Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و ششم ـ شماره ۲۴۷ (دوره جديد
P. 14
صفحه - Page 14 - 14شماره 1۷1۳
جمعه ۱۱تا پنجشنبه ۱۷بهمنماه ۱۳۹۸خورشیدی
این کلمه غذا نخوردی را سه مرتبه با احمدی :شما در بین صحبتهایتان
طعنه تکرار کرد و سپس با لحن خشن گفتید که در این ایام امکان دسترسی
گفت« :حالا از ما طلبکار هم هستی و خاطرات رضا طاهری در گفتگو با حمید احمدی ()۵ بهروزنامهوکتابداشتید.برایدریافت
این طوری صحبت میکنی؟ ـ با تشر آن روز در زندان فکر میکردم این آقای کیانوری، کتابدرزندانبهکجامراجعهمیکردید
ـ یک پدری ازت دربیارم که توی دبیر کل حزب ،آیا خوابش برده بود؟! و این امکان چگونه فراهم میشد؟
داستانها بنویسند »...بعد از این برخورد =مرابه«اتاقفرهنگ»احضار کردندوگفتند پیرمرد،یادتنرودکجاهستی.مواظبحرفهایتباش! طاهری :روزهای چهارشنبه
میرفتیم به محلی که برای دریافت
خشن و تند ،یکی از پاسدارها را صدا کتاب اختصاص داده بودند و
میتوانستیم برویم کتاب بگیریم.
کرد و گفت« :بیا اسم اینو یادداشت خاطرهای از دریافت کتاب و خواندن
کن ».با این که بازجوی من با آزادی آن دارم که برایتان میگویم.
اولین کتابی که گرفتم و خواندم،
من و مرخص شدن از زندان موافقت کتابی بود تألیف محقق داماد بهنام
«نزول آیات» که به مناسبت سالگرد
کرده بود ،همین اسمش را یادداشت تولد شیخ طوسی در زمان شاه چاپ
شده بود .آقای داماد ۴۴۰آیه را تفسیر
کن ،منجر شد که ۴۵روز دیگر مرا کرده بود که من قبل ًا این کتاب را
خوانده بودم .این بار هم آن را گرفتم
در زندان نگهداشتند. و نگاهی به آن انداختم که البته مطالب
خندهآوری هم درآن باره زینب و عشق
=این آدم معمم بود؟ دارد .دومین کتابی که از آنجا گرفتم،
«زندگانی امام حسن» بود تألیف یک
نه .یک جوان ریشو گویا یکی از ـ سه نسل از فعالان سیاسی و فرهنگی اپوزیسیون سرنوشت رضا طاهری و فرزندانش بخشی از پرونده محقق مصری که به فارسی ترجمه
ایران در قرن بیستم ـ که به چاپ میرسد. جنایت زندان و زندانبانان را در دوران خمینی تشکیل
همان سر بازجوهای دوره لاجوردی گذر از کوهها ِی َسر ُهر ()۵ میدهد .جنایاتی که با قتل عام زندانیان سیاسی در شده بود.
راوی متولد سمنان در سال 1۳۰۲و از اوایل دهه قبل ًا کتابی که درباره زندگی امام
بود که هنوز هم اینها در زندان اوین 1۳۲۰از مسئولین جنبش دهقانی در گرمسار و سال 1۳6۷به اوج خود رسید. حسن توسط محمدعلی خلیلی به
رضاطاهری،متولدسمناندرسال 1۳۰۲کهازجوانی فارسی تألیف شده بود ،خوانده بودم.
