Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و هفتم ـ شماره ۲۵۷ (دوره جديد
P. 14
صفحه - Page 14 - ۱4شماره ۱۷6۳
جمعه ۱۰تا پنجشنبه ۱۶بهمنماه ۱۳99خورشیدی
استاد بود؛ دامناش را آلوده نمیکرد؛ = وقتی وکیل تسخیری
روش زیرکانهای داشت؛ در«نامه مردم» نگاهی به یادداشتهای یک زندانی سیاسی از دو زندان در دو رژیم قبلی و فعلی من آن دفاع آبکی و «دادگاه
خبری منتشر میکرد بدین مضمون که پسند » ر ا قر ا ئت کر د
«میگویند فلانی ساواکی است» و این مهمان پسران شاطرنانوا! ()۳ برخاستم و گفتم آنچه او
فلانی در جنگ و ستیز با حزب توده میگوید برای خود میگوید
بود ،اگر بیاد داشته باشید وقتی نوبت به
قطبزاده ضدکمونیست رسید ،در نامه بیست و ششم مرداد
مردم خبری بدین مضمون منتشر شد: در زندان سیاسی زمان شاه ،آسایش را مدیون زندانبانان ،و نظم را مرهون «ناهار زیر آلاچیق حیاط آماده
«روزنامه دیلی پرس در قبرس سندی زندانیان بودیم! است .حیاطی بزرگ و دلگشا با
منتشرکرده که عضویت قطبزاده را در درختان بلند توت که در گوشه و کنار
سازمان سیا فاش میسازد». آن سر برافراشتهاند .از پلههای ایوان
حال تو بیا و برو ببین در قبرس به زیر میآئیم .خیابانی رو بهم پهن
آیا روزنامهای بنام «دیلی پرس» اصلا ایرج هاشمیزاده با حاشیههای گلکاری و باغچههای
وجود دارد؟ تصویر میکند.دفتر خاطرات بهآذین از زندان محمود اعتمادزاده که با نام مستعارش «م.ا. دو سوی آن و اینک میدان مانندی با
ر فیقی د ا شتم خشکه مقد س «خط امام» مثل تصویر یک جارختی بر پیش از انقلاب «مهمان این آقایان» نام دارد و بهآذین» شهرت دارد ،از چهرههای سرشناس دو نیمکت سمنتی و در وسط میدان
تودهای؛ روزی در انجمن دانشجویان دیوار بود که سران حزب توده تلاش میکردند، خاطراتش را از زندان بعد از انقلاب «بار دیگر ،و ادبی ـ سیاسی چپ ایران در دوره قبل و بعد از حوضی گرد بزرگی ...پس از آن یک
شهر گراتس پای میکروفن از ترقیات این بار »...نام نهاده است.ایرج هاشمیزاده ،ازین انقلاب به شمار میرود .او که سه سال قبل (۱۰ حوضچه کاشی فرش با شیرآب و
شگرف شوروی داد سخن سر داد: لباسهای خود را به آن آویزان کنند. دو دفتر بخشهایی را در معرض مطالعه شما قرار خرداد )۱۳85درگذشت ،دو دفتر خاطرات از فواره و در انتهای حیاط ،آلاچیق
«سال گذشته تولید فولاد ۵۰۰.۰۰۰ شادروان ایرج اسکندری میدهد و عقیده دارد که در شرایط کنونی ایران خود بر جای نهاده است و فضای عمومی زندان بزرگی با سایبان شاخ و برگ تو در
تن ،گندم هزاران تن وو .»....جلسه که به نقل از مصاحبه فرهاد فرجاد با رادیو آلمان سیاسی را در هر دو دوره براساس مشاهداتش هم چند رز ...سفرهای دراز و باریک به
یادآوری آن ضروری است. پهنای نیم متر ...بر سفره بیست و دو
سه تن که هنوز با هیچ کدامشان آشنا
تمام شد آهسته از او پرسیدم رفیق به سبب نقشی که در برگذاری برداشت که منجر به قطع دست زندگینامۀ م.ا .بهآذین: نشدهام .ناهار چلو با خورش مرغ...
