Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و هشتم ـ شماره ۳۲۴ (دوره جديد
P. 14

‫صفحه ‪ - Page 14 - 14‬شماره ‪1۷90‬‬
                                                                                                                                                                                        ‫جمعه ‪ 22‬تا ‪ 2۸‬مرداد ماه‪۱4۰۰‬خورشیدی‬

‫از اعلامیه را هم به او دادم‪ .‬در ضمن‬                                                                           ‫نگاهی به یک کتاب و سرگذشت‬                                                 ‫رضاشاه در چهارچوب مدرنیزه‬
‫نام کاظم ثقفی رابط حزب توده در‬                                                                                   ‫حیرتآور یک خانواده (‪)1‬‬                                                 ‫کردن ایران؛ تعدادی جوان دیپلمه‬
                                                                                                                                                                                        ‫را روانه اروپا کرد تا علم و دانش‬
   ‫وین با مرکز را هم افشاء کردم‪».‬‬                                                                                ‫دکتر یزدی‬                                                              ‫بیاموزند و خادم کشور شوند‪ .‬یکی از‬
‫ضمن گفتگو با سرهنگ آیرملو؛‬                                                                                      ‫و دو پسرش؛‬                                                              ‫آنها؛ جوانی بود به نام مرتضی یزدی‪.‬‬
‫در اطاق باز میشود و تیمسارسرتیپ‬                                                                               ‫حسین و فریدون‬                                                             ‫مرتضی یزدی رشته طب را با‬
‫حسن علویکیا؛ معاون رئیس کل‬                                                                                       ‫در گرداب‬                                                               ‫نمرات عالی به پایان رساند؛ دوره‬
‫ساواک وارد اتاق شد و پرسشهائی‬                                                                                                                                                           ‫تخصص جراحی را در بیمارستانهای‬
                                                                                                                  ‫سرنوشت‬                                                                ‫آلمان گذراند‪ ،‬در بیمارستان با‬
 ‫در مورد حزب توده از من کرد‪.»...‬‬                                                                                                                                                        ‫همسر آیندهاش‪ ،‬هلا بدورفتیگ*آشنا‬
‫ملاحظه میکنید؟ ارزش فعالیت‬                                                                                                                          ‫ایرج هاشمیزاده‬                      ‫شد‪ .‬این آشنائی منجر به ازدواج‬
