Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و هشتم ـ شماره ۳۴۴ (دوره جديد
P. 14
صفحه - Page 14 - 14شماره 1810
جمعه ۱۷تا ۲3دیماه۱4۰۰خورشیدی
شدیم .نزدیک صبح ما را بیدار کردند. در پاریس ،یکی دیگر از
تازه من متوجه شدم در چه جایی مهاجران داستان فرار خود از
خوابیده بودیم .یک اطاقکی بود با حلب زنی از فعالان سیاسی چپ ،داستان مرزهای جنوب شرقی و پناهنده
و نایلون پر از موش و بیاندازه کثیف. فرار خود را بازگو میکند:
هر قاچاقچی که شما فکر میکردید از شدنش را حکایت میکند.
هروئین فروش تا آدمردکن در آنجا بود پیش از فرار ،دو زن ،متأهل ،دانشجو ،فعال در
و سر پول با هم دعوا میکردند و همان ماه در تهران آوارۀ سازمانهای انقلابی چپ ،خروج
آدمها بودند که مهرهای لازم را روی از طریق بلوچستان و پاکستان،
گذرنامهها زدند. واقعی بودم
کامیون آمد و همۀ ما را ـ قاچاقچی ورود به فرانسه اکتبر 1۹83
پاکستانی و ایرانی و افغانی ـ همه را ***
ریختند توی کامیون و دوباره در بیابان
حرکت کردیم .تمام روز و تمام شب ما ج ـ از کجا شروع کنم؟
توی کویر در راه بودیم .از طرف مقابل س ـ از چند سال قبل از انقلاب که
هم کامیونهای متعدد پر از افغانی در از آنها که انتظار کمک داشتم برای توجیه مهاجرتتان لازم میدانید.
حرکت بودند .گرما وحشتناک بود و خیری ندیدم ،از آنها که ج ـ دلیل خروج من و این که مجبور
همینطور روی زمین حیوان مرده افتاده به فرار شدم عضویت در سازمانی بود
بود .شب که شد گرمای شدید تبدیل به انتظار نداشتم انسانیت دیدم که در آخر کار با آن همکاری میکردم.
یک سرمای غیر قابل تصور شد .حس س ـ میتوانید اسم سازمانتان را
کردم دارد حالت هیستریک به من پژوهشجامعهشناختی»انتشاریافتهاست. خا نم و ید ا نا صحی که د کتر د ر
دست میدهد .هرچه داشتم پوشیدم بخش پایانی این اثر تحقیقی به چند جامعهشناسی از دانشگاه سوربن پاریس و بازگو کنید؟
ولی مثل بید میلرزیدم .کوهها دور مصاحبه با چند ایرانی مهاجر در فرانسه و دارای سابقه تدریس در دانشگاههای ایران ج ـ (با تأخیر) یک سازمان انقلابی
سرم میچرخید و میخواستم فریاد انگلستاناختصاصداردکهبسیارخواندنی و فرانسه است ،اخیراً به تحقیق درباره نسل چپگرا بود (نام سازمان حذف شده
بزنم .محکم زدم به شیشۀ جلو کامیون و قابل تأمل است .این بخش از کتاب را برای جدید مهاجران ایرانی ،به ویژه مهاجران ()۲ است) چون هستههای فعالیت در
و گفتم« :من باید بیام جلو (من پشت مطالعه شما برگزیدهایم که در چند شماره دوره انقلاب و بعد از انقلاب ،پرداخته که با تهران داشتیم و من مسؤول یک تعداد
کامیون بودم) .آنها پذیرفتند و من رفتم عنوان «ایرانیان در مهاجرت ،بر اساس دو
جلو و قدری حالم بهتر شد. میخوانید. از سازماندهیها بودم.
