Page 12 - (کیهان لندن - سال سى و هشتم ـ شماره ۳۳۶ (دوره جديد
P. 12

‫صفحه ‪ - Page 12 - 12‬شماره ‪1802‬‬
                                                                                                                                                                                                     ‫جمعه ‪ ۱۴‬تا ‪ ۲۰‬آبانماه‪۱۴۰۰‬خورشیدی‬

‫تجمع اعتراضی «عدالت برای قربانیان محلاتی» در‬                                                                                      ‫گزارش ـ مصاحبۀ صدرالدین الهی‬
‫مقابلکالجاوبرلین؛کشتاررانمیتوانلاپوشانیکرد!‬
                                                                                                                      ‫سید ضیا؛ مرد اول یا مرد دوم کودتا (‪)23‬‬

                                                                                                                                                           ‫( کیهان لندن شماره ‪) 1424‬‬

‫متحد بود‪ .‬او پس از پایان مأموریت نیز‬    ‫شصت محبوس بوده‪ ،‬در سخنانی از‬           ‫= شماری از خانواده‬                     ‫بودند که نگران سپیدهدم هستند‬         ‫و او را در دم کشت‪ .‬این زندانی که‬       ‫و به این ترتیب در نهایت سادگی و‬
‫در ایالات متحده مشغول به تدریس‬          ‫اعدامهای دهشتناک جمهوری اسلامی‬         ‫اعدامشدگان و همچنین‬                    ‫تا ببینند چه خواهد شد؟ با صدای‬       ‫یک قاتل محکوم به اعدام بود‪ ،‬با تیر‬     ‫بدون این که حتی یک گلوله شلیک‬
‫شد و از سال ‪ ۲۰۰۷‬در کرسی «نانسی‬         ‫در آن سالها گفت‪ .‬رضوان مقدم از زن‬      ‫تعدادی از زندانیان سابق‬                ‫قدمهای وستداهل‪ ،‬رضاخان سر بلند‬       ‫مجهولی که در تاریکی به سویش‬            ‫شود‪ ،‬ستون بریگاد مرکزی هم به‬
‫شروم دای» مطالعات خاورمیانه و شمال‬      ‫بسیار جوانی گفت که زندانی سیاسی‬        ‫در این تجمع سخنرانی‬                                                         ‫خالی شده بود جان سپرد‪ .‬این‪ ،‬تنها‬       ‫ستون تازه وارد تهران پیوست و افراد‬
‫آفریقای کالج اوبرلین به عنوان «استاد‬    ‫محکوم به اعدام بوده و پس از تولد‬       ‫کردند و تدریس «الهیات‬                                 ‫کرد و به من گفت‪:‬‬      ‫و اولین و آخرین کشته کودتای سوم‬
                                        ‫فرزندش از شیر دادن به او خودداری‬       ‫صلح» از سوی یکی از‬                              ‫ـ کار نظمیه تمام شد؟‬                                                         ‫آن جزء ستون ما شدند‪.‬‬
                ‫صلح» حضور دارد‪.‬‬         ‫کرده چرا که میدانسته اعدام میشود و‬     ‫ناقضان حقوق بشر را مورد‬                       ‫دستم را بالا بردم و گفتم‪:‬‬                   ‫حوت در تهران بود‪.‬‬        ‫قبل ًا خبر رسیده بود که سرهنگ‬
‫پیش از برگزاری تجمع اعتراضی‬             ‫نمیخواسته فرزندش به او وابسته شود‪.‬‬     ‫انتقاد شدید قرار دادند‪.‬‬                                                     ‫سرانجام به زحمت توانستم افرادم را‬      ‫شیبانی رئیس رژیمان دو ژاندارمری‬
‫دیروز نیز از سوی کمپین «عدالت‬           ‫دکتر نامدار بقایی یزدی که پدرش از‬      ‫=در تابستان ‪ 67‬همزمان‬                                          ‫ـ بله‪.‬‬       ‫آرام کنم و جلوی تیراندازی را بگیرم‪.‬‬    ‫هم خندقهای اطراف را سنگر کرده‬
‫برای قربانیان محلاتی» نشستن یک‬          ‫جمله نمایندگان آخرین دوره مجلس‬         ‫با کشتار گسترده زندانیان‬               ‫سید نگاهی به وستداهل انداخت‬          ‫در همین اثنا توپخانه هم شلیک‬           ‫و قصد مقاومت دارد‪ .‬اما پس از ورود‬
