Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و هفتم ـ شماره ۳۲۰ (دوره جديد
P. 14

‫صفحه ‪ - Page 14 - 14‬شماره ‪1۷86‬‬
                                                                                                                                                                                                                    ‫جمعه ‪ 2۵‬تا ‪ 3۱‬تیرماه‪۱۴00‬خورشیدی‬

‫حتی اسم آذربرزین را هم نپرسیدهاند‪.‬‬                    ‫جانبازان آسمان ایران‪،‬خاطرات سپهبد آذربرزین‪)9( :‬‬                                                                                                           ‫به فاصله کوتاهی پس از این واقعه‬
‫خمینی سؤال میکند او را به دادگاه‬                                                                                                                                                                                ‫آنانکه قصد فروپاشی ارتش ایران و به‬
‫بردهای؟ خلخالی میگوید هفته آینده به‬      ‫فروپاشی نیروی هوایی؛ از طغیان همافران‬                                                                                                                                  ‫خصوص نیروی هوائی را داشتند مرا‬
‫دادگاه خواهد رفت‪ .‬خمینی از او توضیح‬            ‫تا زندانی شدن فرمانده نیرو‬                                                                                                                                       ‫به جرم جاسوسی برای آمریکا به زندان‬
‫میخواهد پس چرا اسم او را آوردهای‬                                                                                                                                                                                ‫انداختند و پس از اینکه مدت طولانی‬
‫که اجازه اعدام بگیری؟ همان جا دستور‬      ‫سپهبد شاپور آذربرزین‬                    ‫خلبانی پیوست و سه سال برای گذراندن‬           ‫سپهبد شاپور آذربرزین‪ ،‬خاطرات خود را‬                                               ‫در زندان ماندم‪ ،‬بینائی چشم خود را از‬
‫میدهد خلخالی را کنار بگذارند و‬                                                   ‫دورۀ آموزش خلبانی‪ ،‬همراه با اولین گروه‬       ‫از دوران خدمت در نیروی هوایی در کتابی با‬                                          ‫دست دادم و عوارض دیگری نیز آزارم‬
‫آیتالله آذری قمی جانشین او میشود‪.‬‬                                                ‫دانشجویان اعزامی به آمریکا رفت‪.‬در‬            ‫عنوان «جانبازان آسمان ایران» انتشار داده‬                                          ‫میداد‪ .‬بنابراین تقاضای پاسپورت برای‬
‫ساعت یازده شب بود‪ ،‬من و سپهبد‬                                                    ‫نخستین ماههای استقرار رژیم جدید و‬                                                                                              ‫خروج از کشور و معالجه چشمم نمودم‪،‬‬
‫نجمی که در یک سلول بودیم متوجه‬                                                   ‫روی کار آمدن دولت بازرگان‪ ،‬زمانی کوتاه به‬                                          ‫است‪.‬‬                                        ‫با زحمت زیاد پاسپورت را گرفتم و الان‬
‫شدیم جوانی به داخل سلول ما آمد و‬                                                 ‫پیشنهاد سپهبد قرنی‪ ،‬او فرماندهی نیروی‬        ‫این کتاب که در ‪ 65۰‬صفحه در لس آنجلس‬                                               ‫پهلوی هم نشستهایم‪ .‬از او سؤال کردم‬
‫خطاب به من گفت من از سیاه جامگان‬                                                 ‫هوایی را به عهده گرفت اما در همین مقام‬       ‫چاپ و منتشر شده است تصویری دقیق از‬                                                ‫نظر تو درباره عملیات طبس چیست؟‬
