Page 5 - (کیهان لندن - سال سى و هفتم ـ شماره ۲۶۸ (دوره جديد
P. 5

‫صفحه ‪ 5‬ـ ‪ Page 5‬ـ شماره ‪۱۷۳۴‬‬
‫جمعه ‪ ۳‬تا پنجشنبه ‪ ۹‬جولای ‪۲۰۲۰‬‬

                  ‫کافه نادری و جمشید علیمراد…‬                                                                                          ‫گفتگویی به یاد محمدعلی کشاورز‪:‬‬

                                                                                                                     ‫برای هنر باید دانا و پاک و بیآلایش بود…‬

‫ایران ترویج کنند‪ .‬اما اینگونه حرکتها‬     ‫بود که تمرکزش بیش از هر چیز بر‬        ‫=یادم میآید حدود ‪۱5‬‬                                                                                                 ‫=با آنتونی کویین وسط‬
                                         ‫روی نوآوری و مدرنسازی جامعه‬           ‫سالم بود که شنیدیم قرار‬                                                                                             ‫سکانسی که داشتیم کار‬
‫اغلب با کارشکنی مراکز تصمیمگیری‬          ‫سنتی و قدیمی انگلیسی بود‪ .‬فرهنگ‬       ‫است «اعجوبهها» و جمشید‬                ‫این خیلی مهم بود که نقشی را که‬          ‫=در کارتان ابتکار عمل داشتید؟‬         ‫میکردیم‪ ،‬طراح صحنه به‬
                                         ‫خوشگذرانی در ضمن نام اولین رادیوی‬     ‫علیمراد خواننده خوش‬                   ‫دوست میداشتم با آن زندگی میکردم‬         ‫‪-‬هنرپیشه قبل از اینکه بخواهد‬          ‫دستور نورپرداز کات داد‪ .‬من‬
‫از جمله رادیو سراسری مملکت روبرو‬         ‫آزاد جهان هم بود که موسیقی راک‬        ‫صدای آنها با آن موی بلند‪،‬‬             ‫و با کارگردانهای دیگر در یک سکانس‬       ‫کارش را اجرا کند باید با کارگردان‬     ‫به آنتونی کویین نگاه کردم‪،‬‬
                                         ‫انگلیسی و آمریکایی آن زمان را بدون‬    ‫چکمه بیتلی و کت شلوار‬                 ‫بحث میکردیم گفتگو میکردیم و بعد‬         ‫بنشیند بحث کند و برای نقشی‬            ‫آنتونی کویین به من نگاه‬
‫میشد‪ .‬البته بعدها‪ ،‬رادیو که تا آن‬        ‫هیچ مجوزی‪ ،‬از روی یک کشتی شناور‬       ‫انگلیسی برای اولین بار در‬             ‫شروع میکردیم‪ .‬از کارگردان سوال‬          ‫که دارد یک بیوگرافی بنویسد برای‬       ‫کرد که علت چیست که او‬
                                          ‫در آبهای بینالمللی پخش میکرد‪.‬‬        ‫یک سالن چند صد نفری در‬                ‫میکردم استدعا میکردم که اگر یک‬          ‫خودش بعد کارگردان این مسئله را‬        ‫کات داد؟! رفتم پرسیدم چرا‬
‫زمان در اختیار خوانندگان موسیقی‬          ‫کم کم امواج این انقلاب فرهنگی مد‬      ‫تهران برای جوانها کنسرت‬               ‫جایی کوچکترین اشتباهی کردم کات‬          ‫حل کند‪ .‬اگر من تا حالا کاری کردم‬      ‫کات دادی؟ گفت وقتی کار‬
                                         ‫روز‪،‬بهسینمایآزادهمرسید‪.‬سینمایی‬        ‫بگذارند‪ .‬این البته خیلی‬               ‫بدهید و دو مرتبه بگیرید‪ .‬با کارگردان‬    ‫با کارگردانم صحبت کردم‪ ،‬بعد برای‬      ‫میکردینسیمی آمد کهنور‬
‫کلاسیک یا سنتی ایرانی بود‪ ،‬با‬            ‫که تونی ریچاردسون و لیندسی‬            ‫پیش از آخرین کنسرت‬                    ‫و بازیگران رفیق و صمیمیبودیم‪،‬‬           ‫خودم یک بیوگرافی نقش نوشتم‬            ‫خورشید را جابجا میکرد و‬
                                         ‫اندرسون‪ ،‬دو بازیگر معروف تئاتر و‬      ‫جمشید علیمراد در‬                      ‫بحث و گفتگو میکردیم راجع به آن‬          ‫بهخصوص در زمان آقای علی حاتمی‬
