Page 16 - (کیهان لندن - سال سى و هفتم ـ شماره ۳۰۷ (دوره جديد
P. 16

‫صفحه ‪ - Page 16 - 16‬شماره ‪1۷۷3‬‬
                                                                                                                                                               ‫جمعه ‪ ۲7‬فروردینماه تا پنجشنبه‪ ۲‬اردیبهشتماه ‪۱۴00‬خورشیدی‬

‫پرسیدم‪ :‬چرا؟ گفت «رئیس سالن گفته‬                                        ‫گفتگو با فرزانه کابلی‪:‬‬                                                                                                       ‫= «خیلی کوچک بودم‬
‫از روی نعش من رد بشن که بخوان اجرا‬                                                                                                                                                                   ‫نمیتوانستم بایستم‪ ،‬یادم‬
‫کنند چون زن داره میرقصه!» خیلی‬         ‫من هنری دارم که میبایست به زنان سرزمینم یاد بدهم‬                                                                                                              ‫هستلبهکرسیرامیگرفتم‬
‫ناراحت شدم‪ .‬باید به بچهها اطلاع‬                                                                                                                                                                      ‫با ریتم موسیقی بالاپایین‬
‫میدادم‪ ،‬چون در راه بودند‪ ،‬خبر دادم‬     ‫زندان هر روز ورزش میکردم و سعی‬          ‫فرزانه کابلی‬                                                                                  ‫به رقص علاقمندید؟‬       ‫میرفتم‪ ،‬پدرم سنتور را‬
‫که نیایند‪ .‬فکر کنید با چه مشکلاتی‬      ‫کردم هیچ رابطهای با آدمهای آنجا‬                                                                                         ‫‪-‬خیلی کوچک بودم نمیتوانستم‬            ‫خیلی خوب میزد‪ ،‬مادرم‬
‫چندین روز با آنها تمرین کرده بودم‪،‬‬     ‫برقرار نکنم‪ .‬بعد که آن دوران تمام شد‪،‬‬   ‫خسته میشدم به خانه میرفتم و بقیه‬                                 ‫داشتید‪.‬‬        ‫بایستم‪ ،‬یادم هست لبه کرسی را‬          ‫همآکاردئونمینواخت‪،‬دایی‬
‫خانم سالار که از ‪ ۴‬سالگی شاگردم بوده‬   ‫دوباره کلاسهایم را شروع کردم‪ ،‬چون‬       ‫نامه بابام را میخواندم‪ .‬جواب نامههای‬    ‫‪ ۵-‬نفر بودیم که انتخاب شدیم‬             ‫میگرفتم با ریتم موسیقی بالاپایین‬      ‫بزرگم آقای گرمسیری استاد‬
‫و میرقصیده و خیلی خوب میفهمد‬           ‫کلاسهای من سیاسی نیستند‪ ،‬بعد هم‬         ‫بابایم را لحظهای مینوشتم‪ ،‬حتی در‬        ‫و قرار شد روی موسیقیهایی که به‬          ‫میرفتم‪ ،‬پدرم سنتور را خیلی خوب‬        ‫مدرسه هنرپیشگی بود‪،‬‬
‫که وقتی میگویند کنسل شده یعنی‬          ‫روی یکسری موزیکهایی که به ذهن‬           ‫موشکباران یا در بمباران‪ ،‬لحظه لحظه‬      ‫ما دادند طراحی کنیم‪ ،‬آن چهار نفر‬        ‫میزد‪ ،‬مادرم هم آکاردئون مینواخت‪،‬‬      ‫شاگردانشان علی نصیریان و‬
‫چه! در ساعت ‪ 6‬دوباره زنگ زد که‬         ‫یا گوش هر کسی نرسیده کار میکنم‪.‬‬         ‫او را در جریان زندگیم در تهران قرار‬     ‫نتوانستند و من کار طراحی را بر روی‬      ‫دایی بزرگم آقای گرمسیری استاد‬         ‫اساتید فقیدی چون عزتالله‬
‫«خواهش میکنم اگر اجرا به ‪ 7‬نرسید‬       ‫البته آن زمان بعد از آزادشدن از اوین‬    ‫میدادم و بعدها کلاسهایم را در خانه‬      ‫موسیقی که به من داده بودند انجام‬        ‫مدرسه هنرپیشگی بود‪ ،‬شاگردانشان‬        ‫انتظامی‪ ،‬جمشید مشایخی‬
