Page 14 - (کیهان لندن - سال سى و هشتم ـ شماره ۳۵۹ (دوره جديد
P. 14

‫صفحه ‪ - Page 14 - 14‬شماره ‪18۲5‬‬
                                                                                                                                                                                                                ‫جمعه ‪ 9‬تا ‪ ۱5‬اردیبهشتماه ‪۱۴۰۱‬خورشیدی‬

‫سبب همین که کارش در فروشگاههای‬           ‫تاریخچه «پیکان» از روز اول ساخت‬                                                                                                                                        ‫تا در ایران بودم‪ ،‬محمود خیامی را‬
‫قطعات یدکی خیابان اکباتان و کارگاه‬                                                                                                                                                                              ‫ندیده بودم‪ .‬زیرا او در کار صنعت بود‬
‫ساخت اتاق اتوبوس جاده کرج رونق‬              ‫اطلاعاتی در مورد پدر صنایع اتومبیلسازی ایران(‪)1‬‬                                                                                                                     ‫و با سیاست کاری نداشت‪ .‬وقتی به‬
‫پیدا کرد به فکر ساختن خانه برای‬                                                                                                                                                                                 ‫انگلستان آمدم او را از نزدیک دیدم و‬
‫کارگران و کارمندانش افتاد‪ .‬زمینی‬                                               ‫دکتر مصطفی الموتی‬                                                                                                                ‫دریافتم که دوستی با ارزش و انسانی‬
‫در اراضی نیروی هوایی در شرق‬                                                                                                                                                                                     ‫بزرگوار و مردی سازنده است‪ .‬وقتی‬
‫تهران خرید‪ .‬از یک مهندس دوست و‬           ‫محمود خیامی‬                             ‫شاهنشاه آریامهر شخص ًا اتومبیل پیکان را آزمایش میکنند‬                              ‫احمد خیامی‬                                  ‫کارخانجات اتومبیلسازی و تمام‬
‫همکارش خواست در آنجا برای کارگران‬                                                                                                                                                                               ‫اموالش را در ایران مصادره کردند و‬
‫و کارمندانش خانهسازی کند‪ .‬در آن‬          ‫نگاهی به سابقه تأسیس ایرانناسیونال و‬      ‫موجود دربارۀ سرنوشت شرکت تصمیم بگیرد‪.‬‬     ‫شرکت ایرانخودرو ـ نام تحریفشدۀ‬                                                     ‫راهی خارج از کشور شد‪ ،‬همانطوری‬
‫تاریخ یعنی اواخر دهه سی و اوایل دهه‬      ‫تحولات آن تا زمان روی کار آمدن رژیم جدید‬  ‫سهام ایرانخودرو که در ده سال گذشته‬        ‫ایرانناسیونال ـ در معرض ورشکستگی قرار‬                                              ‫که این (مرد خود ساخته) صنایع عظیم‬
‫چهل خورشیدی در ایران سابقه نداشت‬         ‫و مصادرۀ انقلابی آن‪ ،‬بیگمان قطرۀ اشکی را‬  ‫یکی از ستارههای پرمشتری بورس بوده است‬     ‫گرفته است‪.‬هماکنون هزاران سهامدار این‬                                               ‫اتومبیلسازی را در ایران به راه انداخت‬
‫یک کارفرما در بخش خصوصی برای‬                                                       ‫از مدتی پیش در وضع نامناسبی قرار دارد‬     ‫تأسیسات عظیم صنعتی ایران‪ ،‬نومیدانه در‬                                              ‫به کار و تلاش و فعالیت پرداخت و‬