‫درخشش هنرمندانی چون ویگن‪،‬‬                ‫سینمای انگلیس از پایهگذرانش بودند‪.‬‬    ‫استادیوم ورزشی «امجدیه»‬               ‫سکانسی که میخواستیم بازی کنیم‬           ‫که یکی از بهترین کارگردانهای ما‬           ‫کار درست در نمیآمد!‬
                                         ‫یک نهضت سینمایی که بر پایه ادبیات‬                                           ‫فرق هم نمیکرد که بازیگر جوان باشد‬       ‫بود؛ وقتی که میخواستیم کار کنیم با‬    ‫=حیف است که کارگردان‬
‫و پس از او منوچهر و روانبخش و به‬         ‫و مهارتهای نگارشی این دو سینماگر‪،‬‬                           ‫بود‪.‬‬            ‫یا پیر باشد‪ .‬مثل خود داییجان ناپلئون‬    ‫ایشان راجع به نقش مینوشتیم که هر‬      ‫«داییجان ناپلئون» کار‬
                                         ‫تحت تاثیر سینمای نئوریالیسم‬                                                 ‫چقدر شیرین بود و چقدر کار را دوست‬       ‫کس چه نقشی دارد؛ بحث میکردیم‪.‬‬         ‫نکند؛ واقعا حیف است؛‬
‫کار گرفتن سازها و شیوههای موسیقی‬         ‫ایتالیا و فرانسه بین سالهای ‪۱۹۵۸‬‬      ‫فیروزه خطیبی ‪ -‬نمیدانم چرا‬            ‫داشت یا بچههای دیگر یا با خانمهایی‬      ‫هر بازیگری قبل از هر چیز اگر نقشی‬     ‫ناصر تقوایی یکی از بهترین‬
                                         ‫تا ‪ ۱۹۶۷‬میلادی پایهگذاری شده‬          ‫در این روزهای ُکرونایی‪ ،‬مرگ افراد‬     ‫که کار میکردیم همیشه راجع به‬            ‫را انتخاب کند باید با کارگردان راجع‬    ‫کارگردانهای ایرانی است‪.‬‬
‫نوین دگرگون شد و ما توانستیم برای‬        ‫بود‪ .‬این جنبش سینمایی توانست‬          ‫سرشناس‪ ،‬حتی کسانی که دورادور‬          ‫نقش و سناریو با کارگردان صحبت‬           ‫به کار بحث بکند‪ ،‬گفتگو کند‪ ،‬اگر‬       ‫=یکی از بازیگران‬
                                         ‫با طرح مسائلی چون سقط جنین‪،‬‬           ‫میشناسیم و بهخصوص آنهایی که‬           ‫میکردند و کارگردان‪ ،‬ناصر تقوایی‪،‬‬        ‫هنرپیشه نظریاتی دارد باید برای بهبود‬  ‫فوقالعاده خوب‪ ،‬فوقالعاده‬
‫نخستین بار یک ترانه پاپ ایرانی به نام‬    ‫حقوق کارگری و گرانی اجاره خانه با‬     ‫وجودشان با بخشی از خاطراتمان‬          ‫با تمام دل و جان مسائل و مشکلات‬         ‫کار به کارگردانش بگوید تا اینکه یک‬    ‫خوب‪ ،‬جهانگیر فروهر بود؛‬
                                         ‫دو فیلم درخشان «با خشم به گذشته‬       ‫گره خورده بیش از هر زمان دیگری بر‬     ‫نقش را برای آنها میگفت‪ .‬بطور کلی‬        ‫نقشی در بیاید که به قول ماها مغز‬      ‫هوش بسیار بسیار عجیبی‬
‫«مهتاب» را با صدای «ویگن» از رادیو‬       ‫بنگر» از ریچاردسون و «اگر» ساختهی‬     ‫روی ما اثر میگذارد‪ .‬انگار‪ ،‬این ویروس‬  ‫به بازیگر‪ ،‬صدابردار یا فیلمبردار توصیه‬                                        ‫داشت؛ سناریو را یکبار‬
                                         ‫«لیندسی اندرسن» به اوج خود برسد‪.‬‬      ‫مرگزا‪ ،‬به حباب نازک ابدی بودنمان‬      ‫میکنم با کارگردان دوست باشند با او‬                     ‫بازیگرش را بشناسد‪.‬‬     ‫میخواند‪ ،‬حفظ میشد‪.‬‬
                  ‫ایران آن زمان بشنویم‪.‬‬  ‫در همین سالها بود که بیتلهای اهل‬      ‫تلنگری زده و حس شکست ناپذیری‬          ‫بحث کنند‪ .‬عیبی ندارد آدم یک چیزی‬        ‫=همین روند را با ناصر تقوایی‬          ‫هنرپیشه خیلی خیلی‬
                                         ‫لیورپول به چنان معروفیتی رسیدند‬                                             ‫را بلد نیست با معاون کارگردان یا با‬                                           ‫خوبی بود‪ ،‬منتها در اینجا‬