س ـ چه سالی در این سازمان شروع
بالاخره رسیدیم به کویته که و نمک خوردی ،اگر کسی بخواد تورو برد به خانۀ کولیها؛ بلوچهایی که با س ـ چقدر خرج سفرتان شد؟ مسألۀ حجاب مسألهای فرعی است و
مرکز بلوچستان پاکستان بود .در راه دستگیر بکنه باید از روی نعش من رد قاچاقچیها همکاری میکردند .خانهای ج ـ خیلی زیاد .شاید تعجب میکنید مسألۀ زن کارگر نیست. به فعالیت کردید؟
سرگرمیام این بود که حساب کنم بشه .و تازه اگر فکر میکنی میتونی بودوحشتناک.تجربۀعجیبیبود.وسط اگر بگویم با اینکه من سرشناس نبودم، ج ـ شروع فعالیت من در این سازمان
خرج رد کردن ما از مرز چقدر تمام راه بیایی حاضرم خودم تورو از راه شهر زاهدان یک خانه مثل خانۀ قمر ولی مجبور شدم ۲۵۰هزار تومان خرج س ـ در آمریکا که محصل بودید با ۱۹۸۱بود .ولی قبلا با دو سازمان دیگر
میشود و متوجه شدم که برای هر خانم ،منتهی کوچکتر .یک حیاط کنم .در آن زمان این پول خیلی زیاد کنفدراسیون همکاری میکردید؟
مرد3۰هزارتومان و برای هر زن۲۰هزار فرعی ببرم». درب و داغون و چندتا اطاق کوچک بود .قبلا شاید بیشتر هم میپرداختند و یک سازمان زنان کار کرده بودم.
تومان میگرفتند .البته بلوچهای قبول کردم .با دو نفر دیگر سوارکامیون که خدا میداند چند خانوار در این ج ـ نه ،بههیچوجه ،چون بهعلت س ـ مایلید نام سازمانها را بازگو
مرزنشین .در اینجا هم زن ارزش شدم .من لباس بلوچی بهتن داشتم. اطاقها زندگی میکردند .تعداد بچهها ولی نه چندسال بعد از انقلاب. فعالیتی که در دورۀ رژیم شاه در ایران
کمتری داشت! در کویته ما را به یک پایین آستین لباس بلوچها مقوایی است بی حد و حساب ،بسیار کثیف و غیر س ـ چه کسانی شما را خارج کردند؟ داشتم و مشکلاتی برایم پیش آورد کنید؟
هتل بردند .لباس بلوچی را درآوردیم و با آن خودشان را باد میزنند .و به من بهداشتی ،وسط شهر زاهدان .اینها حتی ج ـ اونهایی که کار را انجام دادند نمیخواستم دیگر فعالیت سیاسی ج ـ چرا ،با اتحاد ملی زنان ،سازمان
و لباس پاکستانی بهتن کردیم .در راه هم یاد داده بودند .با این سر و شکل برای آشامیدن ،آب از چاه میکشیدند. قاچاقچی بودند .دوستان وسیله شدند. داشته باشم .بچههای خارج از کشور چریکهای فدایی خلق و یک سازمان
ما را به یک جور قهوهخانههای گنبد وسط راه ،یک لحظه جیپ ژاندارمری در آنجا چند روزی ماندیم که البته س ـ در مورد خروج از ایران تا که کار سیاسی میکردند از نظر تئوری دیگر بهنام طوفان که عمدتاً مربوط
مانندی میبردند که غذا بخوریم ولی که از کنار ما رد میشد مرا دید .بلوچی خیلی خطرناک بود .لباس بلوچی به رسیدن به مقصد توضیحاتی بدهید، قوی بودند .برعکس ،آنها که در ایران به زنان بود .اگر با اینها کار میکردم
من اصلا لب نمیتوانستم بزنم .بسیار که با ما بود شک برد و به من گفت باید تن کرده بودیم .گفتند باید شب را هم بودند از این نظر ضعف بزرگی داشتند. نه بهخاطر این بود که مثلا معتقد به
تند بود .فقط آب میخوردم و قرص پیاده شوی و همراه من ده دقیقه با با لباس خوابید که اگر پاسدارها توی ممنون میشوم. س ـ در عوض جامعۀ ایرانی را جریان طوفان بودم .من بیشتر معتقد به
ضد اسهال .روز بعد هواپیما گرفتند و تمام قوا بدوی .همین کار را کردیم .که خانه ریختند بویی نبرند و گفتند اگر ج ـ آنچه آن موقع برایم مهم بود این میشناختند در حالی که دانشجویان جریان زنان بودم و اوایل کار که جلساتی
ما را به کراچی منتقل کردند .وقتی به دیگر من از نفس افتاده بودم .بالاخره سؤالی از تو کردند شما زن هستید و بود که از آنهایی که انتظار کمک داشتم خارج از کشور همۀ فکر و ذکرشان برای زنان گذاشته میشد من در آنها