‫ساعت ‪ ۹‬اجرا کنید‪ ».‬او دنباله این‬       ‫در تلویزیون و سینما ممنوعالکار شدم‪،‬‬     ‫برگزار میکردم‪ .‬فقط کلاس رقص و‬           ‫دادم‪ ،‬جزو گروه باله هم انتخاب شدم‬       ‫علی نصیریان و اساتید فقیدی چون‬        ‫بودند‪ .‬دایی دیگر من در رادیو‬
‫کار را از هر کسی که نفوذی داشت‪،‬‬        ‫تنها جایی که میتوانستم کار کنم تئاتر‬    ‫همیشه خصوصی بود‪ ،‬هیچوقت گروهی‬           ‫و در جشنهای ‪۲۵00‬ساله اجرا کردم‪،‬‬         ‫عزتالله انتظامی‪ ،‬جمشید مشایخی‬         ‫آواز میخواند‪ .‬در حقیقت در‬
‫گرفت‪ .‬با توجه به اینکه با خانم سالار‬   ‫بود‪ ،‬البته از تلویزیون خیلی خسته شده‬    ‫کار نمیکردم‪ ،‬الان اگر کلاس گروهی‬        ‫هر نفر چند سولیست داشتند که هر‬          ‫بودند‪ .‬دایی دیگر من در رادیو آواز‬     ‫یک خانواده هنرمند به دنیا‬
‫و خانوادهاش و همچنین خود سالار‬         ‫بودم‪ .‬دو سال پیش حراست تلویزیون‬         ‫دارم برای زمانهای اجرا و در سالن‬        ‫کدام برای یک رئیس جمهور اجرا‬            ‫میخواند‪ .‬در حقیقت در یک خانواده‬       ‫آمدم و این هنر به نظر من‬
‫و خانوادهاش آشنا هستم قبول کردم‬        ‫مرا خواست و پرسید خانم چرا برای‬         ‫بزرگ با بچهها کار میکنم‪ .‬در آن‬          ‫میکرد بعد جاهایمان عوض میشد‪.‬‬            ‫هنرمند به دنیا آمدم و این هنر به نظر‬
‫وگرنه هر کس دیگر بود نمیرفتم‪.‬‬          ‫تلویزیون کار نمیکنید؟ حالا همه را‬       ‫سالها که در خانه کار میکردم بعد از‬      ‫آن طراحی خودم را دوست داشتم‪.‬‬            ‫من ژنتیک بود‪ .‬وقتی در دبیرستان‬                      ‫ژنتیک بود‪».‬‬
‫میگفتم کنسل کردید و نمیآیم! به‬         ‫میخواهند تا بهشان بگویند تو نباید‬       ‫پایان هر سال مثلا ‪ 3۵‬نفر از بچههایی‬     ‫خانمهایده احمدزاده از معلمان خوب‬        ‫رفتم روزهای مهم سال را مثل روز‬        ‫=«من دو بار به زندان‬
‫هر حال دوباره به بچهها اطلاع دادم‬      ‫کار کنی! من گفتم‪« :‬دوست ندارم کار‬       ‫که پیش من میآمدند را در خانهام‬          ‫من که رقصهای ملی را به من یاد داد‬       ‫مادریا تولد شاه به من میگفتند‬         ‫اوین رفتم‪ ،‬یک بار یک ماه و‬
‫که خودتان را برسانید‪ .‬آنها از وسط راه‬  ‫کنم برای اینکه ‪ ۵‬سال مرا ممنوع الکار‬    ‫جمع میکردم و نتیجه آن یک سال‬            ‫میگفت خیلی خوب طراحی کردی‪.‬‬              ‫برنامه با تو باشد‪ ،‬البته قهرمان پرش‬   ‫نیم‪ ،‬یک بار یک شب‪ ،‬هر دو‬
‫برگشتند و به اجرای ساعت ‪ 7‬رسیدیم‬       ‫کردید بدون اینکه دلیل خاصی داشته‬        ‫را فیلم میگرفتم‪ ،‬خودم آرایششان‬          ‫شاید شروع طراحی من در آن زمان‬           ‫ارتفاع هم بودم‪ .‬همیشه موهای کوتاه‬
‫و همینطور ساعت ‪ .۹‬اجرا عالی بود‪،‬‬       ‫باشد فقط برای این که فیلم کلاس من‬       ‫میکردم‪ ،‬از قبل لباسهایشان را‬                                                    ‫داشتم و پسر میشدم و با یکی از‬          ‫بار هم بدون دلیل قانونی‪».‬‬
‫تماشاچی باورش نمیشد‪ ،‬از من دعوت‬                                                ‫طراحی میکردم‪ ،‬همه رقصهای سولو‬                                ‫شکل گرفت‪.‬‬          ‫دخترها که دوستم بود رقص دختر‬
‫کردند که بروم ردیف اول سالن بنشینم‪،‬‬                         ‫آمده بیرون!»‬       ‫داشتند‪ .‬اوایل دهه هفتاد بود‪ ،‬چهار‬                                               ‫و پسر روی صحنه طراحی میکردم‪،‬‬          ‫فیروزه رمضان زاده ‪ -‬فرزانه کابلی‬
‫موقعی که نوبت بچهها شد سالار مرا‬       ‫در سینما جور دیگری اذیت شدم‪،‬‬            ‫پنج روز بعد از یکی از این اجراها‪ ،‬یک‬    ‫=بعد از انقلاب‪ ،‬شما و دیگر‬              ‫البته آنموقع نمیدانستم دارم طراحی‬     ‫بالرین‪ ،‬طراح رقص و بازیگر تئاتر و‬