‫ناقض آشکار حقوق بشر که در کشتار‬         ‫شورای ملی در ایران بوده و پس از‬        ‫سیاسی در زندانهای ایران‪،‬‬               ‫و بی آن که از جایش تکان بخورد‬        ‫هوایی خود را که موجودیت کودتا‬          ‫ستون به تهران‪ ،‬معلوم شد او نیز‬
‫زندانیان سیاسی و دگراندیشان و‬           ‫انقلاب اعدام شد سخنران دیگر این‬        ‫محمدجعفرمحلاتیبهعنوان‬                  ‫به او لبخند زد‪ .‬وستداهل با دیدن او‬   ‫را اعلام میکرد‪ ،‬آغاز نمود‪ .‬بلافاصله‬    ‫حوصلهاش از سنگربندی بیهوده در‬
‫منتقدان جمهوری اسلامی در دهه‬            ‫نشست بود‪ .‬او نیز به روایت سرنوشت‬       ‫سفیر جمهوری اسلامی‬                                                          ‫پس از تصرف شهربانی درصدد اجرای‬         ‫یک نیمه شب سرد زمستان‪ ،‬سر رفته‬
‫‪ 6۰‬خورشیدی نقش داشته بر کرسی‬            ‫پدرش و سه پزشک دیگر که همگی‬            ‫در سازمان ملل متحد در‬                           ‫متعجبانه به فرانسه گفت‪:‬‬     ‫دومین قسمت دستور که احضار‬              ‫و راحت و آسوده به خانهاش برگشته‬
‫دانشگاهی کالج اوبرلین به شدت مورد‬       ‫نماینده پارلمان ایران بودند و در‬       ‫نیویورک حضور داشت‪.‬‬                          ‫ـ شما هم که اینجا هستید؟‬        ‫وستداهل بود برآمدم و اتومبیلی را‬       ‫تا زیر کرسی گرم بخوابد‪ .‬اینها که‬
                                        ‫نخستین ماههای پس از انقلاب بازداشت‬     ‫=محلاتی پس از پایان‬                        ‫سید با خونسردی جواب داد‪:‬‬         ‫که جلوی شهربانی بود برداشتم و به‬       ‫من میگویم‪ .‬شاید امروز به نظر شما‬
              ‫انتقاد قرار گرفته بود‪.‬‬    ‫و در فاصله چند روز اعدام شدند‬          ‫مأموریت نیز در ایالات‬                                                                                              ‫چیز مهمی نیاید‪ .‬اما بنشینید و خوب‬
‫سازمان عفو بینالملل در سیامین‬                                                  ‫متحده مشغول به تدریس‬                                   ‫ـ بله‪ ،‬بنشینید‪.‬‬                  ‫منزل وستداهل رفتم‪.‬‬         ‫فکر کنید‪ .‬ببینید پایتخت یک مملکت‬
‫سالگرد کشتار زندانیان سیاسی در‬                                  ‫پرداخت‪.‬‬        ‫شد و از سال‪ 2007‬در کرسی‬                              ‫وستداهل پرسید‪:‬‬         ‫منتظر بودم که رئیس شهربانی‬             ‫چقدر آسان و بیدفاع تسلیم شد‪.‬‬
‫ایران‪ ،‬محمد جعفر محلاتی نماینده‬         ‫آرش راد که پدرش به اتهام باورمندی‬      ‫«نانسی شروم دای» مطالعات‬                             ‫ـ چه خبر است؟‬          ‫دولت علیه ایران که حقوق گزاف‬           ‫آنوقت بعد از این فکر کردن به جایی‬
‫سابق جمهوری اسلامی در سازمان‬            ‫به دین بهائیت بازداشت و هنگامی که‬      ‫خاورمیانه و شمال آفریقای‬               ‫ـ بهطوری که ملاحظه میکنید‬            ‫میگرفت و درجه ژنرالی داشت‪،‬‬             ‫خواهید رسید که در آن شب رضاخان‬
‫ملل متحد را به واسطه لاپوشانی و انکار‬   ‫آرش ‪ ۱۲‬ساله بود اعدام شد‪ ،‬از کشتار‬     ‫کالج اوبرلین به عنوان‬                  ‫انقلابی پیش آمده و قدرت فعلا در‬      ‫لااقل ابراز شخصیت کند؛ اما منظره‬       ‫میرپنج‪ ،‬سیدضیاء مدیر روزنامه رعد و‬
‫کشتار زندانیان سیاسی در سال ‪ 6۷‬به‬       ‫بهاییان فقط به دلیل اعتقادی متفاوت‬     ‫«استاد صلح» حضور دارد!‬                 ‫دست نیروی واردشده به تهران است‪.‬‬      ‫تعجبآوری در برابر چشمم قرار‬
