Page 25 - (کیهان لندن - سال سى و نهم ـ شماره ۳۷۶ (دوره جديد
P. 25

‫صفحه‌‪‌25‬شماره‌‪1842‬‬                                    ‫اینهم بخشی از قصیدهای که اتفاقا در این روزها و این‬                            ‫ور رها شد‪ ،‬درازیاش به دو قاز‬
‫جمعه ‪ ۲۸‬اوت تا پنجشنبه ‪ ۴‬سپتامبر ‪۲۰۲۲‬‬                 ‫سالها برای ما ایرانیان بسیار آموزنده و پر معناست‪ .‬این شعر‬                ‫شیر بر ُغرم [بز کوهی] چون برد دندان‬
                                                      ‫نشان از آن دارد که دهخدای بزرگ همان شور میهندوستی را‬
                       ‫آزادگی افسرد‪ ،‬بیایید بیایید‬    ‫که هنگام جوانی در سر داشت و به سائقه آن کارهای سترگی‬                          ‫هیچ دانی چه گویدش وجدان؟‬
                 ‫در قصه و تاریخ چو آزاده بخوانید‬      ‫را که در روزنامه «صوراسرافیل» در زمینه شعر و نثر به انجام‬                        ‫گوید ای شاه دد هماره بزی‬
                                                      ‫رسانده بود تا پایان زندگی پربار خود و تا آخرین روزهای‬
                   ‫مقصود از آزاده شمائید شمائید‬                                                                                     ‫نوش خور‪ ،‬نوش و شادواره بزی‬
            ‫چون گرد شود قوتتان طَو ِد [کوه] عظیمید‬              ‫دوران سالخوردگی خود حفظ کرده بوده است‪.‬‬                      ‫زانکه زین ُغرم گول [احمق] اشتردل [ترسو]‬
                                                      ‫چنانکه میدانیم دهخدا چند دهه و تا پایان عمر کمر به‬
                  ‫گسترد چو بال و پرتان‪ ،‬ف ّر همایید‬   ‫تدوین لغتنامه بست و دائرۀ المعارف بیسابقه و بیمانندی در‬                       ‫چون کنی طعمه‪ ،‬ای شه عادل‪،‬‬
                ‫بی ُشبهه شما روشن ِی چش ِم جهانید‬     ‫زمینه لغت و فرهنگ و ادب و تاریخ ایرانیان برجای گذاشت‪.‬‬          ‫عمل هضم در [در عمل هضم] به معدۀ شاه [شیر]‬
               ‫در چشمۀ خورشید شما نور و ضیایید‬        ‫او فردوسیوار در گوشه کتابخانه و پشت کرسی کار‬
               ‫با چارهگری و خرد خویش به هر درد‬        ‫خود جانانه برای ایران و زبان فارسی کوشید تا این یگانه تیر‬                         ‫شیر سازی کند ازین روباه‬
                                                      ‫ستون وحدت ملی وهویت فرهنگی ایرانیان از گزند حوادث‬
                  ‫بر مشرق رنجور دوایید و شفایید‬       ‫گوناگون که متأسفانه در سالهای اخیر شاهد انواع گوناگون‬      ‫[وجدان شیر به شیر میگوید این روباه را اگربخوری گوشت‬
               ‫در تودهای از مردم‪ ،‬یک تن ز شمایان‬
          ‫اندر خرد و فطنت [هوشیاری] انگشتنمایید‬                                ‫آنها هستیم‪ ،‬مصون بماند‪.‬‬           ‫او ضمنعملهضمتبدیلخواهدشدبهشیریکهشماباشید]‬
                                                                                        ‫مردم آزاده‬               ‫زن جولا [رسنتاب] چو برکشد [از خانه بیرون بکشد]‬
                 ‫بسیار مفاخر پدرانتان و شماراست‬
                ‫کوشید که یک لخت بر آنان بفزایید‬       ‫مطلع این قصیده یادآور شعر مشهور مولاناست که گفت‪:‬‬                             ‫بکتاش [بزرگایل فرماندهسپاهی]‬
             ‫مانا که به یک زاویه از خانه حریقیست‬      ‫«ای قوم به حج رفته کجایید کجایید ‪ /‬معشوق همینجاست‬                                 ‫باز وجدان بدو زند شاباش‬
            ‫هین جنبشی از خویش که از اهل سرایید‬                                                                                           ‫گویدش کاین نگار جانانه‬
                 ‫این روبهکان تا طمع از ُملک ب ُبرّند‬                                    ‫بیاییدبیایید»‬                                   ‫اندر آن تنگ و تار‪ ،‬ویرانه‬
                                                      ‫با هم بخوانیم که در این روزگاران سیاه بسیار پرمعنا و سخن‬
                   ‫یکبار دگر پنجهی شیری بنمایید‬                                                                                      ‫نه خورش داشتی‪ ،‬نه جامۀ گرم‬
            ‫بس عقده گشودید به اعصار و کنون هم‬                       ‫دل و اندیشه آزادگان مهجور ایران است‪.‬‬         ‫شوینیزازرخشببردیشرم[شوهرشهمآبروشرابردهبود]‬
                                                                           ‫ای مردم آزاده کجایید کجایید‬           ‫هردو رستند از این جوانمردی [بکتاش عمل ناجوانمردانهاش‬
              ‫این بسته گشایید که بس عقدهگشایید‬
‫دست این جوانمرد فرهنگ و ادب و اخلاق و سیاست پس از‬                                                                                            ‫را جوانمردی میداند]‬
                                                                                                                    ‫این یک از درد [زن] و آن ز بیدردی [جولا شوهر زن]‬
              ‫گذشت یک قرن‪ ،‬همچنان بوسیدنیست‪.‬‬
 ‫[ادامه دارد]‬                                                                                                                          ‫آری این اوستا به هر نیرنگ‬
                                                                                                                                        ‫ز یکی ُخم برآورد ده رنگ‬
                                                                                                                                      ‫زرد ازو جوی و زعفرانی بین‬
                                                                                                                                      ‫سرخ ازو خواه و ارغوانی بین‬
                                                                                                                                     ‫دهدت زین ُخم‪ ،‬ار کند آهنگ‬
                                                                                                                                         ‫نیز بالاتر از سیاهی رنگ‬
                                                                                                                                   ‫گر به فضل قدیم صورت خویش‬
                                                                                                                                        ‫داد ایزد بر آدم از این بیش‬
                                                                                                                               ‫این به سیرت عدیل [مانند] دیو رجیم‬
                                                                                                                                     ‫صورت خود دهد به ر ّب کریم‬
                                                                                                                                       ‫محکمی را چو او کند تأویل‬
                                                                                                                                      ‫پیل از پ ّشه سازد‪ ،‬از پشه پیل‬
                                                                                                                                      ‫تا بدانجا که‪ :‬گفت رهزن کرد‬
                                                                                                                                 ‫«گر نمیکشتمش‪ ،‬نه خود میمرد؟»‬