‫معرفی کرد و اعلام کرد که مدیریت‬        ‫چندین پیشنهاد هم از سینما داشتهام‪،‬‬      ‫روز مصاحبهای با یک مجله داشتم‪ .‬از‬                                               ‫میکنم‪ .‬در مسابقات مختلف رقص که‬        ‫سینمای ایران است که تا پیش از‬
‫برنامه حرکت امشب‪ ،‬برای چه کسی‬          ‫ولی در سینما آسیب روحی زیاد دیدهام‬      ‫چند روز قبل به مخاطبانشان اعلام‬         ‫رقصندگان چطور به فعالیتهای‬              ‫بیشتر در تالار فرهنگ اجرا میشد‬        ‫انقلاب یکی از مشهورترین بالرینهای‬
‫بود‪ ،‬من رو به تماشاچیها بلند شدم و‬     ‫از کارگردانهای مختلف‪ ،‬مثلا پلان یا‬      ‫کرده بودند که قرار است در دفتر‬                                                  ‫از طرف دبیرستان شرکت میکردم‪،‬‬          ‫ایران به شمار میرفت‪ .‬وی بعد از‬
‫به تشویق و ابراز احساساتشان جواب‬       ‫سکانسهای مختلفی میگیرند که‬              ‫مجله حاضر شوم‪ ،‬آن روز خیلیها‬                            ‫خود ادامه دادید؟‬        ‫حتی لباسهای آن اجراها را هم‬           ‫انقلاب ‪ ۵7‬با وجود ممنوع شدن رقص‬
‫دادم‪ .‬بعداً ویدئوی این برنامه بیرون‬    ‫موقع پخش یا مونتاژ به دلیل مشکلات‬       ‫از همه نقاط ایران زنگ میزدند و‬          ‫‪-‬ما چون در استخدام وزارت فرهنگ‬          ‫خودم طراحی میکردم و همیشه‬             ‫و همه محدودیتها و ممنوعیتهای‬
‫آمد‪ .‬صبح فردای آن شب از دادسرای‬                                                ‫میپرسیدند «خانم کابلی خوبید؟‬            ‫و هنر بودیم ما را به اداره تئاتر منتقل‬  ‫بین گروههای مختلف شرکت کننده‬          ‫موجود در جمهوری اسلامی تلاش کرد‬
‫تهران زنگ زدند گفتند «خانم باید‬           ‫مالی یا نبود وقت حذف میکنند‪.‬‬         ‫اتفاقی براتون نیفتاده؟» از یکی از آنها‬  ‫کردند و پستهای خالی را به ما دادند‪.‬‬     ‫از دبیرستانهای شهرهای مختلف‪،‬‬          ‫به طراحی و آموزش این هنر البته نه با‬
‫بیایید اینجا آقای قاضی میخوان راجع‬                                             ‫پرسیدم «مگه چه اتفاقی افتاده؟»‬          ‫فقط یک پست بازیگر خالی بود که آن‬        ‫رقص گروهی که من طراحی میکردم‬          ‫عنوان «رقص» بلکه به زبان حکومت‪،‬‬
‫به برنامه دیشب با شما صحبت کنند‪».‬‬      ‫=شما دو سال پیش هم بر سر‬                ‫گفتند «فیلمتون رو دیدیم» اول فکر‬        ‫را به من دادند‪ ،‬چون طی آزمونی که از‬     ‫اول میشد‪ .‬مشوقم پدرم بود‪ .‬اولین‬       ‫«حرکات موزون و فرم»‪ ،‬به فعالیت‬
‫یادم رفت بگویم وقتی برنامه ما را‬                                               ‫کردم یکی از فیلمهای سینمایی بوده‬        ‫ما رقصندهها کردند آن یک پست را به‬       ‫بار که مجله «زن روز» آگهی افتتاح‬
‫دوباره دیدند و عکس گرفتند از طرف‬       ‫ماجرای کنسرت سالار عقیلی در‬             ‫که بازی کردم‪ ،‬بعد متوجه شدم یکی‬         ‫من دادند و از این بابت خیلی خوشحال‬      ‫هنرستانی برای رقص را منتشر کرد‬                     ‫هنری خود ادامه دهد‪.‬‬
‫وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به ما‬                                               ‫از شاگردان بیمبالات من آن فیلم‬          ‫شدم‪ ،‬من از تئاتر شروع کردم آمدم و‬       ‫پدرم که از بچگی مرا «عروسی» صدا‬       ‫این رقصنده که بین خانوادهای‬
‫مجوز دادند‪ ،‬به هر حال آن روز صبح‬       ‫مرداد ‪ 13۹8‬به دادگاه احضار شدید‪.‬‬        ‫خصوصی از رقص بچهها در خانه مرا‬          ‫از آن طرف‪ ،‬در روز ‪ ۵‬کلاس ایروبیک‬        ‫میزد‪ ،‬به من پیشنهاد کرد‪« :‬عروسی‪،‬‬      ‫نوازنده و هنرمند در محله شاهآباد‬