این آمارها را از کجا آوردهای ،گفت شب شعرهای «انستیتو گوته» و چپ او شد و بقیه عمر را به دست محمو د ا عتما د ز ا د ه ( م .ا . پارچهای آب یخ ...ناهار با دو برش
از خودم ،کسی معترض است؟ برود نیز فعالیتهای دوره جدید کانون بهآذین) در سال ۱۲۹۳شمسی خربزه که در ظرف هر کسی میریزند
خلافش را ثابت کند! نویسندگان ایران داشت ،بار دیگر راستش متکی بود. در رشت به دنیا آمد .پس از خاتمه پایان میپذیرد ...محفل کوچکی
«بهآذین» آرام و لابلای خاطراتش چند روزی زندانی شد و پس از در اوایل دهۀ ۲۰که وارد تحصیلات متوسطه ،در سال ۱۳۱۱ داریم .سخن از هر دری میرود.
کارت عضویت سیامک لطف اللهی را انقلاب هم در سال ۱۳6۱در جریان فعالیتهای سیاسی شده بود از جزو دانشجویان اعزامی ایران به خوشم؛ پرتو لرزان روشنائی نیمروز
در ساواک نشان ما میدهد ،آنهم از دستگیری گستردۀ اعضای حزب ارتشاستعفادادوبهوزارتفرهنگ فرانسه رفت و در رشته مهندسی در سایه مهربان آلاچیق .زمزمه نازک
قول هم بندش ....« :باورکردنی نیست. توده به زندان رفت و تا سال ۱۳6۹ منتقل شد و به تدریس زبان فرانسه فواره و سرریز آب از روی کاشی لبه
هیچ یک از گروهها تا این حد در دشمنی وریاضیاتدردبیرستانهاپرداخت. دریانوردی تحصیل کرد. حوضچه .زندان و زندانیان را فراموش
پیش نمیرود .خاموش میمانم .همبندم در زندان ماند. از همان زمان به کار تألیف و ترجمه در سال ۱۳۱۷به ایران بازگشت کردهام .نگاهم هر سو درنگ میکند
میگوید« :درک خاصی از وظیفه روز وی در روز چهارشنبه ۱۰خرداد روی آورد و به عنوان نویسنده و و به نیروی دریایی پیوست .در و لذتی دیگر میچیند ...میان باغچه
داره .....شما چه فکر میکنید؟ آیا ۱۳85بر اثر ایست قلبی در تهران چهارم شهریور ۱۳۲۰که نیروهای
سوسهای توکارش نیست؟»« .ازکجا مترجم شهرت یافت. متفقین به ایران حمله کردند و جابهجا درختان کهنسال توت...
میشه دانست؟»« .بوش که میآد؛ یکی درگذشت. در تیر ماه ۱۳4۹بازداشت شد و او افسر نیروی دریایی بود و در «نزدیک به سه ماه ...درست
از بهآذین نوشتهها و ترجمههای چهار ماه در زندانهای قزلقلعه و بمباران بندرپهلوی (انزلی) زخم شش روز کم در زندان شماره چهار
قصر به سر برد .در سوم آذر ۱۳56 قصر بسر میبرم .جائی است رویهم
متعددی بر جای مانده است. آسوده با نظمی چشمگیر و این
نظم و آسایش پدید آورده خود
میگفت دو سال پیش او را درکرمانشاه به زیر هشت میرود تا دربازجوئی میکنیم و از دادگاه میخواهیم که ما تیمسار رئیس دادرسی ارتش توانسته میکشند و باز صبح روز دیگر به اتاق زندانیان است؛ خاصه این چند