کراچی رسیدیم من بیاختیار شروع به رسیدیم به کوه و بیابان .من بودم و اصلا حرف نزنید .لااقل یک جا زن بودن هیچ خیری ندیدم و از آنانی که انتظاری شرکت میکردم .بعد ،بالاخره همان
گریهای طولانی کردم که هر چه از من یک بلوچ ناشناس .راه سخت و طولانی نداشتم خیلی انسانیت دیدم .پول را که مباحث تئوریک بود. سازمان اولی را انتخاب کردم .مهم هم
میپرسیدند چرا گریه میکنی جوابی بود .باد زیادی در بلندیها میپیچید و بهنفع ما بود! پرداختم ،قاچاقچیها حرفشان را عوض ج ـ بله ،کاملا درست است .در برایم نبود .چون هدف اصلی من زنان
نداشتم .ما را به یک هتل بردند و همه سوسمارهای سیاه بسیاری به چشم از چیزهای جالبی که دیدم این که کردند .یعنی قرار بود بیایند عقب من برخوردهایی که بعد انجام شد معلوم بودند و مسائلشان و چون سابقۀ کار
را در یک اطاق جای دادند .نمیدانم میخوردندکهبلوچهامیگفتندخطری باوجود زندگی در فقر مطلق ،اینها و پول و پاسپورت را آنها حمل کنند شد که چقدر این بچهها از جامعۀ سیاسی داشتم بالاخره همان سازمان
میخواهید که بقیهاش را هم بگویم؟ ندارند .بههرحال رسیدیم به جایی که شدیداً اهل سیاست بودند و هرشب ولی بعد از دریافت پول تغییر نظر خودشان دور بودند .خوب ،این باعث اولی یعنی اتحاد ملی زنان را برای ادامۀ
س ـ اگر خسته نیستید دلم قرار بود کامیون ما را سوار کند .آخر روز رادیو اسرائیل و بی.بی.سی گوش نداده دادند .بههرحال من دیگر چارهای جز شد که تضاد بزرگی بین این دو گروه فعالیتهای خودم انتخاب کردم .بعد
میخواهد بدانم هدف شما رفتن به بود ولی آفتاب هنوز غروب نکرده بود. قبول نداشتم .تمام روز در خیابانها راه (مذهبی و غیر مذهبیها) بهوجود آید. بهخاطر اتفاقاتی که در میان چریکهای
کدام کشور بود و چطور از پاکستان اما کامیون آنجا نبود .طرف گفت« :اینها نمیخوابیدند. میرفتم و حتی جا نداشتم بخوابم. در ایران همیشه فشار و اختناق بود.
خارج شدید و به فرانسه رسیدید؟ راه را گم کردهاند .تو باید در اینجا بمانی س ـ کار اینها اصولا چه بود؟ چون نمیخواستم پدر و مادرم ناراحت بنابراین بچههای ایران فرصتی برای فدایی خلق افتاد...
ج ـ هدف اصلی من آمریکا بود .ولی تا من قبل از غروب آفتاب آنها را پیدا ج ـ همه قاچاقچی بودند و زنهایشان بشوند .به آنها گفته بودم پیش دوستانم س ـ مقصود؟
درآنجا فهمیدم که کار بسیار مشکلی کنم» .مرا وحشت گرفت و گفتم« :هر هم کا ِر خانه میکردند و بچه بهدنیا هستم و گاهی به آنها تلفن میزدم .سر یادگیری نداشتند.
است. کجا بروی من هم میآیم» .یک قمقمه میآوردند .بهطوری که یکی از زنان که کار هم مکافاتی بود .چون به من احتیاج س ـ اگر مایلید برویم سراغ نحوۀ ج ـ انشعاب اکثریت و اقلیت .البته
پس تصمیم گرفتم با دوستانی که آب داشتیم و چندتا گوجه فرنگی .با ۵بچه داشت همهاش از من سراغ راهی داشتند و بهاصرار میخواستند بمانم. خروج شما از ایران .البته اگر حرفی من گرایش بیشتر به اقلیت داشتم ولی
در آلمان داشتیم تماس بگیرم .بعد اینکه اصولا آدم ورزشکاری بودم ولی میگرفت که آبستن شود و میگفت بالاخره گفتم بیمارم و از آنها یک هفته چون طی کار با آنها متوجه مشکلات
از چند روز قاچاقچی گفت هتل گران از خستگی و گرما بیچاره شده بودم. امسال آبستن نشدهام و اگر بچهدار دارید میتوانیم ادامه دهیم. آنها شده بودم بیشتر قانع شدم که با
تمام میشود و ما را به منزل یک ایرانی دهانم خشک شده بود و بزاق دهان نشوم ،شوهرم طلاقم میدهد. مرخصی گرفتم. ج ـ نه ،برویم سراغ دلایل خروج.
