Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و هفتم ـ شماره ۳۲۰ (دوره جديد
P. 14
صفحه - Page 14 - 14شماره 1۷86
جمعه 2۵تا 3۱تیرماه۱۴00خورشیدی
حتی اسم آذربرزین را هم نپرسیدهاند. جانبازان آسمان ایران،خاطرات سپهبد آذربرزین)9( : به فاصله کوتاهی پس از این واقعه
خمینی سؤال میکند او را به دادگاه آنانکه قصد فروپاشی ارتش ایران و به
بردهای؟ خلخالی میگوید هفته آینده به فروپاشی نیروی هوایی؛ از طغیان همافران خصوص نیروی هوائی را داشتند مرا
دادگاه خواهد رفت .خمینی از او توضیح تا زندانی شدن فرمانده نیرو به جرم جاسوسی برای آمریکا به زندان
میخواهد پس چرا اسم او را آوردهای انداختند و پس از اینکه مدت طولانی
که اجازه اعدام بگیری؟ همان جا دستور سپهبد شاپور آذربرزین خلبانی پیوست و سه سال برای گذراندن سپهبد شاپور آذربرزین ،خاطرات خود را در زندان ماندم ،بینائی چشم خود را از
میدهد خلخالی را کنار بگذارند و دورۀ آموزش خلبانی ،همراه با اولین گروه از دوران خدمت در نیروی هوایی در کتابی با دست دادم و عوارض دیگری نیز آزارم
آیتالله آذری قمی جانشین او میشود. دانشجویان اعزامی به آمریکا رفت.در عنوان «جانبازان آسمان ایران» انتشار داده میداد .بنابراین تقاضای پاسپورت برای
ساعت یازده شب بود ،من و سپهبد نخستین ماههای استقرار رژیم جدید و خروج از کشور و معالجه چشمم نمودم،
نجمی که در یک سلول بودیم متوجه روی کار آمدن دولت بازرگان ،زمانی کوتاه به است. با زحمت زیاد پاسپورت را گرفتم و الان
شدیم جوانی به داخل سلول ما آمد و پیشنهاد سپهبد قرنی ،او فرماندهی نیروی این کتاب که در 65۰صفحه در لس آنجلس پهلوی هم نشستهایم .از او سؤال کردم
خطاب به من گفت من از سیاه جامگان هوایی را به عهده گرفت اما در همین مقام چاپ و منتشر شده است تصویری دقیق از نظر تو درباره عملیات طبس چیست؟
هستم .آنها در حقیقت گروهی بودند چگونگی شکل گرفتن و تحولات نیروی هوایی پاسخ داد اقداماتی توسط نیروهای
که در گذشته پان ایرانیستر نامیده بود که سر از زندان انقلاب در آورد. ایران از سالهای بعد از جنگ دوم جهانی تا آمریکا انجام شد ،هدف عملیات برای
میشدند .وی جریان برکنار کردن بخش آخر کتاب ،که چگونگی از هم پاشیدن پایان دهۀ هفتاد و وقوع انقلاب اسلامی در ما مشخص نبود زیرا اعتمادی به اینکه
خلخالی را به من گفت و اضافه کرد، نیروی هوایی در جریان انقلاب و سرنوشت برای نجات گروگانها بوده نداشتیم .به
داریوش خان (فروهر) ما را به زندان آن را در دوران بعد از انقلاب شرح میدهد، برابر خواننده قرار میدهد. نظر ما شوروی به نحوی از عملیات مزبور
نفوذ داده که خلخالی نتواند امشب حاوی نکتههای با اهمیت و اکثراً ناگفته مانده سپهبد آذربرزین ،فرزند سرهنگ حسن آگاه شده و با اعزام هواپیمای شکاری و
کسی را اعدام کند .شما نگران نباشید، است که با موافقت نویسنده برای انتشار در آذربرزین از افسران قزاقخانه و همراهان پرتاب راکت یک هلیکوپتر را منفجر
ما هفده نفر هستیم و در تمام سلولها «کیهان» برگزیدهایم و طی چند شماره به رضاشاه در کودتای 1۲99متولد سال 1۳۰8 میکند .سؤال کردم دلیل تو بر اینکه
پخش شدهایم .بعد از دادن پیام از زندان شمسی است که در سال 1۳۲8وارد دانشکده هواپیماهای شوروی این هلیکوپتر و
نظرتان میرسد. افسری شد و در سال 1۳۲9به دانشکدۀ C-130را منهدم کردهاند چیست؟
ما بیرون رفت. گفت ،اولا هواپیماهای شوروی مدتها در
این منطقه و در ارتفاع ۸0هزار پا پرواز
گفتگو با آیتالله آذری قمی میکردند و مدتی بود پروازها قطع شده