باقی مانده بودند و کار خودشان را روستاهای اطراف آن بوده است. به حزب توده پیوست و تقریبا تمام زندگی خود را این را هم بگویم که من از جوانی اغلب
زمینه آشنایی و سپس گفتگوی من با آقای رضا وقف مبارزه در راه آرمانها و هدفهای حزبی کرد ،مانند کتابهایی که درباره زندگانی امامان
میکردند و قبل ًا به آن اشاره کردم. طاهری برای ضبط خاطراتشان توسط فرزند ایشان بسیاری از هم مسلکانش بیشترین رنجها را دردوران چاپ شده بود ،خوانده بودم .این کتاب
آقای دکتر عباس طاهری در برلین فراهم آمد .این بعد از انقلاب متحمل شد .زمانی که به گمان او و را در روز چهارشنبه تحویل گرفتم تا
روزی که فروتن ،همان کسی که گفتگو طی 9جلسه از تاریخ ۲1شهریور 1۳8۰تا ۲۰ آرمانخواهانی چون او با یک رویداد انقلابی ،تاریخ ایران این که آن را در چهارشنبه دیگر تحویل
مهر همان سال در 1۵ساعت فیلم ویدیویی ضبط به نفع طبقه رنجبر و زحمتکش ورق خورده و آرزوی بدهم .من شروع کردم به خواندن کتاب
بهجای لاجوردی مسؤول زندان اوین گردیده است .آقای طاهری در تاریخ9فروردین1۳8۵ دیرینه طرفداران حکومت خلقی تحققپذیر شده بود. «زندگانی امام حسن» .یک جوانی توی
در این دوره است که رضا طاهری و فرزندانش طعم
شده بود ،برای سرکشی آمده بود، در تهران درگذشت». زندانهای انقلاب را میچشند و پسر جوانش «انوشه» این اتاق آمده بود بهنام علیرضا.
از این کتاب ،ما بخشی را که مربوط به بگیر و ببند در کشتار بزرگ سال 6۷قربانی سر پرشور و خوی
رفتم پیش او و گفتم« :من ۲۵روز تودهایها در سال 1۳6۲و ادامه ماجرا تا کشتار بزرگ =تودهای بود؟
سال 1۳6۷میشود برای صفحه «خاطرات و تاریخ» آرمانجوی خود میشود.
است که با آزادیم موافقت شده ولی در مقدمه کتاب ،دکتر حمید احمدی مینویسد: ـ خیر .از یکی از سازمانهای سیاسی
برگزیدهایم که در چند شماره خواهید خواند. «کتابی که در دست دارید ،خاطرات آقای رضا بود .او از من پرسید چرا کتاب «زندگی
هنوز اینجا هستم و معلوم نیست چرا؟ یادآور میشویم که حمید احمدی خود یکی از طاهری است .این کتاب ،ششمین کتاب خاطرات است امام حسن» را برای خواندن انتخاب
قربانیان این بگیر و ببند بود و اگر موفق به فرار از مجموعه ۵۵خاطرات که تا کنون گردآوری کردهام کردم؟ گفتم« :قبل ًا این کتاب را که
گفت هفته دیگر میآیم به شما خبر نمیشد ،او نیز سرنوشتی چون دریادار افضلی پیدا تألیف خلیلی بود ،خواندم و نکات
خندهداری داشت .حالا خواستم
میدهم .هفته دیگر آمد و گفت مثل میکرد. ببینم ،آیا این محقق مصری که اهل
سنت هست ،درباره این زندگی چه
این که شما مسألهای دارید؟ گفتم نوشته است و چه نظری دارد .تازه
خواندن آن را شروع کردم و هنوز
چه مسألهای دارم؟ گفت مثل این نرسیدم به آن مطلب که درباره امام
حسن بود .فکر کردم ایشان که امام
که موقع بازجویی دعوا کردید؟ من مسلمین است ،نباید این طور ُخلقیات
داشته باشد .این پاسخی بود که به
فهمیدم قضیه مربوط به همان پاسدار سؤال این جوان دادم .وقتی علیرضا
از اتاق رفت بیرون ،جمشید هرمز
بازجویی است که در آن روز برای از من پرسید :چی به این علیرضا
گفتی؟ گفتم سؤال کرد که چرا کتاب
من خط و نشان کشیده .عیناً واقعه «زندگی امام حسن» را انتخاب کردم
و من هم یک توضیح مختصری به
را برای فروتن شرح دادم که پس از او دادم .هرمز گفت این جوان تواب
شده است ،نباید پیش او حرفی
خاتمه بازجویی رفتم به دستشویی فراهم کردند تا تعدادی از زندانیان را امپریالیسم ،جزو نیروهای متحد اردوگاه خائن هستند و دنبال فرصت هستند و کتاب که از نویسنده مصری است درباره بزنی ،برایت مشکل ایجاد میکند.