‫هستم‪ .‬آنها در حقیقت گروهی بودند‬                                                                                               ‫چگونگی شکل گرفتن و تحولات نیروی هوایی‬                                             ‫پاسخ داد اقداماتی توسط نیروهای‬
‫که در گذشته پان ایرانیستر نامیده‬                                                         ‫بود که سر از زندان انقلاب در آورد‪.‬‬   ‫ایران از سالهای بعد از جنگ دوم جهانی تا‬                                           ‫آمریکا انجام شد‪ ،‬هدف عملیات برای‬
‫میشدند‪ .‬وی جریان برکنار کردن‬                                                     ‫بخش آخر کتاب‪ ،‬که چگونگی از هم پاشیدن‬         ‫پایان دهۀ هفتاد و وقوع انقلاب اسلامی در‬                                           ‫ما مشخص نبود زیرا اعتمادی به اینکه‬
‫خلخالی را به من گفت و اضافه کرد‪،‬‬                                                 ‫نیروی هوایی در جریان انقلاب و سرنوشت‬                                                                                           ‫برای نجات گروگانها بوده نداشتیم‪ .‬به‬
‫داریوش خان (فروهر) ما را به زندان‬                                                ‫آن را در دوران بعد از انقلاب شرح میدهد‪،‬‬                        ‫برابر خواننده قرار میدهد‪.‬‬                                       ‫نظر ما شوروی به نحوی از عملیات مزبور‬
‫نفوذ داده که خلخالی نتواند امشب‬                                                  ‫حاوی نکتههای با اهمیت و اکثراً ناگفته مانده‬  ‫سپهبد آذربرزین‪ ،‬فرزند سرهنگ حسن‬                                                   ‫آگاه شده و با اعزام هواپیمای شکاری و‬
‫کسی را اعدام کند‪ .‬شما نگران نباشید‪،‬‬                                              ‫است که با موافقت نویسنده برای انتشار در‬      ‫آذربرزین از افسران قزاقخانه و همراهان‬                                             ‫پرتاب راکت یک هلیکوپتر را منفجر‬
‫ما هفده نفر هستیم و در تمام سلولها‬                                               ‫«کیهان» برگزیدهایم و طی چند شماره به‬         ‫رضاشاه در کودتای ‪ 1۲99‬متولد سال ‪1۳۰8‬‬                                              ‫میکند‪ .‬سؤال کردم دلیل تو بر اینکه‬
‫پخش شدهایم‪ .‬بعد از دادن پیام از زندان‬                                                                                         ‫شمسی است که در سال ‪ 1۳۲8‬وارد دانشکده‬                                              ‫هواپیماهای شوروی این هلیکوپتر و‬
                                                                                                             ‫نظرتان میرسد‪.‬‬    ‫افسری شد و در سال ‪ 1۳۲9‬به دانشکدۀ‬                                                 ‫‪ C-130‬را منهدم کردهاند چیست؟‬
                   ‫ما بیرون رفت‪.‬‬                                                                                                                                                                                ‫گفت‪ ،‬اولا هواپیماهای شوروی مدتها در‬
                                                                                                                                                                                                                ‫این منطقه و در ارتفاع ‪ ۸0‬هزار پا پرواز‬
‫گفتگو با آیتالله آذری قمی‬                                                                                                                                                                                       ‫میکردند و مدتی بود پروازها قطع شده‬