‫جنایت علیه بشریت متهم کرده است‪.‬‬         ‫با اعتقادات دینی مقامات جمهوری‬                                                ‫ـ نظر شما نسبت به شاه چیست؟‬          ‫گرفت‪ .‬وستداهل‪ ،‬لباس پوشیده و‬               ‫من رئیس ستاد قشون رسیدیم‪.‬‬
‫همچنین بیش از ‪ 6۰۰‬نفر از اعضای‬                                                 ‫کمپین «عدالت برای قربانیان‬             ‫ـ جز استقرار نظم در مملکت و‬          ‫در سراسری خانهاش قدم میزد‪ ،‬مرا‬         ‫ستون آزادانه وارد میدان مشق شد‪.‬‬
‫خانوادههای قربانیان این کشتار به‬                       ‫اسلامی سخن گفت‪.‬‬         ‫محلاتی» روز سهشنبه ‪ ۲‬نوامبر ‪۲۰۲۱‬‬       ‫حفظ شئون اعلیحضرت و استخلاص‬          ‫که دید یک قدم به عقب گذاشته و‬          ‫درست ساعت دوازه شب بود‪ .‬میدان‬
‫همراه فعالان حقوق بشر‪ ،‬وکلا و دیگر‬      ‫نازنین انصاری مدیرمسئول کیهان‬          ‫با برگزاری تجمع اعتراضی در مقابل‬       ‫مردم از بیتکلیفی نظر دیگری نداریم‪.‬‬                                          ‫مشق‪ ،‬محوطه وسیعی بود که از شمال‬
‫شهروندان ایرانی در مهرماه ‪۱3۹۹‬‬          ‫لندن و کیهان لایف و شماری از‬           ‫کالج اوبرلین در اوهایو آمریکا خواستار‬                ‫وستداهل پرسید‪:‬‬                                  ‫پرسید‪:‬‬        ‫به اواسط خیابان قوامالسلطنه فعلی‪ ،‬از‬
‫نامهای اعتراضی نسبت به تدریس‬            ‫خانوادههای اعدامشدگان نیز در این‬       ‫اخراج محمدجعفر محلاتی از مقامات‬        ‫ـ میتوانم این مراتب را بهاطلاع‬                     ‫ـ با من کار دارید؟‬       ‫شرق به خیابان فردوسی‪ ،‬از غرب به‬
‫محمدجعفر محلاتی در کالج اوبرلین‬         ‫نشست در سخنانی کوتاه از لزوم‬           ‫پیشین جمهوری اسلامی شدند که‬                                                                                        ‫یوسفآباد‪ ،‬و از جنوب به میدان سپه‬
‫به رئیس این کالج نوشتند‪ .‬مدیران‬         ‫دادخواهی و ایستادگی برای عدالت‬         ‫به عنوان نماینده جمهوری اسلامی در‬                          ‫شاه برسانم؟‬                               ‫ـ بله‪.‬‬
‫این کالج نه تنها پاسخی به این نامه‬                                             ‫سازمان ملل به انکار و لاپوشانی اعدام‬                          ‫ـ چرا؟‬             ‫ـ من رئیس شهربانی هستم‪.‬‬                             ‫محدود میشد‪.‬‬
‫ندادند بلکه کارمن توئیلی امبر رئیس‬                           ‫سخن گفتند‪.‬‬        ‫زندانیان سیاسی در دهه‪ 6۰‬خورشیدی‬                                             ‫ـ میدانم و من برای احضار رئیس‬          ‫در این میدان وسیع‪ ،‬قزاقها که‬
‫این دانشگاه بسیاری از این افراد را در‬   ‫کمپین«عدالتبرایقربانیانمحلاتی»‬         ‫میپرداخت اما در مقام «استاد صلح» در‬    ‫برای این که اعلیحضرت بسیار‬                                                  ‫از قزاقخانه (واقع در شمال خیابان‬
                                        ‫پیش از این در بیانیهای مطبوعاتی اعلام‬                                                                 ‫نگرانند‪.‬‬                      ‫شهربانی آمدهام‪.‬‬       ‫قوامالسلطنه) برای تمرین بیرون‬
                 ‫توئیتر بلاک کرد‪.‬‬       ‫کرده بود که محمدجعفر محلاتی «بر‬                     ‫این کالج اشتغال دارد!‬                                          ‫آنوقت من منظره التماس و لابه‬           ‫میآمدند‪ ،‬تمرینات خود را انجام‬
‫سازمان «عدالت برای ایران» نیز‬           ‫قتل عام بیش از ‪ ۵‬هزار زندانی سیاسی‬     ‫محمدجعفر محلاتی از سال ‪۲۰۰۷‬‬            ‫ـ البته میتوانید و به شما اجازه‬                                             ‫میدادند‪ .‬آن شب میدان قزاقخانه یا‬