آزاد کنند .من هم که تا آن موقع نه میخواهند از پشت به نظام جمهوری این زندگی چه نوشته؟ هنوز دو ساعتی از این گفتگویم با
و گرسنه و مریض در توالت ماندم محاکمه شدم و نه اتهامی داشتم که سوسیالیسمجهانیبهحسابمیآمدند. اسلامی خنجر بزنند .بعد از این که علیرضا نگذشته بود که دیدم من را به
حتی از نظر خودشان برای من تعیین فحشهایش تمام شد ،گفتم من اصل ًا آن پاسدار رو کرد به من و گفت:
و در دستشویی را هم از پشت قفل بهعنوان مثال ،کسانی چون عبدالناصر، نمیدانم که این شخص تودهای هست یادت باشه ،اینجا کجاست؟ مواظب «اتاق فرهنگ» صدا کردند.
کنند ،آزاد شدم. یا نه ـ واقعاً نمیدانستم و فکر نمیکنم خودت باش .تو پیر مرد هستی ،برو
کردند .وقتی صدا کردم تا بیایند در حافظاسد ،قذافی ،عبدالکریم قاسم و یا تودهای بوده باشد چون بهخاطر مراجعه =«اتاق فرهنگ» چه اتاقی بود!
=همینطور ابتدا بهساکن آمدند و و تقاضای آن مادر پیر که همسایه ما دیگر از این حرفها نزن.
را باز کنند ،آن آقای پاسدار عصبانی صدام حسین جزو دموکراتهای انقلابی بود ،این کار را کردم و به شما توضیح و وقتی آن روز به اتاقم برگشتم، ـ به ا صطلا ح مر کز آ مو ز ش
گفتند شما آزاد هستید؟ دادم که چطور شده آمدم برای این که چیزهایی از ذهنم گذشت و مدتی در «فرهنگی»شان بود .بعد از این که
شد که چرا در زدم و آنها را صدا زدم بودند .از نظر آن «تئوری» مقولهای را هم مرا صدا کردند که به اتاق فرهنگ
ـ نخیر .مجدداً مرا به بازجویی بردند ضمانت او را بکنم. خود فرو رفتم. بروم ،با هشدارباشی که از هرمز
و با توهین گفت میخواهد پدری از و حتی روزی که در دفتر اداریشان تحت عنوان سمتگیری سوسیالیستی بعد از این حادثه ،عین واقعه را که شنیده بودم ،حدس زدم باید علیرضا
که در مرحله مرخص شدن بودم و به از زبان یک مقام مسؤول جمهوری =آیا یادتان هست در آن روز چه رفته باشد و چیزهایی را خبر داده
من درآورد که در داستانها بنویسند. توالت رفته بودم ،در توالت را از پشت برای این قبیل کشورها علم کرده بودند اسلامی و آنهم بهعنوان رئیس دادگاه باشد .وارد اتاق فرهنگ شدم ،چهار
قفل کردند .وقتی با صدای بلند فریاد که چنین قضاوتی را درباره حزب توده چیزهایی از ذهنتان گذشت؟ نفر نشسته بودند .یکی از آنها پرسید:
این بود قضیه واقعی که حالا شما نام زدم که در قفل است ،بهخاطر همین که گویا دارند سمتگیری سوسیالیستی دارد و تاکنون چه بسا حکم اعدام چند «سید هم هستی؟» گفتم بله .من
صدای بلندم ۴۰ ،روز دیگر مرا در زندان نفر را داده و یا زندانی کرده ،عیناً این ـ بله .دو موضوعی که از ذهنم ایستاده بودم ،گفت بنشین اینجا!