‫به دنبال برکناری خلخالی‪ ،‬آیتالله‬         ‫تعدادی درجهداران نیروی هوائی با‬         ‫از مهدیون خواستم برای آنها صحبت‬           ‫میداد کسی در پایگاههای ما نمانده تا‬       ‫نفر با بلندگو به مردم میگوید به کمک‬        ‫بود که این سانحه پیش آمد‪ ،‬دیگر آنکه‬
‫آذری قمی که به جای او نشسته بود‪ ،‬در‬      ‫من بودند‪ .‬رئیس کمیته در محل نبود‬        ‫کند‪ ،‬خودداری کرد‪ ،‬به سرلشکر یوسفی‬         ‫او را بفرستم‪ ،‬میتوانی تانک را به داخل‬     ‫همافران در دوشان تپه بروید‪ ،‬لشکر گارد‬      ‫یک افسر نیروی هوائی در اتوبوسی که‬
‫زندان به دیدن من آمد و از من خواست‬       ‫و کس دیگری هم اجازه نداشت وقتی‬          ‫گفتم با آنها صحبت کند‪ .‬سرلشکر‬             ‫پادگانبیاوری تابرای تو دفع خطرکنم‪.‬‬        ‫مشغول کشتن همافران است‪ .‬گفتم‬               ‫در فرودگاه حامل مسافر بود و متوقف‬
‫به دنبال او به دفترش بروم‪ .‬وی به من‬      ‫کسی وارد میشود به او اجازه خروج‬         ‫یوسفی در جلوی تظاهرکنندگان رفت‬            ‫به برنجیان گفتم به فرمانده قرارگاه ابلاغ‬  ‫صحت ندارد به من هم چیزی نگفتهاند‪.‬‬          ‫شده بود‪ ،‬پس از بازگشت از مرخصی‬
‫گفت به موجب درخواست نخست وزیر‬            ‫بدهد‪ .‬این جا بود که متوجه شدم چه‬        ‫و گفت سپهبد مهدیون را شورای‬               ‫کند کلیه دربهای ورود به پادگان را‬         ‫وقتی تلفن را قطع کردم‪ ،‬زنگ درب‬             ‫گزارش شب سانحه را داد‪ .‬وی اظهار‬
‫و تصویب امام قرار است شما از زندان‬       ‫دستهائی در کار است و همین موضوع‬         ‫انقلاب در مدرسه رفاه فرمانده کرده‪،‬‬        ‫ببندند تا کسی داخل و خارج نشود‬            ‫خانه به صدا درآمد‪ .‬درب را باز کردم‪،‬‬        ‫داشت یکباره دو گوی آتشین از زمین‬
‫آزاد شوید‪ .‬امروز یک بازپرس به صورت‬       ‫را در یادداشتهایم زیر عنوان یزدی در‬     ‫شما اگر اعتراضی دارید به آنجا بروید و‬     ‫و بقیه اسلحهها را به ساختمان مرکز‬         ‫سرتیپ خطیب شهیدی جانشین‬                    ‫به آسمان رفت و به دنبال آن دو صدای‬
‫فرمالیته سؤالهایی از شما میکند و به‬      ‫کجای انقلاب قرار داشت آوردهام‪ .‬روز‬      ‫حرف خود را بزنید‪ .‬در سازمان ارتش ما‬       ‫فرماندهیمنتقلکنندتانتوانندباحمله‬          ‫فرماندهی آموزشها بود‪ .‬گفت تیمسار‪،‬‬          ‫انفجار شنیده شد و وقتی از وی سؤال‬
‫دنبال آن از زندان آزاد خواهید شد تا با‬   ‫بعد‪ ،‬به کمیته زندان قصر منتقل شدم‪،‬‬      ‫تظاهرات نداریم‪ .‬اکثریت قریب به اتفاق‬      ‫مجدد بقیه اسلحهها را خارج کنند‪.‬‬           ‫بین هنرآموزان و خدمه تانک مشاجره‬           ‫شد صدای هواپیما یا هلیکوپتری را در‬
‫آقای بازرگان در بازسازی ارتش همکاری‬      ‫شب اول در زندان عمومی بودم‪ ،‬صبح‬         ‫درجه داران نیروی هوائی برای یوسفی‬         ‫ساختمان مرکز فرماندهی قابل نفوذ‬           ‫لفظیدرگرفتهوهمهازخوابگاههابیرون‬            ‫لحظه آتشسوزی شنیده است‪ ،‬پاسخ‬
‫نمائید‪ .‬گفتم وقت دارید چند کلمه با‬       ‫روز بعد چشمهای مرا بستند و به بند‬       ‫احترام خاصی قائل بودند و با شنیدن‬         ‫نبود‪ ،‬دستور دادم یک کامیون به دنبال‬       ‫ریخته و مشغول شعار دادن هستند و‬            ‫داد‪ :‬خیر‪ .‬در ملاقات با سرلشکر باقری و‬
‫شما صحبتکنم‪.‬گفت البته‪،‬ولیچای‬             ‫یک که زندان انفرادی بود منتقل کردند‪.‬‬                                                                                        ‫فریاد میکشند کشتند‪ ،‬کشتند‪ .‬کت‬              ‫بحث درباره سانحه طبس نمیتوانستم‬
‫سرد میشود‪ .‬پس از خوردن چای به وی‬                                                                                                                                     ‫پروازم را پوشیدم و به دنبال او به‬          ‫قانع شوم که بررسی آنها حقیقت دارد‬