‫اردیبهشتماه با ارسال نامهای به ریاست‬    ‫بیگناه سرپوش گذاشته» و با اقدامات‬      ‫در کرسی «نانسی شروم دای» مطالعات‬       ‫داده میشود که همین لحظه در‬                   ‫ژنرال وستداهل‬                  ‫میدان مشق‪ ،‬استراحتگاه ستون تازه‬
‫دانشگاه اوبرلین در ایالت اوهایو آمریکا‬  ‫و اظهارات تحریکآمیز‪ ،‬آتش آزار و‬        ‫خاورمیانه و شمال آفریقای کالج اوبرلین‬  ‫معیت کاظمخان حاکم نظامی و یک‬         ‫یک انسان را دیدم؛ منظره ذلت و‬          ‫وارد به تهران بود و عمارت قزاقخانه‬
‫خواستار اقدام مناسب این دانشگاه درباره‬  ‫آسیب علیه بهائیان را در ایران شعلهور‬   ‫مشغول به تدریس «الهیات صلح» است‪.‬‬       ‫نفر افسر قزاق به خدمت اعلیحضرت‬       ‫ناتوانی یک مرد را‪ ...‬پیش آمد‪ ،‬تقریباً‬  ‫هم (محل سابق ستاد بزرگ) به آسانی‬
‫محمدجعفر محلاتی دیپلمات پیشین‬           ‫کرده و با «یهودستیزی» در سازمان‬        ‫دهها نفر از خانواده زندانیان سیاسی‬     ‫شرفیاب شوید و مراتب را بهعرض‬
‫جمهوری اسلامی که در اختفای کشتار‬        ‫ملل متحد‪ ،‬به سخنرانی علیه اسرائیل و‬    ‫اعدام شده‪ ،‬زندانیان سیاسی دهه‬                                                         ‫در مقابلم زانو زد و گفت‪:‬‬               ‫به دست مهاجمین افتاد‪.‬‬
‫هزاران زندانی سیاسی در سال ‪۱36۷‬‬                                                ‫شصت‪ ،‬فعالان سیاسی و حقوق بشر و‬                           ‫ایشان برسانید‪.‬‬     ‫ـ آقا‪ ،‬من خارجی هستم‪ .‬شما بین‬          ‫نظمیه در میدان توپخانه واقع بود‬
                                                     ‫یهودیان پرداخته است‪.‬‬      ‫دانشجویان روز سهشنبه‪ ۲‬نوامبر‪۲۰۲۱‬‬       ‫ـ اعلیحضرت مرتب به من تلفن‬           ‫خودتان هر اختلافی دارید‪ ،‬داشته‬         ‫و یک در آن به میدان مشق باز‬
         ‫مشارکت داشته‪ ،‬شده است‪.‬‬         ‫سازماندهندگان تجمع در برابر کالج‬       ‫برابر با ‪ ۱۱‬آبان ‪ ۱۴۰۰‬از ساعت ‪ ۱۲‬بعد‬                                        ‫باشید‪ .‬مرا نکشید‪ .‬یقهاش را گرفتم‬       ‫میشد‪ .‬کمی استراحت کردیم‪ .‬بعد‬
‫شادی صدر در این نامه به نمایندگی از‬     ‫اوبرلین همچنین با اشاره به رسالت‬       ‫از ظهر به وقت شرق آمریکا در مقابل‬                      ‫زدهاند و منتظرند‪.‬‬                                           ‫اعلیحضرت فقید و سیدضیاءالدین‬
‫«عدالت برای ایران» از عدم اقدام رئیس‬    ‫«کالج اوبرلین» یعنی «تعهد پایدار به‬                                                      ‫ـ کجا تشریف دارند؟‬                    ‫بلندش کردم و گفتم‪:‬‬         ‫مرا احضار کردند و دستور خلع سلاح‬
‫دانشگاه اوبرلین در قبال همدستی‬          ‫جامعه عادلانه» در این بیانیه عنوان‬            ‫«کالج اوبرلین» تجمع کردند‪.‬‬             ‫ـ در قصر فرحآباد هستند‪.‬‬       ‫ـ ما مردتر از آن هستیم که کسی‬          ‫نظمیه و احضار وستداهل رئیس‬
‫محمدجعفر محلاتی در قتل عام‬              ‫کردهاند که تدوام اشتغال محمدجعفر‬       ‫این تجمع به صورت آنلاین در اتاقی‬       ‫آنوقترضاخانمیرپنجمرامخاطب‬            ‫را بکشیم‪ .‬راه بیافت برویم به بینیم‬     ‫نظمیه را به من دادند‪ .‬این مشکلترین‬
‫زندانیان سیاسی انتقاد کرده و گفته‬       ‫محلاتی در این مؤسسه آموزشی با این‬      ‫در زوم و در وبسایت مادران خاوران‬       ‫قرار داد و با لحن آمرانهای گفت‪:‬‬                                             ‫کاری بود که به عهده من واگذار شده‬