‫با شوهرم رفتم‪ ،‬ولی پیش قاضی تنها‬       ‫‪-‬بله‪ ،‬اول که به من پیشنهاد شد این‬       ‫داده به دوستش و آن فیلم در همه‬          ‫داشتم که آخر کلاس برای اینکه‬            ‫این تبلیغ رو ببین‪ ،‬فکر میکنم جای‬      ‫(حوالی میدان بهارستان) تهران به دنیا‬
‫رفتم‪ .‬قاضی بعد از اینکه چند تا پرونده‬  ‫کار همراه با موسیقی به روی صحنه‬         ‫جای ایران دست به دست شده بود‪.‬‬           ‫بچهها خسته و کلافه نشوند آهنگهای‬        ‫درستی باشه برای کسی که اینقدر‬         ‫آمد و رشد کرد از کودکی با موسیقی‬
‫را امضا کرد و فرستاد گفت‪« :‬خانم شما‬    ‫برود خوشحال شدم‪ ،‬چون میدانستم‬           ‫بعد از مدتی به خاطر انتشار آن فیلم‬      ‫ایرانی میگذاشتم و با آنها کمی ایرانی‬    ‫علاقه و استعداد داره»‪ .‬رفتم و اسم‬     ‫میرقصید‪ .‬بعد از چند سال دوره‬
‫دیروز روی صحنه رقصیدید» گفتم‪:‬‬          ‫میتوانم این تابو را بشکنم‪ ،‬کاری که‬      ‫یک ماه و نیم به زندان اوین رفتم‪ .‬در‬     ‫میرقصیدم بعدها دو سه کلاس در‬            ‫نوشتم‪ .‬خیلی از دختران و پسران در‬      ‫قهرمانی در پرش از ارتفاع به پشتوانه‬
‫«نه‪ ،‬خطوط قرمز جمهوری اسلامی‬           ‫تا به حال در تهران اجرا نشده بود‪ ،‬به‬                                            ‫یک روز داشتم ولی دیدم خیلی خسته‬         ‫آنجا اسم نوشتند‪ ،‬یک عده از آنها را‬    ‫پدرش به هنرستان ملی فولکلور ایران‬
‫را میشناسم و نرقصیدم‪ .‬اگر ویدئو را‬     ‫هر حال کار با شاگردان دختر و پسرم‬                                               ‫میشوم؛ نامههای پدرم که از آمریکا‬        ‫نخواستند چون همه خوب نبودند‪ ،‬بعد‬      ‫رفت و در گرایش رقصهای ملی و‬
‫نگاه کنید میبینید که در ردیف جلوی‬      ‫اجرا میشد‪ ،‬پسرها در کارهای همسرم‪،‬‬                                               ‫میآمد ‪ ۱۵ -۱0‬صفحه فقط دو سه‬             ‫از مدت کوتاهی‪ ،‬سولیست گروهی شدم‬       ‫محلی تحصیل کرد و نزد استادش‬
‫تماشاچیها بودم‪ ،‬من بلند میشم و‬         ‫هادی جان‪ ،‬در تئاتر هم اجرا میکنند‪.‬‬                                              ‫صفحهاش را میخواندم‪ ،‬از کلاسهای‬          ‫که رقصهای محلی همه استانهای‬           ‫رابرت دوواره و همسرش رقص را‬
‫به احساسات مردم جواب میدم‪ ،‬پس‬          ‫موزیکهایی که سالار قرار بود آنجا به‬                                                                                     ‫ایران را اجرا میکرد در حالی که قبل‬
‫نمیتونم اون بالا باشم‪ ».‬قاضی گفت‪:‬‬      ‫روی صحنه ببرد ‪ ۱0‬قطعه بود‪ .‬دو سه‬                                                                                        ‫از ما گروههایی از استانهای مختلف‬                           ‫آموزش دید‪.‬‬
‫«خانم مگه شما برای خانمها اجرا‬         ‫تا از آنها ریتم شاد شش و هشت داشت‬                                                                                       ‫این رقصها را اجرا میکردند‪ ،‬مثل ًا‬     ‫در آستانه نهم اردیبهشت ماه‪ ،‬روز‬
‫نمیگذارید؟» گفتم‪« :‬چرا» گفت‪:‬‬           ‫که سراغشان نرفتم‪ ،‬سراغ موزیکهای‬                                                                                         ‫خانمی خانهدار یا یک کفاش یا کارمند‪،‬‬   ‫جهانی رقص‪ ،‬کیهان لندن با فرزانه‬
‫«پس چه اصراری دارید برای خانمها‬        ‫آرام رفتم چون خطوط قرمز جمهوری‬                                                                                          ‫این رقصها را اجرا میکردند ولی ما‬