‫کارکنانش خانه بسازد‪ .‬به این سبب‬                 ‫در گوشۀ چشم شما نیز خواهد نشاند‪.‬‬   ‫و شرکت برای خروج از بحران‪ ،‬درخواست‬        ‫انتظارتشکیلمجمععمومیسالانهایرانخودرو‬                                               ‫توانست بنیادی پایهگذاری کند که‬
‫این مجتمع مسکونی که به‪ ۱۶‬دستگاه‬                                                     ‫تسهیلات از شورای پول و اعتبار کرده است‪.‬‬  ‫بهسر میبرند که قرار است با توجه به شرایط‬                                           ‫علاوه بر کمک به سازمان فرهنگی‬
‫معروف شد‪ ،‬در میان مردم و کارگران‬                                                                                                                                                                                ‫(ایرانیکا) تاکنون توانسته‪ ۲۱‬دبیرستان‬
‫و حتی کارفرمایان چنان شهرتی برای‬         ‫تصمیم گرفت براي جلب خریدار دست‬          ‫دربارۀ آن تابلوي تضامني و عنوان کمي‬       ‫با مقامات بالا ارتباط داشت‪ ،‬احمد‬         ‫آن زمان اتومبیل یک وسیلة اشرافي‬             ‫و هنرستان و ‪ 9‬مدرسه روستائی و‬
‫احمد خیامی به وجود آورد و اعتبار او‬      ‫به ابتکارهایي بزند‪ .‬احمد خیامي طي‬       ‫عجیب آن گفت‪« :‬به غیر از برادران‬           ‫خیامي کارگر را به عنوان یک دوست‬          ‫محسوب ميشد و قیمت آن بسیار‬
‫را میان هم صنفانش چنان بالا برد که‬       ‫مدتي که اتومبیلهاي مختلف را از‬          ‫نمازي و برادران کاشانچي و فریدون‬          ‫و همکار پذیرفت و تا زماني که خود‬         ‫گران بود‪ .‬احمد نميتوانست با پولي که‬           ‫تعدادی مؤسسه فرهنگی دایر کند‪.‬‬
‫یک تشکیلات عظیم روابط عمومی‬              ‫تهران به مشهد ميبرد و در بازگشت‬         ‫سودآور که قبل ًا با آنها کار کرده بودم و‬  ‫احمد خیامي بهصورت یک کارفرماي‬            ‫از حمل مسافر با موتورسیکلت یا کرایه‬         ‫استاد یارشاطر او را چنین معرفی‬
‫هم نمیتوانست از عهده این کار برآید‪.‬‬      ‫همین مسیر را به وسیلة اتوبوس طي‬         ‫به من اعتماد داشتند بقیة نمایندههاي‬       ‫موفق درآمد او را حمایت و به افرادی‬       ‫دادن آن به نوجوانان به دست ميآورد‬
‫در مورد ناهار نیز کارشناسان‬              ‫ميکرد اغلب مشاهده ميکرد کودکان‬          ‫اتومبیل حاضر نميشدند جنس نسیه‬             ‫چون اردشیر زاهدی معرفی کرد‪ .‬مردان‬        ‫اتومبیلي خریداري کند‪ .‬ا ّما به زودي‬                                  ‫میکند‪:‬‬
‫خارجی عقیده داشتند که غذای‬               ‫خردسال یا مردان و زنان سالخورده یا‬      ‫بدهند‪ .‬تهران آن زمان نمایشگاه انواع‬       ‫خود ساخته در طول عمر خود دست به‬          ‫توانست با تعمیر اتومبیلهایي که در‬           ‫«محمود خیامی مردی خود ساخته‬
‫کارگران باید مختصر یعنی به صورت‬          ‫بیماران با خواهش و التماس از راننده‬     ‫اتومبیلهاي کشورهاي مختلف بود‪.‬‬             ‫کارهای متعدد میزنند و ناکام میمانند‬      ‫کنار خیابانها از حرکت باز ميماندند‬          ‫است و مدیری مدبر و توانا که از آغازی‬
‫ساندویج باشد تا کارگران زود بخورند و‬     ‫تقاضا ميکنند‪ :‬آقا‪ ...‬بيزحمت چند‬         ‫من براي آن که خریداران را به سوي‬          ‫اما ناگهان در میان آن همه‪ ،‬کار یکي‬       ‫با موتور اتومبیل آشنا شود و بعدها تا‬        ‫مختصر شروع کرد و در اندک مدتی‬
‫مشغول کار شوند‪ .‬احمد خیامی با این‬        ‫دقیقه نگهدارید‪ ...‬و راننده با غر و لند‬  ‫مغازه جلب کنم ناچار بودم قطعات‬            ‫با موفقیت همراه ميشود و با آن به‬         ‫روزي که توانست نخستین اتومبیل‬               ‫بزرگترین دستگاه صنعتی ایران‪« ،‬ایران‬