‫است‪« :‬درست پس از وقوع کشتار ‪6۷‬‬                                                 ‫نیز پخش شد‪ .‬شماری از خانواده‬           ‫ـ کاظم! همین الان ژنرال را بردار‬                         ‫چه میشود‪.‬‬          ‫بود‪ ،‬زیرا افراد پلیس نسبتاً منظمتر از‬
‫کارزاری حکومتی برای لاپوشانی این‬                       ‫هدف در تضاد است‪.‬‬        ‫اعدامشدگان و همچنین تعدادی از‬          ‫و به حضور اعلیحضرت ببر‪ .‬خودت‬
‫جنایت در سطح داخلی و بینالمللی‬          ‫در تابستان ‪ 6۷‬و همزمان با کشتار‬        ‫زندانیان سابق در این تجمع سخنرانی‬      ‫هم برو ببین چه ترتیبی باید اتخاذ‬     ‫و این تلخترین اشک من بود‬                                  ‫دیگران بودند‪.‬‬
‫تشکیل شد‪ .‬محمدجعفر محلاتی‬               ‫گسترده زندانیان سیاسی در زندانهای‬      ‫کردند و تدریس «الهیات صلح» از سوی‬      ‫شود‪ .‬ضمناً هدفهای حرکت قوا را‬                                               ‫ساعت حدود دوازده و نیم بود که‬
‫نماینده دائم جمهوری اسلامی در‬           ‫ایران‪ ،‬محمدجعفر محلاتی به عنوان‬        ‫یکی از ناقضان حقوق بشر را مورد انتقاد‬  ‫به تهران دقیقاً شرح بده و نکتهای‬        ‫کلنل کاظمخان ادامه میدهد‪:‬‬           ‫من عازم تصرف نظمیه شدم‪ .‬توپخانه‬
‫سازمان ملل در نیویورک یکی از‬            ‫سفیر جمهوری اسلامی در سازمان ملل‬                                              ‫تاریک نگذار تا اسباب سوءتفاهم در‬     ‫ژنرال رئیس شهربانی را یک‬               ‫ستون در میدان مشق مستقر شده بود‬
‫مهمترین چهرهها برای اختفای این‬          ‫متحد در نیویورک حضور داشت‪ .‬او پس‬                         ‫شدید قرار دادند‪.‬‬                                          ‫افسر جزء توقیف کرده و بهحضور‬           ‫و من پیش از حرکت به طرف نظمیه‪،‬‬
                                        ‫از درز خبر اعدام هزاران زندانی سیاسی‬   ‫بسیاری از معترضان و روزنامهنگاران‬                     ‫ذهن ایشان بشود‪.‬‬       ‫فرماندهانش میبرد‪ .‬اتاقی که‬             ‫به توپخانه دستور دادم که اگر صدای‬
      ‫قتلعام از چشم جهانیان بود‪».‬‬       ‫در ایران توسط جمهوری اسلامی‪ ،‬در‬        ‫و تعدادی از سخنرانان به صورت آنلاین‬                  ‫*‬                      ‫فرماندهان کودتا در آن نشسته بودند‪،‬‬     ‫شلیک شدید شنیدید‪ ،‬نظمیه را به‬
‫در این نامه با تکیه بر اسناد منتشر‬      ‫سازمان ملل متحد ادعا کرد که بسیاری‬     ‫در این تجمع اعتراضی حضور داشتند‪.‬‬       ‫اتاق در خاموشی مطلق فرو رفته‬         ‫دیدنی و جالب بود‪ .‬این اتاق در شمال‬     ‫توپ ببندید‪ .‬بعد خودم با یک دسته‬
‫شده توسط سازمان عفو بینالملل به‬         ‫از این افراد طی درگیری ناشی از حمله‬    ‫لادن بازرگان یکی از برگزارکنندگان‬      ‫بود‪ .‬وستداهل مثل آدم بلاتکلیفی که‬    ‫قزاقخانه قرار داشت‪ ،‬طولش ده متر‬        ‫صد نفری سرباز داوطلب‪ ،‬وارد میدان‬
‫برخی از اظهارات محمدجعفر محلاتی‬         ‫اعضای سازمان مجاهدین خلق به‬            ‫تجمع کمپین «عدالت برای قربانیان‬        ‫میخواهد هرچه زودتر از ش ّر معرکهای‬   ‫و عرضش حدود هفت متر بود‪ .‬قالی‬          ‫توپخانه شدیم‪ .‬در مدخل میدان به‬
‫در پیشبرد کارزار جمهوری اسلامی در‬                                              ‫محلاتی» که بیژن برادرش از جمله‬         ‫خلاصی پیدا کند‪ ،‬مرتب این پا و آن پا‬  ‫رنگ و رو رفتهای کف آن را مفروش‬
‫انکار کشتار ‪ ۱36۷‬و اختفا و تحریف‬                ‫مرزهای ایران کشته شدهاند!‬      ‫اعدامشدگان در دهه شصت است در‬           ‫میشد‪ .‬من دستم را بهعلامت اطاعت‬       ‫میکرد و دیوارهای بلند سنگینی‬                             ‫سربازانم گفتم‪:‬‬