‫چندی بعد اسم گروه راک ایرانی‬             ‫که دامنهاش به ایران و شهر ما تهران‬                  ‫ما ترک خورده است‪.‬‬       ‫خود او و آدمهای دیگر میتوانند حرف‬               ‫داشتید؟ دستتان باز بود؟‬       ‫ما خوب و بد را تشخیص‬
                                                                               ‫این بار با شنیدن خبر درگذشت‬                                                                                         ‫نمیدهیم و بدی و خوبی در‬
‫«اعجوبهها» با خوانندهای به نام‬                                  ‫هم رسید‪.‬‬       ‫جمشید علیمراد‪ ،‬یکبار دیگر خاطراتی‬        ‫بزنند و از همدیگر چیز یاد بگیرند‪.‬‬    ‫‪-‬بله‪ ،‬با آقای تقوایی بود‪ ،‬با آقای‬     ‫روابطی است که کارگردان با‬
                                         ‫در تهران دوران نوجوانی من‪ ،‬ما‬         ‫از زمانهای دور و از زیر غبار فراموشی‬  ‫=خاطرهای از دوستان دیگرتان‬              ‫علی حاتمی بود‪ ،‬با اکبر خواجویی بود؛‬
‫«جمشید علیمراد» سر زبانها افتاد‪.‬‬         ‫هنوز از یک موسیقی پاپ ایرانی‬          ‫به سراغم آمد‪ .‬یاد شبهای گرم‬           ‫که الان در قید حیات نیستند‬              ‫علاوه بر این با کارگردانهای خارجی و‬               ‫بازیگرش دارد‪.‬‬
                                         ‫مدرن و جوانپسند در سطح عموم‬           ‫تابستان تهران قدیم افتادم‪ .‬شبهایی‬                                             ‫بازیگران خارجی هم همین گفتگو را‬       ‫=آقایان کارگردان در فکر‬
‫علیمراد پیش از آن با شهبال شبپره‬         ‫محروم بودیم‪ .‬درواقع‪ ،‬موسیقی «پاپ»‬     ‫که با لباسهای مهمانی با پدر و مادرم‬                              ‫دارید؟‬       ‫داشتیم‪ .‬در آن فیلم (کاروانها) که با‬   ‫زیباییبازیگرهانباشند!باید‬
                                         ‫یا مردمی ایرانی در دوران قاجار و‬      ‫به کافه نادری میرفتیم و توی باغچه‬     ‫‪-‬یکی از بازیگران فوقالعاده خوب‪،‬‬         ‫آنتی کویین و بهروز وثوقی بازی کردم‬    ‫ببینید که رل را میتوانند‬
‫گروه «استورمز» را درست کرده بودند‬        ‫زمانی پا به عرصه وجود گذاشت که‬        ‫قدیمی و زیبای آبپاشی شده آن‪ ،‬دور‬      ‫فوقالعاده خوب‪ ،‬جهانگیر فروهر‬            ‫تا وقتی که کار در دست ماست به‬
                                         ‫طرفداران آزادیخواه مشروطیت به فکر‬     ‫میز آهنی که روی آن سفرهای سفید و‬      ‫بود؛ هوش بسیار بسیار عجیبی‬                                                          ‫خوب ارائه کنند یا نه!‬
‫و برای مدت کوتاهی با چند موزیسین‬         ‫نوآوری افتادند‪ .‬البته همان موقع هم‬    ‫تمیز و بساط شام چیده شده بود بین‬      ‫داشت؛ سناریو را یکبار میخواند‪،‬‬                             ‫توافق رسیدیم‪.‬‬
                                         ‫داد و قال بنیادگرایان به هوا رفت چرا‬  ‫غروب آفتاب و عطر خاک مینشستیم‪.‬‬        ‫حفظ میشد‪ .‬هنرپیشه خیلی خیلی‬             ‫آدمهای نجیبی بودند و وقتی‬             ‫فیروزه رمضان زاده‪ -‬محمدعلی‬
‫دیگر در دیسکوتک هتل میموزای‬              ‫که بنیادگرایان عادت دارند در همه‬      ‫این میزها دور تا دور یک پیست رقص‬      ‫خوبی بود‪ ،‬منتها در اینجا ما خوب‬         ‫میخواستند کار بکنند برای کار‬          ‫کشاورز یکی از چهرههای شاخص‬
                                         ‫رشتههای هنری بهخصوص در زمینه‬          ‫چیده شده بود و روی سکوی مقابل ما‪،‬‬     ‫و بد را تشخیص نمیدهیم و بدی و‬           ‫زحمت میکشیدند و بحث و گفتگو‬           ‫تاریخ سینما‪ ،‬تئاتر و تلویزیون ایران‬