‫حسین را از همین ملاقات میتوانید‬                                                                                                                                                         ‫و دو فرزند‪ ،‬حسین و فریدون شد‪.‬‬
‫حدس بزنید‪ .‬شخص معاون ساواک‬           ‫سرهنگ به من نشانی و شماره تلفنی‬     ‫بودم‪ .‬برخورد منفعلانه دکتر رادمنش‬    ‫شیرین است ولی خیلی سفت به‬             ‫در نزد شاه با یک درجه تخفیف به‬      ‫اوایل دهه ‪ 3۰‬میلادی یزدی همراه‬
‫ایران میخواهد ببیند این مهره‬         ‫داده بود که من همه مدارک را برایش‬   ‫نیز مزید برعلت شد و از حزب توده و‬    ‫نظرم میرسد‪ .‬تازه فهمیدم که این‬                     ‫حبس ابد تبدیل شد‪.‬‬      ‫خانوادهاش به ایران بازگشت و در‬
‫باارزشی که از آسمان به دامن ساواک‬    ‫میفرستادم یا تلفنی برخی از اخبار‬    ‫سیاست حزب هم زده شدم و چون‬           ‫عسل مصنوعی است‪ .‬حتی قهوه‬                                                  ‫بیمارستان گوهرشاد شروع به کار‬
                                                                         ‫گذشته خود را پایبند به آرمانهای‬      ‫آلمان شرقی هم قهوه مصنوعی بود‬         ‫سالها بعد‪ ،‬دکتر یزدی درگیر و دار‬    ‫کرد و در کنار آن استاد دانشکده‬
                  ‫افتاده؛ کیست؟‬                 ‫مهم را به او میرساندم‪.‬‬                                        ‫و اگر قهوههای وین را خورده بودی‬       ‫دستگیری و محکومیت دو فرزندش‬         ‫پزشکی نیز بود؛ استاد رشته جراحی‬
‫خود حسین هم تعجب میکند و‬             ‫«‪ ...‬در تابستان ‪ ۱9۶۱‬درلایپزیک‬                     ‫حزب نمیدیدم‪.»...‬‬      ‫که دیگر بدبختی بود‪ ...‬من ‪ ۱۶‬سال‬       ‫بار دیگر از عفو شاه برخوردار و از‬   ‫و درآن دوران معروفترین و شاید هم‬
‫میگوید «‪ ....‬راستش من هم بسیار‬       ‫سرزده به خانه رادمنش رفتم؛ کسی‬      ‫با این اعتراف صریح حسین؛ ورود‬        ‫در زندان از این قهوهها خوردم‪...‬‬
‫شگفتزده شده بودم‪ .‬مانده بودم که‬      ‫در منزل نبود؛ نگاهی به صندوق‬        ‫جمس بوند به صحنه و نحوه معرفی‬        ‫برلین شرقی وحشتناک بود و اصلا‬                     ‫زندان راهی خانه شد‪.‬‬                ‫تنها جراح حاذق ایران!‬
‫دومین شخص سازمان امنیت ایران‬         ‫پستی رادمنش انداختم‪ .‬در صندوق‬                                            ‫تصورش را نمیشد کرد؛ شهر خرابه‬                 ‫حسین و فریدون یزدی‬          ‫تقویم سال ‪ ۱3۱۶‬شمسی را نشان‬
‫در سلسله مراتب ساواک از من بیست‬      ‫پستی دو نامه پیدا کردم؛ نامهای از‬       ‫او میافتم «بوند؛ جمس بوند»!!‬     ‫بود‪ ،‬فرقی با سال ‪ ۱94۵‬نداشت‪...‬‬        ‫پسران یزدی از دبیرستانهای‬           ‫میدهد‪ ،‬رضا شاه با مشت آهنین‬
                                     ‫رابط حزب در شهر گراتس اتریش‬                  ‫یزدی؛ حسین یزدی !!‬          ‫هرطرف که نگاه میکردی خانههای‬          ‫تهران فارغالتحصیل میشوند؛ این دو‬    ‫حکومت میکرد و دستگاه اطلاعات‬
      ‫و چند ساله چه میخواهد؟»‬        ‫و پاکتی از بزرگ علوی که حاوی‬                                             ‫فروریخته میدیدی‪ ...‬دو سال پس‬          ‫جوان تحت تاثیر چپگرائی محیط و‬       ‫و امنیتاش گروه ‪ ۵3‬نفر را به جرم‬