‫گفتم آقای آیتالله‪ ،‬به شما میگویم و‬                       ‫در زندان قصر‬                                                                                                ‫سمت فرماندهی آموزشهای هوائی‬                ‫ولی اینکه صدای هواپیما شنیده نشده‬
‫به نخست وزیر هم خواهم گفت من به‬          ‫این زندان در زمان قدیم ساخته شده‬                                                                                            ‫رفتم‪ .‬فاصله کوتاهی بود‪ ،‬پیاده رفتیم‪.‬‬       ‫و انفجار دو آتشسوزی به وقوع پیوسته‬
‫تنهائیهیچکمکینمیتوانمبکنم‪.‬شما‬            ‫بود و اغلب زندانیان یادداشتهائی را‬                                                                                          ‫نزدیکترین راه ورود به محوطه از درب‬
‫تعدادیمتخصصرابهزندانانداختهاید‪،‬‬          ‫نوشته و در زیر گلیمهائی که روی آنها‬                                                                                         ‫جنوبی بود‪ .‬در اینجا دیدم رئیس سابق‬                   ‫نمیتوانستم آن رارد کنم‪.‬‬
‫کسی باقی نمانده که بتواند کمکی‬           ‫میخوابیدند پنهان کرده بودند که من‬                                                                                           ‫ضد اطلاعات با ربیعی مشغول صحبت‬             ‫در کتابها و نشریاتی که بعد از ماجرای‬
‫بکند‪ .‬اینها که در زندان هستند گناهی‬      ‫به آنها دسترسی پیدا کردم که نقشه‬                                                                                            ‫است و به ربیعی توصیه میکند شما‬             ‫مزبور چاپ شد و تقریباً همه در یک‬
‫نداشتهاند‪ ،‬این چه جرمی است که آنها‬       ‫کامل زندان قصر از آن جمله بود‪ .‬در‬                                                                                           ‫داخل پادگان نروید‪ .‬ربیعی مردد بود‪.‬‬         ‫مورد متفقالقول بودند اعزام هواپیماها و‬
‫را به زندان انداختهاید؟ متأسفانه انقلاب‬  ‫اولین روز شناسائی کردم چه اشخاصی‬                                                                                            ‫وقتی دید من بیاعتنا داخل پادگان‬            ‫هلیکوپترهافقطبهقصدنجاتگروگانها‬
‫آلوده شده‪ ،‬یک عده فرصت طلب که در‬                                                                                                                                     ‫شدم‪ ،‬بعد از من او هم آمد‪ .‬هنرآموزان‬
‫گذشته هیچ کاری از آنها ساخته نبود‬                         ‫در زندان هستند‪.‬‬                                                                                            ‫هنوز فریاد میزدند‪ .‬از یکی از آنها‬                                 ‫بوده است‪.‬‬
‫تصور میکنند اگر همه متخصصین را‬           ‫بند یک زندان که ما در آن بودیم‪،‬‬                                                                                             ‫پرسیدم چه کسی کشت؟ گفت‪،‬‬                    ‫هواپیمائیراکهسرلشکرباقریعنوان‬
‫به زندان بیاندازند میتوانند جای آنها‬     ‫در حقیقت راهروئی بود که سلولهای‬                                                                                             ‫سربازانگارد‪.‬گفتمچهکسیراکشتند؟‬              ‫کرد مربوط به شوروی است و در بالای‬
            ‫را پر کنند‪.‬‬                  ‫کوچکی داشت و درب فلزی‪ ،‬توالتی‬                                                                                               ‫گفت‪ ،‬دوستان ما را‪ .‬میدانستم حقیقت‬          ‫منطقه طبس پرواز میکرد هواپیمای‬
‫عده دیگر شاکیهای خصوصی‬                   ‫هم در گوشه سلول بود که زندانیان‬         ‫همافران در دیدار با خمینی‬                                                           ‫ندارد‪ ،‬نه تیراندازی شد و نه من صدای‬        ‫‪ CIA‬بوده که به دنبال فرودگاه متروکه‬