‫نظر مخالف بود‪ ،‬او میگفت‪« :‬کارگر‬          ‫نگه ميداشت و مسافر شرمزده زیر‬           ‫و لوازم همة اتومبیلها را بفروشم‪.‬‬          ‫هدف ميرسد‪ .‬احمد بعد از م ّدتها‬           ‫عمرش را تهیه کند در گاراژهاي مشهد‬           ‫ناسیونال» را سامان داد‪ .‬انقلاب بساط‬
‫ایرانی در خانه غذای کامل و پرکالری‬       ‫یک درخت یا پشت یک دیوار خودش‬            ‫انتخاب عنوان «شرکت تضامني برادران‬         ‫ماشینشویي‪ ،‬کرایه دادن دوچرخه و‬           ‫به کار تعمیر اتومبیل پرداخت‪ .‬عشق‬            ‫کارهای صنعتی او را در ایران در هم‬
‫نمیخورد‪ .‬در کارخانه باید یک وعده‬         ‫را سبک ميکرد‪ .‬ایران کشور وسیعي‬          ‫خیامي» به کارم اهم ّیت ميداد‪ .‬هم‬          ‫موتورسیکلت‪ ،‬آوردن اتومبیل از تهران‬       ‫احمد خیامي به اتومبیل آنقدر زیاد بود‬        ‫پیچید و او را روانه دیاری دیگر کرد‪ .‬اما‬
‫غذای گرم و پرانرژی به او بدهیم‪ .‬به‬       ‫است‪ ،‬فاصلة بین شهرهاي بزرگ بسیار‬        ‫بهعنوان شرکت تضامني به فروشندهها‬          ‫بهمشهدوکاردرتعمیرگاهخیام مشهد‬            ‫که سالهاي بعد که در کارخانهاش پانزده‬        ‫طبع پوینده و نیروی زاینده او چنان‬
‫همین خاطر یک رستوران مجهز برای‬           ‫زیاد است‪ ،‬در آن زمان آباديها بسیار‬      ‫نشان ميدادم که شرکت فقط در حد‬             ‫به این نتیجه رسید که در زادگاهش‬          ‫هزار کارگر و کارمند کار ميکردند و‬           ‫است که با شوق و خوشروئی تمام در‬
‫پختن غذای سنتی ایرانی ساخته شد»‬          ‫دور از هم بودند و این گرفتاري مسافران‬   ‫سهام مسؤول بدهيهایش نیست و آنها‬           ‫بیش از این امکان ترقي برایش وجود‬         ‫تولید سالانه پیکان به یکصد و پنجاه‬
‫یک روز محمود خیامی مشاهده کرد‬            ‫همة خطوط اتوبوس راني کشور بود‪.‬‬          ‫ميتوانند براي وصول مطالبات خود از‬         ‫ندارد‪ .‬گاراژ و تعمیرگاهش را به برادر‬     ‫هزار رسید هر وقت اتومبیل خودش‬                  ‫انگلستان و آمریکا به کار ادامه داد‪.‬‬
‫یکی از کارگران در گوشه ای از حیاط‬        ‫بعدها که احمد به هواپیما نگاه ميکرد‬     ‫سایر دارایيهاي برادران خیامي هم‬           ‫کوچکترش محمود سپرد و در آستانة‬           ‫یا نزدیکانش عیب و ایراد پیدا ميکرد‪،‬‬         ‫سالها پیش که من تازه نعمت‬
‫کارخانه مشغول خوردن نان و پنیر و‬         ‫با خود مياندیشید مسافران آنها در‬        ‫اقدام کنند‪ ».‬خوشبختانه فروشندههاي‬         ‫سي سالگي عازم تهران شد‪ .‬در آن‬            ‫او در مقابل چشم کارگران و رانندهها‬          ‫آشنائی با وی را یافته بودم‪ ،‬یک شب‬
‫انگور است‪ .‬از او پرسید چرا در رستوران‬    ‫موارد اضطراري چه ميکنند‪ .‬حتماً‬          ‫قطعاتیدکيمارکهايمختلفاتومبیل‬              ‫زمان در تهران کساني بودند که اتاق‬        ‫کتش را ميکند‪ ،‬آستینهایش را بالا‬             ‫که از لندن به نیویورک آمده بود‪ ،‬مرا‬
‫کارخانه غذا نمیخورد کارگر جواب داد‪:‬‬      ‫به خلبان نميگویند‪« :‬آقا لطفاً یک‬        ‫هرگز براي وصول مطالبات خود ناچار به‬       ‫اتوبوس ميساختند‪ .‬مانند‪ :‬اتوبوس‬           ‫ميزد و مشغول تعمیر اتومبیل ميشد‬             ‫سرافراز کرد‪ .‬پس از صرف نان و پنیری‪،‬‬
‫غذای کارخانه ‪ ۱۲‬ریال است اما نان‪،‬‬        ‫گوشه نگه دارید‪ !» ....‬هواپیماها براي‬    ‫اقدام نشدند‪ .‬کار شرکت تضامني برادران‬      ‫شمس العماره‪ ،‬اتوبوس ایرانپیما‪ .‬اینها‬     ‫و الحق این کارفرماي بزرگ صنایع‬              ‫نوبت بدرود رسید‪ .‬من او را تا در بیرونی‬
‫پنیر و انگور ‪ ۶‬ریال تمام میشود‪ ،‬من‬       ‫این کارها هم مجهز شدهاند‪ .‬پس چرا‬        ‫خیامي خیلي زود و خیلي زیاد گرفت به‬        ‫شاسي اتوبوس را از خارج وارد ميکردند‬      ‫اتومبیلسازي کشور از هر مکانیسین‬             ‫مشایعت کردم‪ .‬هنگامی که میخواست‬