                                                                                                                                                         ‫…‬
                                                                                                                                      ‫شیخ ابو در جواب من هربار‬
                                                                                                                                       ‫بع ِد چندین اعوذ و استغفار‬
                                                                                                                                     ‫گوید اینها نه کار وجدان است‬

                                                                                                                                          ‫نفس اماره عامل آنست‬
                                                                                                                                       ‫پس دوصد نقش برشمارد او‬

                                                                                                                                         ‫نام هریک جدا گذارد او‬
                                                                                                                                       ‫به یقینی تمام و هیچ شکی‬
                                                                                                                 ‫از تو سازد هزاربیشگکی [هزاربیشه صندوقچهای دو طبقه‬

                                                                                                                         ‫که مسافران خردهریزهاشان را در آن مینهادهاند]‬

                                                                                                                 ‫در پایان بخش هشتم‪ ،‬این دو قطعه کوتاه برای وطن و‬

                                                                                                                 ‫سپس بخشی از یک قصیده که نه در روزگار مبارزات‬

                                                                                                                 ‫مشروطهخواهی بلکه در دورانی دیگر سروده و مردم ایران‬

                                                                                                                 ‫را به حمایت از دکتر محمد مصدق و دفاع از جنبش ملی شدن‬

                                                                                                                                             ‫نفتبرانگیختهاست‪.‬‬
                                                                                                                                                       ‫وطن‬

                                                                                                                                    ‫هنوزم ز خردی به خاطر درست‬
                                                                                                                                      ‫که در لانۀ ماکیان برده دست‬

                                                                                                                                    ‫به منقارم آنسان به سختی گزید‬
                                                                                                                                ‫که اشکم چو خون از رگ آن دم جهید‬

                                                                                                                                    ‫پدر خنده بر گریهام زد که هان!‬
                                                                                                                                         ‫وطنداری آموز از ماکیان!‬
   20   21   22   23   24   25   26   27   28   29   30