‫هستند که انواع اتهامات را به پرسنل‬       ‫از آن استفاده نمیکردند‪ .‬من به آنچه‬                                                                                          ‫آن را شنیدم‪ .‬یک هفته قبل‪ ،‬ربیعی از‬         ‫یا زمینی میگشتند تا بتوانند به عنوان‬
‫ارتش وارد کردند و بدون بررسی آنها‬        ‫درباره عملکرد زندانیان جنگی در‬          ‫حرفهای سرلشکر یوسفی به سمت‬                ‫من بیاید و با سرلشکر قمقانی و سرتیپ‬       ‫سپهبد بدرهای درخواست کرده بود که‬           ‫فرودگاه سوختگیری از آن استفاده کنند‬
‫را به زندان انداختهاند و بالاخره یک‬      ‫دانشگاه آموخته بودم عمل کردم‪ .‬با‬        ‫مدرسه رفاه رفتند‪ .‬این عده هر چه‬           ‫قریشی و یک درجهدار ضد اطلاعات‬             ‫برای حفاظت پادگان دوشان تپه چند‬            ‫و موضوع پرواز هواپیمای «سیا» بر فراز‬
‫عده ایرانی خودفروخته که آلت دست‬          ‫زندانبان از طریق بحثهای مذهبی‬           ‫جلوترمیرفتندتعدادآنهازیادترمیشد‪.‬‬          ‫شروع به جمعآوری اسلحهها نمودیم‪.‬‬           ‫تانک در پایگاه مستقر شود ولی من روز‬        ‫ایران در کوتاه مدتی قبل از سانحه در‬
‫خارجیها قرار گرفتهاند‪ .‬آقای آیتالله‬      ‫آشنا شدم و اعتماد او را جلب کردم ولی‬    ‫به خمینی اطلاع دادند عده زیادی‬            ‫در حدود چهارصد قبضه تفنگ را‬               ‫اول‪ ،‬فرمانده آنها را در دفترم خواستم و‬     ‫همه مدارک و اسناد نوشته شده است‪.‬‬
‫من به شما میگویم ملت ایران درگیر‬         ‫نمیتوانستم جلوتر بروم‪ ،‬اعتقاد عجیبی‬     ‫نظامی به سمت مدرسه رفاه میآیند‪.‬‬           ‫گرفتم ولی مقداری از غربیترین پشت‬          ‫دستور دادم باید سلاحهای خود را همه‬         ‫در مورد اینکه افسر نیروی هوائی که در‬
‫جنگهای متعددی در منطقه خواهد‬             ‫به خمینی داشت و به من میگفت اگر‬         ‫او را وحشت برداشت‪ ،‬به سرلشکر قرنی‬                                                   ‫شب به اسلحه خانه تحویل دهند و روز‬          ‫ساعت وقوع حادثه در فرودگاه طبس و‬
‫شد که با جنگهای زمان پیغمبر فرق‬          ‫امام بگویدبچه خود را بکش اول بچهام‬      ‫رئیس ستاد تلفن کرد‪ .‬او هم پاسخ داد‬                ‫بام پادگان به خارج رفته بود‪.‬‬      ‫بعد آنها را پس بگیرند‪ .‬بنابراین خدمه‬       ‫داخل اتوبوس بوده اظهارنظر میکند‬
‫دارد و از ایران چیزی باقی نخواهد‬                                                 ‫من نمیفهمم‪ ،‬اگر بازرگان نخست وزیر‬         ‫وقتی به مرکز فرماندهی مراجعت‬              ‫تانک اسلحه نداشتند‪ .‬من و خطیب‬              ‫که صدای هواپیما یا هلیکوپتری را‬
‫ماند‪ .‬حتی چپیها به شدت در کشتار‬            ‫را میکشم و بعد سؤال میکنم چرا‪.‬‬        ‫است و من رئیس ستاد چرا باید دکتر‬          ‫کردم درجهداری به داخل آمد و به‬            ‫شهیدی با هنرآموزان صحبت کردیم‪،‬‬             ‫نشنیده دروغ محض است زیرا برای‬
‫پرسنل بیگناه ارتش دست دارند و‬            ‫از طریق نرسهائی که با دکتر‬              ‫یزدی فرمانده را انتخاب کند‪ ،‬وی نظم‬        ‫ربیعی گفت یک آقائی میخواهد شما‬            ‫گفتیم این موضوع حقیقت ندارد‪ ،‬نه‬            ‫چنین عملیاتی و برای هر منظوری‬
‫خلاصه کلام‪ ،‬من نمیتوانم کمکی‬             ‫میآمدند با خارج ارتباط برقرار نمودم‪.‬‬    ‫ارتش را بهم زده‪ .‬خمینی به او گفت هر‬       ‫را ببیند‪ .‬ربیعی گفت او را بیاورند‪ .‬وقتی‬   ‫کسی تیراندازی کرد و نه کسی کشته‬            ‫هلیکوپترهابایدسوختگیریرادروضع‬
‫بکنم‪ .‬واگذاری کار به من عیناً مثل‬        ‫دقیقاً میدانستم چه اشخاصی را‬            ‫کاری باید بکند انجام بدهد‪ ،‬من دستور‬       ‫وارد شد ربیعی با او سلام علیک گرمی‬        ‫شده است‪ .‬هنرآموزان با صحبتهائی‬             ‫موتور روشن انجام دهند زیرا برای روشن‬