‫من اگر به جای قاسم نورمحمدی‬          ‫دو نامه از ایران بود و یکی از این‬   ‫حسین یزدی با کوله پشتی از تنفر‬       ‫از ورودم به آلمان شرقی به خاطر‬        ‫پدر تودهای؛ به حزب توده ایران جلب‬   ‫فعالیتهای ضددولتی دستگیر و روانه‬
‫بودم در پاسخ به حسین بیست و چند‬      ‫نامهها از طرف مسؤول سازمان حزب‬      ‫و انتقام یک راست به کنسولگری‬                                               ‫میشوند؛ با پخش اعلامیه و فریاد‬      ‫زندان کرد‪ .‬در میان دستگیرشدگان‬
‫ساله آن زمان و حسین ‪ ۶۰‬و اندی‬                                            ‫دولت شاهنشاهی ایران در برلین‬                                                                                   ‫نام مرتضی یزدی هم به چشم‬
‫ساله امروزی میگفتم‪ :‬تو یک قطعه‬
‫زمرد نادری بودی که مفت و مجانی‬                                                                                                                                                                                 ‫میخورد‪.‬‬
‫به دامان ساواک افتادی‪ .‬علویکیا‬                                                                                                                                                          ‫با محکومیت گروه ‪ ۵3‬نفر‪ ،‬منجمله‬
‫که سهل است؛ خود تیمسار رئیس‬                                                                                                                                                             ‫دکتر مرتضی یزدی‪ ،‬در بهار ‪۱3۱۸‬‬
‫ساواک هم ممکن بود پای پیاده از‬                                                                                                                                                          ‫شمسی و آغاز جنگ جهانی دوم؛‬
                                                                                                                                                                                        ‫همسر دکتر یزدی با دو فرزند‬
           ‫تهران به دیدارتو بیاید!‬                                                                                                                                                      ‫خردسال ایران را به سوی آلمان‬
‫حسین برخلاف گفتههایش مرد‬
‫زیرکی است؛ میگوید‪...« :‬همه‬                                                                                                                                                                                     ‫ترک کرد‪.‬‬
‫اینها نشان میداد که من مهمترین‬                                                                                                                                                          ‫چهارسال بعد‪ ،‬با ورود ارتش بیگانه‬
‫جاسوس ساواک در حزب توده‬                                                                                                                                                                 ‫به خاک ایران و استعفای رضا شاه از‬
                                                                                                                                                                                        ‫سلطنت؛ گروه ‪ ۵3‬نفر از زندان راهی‬