‫شمال برنامههایی اجرا میکردند‪.‬‬            ‫موسیقی‪ ،‬در مقابل پیشنهاد هرگونه‬       ‫سن سیمانی کوچکی بود که گروههای‬        ‫خوبی در روابطی است که کارگردان‬          ‫میکردند؛ با کارگردان‪ ،‬نویسنده‪،‬‬        ‫چندی پیش در ‪ ۹۰‬سالگی از دنیا‬
                                         ‫تغییری سینه سپر کنند و جلوی‬           ‫سه چهار نفرهای که غالبا از ایتالیا‬    ‫با بازیگرش دارد و بازیگر در موقع‬        ‫طراح صحنه؛ یادم هست با آنتونی‬         ‫رفت‪ .‬نگاهی به برخی نقشهای‬
‫بعدها شهبال به شیراز رفت و در‬            ‫نوآوریها را بگیرند‪ .‬اما موسیقیدانهای‬  ‫دعوت میشدند روی آن ترانههای‬           ‫کار باید ببیند که این کارگردان چه‬       ‫کویین وسط سکانسی که داشتیم کار‬        ‫ماندگار وی مانند «داییجان سرهنگ»‬
                                         ‫پیشرو و تازهنفسی هم بودند که در این‬   ‫محبوب آن زمان را اجرا میکردند‪ .‬از‬     ‫میگوید‪ .‬امیدوارم که آقای تقوایی‬         ‫میکردیم مامور طراح صحنه‪ ،‬کات داد‬      ‫در مجموعه تلویزیونی «داییجان‬
‫آنجا گروه «بلک کتز» را تشکیل داد‬         ‫میان میکوشیدند با تکیه بر ارزشهای‬     ‫جمله آهنگی به نام «تامه تامه رو» که‬   ‫دوباره کار دستش بگیرد‪ ،‬چون حیف‬          ‫ما داشتیم کار میکردیم همه چیز‬         ‫ناپلئون»‪« ،‬شعبان استخونی» در‬
                                         ‫موسیقی بینالمللی و حتی موسیقی‬         ‫با صدای پپینو گاگلیاردی به معروفیت‬    ‫است که کارگردان «داییجان ناپلئون»‬       ‫هم درست بود؛ من به آنتونی کویین‬       ‫سریال «هزاردستان» و «اسداللهخان»‬
‫و جمشید علیمراد هم با گیتارنوازانی‬       ‫در آن زمان کمتر شنیده شده محلی‬        ‫رسید و بزرگترها به محض شنیدن آن‪،‬‬      ‫کار نکند؛ واقعا حیف است؛ او یکی از‬      ‫نگاه کردم‪ ،‬آنتونی کویین به من نگاه‬    ‫در سریال «پدرسالار» برای دریافتن‬
                                         ‫ایرانی‪ ،‬نوع تازهای از موسیقی را در‬    ‫به وسط پیست رقص میرفتند و با آن‬                                               ‫کرد که علت چیست که او کات داد؟!‬       ‫جایگاه هنری وی در عرصه بازیگری‬
‫به نام هامو آیوازیان‪ ،‬فریدون ریاحی‪،‬‬                                            ‫تانگو میرقصیدند‪ .‬ترانهای که بعدها‬        ‫بهترین کارگردانهای ایرانی است‪.‬‬       ‫ببینید مسئله چقدر مهم بود که آن‬
                                                                               ‫ُمهر وامضای جمشید علیمراد هم روی‬      ‫=آقای کشاورز‪ ،‬این سالها که‬              ‫نورپردازی که داشت نورپردازی میکرد‬                             ‫کافیست‪.‬‬
‫واروژ جردن و طبلنوازی به نام هروس‬                                                                                    ‫از سینما و بازیگری کنار کشیدید‬          ‫و از نورپردازهای معروف آمریکایی هم‬    ‫کیهان لندن مدتی پیش از درگذشت‬
                                                                                                       ‫آن خورد‪.‬‬                                              ‫بود کات داد؛ رفتم پرسیدم چرا کات‬      ‫وی‪ ۲۵ ،‬خرداد ‪ ،۱۳۹۹‬با این هنرمند‬
‫عبدالیان گروه «اعجوبهها» را تشکیل‬                                              ‫من اولین آبجوی زندگیام را هم در‬            ‫وقتتان را چطور میگذرانید؟‬          ‫دادی؟ گفت متوجه شدی که وقتی‬