تو لباس ارتشی دیده؛ ستوان سوم یا اثاث من مراقب باشد .اتاق پر شده را بهحکم حق و منطق از اتهامیکه بر در این دادگاه «علنی» راه یابد .به میبرند ...در نخستین شبم در اینجا؛ تن افسران «سازمان نظامی» که
استوارهمچو چیزی». است .عموئی سخنان لطفآمیزی دستور رئیس یک یک برمیخیزیم و پیش از شام ،عموئی مرا با خود به انضباط و سازماندهی ارتشی را
وآخرسر هم لگدی حوالهاش میگوید و من با همه سپاس و تحسین ما وارد کردهاند مبری بشناسد. خود را معرفی میکنیم :نام و نام پدر... گردش دور حیاط میبرد و با لحن با آزمودگی و هشیاری و تلاش
میکند« .س .ل» پول قهوهچی زندان خویش پاسخ میدهم .و اینک روبوسی دادگاه به شور میرود و این قدر دادستان کیفرخواست را میخواند. دوستانهای که به هیچ رو از رسمیت صبورانهشان ترکیب کردهاند .پنج تن
را هم بالا کشیده« :حساب دیشبش را با یکایک حاضران« .سربلند و پایدار هست که ماده 79را جانشین ماده پس از آن وکیل تسخیری متهم ردیف گفت وگو نمیکاهد؛ مرا با کمون و بیش نیستند ...صبح پیش از چاشت،
به عباس نداده است.لابد فراموش کرده باشید» و میروم .نه چندان شاد .با ۶9مورد استناد دادستان میکند. یک؛ که من باشم به سخن درمیآید؛ ورزش با اسبابهای فرنگی و ایرانی،
است« .چه قدر بود؟» «سه تومان و سایه اندوهی از ترک دوستان که همه من به حداکثر کیفریعنی سه ماه و ایکاش که درنمیآمد .گفتاری مقررات آن آشنا میکند... میل و تخته شنا؛ دمبل؛ هالتر وگاه
هفت هزار» .میدهم و خداحافظی سزاوارتر از من به آزادی هستند .در و دوستانم هر یک به دو ماه زندان «برای سرگرمی من ،دوستان کتابی نیز بازی روی پارالل .تماشائی است...
میکنم». محوطه زیرهشت؛ شلتوکی ایستاده سست و بیمایهتر از حد انتظار ،به چند میآورند ـ حافظ ،ناصرخسرو، بیش از همه هم وقتی که صفرخان
بهآذین پس از سه ماه اقامت است و نگاه افسردهای دارد .سرپاسبان؛ محکوم میشویم. صدائی خفه و لرزان با چاشنی ترس ترجمه انگلیسی «خاطرات خانه میل میگیرد میلهای بزرگ سنگین
در مهمانخانه آقایان روانه خانهاش همه دفترهای مرا از کیف بیرون آورده با آن که من سه ماه و بیست و نطقی فرسوده و نخنما که بهگمان مردگان» .میخوانم .بهتر است بگویم را چنان بهنرمی بهحرکت میآورد که
میشود؛ با سقوط سلطنت ،در نظام به افسر نگهبان داده است .به من گفته روز است که در زندانم ،آقایان خویش «دادگاه پسند» میشمارد... یک رگ در چهره نجیبش نمیجنبد.