                        ‫بودم‪.»...‬‬
‫و برای اثبات گفته خود؛ شما را‬                                                                                                                                                                                ‫خانه شدند‪.‬‬
‫به اسناد ساواک که چند سال پیش‬
‫در ایران انتشار یافت رجوع میدهد‪.‬‬

‫دکتر مرتضی یزدی‬                                                          ‫دکتر یزدی در میان سرهنگ امجدی(راست) و تیمور بختیار‬                         ‫دکتر مرتضی یزدی با همسر و دو فرزندش‬

‫و از بیاطلاعی ساواک از درون حزب‬      ‫توده در اصفهان نوشته شده بود‪......‬‬  ‫غربی میرود و خودش را معرفی‬           ‫دوست دختر فرانسویام به برلین‬          ‫مرگ بر شاه در امجدیه و شعارنویسی‬    ‫د ر هفتم مهر ما ه‬
‫قبل از شروع کار خود و آشنائی دقیق‬    ‫این نامهها را با خود به برلین غربی‬                          ‫میکند‪:‬‬       ‫غربی نقل مکان کردم‪ .‬مقایسه این‬        ‫و بازی یک گام به پیش ویک گام به‬     ‫‪(۱32۰‬سپتامبر ‪ )۱94۱‬سلیمان‬
‫ساواک از درون حزب بعد از شروع‬        ‫بردم و درآنجا عکسبرداری کردم‬                                             ‫شهر دو نیمه واقعاً غیرممکن بود؛‬       ‫پس ـ که به یک گام به پس را حزب‬      ‫میرزا اسکندری؛ ایرج اسکندری؛ رضا‬
                                     ‫و نام و نشانی فرستندگان نامهها را‬   ‫یزدی‪ ،‬حسین یزدی!‪ ،‬پسر دکتر‬           ‫هیچ شباهتی به هم نداشتند‪ .‬برلین‬       ‫به خوبی مسلط بود! ـ و نگاهی به‬      ‫روستا؛ دکتر مرتضی یزدی؛ محمد‬
        ‫جاسوسی خود یاد میکند‪.‬‬        ‫برای سرهنگ آیرملو فرستادم‪ .‬اصل‬      ‫مرتضی یزدی تودهای‪ ،‬زندانی محکوم‬      ‫غربی شور و هیجان دیگری داشت‪.‬‬          ‫جزوههای کوچک چینی رفیق مائو؛‬        ‫یزدی( برادر مرتضی) بزرگ علوی؛‬
‫از لو رفتن سازمان حزب در‬             ‫نامهها را هم با پرداخت ‪ ۵۰‬مارک‬                                           ‫بسیاری از خرابیهای شهر را مرمت‬        ‫وظایف میهنی خود را انجام میدادند‪.‬‬   ‫عبدالحسین نوشین‪ ،‬دکتر محمد‬
‫اصفهان و دستگیری ‪ 9۰‬نفر از اعضای‬     ‫آلمان غربی به یک آلمانی؛ دوباره به‬                      ‫به حبس ابد!‬      ‫کرده بودند و میرفت که باز به یکی‬      ‫ترس و نگرانی پدر زندانی و‬           ‫بهرامی و علی امیرخیزی تأسیس‬
‫حزب در اصفهان و از همین طریق‬         ‫صندوق پستی رادمنش برگرداندم»‪.‬‬       ‫کارمند کنسولگری‪ ،‬صالحی نامی؛‬         ‫از زیباترین و سرزندهترین شهرهای‬       ‫مادرآلمانی خوشبختانه به داد دو‬
‫لو رفتن اسامی دانشجویان تودهای‬       ‫و سازمان حزب توده ایران به‬          ‫زرنگ و ناقلا! سریع به حسین یزدی‬                                            ‫پسر بالغ آمد و به آلمان فرستاده‬        ‫حزب توده ایران را اعلام کردند‪.‬‬
‫درگراتس و مسؤول حزب در وین‬           ‫همین سادگی در اصفهان لو میرود‬       ‫پیشهاد همکاری با ساواک میکند‪.‬‬                        ‫دنیا بدل شود‪.»...‬‬     ‫شدند‪ .‬تاریخ ‪ ۱9۵4‬میلادی را نشان‬     ‫در دهم مرداد ‪ ۱32۵‬درکابینه‬