‫‪ ۶‬ریال صرفهجویی میکنم و چیزی‬             ‫او در اتوبوس این کار را نکند؟ بعد از‬    ‫طوري که یکي یکي مغازههاي اطراف‬            ‫و با چوب و آهن و ا ّره و چکش براي‬        ‫متخصصي بهتر از عهدۀ کار بر ميآمد‪.‬‬           ‫خارج بشود پاکت سفیدی از جیب خود‬
‫برای خانواده میخرم‪ .‬محمود پس از‬          ‫کمي فکر در قسمت انتهایي اتوبوسها‬        ‫و اتاقهاي طبقات بالاي ساختمان را‬          ‫آن اتاق ميساختند و از قضا خوب‬            ‫او عاشق این ماشین چهار چرخ موسوم‬            ‫بیرون آورد و با پوزش خواهی فراوان‬
‫مشورت با برادر دستور داد که بعد از‬       ‫یک دستشویي و توالت کوچک درست‬            ‫اول اجاره و بعد خریداري کرد‪ .‬از یک‬        ‫هم ميساختند‪ .‬نام بعضي از این‬             ‫به اتومبیل بود و برایش هیچ ل ّذتي بالاتر‬    ‫به دست من داد و در عذرخواهی آنچه‬
‫آن ناهار کارگران در کارخانه مجانی‬        ‫کرد‪ .‬این کار مثل تخممرغ کریستف‬          ‫مهندسآرشیتکتخواستباآهنبندي‬                ‫اتوبوسها کادیلاکي بود‪ .‬به سبب آن که‬      ‫از زماني نبود که با پیچ و مهرههاي آن‬        ‫در آن بود‪ ،‬مبالغه کرد و با عباراتی‬
‫باشد‪ .‬ما ایرانیها سنت خوبی داریم‬         ‫کلمب ساده بود ا ّما یکي باید فکرش‬       ‫و تغییر دکوراسیون طبقة اول را تبدیل‬       ‫قسمت عقب اتوبوس را به شکل عقب‬            ‫کار ميکرد‪ .‬در گفتگویي که چندي‬               ‫گرم و صمیمانه عذر خواست‪ .‬درست‬
‫که امیدواریم آن را در نسلهای آینده‬       ‫را ميکرد‪ .‬احمد این فکر را کرد و‬         ‫به یک فروشگاه بزرگ و طبقات بالا را‬        ‫اتومبیل کادیلاک که در آن زمان خیلي‬       ‫قبل با یک مهندس ساختمان که‬                  ‫مثل کسی که هزار تومان به دیگری‬
‫نیز همچنان حفظ کنیم و آن گرامی‬           ‫با همین فکر خریداران اتوبوس او‬          ‫تبدیل به آپارتمانهاي دفتري بکند‪.‬‬          ‫معروف بود در ميآوردند و همچنین‬           ‫دوست و همشهري و خویشاوند احمد‬               ‫بدهکار باشد‪ ،‬ولی فقط بتواند یک‬
‫شمردن خانواده است‪ .‬احمد که در این‬        ‫چند برابر شد‪ .‬این کار به شرکتهاي‬        ‫رونق کار فروشگاه آنقدر زیاد بود که‬        ‫اتوبوسهایي بودند که به با دماغ و‬         ‫خیامي بود در بارۀ پشتکار او داشتم‪،‬‬          ‫تومان از طلب بپردازد‪ .‬من پاکت را‬
‫زمان مراحل اولیه موفقیت را پیموده بود‬    ‫مسافربري دلیلي براي تبلیغ و جلب‬         ‫او تعدادي کارمند‪ ،‬ویزیتور و فروشنده‬       ‫بيدماغ معروف بودند‪ .‬احمد شیفتة‬           ‫ميگفت‪« :‬گاهي که در زمستان قرار‬              ‫گرفتم و سپاسگزاری کردم‪ .‬وقتی به‬
‫به فکر خانوادهاش افتاد‪ .‬از پدر و مادرش‬   ‫مشتري ميداد‪ .‬وقتي اتاق سازهاي‬           ‫استخدام کرد‪ .‬این فروشگاه بعدها به نام‬     ‫کار این صنعتگران با ذوق شده بود‪،‬‬         ‫ميگذاشتیم ساعت شش یا هفت‬                    ‫خانه برگشتم و پاکت را باز کردم دیدم‬
‫خواست نزد او به تهران بروند‪ ،‬ا ّما آنها‬  ‫دیگر از این کار او تقلید ميکردند احمد‬   ‫«پي‪.‬ال‪.‬پي» به صورت یکي از بزرگترین‬        ‫کساني که صنایع دستي را جایگزین‬           ‫صبح سر ساختمانهاي نیمه تمام‬                 ‫مبلغ آن از همه کمکهای نقدی فردی‬
                                         ‫یک قدم دیگر برداشت و در گوشهاي‬          ‫عرضهکنندگان قطعات یدکي اتومبیل‬            ‫یک کار کامل ًا صنعتي کرده بودند‪.‬‬         ‫کارخانه ایران ناسیونال در جادۀ کرج‬          ‫که تا آن زمان به دانشنامه ایرانیکا شده‬
   ‫حاضر نشدند مشهد را ترک کنند‪.‬‬          ‫از اتوبوس یک یخچال نصب کرد تا‬           ‫در ایران در آمد‪ .‬درآمدش آن قدر زیاد‬       ‫آرزو داشت خودش هم دست به چنین‬            ‫برویم‪ ،‬او ساعت چهار یا پنج صبح به‬           ‫بود بیشتر است و این درست خصلت‬
