Page 11 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۳۶۹ (دوره جديد
P. 11
صفحه11شماره1835 کالبدشکافی یک طغیان ()7 زمین لرزان و آسمان خونین
جمعه 8تا پنجشنبه 14ژوئیه ۲۰۲۲
( کیهان لندن شماره ) 1100-1125 شاه سلطانحسین که قلبی رئوف داشت از شنیدن
«افاغنه مانند گرگان خونخوار در خروش آمده بر اسبان فروردین تا مهر 1385 سخنان اعتمادالدوله در مجلس محاکمه ،شدیداً متأثر شد
بادپای سوار و شب و روز به ایلغار آمدند و قلعههای منسدۀ و گریست .اما راه برگشت وجود نداشت .اگر به اشتباه
بسیار مفتوح نمودند .بعضی به رضا و رغبت و بعضی بهزور احمد احـرار خود اقرار میکرد چیزی عوض نمیشد .نه میتوانست
و شدت و ح ّدت تا به چهار فرسخی اصفهان ،به قریهای که چشمان اعتمادالدوله و دستار صدارتش را به وی بازگرداند،
آن را گلونهآباد گویند نزول نمودند و دارالسلطنه اصفهان از در لشکرکشی اول بهچنگ آورده بود جنگ افزار خرید و نه مصلحت بود ستمی را که بر فتحعلی خان رفته بود
آوازۀ ورود افاغنۀ پر آسیب و آزار خونخوار ،مانند حمام پر از سپاه منظمی تدارک دید .آنگاه به این سوی و آن سوی پیام با تفویض مجدد منصب فرماندهی به او ،جبران کند .از
زنان ،پر ولوله و های و هوی و گیر و دار و غلغله و هراس فرستاد و از حاکمان و متنفذین محلی دعوت کرد با او در طرفی مجبور میشد توطئهگران را که نزدیکان و محارمش
قیام علیه حکومت مرکزی متحد شوند .آوازۀ بذل و بخشش بودند برکنار و مجازات کند که در آن صورت کسی برایش
و بیم بسیار گردید. و شجاعت و درایت او نیز در اکناف پیچید و مردم جنگجو باقی نمیماند .راهی که برگزید تبعید محترمانۀ فتحعلی
پس سلطان جمشیدنشان به وزرا و امرا و ارکان دولت از دور و نزدیک به قندهار روی آوردند و تعداد سپاهیانش خان بود به شیراز و تحت نظر قرار دادن لطفعلی خان
خود فرمود که در دفع دشمن چندان غفلت و اهمال و
تکاهل ورزیدید تا آنکه دشمنان بهتدریج تسلط و اقتدار و به 25هزار تن رسید. در اصفهان.
غلبه و استیلا یافتند و ممالک و قلمروم را مس ّخر نمودند و با این سپاه که از ترک و تاجیک و پشتون و ابدالی و هزاره سالی گذشت .شاه همچنان در تهران اقامت داشت اما هر
و بلوچ و زرتشتی و هندو تشکیل می شد ،محمود دومین روز از گوشهای خبر طغیان و بلوا به او میرسید .طغیانها
تصرف نمودند و نرم نرم آمدند تا به در خانۀ من رسیدند. یورش خود را آغاز کرد و در ربیعالآخر 1134هجری (ژانویه عموماً در مناطق س ّنینشین به ظهور میپیوست و از غیرت
مق ّربین درگاه ملوک سجدهگاه ،از روی خضوع و خشوع مذهبی یا تعصبات قومی و قبیلهای ریشه میگرفت .لزگیها
عرض نمودند که جهانپناها ،هیچ تشویش مفرما ،و دغدغه شوریدند زیرا مغضوبیت فتحعلیخان و لطفعلیخان
به خاطر خطیر مبارک راه مده که دولت خدا دادۀ تو مخلّد داغستانی تخم کینه را نسبت به شاه و درباریانش در دل
(ابدی) میباشد ،و در این وقت مش ّیت الله قرار گرفته که آنها کاشته بود .در شیروان ،س ّنیان بهرهبری حاجی داوود
نیروی بخت فرخندۀ تو و فیروزی طالع سعد تو بر جهانیان بسیج شدند و به شورشیان لزگی پیوستند زیرا بهروایت
ظاهر گردد .توکل بر خدا کن و صبر پیشه کن و آرام داشته لکهارت «متعصبان شیعه بر این س ّنیان نگونبخت ،با ادای
بیحرمتی به مساجدشان و تبدیل آن مساجد به اصطبل
باش که از قوت طالعت کار درست خواهد شد... و کشتن اکثر وعاظ ایشان و بهآتش افکندن کتابهایشان،
علما و فضلا و فقها و عرفا و ُصلحا و ز ّهاد هر روز به ستمها وارد کرده بودند» .آنها بر اثر نارضایی ،از مدتی پیش
دست استمداد به جانب دربار عثمانلو دراز کرده بودند و
نمای جنوبی اصفهان 1722 - پس از آن که با کمک اهالی سنی مذهب «شماخی» این
شهر را بهتصرف درآوردند و بین 4تا 5هزار شیعه را از دم
خدمت سلطان جمشیدنشان ،از روی تملق و مزاجگویی )1722به کرمان رسید .شهر کرمان در برابر سپاه مهاجم تیغ گذراندند و از این پایگاه سراسر ایروان را مورد تاخت
میآمدند و عرض میکردند که جهانپناها ،هیچ تشویش پایداری چندانی نکرد .زرتشتیان و هندیان از جنگیدن با و تاز قرار دادند ،سلطان عثمانی درخواست حمایتشان را
مکن که دولت تو مخلّد و به ظهور قائم آل محمد متصل لشکری که همکیشانشان در آن بودند امتناع ورزیدند لبیک اجابت گفت و حاجی داوود را با صدور فرمانی ،لقب
خواهد بود و همۀ اهل ایران ،خصوصاً اهل اصفهان ،شب و وسایر اهالی را که حاضر به مقاومت نبودند با خود همراه
روز دعا به دولت روزافزون تو میکنند ،دشمنان تو ناگهان ساختند و دروازه شهر را به روی محمود گشودند .محمود «داوودبیگ» و منصب حکمرانی شیروان عطا کرد.