‫و آقایون اجرا کنید؟» گفتم‪« :‬این کار‬    ‫اسلامی را میشناسم‪ .‬قبل ًا هم بر روی‬                                                                                     ‫که به استخدام وزارت فرهنگ و هنر‬                  ‫کابلی گفتگو کرده است‪.‬‬
‫منه و فکر کردم اشکالی نداره وقتی با‬    ‫آن موسیقیها طراحی داشتم‪ .‬حرکات‬                                                                                          ‫درآمدیم‪ ،‬همه دختر و پسرهایی با‬
‫مجوز کاری را روی صحنه میبرم‪».‬‬          ‫را به خاطر خطوط قرمز گرفتم و گفتم‬                                                                                       ‫بدنهای آماده از نظر فیزیکی‪ ،‬باریک‬     ‫=خانم کابلی با وجود دو بار‬
‫البته قاضی فرد محترمی بود چون‬          ‫هرقدر حرکت کمتر و در زمینه باشد‬                                                                                         ‫و بلند و خوشسیما؛ آموزش دیدیم‬
‫میتوانست هزار جور مشکل برای من‬         ‫بهتر است و کمتر اسیر میشوم‪ .‬بر‬                                                                                          ‫که همه این رقصهای محلی را اجرا‬        ‫بازداشت و زندان‪ ،‬چه عاملی باعث‬
‫ایجاد کند‪ .‬آن روز یک کاغذ گذاشت‬        ‫روی ‪ ۵‬اثر سالار طراحی کردم‪ ،‬دو بار‬                                                                                      ‫کنیم‪ .‬ما به بیشتر کشورهای دنیا‬        ‫شد که تن به مهاجرت ندهید و در‬
‫جلویم که امضا کنم‪ .‬گفتم‪« :‬امضا‬         ‫از طرف شورای نظارت بر نمایش وزارت‬                                                                                       ‫میرفتیم برای شناساندن و اجرای نه‬
‫نمیکنم نمیدونم اون تو چی نوشتید‪».‬‬      ‫ارشاد اسلامی آمدند کار را دیدند‪ ،‬از‬                                                                                     ‫فقط رقصهای محلی و فولکلوریک‬                                ‫ایران بمانید؟‬
‫گفت‪« :‬خانم همینهایی که شما گفتید‬       ‫لباسها عکس گرفتند‪ ،‬لباسهای‬                                                                                              ‫ایران بلکه رقصهای ملی با موزیک‬        ‫‪-‬من عاشق این سرزمینم‪ ،‬عاشق‬
‫من نوشتم‪ ».‬بعد خواندم دیدم اظهارات‬     ‫دخترهایی را که سولو میرقصیدند‬                                                                                           ‫اساتیدی چون پایور‪ ،‬حیدری که آن‬        ‫کارم و شاگردانم در اینجا هستم‪ .‬کار‬
‫خودم هست و امضا کردم‪ .‬بعد گفت‪:‬‬         ‫خودم انتخاب کردم‪ ،‬لباسهایی گشاد‬                                                                                                                               ‫من متفاوت با تمام کارهاییست که در‬
‫«دوباره اجرا دارید؟ گفتم « بله هفته‬    ‫که به همه اجراها میخورد با حجاب‬                                                                                                    ‫موقع کارشان زبانزد بود‪.‬‬    ‫دنیا در حال انجام است‪ ،‬هر جا بروم‬
‫دیگه این دفعه دو تا اجرای دیگه در‬      ‫کامل و روسریهای خیلی زیبا با پولک‪.‬‬                                                                                                                            ‫کار من‪ ،‬تماشاچی و مخاطب را بسیار‬
‫هتل اسپیناس تهران داشتیم» گفت‪:‬‬         ‫قرار بود دو تا اجرا در یک روز در سالن‬                                                                                   ‫= شما جزو گروه پنجنفره‬                ‫خوب جذب میکند و میتوانم کارم را‬