‫احمد در حد امکان برای آنها زندگی‬         ‫مسافران در سفرهاي طولاني از نوشابة‬      ‫بود که احمد مي توانست تا آخر عمر‬          ‫کاري بزند ا ّما این کار پول لازم داشت و‬  ‫در خانة من ميآمد‪ .‬با آنکه ميگفتم‬            ‫خیامی است‪ .‬دهش میکند و پوزش‬
‫راحتی در مشهد فراهم ساخت‪ .‬برادر‬          ‫خنک استفاده کنند و بعدها به همان‬        ‫در ناز و نعمت زندگي کند ا ّما هدف‬         ‫احمد پول نداشت‪ .‬پس تصمیم گرفت‬            ‫در این ساعت روز هوا تاریک است و‬
‫کوچکترش مسعود کم سن و سال بود‬            ‫نسبت که کارش رونق پیدا ميکرد‬            ‫احمد خیامي این نبود‪ ،‬او آرزوهاي دور‬       ‫کاري بکند که احتیاج به سرمایة بسیار‬      ‫نميشود کاري انجام داد‪ ،‬باز روزهاي‬                                  ‫میطلبد»‪.‬‬
‫و به تحصیل اشتغال داشت‪ .‬از محمود‬         ‫قدمهاي دیگري برميداشت‪ .‬به جاي به‬                                                  ‫زیاد نداشته باشد‪ .‬احمد خیامي طي‬          ‫بعد در همین ساعت ميآمد و در‬                 ‫زندگینامه محمود خیامی از زبان‬
‫که پنج سال از او کوچکتر بود خواست‬        ‫کارگیري چکش و ا ّرۀ معمولي‪ ،‬وسایل‬                           ‫و دراز داشت‪.‬‬          ‫م ّدتي که براي رساندن اتومبیلهاي‬         ‫سرماي سرد زمستان یکي‪ ،‬دو ساعت‬
‫گاراژ و تعمیرگاه مشهد را برچیند و‬        ‫برقي و ماشین به کار ميبرد‪ .‬چند‬          ‫درآمد احمد خیامي از فروش قطعات‬            ‫مارکهاي مختلف از تهران به مشهد‬           ‫در داخل اتومبیل منتظر ميماند تا‬                                      ‫خودش‪:‬‬
‫خودش به اتفاق بعضی از کارگران که‬         ‫متخصص اتاقسازي از آلمان آورد‪ .‬به‬        ‫یدکي اتومبیل در فروشگاه خیابان‬            ‫و همچنین زماني که در تعمیرگاهش‬           ‫وقت حرکت فرا رسد‪ ».‬او در تابستان‬            ‫من فرزند حاج سیدعلیاکبر خیامی‬
‫به نظرش متعهد و متخصص و قابل‬             ‫جاي رنگ کردن اتوبوس با قلم مو اتاق‬      ‫اکباتان زیاد بود و با گرفتن نمایندگي‬      ‫در مشهد روي اتومبیلهاي مختلف‬             ‫نوعي دیگر عمل ميکرد‪ .‬در گرماي‬               ‫و در دی ماه ‪ ۱3۰۸‬به دنیا آمدهام‪ .‬مرا‬
‫اعتماد هستند به تهران برود‪ .‬احمد‬         ‫رنگ درست کرد‪ .‬در این اتاق‪ ،‬اتوبوس‬       ‫لاستیک کنتینانتال‪ ،‬باتري دنا و بعضي‬       ‫کار کرده بود‪ ،‬متوجه شد که وقتي‬           ‫سوزان تیر و مرداد همین که ميدید‬             ‫محمود نام نهادند‪ .‬از دوران کودکی‬
‫برای آینده نقشههای بسیاری در سر‬          ‫وارد ميشد و رنگپاشهاي برقي همه‬          ‫قطعات دیگر از خارج زیادتر شد به‬           ‫موتور اتومبیلي خراب ميشود‪ ،‬اولین‬         ‫کارگرهاي ساختماني دچار عطش‬                  ‫خاطرهای ندارم‪ .‬در سال‪ ۱3۱۴‬شوروی‪،‬‬
‫داشت که برادرش محمود میتوانست‬            ‫جایش را به طور مساوي رنگ ميکردند‪.‬‬       ‫طوري که تصمیم گرفت به آرزوي‬               ‫کار یک تعمیرکار آن است که قطعة‬           ‫هستند سوار اتومبیل ميشد‪ ،‬به سرعت‬            ‫آمریکا‪ ،‬انگلستان بدون مجوز قانونی‬
‫در پیادهکردن آن برنامهها مددکارش‬         ‫در کنار سالن شاپرکي یک سالن براي‬        ‫دیرینهاش در مورد ساختن اتاق اتوبوس‬        ‫معیوب را با یک قطعة سالم عوض‬             ‫به کرج ميرفت و قالبهاي یخ و نوشابه‬          ‫ایران را اشغال کردند و سربازان روسی‬
‫باشد‪ .‬محمود خیامی پس از م ّدتی‬           ‫ساخت صندليهاي راحت مخصوص‬                ‫جامه عمل بپوشاند‪ .‬قطعه زمیني‬              ‫کند‪ .‬فروشندگان قطعات یدکي که‬             ‫ميخرید‪ .‬البته این مربوط به اوایل‬            ‫کنترل شهر مشهد را به دست داشتند‪.‬‬