‫باخبر شدیم‪ .‬حال به دنباله عملیات‬     ‫و ‪ 9۰‬نفرشب به عوض خوابیدن‬           ‫« ‪ . . .‬ا نگا ر من منتظر چنین‬        ‫پدر در نامهای از زندان به‬             ‫میدهد‪ ،.‬ایرج اسکندری مسؤول اعزام‬    ‫قوامالسلطنه‪ ،‬سه تودهای بر صندلی‬
‫جاسوسی جمس بوند ساواک گوش‬            ‫در خانه و درکنار زن و بچههای‬        ‫پیشنهادی بودم‪ .‬بیدرنگ قول‬            ‫پسر؛کیانوری را متهم به لورفتن‬         ‫تودهایها به کشورهای سوسیالیستی‬      ‫وزارت نشستند‪ :‬دکتر مرتضی یزدی‬
                                     ‫خود؛ راهی سلول زندان ساواک‬          ‫همکاری به ساواک دادم‪ .‬بله به همین‬                                          ‫در وین همراه با مصطفی لنکرانی‬       ‫وزیر بهداری؛ دکتر فریدون کشاورز‬
                       ‫فرا دهیم‪.‬‬     ‫میشوند‪ .‬جالب اینجاست که هیچ‬         ‫سرعت‪ ...‬من دیگر مدتی بود که به‬                           ‫خود میکند‪:‬‬        ‫در فرودگاه وین به پیشواز حسین؛‬      ‫وزیر فرهنگ و ایرج اسکندی وزیر‬
‫*در نشست اعضای حزب توده‬              ‫نشانی از دلهرگی و دل هراسی و‬        ‫آرمانهای حزب پایبند نبودم‪ .‬از‬        ‫«‪...‬ما از این نامه چند نسخه‬           ‫پسر دکتر یزدی میآید‪ ..‬حسین در‬
‫برای انتخاب نمایندگان پلنوم نهم‬      ‫تغییر روش و متد تماس با ایران‬       ‫سوی دیگر از نظر من آشکار بود که‬      ‫فتوکپی گرفتیم و اصل نامه را به‬        ‫تاریخ اول سپتامبر ‪ ۱9۵4‬به برلین‬                 ‫بازرگانی وپیشه و هنر‪.‬‬
‫حسین نیز شرکت دارد‪ .‬در این‬           ‫در رفقای صدرحزب و جستجوی‬            ‫کیانوری پدرم را لو داده ولی رهبری‬    ‫رادمنش دادیم‪ ...‬دیگر هیچ احساسی‬       ‫شرقی پایتخت آلمان شرقی پرواز‬        ‫با خاموشی آتش جنگ‪ ،‬بانو هلا‬
‫جلسه نام تمامی اعضای حزب توده‬        ‫علل لو رفتن سازمان اصفهان دیده‬      ‫حزب کیانوری را مورد بازخواست‬         ‫جز کینه و نفرت و انتقامگیری در‬        ‫میکند؛ یکسال بعد‪ ۱99۵ ،‬میلادی‪،‬‬      ‫یزدی و دو پسرش حسین و فریدون‬
‫که در صفحهای یادداشت شده بود‬         ‫نمیشود؛ کمیته مرکزی حزب برای‬        ‫قرار نمی داد‪....‬من کسی هستم که‬       ‫من نبود‪ ...‬پدرم در خارج از زندان‬      ‫فریدون نیز قدم برخاک جمهوری‬         ‫بار دیگر راهی تهران شدند و دو‬
‫بین حاضرین پخش میشود‪،‬حسین‬            ‫اطمینان خاطر و حفاظت(!) رفقا در‬     ‫همیشه در زندگیام سعی کردهام آدم‬      ‫از پشتیبانان با نفوذی برخوردار‬        ‫دموکراتیک آلمان میگذارد‪ ،‬این‬        ‫پسر در دبستان قائم مقام شروع به‬
‫یک نسخه که زیادی چاپ شده بود یا‬      ‫اصفهان؛ ارتباط و مبادله اطلاعات را‬  ‫قاطعی باشم‪ .‬دوره‪ ،‬دوره جنگ سرد‬       ‫بود؛ سید ضیاءالدین طباطبائی که‬        ‫صفت «دموکراتیک» کشورهای‬             ‫سوادآموزی کردند؛ حسین درکلاس‬
‫رفیقی فراموش کرده بود آن را تحویل‬    ‫از طریق دانشجویان تودهای درگراتس‬    ‫بود و من جایم را تعیین کرده بودم‬     ‫از دوستان پدربزرگ من بود و نیز‬        ‫سوسیالیستی مرا همیشه به یاد امثال‬   ‫پنجم و فریدون در کلاس چهارم‪.‬‬
‫دهد؛ در جیب میگذارد و سرهنگ‬          ‫برنامهریزی کرده بود‪ .‬طبیعی است‬                                           ‫حکیمالملک که مدتی وزیر دربار‬                                              ‫این دو بچه خردسال با زبان فارسی‬