به دنبال برکناری خلخالی ،آیتالله تعدادی درجهداران نیروی هوائی با از مهدیون خواستم برای آنها صحبت میداد کسی در پایگاههای ما نمانده تا نفر با بلندگو به مردم میگوید به کمک بود که این سانحه پیش آمد ،دیگر آنکه
آذری قمی که به جای او نشسته بود ،در من بودند .رئیس کمیته در محل نبود کند ،خودداری کرد ،به سرلشکر یوسفی او را بفرستم ،میتوانی تانک را به داخل همافران در دوشان تپه بروید ،لشکر گارد یک افسر نیروی هوائی در اتوبوسی که
زندان به دیدن من آمد و از من خواست و کس دیگری هم اجازه نداشت وقتی گفتم با آنها صحبت کند .سرلشکر پادگانبیاوری تابرای تو دفع خطرکنم. مشغول کشتن همافران است .گفتم در فرودگاه حامل مسافر بود و متوقف
به دنبال او به دفترش بروم .وی به من کسی وارد میشود به او اجازه خروج یوسفی در جلوی تظاهرکنندگان رفت به برنجیان گفتم به فرمانده قرارگاه ابلاغ صحت ندارد به من هم چیزی نگفتهاند. شده بود ،پس از بازگشت از مرخصی
گفت به موجب درخواست نخست وزیر بدهد .این جا بود که متوجه شدم چه و گفت سپهبد مهدیون را شورای کند کلیه دربهای ورود به پادگان را وقتی تلفن را قطع کردم ،زنگ درب گزارش شب سانحه را داد .وی اظهار
و تصویب امام قرار است شما از زندان دستهائی در کار است و همین موضوع انقلاب در مدرسه رفاه فرمانده کرده، ببندند تا کسی داخل و خارج نشود خانه به صدا درآمد .درب را باز کردم، داشت یکباره دو گوی آتشین از زمین
آزاد شوید .امروز یک بازپرس به صورت را در یادداشتهایم زیر عنوان یزدی در شما اگر اعتراضی دارید به آنجا بروید و و بقیه اسلحهها را به ساختمان مرکز سرتیپ خطیب شهیدی جانشین به آسمان رفت و به دنبال آن دو صدای
فرمالیته سؤالهایی از شما میکند و به کجای انقلاب قرار داشت آوردهام .روز حرف خود را بزنید .در سازمان ارتش ما فرماندهیمنتقلکنندتانتوانندباحمله فرماندهی آموزشها بود .گفت تیمسار، انفجار شنیده شد و وقتی از وی سؤال
دنبال آن از زندان آزاد خواهید شد تا با بعد ،به کمیته زندان قصر منتقل شدم، تظاهرات نداریم .اکثریت قریب به اتفاق مجدد بقیه اسلحهها را خارج کنند. بین هنرآموزان و خدمه تانک مشاجره شد صدای هواپیما یا هلیکوپتری را در
آقای بازرگان در بازسازی ارتش همکاری شب اول در زندان عمومی بودم ،صبح درجه داران نیروی هوائی برای یوسفی ساختمان مرکز فرماندهی قابل نفوذ لفظیدرگرفتهوهمهازخوابگاههابیرون لحظه آتشسوزی شنیده است ،پاسخ
نمائید .گفتم وقت دارید چند کلمه با روز بعد چشمهای مرا بستند و به بند احترام خاصی قائل بودند و با شنیدن نبود ،دستور دادم یک کامیون به دنبال ریخته و مشغول شعار دادن هستند و داد :خیر .در ملاقات با سرلشکر باقری و
شما صحبتکنم.گفت البته،ولیچای یک که زندان انفرادی بود منتقل کردند. فریاد میکشند کشتند ،کشتند .کت بحث درباره سانحه طبس نمیتوانستم
سرد میشود .پس از خوردن چای به وی پروازم را پوشیدم و به دنبال او به قانع شوم که بررسی آنها حقیقت دارد
گفتم آقای آیتالله ،به شما میگویم و در زندان قصر سمت فرماندهی آموزشهای هوائی ولی اینکه صدای هواپیما شنیده نشده
به نخست وزیر هم خواهم گفت من به این زندان در زمان قدیم ساخته شده رفتم .فاصله کوتاهی بود ،پیاده رفتیم. و انفجار دو آتشسوزی به وقوع پیوسته
تنهائیهیچکمکینمیتوانمبکنم.شما بود و اغلب زندانیان یادداشتهائی را نزدیکترین راه ورود به محوطه از درب
تعدادیمتخصصرابهزندانانداختهاید، نوشته و در زیر گلیمهائی که روی آنها جنوبی بود .در اینجا دیدم رئیس سابق نمیتوانستم آن رارد کنم.