نیست و نابود و مانند قوم عاد و ثمود مفقود خواهند شد»... بنا نداشت که مدت طولانی در کرمان بماند و به دولت س ّنی مذهبان کُرد در کردستان شوریدند ،لرها در لرستان،
شاه ،امر به تشکیل مجلس مشورتی داد .در آنجا هم بین مرکزی فرصت دهد سپاهی گردآورده مثل دفعه پیش بر سر بلوچها در بلوچستان و در خراسان ملک محمود سیستانی
مشاوران اختلاف رأی بروز کرد .محمدقلیخان شاملوی او بتازد .همچنین بر آن بود که برخلاف بار اول ،بهجای روی
قورچیباشی که لقب و منصب اعتمادالدوله گرفته بود آوردن به فارس و بنادر ،از کوتاهترین راه ،یعنی راه یزد ،به حاکم «تون» علم طغیان و خودسری برافراشت.
عقیده به جنگ فرسایشی داشت و حمله سریع برای جانب اصفهان براند .یزد را در محاصره گرفت ولی چون با قهر طبیعت نیز بر وقایعی از این قبیل که پایههای تخت
ضربه زدن و در هم شکستن قشون مهاجم را به مصلحت مقاومت سختی روبرو شد و تلفات زیادی متحمل گشت سلطنت را میلرزاند اضافه شد .در تبریز زلزله سختی شهر را
نمیدانست .در حالی که عبدالله خان ،والی عربستان از ادامۀ محاصره دست کشید و در حالی که مردم دهات درهم کوبید و نیمی از جمعیت شهر در زیر ویرانهها یا بر
(خوزستان) میگفت شایستۀ شاه و دولت و مملکت نیست و شهرهای کوچک از سر راه لشکر ج ّرار او میگریختند به اثر مصائب ناشی از زلزله جان باختند .حادثۀ غیر متعارفی
هم در اصفهان رخ نمود .ده روز در آسمان اثری از خورشید
که در برابر شورشیان به دفعالوقت بگذرانیم. چهارمنزلی اصفهان رسید. نبود و ابری بهرنگ خون افق را پوشانده بود .در تمام روز
سرانجام ،شاه تصمیم گرفت پیشنهاد صلحی برای محمود پیشاپیش ،وحشت اصفهان را فرا گرفته بود .شاه سلطان جز روشنایی کمرنگی ،همانند زمان خورشیدگرفتگی ،وجود
افغان بفرستد .این پیشنهاد ،محمود را بیش از پیش از ضعف حسین ،محصور در میان ملایان و رمالان که او را به نداشت .خرافهپرستان آن را از علائم آخرالزمان و طلیعۀ
دربار مطمئن و در ادامۀ نبرد مصمم کرد .قاصد را بدون هیچ امدادهای غیبی امیدوار میساختند و امیران و وزیران که
پاسخی به اصفهان بازگرداند و به تدارک حمله پرداخت. آراء متناقض عرضه میداشتند ،انگشت حیرت و ندامت به بلاهای بزرگ دانستند و وحشت به جان مردم انداختند.
از آن سو برای شاه و دولت مرکزی نیز راهی جز مقابله و دندان میگزید و نمیدانست چه راهی باید برگزید :محاربه شاه به اصفهان بازگشت و چون معتقد شده بود این همه
مصائب ناشی از خشم خدا بهدلیل رواج منهیّات و ارتکاب
محاربه باقی نماند. یا مصالحه؟ معاصی است فرمان داد زنان روسپی را از شهر اخراج و
(در شماره آینده :آبگوشت سحرآمیز) محمدهاشم رستمالحکما در رستمالتواریخ مینویسد تفریحات عمومی را تعطیل کنند .همگان روزه بگیرند و
نماز جماعت بخوانند .در میدانهای شهر علما به منبر رفتند
و مردم را به توبه از معاصی و طلب بخشایش از درگاه
الهی توصیه کردند .اما بلا نه از جانب آسمان ،که از جانب
قندهار در راه بود.
***
محمود غلچهزایی هنگامی که از واقعۀ عزل اعتمادالدوله
و حبس لطفعلیخان و پراکنده شدن لشکر او آگاه شد
تصمیم گرفت بار دیگر به داخل ایران بتازد .با غنائمی که