‫این است که یک ماشین معیوب را به‬          ‫کشتهاند‪ .‬در شناسائی زندان خودمان با‬     ‫میدهم کسی در کار شما دخالت نکند‪.‬‬          ‫کرد و گفت الان خدمت میرسم‪.‬‬                ‫که ما کردیم به سمت خوابگاههای‬              ‫کردنهلیکوپترسیکورسکیاحتیاجبه‬
‫دست یک مکانیک بدهید ولی ابزار کار‬        ‫هویدا‪ ،‬روحانی وزیر آب و برق‪ ،‬خلعتبری‬                                              ‫ربیعی با آن جوان خارج شد و سرلشکر‬                                                    ‫یک‪ Compressor‬قوی است که حجم‬
‫را ندهید‪ .‬او نمیتواند برای شما کار کند‪.‬‬  ‫وزیر خارجه‪ ،‬سپهبد سعادتمند آخرین‬                         ‫دعوت به کار‬                                                                              ‫خود رفتند‪.‬‬           ‫زیادی هم دارد و هلیکوپترهای شرکت‬
‫این را تعبیرنکنید که من برای شاه کار‬     ‫وزیر اطلاعات کابینه نظامی‪ ،‬احمد‬         ‫قرنی به وسیله سرتیپ صباحت از‬                  ‫مینوسپهر هم او را همراهی کرد‪.‬‬         ‫در این موقع جمعیت زیادی در پشت‬             ‫کننده در عملیات فقط یک کپسول‬
‫میکردم و برای شما کار نمیکنم‪ ،‬من‬         ‫میرفندرسکی‪ ،‬سرلشکر هوائی روحانی‪،‬‬        ‫من خواست به دیدن او بروم‪ .‬بعد از‬          ‫بعداً آگاه شدیم این جوان در دفتر‬          ‫دربورودبهپادگاناجتماعکردهبودندو‬            ‫هوای فشرده در داخل هواپیما گذارده‬
‫برای هیچکدام کار نمیکردم‪ ،‬من برای‬        ‫سرتیپ اتابکی و سپهبد وشمگیر‬             ‫صحبتهای مفصل به من اطلاع داد‬              ‫آیتالله طالقانی کار میکند و بیست‬          ‫آخوند شریری که بعدا ًمتوجه شدم نام او‬      ‫بودند که قادر بود یکبار هلیکوپتر را‬
            ‫مملکت و ملت کار میکنم‪.‬‬       ‫صحبت میکردم‪ ،‬با وجودی که دستور‬          ‫که بازرگان از امام اجازه گرفته سه نفر از‬  ‫و چهار ساعت قبل ربیعی به اتفاق‬            ‫غفاریاست‪،‬جمعیتراتحریکمیکرد‪.‬‬                ‫روشن کند که آن را برای روشن کردن‬
‫آذری قمی لحظهای به من نگاه کرد‪،‬‬          ‫داده بودند زندانیان با هم صحبت نکنند‬    ‫امرای ارتش سابق ایران‪ ،‬سپهبد نجیمی‪،‬‬       ‫برادرش و حاج مانیان به دفتر طالقانی‬       ‫از ربیعی خواستم آخوند را به داخل‬           ‫هلیکوپترها در روز بعد در منطقه ‪De-‬‬
‫بعد گفت هر که را که در زندان است و‬                                               ‫سپهبد حاتم و سپهبد آذربرزین را برای‬       ‫رفته و اعلام همبستگی نموده است‪.‬‬           ‫پایگاه بیاورد و به او بگوئیم نه تیراندازی‬  ‫‪ sert 2‬که گرمسار بود نگهداشته بودند‪.‬‬
‫آلوده به قتل و جنایت نیست اسم بده‬           ‫ولی زندانبان ما ایرادی نمیگرفت‪.‬‬      ‫همکاری دعوت نماید‪ .‬قرنی خواست‬             ‫جوان مزبور ربیعی را به مدرسه رفاه‬         ‫شده و نه کسی کشته شده‪ ،‬جمعیت‬               ‫در مورد هواپیمای ‪ C-130‬که خود‬
‫من همه آنها را آزاد میکنم تا بتوانند‬     ‫رفتار زندانبانان مختلف با من خیلی‬       ‫فرماندهی نیروی هوائی را قبول کنم‪.‬‬         ‫که محل اقامت خمینی بود برد‪ .‬مردم‬          ‫را متفرق کند چون سربازان نگهبان به‬         ‫هواپیما استارتر دارد و احتیاج به وسیله‬
            ‫به شما کمک کنند‪.‬‬             ‫مؤدبانه بود‪ ،‬بعضی از آنها معتقد بودند‬   ‫به وی پاسخ دادم با این کمیتهبازی‬          ‫به روی او تف میانداختند‪ .‬بعد از بردن‬      ‫آنها تیراندازی خواهند کرد‪ .‬آخوند مزبور‬     ‫دیگری ندارد در عملیات نفوذی در خاک‬
‫به او گفتم‪ ،‬باید بدانم چه کسانی از‬       ‫مرا در زندان نگه داشتهاند که چپیها‬      ‫نمیشود کار کرد‪ .‬به من گفت من‬              ‫ربیعی‪ ،‬نفرات دیگری آمدند و سپهبد‬          ‫ظاهراً قبول کرد ولی وقتی بیرون رفت‬         ‫دشمنموتورهاراخاموشنمیکنندزیرا‬