‫«باز هم میخواین اجرا کنید؟» گفتم‪:‬‬      ‫«میلاد» نمایشگاه اجرا شود‪ ،‬یکی‬                                                                                                                                ‫به راحتی در هر جا به صحنه ببرم‪ .‬اینجا‬
‫«با این وضع برای چی باید اجرا کنم؟»‬    ‫ساعت ‪ 7‬و یکی ساعت ‪ ،۹‬بچههایم‬                                                                                            ‫رقصهای محلی بودید که برای‬             ‫هم میتوانم به روی صحنه بروم ولی‬
‫به هر حال آمدم و البته قبلا جایی‬       ‫میدانستند ساعت ‪ 6‬باید پشت صحنه‬                                                                                                                                ‫محدودم فقط برای خانمها! ولی اینجا‬
‫بدتر از آنجا رفته بودم؛ من دو بار به‬   ‫باشند‪ ،‬بعضی از آنها از لواسان و شهریار‬                                                                                  ‫جشنهای ‪ ۲۵۰۰‬ساله انتخاب‬               ‫را دوست دارم‪ ،‬بچهای که ‪ 3‬سالش بوده‬
‫زندان اوین رفتم‪ ،‬یک بار یک ماه و نیم‪،‬‬  ‫و نقاط مختلف تهران میآمدند‪ ،‬ساعت‬                                                                                                                              ‫با من شروع کرده الان ‪ ۲۵‬ساله است‪،‬‬
‫یک بار یک شب‪ ،‬هر دو بار هم بدون‬        ‫‪ ۵‬همسر سالار عقیلی زنگ زد که‬                                                                                            ‫شدید و در برابر پادشاهان و رؤسای‬      ‫برای من مهم است که اینهمه زحمت‬
                                       ‫«فرزی جون این برنامه کنسل شده»‬                                                                                                                                ‫کشیدهام‪ ،‬یا آن کسی که ‪ ۲۹‬سال است‬
                     ‫دلیل قانونی‪.‬‬                                                                                                                              ‫کشورهای مهمان در آن جشن اجرا‬          ‫هنوز پیش من میآید‪ ،‬برایم بسیار مهم‬
‫هر دو بار‪ ،‬محکمتر و قویتر از اوین‬                                                                                                                                                                    ‫است که اینها بسیار خوب پیشرفت‬
‫برگشتم‪ .‬در مدت یک ماه و نیم که در‬      ‫«وقیح» نماهنگی در حمایت از حرکتهای اعتراضی در ایران‬                                                                                                           ‫کردند‪ ،‬پس برایم خیلی اهمیت دارد‬
‫اوین بودم خیلی اذیت شدم‪ .‬به همسرم‬
‫(هادی مرزبان) گفتم «منو ببر کلهام‬      ‫نواختن موسیقی در خیابان زندگی‬           ‫است‪ ،‬قبل از خروج از کشور به زبان‬                                   ‫ویدئو‬        ‫«وقیح» را هنرمندانی که در سرودن‬                          ‫که اینجا بمانم‪.‬‬
‫باد بخوره» سه روز به شمال رفتیم‪،‬‬                        ‫خود را میگذراند‪.‬‬       ‫فارسی و کردی ترانههای زیادی سروده‬                                               ‫ترانه‪ ،‬ساختن موسیقی و تهیه نماهنگ‬     ‫البته یک بار ‪ ۹‬ماه به آمریکا رفتم‬
‫بعد آمدم و کلاسهایم را شروع کردم‪.‬‬                                              ‫و روانه بازار کرده بود‪ .‬آمانج که امروز‬  ‫«ما خودمان را مسئول میدانیم در‬          ‫دست داشتند به کسانی تقدیم کردهاند‬     ‫چون خودم‪ ،‬همسرم (هادی مرزبان)‬