برخاسته از انقلاب براین تصور است که میشود که تا یک هفته دیگر آنها را مهماننوازی را به نهایت میرسانند و تاب نمیآورم .اعلام میکنم که آنچه که نک میزنم... آذربایجانی است؛ از فدائیان فرقه
آرزوی دیرینه اش به ثمررسیده است: برمیگردانند .یک نگاه مختصر ...و باز ده روز دیگر نگهم میدارند به امید او میگوید برای خود و بهحساب خود «روز 22مهرماه ۴9پس از سه ماه دموکرات ...بهبهانه کشتن یکی از
رفقا پس از سالها مهاجرت به خانه هنوز پس از چهار ماه آن یک هفته دادگاه تجدیدنظرکه برای تشکیل آن میگوید .برمیگردد و نگاهی تلخ به و یک روز که در بازداشتم ،سرانجام افسران ارشد در روزهای قدرت فرقه
برگشتهاند؛ کرکره دکان حزب درتهران بسر نرسیده است .دست شلتوکی را مهلت معینی نیست :دو ماه یا ده ماه برای تعیین وکیل مرا به دادرسی ـ چیزی که بهگفته خود کمترین
بالا رفته است؛ نامه مردم و مجله دنیا و دیگر .با این همه گلهای نباید داشته من میافکند... ارتش میبرند .دفتر دادگاه عادی دخالتی در آن نداشته است ـ زندانی
صدها جزوه تئوریک امکان انتشار پیدا میفشارم و گرم میبوسمش. باشم ...سرانجام کوشش برادر دیگرم یازدهم آبان ماه 4۹ شماره یک ،سرهنگی نشسته است میشود و تا به امروز در زندان بسر
کردهاند .همه چیز نشان از آن میدهد بیرون زندان شماره چهار ،برادرم که در سراسر این چند ماه گرفتاری «باز در دادگاهم .آخرین دفاع با دو سه افسر دیگر ...سرهنگ شاید میبرد ...پس از چاشت؛ زندان یکباره
که وعدههای خمینی درباره آزادی و ایستاده است .باز پارهای تشریفات دم در غم کار من بود ،به نتیجه میرسد متهمان .برمیخیزم .هیجانی دارم. همسال من باشد؛ یا اندکی پیرتر؛ چهره عوض میکند .در اطاقها یا در
دموکراسی امری است ابدی و پابرجا. و با آزادی من به قید التزام موافقت صدایم میلرزد .چه بخواهم و چه فربه و سرخ و سفید؛ میگوید که هرگوشه حیاط و ایوان که بتوان،
بهآذین سه سال بعد از برقراری در قصر و اینک هوای آزاد... میشود .روز بیست و یکم آبان مرا به نخواهم آزردهام .از زندان ،از این دادستان در مورد من به ماده ۶9 نشستهاند و کتاب و دفتری در پیش
جمهوری اسلامی دوباره راهی زندان حزب توده شیفته اتحاد جماهیر دادرسی میبرند؛ این بار محترمانهتر؛ دادگاه ،از احوالی که بر کشور من استناد کرده است و این ماده ۶9چه دارند .ترجمه میکنند ،میخوانند،
شد؛ این بار اما از خربزه و هندوانه و شوروی و اردوگاه سوسیالیسم بود؛ حکمفرماست و این اهانت که بر باشد؟ از مجموعه قوانین که پیش مینویسند ،یادداشت برمیدارند.
چای داغ و سخنرانی درباره ادبیات و هرنوع انتقادی به کمونیسم و اردوگاه با یک سرباز بی تفنگ. من و دوستانم روا میدارند .چگونه رویش باز است برایم میخواند« :هر یکی از افسران ،حجری [سال۱۳۶7
صلح و سوسیالیسم خبری نبود؛ تعزیه سوسیالیسم ،توهین به مقدسات حزب در اطاق سروان بازپرس نشستهام... برتلخکامی خود مسلط شوم؟ دشوار کس اهالی مملکت را صریحاً تحریص اعدام شد] از راه مکاتبه با انگلستان
اسلامی بود و توابسازی ،شکنجههای شمرده میشد و پاسخش تهمت و زدن میگوید :در شأن شما نبود این کار... است .سخنم را با نام غایبان این به مسلح شدن برضد حکومت ملی رشته مدیریت میخواند .فام نریمان
قرون وسطی و اعتراف به جاسوسی ول کنید؛ قربان! برای چه خودتان دادگاه آغاز میکنم :عدل و انسانیت. بنماید ،محکوم به حبس مجرد از سه کارگر رسومات از همان راه در پی
برای کا .گ .ب در مقابل دوربین مهرساواکی!. را به دردسر میاندازید؟» .خاموش آنگاه به آنچه ما را به این دادگاه تا پنج سال خواهد بود و اگر تحریص مهندسی تهویه مطبوع میرود و
تلویزیون .و م .الف .بهآذین با «پوست «س .ل ».جوان تنومندی که « میمانم .در شأن او نیست که بداند کشانده است ،میپردازم و تأکید او مؤثر واقع نشده باشد؛ جزای او از همچنین دیگران و دیگران؛ یکی
وگوشت و خون و استخوان تودهایاش» در تلاش برخاستن ..بالا تنه را کمکم ما چه میگوئیم و از چه رنج میبریم. میکنم که سانسور و ممیزی قبل از شش ماه تا سه سال حبس تأدیبی تاریخ و جغرافیا ،یکی هواشناسی...