                                     ‫اسامی این رفقای گراتس نیز علاوه‬              ‫وآن هم در جبهه مخالف!‬       ‫بود و از سوی دیگر پدرخوانده پدرم‬              ‫و حکم خودمان میاندازد‪:‬‬      ‫بیگانه بودند‪ ،‬اما در محیط دبستان‬
        ‫آیرملو صاحب آن میشود‪.‬‬        ‫بر‪ 9۰‬نفر روی میز سرهنگ آیرملو‬                    ‫ـ دغدغه اخلاقی؟‬         ‫بود‪ .‬اینها پیش شاه پا در میانی کرده‬   ‫توکه نی زن بودی چراآقا دائیت‬        ‫وکوی وبرزن سریع بر زبان فارسی‬
‫*حسین قبل از آن فهرست اعضای‬                                                                                   ‫بودند‪ .‬بله پدرم با این تقاضا توانست‬
‫کمیته مرکزی و دفترسیاسی حزب‬                                ‫قرار گرفت‪.‬‬    ‫ـ«خیر‪ ،‬اتفاقا برعکس؛ افتخار هم‬       ‫زنده بماند ـ تقاضای عفو از شاه ـ اما‬                    ‫مرد!‪ ،‬بگذریم‪...‬‬                       ‫مسلط شدند‪.‬‬
‫توده همراه با شرحی از ویژگیهای‬       ‫من تصور نمیکنم رفقای کمیته‬          ‫میکردم که تودهایها را لو میدهم»‬      ‫همین تقاضای عفو باعث شد که به‬         ‫حسین و فریدون در سالهای ‪ ۵4‬و‬        ‫به دنبال سوءقصد به شاه؛ در‬
‫شخصیتی برخی از رهبران حزب را‬         ‫مرکزی حزب توده ایران و مسؤولین‬                                           ‫تحریک کیانوری‪ ،‬کمیته اجرائی حزب‬       ‫‪ ۵۵‬میلادی باتسلط به دو زبان؛ پدر‬    ‫پانزدهم بهمن ماه ‪۱32۷‬در محوطه‬
                                     ‫حزب با لو رفتن سازمان وسیع‬                                 ‫ـ پول؟‬        ‫مرکب از خود کیانوری؛ دکترحسین‬         ‫ایرانی و مادرآلمانی؛ شهروند آلمان‬   ‫دانشگاه تهران؛ فعالیت علنی و قانونی‬
           ‫به ساواک فرستاده بود‪.‬‬     ‫اصفهان دچار دغدغه اخلاقی شده‬        ‫ـ«تنها نکتهای که در این میان‬         ‫جودت؛ مهندس علی َعلَ ّوی و دکتر‬       ‫شرقی میشوند‪ .‬برلین به دوتکه‬         ‫حزب توده ایران پایان یافت و تعدادی‬
‫*اسامی مسؤولان«کمیته آلمان»‬          ‫باشند‪ .‬خلاف این تصور در کارنامه‬     ‫هیچ نقشی بازی نمیکرد؛ پول بود»!‬      ‫محمد بهرامی اطلاعیهای در چهارم‬        ‫تقسیم شده‪ .‬جنگ چند سالی است‬         ‫از سران حزب دستگیر و روانه زندان‬
‫(مرکب از سه تن با نامهای محمدرضا‬     ‫کمیته مرکزی حزب در لایپزیک و‬                                             ‫شهریور ماه ‪ ۱33۷‬انتشار دهند و به‬      ‫به پایان رسیده و دو سیستم کاملا‬     ‫شدند‪ ،‬در میان دستگیرشدگان بار‬
‫قدوه؛ داود نوروزی و محمود مدرسی‬      ‫تغییرات اساسی در محافظت و امنیت‬             ‫به ساواک خوش آمدید!‬          ‫پدرم تهمت خیانتزده او را از حزب‬       ‫متفاوت فرصت داشتند آستینها را‬       ‫دیگر نام دکتر مرتضی یزدی دیده‬
‫که بعدها با استعفای مدرسی؛ حسن‬       ‫اعضای حزب و مکاتبات و ارتباطات‬      ‫«پس از مدتی با سرهنگ آیرملو؛‬         ‫اخراج کنند‪ .‬کیانوری همیشه مخالف‬       ‫بالا بزنند وکشور را بازسازی کنند؛‬
‫نظری و پس از او فرجالله میرانی در‬    ‫باید دیده میشد که نشد‪ ،‬به حق‬        ‫مسؤول ساواک در اروپا آشنا شدم‪...‬‬     ‫پدرم بود و در جلسات هیأت اجرائی‬       ‫این دو جوان از نزدیک دو سیستم‬                               ‫میشود‪.‬‬