کسی باقی نمانده که بتواند کمکی میخوابیدند پنهان کرده بودند که من ضد اطلاعات با ربیعی مشغول صحبت در کتابها و نشریاتی که بعد از ماجرای
بکند .اینها که در زندان هستند گناهی به آنها دسترسی پیدا کردم که نقشه است و به ربیعی توصیه میکند شما مزبور چاپ شد و تقریباً همه در یک
نداشتهاند ،این چه جرمی است که آنها کامل زندان قصر از آن جمله بود .در داخل پادگان نروید .ربیعی مردد بود. مورد متفقالقول بودند اعزام هواپیماها و
را به زندان انداختهاید؟ متأسفانه انقلاب اولین روز شناسائی کردم چه اشخاصی وقتی دید من بیاعتنا داخل پادگان هلیکوپترهافقطبهقصدنجاتگروگانها
آلوده شده ،یک عده فرصت طلب که در شدم ،بعد از من او هم آمد .هنرآموزان
گذشته هیچ کاری از آنها ساخته نبود در زندان هستند. هنوز فریاد میزدند .از یکی از آنها بوده است.
تصور میکنند اگر همه متخصصین را بند یک زندان که ما در آن بودیم، پرسیدم چه کسی کشت؟ گفت، هواپیمائیراکهسرلشکرباقریعنوان
به زندان بیاندازند میتوانند جای آنها در حقیقت راهروئی بود که سلولهای سربازانگارد.گفتمچهکسیراکشتند؟ کرد مربوط به شوروی است و در بالای
را پر کنند. کوچکی داشت و درب فلزی ،توالتی گفت ،دوستان ما را .میدانستم حقیقت منطقه طبس پرواز میکرد هواپیمای
عده دیگر شاکیهای خصوصی هم در گوشه سلول بود که زندانیان همافران در دیدار با خمینی ندارد ،نه تیراندازی شد و نه من صدای CIAبوده که به دنبال فرودگاه متروکه
هستند که انواع اتهامات را به پرسنل از آن استفاده نمیکردند .من به آنچه آن را شنیدم .یک هفته قبل ،ربیعی از یا زمینی میگشتند تا بتوانند به عنوان
ارتش وارد کردند و بدون بررسی آنها درباره عملکرد زندانیان جنگی در حرفهای سرلشکر یوسفی به سمت من بیاید و با سرلشکر قمقانی و سرتیپ سپهبد بدرهای درخواست کرده بود که فرودگاه سوختگیری از آن استفاده کنند
را به زندان انداختهاند و بالاخره یک دانشگاه آموخته بودم عمل کردم .با مدرسه رفاه رفتند .این عده هر چه قریشی و یک درجهدار ضد اطلاعات برای حفاظت پادگان دوشان تپه چند و موضوع پرواز هواپیمای «سیا» بر فراز
عده ایرانی خودفروخته که آلت دست زندانبان از طریق بحثهای مذهبی جلوترمیرفتندتعدادآنهازیادترمیشد. شروع به جمعآوری اسلحهها نمودیم. تانک در پایگاه مستقر شود ولی من روز ایران در کوتاه مدتی قبل از سانحه در
خارجیها قرار گرفتهاند .آقای آیتالله آشنا شدم و اعتماد او را جلب کردم ولی به خمینی اطلاع دادند عده زیادی در حدود چهارصد قبضه تفنگ را اول ،فرمانده آنها را در دفترم خواستم و همه مدارک و اسناد نوشته شده است.