                                                                               ‫سن ‪ ۱۱‬سالگی در همان کافه نادری‬        ‫‪-‬با کتابهایی که دارم؛ مرتب به قول‬       ‫کار میکردی یک نرمه بادی آمد؛ من‬          ‫برجسته گفتگویی انجام داده است‪.‬‬
‫داد و با اجرای تازهای از یک ترانه‬                                              ‫مزهمزه کردم‪ .‬تابستان بود و اهل‬        ‫معروف عشق میکنیم و میخوانیم؛‬            ‫بلافاصله کات دادم؛ این نرمه باد اشعه‬  ‫=آقای کشاورز یکی از نقشهای‬
                                                                               ‫خانه در هتل آبعلی در ییلاق بودند و‬    ‫کتاب میخوانم‪ ،‬ترجمهها را میخوانم‪،‬‬       ‫خورشید را جابجا میکرد در نتیجه کار‬    ‫ماندگار شما «داییجان سرهنگ»‬
‫محلی شناخته شده به نام «شکار آهو»‬                                              ‫خواهرم که تجدیدی آورده بود در شهر‬     ‫کتابهای خوب از نویسندههای‬               ‫انجام نمیشد! ببینید به چه چیزهایی‬
                                                                               ‫مانده بود که درس بخواند و نمیدانم‬     ‫خیلی خوب که در سطح جهان‬                 ‫توجه میکردند و ما آنجا کار میکردیم‬    ‫در مجموعه تلویزیونی «داییجان‬
‫یکشبه به معروفیت رسید‪.‬‬                                                         ‫با چه حسابی قرار شد من هم با او‬       ‫مطرحاند؛ به نظر من هنرپیشهها‬
                                                                               ‫بمانم تا فرصتی برای دست از پا خطا‬     ‫بروند این کتابها را بخوانند و یاد‬                      ‫و یاد هم میگرفتیم‪.‬‬     ‫ناپلئون» ساخته ناصر تقوایی که در‬
‫یادم میآید حدود ‪ ۱۵‬سالم بود‬                                                    ‫کردن پیدا نکند‪ .‬اما آنشب ما سه‬        ‫بگیرند؛ اعتقاد دارم هنرپیشه نباید‬       ‫با بچههایی که کار میکردیم خیلی‬
                                                                               ‫نفری دور میز نشستیم و «بیفتک» و‬       ‫خیلی خودخواه و مغرور باشد‪.‬‬              ‫خاطره داریم با آنها بحث میکردیم‬       ‫سال ‪ ۱۳55‬تهیه شد‪ .‬چطور شد این‬
‫که شنیدیم قرار است «اعجوبهها» و‬                                                ‫سیب زمینی سرخ کرده خوردیم و از‬        ‫=در حال حاضر چه کتابی‬                   ‫راجع به نقش در یک سکانس‪ ،‬اگر یکی‬
                                                                               ‫بطریهای بزرگ سبز تیره «شمس»‬                                                   ‫دو تا مخالف بودند بلافاصله کارگردان‬                ‫نقش را قبول کردید؟‬
‫جمشید علیمراد خواننده خوش صدای‬                                                 ‫آبجو خوردیم‪ .‬البته به من یک نصف‬                              ‫میخوانید؟‬        ‫آقای ناصر تقوایی را صدا میزدیم و‬      ‫‪-‬اول از همه سناریو را خواندم‪ ،‬بعد‬
                                                                               ‫لیوان بیشتر نرسید اما با همان کلهپا‬   ‫‪-‬الان کتاب « َفر َوهر و نگاره آن» را‬    ‫بعد او برای ما تشریح میکرد که این‬     ‫با افرادی که در این سریال باید بازی‬
‫آنها با آن موی بلند‪ ،‬چکمه بیتلی و‬                                              ‫شدم و بچهها مجبورشدند تاکسی خبر‬                                               ‫حرفهایی که شما میزنید در مورد‬         ‫کنند‪ ،‬بعد با کارگردان کار و فیلمبردار‬