‫این جمع قرارگرفت) به ساواک داد‪.‬‬      ‫خواهید پرسید به چه دلائلی چنین‬      ‫ساواک مدتها کوشش کرده بود که‬         ‫حزب توده رسماً پدرم را جاسوس‬          ‫سوسیالیستی وکاپیتالیستی را جلوی‬     ‫دوران؛ دوران تاخت وتاز حزب‬
‫* ر هبر ا ن حز ب صا حب‬               ‫تهمتی به این رفقا میزنم‪ ،‬پس به‬      ‫در داخل آلمان شرقی جاسوس پیدا‬        ‫انگلیس خطاب میکرد؛ حتی شنیدم‬          ‫چشمان خود داشتند‪ .‬زمان؛ زمان‬        ‫توده ایران بود؛ افسران تودهای نقشه‬
‫پاسپورتهای جعلی بودند و اسامی‬                                            ‫کند؛ ولی ناکام مانده بود؛ حال میدید‬  ‫که کار به زد و خورد درکمیته اجرائی‬                                        ‫فرار رفقا را از زندان قصر در سر‬
‫مستعار رهبری حزب را داشتند‪.‬‬            ‫دنباله درددل حسین گوش کنید‪:‬‬       ‫که یکی از خود تودهایها؛ آن هم پسر‬    ‫هم رسیده بود‪ ...‬با خواندن این نامه‬                         ‫انتخاب بود‪.‬‬    ‫داشتند و پیاده کردند‪ .‬شبی در‪24‬‬
‫طبیعی بود که موضوع مسافرت؛‬           ‫«در ماه ژوئن ‪ ۱9۶۱‬از سوی‬            ‫دکتر یزدی به آنها مراجعه کرده و‬      ‫و شرح شکنجههایی که بر پدرم‬            ‫حسین کیفیت این بازسازی را‬           ‫آذرماه ‪ ۱329‬دکتر مرتضی یزدی‬
‫اسم مستعار؛ تاریخ مسافرت؛ تاریخ‬      ‫رادمنش مأموریت یافتم چند بسته از‬    ‫خواهان همکاری با ساواک شده‬           ‫رفته بود و از همه بدتر دست داشتن‬      ‫درآن زمان چنین توصیف میکند‪:‬‬         ‫همراه ‪ ۸‬رفیق زندانی سلول زندان‬
‫بازگشت وکشور مورد نظر را اطلاع‬       ‫اعلامیههای حزب توده را با اتومبیل‬   ‫است‪ .‬خب‪ ،‬این موفقیت بزرگی برای‬       ‫کیانوری در دستگیری پدرم؛ صورت‬         ‫«‪ ....‬تفاوت واقعا از زمین تا آسمان‬  ‫را با زندگی مخفی تعویض کرد‪.‬‬
                                     ‫به وین ببرم و تحویل کاظم ثقفی؛‬      ‫آنها بود‪ .‬من در همان هفتههای‬         ‫مسأله دیگر برایم تغییر یافت و کینه‬    ‫بود؛ ما هر دو از تهران آمده بودیم‪.‬‬  ‫چهارسال بعد؛ سال ‪ ۱333‬دوباره‬
                        ‫میدادم‪.‬‬      ‫مسؤول حزب در وین بدهم‪ ......‬درکلن‬   ‫اول مدارک سری حزب را به صالحی‬        ‫عمیقی را در خود نسبت به کیانوری‬       ‫در تهران همه چیز را میتوانستی‬       ‫دستگیر و راهی زندان شد و در‬
‫«دنباله دارد»‬                        ‫پیش سرهنگ آیرملو رفتم و نسخهای‬      ‫داده بودم و سرهنگ آیرملوـ مسؤول‬      ‫احساس میکردم‪ .‬دیگر در فکر انتقام‬      ‫بخری‪ ،‬من اولین بارکه در لیپزیک‬      ‫دادگاه تجدید نظر محکوم به اعدام‬
                                                                         ‫ساواک در اروپا ـ بیتردید این‬                                               ‫عسل خریدم دیدم که عسل البته‬         ‫شد‪ .‬حکم دادگاه با وساطت دو سه‬
  ‫*زیرنویس(‪)Hell Beduerftig‬‬                                              ‫مدارک را دیده بود‪ ...‬من مستقیما‬                                                                                ‫تن از رجال قدیمی و دوستان یزدی‬
                                                                         ‫به سرهنگ آیرملو وصل شده بودم‪...‬‬
   9   10   11   12   13   14   15   16   17   18