراید مخالف دولت این
ارزیابی باورهایشان را به خود بدهند. گفتگوهای دوستانه یا بحثهای نه استیضاحکنندگان آن روز که بعدها و به مجلس ملی حمله میکنند و معانی را نوشتند .مرحوم عشقی دربارۀ
این جماعت ،باور دارند که راه حل پیشفر ِض این برداشت از پختگی و چندان همدلانهای که صاحب این غوغای جراید که برضد اعیان و اشراف
تمام مشکلات بشر را در انبان کهنه دانایی ،فه ِم خطی از «کمالیافتگی» صفحهکلید به ناچار دچار آنها میشود، سردار سپه را نیز استیضاح کردند بلند بود و تا پای جان با اینها مبارزه این نطق چنین گفت:
جهانبینیشان حمل میکنند و آذوقه است .از چنین چشماندازی ،پختگی گاهی از طرف مقابل میشنود که مینمود و حتی سردار سپه را مرعوب مستوفی از آن نطق که چون توپ
حقیر و مختصر این انبان ،نیاز آنها را رابطهای مستقیم با گذر زمان دارد. بسیاری از ایرانیجماعت ،از برخی از تغییر یافت و با آنها َدم از دوستی زد و دستپاچه ساخته و ظاهراً به سکوت صدا کرد ـ مشت همه واکرد ...الی آخر
تا حصول به سعادت ُدن َیوی -و احیانا یعنی هر چه طول عمر آدمیزاد نانخورهای عرصه فرهنگ و هنر -به و تملق وادار کرده بود ،شاه را بهسختی این یک حقیقتی است که بر زبان
بیشتر باشد ،تجربه زیستی او بیشتر خاطر گفتارها و رفتارهای آنها در و در اطاقهای خلوت و زیر سقفهایی بیمناک میکرد و ساعت به ساعت او شاعر جاری شده است .آری ،مستوفی
رستگاری اُخ َروی -کفایت میکند. است و در نتیجه به واسطه آن، را از مداخله در کارها و نگاهداشتن مشت همه را باز کرد .مشت یک مشت
درک عمیقتری از زندگی دارد .این ماههای اخیرِ -گلهمند هستند. که احتمال نمیداد جاسوس رضاخان یا تعادل سیاسی برکنارتر و دلسردتر مشروطهخواه را که بهواسطۀ القاء نفاق،
بیشتر سالخوردگان شهیری که در تصور ،وقتی پررنگتر میشود که ترجیعبند این ِگلهگذاریها ،ذکر این میساخت .این معنی موجب شد که محکوم به زوال و فنا شده بودند و
ایام اخیر برای مرگ قاسم سلیمانی این آدمیزاد سالخورده ،صاحب آثار نکته است که از فلان نویسنده شهیر رضاشاه در آنجا باشد درد دل مینمود شاه ،با آن که تازه از فرنگ بازگشته ازقضا خود ناطق محترم و دوستانشان
تروریست مویه کردند و سوگنامه و تألیفاتی هم باشد و ادعای فهم و فارسیزبان یا بهمان استاد ایرانی بود بار دیگر بهخیال فرار افتاد... هم در عداد باقی قرار داشتند.آن روز
نوشتند ،سابقهای ننگین و مفصل درک وی در اقصای عالم منتشر شده سرشناس دانشگاه در فرنگ -که و راه چاره نشان میداد اما در مجلس بالجمله ،هرگاه حزب سوسیالیست و همه گرم بودند .ولی حالا بهتر میشود
در دلدادگی به هر دو ارتجاع کذایی باشد .هرچند این برداشت گاهی اتفاقا عمری هم از آنها گذشته -توقع مستوفی بعد از این مبارزات شدید و قضاوت کرد و دریافت که این نطق
دارند و سالهاست چه در تهران و بیبهره از حقیقت نیست اما به هیچ نیست که بجای ایستادن کنار مردم سکوت محض بود. این نطق فاش و صریح که سند خیانت وسایر اتهامات و حملهها و افتراهای
چه در ساحل شرقی آمریکا ،از هیچ وجه ظرفیت تبدیل به یک قاعده کلی قربانی ستم ،چاپلوسانه طرف تبهکاران و عدم امانت همۀ رجال مشروطه و جراید دست چپ ،از قبیل «کار»،
کوششی برای بَ َزک کردن چهره جمهوری اسلامی را بگیرند و در این نطق و نطقهای دیگر آن روز رفقای قدیم و دوستان سالهای بعد «پیکان» و «طوفان» و جراید دیگر
کریه جمهوری اسلامی ،فروگذار و جهانشمول را ندارد. بیانیهها و گفتارهایشان ،مجیز ارباب مستوفیالممالک را مسجل میساخت چون «شفق سرخ» و «ستارۀ ایران» و
نکردهاند .ایراد اصلی اما نه به این جنبۀ تاریخی نداشت و یک مشت و منجر به بقا و دوام او میشد و «اقدام» و غی ُرهم به زعمای مشروطه
افیونزدگان یاوهگو بلکه به مخاطبان پختگی ،بیش از آنچه ثمره گذر ایام قدرت را بگویند. حقیقتاً حزب سوسیالیست بهزعامت که هنوز به روی کار بودند و بالنسبه
صبور آنها وارد است که تا هنوز ،این و کسب تجربه باشد ،ناشی از انضبا ِط اگر بخواهیم بیتعارف و رودربایستی اباطیل و صورتسازی بیش نبود و مستوفیالممالک و وزرایی جوان و آبرویی داشتند ،در مقابل قزاقها چه
پیران ناپخته را جدی میگیرند و از ذهن و روشمند ِی فک ِر انسان است. به مواضع و رفتار اهالی «فرهنگ» و فعال از خود حزب و تکیهگاهی که اثر زشت و انعکاس شومی میبخشید.
نمایش جهل مر ّکب آنها ،شگفتزده به بیان دیگر ،پختگی و دانایی ،روش تاریخ سیاه روزهای آشفتۀ بعد ثابت داشتند ،بر سر کار باقی میماندند بزرگترین هجومی که به دولت قوام یا
خاصی از اندیشیدن است که با خود دیگران میشد این بود که اینها از خزانۀ
و دلآزرده میشوند. برای فر ِد اندیشهورز و اطرافیانش فایده کرد که چه نطقهایی تاریخی است و
چهبسا کسانی که آن روز در پرتو فروغ
آتشین این نطق و حمایت محرور او
گرم میشدند ولی بزودی در آغوش
سرنیزههای قزاقان خزیدند و به آجیل
خوردن یازیدند ،و چهبسیار کسان که
آن روز در شمار آجیلخوران قلمداد
شده از سوزش این نطق برشته شدند
و در ایام پسین بهجای آجیل خوردن،
سرنیزه خوردند و در راه حق و پاس
مشروطه تا پای جان ایستادند و
بیشترشان جان سپردند.
آری ،این نطقها ،این مبارزات
پر طمطراق ،این هجومهای حاد و
پرحرارت هیچکدام تاریخی نبود و
حقیقت نداشت .نه تنها با حقیقت آن
زمان مطابقت نداشت بلکه با شخص
یا اشخاصی که سخن میگفتند هم
تطبیق نمیشد .آنها خوب مردمی
بودند اما برای شخص خودشان ،نه
« ادامه دارد» برای وطن!»