‫آن در مجامع جهانی اشاره شده و آمده‬      ‫محلاتی همچنین در راستای اهداف‬          ‫سخنانی تأکید کرد که محلاتی در‬                   ‫و احترام بالا بردم و گفتم‪:‬‬  ‫داشت که گچ دوغآب نزدۀ آن را‬            ‫ـ من هشت نفر داوطلب مرگ‬
‫است‪ :‬محمدجعفر محلاتی «چندین بار‬         ‫و ایدئولوژی جمهوری اسلامی و برای‬       ‫زمان اعدام زندانیان سیاسی در دهه‬       ‫ـ اطاعت میشود فرماندۀ من! امر‬        ‫دود چراغها تیرهتر از رنگ سفید گچ‬       ‫میخواهم؛ هشت نفر که از کشته شدن‬
‫اعدامهای فراقضایی و ناپدیدسازی قهری‬     ‫تطهیر نظام مورد حمایتاش خبرهای‬         ‫‪ 6۰‬سفیر جمهوری اسلامی در سازمان‬                                             ‫کرده بود‪ .‬وسط اتاق یک میز کوتاه‬        ‫نهراسند و با من وارد نظمیه بشوند‪.‬‬
‫هزاران تن را انکار کرده‪ ،‬گزارشهای‬       ‫منتشر شده درباره سرکوب مخالفان را‬      ‫ملل بوده و در سخنرانیها و مواضعی که‬                      ‫دیگری نیست؟‬        ‫با دو صندلی شکسته قرار داشت و در‬       ‫هشت نفر پیش آمدند‪ .‬اینها به‬
‫سازمان ملل در اینباره را «چیزی بجز‬      ‫«پروپاگاندای سیاسی علیه جمهوری‬         ‫داشته روی حقایق سرکوب منتقدان در‬       ‫در این هنگام ناگهان سید از جا‬        ‫کنار اتاق نیمکتی بود که پایههایش‬       ‫راستی از جان گذشتگان بودند و من‬
‫تبلیغات» ندانسته و جامعه جهانی را‬       ‫اسلامی» خوانده بود‪ .‬او حتا به عنوان‬    ‫ایران سرپوش گذاشته و حتا فهرست‬         ‫برخاست روی نیمکت نشست و به‬           ‫بهزحمت بدنۀ شکستۀ آن را تحمل‬           ‫به بقیه سربازانم دستور دادم که به‬
‫با اظهارات دروغ و جعلی گمراه کرده‬       ‫سفیر جمهوری اسلامی در سازمان ملل‬       ‫اعدامشدگان را که به سختی شناسایی‬                                            ‫میکرد‪ .‬روی میز یک لامپای نفتی‬          ‫مجرد شنیدن شلیک گلوله‪ ،‬به اجتماع‬
                                        ‫به قطعنامهی وقت این سازمان که در‬       ‫و به خارج از کشور فرستاده میشد دروغ‬                          ‫من گفت‪:‬‬        ‫نمره هفت میسوخت و نور خفهای به‬         ‫وارد عمارت نظمیه شوند‪ .‬آنگاه در‬
                          ‫است»‪.‬‬         ‫آن درباره اعدام گسترده زندانیان ابراز‬  ‫میخوانده و در راستای اهداف جمهوری‬      ‫ـ کاظم‪ ،‬نظمیه خیلی سخت‬               ‫اطراف میپراکند‪ .‬من وستداهل را به‬       ‫تاریکی شب‪ ،‬خودم و هشت سرباز از‬
‫گروه دادخواه «مادران خاوران»‬            ‫«نگرانی عمیق» شده بود واکنش منفی‬                                                                                   ‫داخل روانه کردم و خود پشت سرش‬          ‫جان گذشته‪ ،‬به سوی عمارت نظمیه‬
‫نیز درباره محلاتی نوشتهاند که او نه‬     ‫نشان داده و آن را «ناعادلانه» خوانده‬          ‫اسلامی تلاش میکرده است‪.‬‬                              ‫تسلیم شد؟‬                                              ‫حرکت کردیم‪ .‬جلوی در نظمیه‪ ،‬به‬
‫از موقعیت منحصر به فرد خود در‬           ‫بود‪.‬اینمقامجمهوریاسلامیهمچنین‬          ‫رضوان مقدم فعال حقوق بشر که‬            ‫سرم را بهعلامت نفی بالا انداختم‬                   ‫بر آستانۀ در ایستادم‪.‬‬     ‫کلنل بورلینگ که تازه میخواست به‬
‫سازمان ملل برای جلب توجه عمومی‬          ‫گفته بود که «سازمان تروریستی در‬        ‫همسرش از جمله زندانیان اعدامی است‬                                           ‫منظرۀ جالبی جلوی چشمم قرار‬             ‫افراد پلیس آمادهباش بدهد و سرهنگ‬
‫به این جنایات استفاده کرد و نه حتا‬      ‫عراق» منبع اصلی «اطلاعات غلطی»‬         ‫و خودش به همراه نوزاد چهارماههاش‬                               ‫و گفتم‪:‬‬      ‫داشت‪ .‬رضاخان با قدمهای بلند در‬         ‫عبداللهخان معاون او برخورد کردیم‪.‬‬