‫کوتاه با همه کارهای فروشگاه قطعات‬        ‫اتوبوس ساخت تا مسافراني که چندین‬        ‫در جادۀ کرج بین جادۀ مخصوص و‬              ‫از این موضوع ا ّطلاع دارند آن قطعات‬      ‫کارش بود که هنوز کارخانه وسایل و‬            ‫پدرم تجارت حمل و نقل داشت و‬
‫یدکی اتومبیل و کارگاه ساخت اتاقهای‬       ‫ساعترويصندليمينشیننداحساس‬               ‫اتوبان کرج به قیمت متري یک تومان‬          ‫را چند برابر ارزش واقعي ميفروشند‪،‬‬        ‫امکانات زیاد نداشت‪ .‬اینها نمونههایي‬         ‫شورویها کلیه کامیونهای پدرم را‬
‫اتوبوس آشنایی پیدا کرد و فروشندهها و‬     ‫ناراحتينکنند‪.‬اینکارگاهصندليسازي‬         ‫خرید‪ ،‬یک سالن بزرگ در آنجا ساخت‬           ‫صاحبان اتومبیلها و تعمیرکاران هم‬         ‫از عشق و پشتکار احمد خیامي بود ا ّما‬        ‫برای محصولات خود از دستش خارج‬
‫خریداران را شناخت‪ .‬احمد وقتی دید او‬      ‫بعدهاالهامبخشاودرساختننخستین‬            ‫و وسایل کار ساخت اتاق اتوبوس را‬           ‫که ميدانند تا وقتي آن قطعه عوض‬           ‫آیا براي موفقیت همین دو عامل کافي‬           ‫و محل کامیونها را مصادره کردند‪ .‬ایام به‬
‫به کارها تسلط پیدا کرده تصمیم گرفت‬       ‫کارخانه بزرگ مبل سازي ایران به‬          ‫در آنجا نصب کرد‪ ...‬شکل این سالن‬           ‫نشود اتومبیل به صورت یک دستگاه‬           ‫است؟ بسیارند کساني که عشق و علاقه‬           ‫سختی میگذشت‪ .‬با اتمام جنگ پس‬
‫تشکیلاتش را به برادر کوچکترش‬             ‫نام «مبلیران» شد‪ .‬در میان مردان‬         ‫شبیه پروانه بود به این سبب اسم آن‬         ‫بيمصرف درميآید آن قطعه را به هر‬          ‫را با پشتکار به ح ّد کمال دارند ا ّما موفق‬  ‫از مدتها روسها مشهد را ترک کردند‬
‫بسپارد و به مسافرت دور دنیا برود‪.‬‬                                                ‫را سالن شاپرکي گذاشتند‪ .‬کارگران‬           ‫قیمت که عرضه شود‪ ،‬ميخرند‪ .‬احمد‬           ‫نميشوند‪ .‬پس عوامل دیگري هم لازم‬             ‫ولی از کامیونهای پدرم خبری نبود‪،‬‬
‫او این سفر را از دو نظر لازم داشت؛‬                      ‫خودساخته هستند‪.‬‬          ‫قدیمي ایران ناسیونال حتماً این بنا را‬     ‫که سرمایه اندکش اجازه نميداد اتاق‬        ‫است که از جمله آنها باید از شانس‬            ‫لیک محل کامیونها را آزاد گذاشتند و‬
‫یکی آنکه کارخانههای بزرگ اتومبیل‬         ‫کسانی که وقتی از زندگی سخت به‬           ‫که نخستین بنا در زمین کارخانه بود به‬      ‫اتوبوس بسازد و یا یک تعمیرگاه مج ّهز‬     ‫و ارتباطات یاد کرد‪ .‬یکي از شانسهاي‬          ‫محل مذکور را پدرم تبدیل به تعمیرگاه‬
‫سازی جهان را از نزدیک ببیند و از‬         ‫مراحل بالا رسیدند اعتقاد پیدا میکنند‬    ‫خاطر ميآورند‪ .‬آنگاه از فریدون سودآور‬      ‫در تهران تأسیس کند‪ ،‬تصمیم گرفت‪،‬‬          ‫زندگي احمد خیامي آن بود که در‬               ‫نمود و من که در دبیرستان شاهرضا‬
‫طرز کارشان آگاه شود و دیگر آنکه از‬       ‫حال که خودشان سختی کشیدند تا به‬         ‫نمایندۀ مرسدس بنز در ایران شاسي‬           ‫یک مغازه کوچک فروش قطعات و‬               ‫حین کارش به عنوان راننده و تعمیر‬            ‫مشهد درس میخواندم برای راهاندازی‬
‫میان آن همه مدلهای گوناگون یک‬            ‫رفاه رسیدند دیگران نیز به نوبه خود‬      ‫اتوبوسهاي مرسدس بنز را ميگرفت‬             ‫لوازم یدکي اتومبیل افتتاح کند‪ .‬از‬        ‫کار با فریدون سودآور نماینده فروش‬           ‫تعمیرگاه مشغول کار شدم و شبها برای‬
‫اتومبیل سواری مناسب را برای مونتاژ‬       ‫باید چنین مراحلی را بگذرانند‪ .‬احمد‬      ‫و روي آنها اتاق ميساخت‪ .‬این کار‬           ‫یکي از آشنایان به نام آقاي نیکبخت‬        ‫اتومبیلها و اتوبوسهاي مرسدس بنز و‬           ‫ادامه تحصیل در مدرسه رازی تحصیل‬