منتقل کرد .هر چه من اعتراض کردم نداشتم .یک چیزی مثل سقز سفید و از نظر تغذیه وضعشان خیلی بد بود. بههرحال قرار شد من خودم به وقتی راجع به این دوره حرف میزنم اکثریت فعالیت کنم.
فایدهای نداشت .همان زمان تلفن زدم سفت در دهانم بود .ناگهان قاچاقچی از از سفره که بگذریم که بچه و گوسفند ایستگاه اتوبوس بروم که یکی از دوستان عصبیمیشوم(.قدریمعطلمیشویم. س ـ چه مسائلی باعث شد که از گروه
به ایران که رسیدهام. من پرسید« :تو با کدام سازمان سیاسی و پشکل همه دور آن بودند ،قدری نان مرا همراهی کرد و در جایی که قبلا قرار دوباره با انرژی شروع میکند) همانطور اقلیت کناره بگیرید؟ با آنها اختلاف
شب اول در خانۀ آنها تا صبح کار میکردی؟» من جواب منفی دادم. و ماست میگذاشتند روی سفره و برای گذاشته بودیم با یک خانم و بچهاش که که گفتم سازمان سیاسی به من گفت عقیدتی پیدا کردید یا با نوع فعالیت
نخوابیدم .خیلی نگران بودم که مبادا در جواب گفت« :من تا بهحال بیش از خاطر ما قدری هم سبزی اضافه کرده که باید از ایران خارج شوم .ولی من
اینها هم قاچاقچی باشند و برای من 3۰۰۰نفر آدم سیاسی از این کوهها رد بودند .من همهاش منتظر بقیهاش بودم قبلا آنها را دیده بودم ،حاضر شدیم. همان موقع بیرون نرفتم .یک مقدار آنها موافق نبودید؟
درد سری درست شود .یک روزی که کردهام ،مرا نمیتوانی گول بزنی .ولی با این که در جنوب تهران تجربه داشتم اتوبوس به طرف زاهدان راه افتاد. بهملاحظۀ خانوادهام که نمیخواستم به ج ـ بیشتر از نظر نوع رفتار و
گذشت متوجه شدم که خانواده تیپ باید بدانی که تو هرچه سریع بدوی و فقر بسیار دیده بودم ،ولی تا این حد بگذریم که چند بار پاسداران به اتوبوس وحشت بیفتند چون در ج ّو خانوادهام برخوردهای انسانی که برای من همیشه
قاچاقچی نیستند .چند بار که بقیه به پای من نمیرسی و من باید حتماً باورم نمیشد .بالاخره خانمی که با آمدند و هر بار در موقع بازرسی کافی اصلا سیاست جایی نداشت .آمادگی هم مهم بوده و در هیچیک از این سازمانها
نبودند از خانم خانه پرس و جو کردم امشب اینها را پیدا کنم .چون اگر شب ما بود گفت بخور وال ّا همین را هم از بود یک اتفاق ناجور بیفتد .بههرحال به
و متوجه شدم که این بیچارهها فامیل بشود ما در این کوهها امنیت نداریم». دست میدهی .تازه به خودم آمدم که زاهدان رسیدیم .مسیر خیلی طولانی برای این کار نداشتند. نتوانسته بودم پیدا کنم.