‫از جمهوری اسلامی خواست تا به این‬        ‫است که این قطعنامه بر اساس آن‬          ‫نیز به عنوان زندانی سیاسی در دهه‬       ‫ـ اصلا مقاومتی وجود نداشت؛‬           ‫حالی که دستش را به پشت زده و سر‬        ‫فهمیدیم که ژنرال وستداهل در نظمیه‬
‫فعالیت جنایتکارانه پایان دهد‪ .‬در عوض‪،‬‬                                                                                 ‫رئیسش در خانه بود و معاونش بدون‬      ‫بهزیر افکنده بود طول اتاق را بهسرعت‬    ‫نیست و کلنل بورلینگ در مقابل‬
‫وی با صدور بیانیهها و سخنرانیهایی‬                        ‫تدوین شده است‪.‬‬                                                                                    ‫پیمود‪ ،‬غرق در اندیشه بود‪ .‬سید روی‬      ‫اسلحه برهنه من و فرمان تسلیم‪ ،‬با‬
‫این جنایات را تکذیب و میزان اعدامها‬     ‫محلاتی پیش از حضور در سازمان‬                                                              ‫سر و صدا تسلیم شد‪.‬‬       ‫نیمکت شکسته یکپهلو دراز کشیده‪،‬‬
‫را رد میکرد و صحت نامهای ارائه شده‬      ‫ملل نیز چند سال در وزارت خارجه‬                                                ‫در این لحظه بود که من سایۀ اندام‬     ‫دست را ستون چانه کرده و عبایش‬                            ‫درشتی پرسید‪:‬‬
                                        ‫جمهوری اسلامی مشغول فعالیت و‬                                                  ‫درشت رضاخان را روی پیکرم احساس‬       ‫را بهدور خود پیچیده بود‪ .‬او هم فکر‬        ‫ـ من به کی باید تسلیم بشوم؟‬
  ‫در گزارشها را به چالش میکشید‪.‬‬         ‫مسئول مکاتبات نظام با سازمان ملل‬                                              ‫کردم‪ .‬احساس کردم که او سر بهزیر‬      ‫میکرد‪ .‬هیچ یک از این دو‪ ،‬قیافۀ‬
                                                                                                                      ‫انداخته است؛ من هم سر بهزیر داشتم‪.‬‬   ‫آدمهای فاتح را نداشتند‪ .‬مثل کسانی‬                            ‫ـ به من‪.‬‬
                                                                                                                      ‫در یک لحظه ما هرسه‪ ،‬سر برداشتیم‬                                                          ‫ـ شما کی هستید؟‬
                                                                                                                      ‫و بههم نگاه کردیم‪ .‬اشک‪ ،‬صورت ما‬                                             ‫ـ این را فردا صبح خواهید فهمید‪.‬‬
                                                                                                                      ‫را شسته بود‪ .‬این گریهای تلخ بود به‬                                          ‫بعد همراهانم با اشاره من‪ ،‬چند تیر‬
                                                                                                                      ‫حال شهری که هیچ مدافعی نداشت‪.‬‬                                               ‫هوایی خالی کردند‪ .‬بقیه افراد هم‬
                                                                                                                      ‫بهتلخی گریستیم؛ زیرا در یک لحظه‬                                             ‫وارد نظمیه شدند و بیجهت شروع‬