از نزدیک با چهره انقلابی که یک پیش میآورد ،دست و پایش از هم انتشار کتاب ـ چنان که با بیپروائی است» .چشمانم گرد میشود .یعنی اینجا برای دو گروه اصلی زندانیان
عمرآرزویش را میکشید؛ آشنا شد! باز میشد و آهسته رو به بالا میرفت. راه بسته است؛ افسوس... معمول این روزگار است ـ صریحاً چه؟ دیوانهاند؟ تقاضای آزادی یک ـ «فدائیان اسلام» و دیگر دستههای
همراه من و بهآذین سری به زندان میرفت .تا کجا؟ پناه برخدا! ...دم در به زندان برگردانده میشوم .دو با اصل بیستم متمم قانون اساسی نویسنده زندانی را با کدام سریش اسلامی از یک سو و پیروان انواع
جمهوری اسلامی میزنیم! اتاق ایستادـ دستها به کمرزده و و نیم یا سه بعدازظهر .بند خاموش مخالفت دارد ...پس از من ،دوستانم به «تحریص اهالی به مسلح شدن» گرایشهای چپ از سوی دیگر ـ دو
پاها از هم گشاده .هیولائی است! جا است .پاسبان میآید و میگوید اثاثم نیز؛ محمدعلی سپانلو شاعر و چسباندهاند؟ تهمت آشکار؛ دروغ آشپزخانه جداگانه هست با یک
*** میخورم؛ بیاغراق...تصوری که از او به رحمانینژاد هنرپیشه و کارگردان به بیشرمانه ...اعتراض میکنم و سرهنگ اتاقک باریک برای کسانی که خود
«در نیمه بیداری گرم و آسوده من دست میدهد ،همانند جنایتپیشه را جمع کنم :آزادم. آخرین دفاع خود میپردازند؛ هر سه بهخونسردی پاسخ میدهد« :این را به تنهایی یا با شرکت یکی و دو تن
بامداد؛ ساعت هفت روز یکشنبه بیباکی است که دزدان و آدمکشان هم پس ازچهار ماه زندان .دوستان ما ناموجه بودن بازداشت خود را اعلام در دادگاه خواهید گفت» و فهرست دیگر پخت و پز میکنند .پینگ پنگ
۱7بهمن ۱۳۶۱زنگ بلند و مکرر و از او پروا میکنند و به حریمش نزدیک بهیکباره برمیخیزند و هر کدام کهنه و چرکمردهای پیش من نگه و والیبال از سرگرمیهای اینجاست.
ناشکیبای درخانه ،باقی مانده خواب را نمیشوند ....او مارکسیست ـ لنینست در کاری کمک میکنند .بی سر و میدارد« :وکیل خودتان را از روی پینگپنگ تقریباً در هر ساعت روز،
از چشمانم پراند .که میتوانست باشد؛ است؟ نمیدانم چیست و از کجا آمده صدا .ماه رمضان است و نباید مزاحم این معین کنید»« .وکیل لازم ندارم؛ اما والیبال ساعتی پیش از ظهر و
چه میخواست؟ در خانه من بودم است ،از چین؟ یا به احتمال پیشتر از روزهداران شد .شلتوکی اثاث مرا به خودم دفاع میکنم»« .در این صورت باز چهار و نیم یا پنج عصر ...بازی
و همسرم :من شصت و هشت و او دست امربر بند میدهد و خود زودتر دادگاه برایتان وکیل تسخیری معین چند تن سخت جالب مینماید :رضا
شصت و چهار ساله .تا از بستر برخیزم خود آمریکا؟» میکند» .شانه بالا میاندازم و بیرون شلتوکی و علی عموئی از افسران
و چیزی بپوشم و در باز کنم؛ صدای این تصویری است که بهآذین از«س. میآیم ...هشت روز دیگر میگذرد. «سازمان نظامی»؛ کیوان مهشید
قدمهایی که با شتاب پشتبام خانه را ل ».جوان هم بندش به خواننده سرانجام در سیام مهرماه مرا برای و سرحدیزاده ،دو فدائی جوان که
مینوردیدند به من هشدار داد که آنچه میدهد؛ این جوان که«همانند جنایت «پرونده خوانی» میبرند .در حضور گفته میشود در کشتن حسنعلی
در این چند هفته انتظارش میرفت پیشهای که دزدان و آدمکشان هم از وکیل تسخیری با پروندهای که برایم
به سراغم آمده است .انقلاب چهارم؛ او پروا دارند ،این مارکسیست ساخت منصور دست داشتهاند...