                                                                               ‫کنند و من گیج و ویج را با دشواری‬                           ‫میخوانم…‬           ‫نقش نیست‪ ،‬برای همین بود که کاری‬       ‫صحبت کردم و بعد کار را شروع‬
‫کت شلوار انگلیسی برای اولین بار در‬                                             ‫از پلههای پشت بام بالا ببرند و توی‬            ‫=نویسندهاشکیست؟‬                 ‫که میکردیم عموما در همان برداشت‬       ‫کردیم؛ بعضی از خصوصیاتی که در‬
                                                                               ‫رختخواب خنکم زیر پشهبندی صورتی‬        ‫‪-‬خانم آناهید خزیر؛ یک نکته را به‬        ‫اول اوکیاش را میداد و میگفت خوب‬       ‫مورد کارم همیشه داشتم این بود که‬
‫یک سالن چند صد نفری در تهران‬                                                                                         ‫شما عرض کنم؛ برای هنرمند بودن‬                                                 ‫هر کاری میکنم به خاطر مردم بود‬
                                                                                                       ‫بخوابانند‪.‬‬    ‫و بازیگر خیلی خوبی بودن در درجه‬                                    ‫است‪.‬‬       ‫و باید مورد قبول مردم قرار بگیرد و‬
‫برای جوانها کنسرت بگذارند‪ .‬این‬                                                 ‫سالها بعد از آن شبهای تابستانی‬        ‫اول میبایست اخلاق هنرمندانه داشت‬        ‫=با کدام یک از بازیگران‬               ‫اگر نقصی دارد به من بگویند و تذکر‬
                                                                               ‫در کافه نادری تهران‪ ،‬یعنی اواسط‬       ‫و این اخلاق هنرمندانه پیدا نمیشود‬       ‫سریال «داییجان ناپلئون» رابطه‬         ‫بدهند چون مردم بهترین قاضی و‬
‫البته خیلی پیش از آخرین کنسرت‬                                                  ‫دهه ‪ ۶۰‬میلادی‪ ،‬یک انقلاب‬              ‫به غیر از اینکه راجع به آن نقشی که‬
                                                                               ‫فرهنگی– هنری در انگلستان رخ داد‪.‬‬      ‫میخواهند بازی کنند‪ ،‬نظریاتشان را‬                      ‫دوستانهایداشتید؟‬           ‫بهترین منتقد کار اکتورها هستند‪.‬‬
‫جمشید علیمراد در استادیوم ورزشی‬                                                ‫این همان دورانی است که «توئیگی»‬       ‫بنویسند و بعد با کارگردانشان صحبت‬                                             ‫چیزهایی که باید میگفتم را خواندم‬
                                                                               ‫به خاطر لاغری و موهای کوتاهش‬          ‫کنند‪ .‬من با کارگردانهایی که کار‬         ‫‪-‬با کارگردان و بازیگرهایی که یک‬       ‫و اگر به نظر من موردی در مورد‬
                  ‫«امجدیه» بود‪.‬‬                                                ‫تبدیل به اولین سوپرمدل دنیا شد و‬      ‫کردم علی حاتمی بوده که در دانشکده‬       ‫مقدار سنشان از من زیادتر بود و در‬     ‫کاراکتر «سرهنگ» مناسب نبود‬
                                                                               ‫لوازم آرایش «بی با» و «مری کوانت»‬     ‫با هم بودیم؛ با مرحوم خواجوی هم؛‬        ‫زبان فارسی کار کرده بودند صحبت‬        ‫میگفتم باید تغییرش بدهی تا من کار‬
‫ما دخترهای «شمرونی» و به‬                                                       ‫به خاطر رنگهای تیره ماتیکهایش‬         ‫کارهایی که اینها کردند ماندگار است؛‬     ‫میکردم و از آنها سوال میکردم‪.‬‬         ‫کنم و اگر عوض نمیشد من به یک‬