‫نیروی هوائی در زندان هستند‪ .‬گفت‬          ‫مرا نکشند‪ ،‬در صورتی که این طور نبود‪.‬‬    ‫کمیتهها را خواهم بست‪ ،‬به من ده‬            ‫برنجیان‪،‬سپهبدنادرجهانبانیوسپهبد‬           ‫روی چهارپایهای که برای او آورده بودند‬      ‫اگر حتی در روشن کردن یکی از موتورها‬
‫من صورت را پس از بازجوئی در اختیار‬       ‫با یک چریک فدائی خلق به نام شیبانی‬      ‫روزی وقت بده‪ .‬گفتم زیاد خوشبین‬            ‫یزدانبخش را بردند و چهار فرمانده‬          ‫قرار گرفت و خطاب به مردم گفت‪ ،‬این‬          ‫اشکالی پیش آید به طور مسلم خلبان از‬
‫تو خواهم گذارد‪ .‬پس از روبوسی با من‬       ‫نزدیک شده بودم که او میگفت ما به‬        ‫نباش‪ ،‬من پنج روز هم اضافه میکنم‬                                                     ‫فرمانده میگوید برویم‪ ،‬ما به فرمان امام‬     ‫پرواز دادن آن هواپیما خودداری خواهد‬
‫به زندان برگشتم‪ ،‬بعد از ظهر بازپرس‬       ‫تو نظر بدی نداشتیم و آنچه روی دیوارها‬   ‫اگر در پانزده روز نتوانستی کمیتهها را‬           ‫ارتش بدون دفاع گرفتار شدند‪.‬‬         ‫آمدهایم و هر وقت امام بگوید میرویم‪.‬‬        ‫کرد مگر اینکه شرایط مناسب برای بلند‬
‫به سراغ من آمد‪ .‬در اطاق مجاور چند‬        ‫مینوشتند مال ما نبود‪ .‬در تمام مدتی‬      ‫ببندی‪ ،‬مرا مرخص کن‪ .‬با قرنی به سراغ‬                ‫انتخاب فرمانده جدید‬              ‫جمعیت متفرق نشدند‪ .‬دقیقه به دقیقه‬          ‫شدن با سه موتور فراهم باشد‪ ،‬یعنی وزن‬
‫سؤال از من کرد‪ ،‬همه را پاسخ دادم‪.‬‬        ‫که در زندان بودم‪ ،‬بازرگان و فروهر به‬    ‫بازرگان رفتیم‪ .‬به او نیز گفتم‪ ،‬با این‬                                               ‫تعداد آنها زیادتر میشد‪ .‬این هم یکی‬         ‫هواپیما کم باشد‪ ،‬ارتفاع فرودگاه از سطح‬
‫گفت میخواهی پروندهات را بخوانی؟‬          ‫طور مداوم برای نجات من کوشش‬             ‫تشکیلات کمیتهها که تصمیم گیرنده‬           ‫با تعدادی از افسران در مرکز‬               ‫از موارد بیسوادی عوامل حفاظتی و‬            ‫دریا زیاد نباشد و بالاخره درجه حرارت‬
‫گفتم نه‪ .‬گفت چرا؟ گفتم ممکن است‬          ‫میکردندولیکارینمیتوانستندبکنند‪.‬‬         ‫نهائی رؤسای کمیتهها هستند‪ ،‬هیچ‬            ‫فرماندهی بودیم‪ ،‬هرکس سؤال میکرد‬           ‫اطلاعاتی پایگاه بود‪ .‬وقتی درب پادگان‬       ‫هم گرم نباشد‪ ،‬در چنین حالتی ممکن‬
‫برای شما مسؤولیت داشته باشد‪ .‬گفت‬                                                 ‫فرماندهی نمیتواند کار خود را بکند‪.‬‬        ‫چه خواهد شد؟ در این موقع درب مرکز‬         ‫در خیابان اصلی نیست‪ ،‬باید در وضع‬           ‫است هواپیما را با سه موتور از زمین‬
‫نه‪ ،‬چنین چیزی نیست‪ .‬چندین برگ‬                           ‫آزادی از زندان‬           ‫او هم خوشبین بود‪ ،‬گفت کمیتهها‬             ‫فرماندهی باز شد و سپهبد مهدیون وارد‬       ‫غیرعادی راه را بست و فقط به مالکینی‬
‫از پرونده را خواندم همه آنها اعتراض به‬   ‫در اولین شبی که از زندان آزاد شدم‪،‬‬                                                ‫شد‪ .‬او چند روزی غایب بود‪ ،‬نگران او‬        ‫که در آن خیابان زندگی میکنند اجازه‬                                 ‫بلند کرد‪.‬‬
‫دستگیری من بود‪ .‬از او تشکر کردم‪ ،‬با‬      ‫داریوش فروهر که از یاران دبیرستانی‬                            ‫را میبندم‪.‬‬          ‫بودیم و حتی غیبت او را به ستاد بزرگ‬       ‫ورود به این خیابان فرعی را داد که تعداد‬    ‫در جمعه شب بیستم بهمن ماه‪،‬‬
            ‫من خداحافظی کرد‪.‬‬             ‫من بود به منزل من آمد و چگونگی آزاد‬     ‫وقتی کار خود را شروع کردیم‬                ‫گزارش دادیم‪.‬مهدیون دو تکه کاغذ در‬                                                    ‫عوامل چپی سازمان تلویزیون ایران که‬