دور آن خانم هستند و در واقع ما همه خوب دیگر چارهای نداشتم ،قبول همین غذای آنهاست .آبی که از چاه و خستهکننده بود .یادم نیست چند س ـ کلا خانوادۀ شما در جریان س ـ با آنها چه نوع فعالیتی میکردید؟
به آنها تحمیل شدهایم .خلاصه اینها کردم .گفت« :لباست چون رنگی است ساعت در راه بودیم .بهمحض رسیدن، ج ـ در کمیتۀ سوادآموزی کار
شدند مدافع من در مقابل قاچاقچی. و سربازها با دوربین نگاه میکنند باید درمیآوردند پر از جانور بود. مردی که کارهایمان را انجام داده بود، فعالیتهای سیاسی شما بودند؟ میکردم و در تشکل گروههای شهری،
او نمیخواست مقدار پولی که پیش او چادرت را کاملا روی خودت بکشی و س ـ چند روز آنجا ماندید؟ در ایستگاه منتظر ما بود .و ما را به ج ـ صددرصد میدانستند ولی چطور و در واقع خروجم هم بههمین علت بود
داشتم به من پس بدهد .آنها پولم را از در کنار آن سنگ خودت را گلوله بکنی ج ـ 3یا 4روز .شب هم که رختخوابها یک هتلمانند برد .خانمی که با من و تا چه حد؛ نمیدانم .بههرحال به چرا که بیشتر این خانههای شهری به
او گرفتند و به من پس دادند و خلاصه تا من برگردم» .آب و گوجهفرنگیها را را میآوردند ،سوسک از میان آن پرواز همسفر بود میخواست وانمود کند وخامت اوضاع پی نبرده بودند و من هم نام من اجاره شده بود و چون برخی لو
گفتند نگران نباش اگر هرچند ماه کارت میکرد .واقعاً تجربۀ غریبی بود .بالاخره که در وضع من است .ولی من متوجه نمیخواستم مادرم ناراحت شود .یک رفت من مجبور به فرار شدم و بهطوری
طولبکشدمهمانماهستی.خانمیکه هم برای من گذاشت و رفت. پس از صحبت فراوان با هم ،تصمیم بر شدم که شوهرش ساواکی بوده و در مقدار سعی کردم تظاهر کنم .موقعیت که قبل از خروجم حدود دو ماه در
با ما بود 3تا 4هزار مارک داد و ویزای تمام مدت به فکر خانوادهام بودم و این شد که من با لباس بلوچی ،سوار آغاز انقلاب توسط همین شخص فرار من بسیار خطرناک بود و در واقع یک
آلمان گرفت و با بچهاش رفت. بیاختیار شروع به گریه کردم .آفتاب کامیون بشم و از جلوی پاسدارهای کرده و اینها میروند که به او بپیوندند تهران یک آوارۀ واقعی بودم.
س ـ صاحبخانه چه کسی بود؟ کار داشت غروب میکرد که ناگهان صدای مرزی همراه بلوچها بگذرم و بقیه و احتمالا آشنایی هم داشتند .البته معجزه مرا از خطر مرگ نجات داد. س ـ مایلید در مورد سازمانهایی که
سیاسی میکرد؟ موتور را شنیدم .دیگر برایم فرق از راه قاچاقچیها .من نگران بودم و من هم بهدروغ گفتم که محصل آلمان س ـ توضیح دهید. با آنها همکاری کردید توضیح بیشتری
ج ـ نه ،ولی آدمهای بسیار خوبی نمیکرد کیست ،فقط فکر میکردم یک نمیفهمیدم چرا من میبایست جدا از هستم و چون مرزها بستهاند به این
بودند و من هرگز تا آخر عمرم آنها را آدم میآید .حالا پاسدار یا قاچاقچی، بقیه بروم .روز بعد هم متوجه شدم که ج ـ یعنی با ماندن در خانۀ خودمان و بدهید؟
فراموش نخواهم کرد .آنها فقط بهعنوان دیگر برایم فرق نداشت .تا چشم کار راهنمای بلوچ با طرف ما سر من دعوا ترتیب خارج میشوم. رفتن به سر کار ،چون از نگرانی این که ج ـ یکی اتحاد ملی زنان بود .آنها
یک هموطن به من کمک کردند و تازه میکرد کوه بود .بلند شدم دیدم همان دارند .بههرحال صبح روز بعد آنها از راه س ـ فصل گرماست؟ مادرم وحشت نکند میخواستم حتماً مثلاغلبسازمانهامیخواستندبگویند
با شرایط بدی که داشتند. قاچاقچی است که اعتراضکنان آمد فرعی حرکت کردند .من رفتم سراغ ج ـ بله ،به همین جهت بهمحض اوضاع را طبیعی جلوه بدهم .بعد از هر مستقل هستند و در واقع هم بودند ،ولی