                                                                               ‫فروش سرسامآوری پیدا کرد‪ .‬دوران‬                                                ‫بازیگران خیلی خوبی آنجا بازی‬          ‫ترتیبی موقع اجرا حل میکردم‪ .‬اگر‬
‫اصطلاح بالای شهر تهران آن روزها هم‬                                             ‫چکمههای ساقهبلند‪ ،‬مینیژوپ‬             ‫ادامه در صفحه ‪۱۷‬‬                        ‫میکردندکهافتخارمیکنمدرکنارشان‬         ‫کارگردان هم فریاد میزد میگفتم من‬
                                                                               ‫و خرید از مغازههای «کینگز رود»‬                                                ‫کار میکردم و از آنها یاد میگرفتم‪.‬‬     ‫این نقش را خواندم و به نظرم اینطوری‬
‫با مینیژوپ و جورابهای الهام گرفته‬                                              ‫لندن و زمان معروفیت بیتلها بود که‬                                                                                   ‫بهتر است‪ .‬البته ناصر تقوایی یکی از‬
                                                                               ‫با تشکیل یک گروه راک و موی بلند‬                                                                                     ‫کارگردانهای خیلی خوب ماست‪،‬‬
‫از «تورماهیگیری»‪ ،‬کفشهای نوکتیز‬                                                ‫و چکمه «بیتلی»‪ ،‬یک نوع انقلاب‬                                                                                       ‫فردی که عشق این کار را داشت‬
                                                                               ‫فرهنگی در میان نسل جوان در سراسر‬                                                                                    ‫کارگردان و نویسنده خوبی هست و‬
‫ورنی و عینک «ادری هیپورنی»‪،‬‬                                                    ‫دنیا به وجود آوردند‪ .‬این دگرگونی‬                                                                                    ‫بود‪ .‬ایشان هرچند ممنوعالکار نیست‬
                                                                               ‫فرهنگی که به آن «سوئینگینگ لندن»‬                                                                                    ‫ولی شرایط کار در سینمای ایران به‬
‫دستجمعی بلیت خریدیم و با پسرهای‬                                                ‫یا فرهنگ خوشگذرانی هم میگفتند‪،‬‬                                                                                      ‫شکلی است که شرایط کار در ایران را‬
                                                                               ‫علاوه بر تغییراتی که در مد و موسیقی‬                                                                                 ‫مساعد نمیداند‪ .‬بله‪ ،‬مساعد نمیداند‪،‬‬
‫ادامه در صفحه ‪۱۷‬‬  ‫همسایه که ‪....‬‬                                               ‫به وجود آورد‪ ،‬یک فرهنگ جوانپسند‬                                                                                     ‫همانطور که خودم الان پنج شش سال‬

                                                                                                                                                                                                                   ‫است کار نمیکنم‪.‬‬

                                                                               ‫وبسایت کیهان لندن به زبان انگلیسی‬
   1   2   3   4   5   6   7   8   9   10