                                                                                                                      ‫ما هر سه در این اندیشه بودیم که‬                                                           ‫به تیراندازی کردند‪.‬‬
                                                                                                                      ‫اگر بهجای ما بیگانگان به تهران آمده‬                                         ‫چراغها خاموش شد و زندانیان‬
                                                                                                                      ‫بودند‪ ،‬چقدر آسان پایتخت مملکتی‬                                              ‫به تصور این که انقلاب شده‪ ،‬در‬
                                                                                                                      ‫را که تمدنی کهنهتر از تاریخ همۀ‬                                             ‫زندان را شکستند و بیرون ریختند‪.‬‬
                                                                                                                      ‫ملتهای اروپا دارد‪ ،‬فتح میکردند و‬                                            ‫در تاریکی گلولهها پی در پی خالی‬
                                                                                                                                                                                                  ‫میشد و هیچکس نمیدانست که‬
                                                                                                                           ‫بر آن به حکومت مینشستند‪.‬‬                                               ‫حریف و دشمن کیست‪ .‬یکی از‬
                                                                                                                      ‫هرگز فراموش نمیکنم که رضاخان‬                                                ‫همین گلولهها به سینه یک زندانی‬
                                                                                                                      ‫این مرد سخ ِت محکم‪ ،‬و سید‪ ،‬این‬                                              ‫که میخواست فرار کند‪ ،‬اصابت کرد‬
                                                                                                                      ‫سیاستمدار زیرک گرم و سردچشیده‪،‬‬
                                                                                                                      ‫چطور مثل دو کودک بیگناه به حال‬
                                                                                                                      ‫مردمی که بیخبر و بهامید رئیس‬
                                                                                                                      ‫نظمیۀ فرنگی در خانههایشان با‬
                                                                                                                      ‫آرامش خفته بودند میگریستند‪ .‬بعد‬

                                                                                                                                   ‫رضاخان به من گفت‪:‬‬
                                                                                                                       ‫ـ برو زودتر شاه را ببین و برگرد‪.‬‬
                                                                                                                       ‫«دنباله دارد»‬
   7   8   9   10   11   12   13   14   15   16   17