بهعللی نمیخواستم با دوستان رابطه جلو و گفت «مگر نگفتم خودت را به برادر قاچاقچی بلوچ پرسیدم« :راهی رسیدن ،طرف قرص ضد اسهال به ما جریانی بیش از ۲۰روز نباید صبر کرد توسط بچههای چریک اداره میشد که
برقرار کنم .ولی بالاخره مجبور شدم که ما میرویم خطرناکه ،مگه نه؟» با داد که در طول سفر خیلی بهدرد من و اتفاقی که برای من افتاد بعد از ۲۵ خودشان اعتقاد به وجود سازمانی برای
به آلمان تلفن کنم و خلاصه با کمک کسی نشان نده خطرناک است؟» سر علامت مثبت داد .وقتی بلوچ اصلی خورد .شب را در هتل بهسر بردیم. روز بود که یکی از بچههای دستگیرشده زنان نداشتند و بر سر این موضوع هم
آنها ویزای فرانسهام درست شد .با بههرحال ،سوار کامیون شدم و حدود آمد ازش پرسیدم« :میخواهید کامیون خانمی که با ما بود با طرف دعوا میکرد را از خانهای بردند که من اجاره کرده بحثها و برخوردهای بسیار زیادی پیش
اینکه ویزا را گرفته بودم ولی باز سعی ۷یا ۸ساعت در کوهها میراندند. قاچاق رد کنید یک زن لازم دارید که ما نباید اینجا بمانیم ،خطرناک است. بودم و صاحبخانه که اصلا آدم سیاسی آمد .در واقع اغلب سازمانهای زمانی که
کردم به آمریکا بروم ولی نشد .من در بچهای هم که در کامیون بود مرتب و منو انتخاب کردید؟» طرف تعجب به همین دلیل ما را صبح روز بعد ،از نبود فقط بهخاطر رعایت حال یک زن در دورۀ انقلاب شروع به فعالیت کردند
فرانسه هیچکس را نمیشناختم و زبان فریاد میزد .بالاخره رسیدیم به کرد و گفت« :نه ،برای این بود که به که ساعت ۱۲شب مزاحمش نشوند مسألۀ زنان را مسألۀ طبقاتی میدیدند
بلد نبودم. سیمهای خاردار که مرز زاهدان و من گفتید شما نمیتوانید راه بروید». هتل حرکت داد. نام مرا نداده بود .ولی همین اتفاق مرا و این به نظر من یکی از بزرگترین
س ـ در آمریکا کسی را داشتید؟ پاکستان بود ولی هنوز وضع خطرناک در پاسخ گفتم« :من از اون بچه که بهتر س ـ لباس خاصی داشتید؟ چادر به متوجه کرد که باید هرچه زودتر از خانه اشتباهاتی بود که در میان این زنها
ج ـ هم فامیل داشتم و هم زبان بود چون میگفتند هر وقت پاسدارها راه میرفتم و تازه من کوهنوردی بسیار بروم .فوراً بهبهانهای از خانهمان بیرون
بلد بودم. بخواهند به این طرف مرز میآیند. کردهام و خیلی هم خوب راه میروم». سر کردید؟ آمدم .تنها راهی که داشتم خانوادهام بهچشم میخورد.
ادامه در صفحه ۱۷ حدود 4صبح بود .آنقدر خسته بودیم مردک خیلی باهوش بود ،نگاهی به من ج ـ چادر سر کردن خطرناک بود. بود .بسیاری از دوستان سیاسی که با س ـ قبل از انقلاب که اصلا حاضر
که در جایی که ما را بردند بیهوش کرد و گفت« :تو با زن و بچۀ من نون چون این کار فرهنگ خاصی میخواهد من بودند خودشان را کنار کشیدند و نبودند سازمانی بهنام زن درست بکنند.
وگرنه انسان لو میرود .سعی کردم با کمکی نکردند و در واقع فقط کسانی تازه بعد از انقلاب مسأله مطرح شد
حجاب اسلامی باشم ولی چادر نداشتم. به کمک من آمدند که از سیاست دور آنهم با جبههگیریهایی که بهنظر من
صبح او به جلو راه افتاد و ما بهعقب، بودند .تجربۀ عجیبی بود .خروج من با
جدا جدا او را تعقیب میکردیم .ما را کمک آنها صورت گرفت و از نظر مالی غلط بود.
هم مجبور شدم همۀ مخارج را خودم ج ـ درست است ،ولی در همان موقع
هم من با آنها مخالف بودم .مثلا در مورد
(خانواده) تحمل کنم. حجاب درگیریهای زیادی داشتیم.
من معتقد بودم که این مسأله مربوط
به زنهاست و وظیفۀ تمام سازمانهای
زنان است که نسبت به آن عکسالعمل
نشان دهند .ولی اینها بهخاطر همان
دید خودشان حاضر نبودند کاری در
این مورد بکنند و حرفشان این بود که