به تعبیرآقایان! پس از 22بهمن ۵7و امریکا ،گروهبان و استوار ارتش» بهم بافتهاند آشنا میشوم»... بهقیاس آنچه در قزل قلعه و زندان
تصرف لانه جاسوسی آمریکا و عزل سیامک لطف اللهی است .من از نزدیک «نهم آبان .نخستین جلسه دادگاه. موقت و حتی در شماره سه بر من
بنیصدر از ریاست جمهوری ،اکنون این جوان خوش تیپ وخوش قامت را همپروندههای من ،آقایان سپانلو و گذشته است؛ زندگی از این خوشتر
هنگام آن بود که صحنه سیاست ایران میشناختم و میشناسم .در همین رحمانینژاد ،آمدهاند .همچنین برادرم نمیشود که اینجا دارم .همه چیزم
از همه رقیبان احتمالی قدرت پاک شهر من ـ گراتس ـ دانشجوی دانشکده سرهنگ بازنشسته و وکیل دادگستری بهجاست ـ خورد و خواب ،مطالعه،
شود......از نردبان به زیرآمدند و در رو فنی بود .چپ بود و در انشعاب معروف که در دادرسی ارتش اجازه وکالت بازی و دوستان که لطف از حد
به ایوان ساختمان را زدند .باز کردم. در اردوگاه کمونیسم ،به خیمه «صدر به او نمیدهند .مینشینیم و از هر میگذرانند .تنها تخت اتاق را به من
دو تن پاسدار جوان .یکیشان درست مائو» پیوست ،قصد آن داشت انقلاب را دری سخن میگوئیم .لایحه دفاعی دادهاند و چه قدر شرمنده میشوم
سبیل برپشت لب نرسته ،هفتتیررو در ایران از ده آغاز کند و بعد با تصرف من آماده است .این چندروزه در که میبینم سرشب آن را به حیاط
به سقف سرسرا گرفته؛ به درون زندان نوشتهام ...ساعت ده و نیم
آمدند ...باحکم دادستان انقلاب برای شهرها ،شاه را ساقط کند. اعضای دادگاه میآیند و بهجای خود
دستگیری من آمدهاند ،رو به خیابان را جوانی بود پاک و چون همه ما در مینشینند و اینک رئیس دادگاه یا
بازکردند و دو جوان دیگر نیز به درون آن دوران بیخیالی و خامی جوانی؛ درست بگویم؛ به نیابت رئیس که در
آمدند؛ دو پاسدار تفنگ به دست؛ همه شیفته سازمانهای چپ؛ او مائو را سفر است همان سرهنگی که پیش
جا به جست وجو پرداختند؛ به ویژه پرستش میکرد و من برژنف هیولا را!!. از این ماده ۶9قانون را برایم خوانده
در اتاق من که هم خوابگاه است و هم لطفاللهی در بهمن ماه ۱۳۵7با سقوط است ...دادگاه رسمیت مییابد .سه
جای کار.... متهم و دو وکیل تسخیری و تنها یک
ادامه دارد دولت بختیار از زندان آزاد شد. تماشاگر که برادر من است و با اجازه
حزب توده با مخالفین خود با
دستکش روبرو نمیشد ،با سطلی از
لجن و کثافت حمله میکرد؛ در این کار