آن را دعوای من میدانید؟ فروتن رو به عنوان تنبیه نگهداشتند .اینان حتی را میپیمایند .در صدر احزاب کمونیست حرفهای او را به حزب نوشتم و خواستم گذشت ،یکی مربوط به خودم بود سپس پرسید :تو در اتاق چی گفتی؟
موقع آزاد شدن آدم از زندان و از این به حزب هشدار بدهم که قضاوت آنان و یکی مربوط به پسرم عباس .اگر گفتم راجع به کتابی که تازه خواندنش
کرد به من و گفت به من اینجوری که این کار را برای تحقیر و زجر انجام اینگونهکشورهاغالب ًاکسانیدرلحظات درباره ما چیست .متأسفانه هیچ جوابی خاطرتان باشد ،سال ۱۳۵۸یا ۱۳۵۹ را شروع کردم و دیروز گرفتم و هنوز
بود ،دقیقاً نمیدانم .آن وقت یک در صفحات اول آن هستم .گفت بگو
نگفت .گفتم ،خوب ،شما حالا بدانید بدهند ،اباء نداشتند. حساس میتوانستند جای بگیرند که از به من ندادند. پزشک را که طرفدار انقلاب هم بود و چی گفتی؟ گفتم علیرضا از من سؤال
آن روز در زندان ،پیش خودم فکر خدمت هم به انقلاب کرد ،در کردستان کرد چرا کتاب «زندگی امام حسن»
که موضوعها را چه جوری به شما =لطف ًا جریان آزاد شدن خودتان این خط مشی حزب کمونیست شوروی میکردم این آقای کیانوری دبیر اول اعدام یا تیرباران کردند (این پزشک را برای خواندن انتخاب کردی؟ من
حزب خوابش برده بود؟! او مدتها نامش دکتر رشوند سرداری بود .جراح هم به او جواب دادم که قبل ًا این
میگویند و منتقل میکنند. را که الان با همین عبارت کوتاه مطرح دنبالهروی کنند (تعویض ایرج اسکندری در سالهای پس از شهریور ۱۳۲۰ بیمارستان لقمانالدوله ادهم که برای کتاب را که محمدعلی خلیلی تألیف
مسؤولیتهای مهم حزبی داشت .او چطور کمک پزشکی به بیماران و مجروحان، کرده بود خواندم و حالا یک محقق
در هر صورت ،پس از ۴۵روز دیگر فرمودید ،قدری بیشتر توضیح دهید. دبیر اول وقت حزب توده و قرار دادن به ماهیت ضد کمونیست بودن اینها بی به کردستان رفته بود و توسط شیخ مصری اهل سنت در این باره نوشته،
توجه بود؟ خود آقای مهندس بازرگان صادق خلخالی تیرباران شد .توضیح خواستم ببینم که او چه نوشته .چون
که در زندان ماندم ،عصر روزی در ماه ـ روزی مرا صدا کردند برای بازجویی کیانوری بهجای او در آستانه انقلاب از دکتر عباس طاهری) .روزی پسرم در آن کتاب اولی احساس کردم قدری
و این شانزدهمین بار بود که از من عباس را دیدم که خیلی ناراحت است شخصیت امام حسن خدشهدار شده.
فروردین ۱۳۶۴آمدند و من و یک بازجویی میکردند و میباید شماره آن بهمن ،نمونهای از این سیاست بود). و در خود فرو رفته .از او پرسیدم گفت در اون کتابی که خوندی چی
را در بالای آن ورقه یادداشت میکردم اتفاقی برایت افتاده؟ گفت یک پزشک نوشته بود؟ گفتم نوشته بود روزی امام
نفر دیگر را آزاد کردند .این نفری که یعنی شانزدهم .دیدم ،اوراقی که این بار آقای کیانوری یکی از آن رهبرانی بود را اعدام کردند و نظرمان این است حسن داشت از کوچهای رد میشد.
آوردند ،میباید تمام فامیل خودم را با که دیگر خیلی زیادی نسبت به مطالبات که ما پزشکان طی بیانیهای به این چهار نفر زن به او سلام کردند .امام
با من آزاد شد ،کسی بود که ضمانت نام معرفی کنم :شغل و محل سکونت و حزب کمونیست شوروی به قول خودش کار جمهوری اسلامی اعتراض بکنیم. حسن جواب سلامشان را داد و بعد،
مجدداًشرح حال خودم را بنویسم .پنج چسبندگی داشت .اما شناخت من که اما حزب (بخوانیم کیانوری دبیر اول از آنها خواست که زن ایشان بشوند.
شخصی را کرده بود و آن شخص رفته ساعت این کار طول کشید و سخت هم در دورهای از زندگی سیاسیام در ارتباط حزب) مخالفت کرده و گفتند «به این امام حسن دید که زنها پس از شنیدن
مریض بودم ،خیلی برایم دشوار بود .قبل ًا مستقیم با شخص آقای کیانوری کار شکل سر و صدا نکنید» .ناراحتم ،چرا این حرف ،شروع کردند به خندیدن.