من به شما میگویم ملت ایران درگیر نمیتوانستم جلوتر بروم ،اعتقاد عجیبی نظامی به سمت مدرسه رفاه میآیند. گرفتم ولی مقداری از غربیترین پشت دستور دادم باید سلاحهای خود را همه در مورد اینکه افسر نیروی هوائی که در
جنگهای متعددی در منطقه خواهد به خمینی داشت و به من میگفت اگر او را وحشت برداشت ،به سرلشکر قرنی شب به اسلحه خانه تحویل دهند و روز ساعت وقوع حادثه در فرودگاه طبس و
شد که با جنگهای زمان پیغمبر فرق امام بگویدبچه خود را بکش اول بچهام رئیس ستاد تلفن کرد .او هم پاسخ داد بام پادگان به خارج رفته بود. بعد آنها را پس بگیرند .بنابراین خدمه داخل اتوبوس بوده اظهارنظر میکند
دارد و از ایران چیزی باقی نخواهد من نمیفهمم ،اگر بازرگان نخست وزیر وقتی به مرکز فرماندهی مراجعت تانک اسلحه نداشتند .من و خطیب که صدای هواپیما یا هلیکوپتری را
ماند .حتی چپیها به شدت در کشتار را میکشم و بعد سؤال میکنم چرا. است و من رئیس ستاد چرا باید دکتر کردم درجهداری به داخل آمد و به شهیدی با هنرآموزان صحبت کردیم، نشنیده دروغ محض است زیرا برای
پرسنل بیگناه ارتش دست دارند و از طریق نرسهائی که با دکتر یزدی فرمانده را انتخاب کند ،وی نظم ربیعی گفت یک آقائی میخواهد شما گفتیم این موضوع حقیقت ندارد ،نه چنین عملیاتی و برای هر منظوری
خلاصه کلام ،من نمیتوانم کمکی میآمدند با خارج ارتباط برقرار نمودم. ارتش را بهم زده .خمینی به او گفت هر را ببیند .ربیعی گفت او را بیاورند .وقتی کسی تیراندازی کرد و نه کسی کشته هلیکوپترهابایدسوختگیریرادروضع
بکنم .واگذاری کار به من عیناً مثل دقیقاً میدانستم چه اشخاصی را کاری باید بکند انجام بدهد ،من دستور وارد شد ربیعی با او سلام علیک گرمی شده است .هنرآموزان با صحبتهائی موتور روشن انجام دهند زیرا برای روشن
این است که یک ماشین معیوب را به کشتهاند .در شناسائی زندان خودمان با میدهم کسی در کار شما دخالت نکند. کرد و گفت الان خدمت میرسم. که ما کردیم به سمت خوابگاههای کردنهلیکوپترسیکورسکیاحتیاجبه
دست یک مکانیک بدهید ولی ابزار کار هویدا ،روحانی وزیر آب و برق ،خلعتبری ربیعی با آن جوان خارج شد و سرلشکر یک Compressorقوی است که حجم
را ندهید .او نمیتواند برای شما کار کند. وزیر خارجه ،سپهبد سعادتمند آخرین دعوت به کار خود رفتند. زیادی هم دارد و هلیکوپترهای شرکت
این را تعبیرنکنید که من برای شاه کار وزیر اطلاعات کابینه نظامی ،احمد قرنی به وسیله سرتیپ صباحت از مینوسپهر هم او را همراهی کرد. در این موقع جمعیت زیادی در پشت کننده در عملیات فقط یک کپسول
میکردم و برای شما کار نمیکنم ،من میرفندرسکی ،سرلشکر هوائی روحانی، من خواست به دیدن او بروم .بعد از بعداً آگاه شدیم این جوان در دفتر دربورودبهپادگاناجتماعکردهبودندو هوای فشرده در داخل هواپیما گذارده
برای هیچکدام کار نمیکردم ،من برای سرتیپ اتابکی و سپهبد وشمگیر صحبتهای مفصل به من اطلاع داد آیتالله طالقانی کار میکند و بیست آخوند شریری که بعدا ًمتوجه شدم نام او بودند که قادر بود یکبار هلیکوپتر را
مملکت و ملت کار میکنم. صحبت میکردم ،با وجودی که دستور که بازرگان از امام اجازه گرفته سه نفر از و چهار ساعت قبل ربیعی به اتفاق غفاریاست،جمعیتراتحریکمیکرد. روشن کند که آن را برای روشن کردن
آذری قمی لحظهای به من نگاه کرد، داده بودند زندانیان با هم صحبت نکنند امرای ارتش سابق ایران ،سپهبد نجیمی، برادرش و حاج مانیان به دفتر طالقانی از ربیعی خواستم آخوند را به داخل هلیکوپترها در روز بعد در منطقه De-
بعد گفت هر که را که در زندان است و سپهبد حاتم و سپهبد آذربرزین را برای رفته و اعلام همبستگی نموده است. پایگاه بیاورد و به او بگوئیم نه تیراندازی sert 2که گرمسار بود نگهداشته بودند.