‫هادی جان گفت‪« :‬بابا تو دیگه کی‬         ‫احمد رأفت با آمانج آزرمی گفتگویی‬        ‫در آلمان زندگی میکند‪ ،‬از طریق‬           ‫این روزگار اعدام‪ ،‬جنایت و فقر‪ ،‬صدای‬     ‫که جمهوری اسلامی برای آنان‬            ‫و مادرم شهروند آمریکا هستیم‪ ،‬آنجا‬
‫هستی واسه همین رفته بودی اونجا»‬                          ‫انجام داده است‪.‬‬                                                                                       ‫محدودیت ایجاد کرده و یا حتا آنها را‬   ‫کلاس داشتم و با بچهها کار میکردم‪،‬‬
‫گفتم «من به کارم اعتقاد دارم؛ خودم‬                                                                                       ‫کسانی باشیم که خاموش شدهاند‪».‬‬                                               ‫کلاسهایم هرکدام دو ساعت با هم‬
‫ارائه رقص ندارم بلکه یک هنر دارم که‬                                                                                    ‫آمانج آزرمی که کرد و متولد سنندج‬                     ‫در خیابان کشته است‪.‬‬      ‫فاصله داشتند‪ ،‬سالن اجاره میکردم‪،‬‬
‫به زنان سرزمینم یاد میدم‪ ،‬پس میتونم‬                                                                                                                            ‫آمانج آرزمی یکی از هنرمندانی‬          ‫شاگردانم در ایران به من زنگ میزدند‬
                                                                                                                                                               ‫که در نماهنگ «وقیح» حضور دارد‬         ‫میگفتند «نمون‪ ،‬بیا اینجا فرزی‬
        ‫کارم رو دوباره شروع کنم‪».‬‬                                                                                                                              ‫میگوید ما که در ایران با پستترین و‬    ‫جون!» من بسیار احساساتی هستم‪،‬‬
                                                                                                                                                               ‫جنایتکارترین سیستم حکومتی سروکار‬      ‫نمیتوانستم آنجا بمانم‪ ،‬الان هم‬
‫=شما در کنار رقص برای سلامت‬                                                                                                                                    ‫داریمنمیتوانیممدعیشویمکهسیاسی‬         ‫خیلی خوشحالم اینجا هستم‪ ،‬با تمام‬
                                                                                                                                                               ‫نیستیم! سرنوشت ما و زندگی روزانه ما‬   ‫شرایط کرونا که الان در همه دنیا‬
‫فیزیکی تا چه اندازه به تغذیه‬                                                                                                                                   ‫با سیاست گره خورده است‪.‬آمانج آزرمی‬    ‫وجود دارد‪ ،‬ولی شرایطی که من برای‬
         ‫خودتان اهمیت میدهید؟‬                                                                                                                                  ‫معتقد است که موسیقی در شرایط‬          ‫کار کردنم دارم از شرایط دیگران‬
                                                                                                                                                               ‫کنونی ایران باید صدای کسانی باشد که‬   ‫شاید سختتر باشد‪ ،‬گرچه خیلیها با‬