‫در ایران انتخاب کند‪ .‬در این سفر دو‬       ‫خیامی از این گروه نبود‪ .‬عقیده داشت‬      ‫تا اینجا تازگي نداشت‪ .‬در آن زمان‬          ‫یک مغازه کوچک در خیابان اکباتان‬          ‫همچنینسازندۀکامیونهايخاورآشنا‬               ‫میکردم‪ .‬در سال ‪ ۱3۲۸‬عازم تهران‬
‫نفر از دوستان و همکاران احمد خیامی‬       ‫تا حدی که برایش امکان دارد باید از‬      ‫در تهران عدۀ زیادي به ساختن اتاق‬          ‫اجاره کرد و یک تابلو بزرگ با عنوان‬       ‫شد‪ .‬عشق و علاقه و پشتکار و ابتکار‬           ‫شدم و به اتفاق برادرم ایران ناسیونال‬
‫او را همراهی میکردند‪ .‬اول به ایتالیا‬     ‫فشار و سختی زندگی دیگران کم کند‪.‬‬        ‫هاي اتوبوس اشتغال داشتند‪ .‬و الحق‬          ‫فروشگاه تضامني برادران خیامي‬             ‫احمد خیامي سبب شد که سودآور که‬              ‫را تأسیس و اجازه ساخت اتوبوس و‬
‫رفت‪ ،‬کارخانههای اتومبیل سازی‬             ‫او میدانست نخستین آرزوی هر کارگر‬        ‫اتاق هاي قشنگي هم ميساختند‪.‬‬               ‫بالاي آن زد و به فروش قطعات یدکي‬         ‫مردي موفق و ثروتمند و مشهور بود و‬           ‫بعداً اجازه ساخت اتومبیل سواری را از‬
‫فیات و لانچیا توجه او را جلب کرد‬         ‫و کارمند ایرانی داشتن یک سرپناه و‬       ‫اتاقهایي که در ظاهر با اتاقهاي‬            ‫اتومبیل پرداخت‪ .‬احمد خیامي بعدها‬         ‫به عنوان داماد حاج حسین آقا ملک‬             ‫دولت دریافت کردیم‪ .‬در سال ‪۱9۷9‬‬
‫به خصوص مجذوب عظمت کارخانه‬               ‫نجات از خانه به دوشی است‪ .‬به این‬        ‫ساخت خارج فرق نداشت‪ ،‬پس احمد‬                                                                                                   ‫میلادی عازم اروپا و مجدداً مشغول‬
‫فیات و تنوع تولیداتش شد‪ .‬فیات در‬                                                                                                                                                                                ‫فعالیت تجاری و افتتاح نمایندگی‬
‫ایران نماینده داشت‪ .‬برادران کاشانچی‬                                                                                                                                                                             ‫مرسدس بنز در لندن شدم که امروز‬
‫(علی و حسن کاشانچی) فیات ‪۱۱۰۰‬‬                                                                                                                                                                                   ‫تعداد نمایندگیها در انگلستان و‬
‫را در ایران مونتاژ میکردند اما کلیه‬                                                                                                                                                                             ‫امریکا به هفت دستگاه رسیده است‪ .‬با‬
‫قطعات این اتومبیل در ایتالیا ساخته‬                                                                                                                                                                              ‫خدای مح ّمد عهد کردم که درآمد این‬
‫و در ایران به هم وصل میشد و چون‬                                                                                                                                                                                 ‫دستگاهها را برای فرهنگ وطنم صرف‬
‫احمد خیامی مدتی نمایندگی فیات را‬                                                                                                                                                                                ‫نمایم‪ .‬من افتخار خادمی علیبنموسی‬
‫در مشهد داشت و برادران کاشانچی به‬                                                                                                                                                                               ‫الرضا را دارم و اوست که همیشه‬