آلوده به قتل و جنایت نیست اسم بده ولی زندانبان ما ایرادی نمیگرفت. همکاری دعوت نماید .قرنی خواست جوان مزبور ربیعی را به مدرسه رفاه شده و نه کسی کشته شده ،جمعیت در مورد هواپیمای C-130که خود
من همه آنها را آزاد میکنم تا بتوانند رفتار زندانبانان مختلف با من خیلی فرماندهی نیروی هوائی را قبول کنم. که محل اقامت خمینی بود برد .مردم را متفرق کند چون سربازان نگهبان به هواپیما استارتر دارد و احتیاج به وسیله
به شما کمک کنند. مؤدبانه بود ،بعضی از آنها معتقد بودند به وی پاسخ دادم با این کمیتهبازی به روی او تف میانداختند .بعد از بردن آنها تیراندازی خواهند کرد .آخوند مزبور دیگری ندارد در عملیات نفوذی در خاک
به او گفتم ،باید بدانم چه کسانی از مرا در زندان نگه داشتهاند که چپیها نمیشود کار کرد .به من گفت من ربیعی ،نفرات دیگری آمدند و سپهبد ظاهراً قبول کرد ولی وقتی بیرون رفت دشمنموتورهاراخاموشنمیکنندزیرا
نیروی هوائی در زندان هستند .گفت مرا نکشند ،در صورتی که این طور نبود. کمیتهها را خواهم بست ،به من ده برنجیان،سپهبدنادرجهانبانیوسپهبد روی چهارپایهای که برای او آورده بودند اگر حتی در روشن کردن یکی از موتورها
من صورت را پس از بازجوئی در اختیار با یک چریک فدائی خلق به نام شیبانی روزی وقت بده .گفتم زیاد خوشبین یزدانبخش را بردند و چهار فرمانده قرار گرفت و خطاب به مردم گفت ،این اشکالی پیش آید به طور مسلم خلبان از
تو خواهم گذارد .پس از روبوسی با من نزدیک شده بودم که او میگفت ما به نباش ،من پنج روز هم اضافه میکنم فرمانده میگوید برویم ،ما به فرمان امام پرواز دادن آن هواپیما خودداری خواهد
به زندان برگشتم ،بعد از ظهر بازپرس تو نظر بدی نداشتیم و آنچه روی دیوارها اگر در پانزده روز نتوانستی کمیتهها را ارتش بدون دفاع گرفتار شدند. آمدهایم و هر وقت امام بگوید میرویم. کرد مگر اینکه شرایط مناسب برای بلند
به سراغ من آمد .در اطاق مجاور چند مینوشتند مال ما نبود .در تمام مدتی ببندی ،مرا مرخص کن .با قرنی به سراغ انتخاب فرمانده جدید جمعیت متفرق نشدند .دقیقه به دقیقه شدن با سه موتور فراهم باشد ،یعنی وزن
سؤال از من کرد ،همه را پاسخ دادم. که در زندان بودم ،بازرگان و فروهر به بازرگان رفتیم .به او نیز گفتم ،با این تعداد آنها زیادتر میشد .این هم یکی هواپیما کم باشد ،ارتفاع فرودگاه از سطح
گفت میخواهی پروندهات را بخوانی؟ طور مداوم برای نجات من کوشش تشکیلات کمیتهها که تصمیم گیرنده با تعدادی از افسران در مرکز از موارد بیسوادی عوامل حفاظتی و دریا زیاد نباشد و بالاخره درجه حرارت
گفتم نه .گفت چرا؟ گفتم ممکن است میکردندولیکارینمیتوانستندبکنند. نهائی رؤسای کمیتهها هستند ،هیچ فرماندهی بودیم ،هرکس سؤال میکرد اطلاعاتی پایگاه بود .وقتی درب پادگان هم گرم نباشد ،در چنین حالتی ممکن
برای شما مسؤولیت داشته باشد .گفت فرماندهی نمیتواند کار خود را بکند. چه خواهد شد؟ در این موقع درب مرکز در خیابان اصلی نیست ،باید در وضع است هواپیما را با سه موتور از زمین
نه ،چنین چیزی نیست .چندین برگ آزادی از زندان او هم خوشبین بود ،گفت کمیتهها فرماندهی باز شد و سپهبد مهدیون وارد غیرعادی راه را بست و فقط به مالکینی
از پرونده را خواندم همه آنها اعتراض به در اولین شبی که از زندان آزاد شدم، شد .او چند روزی غایب بود ،نگران او که در آن خیابان زندگی میکنند اجازه بلند کرد.