‫‪-‬رژیم غذایی ندارم‪ ،‬چون همیشه‬                                                                                                                                   ‫نمیتوانند حرف بزنند و خاموش شدهاند‪.‬‬   ‫شرایط کرونا کارشان را عوض کردند‬
‫درست غذا خوردهام‪ ،‬سعی میکنم‬                                                                                                                                    ‫آمانج آزرمی و سیامک حاتم دو‬           ‫ولی خوشبختانه من همان کار را‬
‫موادی که به سلامتیم لطمه بزند را‬                                                                                                                               ‫هنرمند جوان ایرانی در آلمان بر پایه‬   ‫انجام میدهم‪ ،‬همچنان هم تدریس‬
‫نخورم‪ ،‬هیچوقت مواد مخدر یا سیگار‬                                                                                                                               ‫سرودهای از حمید شریفی‪ ،‬نماهنگی‬        ‫میکنم و فقط پارسال نشد که در تالار‬
‫را امتحان نکردم و همیشه سالم زندگی‬                                                                                                                             ‫را با عنوان «وقیح» روانه شبکههای‬      ‫«وحدت» (رودکی) به خاطر کرونا اجرا‬
‫کردهام‪ .‬این روزها هم مدام راه میروم‪،‬‬                                                                                                                           ‫مجازی کردهاند‪ .‬اینهنرمندان نماهنگ‬     ‫داشته باشیم‪ ،‬ولی امسال من ‪ ۴‬برنامه‬
‫نمیگذارم بدنم بیتحرک بماند‪ ،‬در‬                                                                                                                                 ‫«وقیح» را که در شرایط کرونایی در‬      ‫برای خانمها در تالار «وحدت» رزرو‬
‫کنار سیستم غذایی‪ ،‬ورزش مرا درست‬                                                                                                                                ‫خیابانهای برلین فیلمبرداری شده‪ ،‬به‬    ‫دارم و امیدوارم با بهتر شدن شرایط‬
‫نگه میدارد‪ ،‬ورزش در سنین بالا‬                                                                                                                                  ‫جنبش اعتراضی و آزادیخواهی مردم در‬     ‫کرونا بتوانم اجرا داشته باشم‪ ،‬اجرایی‬
‫جواب میدهد‪( .‬میخندد) امیدوارم‬                                                                                                                                  ‫داخل کشور تقدیم کرده و میگویند‬        ‫که میدانم خانمها بسیار استقبال‬
‫همه سلامت باشید و هزارمیلیون‬                                                                                                                                                                         ‫میکنند‪ ،‬کارهایی استثنایی از نظر‬

                      ‫ساله شوید‪.‬‬                                                                                                                                                                               ‫حرکت‪ ،‬موسیقی و لباس‪.‬‬

                                                                                                                                                                                                     ‫=از چه زمانی متوجه شدید که‬
   11   12   13   14   15   16   17   18