بود خارج کشور و او را آورده بودند و کسانی که با هم بودیم و قبل از من آزاد کردم و بعدها در سالهای زندگی در امام حسن گفت خندیدن نداره ،من از
شده بودند ،درباره این نحوۀ بازجویی مهاجرت و تجربه بیشتر زندگی سیاسی باید سکوت بکنیم. شما خواستگاری کردم .آن زنان جواب
به مدت ۶ماه در زندان بود .اثاثیهام را صحبت کرده بودند که از آنها چنین ازجمله به این موضوع دقیق شدم و این حرف عباس در آن روز توی دادند آخر ما همه قبل ًا زنهای تو بودیم
مطالعه کردم ،تا این لحظه به این باورم ذهنم آمد که یک پزشک که حتی آدم که ما را طلاق دادی .این مسأله برای
در بقچهای بسته بودم .مرا آوردند در بازجوییهایی کرده بودند. که کیانوری اصولاً آدم بیاعتقادی مصلح هم بوده چرا او را کشتند و چرا من که امام باید رهبر مسلمین باشد،
با توجه به چنین سابقهای که قبل ًا آن روز اعتراض نکردند .یک موضوع قدری سنگین بود .خواستم ببینم این
زندان و بعد د ِر زندان را باز کردند و درباره آن شنیده بودم ،برایم معلوم شد دیگر که مربوط به خودم بود :یکی از
که بهاحتمال زیاد من هم در مرحله برادران کامکاران را ـ گروه موسیقی
بهقول خودشان مرا مثل «کیسه زباله» آزاد شدن هستم .این بازجویی من در برادران کامکاران معروف هستند و ُکرد
آن روز تا ساعت ۵بعد از ظهر طول هستند ـ فکر میکنم نامش ارسلان بود،
انداختند توی کوچه و گفتند برو! کشید .بعد از آن ،احتیاج پیدا کردم بازداشت کردند .مادر ایشان همسایه
بروم دستشویی .مرا بردند دستشویی. دیوار بهدیوار ما بود .روزی این خانم
بهاتفاق آن آقا آمدیم تا سربالایی بعد از آن که کارم تمام شد و خواستم آمد پیش من و گفت که برای آزاد شدن
از دستشویی بیرون بیایم ،دیدم د ِر پسرش از زندان ضامن میخواهند که
تپه ،او به من کمک کرد تا بتوانم دستشویی بسته است و از پشت قفل سندی را در دادگستری بگذارند .از من
کردند .هرچه صدا کردم ،کسی جواب خواهش کرد که اگر امکان دارد این
خودم را بکشم .مریض بودم ،دیگر قادر نداد .این محل اداریشان بود ،فکر کردم لطف را در حق پسرش بکنم .خواهش
که احتمالاً یک نفرشان در ساعت آخر او را پذیرفتم و سندی را آماده کردم و
به راه رفتن نبودم و حتی نمیتوانستم اداری در دستشویی را بسته و همه رفتیم برای ارائه آن بهعنوان ضمانت و
رفتهاند و نمیدانستند که یک نفر در آزاد کردن ارسلان .بهاتفاق رفتیم پیش
بایستم .بعد از دقایقی مجبور شدم به رئیس دادگاه که یک معمم بود و چند
دستشویی است. نفر دیگر هم درآنجا بودند .به رئیس
صورت چهار دست و پا خود را از تپه حدود نیم ساعت در آنجا ماندم دادگاه گفتم آمدهام برای آزاد شدن
و قدری به در کوبیدم و با صدا خبر آقای کامکار و میخواهم ضمانت او را
بکشم تا این که سرانجام رسیدیم به کردم که من پشت در ماندم .نیم بکنم .رئیس دادگاه یک نگاه آنچنانی به
ساعت بعد یک نفر از پاسداران آمد که من کرد و گفت چرا میخواهید برای
جاده اصلی که خیابان چمران نام دارد. معلوم بود رئیسشان است .او آمد و با این فرد ضمانت کنید؟ گفتم مادر ایشان
شماتت کردن ،شروع کرد به حرفهای همسایه دیوار به دیوار ماست و پیر زنی
یک تاکسی از راه رسید و نگهداشت. نامربوط زدن .گفتم« :من نیم ساعت است و آمده از من تقاضا کرده و من
است در اینجا ماندم ».گفت :مثل این هم آمدم تا ضمانت ایشان را بکنم تا از