‫او خیلی کمک کرده بودند فکر میکرد‬                                                                                                                                                                                ‫پشتیبان من در سختترین شرایط‬
‫به راحتی بتواند با آنها سر مونتاژ فیات‬
‫در ایران کنار بیاید‪ .‬بخصوص که‬                                                                                                                                                                                                              ‫است‪.‬‬
‫آنها تا این زمان هنوز به وارد کردن‬                                                                                                                                                                              ‫احمد کارش را در رشتة اتومبیل با‬
‫«پرس»های مورد نیاز کارخانه برای‬                                                                                                                                                                                 ‫عشق و پشتکار شروع کرد‪ .‬روزي که در‬
‫ساختن تنه اتومبیل و قطعات لازم‬                                                                                                                                                                                  ‫خردسالي نخستین دوچرخهاش را تهیه‬
‫برای مونتاژ اقدام نکرده بودند و دولت‬                                                                                                                                                                            ‫کرد همة عشق و علاقهاش آن بود که‬
‫هم به آنها فشار وارد میکرد که وضع‬                                                                                                                                                                               ‫یک موتورسیکلت را جانشین آن کند‪.‬‬
                                                                                                                                                                                                                ‫وقتي توانست یک موتورسیکلت کهنه‬
          ‫کارخانه را مشخص کنند‪.‬‬                                                                                                                                                                                 ‫را به صورت نقد و اقساط خریداري کند‬
‫ادامه در شماره آینده‬                                                                                                                                                                                            ‫چشمش به اتومبیلهاي معدودي بود‬
                                                                                                                                                                                                                ‫که در سالهاي بعد از شهریور ‪۱3۲۰‬‬
                                                                                                                                                                                                                ‫و اشغال کشور به وسیلة متفقین از‬
                                                                                                                                                                                                                ‫خیابانهاي مشهد عبور ميکردند‪ .‬در‬
   9   10   11   12   13   14   15   16   17   18