دستگیری من بود .از او تشکر کردم ،با داریوش فروهر که از یاران دبیرستانی را میبندم. بودیم و حتی غیبت او را به ستاد بزرگ ورود به این خیابان فرعی را داد که تعداد در جمعه شب بیستم بهمن ماه،
من خداحافظی کرد. من بود به منزل من آمد و چگونگی آزاد وقتی کار خود را شروع کردیم گزارش دادیم.مهدیون دو تکه کاغذ در عوامل چپی سازمان تلویزیون ایران که
بعد از ظهر آذری قمی به زندان من شدن مرا چنین شرح داد :خلخالی روز درگیری من با یزدی شروع شد و هر دست داشت ،یکی به امضای ربیعی آنها هم محدود بود. به وسیله رضا قطبی پسر دائی شهبانو،
آمد صورت را آورده بود ،آن را علامت گذشته دکتر عاملی را که از چهرههای روز ادامه داشت تا بالاخره شبی یکی از که نوشته بود نیروی هوائی را تحویل با رفتن هنرآموزان به خوابگاه ،من استخدام شده بودند برای چندمین بار
گذاردم و تحویل وی دادم .مرا به درب ملی کشور بود بدون اینکه به دادگاه ببرد افسران نیروی هوائی به من اطلاع داد که تیمسار مهدیون دادم ،دومی به امضای به منزل مراجعت کردم .ساعت شش فیلم ورود آیتالله خمینی به تهران را
خروجی زندان هدایت کرد تا درگیر دیشب در محلی بودم و شنیدم که قرار دکتر یزدی که وی را فرمانده نیروی صبح سپهبد برنجیان رئیس سابق ضد در تلویزیون به نمایش گذاردند .من در
تشریفات بیمعنی نشوم. اعدام میکند. است فردا شما و سپهبد نجیمی و حاتم هوائی معرفی کرده بود .مهدیون از من اطلاعات به من تلفن کرد ،اطلاع داد حالیکهفوقالعادهخستهبودموبالباس
در بیرون زندان دختر یکی از دوستان بازرگان و فروهر به عنوان اعتراض را بگیرند .به بازرگان جریان را گفتم، خواست به او کمک کنم .گفتم ،بلد درب اسلحه خانه مرکز آموزشها را روی تخت دراز کشیده بودم ،تلفن به
(سپهبد کامیابیپور) مرا شناخت و به قم میروند و از عملکرد خلخالی گفتمزخرفمیگویند،بهفروهرگفتم، نیستم ،فعل ًا خودت را معرفی کن تا شکستهاند،مقداریاسلحهبهغارترفته صدا درآمد .یکی ازدوستان غیرنظامی
دعوت کرد با اتومبیل او بروم .وی مرا شکایت میکنند که اشخاص را بدون گفتبعیدنیست.بهاوگفتممنتصمیم پایگاهها بدانند تو فرمانده نیرو هستی. است ،هنرآموزان با اسلحه در محوطه بود که سؤال کرد در دوشان تپه چه خبر
به منزلم رساند و زندان قصر را پشت دارم خودم به کمیته بروم ،ببینم موضوع با انتشار خبر فرماندهی سپهبد رفت و آمد میکنند .به مرکز فرماندهی است .گفتم خبری نیست .گفت تعداد
سر گذارم. حکم دادگاه اعدام مینماید. چیست.اینکمیتهدرمسجدسپهسالار مهدیون یکباره در سرتاسر نیروی رفتم ،ربیعی مشغول مکالمه تلفنی با زیادی خودرو که داخل هر کدام پنج تا
ادامه دارد خمینی از خلخالی سؤال میکند .او بود که از یزدی دستور میگرفت. هوایی فریاد اعتراض بلند شد .عدهای سپهبدبدرهایفرماندهنیرویزمینیبود شش سرنشین دارد به سمت دوشان
جواب میدهد همه را به دادگاه برده، در حدود دویست تا سیصد نفر در و تقاضای کمک مینمود ،او هم جواب تپه در حرکت است و از هر خودرو یک
فروهر که ورقه دست خلخالی را خوانده جلوی مرکز فرماندهی اجتماع کردند.
و اسم آذربرزین را در بالای ورقه دیده
بود چنین اظهار میکند که در زندان