سوار تاکسی شدم .رانندۀ تاکسی تا که نمیدونی اینجا کجاست؟ گفتم: زندان آزاد بشود .چطور مگه؟ آیا کار
«میدانم ،اینجا زندان است .آیا باید ناصوابی دارم میکنم؟ رئیس دادگاه با
وضع مرا با یک بقچه در دست دید، در حالت مریضی و گرسنه و خسته در یک حالت خشم و غضب شروع کرد به
توالت بمانم؟ از ظهر که مرا آوردید ،الآن بد و بیراه گفتن به حزب توده که اینها
پرسید شما زندانی بودید؟ جواب دادم ساعت پنج و نیم است و هیچ غذایی
هم از صبح تا حالا به من ندادید ».با
بله .آدرس منزل را دادم .آن موقع تندی این کلمات را گفتم و تا گفتم
غذا نخوردم ،پرسید غذا نخوردی؟ و
خانوادهام در خیابان گیشا سکونت
داشتند .وقتی به مقصد رسیدیم هر
کاری کردم ،حاضر نشد از من کرایه
تاکسی را بگیرد و با تمام مهربانی
رو به من کرد و گفت« :اگر کاری از
دستم برمیآید ،بگویید انجام دهم .از
او بهخاطر همه خلوص و مهربانیش انوشه طاهری
تشکر کردم .از تاکسی که پیاده شدم،
او تا د ِر منزل همراه من آمد و سپس بود .دفاع او از کمونیسم و اردوگاه هم یک ضد کمونیست دوآتشه بود.
سوسیالیسم ،پوششی بود برای ارضای
همدیگر را بوسیدیم و رفت. قدرتطلبی .اصولاً ویژگی کاراکتر امثال =آقای طاهری! فکر میکنم باید
او را در رابطه با مقوله پیچیدهای بهنام مسأله خط مشی سیاسی آقای کیانوری
این مردمان نیکسرشت نمونه «قدرت» میفهمم .البته این نظر من در قبال جمهوری اسلامی را از زاویه
درباره بیاعتقادی کیانوری به کمونیسم دیگر نگاه بکنیم و نه این که او ماهیت
دیگری هستند از مردم سرزمین و یا شورویها مربوط به سالهایی است ضد کمونیستی آیتالله خمینی و
از مهاجرت سیاسی او و سالهای بعد از حکومت اسلامی را نمیدانست ،خیر.
ما .همیشه با خود میگویم اگر انقلاب ایران .او برای رسیدن به رأس خوب هم آگاهی داشت .مبانی ریشهای
قدرت و یا حفظ قدرت ،همواره خود را با اتخاذ چنین سیاستی برمیگردد به
در این سرزمین تا امروز حاکمان قدرت برتر همسو نشان میداده و عمل تئوری سازیهای حزب کمونیست
میکرده است .کیانوری در وصیتنامهاش شوروی ـ عموم ًا بعد از سال 1969ـ
مستبد و آدمخوار داشتیم ،اما از به خطای سیاسی خود اذعان دارد. درباره سیاستی که احزاب کمونیست
متأسفانه قدری از متن گفتگویمان دور کشورهای آسیا و افریقا میباید در
آن سو پرشمارتر بودند انسانهایی شدیم .با اجازهتان ،مجدداً برمیگردیم قبال دولتها در این کشورها که موضع
به متن گفتگو .لطفاً بفرمایید چطور شد ضد امپریالیستی اتخاذ میکنند ،از
که علیه آنان رزمیدند .وجود چنین نظر آن تئوری ،رهبران این کشورها
شما را از زندان آزاد کردند؟ را «دموکراتهای انقلابی» مینامیدند
آدمنمایانی نباید موجب شود که از ـ بعد از آمدن مجدد انصاری و که بهعلت اتخاذ موضعگیریهای ضد
گروههای جدید بهجای لاجوردی و امپریالیستی ـ و علیرغم ضد کمونیست
مردم و کشورمان مأیوس شویم .و در دار و دستهاش به زندان ،زمینهای بودنشان ـ در جبهه جهانی مبارزه با
عین حال هیچوقت نباید نام مستبدان
جنایتکار و آدمخواران همدستشان و
جنایتهایشان را فراموش کنیم.
به هرحال ،زنگ خانهام را زدم .در
باز شد و پسرم روزبه ،کوچکترین
فرزندم و تنها فرزندی که در خانهمان
باقی مانده بود ،در را باز کرد و او را
در آغوش گرفتم و بقچه را از دستم
دنباله دارد گرفت.