‫بعد از ظهر آذری قمی به زندان من‬          ‫شدن مرا چنین شرح داد‪ :‬خلخالی روز‬        ‫درگیری من با یزدی شروع شد و هر‬            ‫دست داشت‪ ،‬یکی به امضای ربیعی‬                             ‫آنها هم محدود بود‪.‬‬          ‫به وسیله رضا قطبی پسر دائی شهبانو‪،‬‬
‫آمد صورت را آورده بود‪ ،‬آن را علامت‬       ‫گذشته دکتر عاملی را که از چهرههای‬       ‫روز ادامه داشت تا بالاخره شبی یکی از‬      ‫که نوشته بود نیروی هوائی را تحویل‬         ‫با رفتن هنرآموزان به خوابگاه‪ ،‬من‬           ‫استخدام شده بودند برای چندمین بار‬
‫گذاردم و تحویل وی دادم‪ .‬مرا به درب‬       ‫ملی کشور بود بدون اینکه به دادگاه ببرد‬  ‫افسران نیروی هوائی به من اطلاع داد که‬     ‫تیمسار مهدیون دادم‪ ،‬دومی به امضای‬         ‫به منزل مراجعت کردم‪ .‬ساعت شش‬               ‫فیلم ورود آیتالله خمینی به تهران را‬
‫خروجی زندان هدایت کرد تا درگیر‬                                                   ‫دیشب در محلی بودم و شنیدم که قرار‬         ‫دکتر یزدی که وی را فرمانده نیروی‬          ‫صبح سپهبد برنجیان رئیس سابق ضد‬             ‫در تلویزیون به نمایش گذاردند‪ .‬من در‬
            ‫تشریفات بیمعنی نشوم‪.‬‬                             ‫اعدام میکند‪.‬‬        ‫است فردا شما و سپهبد نجیمی و حاتم‬         ‫هوائی معرفی کرده بود‪ .‬مهدیون از من‬        ‫اطلاعات به من تلفن کرد‪ ،‬اطلاع داد‬          ‫حالیکهفوقالعادهخستهبودموبالباس‬
‫در بیرون زندان دختر یکی از دوستان‬        ‫بازرگان و فروهر به عنوان اعتراض‬         ‫را بگیرند‪ .‬به بازرگان جریان را گفتم‪،‬‬      ‫خواست به او کمک کنم‪ .‬گفتم‪ ،‬بلد‬            ‫درب اسلحه خانه مرکز آموزشها را‬             ‫روی تخت دراز کشیده بودم‪ ،‬تلفن به‬
‫(سپهبد کامیابیپور) مرا شناخت و‬           ‫به قم میروند و از عملکرد خلخالی‬         ‫گفتمزخرفمیگویند‪،‬بهفروهرگفتم‪،‬‬              ‫نیستم‪ ،‬فعل ًا خودت را معرفی کن تا‬         ‫شکستهاند‪،‬مقداریاسلحهبهغارترفته‬             ‫صدا درآمد‪ .‬یکی ازدوستان غیرنظامی‬
‫دعوت کرد با اتومبیل او بروم‪ .‬وی مرا‬      ‫شکایت میکنند که اشخاص را بدون‬           ‫گفتبعیدنیست‪.‬بهاوگفتممنتصمیم‬               ‫پایگاهها بدانند تو فرمانده نیرو هستی‪.‬‬     ‫است‪ ،‬هنرآموزان با اسلحه در محوطه‬           ‫بود که سؤال کرد در دوشان تپه چه خبر‬
‫به منزلم رساند و زندان قصر را پشت‬                                                ‫دارم خودم به کمیته بروم‪ ،‬ببینم موضوع‬      ‫با انتشار خبر فرماندهی سپهبد‬              ‫رفت و آمد میکنند‪ .‬به مرکز فرماندهی‬         ‫است‪ .‬گفتم خبری نیست‪ .‬گفت تعداد‬
            ‫سر گذارم‪.‬‬                             ‫حکم دادگاه اعدام مینماید‪.‬‬      ‫چیست‪.‬اینکمیتهدرمسجدسپهسالار‬               ‫مهدیون یکباره در سرتاسر نیروی‬             ‫رفتم‪ ،‬ربیعی مشغول مکالمه تلفنی با‬          ‫زیادی خودرو که داخل هر کدام پنج تا‬
‫ادامه دارد‬                               ‫خمینی از خلخالی سؤال میکند ‪ .‬او‬         ‫بود که از یزدی دستور میگرفت‪.‬‬              ‫هوایی فریاد اعتراض بلند شد‪ .‬عدهای‬         ‫سپهبدبدرهایفرماندهنیرویزمینیبود‬            ‫شش سرنشین دارد به سمت دوشان‬
                                         ‫جواب میدهد همه را به دادگاه برده‪،‬‬                                                 ‫در حدود دویست تا سیصد نفر در‬              ‫و تقاضای کمک مینمود‪ ،‬او هم جواب‬            ‫تپه در حرکت است و از هر خودرو یک‬
                                         ‫فروهر که ورقه دست خلخالی را خوانده‬                                                ‫جلوی مرکز فرماندهی اجتماع کردند‪.‬‬
                                         ‫و اسم آذربرزین را در بالای ورقه دیده‬
                                         ‫بود چنین اظهار میکند که در زندان‬
   9   10   11   12   13   14   15   16   17   18